• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سخنرانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خُطبه، خُطبه، سخنرانی (در جاهلیت و عصر خلافت)، جزئی از برخی مناسک و فرایض عبادی و از مهمترین شعائر مرتبط با دستگاه خلافت.



به سبب غلبه مطلق فرهنگ شفاهی در عصر جاهلی، خطبه یا خطابه از اصلی ‌ترین شیوه های برقراری ارتباطات فراگیر جمعی به شمار می‌ رفته و از همین رو، خطبه خوان یا خطیب منزلت و اعتبار اجتماعی والا و ممتازی داشته است. این جایگاه بسیار ویژه هم از طریق بررسی وظایف و کارکردهای متعدد و متنوع خطیبان در نظام قبیلهای جاهلی و هم با تأمل در شروطی که برای خطبا در نظر گرفته می‌شده، قابل درک است. باتوجه به بافت و مناسبات درونی و بیرونی قبایل، از جمله وظایف اصلی خطیب، فراخوان و ترغیب به جنگ در صورت لزوم، و دعوت به اصلاح و همدلی در زمان صلح بوده است. گاه نیز خطیبان با پیامهایی حاوی تبریک یا تسلیت یا درخواست پایان بخشیدن به خصومت ها، به سفارت به نزد شیوخ قبیله های دیگر یا ملوک گسیل می‌شدند. از دیگر وظایف آنان مذاکره بر سر چگونگی پایان دادن به درگیریها و تعیین و پرداخت غرامت و دیه بوده است. در بسیاری از مأموریتهای برونقبیل های، بیان مفاخرات که خود مستلزم آگاهی از علم اَنساب و اَحساب است، از وظایف تقریبآ دائمی‌ آنان بود.
[۱] جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۷۴ـ۷۷۶، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
[۲] اسماعیل بن قاسم قالی، کتاب الامالی، ج۲، ص۹۹ـ ۱۰۰، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
بدین ترتیب، خطیبْ مدافع و بلکه نماد هویت قبیله تلقی می‌شده است، چنانکه در برخی اشعار، خطیبان در ردیف دلیران و سواران قبیله شمرده می‌شدند و قبایل به داشتن خطبای بیش‌تر و زبان آورتر تفاخر می‌کردند.
[۴] جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۹۴، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
این نقش خطیبان در سراسر عصر جاهلی تا صدر اسلام تداوم داشت، چنانکه در وَفْد (گروه) هایی که از قبایل نزد پیامبر (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌ رفتند، خطیبان آغازگر گفتگو بودند (وفد/ وفود). مثلا خطیبِ وفد تمیم، عُطارِد بن حاجب بن زُرارة بن عُدَس تمیمی‌، در محضر پیامبر اسلام آغاز به سخن کرد و با اشاره پیامبر در پاسخ به وی، ثابت بن قیس بن شماس خطبه ای خواند.
[۵] طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۷۱۰ـ۱۷۱۲.



با توجه به نوع وظایف خطبا، محققان خطیب را، در کنار شاعر، سخنگوی قبیله برشمرده اند.
[۶] شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
[۷] جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۹۴، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
تفاوت آن‌ها در شیوه بیان بوده است. خطیب سخنانش را، برخلاف شاعر، در قالب نثر و در بسیاری مواقع به نثر مسجع ایراد می‌کرد، گاه نیز از شعر شاعران استشهاد می‌ نمود. پیداست که اگر خطیبی شاعر هم می‌بود، بر قدرت تأثیر خطبه‌ها و اعتبار او افزوده می‌شد. جاحظ در البیان و التبیین، قدیمترین منبع اختصاصی در باب خطابه و فن بیان، به تفصیل به معرفی بسیاری از خطیبان و نیز خطیب ـ شاعران عصر جاهلی و اوایل دوره اسلامی‌ و بیان برخی از خُطب آنان پرداخته است. با وجود همگونی وظایف شاعر و خطیب، این دو هیچگاه جایگاه همسانی نداشته‌اند. به گفته جاحظ، در ابتدا شاعران، به سبب نیاز مردم به آنان برای بیان مفاخرات و یادآوری جنگهایشان، منزلتی بلندتر از خطیب داشتند، اما رفته رفته به علت افزایش شمار شاعران و بدل شدن شاعری به وسیلهای برای امرار معاش و تعرض شعرا به اَعراض دیگران (در هجوها)، جایگاه شاعران سخت فروکاست و خطیبان اعتباری دوچندان یافتند و اعضای قبایل به خطبای خویش ارج بسیار می‌نهادند، چنانکه قبیله کنانه تا پیش از عام الفیل، سال مرگ خطیب قبیله خود، کعْب بن لُؤَیّ، را مبدأ سال شماری گرفته بودند.


برآمدن خطیب از عهده وظایفش، به ویژه سخنرانی در مجامع عام و پرجمعیت، مستلزم بهره مندی او از برخی تواناییها و شروط اختصاصی بود. به نوشته جاحظ، خطیب علاوه بر بهره مندی از بلاغت و فصاحت، باید صدایی رسا داشته باشد. رسایی صدا چندان اهمیت داشت که برخی از ادیبان و شاعران عرب به نکوهشِ دهان تنگ و به ستایش گشادگی دهان (که مایه بلندی صدا می‌شده است) پرداخته‌اند. در مقابل، ضعف و نازکی صدا، تنگی دهان و خطبه خواندن با صدایی لرزان و عرقریزان و نَفسزنان از معایب و نقایص خطیبان به شمار آمده است. از عیوب دیگر، تلفظ ناصحیح کلمات بود و از همین رو جاحظ حروفی را که امکان نادرستگویی آن‌ها وجود داشته (= حروف لُثْغَه)، شرح داده است. مغلق سخن گفتن و در نظر نگرفتنِ ظرفیت فهم مخاطب نیز از عیوب خطیبان به شمار آمده است.


