سخریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سُخریه، اصطلاحی اخلاقی در
قرآن ، به معنای ریشخند کردن و مسخرهکردن میباشد.
واژۀ سخریه مصدری است از ریشۀ سخر، دالّ بر کوچک گردانیدن یا کوچک شمردن کسی یا چیزی، چنانکه مصدر تسخیر از این ریشه، حاکی از بهخدمت گرفتن و مطیع کردن چیزی یا کسی بدون مزد است.
مصدر سخریه تقریباً مترادف است با مصدرهای سُخره و استهزاء (از ریشۀ هزء)، و در آنها افزون بر معنای استحقار و تذلیل، معنای ریشخندکردن نیز نهفته است.
بنا بر تعریف غزالی،
مسخرهکردن توجهدادن به عیوب دیگری است به نحوی که باعث خندۀ ناظران شود، خواه با سخن باشد خواه با اشاره یا انجام دادن کارهای دیگر. مفهوم مسخرهکردن در
قرآن در دو زمینۀ معنایی اصلی به کار رفته است: نخست به عنوان یکی از رفتارهای ضد مذهبی مشرکان (و منافقان) برای مقابله با پیامبران و مؤمنان، و دوم به عنوان یک رذیلت اخلاقی که مؤمنان از آن نهی شدهاند. در احادیث، بیشتر، از معنای دوم سخن گفته شده و در مواردی نیز در زمینههای معنایی دیگری به کار رفته است.
در قرآن، به جز مشتقات ریشههای سخر و هزء، واژگان دیگری نیز مفهوم ریشخند کردن و کوچک شمردن دیگران را میرسانند، ازجمله: «همز»، به معنای بیان عیب دیگری در
غیبت او
«لمز»، بهمعنای بیان عیب کسی یا اشارهکردن به آن با گفتار یا حرکات
چشم و سر در حضور او
«غمز»، به معنای بیان عیب بهویژه با وجنات صورت
«تنابز»، به معنای خواندن کسی با
لقب و نام ناپسند
و «ضِحْک»، به معنای خندیدن.
این مجموعه واژگان در قرآن، بیشتر برای بیان یکی از رفتارهای اصلی کافران در برابر
دعوت پیامبران به خداپرستی، یعنی مسخره کردن پیامبران، است. بیشتر آیههای راجع به این موضوع، مجادلۀ مشرکان و کافران را با پیامبران ترسیم میکنند. در این آیهها، مشرکان با روشهای گوناگون میکوشند سخن پیامبران را بیمبنا و نامعقول جلوه دهند. برخی از این روشها، از سرگذشتهایی که قرآن دربارۀ انبیا و امم بازگو کرده است
استنباط میشود و برخی نیز، به طور خاص، راجع به
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. مطابق آیههای قرآن، برخی از روشهای استهزا عبارت بوده است از: مطرح کردن پرسشهایی برای ایجاد تردید دربارۀ راستی ادعای انبیا، مانند پرسشهایی دربارۀ چگونگی مبعوث شدن پس از
مرگ و تردید در امکان قیامت و اینکه نمیتوان به آن
یقین یافت
درخواستهای غیرعادی کردن، مانند اینکه
وحی باید بر فردی ثروتمند و قدرتمند نازل شود
یا ملائکه نزد اینان آورده شوند
به تمسخر ادعا کردن که
شرک آنان ارادۀ پروردگار است و اگر پروردگار انبیا میخواست، آنان بت نمیپرستیدند
نسبت دادن ویژگیهای تحقیرآمیز به پیامبران و مؤمنان، مانند
ساحر یا مجنون خواندن پیامبران
و سفیه خواندن مؤمنان
و تأکید بر ارزشمندی سنتهای پیشینیان و بیان اینکه غرض انبیا، منحرف کردن مردم از این سنتهاست.
مهمترین روش استهزا و تحقیر این بوده که مشرکان تاهنگامی که عذاب الهی نمیآمده است، گرفتار نشدن به عذاب را گواهی بر نادرستی ادعای رسولان در انذار مشرکان میگرفتهاند.
قرآن بارها تأکید کرده است که اینان گرفتار همان چیزی میشوند که پیش از این بهسخرهاش میگرفتند.
