سید علی کبیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید
علی خان کبیر در غروب
جمعه ، پانزدهم
جمادی الاول ۱۰۵۲ ق. در
مدینه پای به عرصه گیتی نهاد.
پدرش سید نظام الدین احمد از دانشوران شیرازی تبار
حجاز بود و در شمار نوادگان
علی بن الحسین علیهالسّلام جای داشت.
مادر گرانقدرش دخت شیخ
محمد بن احمد منوفی ، مرجع وارسته شافعیان شمرده میشد.
هنوز
علی خردسال بود که پدرش دعوت قطب شاه هفتم، فرمانروای حیدر آباد را اجابت کرد و برای راهنمایی
مؤمنان شبه قاره رهسپار هند شد.
کودک شیرازی تبار حجاز زیر نظر مادر ارجمندش بالید. در این سالها دایی دانشورش، شاعر گرانمایه حضرت قاضی عبدالجواد منوفی، پیشوای مذهبی و
امام جماعت شافعیان در
مسجدالحرام از وی حمایت میکرد
و نهال نورسته مدینه را از عنایات خویش برخوردار میساخت. سید
علی در روزگار کودکی بزرگان بسیار دید و یاد و نام و سیمای علمی - اجتماعی آنها را به خاطر سپرد. شیخ عبدالله بن سعید باقشیر، سید نورالدین
علی بن حسن حسینی شامی، سبط الشیخ زین بن شیخ محمد شامی عاملی، قاضی تاج الدین احمد بن ابراهیم مالکی مکی و مولا محمد باقر خراسانی جمعی از دانشورانی بودند که برای تدریس یا
نماز به مسجدالحرام میآمدند
و خاطره سبزشان در اندیشه کوچک نوباوه هوشمند حجاز
ثبت شد.
سید
علی در چنین فضایی رشد یافت و به حدود چهارده سالگی رسید. در این سن نامه
پدر که وی را به
هجرت فرا میخواند، به دستش رسید. پس بار
سفر بست و در ششم
شعبان ۱۰۶۶ ق. رهسپار شبه قاره شد.
سفر نوجوان حجاز بیست ماه به درازا کشید. سرانجام در روزهای پایانی
ربیع الاول ۱۰۶۸ق. به حیدرآباد رسید
و برای نخستین بار یعقوب هند را در آغوش گرفت. او شرح تلاشهای مادر فداکارش را برای پدر باز گفت و از حوادث حجاز پرده برداشت.
نظام الدین احمد مقدم فرزند را گرامی داشت و در فرصتهای گوناگون داستان شیخ الاسلامی و پذیرش دامادی سلطان را برای پور سپید بخت مدینة النبی بیان کرد
و برنامه درسی و تربیتی ویژهای برایش در نظر گرفت.
ناگفته پیداست که نظام الدین برای تربیت علمی فرزند فرصت کافی نداشت. بنابراین جوان برومند حجاز را فرمان داد که تنها به محفل علمی پدر بسنده نکند و برای دستیابی به آرمان بلند خویش از محضر دانشمندان بزرگی که به شوق بهره گیری از فضای مناسب حیدرآباد به سمت
شبه قاره میشتافتند، سود برد.
سید
علی پند پدر شنید و از پژوهشگران بزرگی چون
محمد بن علی شامی عاملی و شیخ
جعفر بن کمال الدین بحرانی کامیاب شد.
ناگفته پیداست که آموختههای اختر فروزان حیدرآباد به آموزشهای مدون بزرگان یادشده محدود نبود. او در نشستهای رسمی و غیر رسمی پدر شرکت میجست و از گنجینه اندوختههای دانشگرانی که به دیدار سید نظام الدین میشتافتند، برخوردار میشد. منابع موجود نشان میدهد که محفل پدر جایگاه ادیبان، پزشکان و فقیهان بود. سرور جوانان حجاز در این نشستها با بزرگانی چون ادیب گرانمایه سید حسینعلی بن حسن شدقم حسینی و ادیب و پزشک نامور شیخ حسین بن شهاب الدین کرکی شامی
آشنا شد و از تجربههای گرانبهایشان بهره برد و اندک اندک در شمار درختان پرثمر باغستان دانش حیدرآباد جای گرفت.