در عصر جاهلی و از همان قرون نخستین اسلامی‌، خطبای قبایل و گویندگان خطبه های شرعی هنگام خطبه خواندن اغلب عصا یا نیزه به دست می‌گرفتند و با حرکت دادن آن در مواقع مناسب، رونقی به خطبه خود می‌دادند. این رسم چندان رواج داشت که در پاره ای از تعابیر و اشعار، برگرفتن نیزه به معنای استعاریِ خطبه خواندن و حمل عصا نشان آمادگی برای خطبه خواندن و درازگویی بوده است. به نوشته جاحظ، شعوبیه در مذمت عصا به دست گرفتن خطیبان دلایلی آورده اند. به گفته آنان اساسآ میان نیزه و عصا، که علی القاعده به کار جنگ می‌ آیند، با خطبه، که میدان کلام است، هیچ مناسبتی وجود ندارد و حمل عصا از شیوه معیشت شبانان و مکاریان و بادیه نشینان اقتباس شده است، اما جاحظ که خود ضدشعوبی بوده، کوشیده است تا با نقل برخی اشعار عرب و آیات قرآن، از جمله درباره داستانهای مربوط به عصای موسی، به شعوبیه پاسخ گوید. به گفته جاحظ، از آن‌جا که سخنوران در حین خطابه از اشارات سر و دست و گردن و ابروان، برای القای غرض خویش به شنوندگان، کمک می‌گیرند، استفاده از عصا در خطبه‌ها به منزله افزایش امکانات غیرزبانی خطیب بوده است.


گرچه استفاده خطیبان اسلامی‌ از عصا و نیزه در حین خطبه خواندن، یادآور بهره گیری خطیبان جاهلی از این وسایل است، خطبه‌های اسلامی‌ به ویژه به سبب پیوند محکمشان با فرایض و عبادات شرعی چون نمازهای جمعه و عیدین و استسقا کاملا صبغه دینی یافته‌اند.
[۳۰] ذیل «خطیب».
[۳۱] فیروز حریرچی، «ویژگیهای خطابه در صدر اسلام»، ج۱، ص۸۷ـ۹۰، کیهان اندیشه، سال ۱، ش ۱ (مرداد و شهریور ۱۳۶۴).
مهمتر از این، خطبه خواندن شخص پیامبر در مناسبتهای مختلف و نوع خطبه‌های ایشان است. بنابر روایات، پیامبر (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) در مکه خطبه‌های بسیاری برای دعوت و هدایت مردم خواند که شمار اندکی از آن‌ها در کتابها حفظ شده
[۳۲] شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۱۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
و احمد زکی صفوت شماری از آن‌ها را در جمهرة خطب العرب نقل کرده است. همچنین شمار خطبه‌های ایشان پس از هجرت به مدینه، به ویژه به سبب وجوب نماز جمعه و نیز تکوین حکومت اسلامی‌، باید بسیار فزونی گرفته باشد، اما، صرفآ قطعه‌های اندک و کوتاهی از آن‌ها در کتابهای مختلف حفظ شده است. از این میان دو خطبه اهمیت بیشتری یافتند که عبارت‌اند از: خطبه حِجّةالوداع (حجةالبلاغ) در غدیر خم در ۱۸ ذیحجه سال دهم، که در آن پیامبر نصب امام علی علیه‌السلام را به خلافت از جانب خداوند اعلام کرد
[۳۵] محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۴، قم: مکتبة بصیرتی.
[۳۶] فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۳۹، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
و دیگری خطبه اولین نماز جمعه در مدینه در سال نخست هجرت.
[۳۷] شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۱۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
این خطبه کوتاه با نام و حمد خدا شروع شد و با استغفار، شهادتین، دعوت به تقوا و ذکر فواید تقوا ادامه یافت. آنگاه چند آیه کوتاه از قرآن کریم تلاوت شد و سپس با انذار مردم از روز قیامت پایان یافت.
[۳۸] طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۲۵۷ـ۱۲۵۸.
ابن‌قتیبه، که به گفته خود در خطبه‌های پیامبر تتبع کرده و سرآغاز آن‌ها را با یکدیگر سنجیده، نوشته است که شروع اغلب خطب با «الحمد» بوده جز خطبه عیدین که با تکبیر آغاز می‌شده است. جالب توجه آن‌که حتی خطبه ازدواج پیامبر با خدیجه، پیش از بعثت، که ابوطالب آن را جاری کرد، برخلاف رسم عرب جاهلی با حمد خداوند شروع شد
[۴۰] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱، ص۲۱۳، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
و درواقع دستکم از نظر سرآغاز شبیه خطبه ازدواج علی (علیه‌السلام) با فاطمه سلام‌اللّه‌علیها بود که خود پیامبر آن را در سال دوم هجرت خواند.