مطابق آیۀ ۴۸ سورۀ زمر،
هنگام نزول عذاب بر کافران، در واقع چیزی بر آنان نازل میشود که گمان میکردند
حقیقت ندارد. به این ترتیب، نادرستی عقیدهشان آشکار میگردد.
مشرکان و کافران در دورۀ دعوت پیامبر
اسلام ، با رفتارهای دیگری نیز پیامبر و دعوت ایشان را تمسخر میکردند، از جمله هنگام نمازگزاردن پیامبر و مؤمنان در
مسجد ، سوت میکشیدند و دست میزدند،
سرهایشان را به نشانۀ بیاعتنایی یا ریشخند تکان میدادند،
روی برمیگرداندند،
با
چشم و ابرو به نشانۀ تمسخر به یکدیگر اشاره میکردند
و با کنایه و تحقیرآمیز سخن میگفتند.
دستۀ دیگری که در قرآن، مسخرهکنندگانِ مؤمنان معرفی شدهاند، منافقاناند. منافقان، بر خلاف کافران، در حضور مؤمنان، خود را مؤمن معرفی میکنند و وعدههای
دروغ میدهند، اما نزد همکیشان خود، مؤمنان را مسخره میکنند.
بر اساس آیۀ ۱۵ سورۀ بقره
و آیۀ ۷۹ سورۀ توبه،
خدا هم این افراد را مسخره میکند. مفسران دربارۀ اینکه خدا مسخره کردن را به خود نسبت داده، در حالیکه سخریه، فعلی ناپسند است و در
قرآن از آن نهی شده، بحث کردهاند. بیشتر مفسران بر آناند که مراد از استهزا در این آیات، انتساب حقیقی آن به خدا نیست، زیرا سخریه فعلی قبیح و خدا از انجام دادن آن منزه است.
از این رو، برخی استعمال سخریه را دربارۀ خدا از باب مشاکله و مشابهت نام جزا با نام عمل دانستهاند، چراکه در
زبان عربی ، جزای عمل در مواردی به نام همان عمل خوانده میشود، مانند عبارت «وَ جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُها» در آیۀ ۴۰ سورۀ شوری.
بنا بر این دیدگاه، مراد از سخریۀ خدا، جزا دادن به سخریه است، خواه در دنیا خواه در آخرت، مانند دچار شدن به عذاب الهی، فراموش شدن از سوی خدا و خواری و حقارت. بنا بر توضیح طبری، این جزا و استهزا از سوی خدا، عین
عدل است، زیرا مسخرهکنندگان، مستحق این جزا هستند. در تبیین دیگری گفته شده که سخریۀ خدا به معنای این است که ضرر عمل کافران به خودشان باز میگردد و به مؤمنان آسیبی نمیرساند.
در تبیین دیگری که با توجه به متن آیۀ ۱۵ سورۀ بقره
بیان شده، استهزای خدا به معنای استدراج برای کافران و منافقان است. اما در دیدگاهی دیگر، نسبت دادن استهزا به خدا، نه به معنای مَجازی، بلکه به کاملترین معنای حقیقی کلمه است، چرا که کوششهای انسانها در مسخره کردن یکدیگر، همواره ناقص است و فقط خدا میتواند بهطور کامل انسانها را مسخره کند، چنانکه با فرستادن آیههایی بر پیامبر، از نیات درونی منافقان خبر میدهد و آنان را به همان چیزی که همواره از آن در هراسند، گرفتار میکند و این بزرگترین استهزاست.
باتوجه به آیههای قرآن، جوهرۀ روحیۀ استهزا، نوعی بینش دنیاگرایانه است. کافران به دلایل گوناگون، امکان بعث و
حقیقت آخرت را انکار میکنند و گویا ورای دنیا، حقیقت دیگری را نمیشناسند و بنابراین، دینی که زندگی ورای دنیا را
تبلیغ کند، به سخره میگیرند. به نظر میرسد همۀ انگیزههایی که در قرآن برای مسخره کردن دین بیان شده، از این بینش ناشی میشود. به تعبیر قرآن، کسانی که آیات الهی را مسخره میکنند، درواقع از امکانات معرفتی خود، یعنی سمع و بصر و فؤاد، هیچ بهرهای نبردهاند.
مطابق قرآن، بیاعتقادی به خدا، جهل، خود برتربینی،
نفاق ،
گناه کردن و
حرص به
ثروت ، از انگیزههای کافران و منافقان در مسخره کردن
دین است.
