سیاست قرآنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طرح مقوله سیاست در کنار
دیانت از موضوعات مطرح در هر دو حوزه می باشد. در این مجال به بررسی
سیاست در قرآن می پردازیم.
هر وصف کمالی که
خدای سبحان برای
قرآن کریم یاد فرمود، به منزله شرح
رسالت آن است، چون توصیف
رسول در حکم تبیین قلمرو رسالت و محدوده پیام رسانی آن و کیفیت
ابلاغ پیام و ثمره عمل به ندای اوست، مثلا اگر قرآن به صفتهایی از قبیل
کریم،
مجید و
هادی موصوف شد یعنی پیام
کرامت و
مجد و رهبری دارد، از این رهگذر میتوان از توصیف قرآن به
نور، چنین استفاده نمود که پیامش نور بخش و
تدبر در آن روشنگر و عمل به آن
جامعه انسانی را نورانی مینماید: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَد جائکُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّکُم وَ اَنزَلْنا اِلَیْکُمُ نوراً مبیناً»؛ ای مردم دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.
، و چون
نوربخشی از اوصاف عامه
پیامهای آسمانی است، و در این جهت فرقی بین
پیام آوران الهی نیست مگر در شدت و ضعف آن، درباره
تورات اصیل و تغییر نکرده
موسی کلیم (علیهالسّلام) چنین آمده است: «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِه مُوسی نوراً و هُدَیً لِلنّاسِ»؛ بگو چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟ کتابی که برای مردم نور و
هدایت بود.
.
با
استظهار از توصیف قرآن به نور، هدف والای این
کتاب آسمانی همانا نورانی نمودن مردم است و همین مطلب به صورت صریح در
سوره ابراهیم (علیهالسّلام) چنین بیان شده است: «الر کِتابٌ اَنزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاس مِنَ الْظلماتِ اِلَی النُّور بِاِذْنِ ربَّهِمْ اِلی صِراطِ الْعِزیزِ الحَمید»؛ این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنائی به فرمان پروردگارشان درآوری به سوی راه خداوند
توانا و
ستوده.
، یعنی اگر
ولایت مؤمنان به عهده خداست: «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»، و ثمره این
ولایت اخراج آنان از هرگونه تیرگی و تاریکی است، خواه به صورت دفع نسبت به پاکان و
معصومان، و خواه به صورت رفع نسبت به تبهکاران از
اهل ایمان: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَی النّور.»؛ خدا
ولی و
سرپرست کسانی است که
ایمان آوردهاند، آنها را از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد.
بهترین وسیله نورانی نمودن مردان با ایمان، همانا فرستادن قرآن میباشد و کاملترین مظهر این نام شریف همانا وجود مبارک
انسان کامل یعنی
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است لذا اخراج از ظلمتها به نور که از اوصاف فعلی خداست به پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منسوب شد و چون هرگونه فعل یا وصفی ناشی از گوهر ذات
فاعل و
موصوف آنست اگر سائر رسالتهای قرآن در قسم
فعل یا
صفت مطرح است این وصف ممتاز در پیرامون گوهر
ذات انسانها سخن میگوید، یعنی هدف والای قرآن، نورانی نمودن ذات افراد جامعه میباشد و اگر فرد یا جامعه در
مقام گوهر ذات خویش، نورانی شد حتما در مقام وصف از
فضائل نفسانی برخوردار بوده و در مقام فعل صاحب رفتارها و کردارهای محمود و ممدوح خواهد بود، زیرا گر چه صلاح صفت یا فعل مستلزم صلاح گوهر ذات نیست، ولی صلاح گوهر ذات حتما پشت سرش صلاح وصف یا فعل خواهد بود، لذا هر کس که جزء
صالحین بوده، حتما مصداق «عملوا صالحا» میباشد لیکن عکس آن حتمی نیست، و کسی که در گوهر ذات خویش از
نورانیت قرآن برخوردار شد،
سیره آن در منطقه
حیات خویش روشن میباشد: «یا اَیُّها الّذین آمنُوا اتَّقُوا الله و آمَنُوا بِرَسُولِه یؤتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجعَلْ لَکُم نُوراً تَمْشُونَ بهِ...»