در این روزگار قطب شاه هفتم (سلطان عبدالله) در گذشت و یکی از دامادهایش که در سلک صوفیان جای داشت بر تخت نشست و خود را سلطان ابوالحسن قطب شاه هشتم نامید.
نخستین
هدف او چون همه فرمانروایان، از میان بردن رقیبان بود. رقیبانی که سید نظام الدین و فرزند دانشورش سید
علی خطرناکترین آنها شمرده میشدند. در دیدگاه او رهبر بزرگ مذهبی حیدرآباد، که عنوان دامادی قطب شاه هفتم را نیز با خود داشت و از حمایت بی شایبه فقیهان و دانشمندان بهره میبرد
آتشفشان خاموشی بود که هر لحظه میتوانست فعال شود و دربار را زیر
خاک و گدازههای
خشم الهی خویش مدفون سازد. بنابراین بر نظام الدین و فرزندش سید
علی سخت گرفت، دست آن پاکان
آسمان تبار را از مراکز قدرت مادی کوتاه کرد و در تنگ تر ساختن حلقه محاصره پنهان آنان بسیار کوشید.
این مرحله از زندگی سید دانشوران حجاز ده سال به درازا کشید. هر چند
صدرالدین در این دوره با دانشمندان محفل پدر پیوند داشت و از دوستی بزرگانی چون حکیم ابوالحسن بن ابراهیم طبیب شیرازی و ادیب گران پایه شیخ جمال الدین محمد بن عبدالله نجفی مالکی بهره میبرد ولی دیگر از آزادیها و کامیابیهای ایام سلطان عبدالله خبری نبود. رگبار حوادث بر او و
پدر ارجمندش فرو میبارید و زندگی را بر آنها دشوار میساخت. سید وارستگان حجاز در دیباچه زرین «سلافة العصر» از آن سالها چنین یاد کرده است:
«پس پیوسته ناکامیها بر من فرو میبارید و مرا از نگارش باز میداشت. حوادث ناگواری که طومار شکیبایی را در هم میپیچید گردش روزگاری که پیامدهای تلخش خردسالان را کهنسال و سپید موی میساخت. رنج دوری از
وطن ، بستگان و آشنایان، انواع دشواریها و نامرادیها در کنار دشمنی پیوسته دربار چنان آتشی در زندگیام افکند که اگر بر زبان قلم جاری شود بی تردید آن را میسوزاند».
هر چند آن سالها روزگار ناکامیها و نامرادیهای سید
علی شمرده شده است، هرگز تلخترین روزهای زندگی اش نبود. در سالهای پایانی این دهه غمبار مرد پولادین عرصه دانش و ادب روی در
نقاب خاک کشید
و
صدرالدین را در برابر یورشهای مکرر سلطان ابوالحسن تنها نهاد.
اینک قطب شاه هشتم برای همیشه از دغدغه نفوذ سید نظام الدین رهایی یافته بود. پس بی هیچ نگرانی سید
علی را در خانهای کوچک زندانی کرد و هر گونه دیدار با او را ممنوع ساخت. بدین ترتیب ناگوارترین روزهای زندگی سرور دانشوران حجاز با مرگ سید نظام الدین آغاز شد و تا سالها ادامه یافت. روزهایی که خود درباره آن چنین نگاشته است:
«... در این روزگار از همه آشنایان دورم و جز اندوه همنشینی ندارم.... ناگزیر باید در خانهای تنگ تر از روزن سوزن زندگی کنم خانهای که هنگام ورود بدان شاهرگ
قلب انسان پاره میشود. در این سرای، همنشینی جز کتاب و دفتر ندارم.... خداوند از حوادثی که در آینده پدید میآید آگاه تر است. تا کنون بر این بحران گشایشی آشکار نشده است.... این گزیدهای از حقایقی است که در این سرزمین بر من میگذرد شرح روزهای زندگیام که پیاپی میگذرند و من با حسرتی پایان ناپذیر به تماشایشان نشستهام».