بر اساس این انگیزهها، کافران همۀ لوازم و ظواهر دین (مانند
قیامت ،
اذان و
نماز ، هشدارهای پیامبران و عذاب الهی) را کوچک میشمرند.
در بیشتر آیههایی که سخن از استهزاکنندگان است،
تهدید به عذاب و دوری از رحمت الهی آمده
و در آیۀ ۳۰ سورۀ یس
با تعبیر «
حسرت بر بندگانِ اینچنین»، از آنان یاد شده است. بنا بر آیههای ۱۱۰و۱۱۱ سورۀ مؤمنون،
در
آخرت به کسانی که در دنیا مؤمنان را به سبب ایمانشان مسخره میکردند، گفته میشود کوچک شمردن مؤمنان باعث فراموشی یادخدا نزدشان شده است و امروز مؤمنان به سبب
صبر در برابر این رفتار، پاداش میگیرند. همچنین، مطابق آیههای ۱۰۴ـ۱۰۶ سورۀ کهف،
کوششهای کسانی که نشانهها و فرستادگان
خدا را بهسخره گرفتهاند، تباه است. در مقابل، خدا با یادآوری سرگذشت پیشینیان، به پیامبر اطمینان، و به او وعده میدهد که او را از آزار مسخرهکنندگان نگاه میدارد
و از سوی دیگر، مؤمنان را از دوستی و همنشینی با این افراد منع میکند.
مفهوم سخریه در
قرآن ، در یک زمینۀ اخلاقی میان انسانها نیز مطرح شده است. در آیۀ ۱۱ سورۀ حجرات،
در کنار برخی توصیههای اخلاقی، به مؤمنان گفته شده است که گروهی، گروه دیگر را مسخره نکند، بسا که گروه دیگر، از آنان بهتر باشد. سپس، جداگانه، همین توصیه برای زنان نیز تکرار شده است. از عیب جویی و نسبت دادن القاب ناپسند نیز نهی گردیده است. جوهرۀ مفهوم سخریه در زمینۀ معنایی مربوط به
تاریخ انبیا و امم، مذمت بینش دنیاگرایانۀ کافران و
غفلت آنان از حقیقتی والاتر است، اما در سورۀ حجرات، این مفهوم درحوزۀ
اخلاق و در مناسبات انسانها (و بهطور خاص، مؤمنان) بیان شده و انسانها از نمایان کردنِ عیبهای ظاهری یکدیگرنهی شدهاند. در این آیه، سه دستور اخلاقی بیان شده است: مسخره نکردنِ دیگران (لایَسخَر قومٌ مِن قومٍ)، عیب جویی نکردن از دیگری (لاتَنابَزوا أنفسَکُم)، و لقب ناپسند ندادن به دیگران (لا تَلمِزوا بالألقاب). ظاهراً هرسه دستور، نهی از تأکید کردن بر عیب و نقصهای ظاهری (مانند وضع جسمی یا نسبی) یا خطاهای رفتاری (مانند اشتباه در افعال یا ارتکاب معاصی) است.