به طور کلی دعوت اسلام، که تحولات بسیاری را در رفتارهای فردی و اجتماعی مردم عرب موجب شد، خطبه را نیز در ساختار و درونمایه متحول کرد. درواقع، اسلام با بازتعریف خطبه بدان هویتی دیگر داد. بسمله و حمدله و صلوات بر پیامبر (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) در سرآغاز خطبه‌ها قرارگرفت.
[۴۲] محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۰۵، بیروت: دارصادر.
خطب بی تحمید، ناقص (بتراء)، و خطبه‌های ناآراسته به صلوات و آیات قرآن، عیبناک (شَوهاء) نامیده می‌شد و چنین خطبه‌هایی را ناپسند می‌داشتند، چنانکه از یکی از خطبه‌های بی‌تحمیدِ زیاد بن ابیه که در تاریخ به نام خطبه بتراء شناخته شده، به زشتی یاد شده است. علاوه بر سرآغازها، خطبه‌های منابر برخلاف خطبه‌ها (دیباچه‌ها)ی کتابها (کتاب) و دفاتر، باید حاوی سفارش به تقوا و وعظ و تذکار نیز باشند.
[۴۵] محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۰۵، بیروت: دارصادر.
ایجاد اصلاح و همدلی میان مسلمانان و زدودن کینه‌ها و دشمنیها مطمح نظر خطیبان قرار گرفت و آموزه‌های مختلف دینی در خطبه‌ها تبیین شدند. البته در هر دوره به اقتضای زمانه پارهای از تعالیم و مضامین دینی بیش از سایر آموزه‌ها در خطبه‌ها بیان می‌شده است، مثلا بسیاری از خطب حضرت علی، که در نهج البلاغه ضبط شده است، علاوه بر احتوا برانذار از قیامت و دعوت به خداترسی، به سبب جنگهای مستمری که آن حضرت با مخالفان داشته، متضمن ترغیب به قتال و نکوهش سستی در جهاد بوده است
[۴۷] علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، ، خطبه ۲۷،چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
[۴۸] علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه۶۹، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
[۴۹] علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه۱۰۷، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
[۵۰] علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه ۱۱۹، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
[۵۱] عدنان محمد احمد، «الخطابة السیاسیة فی صدرالاسلام»، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۳۱، التراث العربی، ش ۶۵ (جمادی الاولی ۱۴۱۷).
یا در سده چهارم که سیف الدوله حَمْدانی درگیر نبرد با فرنگان ( روم شرقی) بود، عمده خطب قلمرو حکومت او مشتمل بر تشویق به جهاد و ذکر فضائل مجاهدان بوده است.
[۵۲] صدیق حسن خان، ابجدالعلوم، ج۳، ص۷۹، ج۳، بیروت: دارالکتب العلمیة.
خطبه‌های ابن‌نباته، خطیب مشهور این دوره و بلکه همه دوره‌های اسلامی‌، سرشار از مضامین جهادی است و بخشی از کتاب دیوان خطب ابن‌نباته
[۵۳] ابن‌نباته، دیوان خطب ابن‌نباتة، ج۱، ص۱۷۷ـ۲۴۰، بیروت، ۱۳۱۱.
صرفآ به «خطب الجهادیات» اختصاص یافته است.
مسلمانان توجه ویژهای به جنبه‌های زیبایی شناسانه خطبه نشان داده‌اند. تناسب و پیوند معنوی میان آغاز خطبه با محتوا و پایان آن از همان اوایل مطمح نظر آنان قرار گرفت. برای مثال تأکید شده است که نخستین جمله‌های خطبه‌های نکاح و خطبه‌های عیدین، به سبب تفاوت موضوعی، متفاوت باشند. در دیوان خطب ابن‌نباته که حاوی نمونه‌های درخشانی از جمیع خطب شرعی چون خطبه‌های جمعه و عیدین و استسقا و کسوف است، این ملاحظات مورد توجه قرار گرفته است.
از همان قرون نخستین اسلامی‌، گونه‌های دیگر خطبه، مانند خطبه‌های سیاسی و خطب مُفاخره آمیز که عمدتآ دنباله سنّت خطبه خوانی عصر جاهلی بوده نیز رواج داشته است. زمینه‌های مناسب ایراد اینگونه خطبه‌ها در عراق فراهم شد، که کانون مفاخرتهای قبیلهای و منازعات و درگیریهای مذهبی و سیاسی میان گروه‌های رقیبی چون امویان، خوارج، زبیریان و شیعیان بود. در این میان، خطبه‌های حجّاج بن یوسف و زیاد بن ابیه از امویان، قَطَرِیّ بن الفُجاءَة از خوارج و مختار بن ابی عبیده ثقفی مشهورند.
[۵۵] شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۲۲، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
علاوه بر اینها، خطبه‌های محافل‌اند که عمدتآ در دمشق رواج داشتند. بدینشرح که وفدهایی از قبایل به دارالخلافه دمشق می‌رفتند و در پیشگاه خلیفه فصاحت و قدرت بیان خود را به نمایش می‌گذاشتند. از خطبای ممتاز این محافل احنف بن قیس، پیشوای تمیمیان بصره، بود که خطبه‌های بسیاری در حضور معاویه ایراد کرد.
[۶۱] شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۲۲، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.



خطیبان و واعظانی هم در سراسر تاریخ اسلامی‌ به تذکار و وعظ مردم همت می‌گمارده‌اند (وعظ)، ولی هیچ‌کدام از این خطبه‌ها از لحاظ اهمیت و اعتبار، تأثیرگذاریهای اجتماعی و دلالتهای سیاسی، قابل قیاس با خطبه‌های جمعه و عیدین نبوده‌اند. این خطب، بهویژه خطبه‌های جمعه، از آغاز دوره خلافت تا پایان آن، دستکم از دو سو با دستگاه خلافت و امارت پیوند یافتند: خطبه خواندن شخص خلیفه و امیر برگزیده او در قلمرو فرمانروایی خود؛ و دعا کردن در حق خلفا بر منابر. دلالتهای معنایی و اهمیت نمادین این دو رفتار چنان بوده که آن‌ها را در کنار اعمالی چون ضرب سکه و جلوس، از نشانه‌های اصلی خلافت به شمار آورده‌اند.
[۶۴] ج۲، ۲۳۰ـ۲۳۱، احمد بن علی قلقشندی، مآثر الأنافة فی معالم الخلافة، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۸۵.
گزارش این خطبه‌ها در منابع تاریخی و تذکره‌ها، نمازهای مخصوص همراه آن‌ها را که مجموعآ یک واحد عبادی را تشکیل می‌دهند، سخت تحت الشعاع قرار داده، چنانکه واژه خطبه و مشتقات آن در این منابع بهگونه معناداری بسیار بیش‌تر از واژه صلوة و مشتقات آن بهکار رفته است و در توقیعات و فرمانها نیز اغلب از منصب خطابت و نه امامت و از خطیب و نه امام سخن رفته است.
[۶۵] ابن‌ فضل‌اللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، ج۱، ص۱۶۴، چاپ محمدحسین شمس الدین، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
[۶۷] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۲، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.



تا قرن سوم، خلفا عموماً خطب جمعه و عیدین را خود می‌خواندند اما از قرن سوم بسیاری از خلفا، والیان و امیران در بیش‌تر مواقع خطبا را به جای خود روانه مصلا یا مسجد می‌کردند.
[۶۸] آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
این کار صرفنظر از نگرانیهای امنیتی، احتمالا به سبب مهارت نداشتن برخی از آنان در زبان عربی و نیز ضعفهای بیانی یا ناتوانی در عرضه مطالب جالبتوجه صورت می‌گرفت، چنانکه عبیداللّه بن زیاد، که لکنتی هم در زبان داشت، می‌گفت امارت چیز خوبی است اگر خطبه خواندنی در میان نباشد و عبدالملک مروان خطبه جمعه خواندن را به منزله عرضه هفتگی عقل خود به مردم می‌دانست و همین را موجب پیری زودرس خود می‌شمرد.
[۷۰] آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
به نظر می‌رسد این نگرانیها کاملا عمومیت داشته و مختص افراد معدود نبوده است. بنابه روایات، بسیاری از خطیبان نامور و خلفا و امرا چه در سخنرانیهای معمولی و چه در خطبه‌های واجب دچار دستپاچگی و حتی لکنت زبان می‌شدند. در آثار تاریخی و ادبی، در ضمن مباحث مربوط به خطیب و خطبه، بخشی نیز به خطیبانی اختصاص یافته است که در ایراد خطبه دچار اضطراب و لکنت زبان می‌شدند و گاه سخنان نابجا و مضحک و نامرتبط بر زبان می‌آوردند.
[۷۲] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۵، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
[۷۳] احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج۳، ص۳۶۶ـ۳۶۹، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
بههر روی از قرن چهارم بدین سو، خطبه خواندن خطیبان به جای خلیفگان به قاعده بدل شد و خلیفه فقط در شرایط بسیار استثنایی خطبه می‌خواند.
[۷۴] احمد بن علی قلقشندی، مآثر الأنافة فی معالم الخلافة، ج۲، ص۲۳۱، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۸۵.
این موارد بسیار نادر از نگاه تاریخنگاران در حکم عدم بوده و از همین رو گفته شده است که راضی باللّه (حک: ۳۲۲ـ۳۲۹) آخرین خلیفهای بود که جمعه‌ها خطبه می‌خواند.
[۷۵] خطیب بغدادی، ج۲، ص۱۴۳.
خلفا گاهی از خواندن خطبه‌های عیدین که فقط سالی دو بار برگزار می‌شد نیز تن می‌زدند. چنانکه به همین علت اقامه نماز عید قربان به امامت مسترشد در ذیحجه ۵۰۰، از پس سالهای بسیار که این سنّت فرونهاده شده بود، با آبوتاب فراوان و همچون واقعهای بسیار مهم گزارش شده است
[۷۶] مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیف الدین نجم آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲۹۸، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
برای اطلاع بیش‌تر در مورد والیان و فرمانروایان ولایات که به جای خود، خطیبان را به اقامه نمازهای جمعه و عیدین می‌گماردند.
[۷۷] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.