البته او از روزهای دشوار زندان بهره گرفت و
آتش نمرودیان را گلستان ساخت. پژوهشهای ناتمام خویش را به پایان رساند و کتاب نفیس «الحدائق الندیه فی شرح الصمدیه» را در
جمادی الثانی ۱۰۷۹ ق. به
جهان دانش و ادب عرضه کرد.
آن بزرگمرد در سطور پایانی این اثر از دشواریهای زندگی اش پرده بر داشته، مینویسد:
«... این شرح مبارک در روزهای سرشار از اندوه،
اضطراب و نگرانی پایان پذیرفت. من در روزگار و سرزمینی جای گرفتهام که بازار دانش و دانشجویی در آن بی رونق شده، نادانان و طرفدارانشان قدرت یافتهاند...»
در روزهای پایانی جمادی الثانی ۱۰۷۹ ق. - چند روز پس از پایان نگارش این
اثر نفیس - حادثهای دردناک روان آسمانی سید
علی را در اندوه فرو برد. شیخ احمد بن محمد
علی جوهری مکی گیتی را وداع گفت.
جوهری در روزگار مرگ فضیلتها گوهری گرانبها بود. مرد دانشور و جهاندیدهای که گهگاه با نامهای، پیامی یا کتابی تنهایی جانکاه دانشور در بند حیدرآباد را از خاطرش میزدود و اندوه بی پایانش را به شادی و لبخند تبدیل میکرد.
۱۰۸۲ ق. را باید سال رویش نیلوفرهای آبی در مرداب عفن حیدرآباد دانست. در
ربیع الثانی این سال کوششهای شبانه روزی ستاره دربند هند به بار نشست و کتاب گران سنگ "سلافة العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر" پای به عرصه ادب و هنر نهاد.
دانشور گران پایه حجازی تبار در
زندان هراسناک حیدرآباد به مرور خاطرات سی ساله زندگی اش پرداخته، آنچه از اندیشمندان و ادیبان
عرب در سینه داشت به برگهای زرین این کتاب پر ارج سپرد و شاهکاری ماندگار در هنر و
ادبیات عرب پدید آورد.
سرنوشت همچنان با دانشمند وارسته حیدرآباد نامهربان بود. توفان دیر پای شریعت ستیزی که با
مرگ قطب شاه هفتم آغاز شده، با عروج سید نظام الدین احمد اوج گرفته بود همچنان ادامه داشت و هستی گرانبهاترین گوهر دریای دانش و
هنر را تهدید میکرد. نگاهبانانی که پیرامون خانه کوچک او میگشتند، جاسوسانی که به عنوان دانشجو و ادیب به دیدارش میشتافتند هر یک
خبر از آیندهای دشوارتر و تاریک تر میداد.
در چنین موقعیت ادیب برجسته حجازی تبار نقشهای هوشمندانه طرح کرد نقشهای که در بهترین فرصت به اجرا درآمد. سید
علی از زندان گریخت و مقامهای امنیتی قطب شاه هشتم را در شگفتی فرو برد. سلطان سواران بی شمار در پی اش روان ساخت. سوارانی که بسیار تلاش کردند ولی جز نومیدی و شکست بهرهای نبردند.
دانشور گریخته از زندان قطب شاهیان، خود را به برهانپور رساند و در نخستین فرصت به دیدار محمد اورنگ زیب، پادشاه آن سامان شتافت.
اورنگ زیب
دشمن دیرپای حیدرآباد نشینان شمرده میشد و پیوسته در اندیشه جذب دانشمندان و سیاستمداران آن دیار بود. بنابراین مقدم سرور ادیبان جزیرة العرب را گرامی داشته، لقب خان به وی بخشید و هزار و سیصد سوار زیر فرمانش قرار داد.