تاثیر
تقوی و ایمان به پیام آور خدا، زمینه
دل را برای تابش نور الهی آماده میسازد، تا انسان باپروا از هر
تباهی، نه در معارف نظری، به تیره گی خیال پست مغالطه گر مبتلا گردد و نه در مشاهد حضوری، به تاریکی افکار پوچ و وسوسهها، تن در داده و تمثلهای نفسانی و شیطانی متصل را به عنوان تمثالهای ملکی و رحمانی منفصل میپندارند و نه در اوصاف و افعال به دام
هوی و بند
هوس اسیر میشود.
قرآن کریم که نور است در بیان
معارف خویش از گزند هر گونه
ابهام و آسیب هر گونه
اجمال و سردرگمی محفوظ است، در تشریح نحوه نورانیت خود و کیفیت نورانی نمودن جامعه، حیاتیترین مساله اجتماع بشری را که همان
حکومت عدل و سیاست قسط است مطرح میکند، و تنها راه نورانی کردن مردم را در پرتو
سیاست راستین رهبران آسمانی آنها میداند، و بدون حکومت
وحی، و سیاست گزاری پیامبران و سیاستمداران الهی جامعه بشری را تاریک میشمارد، لذا بعد از آنکه هدف اصلی
رسالت قرآن را نورانی نمودن مردم معرفی کرد و پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مامور اجرای این
برنامه الهی نمود، نحوه پیاده کردن این طرح را چنین بیان میفرماید:
«وَ لَقَد اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اخْرِج قَومَکَ مِنَ الظُّلُمات اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرَهُمْ بِاَیّامِ الله اِنَّ فی ذلکَ لآیاتٍ لِکلِّ صَبّارٍ شَکُور»
یعنی
موسی کلیم (علیهالسّلام) را همراه با نشانههای
رسالت اعزام نمودیم و به او گفتیم که
قوم خود را از تاریکیها به نور، بیرون بیاور و برای آمادگی آنها جهت خروج از تیره گی به نور، آنان را از روزهای الهی که قدرت
حق در آنها ظهور خاص دارد متذکر نما و جریان
صبر و شکیبائی و شکرگزاری را با آنان در میان بگذار، تا در پرتو تحمل حادثههای توان فرسا و
سپاس خدا بر این پایمردی و پیروزی، از
ظلمت به نور آیند.
شاخصترین کار موسی کلیم (علیهالسّلام) در نورانی نمودن
بنی اسرائیل همانا تشکیل
حکومت حق و نبرد با سیاست
ستم آل فرعون و قیام علیه
شرک و اقدام در راه اعتلای
توحید و
جهاد با هیات حاکمه وقت و
اجتهاد در تاسیس نظام الهی بوده است، و بدون فضای باز سیاست عدل، تنفس آزاد میسر نیست، و بدون حکومت عدل،
تهذیب نفس و
تزکیه روح مقدور نخواهد بود، چه اینکه بارزترین کار
طاغوتیان در تاریک نمودن
جامعه بشری، همانا تشکیل
حکومت باطل و تعطیل حدود الهی و اجراء قوانین بشری و ترویج
الحاد و تضاد با توحید و دعوت به
دوزخ است.
آنچه درباره روزهای خدا وارد شده است که بروز ظهور
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و روز
قیامت و مانند آن تطبیق میشود، از باب مثالی است نه تبیین تا مفید حصر باشد، بنابراین روز پیروزی اعجاز بر
سحر، و ظفر
امداد غیبی بر سپاه آل فرعون، و شکاف دریا و نجات موسویان و غرق و هلاک فرعونیان و... از روزهای خدا خواهد بود. چون نبرد با طغیان گر عصر،
استقامت کامل میطلبد، لذا سخن از
صبار و
شکور مطرح شد، نه
صابر و
شاکر، چنان که در فرق بین قائم به قسط و قوام به قسط بیان شد.
