• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سُلْطان (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





سُلْطان (به ضم سین و سکون لام) از واژگان قرآن کریم به معنای دليل و غلبه كه عبارت اخراى تسلّط است. سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است.



سُلْطان به معنای دليل و غلبه كه عبارت اخراى تسلّط است.


(إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ‌ سُلْطانٍ‌ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ) «شما را به اين‌كه می‌گوئيد دليلى نيست آيا به خدا نسبت می‌دهيد آنچه را كه نمی‌دانيد.»
و مثل‌ (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ‌ سُلْطانٌ‌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ) (كه بر بندگانم هيچ تسلطى نخواهى يافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پيروی مى‌كنند.) كه در اين آيه نيز به معنى تسلّط و غلبه است.
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است.
دقّت در موارد استعمال سلطان نشان می‌دهد كه در قرآن مجيد فقط در معناى تسلط و دليل بكار رفته است.
سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آن‌كه سبب تسلط است نحو
(ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‌ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ‌ مُبِينٍ) (سپس موسی و برادرش هارون را با آيات خود و دليلى روشن فرستاديم.) «سُلْطانٍ مُبِينٍ» بيان آيات است كه معجزه‌ها بوده باشد.
(أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ‌ سُلْطانٍ‌ ...) (آيا با من در مورد اسم‌هايى بى مسمّا كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‌ايد مجادله مى‌كنيد، در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟!...) اين تعبير در چند آيه ديگر از جمله آیه ۴۰ یوسف و ۲۳ نجم آمده است. مراد آن است كه اين نام گذارى و بت‌ها را معبود خواندن و آنها را داراى اثر و تصرف و تقرّب دانستن از جانب شما و پدرانتان است و خداوند به وسيله پيامبران در اين باره دليلى نازل نكرده و نفرموده كه بت‌ها تقرّب آورند. مراد از «اسماء» آن است كه اينها نام خالى‌اند و حقيقت ندارند و اينكه می‌گوئيد: بت معبود و مقرّب است لفظ پوچى بيش نيست.

۲.۱ - تسلط شيطان

(وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ‌ سُلْطانٍ‌ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ...) اين سخن شیطان است كه روز قیامت به اغوا‌شدگان خواهد گفت يعنى: «من بر شما تسلّطى نداشتم مگر آنكه من خواندم و شما دعوتم را پذيرفتيد، پس مرا ملامت نكنيد كه چرا خواندم چون كار من آن بود و خودتان را ملامت كنيد كه چرا از من قبول كرديد؟!...» مراد از سلطان تسلّطى است كه شيطان بتواند مردم را به گناه مجبور كند. به صريح آيه شيطان چنين قدرتى ندارد و قدرت شيطان همان وسوسه و دعوت صرف است كه در صورت اهميت ندادن منكوب خواهد شد. از اين كلام و آيات ديگر كه در اين زمينه است روشن خواهد شد. كه قدرت او يك جانبه است و در صورت قبول مردم، مؤثّر می‌شود.
(وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ • وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ‌ سُلْطانٍ‌ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ ...) (آرى به يقين، ابلیس گمان خود را در باره آنها محقّق ساخت كه همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان. او هيچ سلطه‌اى بر آنان نداشت جز براى اين‌كه مؤمنان به آخرت را از آنها كه درباره آن در شک هستند مشخص سازيم....) مراد از سلطان در اين آيه به قرينه آيه سابق همان تسلّط بر دعوت و وسوسه است می‌فرمايد: شيطان از جانب خود اين قدرت را هم نداشت و ما به او تفويض كرديم تا روشن كنيم كدام شخص به آخرت ايمان می‌آورد و كدام در شک است و اهميت نداده و از دعوت شيطان پيروى می‌كند و به تصريح اين آيه تسلّط شيطان يک آزمون است. و ايضا روشن می‌كند كه ظنّ شيطان درباره اطاعت از وى درست در آمده است.
(قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ • إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌• ... • إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ‌ سُلْطانٌ‌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ) (گفت: پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من نعمتهاى مادّى را در زمين در نظر آنها جلوه مى‌دهم، و به يقين همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص شده‌ات را. كه بر بندگانم هيچ تسلطى نخواهى يافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پيروى‌ مى‌كنند.) از اين آيات نيز روشن است كه تسلّط شيطان فقط بر تزیین اعمال قبيح است كه در اثر آن مردم اغوا می‌شوند و ظاهرا غرض نفى چنين تسلّطى است و گرنه عباد مخلصين را نيز دعوت می‌كند ولى دعوت و تزيين او كارگر نمی‌شود.
شيطان در اين آيه فقط عباد خالص را استثنا كرده كه عبارت از انبیا و ائمّه و اوصیا هستند ولى ظاهر «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ‌ سُلْطانٌ‌» آن است كه تسلّط بر بندگان مؤمن نيز ندارد و آنها هم از وى پيروى نمی‌كنند و در صورت اشتباه فورا جبران می‌نمايند. (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) (پرهیزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه‌هاى شيطان شوند، به ياد خدا و پاداش و کیفر او مى‌افتند؛ و در پرتو ياد او، راه حق را مى‌بينند و در اين هنگام بينا مى‌شوند.)
مورد تصديق قرآن در تسلّط شيطان فقط «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ» است آيات ذيل اين مطلب را تأييد می‌كند:
(فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ • إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ‌ سُلْطانٌ‌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ • إِنَّما سُلْطانُهُ‌ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ) (از شرّ شيطان رانده شده (از درگاه خدا)، به خدا پناه بر (و بر او توکل كن). زيرا او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مى‌كنند، سلطه‌اى ندارد. سلطه او تنها بر كسانى است كه او را سرپرست خود قرار داده‌اند، و كسانى كه او را شريک خدا در اطاعت و بندگى قرار مى‌دهند (و به فرمان شيطان گردن مى‌نهند).) آنان‌كه ايمان آورده و كار خود را به خدا واگذار نموده‌اند شيطان را بر آنها تسلّطى و دعوتى كه سبب اغوا شود نيست.
در سوره اسراء نيز مقدارى از دعوت و اغواء او را بيان فرموده سپس می‌فرمايد: (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ‌ سُلْطانٌ‌ وَ كَفى‌ بِرَبِّكَ وَكِيلًا) (امّا (بدان) تو هرگز سلطه‌اى بر بندگان من، نخواهى يافت (وآنها به دام تو گرفتار نمى‌شوند)! همين بس كه پروردگارت حافظ آنهاست.)
(هَلَكَ عَنِّي‌ سُلْطانِيَهْ‌) (قدرت من نيز از دست رفت!) در مجمع از زجاج نقل كرده كه ها در اين كلمه براى وقف است‌ يعنى حجّت و دليل و يا تسلّطى كه در دنيا داشتم از من فوت شد و رفت.