بدین ترتیب فرزند دانشمند سید نظام الدین به
صدرالدین سید
علی خان
شهرت یافت. پیشنهادهای سازنده او در شیوه کشور داری و لشکر آرایی سلطان اورنگ را بسیار تحت تاثیر قرار داد، به گونهای که وقتی رهسپار اورنگ آباد شد وی را نیز همراه خویش برد و چون از آنجا به سمت احمدنکر حرکت کرد او را فرمانده نگاهبانان اورنگ آباد ساخت.
تلاشهای آن دانشمند بزرگ در تامین امنیت شهر و آسایش مردم، محمد اورنگ زیب را بر آن داشت که وی را به حکومت لاهور و مناطق مجاور منصوب کند.
با این
تدبیر سلطان نمایندهای شایسته یافت. لاهور فرمانداری دلسوز به دست آورد و ادیب بزرگ
سده یازدهم پای در روزگاری سراسر تلاش نهاد.
هر چند مسئولیت تازه سید دشوار و کمرشکن بود، هرگز او را از پژوهش و نگارش باز نداشت. آن بزرگمرد از فرصتهای اندک پدید آمده در نبردها و آماده باشها بهره برد و به تحقیق و نگارش پرداخت. پژوهشهای سودمندی که سرانجام بخشی از آن در سال ۱۰۹۳ ق. با نام کتاب نفیس "
انوارالربیع فی انواع البدیع " در اختیار ادب دوستان قرار گـرفت.
آن ادیب فـرزانه در پایان کتاب اوضـاع دشوار روزهای نگارش را چنین به خـاطر آورده است:
«پروردگار در روزگاری مرا به آغاز و پایان این کتاب موفق داشت که برای هیچ انگشتی همنشینی با قلم قابل تصور نیست و حتی در خیال انسان نیز نمیگنجد که بتواند مسالهای را در دل تصور کند. روزگاری که
چشم بر چیزی جز
برق شمشیر و
نیزه نمیافتد و دستها جز با دسته شمشیر و لگام اسبان با چیزی همنشین نمیشوند و این در زمان مرزداری در نقاط
خطر خیز سرزمین هند است که هر بامداد و شامگاه در برابر دشمنان فرود میآییم و با آنان درگیر میشویم. روزگاری که گوش جز با فریاد «ای سواران خداوند، پای در رکاب نهید» آشنا نیست و انسان جز آوای بزرگان گرفتاری که میگویند «ای غلام، اسبم را نزدیک آور! » نمیشنود».
هر چند فرمانداری لاهور مقامی پرکشش بود و بسیاری از سیاست پیشگان برای دستیابی بدان خود را در
آب و
آتش میافکندند، برای دانشوری که روانش در تابش
آفتاب دانش و
ایمان بالیده، کاری توان فرسا و بی ارج مینمود. در دیدگاه او مقامها و موقعیتهای ممتاز اجتماعی و سیاسی تنها هنگامی ارزنده بود که بتوان در سایه آن اشک یتیمی را سترد، درد کهنسالی را زدود یا ستمدیدهای را از
زنجیر نامردمان رهایی بخشید. بنابراین پس از چند سال، چون مقام فرمانداری لاهور را از ارزشهای راستین تهی یافت، بی درنگ از آن کناره گرفت و دیگر بار همنشین کتاب و دفتر شد.
بی تردید دانشمندی چون
صدرالدین سید
علی همنشینی با کتاب را از هر کاری زیباتر و دوست داشتنی تر میدانست ولی سیاستمداری چون اورنگ زیب هرگز نمیتوانست شخصیت ارجمند دانشور وارسته روزگار خویش را نادیده گرفته، از او در اداره امور جامعه بهره نبرد. بنابراین ضمن فرمانی وی را به ریاست دیوان "برهانپور" منصوب کرد.
دانشور برجسته جهان
اسلام که این مقام را برای خدمت و انجام دادن وظیفه الهی اش مناسب میدید، راه برهانپور پیش گرفت و در آن دیار به نجات ستمدیدگان و کوتاه کردن دست تبهکاران و متجاوزان پرداخت. آن بزرگمرد در این شهر نیز از پژوهش و نگارش باز نایستاد و در
سال ۱۱۰۴ ق. اثر پر ارج «نعمة الاغان فی عشرة الاخوان» را در ۶۹۳ بیت به رشته نظم کشید.