برخلاف عباسیان، خلفای فاطمی‌ به خواندن خطبه اهتمام تمام داشتند و به ندرت خود آن را به جا نمی‌آوردند. به نوشته ناصر خسرو،
[۷۸] ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۹۰، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
در مصر فاطمی‌ در همه پانزده مسجد آدینه شهرهای قاهره و مصر (قسمت قدیم پایتخت مصر) نماز جمعه اقامه می‌شد. این گزارش ناصرخسرو، در عین حال، نشان می‌دهد که فاطمیان خود را به رعایت فاصله مکانی لازم میان محلهای برگزاری نماز جمعه که در فقه شیعه امامی‌ به آن تأکید شده است، ملتزم نمی‌داشتند و نیز به منع تعدد خطب در یک شهر ــکه فقهای اهل سنّت، به جز برخی فقهای حنفی، بدان قائلاندــ پایبند نبودند. گاه خلفای فاطمی‌ نظر به اهمیت مساجد مصر، هر جمعه را در یک مسجد خطبه می‌خواندند.
[۷۹] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۰۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
مصرِ فاطمی‌ نه تنها در اهتمام خلفا به اقامه نمازهای جمعه و عیدین بر بغداد برتری داشت، بلکه در تشریفات برگزاری آن‌ها نیز کاملا برتر بود. ابن‌ طُوَیر (متوفی ۶۱۷)،
[۸۰] ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۷۴، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
در گزارشی از نمازهای جمعه ماه رمضان، پس از ذکر تشریفات موکب عظیم و پرشکوه خلیفه به سوی محل نماز، به بیان تشریفات برگزاری خطبه پرداخته است. بنابراین گزارش، پیش از استقرار خلیفه بر منبر، قاضی القضات از پله‌های منبر بالا رفت و سه بار بُخوردانی را که در دست داشت، تکان داد و دود معطری را بر بالای اتاقک گنبدگونه بالای منبر پراکند. پس از گفتن اذان، قاضی القضات با سلام به خلیفه، وقتِ نماز را به او یادآوری کرد. چون خلیفه بر فراز منبر نشست، به اشاره او، وزیر که در کنار منبر و روبه روی وی ایستاده بود، از منبر بالا رفت و در محضر مردم بر دستان و پاهای خلیفه بوسه زد. سپس پرده جلوی جایگاه گنبدی شکل را فرو انداخت. در غیاب وزیر، این رسم را قاضی القضات به جای می‌آورد. علت این‌که خلیفه از پس پرده خطبه می‌خواند این بود که آنان، برخلاف عادت خطبا، از روی نوشتهای که در دیوان انشا تهیه می‌شد، خطبه می‌خواندند و نمی‌خواستند در این حال رؤیت شوند. بنابر گزارش دیگری از ابن‌طویر ــکه مقریزی هم عینآ آن را نقل کرده است ــ همین تشریفات کمابیش در برگزاری نماز عید فطر نیز اجرا می‌شد. مضاف بر این‌که این بار ابتدا وزیر و سپس قاضی القضات به بالای منبر می‌رفتند. قاضی القضات به اشاره خلیفه، نوشتهای را که در دیوان انشا تهیه شده بود و خلیفه و وزیر از محتوای آن مطّلع بودند، از آستین به در می‌آورد و از روی آن فهرست نام صاحب منصبانی را می‌خواند که افتخار وقوف بر منبر را در مدت ایراد خطبه داشتند و آنان با شنیدن نام خود یکایک به بالای منبر می‌رفتند. گاه نیز خلیفه فی‌المجلس نام افراد دیگری را برای صعود به منبر به قاضی گوشزد می‌کرد و سرانجام پس از استقرار هر کدام در جای معیّن خویش بر منبر، اینان هریک گوشهای از پرچمی‌ را که در کنار منبر آویخته بود، به دست می‌گرفتند. بدین ترتیب این صاحب منصبان و خلیفه در پس پرده قرار می‌گرفتند و از دیدگان نهان می‌شدند. آنگاه، خلیفه متن خطبه را قرائت می‌کرد. پس از پایان خطبه، افراد پرچم را رها می‌کردند و به ترتیب از منبر پایین می‌آمدند. خلیفه آخرین فردی بود که از منبر نزول می‌کرد.
[۸۱] ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
[۸۲] احمد بن علی مقریزی، مُسَوّدَةُ کتاب المواعظ والاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
ظاهرآ این رسم با دگردیسیهایی به عصر ممالیک انتقال یافت. در این دوره، گاه پیش می‌آمد که در مدت خطبه خوانیِ خطیب، حاکم یا رئیس بر پله منبر و پایینتر از خطیب رو به مردم می‌نشست. ابنحاج، فقیه مالکی (متوفی ۷۳۷)،
[۸۳] ابنحاج، المدخل، ج۲، ص۲۶۸، قاهره ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
سخت بر این رسم تاخته و آن را بدعت شمرده است، چه در این حالت امیر، برخلاف سنّت، بر خطیب پشت می‌کرد. با آن‌که خلفای فاطمی‌، برخلاف عباسیان، بیشتر راغب بودند که نمازهای جمعه و عیدین را شخصآ برگزار کنند،
[۸۴] آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
در عین حال ناگزیر از نصب خطیبان نیز بودند زیرا در حکومت آنان در مساجد جامع متعدد نماز جمعه برگزار می‌شد.
[۸۵] ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۹۰، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.