بررسی متن
دین و تحقیق پیرامون دلیل ضرورت آن، مساله
سیاست دینی را به خوبی بیان مینماید، زیرا
برهان نبوت عامه و حتمی بودن آن برای جامعه جریان تدوین
قانون فرا گیر و اجراء
حدود و
تعزیر و
قصاص و
جنگ و
صلح را به همراه دارد، که همه اینها جزء شئون روشن سیاست میباشد.
تفکر
جدایی دین از سیاست، مانع اقامه برهان عقلی بر ضرورت وحی و نبوت میباشد. زیرا نه میتوان جامعه بشری را چون
فرشتگان،
معصوم از تعدی و ستم دانست، و نه میشود
تجاوز ستمگر را تحمل کرد و نه رواست که با وضع و اجراء قانون بشری جلوی
تعدی متجاوزان را گرفت، و نه اجراء
حدود الهی را میتوان به دست هر کس بدون ولایت و
رهبری سپرد و گرنه هم محذور
هرج و مرج لازم میآید، و هم خودداری ضمنی، از برهان ضرورت وحی و نبوت خواهد بود.
اگر کسی با
گوشه گیری، مظلوم نمائی کند و دین را از سیاست جدا بداند و بگوید من مامور حفظ دینم و دخالتی در شئون سیاست ندارم و اعلام
بی طرفی کند، هرگز سیاستمدار قهار، او را رها نمیکند و قلمرو
سیاستگزاری خویش را از مرز
مذهب جدا نمیکند، و دین را پدیده
ماوراء طبیعی نمیداند، بلکه آنرا به سود خود جذب میکند و دیندار دین نشناس گوشه گیر را، در کام
مکر ماهرانه خویش فرو میبرد، و به او چنین
تلقین میکند که از
منابع دینی باید مفاهیمی
استنباط شود که با خطوط کلی
سیاست شوم هماهنگ باشد، و هر دیندار میباید طوری عمل نماید که به قوانین طغیانگرانه آن سیاست مدار غیر دینی موافق بوده و در راه رسیدن به هدفهای فاسد سیاست مداران ستم پرور سودمند باشد.
جریان خیال جدایی دین از سیاست و اعلام مظلومانه جدائی بین آن دو، همانند پندار جدایی
تخیل و جدائی مرز
عقل و جهل، در
جهاد اکبر است، یعنی اگر عقل نظری به وهم نظری اعلام
ترک مخاصمه نمود و عقل عملی با وهم عملی اعلان ترک جنگ داد و فطرت انسانی با طبیعت شهوت پرست، یا درنده خوی او پیمان ترک تعرض بست و مظلومانه به کار خود مشغول شد، هرگز وهم نظری از
تجاوز به مرز عقل نظری دست برنمی دارد و هیچگاه وهم عملی از تجاوز به قلمرو عقل عملی صرف نظر نمیکند، بلکه همواره
غضب قهار یا
شهوت شعبده باز، به
آزادی عقل زیان میرساند و سرانجام هوس سیاه، عقل صاف را به
اسارت میگیرد و از عقل
اسیر کاری ساخته نیست، چنانکه
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) راجع به این دو مطلب چنین فرموده است: «کم مِن عقل اسیرٍ تحت هوی امیرٍ»؛ بسا عقل و خرد که اسیر و گرفتار هوی و خواهشی است که بر او فرمان رواست.
«شهد علی ذلک العقل، اذا خرج من اسر الهوی»؛ عقلی که از گرفتاری خواهش (
نفس اماره) رها باشد بر (
درستی) آن گواه است.
نشانه هجوم سیاست ستم، بر دین گوشه گیران قائل به جدایی دین از سیاست را، میتوان در سرنوشت شوم
کلیسا مشاهده نمود، که چگونه تفسیرهای دینی را برابر خواستههای سیاست بازان تغییر دادهاند، و رفته رفته به خدمت آنان در آمدند و مبنای جدایی را یک جانبه
امضاء کردهاند و
وحی آسمانی را در قبال وهم سیاست بازان، دگرگون نمودهاند و سرانجام خود، کارگزاران حکومت غیر دینی وقت شدند.