البته این تنها ثمره تلاش علمی آن ادیب وارسته نبود.
صدرالدین سید
علی در کنار همه مسؤولیتهای اجتماعی به پژوهش و نگارش ادامه داد و سرانجام پس از تلاشی دوازده ساله در ۱۱۰۶ ق. مجموعه نفیس "ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین علیهالسّلام " را به پایان برد.
آن دانشمند گرانمایه پس از چند سال داوری، از کار در دیوان برهانپور کناره گرفت و دیگر بار به ارتش پیوست و سالیانی چند در سپاه محمد اورنگ زیب، که تشنه حضور فقیهی پارسا بود، به خدمت پرداخت.
ناگفته پیداست که آن دانشور نستوه در این برهه نیز از پژوهش دست نکشید و در روزگاری که به سن شصت نزدیک میشد به نگارش رسالهای در شرح روایتهای پنجگانهای که پدرانش سینه به سینه برایش بازگو کرده بودند، پرداخت و در
ربیع الاول ۱۱۰۹ ق. آن را به پایان برد.
سالها شتابان میگذشتند و ادیب فرزانه هند را به سمت کهنسالی پیش میبردند. سرور اندیشمندان سده یازدهم اینک
آثار گذر عمر را بر پیکرش مشاهده میکرد. بنابراین در ۱۱۱۴ ق. نزد محیی الدین محمد اورنگ زیب شتافت و کناره گیری اش از پستهای دولتی را به آگاهی وی رسانده، اجازه خواست که راه حجاز پیش گیرد و در پایان عمر به
زیارت بیت الله الحرام ، آرامگاه مقدس
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و بستگانش در آن سامان توفیق یابد.
اندکی بعد بار سفر بست و بی توجه به اندرز آشنایان، که او را به ماندن و بهره گیری از عنایتهای ملوکانه تشویق میکردند، در مسیر سپیدترین جاده جهان به حرکت در آمد و پس از ۴۶
سال زندگی پرفراز و فرود در شبه قاره، سوی وطن روان شد.
سرور دانشوران
سده یازدهم پس از به جای آوردن
مناسک حج ، زیارت حرم معصومان حجاز و دیدار بستگان، راه
عراق پیش گرفت و آرامگاه شهیدان معصوم آن دیار را از نزدیک زیارت کرد.
سپس به جانب
خراسان روان شد و بر مزار پاک هشتمین
امام معصوم علیهالسّلام بوسه زد و آنگاه به
اصفهان شتافت
تا با دانشوران آن سامان آشنا شود.
آن بزرگمرد وارسته در سال ۱۱۱۷ ق. به پایتخت پرشکوه
صفویان رسید.
چون سلطان حسین از ورود خورشید رخشان آسمان ادب آگاه شد مقدمش را گرامی داشت و در بزرگداشت وی کوشید.
گوهر گرانبهای جزیرة العرب به پاس این میهمان نوازی شایسته کتاب شریف "ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین" را که ثمره دوازده سال تحقیق و نگارش بود، به دربار صفوی
هدیه کرد.
اندیشمند وارسته
آیین وحی در واپسین بخش از
سفر دراز خویش با کوله باری از خاطره، تجربه و شهرت به
شیراز ، شهر پدران بلند آوازهاش، گام نهاد و با خاطری آسوده به پژوهش، نگارش و تدریس پرداخت. با حضور آن ادیب برجسته مدرسهای که پدربزرگ ارجمندش امیر غیاث الدین منصور بنیاد نهاده بود رونق روزگاران گذشته را بازیافت و نام
صدرالدین سید
علی خان
مدنی به عنوان مرجعی گرانبار و دانشوری آسمان تبار زبانزد همگان شد.