ناگفته نماند سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. جوهری تصريح ميكند كه آن در اين معنى مجمع بسته نمی‌شود زيرا كه جارى مجراى مصدر است.
اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنها دارند چنان‌كه در نهج البلاغه و صحیفه سجّادیه و غيره آمده است. جمع آن به اين اعتبار سلاطين است در اقرب گفته: اطلاق سلطنت بر حكومت و پادشاهى از كلام مولدين است.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۳، ص۲۹۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۲۰.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۴، ص۲۵۵.    
۴. یونس/سوره۱۰، آیه۶۸.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۹۵.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۱۴۰.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۸۵.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۲۸.    
۹. حجر/سوره۱۵، آیه۴۲.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۴.    
۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۶۶.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۴۵.    
۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۱۹.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۷۱.    
۱۵. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۴۵.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۴۵.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۷۹.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۵۷۰.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۷۲.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۱۹.    
۲۱. اعراف/سوره۷، آیه۷۱.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۵۹.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۷۹.    
۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۲۲۵.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۶۷۴.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۵۱.    
۲۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۰.    
۲۸. نجم/سوره۵۳، آیه۲۳.    
۲۹. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۲.    
۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۴۷.    
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۶۴.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۷۸.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۲۲.    
۳۴. سباء/سوره۳۴، آیات۲۰ - ۲۱.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۰.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۶۶.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۵۱.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۸.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۵۷.    
۴۰. حجر/سوره۱۵، آیات۳۹- ۴۲.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۴.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۶۱.    
۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۲۳۷.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۱۸.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۸۹.    
۴۶. اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۷۶.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۸۱.    
۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۴۹۸.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۰.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۴۸.    
۵۲. نحل/سوره۱۶، آیات۹۸- ۱۰۰.    
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۷۸.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۴۳.    
۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۹۲.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۳.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۴۸.    
۵۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۶۵.    
۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۸.    
۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۴۷.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۲۰۲.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۵۸.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۷۱.    
۶۴. حاقة/سوره۶۹، آیه۲۹.    
۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۷.    
۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۰۰.    
۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۶۶۸.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۲۲.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۲۷۹.    
۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۲۲.    
۷۱. جوهری، اسماعیل بن جماد، الصحاح، ج۳، ص۱۱۳۳.    
۷۲. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۲، ص۶۹.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلطان»، ج۳، ص۲۹۰.    






جعبه ابزار