به طور کلی، نصب و عزل خطیبان در مراکز خلافت و سلطنت از حقوق خلیفه و سلطان بود اما در ولایات دیگر، والی یا نایب السلطنه (در عصر ممالیک) در صورتی که خود خطبه نمی‌خواند، خطیب جایگزین را معیّن می‌کرد.
[۸۶] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۴، ص۱۹۳، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
[۸۷] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۴، ص۲۲۲، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
بااین همه بر پایه گزارشی، یکبار ابن‌ فضل‌اللّه عُمَری (متوفی ۷۴۹) که متولی دارالانشاء دمشق بود، خطیب مسجد جامع جراح را منصوب کرد. ظاهرآ خطیبان نایبی نیز داشتند که گاه به جای آنان خطبه می‌خواند.
[۹۰] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۴۳، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
نایب علاوه بر شروط عمومی‌ لازم برای امامت جماعت، می‌بایست دارای فصاحت و بلاغت و نیز شأن علمی‌ و فقهی والایی باشد، چنانکه مثلا در عصر ممالیک، معمولا قاضی القضات یا نایبان او خطبه می‌خواندند.
[۹۲] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
[۹۳] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۲۲۴، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
[۹۴] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۱۸، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
گاه این وظیفه برعهده کاتب السرّ (متصدی دارالانشاء) نهاده می‌شد. کسانی که فقط منصب خطابت داشتند، گاه در کنار آن، امامت جماعت مساجد را هم تصدی می‌کردند.
[۹۵] ابن‌ فضل‌اللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵، چاپ محمدحسین شمس الدین، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
[۹۶] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۲ـ۲۲۶، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
[۹۷] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
[۹۸] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۴۷، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.

باتوجه به اهمیت منصب خطابت و دقتهایی که در انتخاب خطیب صورت می‌گرفت، بسیار به ندرت پیش می‌آمد که خطیبی پارهای از شروط ابتدایی خطابت را نداشته باشد و مثلا در تلفظ درست کلمات عربی دچار اشکال شود. با این حال، اعضای خاندانهایی که پشت در پشت لقب خطیب داشتند و خطبه می‌خواندند، درواقع اغلب به سبب توانایی در خطابت این منصب را به ارث می‌بردند.
[۱۰۰] ابن‌نباته، دیوان خطب ابن‌نباتة، ج۱، ص۴۷۲، بیروت، ۱۳۱۱.
[۱۰۱] سمعانی، ج۲، ص۳۸۴.
[۱۰۲] خواری، تحفه جلالیه، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، مجموعه حکمت، ش ۱۹۴.

در تذکره‌ها و کتابهای انساب، نام خطیبان مشهور با القابی چون خطیب، خطیبی و خُطَبی ذکر شده است، اما باید توجه داشت که برخی از دارندگان این القاب، خطبای منابر نبودند و فقط به علت دارا بودن فصاحت و بلاغت و قدرت بیان به این القاب مشهور شدند.
[۱۰۳] سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
[۱۰۴] سمعانی، ج۲، ص۳۸۴ـ۳۸۵.



چنانکه گذشت، دعا کردن به خلفا در خطبه‌ها یکی دیگر از عوامل پیوند دستگاه خلافت با خطبه بوده است. با این‌که دعا در حق خلیفه در هیچ‌یک از مذاهب فقهی عامه و خاصه جزو ارکان خطبه‌های شرعی شمرده نشده است، در عمل خطبا همواره بدین دعا اهتمام تام داشته‌اند و حتی در توقیعات خطابت تصریح شده است که خطیب باید خطبهاش را به دعا به خلیفه یا سلطان بیاراید.
[۱۰۵] احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۴، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
به نوشته ابن‌خلدون، این دعا را نخستین بار ابن‌عباس که از جانب امام علی علیه‌السلام فرمانروای بصره بود، رسم کرد. وی در خطبه جمعه برای پیروزی امام دعا کرد. مرسوم شدن دعا در حق خلیفه، گرچه موجب و نشان تکریم او بود، بعدها دردسرهایی برای برخی از خلفا پدیدآورد، چنانکه آنان این اشتغال ذهنی را داشتند که وقتی خود خطبه می‌خوانند، چگونه خود را دعا کنند.
[۱۰۷] سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
خلیفه راضی باللّه به صواب دید اسماعیل بن علی خُطَبی، یکی از آیات دعاییِ قرآن کریم را در خطبه عید فطر خواند.
[۱۰۸] سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
به نوشته ابن‌طویر که خود شنونده خطبه یکی از خلفای فاطمی‌ بوده، خلیفه پس از ذکر اسامی‌ آبا و اسلاف خود، چون به نام خویش رسید گفت: «اللهم و انا عبدک و ابن‌عبدک لااَملِک لنفسی ضَرّآ ولا نَفْعآ».
[۱۰۹] ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۴، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.

دعاهای خطبا در حق خلفا گاه ساده و کمابیش عاری از تعابیر ستایشآمیز بود، چنانکه به گزارش صابی،
[۱۱۰] هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
خطیب در خطبه دوم، پس از اعاده حمد و صلوات بر پیامبر، می‌گفت پروردگارا اصلاح فرمای کار بنده و خلیفهات را (اسم و لقب او را می‌آورد) به آنچه به آن کار خلفای راشدین را اصلاح کردهای. در برخی خطبه‌ها در دادن القاب ستایش آمیز و در دعا افراط می‌شد
[۱۱۱] ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۸، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۱۱۲] ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۱۲، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۱۱۳] عبدالوهاب بن علی سبکی، مُعیدالنِعَم و مُبید النقَم، ج۱، ص۸۸، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
و احتمالا به دلیل گسترش اینگونه دعاها، حاکم، خلیفه فاطمی‌ (حک: ۳۸۶ـ۴۱۱)، فرمان داد که خطبا فقط بدین جمله اکتفا کنند: «اللهم اجعل اَفْضَلَ سَلامِک علی عبدِک و خلیفَتِک».
[۱۱۴] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۴۳، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.