مسافر کهنسال و خسته هندوستان هدایای بسیار با خود آورده بود. هدایایی که بخشی از آنها را در قالب
شعر و سخنان حکمت آمیز در میان شاگردانش پراکند و بخشی دیگر را در قالب کتاب به دانش پژوهان و ادب دوستان عرضه کرد. تاریخ نگاران نام کتابهای آن دانشمند نیک نهاد را چنین ثبت کردهاند:
۱ - سلافة العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر
۲ -الدرجات الرفیعة فی طبقات الامامیة
۳ - سلوة الغریب واسوة الادیب
۴ - انوارالربیع فی انواع البدیع
۵ -الحدائق الندیة فی شرح الصمدیة
۶ -الفرائدالبهیة فی شرح الفوائدالصمدیه
۷ - موضح الرشاد فی شرح الارشاد
۸ - رسالة فی اغلاط الفیروزآبادی فی القاموس
۹ -التذکرة فی الفوائدالنادرة
۱۰ -المخلاة
۱۱ -الزهرة فی النحو
۱۲ - ملحقاة السلافة
۱۳ - نفثة المصدور
۱۴ - محک القریض
۱۵ - رسالة فی المسلسلة بالآباء
۱۶ - نعمة الاغان فی عشرة الاخوان
۱۷ - ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین علیهالسّلام
۱۸ -الکلم الطیب والغیث الصیب
۱۹ - دیوان شعر
ادیب بزرگ
سده یازدهم علاوه بر شیخ
جعفر بن کمال الدین بحرانی ، شیخ
علی بن فخرالدین محمد بن شیخ حسن بن شهید ثانی،
پدر گرانقدرش سید نظام الدین احمد و دیگر استادان روزگار از پژوهشگر بزرگ دریای دانشهای
اهل بیت علیهمالسّلام علامه
محمد باقر مجلسی نیز
اجازه روایت داشت.
او در سالهای تدریس شاگردان بسیار پرورید ولی دریغ که نام و یاد آن سپید بختان در گذر زمان به تاراج رخدادها رفته، در آور فراموشی مدفون شده است. آنچه میتوان در این فرصت باز گفت نام سه تن از کامروایانی است که اجازه بازگویی شنیدهها و نگاشتههای سید ادیبان
حجاز را دریافت داشتهاند :
۱. علامه گرانمایه حضرت شیخ محمد باقر مجلسی گردآورنده مجموعه نفیس
بحار الانوار۲. دانشور ارجمند حضرت
شیخ باقر بن موسی محمد حسین مکی۳. دانشمند وارسته حضرت
سید محمد حسین خاتون آبادی اصفهانی
ناگفته پیداست دانشوری که در روزهای سخت حیدرآباد و لاهور از پژوهش باز نایستاد در روزهای آسودگی شیراز نمیتوانست از این کردار پسندیده دست بردارد. او همچنان تحقیق میکرد و مینوشت تا گرانبهاترین مجموعه
لغت عرب را پدید آورد والبته در این کار نیز چون همه اقداماتش به موفقیتی سترگ دست یافت. کتاب پرارج «الطراز الاول فیما علیه من لغة العرب المعمول»
نشانه روش پیروزی بزرگ آفتاب بی غروب شیراز در روزگار کهنسالی و ناتوانی است. ادیب گرانمایه مدرسه منصوریه در این اثر گران پایه استادی و چیرگی خیره کننده اش را هویدا ساخته، در ذیل هر لفظ همه مسائل مربوط به آن، حتی ترانهها و داستانها را نیز به زیور نگارش آراسته است.
بی تردید پایان این
اثر شگرف میتوانست پایان گستردهترین پژوهشهای انسان در موضوع
لغت عرب به شمار آید ولی دریغ چرخ چنین نمیپسندید. بیماری بر پیکرش پنجه افکند و سرانجام دیدگان پرفروغش در یکی از غمبارترین روزهای سال ۱۱۲۰ ق. برای همیشه بسته شد.
استادان، دانشجویان و
مؤمنان شهر پیکر گرانبهاترین گوهر دریای ادب و هنر را تا حرم
حضرت احمد بن موسی علیهالسّلام شاهچراغ همراهی کردند و در آن حریم پاک کنار آرامگاه سید ماجد بحرانی به خاک سپردند.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «سید علی کبیر».