جهان اسلام نیز از این
آسیب در
امان نبود بلکه صاحبان تفکر جدایی از کلمه
اولو الامر در «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الْاَمرِ مِنْکُم؛ خدا و پیامبر خدا و اولی الامر را اطاعت کنید.
» همان معنائی را
استظهار میکردند که سیاست زور آن را امضاء مینمود، و سرانجام اجراء
حدود الهی تابع هوس سیاست بازان روزگار شد، و همچنین در فرصتهای مناسب سیاسی، فتوائی را صادر مینمودند که نیاز دروغین هیات حاکمه را برطرف نماید، و از اینجا معنای اسارت دین تحت هوس سیاست بازان
مکر، روشن میشود که حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در
عهدنامه مالک اشتر، چنین مرقوم فرموده است: «فانّ هذا الدّین کان اسیراً فی ایدی الاشرار، یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا»
یعنی در حکومت عدل علی (علیهالسّلام)
دین آزاد است و در حکومت ظالمانه غیر علی (علیهالسّلام) دین اسیر میباشد نه آنکه دین جدا و آزاد و
قلمرو خاص خود را داشته باشد.
در تکمیل مساله سیاست دینی، تذکر دو نکته سودمند است:
یک: قرآن کمال دین و تمام نعمت را در تعیین رهبر اسلام و
ولی جامعه میداند: «اَلیَومَ اَکْمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتْمَمت عَلَیکُم نِعْمَتی وَ رَضیِتُ لَکُم الْاِسْلام دیناً»؛ امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که
اسلام دین شما باشد.
و در پرتو مقام ولایت و
رهبری مسلمین، امید دشمنان اسلام تبدیل به
یاس میشود: «اَلیَومَ یَئِسَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُم فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخْشَوْنِ»؛ امروز کسانی که کافرند از دین شما
مایوس گردیدند، پس از آنها نترسید و از من بترسید.
دوم: با ظهور آخرین ولی و
وصی معصوم دین اسلام که متن سیاست الهی است بر همه دینها پیروز میشود. «لیُظْهَرهُ عَلَی الدّین کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشْرِکُونَ»؛ تا دین خود را بر همه
ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان
کراهت داشته باشند.
، گر چه دین صحیح و آسمانی یکی است: «اِنّ الدّین عِند الله الاسْلامُ» لکن چون دین به معنای مجموع قوانین و
مقررات است و آن را گاهی
بشر وضع میکند مانند آنچه
فرعون گفته است: «اِنّی اَخافٌ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکم»؛ میترسم
موسی دین شما را تغییر دهد.
و گاهی بشر در این موضوع الهی رخنه کرده و آن را دگرگون مینماید: «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِایْدیهمِ ثُمّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِندِ الله»؛ نوشتهای با
دست خود مینویسند سپس میگویند این، از طرف خدا است.
و در نتیجه به
دین حق که همان
اسلام ناب و تغییر نکرده است ایمان نمیآورد: «وَ لا یَدینُونَ دینَ الحَقِّ»؛ نه آئین حق را میپذیرند.
از این جهت تعبیر به چیزی شده است مانند کلمه «کل» که مفید تعدد و
کثرت است.
البته روشن است جنگ با
مشرکان بدون
سیاست نخواهد بود و تمامیت دین برای خدا و برچیدن هرگونه دین غیر خدایی بدون
زعامت و رهبری سیاست مداران الهی میسر نیست: «قاتِلُوهُمْ حتّی لا تکُونَ فِتنَهٌ و یَکُونُ الدّینُ کُلُّه لِلّه»؛ با مشرکان بجنگید تا
فتنهای وجود نداشته باشد و تمام دین برای خدا باشد.
.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سیاست قرآنی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