صرف نظر از چند و چون دعا برای خلفا، اصل این دعا به سبب دلالتهایی که داشته، به زودی از لحاظ سیاسی واجد اهمیت فوق العاده شد. درواقع، اولین خطبه خلیفه یا خطیب منصوب وی پس از به خلافت رسیدن، وسیله اعلام خلافت او به عامه مسلمین و به منزله بیعت مسلمانان با او و به رسمیت شمرده شدن خلافت وی تلقی می‌شد و دعا کردن برای او در خطبه‌های ایراد شده در مدت خلافتش، متضمن مفهوم تداوم بیعت و تبعیت مردم از خلیفه و دوام مشروعیت وی بود و به همین سبب، هیچ خلیفه یا سلطان مستقلی حتی در دوره ضعف کامل قدرت نمی‌توانست از حق خواندن خطبه و ضرب سکه به نام خویش که حداقل حقوق حکومتی او و فوریترین اقدام بعد از به قدرت رسیدن بود، چشم بپوشد،
[۱۱۵] محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۴۷، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
[۱۱۶] ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۲، ص۱۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
[۱۱۷] ابن‌عماد، ج۳، ص۲۰۴.
[۱۱۸] محمدصالح کنبو، عمل صالح، ج۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰، الموسوم به شاهجهاننامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
چه این چشم پوشی در واقع به منزله کنارهگیری از قدرت بود. در این میان، خواندن خطبه از ضرب سکه اهمیت بیشتری داشت و در منابع تاریخی، خطبه به نام کسی خواندن مجازآ به معنای به خلافت رسیدن او به کار رفته است.
[۱۱۹] مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیف الدین نجم آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲۹۷ـ۲۹۸، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
[۱۲۰] دهخدا، ذیل «خطبه کردن» و «خطبه گردانیدن».
این دعاها برای خلفا و امرا تا آن‌جا اهمیت داشت که یک بار که خطیب در حضور احمد بن طولون، دعا به وی را از یاد برده بود، به فرمان ابن‌طولون در پایان خطبه تازیانه خورد.
[۱۲۱] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.

با وجود حساسیت خلفا و سلاطین به دعا در حق سلطان یا خلیفه در خطبه، به گفته ابن‌خلدون، بسیاری اوقات پایه گذاران خاندانهای حکومتگر ــکه هنوز سلوک دولتشان به سبب سادگی و بی خبری بر پایه عادات بادیه نشینی بودــ از این رسم غفلت می‌کردند و به اجمال به دعا برای «ولیّ امر مسلمانان» قناعت می‌ورزیدند و نام معیّنی را بر زبان نمی‌آوردند. چنین خطبه‌هایی را خطبه عباسی می‌نامیدند و اعتقاد بر این بود که هر دعای مجمل و مبهمی‌ در واقع شامل خلفای عباسی می‌شود.


با توجه به آنچه گفته شد، خلافت و خطابت در عمل ملازم یکدیگر شدند و با این‌که هیچ‌یک از مقوّمات خطب جمعه و عیدین طرح موضوعات سیاسی و بالمآل رویکرد و ملاحظات سیاسی نبود، این خطبه‌ها از جنبه عبادیِ صرف خارج شدند و به صورت امری حکومتی با کارکردی بسیار سیاسی درآمدند. ازهمین رو اگر خلیفهای در درگیریهای داخلی ناگزیر به خروج از دارالخلافه می‌شد و بلاتکلیفی سیاسی پدید می‌آمد، اقامه نماز جمعه و خواندن خطبه تا روشن شدن تکلیف خلیفه متوقف می‌شد.
[۱۲۳] طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۰۱۴.
[۱۲۴] عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، ج۱، ص۴۳۸، در محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۱، بیروت.
بدینترتیب، یک فریضه عبادی در سایه یکی از اجزای بر ساخته خود قرار گرفت.
در مراکز خلافت، فقط به نام خلیفه و گاه ولیعهد خطبه می‌خواندند و در ولایات دیگر بهویژه ولایتهای دورتر، در کنار نام خلیفه برای امیر نیز دعا می‌کردند،
[۱۲۵] هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
چنانکه در مصر در سده سوم، خطیب جمعه علاوه بر دعا بر معتمد عباسی (حک: ۲۵۶ـ۲۷۹)، احمد بن طولون را نیز دعا می‌کرد.
[۱۲۶] احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
آوردن نامی‌ جز نام خلیفه در خطبه پایتخت ممکن بود برای خطیب عواقب ناخوشایندی داشته باشد، چنانکه وقتی راضی باللّه خبردار شد که محمد بن یاقوت (متوفی ۳۲۳)، رئیس شرطه بغداد، با خطیبان شهر توافق کرده است که نام او را هم در خطبه‌ها بیاورند، آنان را از منصب خطابت برکنار کرد.
[۱۲۷] هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
این واقعه در ضمن از قدرت یافتن امیران و، در مقابل، ضعیف شدن موقعیت خلیفه حکایت داشت؛ به طوری که همین خلیفه کمتر از دو سال پس از این واکنش قهرآمیز، موقعیتش چنان دچار ضعف شد که برای جلب حمایت ابن‌رائق، به او وعده امیرالامرایی داد و مقرر کرد بر همه منابر دارالخلافه به نام او خطبه بخوانند.
[۱۲۸] مسکویه، ج۲، ص۲۰.
[۱۲۹] عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، ج۱، ص۳۲۹ـ۳۳۰، در محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۱، بیروت.
این امر در تاریخ خلافت بدیع و سرآغازی بر انحطاط دستگاه خلافت بود. بااینهمه، این بدعت وقتی صورت سنّت به خود گرفت که به فرمان طایع للّه، در ۳۶۸ به نام عضدالدوله که به بغداد لشکر کشیده بود، بر منابر شهر خطبه خواندند.
[۱۳۰] مسکویه، ج۲، ص۳۹۶.
از آن پس، این روش تا پایان خلافت عباسی تقریبآ تداوم داشت و خطبه خواندن به نام سلاطین مستقل قدرتمند چون آلبویه و آلسلجوق، امری عادی شد. در خلافت فاطمیان نیز این روند ادامه یافت، مثلا مستنصر فاطمی‌ (حک: ۴۲۷ـ۴۸۷) چون نجات حکومت خود را مدیون یاریهای بدرجمالی بود، او را امیرالجیوش خواند و فرمان داد تا پس از نام خلیفه نام بدر را هم در خطبه‌ها بیاورند. این خلیفه سپس، نام احمد بن علی مُکرّم صُلَیحی، فرمانروای فاطمی‌ یمن، را هم به پاس شایستگیهایش در گسترش قلمرو فاطمیان، به خطبه‌های ممالک تابع خود افزود.
[۱۳۳] السجلات المستنصریة، چاپ عبدالمنعم ماجد، ج۱، ص۶۳ـ۶۵، مصر: دارالفکر العربی، ۱۹۵۴.



با این‌که خطبه خواندن برای یک خلیفه یا سلطان درواقع قلمرو نفوذ قدرت او را نشان می‌داد، این قدرت همواره واقعی نبود، چنانکه بسیاری از فرمانروایان و سلاطین محلی در سده چهارم، با آن‌که به نام خلفا خطبه می‌خواندند، عملا از آن‌ها تبعیت نمی‌کردند و ولایت آن‌ها به صورت مستقل یا دستکم نیمهمستقل اداره می‌شد. آنان درواقع به نام خلیفه خطبه می‌خواندند تا با دریافت لواء و خلعت، حکومتشان از جانب او به رسمیت شناخته شود و از مواهب معنوی این مناسبات برخوردار گردند. از سوی دیگر، خطبه خواندن به نام سلاطین مستقل و به ظاهر تابع خلافت، در بیرون از قلمرو آنها، همیشه نشان گستره قدرت ایشان نبود، مثلا برای سنجر که مرکز حکومتش در خراسان بود، در ولایاتی چون آذربایجان و شام و جزیره و ارّان و مکه و مدینه خطبه می‌خواندند. درواقع به سبب شأن ویژه مذهبی مکه و مدینه، برای سلاطین قدرتمند علاوه بر دارالخلافه در این دو شهر نیز خطبه خوانده می‌شد.
[۱۳۵] ذهبی، ج۲۰، ص۳۶۲.



(۱) ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۲) ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۳) ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۴) ابنحاج، المدخل، قاهره ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۵) ابن‌حجر عسقلانی، الدررالکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج۲، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳/ ۱۹۷۳.
(۶) ابن‌خلدون.
(۷) ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۸) ابن‌عماد.
(۹) ابن‌ فضل‌اللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، چاپ محمدحسین شمس الدین، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۱۰) ابن‌ فضل‌اللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، سفر۳، چاپ احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳.
(۱۱) ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، قاهره ۱۳۴۳ـ۱۳۴۹/ ۱۹۲۵ـ۱۹۳۰.
(۱۲) ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.
(۱۳) ابن‌نباته، دیوان خطب ابن‌نباتة، بیروت، ۱۳۱۱.
(۱۴) احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
(۱۵) محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت: دارصادر.
(۱۶) عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.
(۱۷) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
(۱۸) فیروز حریرچی، «ویژگیهای خطابه در صدر اسلام»، کیهان اندیشه، سال ۱، ش ۱ (مرداد و شهریور ۱۳۶۴).
(۱۹) خطیب بغدادی.
(۲۰) خواری، تحفه جلالیه، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، مجموعه حکمت، ش ۱۹۴.
(۲۱) دهخدا.
(۲۲) ذهبی.
(۲۳) عبدالوهاب بن علی سبکی، مُعیدالنِعَم و مُبید النقَم، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
(۲۴) السجلات المستنصریة، چاپ عبدالمنعم ماجد، مصر: دارالفکر العربی، ۱۹۵۴.
(۲۵) سمعانی.
(۲۶) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.
(۲۷) شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
(۲۸) هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
(۲۹) صدیق حسن خان، ابجدالعلوم، ج۳، بیروت: دارالکتب العلمیة.
(۳۰) فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
(۳۱) طبری، تاریخ (لیدن).
(۳۲) محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
(۳۳) عدنان محمد احمد، «الخطابة السیاسیة فی صدرالاسلام»، التراث العربی، ش ۶۵ (جمادی الاولی ۱۴۱۷).
(۳۴) علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
(۳۵) اسماعیل بن قاسم قالی، کتاب الامالی، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
(۳۶) عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، در محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۱، بیروت.
(۳۷) احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۳۸) احمد بن علی قلقشندی، مآثر الأنافة فی معالم الخلافة، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۸۵.
(۳۹) محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاهجهاننامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۴۰) آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
(۴۱) مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیف الدین نجم آبادی و زیگفرید وبر، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
(۴۲) مسکویه.
(۴۳) محمد بن محمد مفید، الارشاد، قم: مکتبة بصیرتی.
(۴۴) احمد بن علی مقریزی، مُسَوّدَةُ کتاب المواعظ والاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
(۴۵) احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
(۴۶) ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.


۱. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۷۴ـ۷۷۶، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
۲. اسماعیل بن قاسم قالی، کتاب الامالی، ج۲، ص۹۹ـ ۱۰۰، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
۳. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۹۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۴. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۹۴، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
۵. طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۷۱۰ـ۱۷۱۲.
۶. شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
۷. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۷۹۴، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
۸. عمرو بن بحر جاحظ، ج۱، ص۵۱۶۰، البیان و التبیین، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۹. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۳۱۲۵۶، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۱۰. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۹۵۱۱۹، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۱. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۰۴، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۲. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۷۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۳. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۲۷۲، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۴. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۱۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۵. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۱۸۱۱۹، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۶. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۱۳۱۱۴، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۷. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۴، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۸. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۴۴۴۷، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۱۹. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۰. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۹۱۳۱، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۱. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۹۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۲. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۳. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۸۹، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۴. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۳۰، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۵. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷۹۸۰، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۶. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۴۵، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۷. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۱۰۱۱، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۸. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۲۲۲۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۲۹. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷۹، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۳۰. ذیل «خطیب».
۳۱. فیروز حریرچی، «ویژگیهای خطابه در صدر اسلام»، ج۱، ص۸۷ـ۹۰، کیهان اندیشه، سال ۱، ش ۱ (مرداد و شهریور ۱۳۶۴).
۳۲. شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۱۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
۳۳. احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج۱، ص۵۱۵۵، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.    
۳۴. احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج۱، ص۵۵۶۰، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.    
۳۵. محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۴، قم: مکتبة بصیرتی.
۳۶. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۳۹، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
۳۷. شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۱۹، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
۳۸. طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۲۵۷ـ۱۲۵۸.
۳۹. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۳۱، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۴۰. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱، ص۲۱۳، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۴۱. احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج۳، ص۳۳۴، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.    
۴۲. محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۰۵، بیروت: دارصادر.
۴۳. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۶، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۴۴. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۴۱، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۴۵. محمداعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۴۰۵، بیروت: دارصادر.
۴۶. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۳۰، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۴۷. علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، ، خطبه ۲۷،چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
۴۸. علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه۶۹، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
۴۹. علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه۱۰۷، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
۵۰. علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، امام اول، نهج البلاغة، خطبه ۱۱۹، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
۵۱. عدنان محمد احمد، «الخطابة السیاسیة فی صدرالاسلام»، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۳۱، التراث العربی، ش ۶۵ (جمادی الاولی ۱۴۱۷).
۵۲. صدیق حسن خان، ابجدالعلوم، ج۳، ص۷۹، ج۳، بیروت: دارالکتب العلمیة.
۵۳. ابن‌نباته، دیوان خطب ابن‌نباتة، ج۱، ص۱۷۷ـ۲۴۰، بیروت، ۱۳۱۱.
۵۴. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۰۹، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۵۵. شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۲۲، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
۵۶. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۲۷۰، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۵۷. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۳۰۱، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۵۸. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۲۴۵۲۴۸، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۵۹. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۴۳ ۲۴۵، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۶۰. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۴۷، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۶۱. شوقی ضیف، الفن و مذاهبه فی النثر العربی، ج۱، ص۲۲، قاهره ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶.
۶۲. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۶۶۶۱، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۶۳. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۳۱۴، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۶۴. ج۲، ۲۳۰ـ۲۳۱، احمد بن علی قلقشندی، مآثر الأنافة فی معالم الخلافة، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۸۵.
۶۵. ابن‌ فضل‌اللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، ج۱، ص۱۶۴، چاپ محمدحسین شمس الدین، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
۶۶. ابن‌ فضل‌اللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، سفر۳، ص۴۷۰، چاپ احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳.    
۶۷. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۲، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۶۸. آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
۶۹. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۸، چاپ حسن سندوبی، قاهره ۱۳۵۱/ ۱۹۳۲.    
۷۰. آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
۷۱. ابن‌ قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۲۵۶۲۵۸، قاهره ۱۳۴۳۱۳۴۹/ ۱۹۲۵۱۹۳۰.    
۷۲. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۵، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۷۳. احمد زکی صفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ج۳، ص۳۶۶ـ۳۶۹، قاهره، ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
۷۴. احمد بن علی قلقشندی، مآثر الأنافة فی معالم الخلافة، ج۲، ص۲۳۱، چاپ عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۸۵.
۷۵. خطیب بغدادی، ج۲، ص۱۴۳.
۷۶. مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیف الدین نجم آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲۹۸، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
۷۷. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۷۸. ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۹۰، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
۷۹. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۰۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۸۰. ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۷۴، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
۸۱. ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
۸۲. احمد بن علی مقریزی، مُسَوّدَةُ کتاب المواعظ والاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵.
۸۳. ابنحاج، المدخل، ج۲، ص۲۶۸، قاهره ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
۸۴. آدام متز، تمدن اسلامی‌ در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۳۶۱، یا، رنسانس اسلامی‌، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ش.
۸۵. ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۹۰، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
۸۶. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۴، ص۱۹۳، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۸۷. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۴، ص۲۲۲، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۸۸. ابن‌حجر عسقلانی، الدررالکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج۲، ص۱۵۴، ج۲، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳/ ۱۹۷۳.    
۸۹. ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۳۱۴، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۹۰. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۴۳، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۱. ابن‌حجر عسقلانی، الدررالکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج۲، ص۱۵۴، ج۲، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳/ ۱۹۷۳.    
۹۲. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۳. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۲۲۴، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۴. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۱۸، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۵. ابن‌ فضل‌اللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵، چاپ محمدحسین شمس الدین، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
۹۶. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۲ـ۲۲۶، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۹۷. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۸۱، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۸. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۳۴۷، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۹۹. ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، ج۱، ص۱۹۸، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.    
۱۰۰. ابن‌نباته، دیوان خطب ابن‌نباتة، ج۱، ص۴۷۲، بیروت، ۱۳۱۱.
۱۰۱. سمعانی، ج۲، ص۳۸۴.
۱۰۲. خواری، تحفه جلالیه، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، مجموعه حکمت، ش ۱۹۴.
۱۰۳. سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
۱۰۴. سمعانی، ج۲، ص۳۸۴ـ۳۸۵.
۱۰۵. احمد بن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، ج۱۱، ص۲۲۴، قاهره ۱۹۱۳ـ۱۹۲۰، چاپ افست ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۱۰۶. ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۳۳۲.    
۱۰۷. سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
۱۰۸. سمعانی، ج۲، ص۳۸۲.
۱۰۹. ابن‌طُوَیر، نزهةالمُقْلَتین فی اخبار الدولتین، ج۱، ص۱۷۴، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
۱۱۰. هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
۱۱۱. ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۸، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۱۲. ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ج۱، ص۱۲، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
۱۱۳. عبدالوهاب بن علی سبکی، مُعیدالنِعَم و مُبید النقَم، ج۱، ص۸۸، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶.
۱۱۴. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۱۴۳، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۱۱۵. محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۴۷، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
۱۱۶. ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۲، ص۱۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
۱۱۷. ابن‌عماد، ج۳، ص۲۰۴.
۱۱۸. محمدصالح کنبو، عمل صالح، ج۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰، الموسوم به شاهجهاننامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
۱۱۹. مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیف الدین نجم آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲۹۷ـ۲۹۸، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
۱۲۰. دهخدا، ذیل «خطبه کردن» و «خطبه گردانیدن».
۱۲۱. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۱۲۲. ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۳۳۳.    
۱۲۳. طبری، تاریخ (لیدن)، ج۱، ص۱۰۱۴.
۱۲۴. عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، ج۱، ص۴۳۸، در محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۱، بیروت.
۱۲۵. هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
۱۲۶. احمد بن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج۴، قسم ۱، ص۶۲، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن ۱۴۲۲ـ۱۴۲۵/ ۲۰۰۲ـ۲۰۰۴.
۱۲۷. هلال بن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، ج۱، ص۱۳۳، چاپ میخائیل عواد، بغداد ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴.
۱۲۸. مسکویه، ج۲، ص۲۰.
۱۲۹. عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، ج۱، ص۳۲۹ـ۳۳۰، در محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۱، بیروت.
۱۳۰. مسکویه، ج۲، ص۳۹۶.
۱۳۱. ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۷، ص۵۲۵۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.    
۱۳۲. ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۸۱، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰.    
۱۳۳. السجلات المستنصریة، چاپ عبدالمنعم ماجد، ج۱، ص۶۳ـ۶۵، مصر: دارالفکر العربی، ۱۹۵۴.
۱۳۴. عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۳۳۹، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.    
۱۳۵. ذهبی، ج۲۰، ص۳۶۲.



دانشنامه جهان اسلام، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، برگرفته از مقاله «سخنرانی»، ج۱۲، ص۷۱۲۴.    


رده‌های این صفحه : آداب و رسوم جاهلیت | حدیث شناسی




جعبه ابزار