با توجه به
تبیین مفسران و برخی نکات روانشناسانه، دو زمینه برای مسخرهکردن دیگران میتوان برشمرد. مطابق یک تبیین، تمسخر و عیب جویی، ناشی از ظاهربینی و از دست دادنِ نگاه خیرخواهانه به انسانها یا برادران
مؤمن است. چون همواره احتمال دارد فرد ضعیفتر (مثلاً کسی که فقیرتر است یا نقص جسمانی دارد) یا فرد گناهکار، نزد خدا برتر باشد، همواره باید از این منظر به رفتار افراد نگریست و با نگاهی برادرانه و خوشبینانه گمان کرد که ضمیر این فرد، پاک و تقوای او بیشتر از چیزی است که در ظاهر نمود یافته و بنابراین، او نزد پروردگار برتر است. خلاف چنین نگرشی، باعث بزرگ دیدن عیبها و سپس مسخره کردن دیگران میشود. مطابق تبیینی بنیادیتر، استهزای دیگران ناشی از تکبر است که نخستین
گناه عالم بود و
ابلیس مرتکب آن شد. کسی که خود را برتر بداند و به این برتری مباهات کند، به خود اجازه میدهد دیگران را کوچک شمرد و کوچک نمایانَد. چنین رفتاری، بزرگترین
ظلم است، چرا که به مثابه
تحقیر کسی است که خدا او را بزرگ کرده است. هر دو تبیین، به طور ضمنی، بر این فرض مبتنی است که انسانها، علاوه بر منزلتی که نزد یکدیگر دارند، منزلتی نیز نزد خدا دارند و چه بسا که این دو منزلت یکسان نباشد. مفسران، با افزودن عبارت «عندالله» پس از تعبیر قرآنی ِ «عَسی أن یَکونوا خیراً مِنهُم»، بر اولویت منزلت فرد نزد خدا تأکید کردهاند. همچنانکه مفسران توضیح دادهاند، سیاق بیان این سه دستور و
حکمت آنها، افزون براینکه نشان میدهد استهزا از رفتارهایی است که در جمع و تعامل محقق میشود، نشان دهندۀ رابطۀ ویژهای است که قرآن میان مؤمنان
ترسیم میکند که مطابق آن، مؤمنان، برادر و همانند اعضای یک پیکرهاند. در این صورت، اگر در مؤمنی، عیبی پدیدار شود، آن عیب به همۀ مؤمنان منتسب است. این دیدگاه، بهخصوص برآمده از آیۀ۱۰ سورۀ حجرات
و عبارت «ولاتَلمِزوا أنفُسَکم» است که عیب جویی از دیگران را با تعبیر «عیب جویی از خویشتن» بیان کردهاست. برخی احادیث نیز دیدگاه برادری مؤمنان را تقویت میکند، مانند حدیثی که مؤمنان را جسد واحد وصف کردهاست.
مفسران در توضیح دستور سوم، یعنی منع از لقب دادن به دیگران، شرطی برای این
حکم تعریف کردهاند: اگر فردی که به او لقبی دادهشده است از این عنوان رنجیده شود، این عمل ناپسند است، اما اگر به سبب دوستی یا از روی مزاح لقبی به کسی داده شود و او ناخرسند نشود، ناپسند نیست. در این شرط هیچ لقب یا القاب خاصی به عنوان القاب ناپسند تعیین نشده، بلکه فقط چگونگی برخورد مخاطب با لقب مهم است. در عین حال، با توجه به ادامۀ آیه، این احتمال هم مطرح شده که شاید این دستور دربارۀ کافر یا فاسق خواندن کسی است که پیشتر کافر بوده و اکنون
مسلمان شده است. شرط مفسران در نهی از لقب دادن، به هر نوع استهزا تعمیم دادنی است، چنانکه غزالی
با توجه به این شرط، میان استهزا و مزاح تمیز نهاده است، به این صورت که اگر مخاطب، خود به بیان
عیب و نقص خویش، راضی باشد، چنین رفتاری مزاح است و در غیر این صورت، استهزا.
در تألیفات اسلامی، مسخرهکردن و خندیدن به بندگان خدا را
حرام و از گناهان کبیره دانستهاند.
در احادیث، تحقیر بندگان خدا، اعلان
جنگ با خدا خوانده شده و به طورکلی از تحقیر برادران مؤمن، بهویژه فقرا، منع شده است.
یکی از پیامدهای تمسخر، دچار شدن به همان چیزی است که در دیگری مورد تمسخر بوده وگفته شده است هرکس دیگری را خوار کند،
خدا او را خوار خواهد کرد. همچنین گفتهشده مسخرهکنندۀ دیگران، نمیتواند به دوستی دیگران امید داشته باشد و به بدترین
مرگ از دنیا میرود.
مطابق یک
روایت ، در آخرت، مسخرهکننده را به سوی دری از درهای
بهشت میخوانند، او خود را به آن در میرساند و در آستانۀ در، آن را به رویش میبندند، این فراخوان و بستهشدن درها آنقدر تکرار میشود که او دیگر به سوی هیچ دری نمیرود.
در حدیثی از
امام رضا علیهالسلام اعمالی برشمرده شده که انجام دادنشان مسخره کردنِ خویشتن است، مانند
استغفار با زبان بدون پشیمانی قلبی و توفیق خواستن از خدا بدون کوشش. ظاهراً در این
حدیث ، مراد از استهزای خویش، کوچک کردن خود نزد پروردگار است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) امام حسن عسکری، تفسیر الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۳۸۱/۲۰۰۱.
(۳) ابنابی الدنیا، کتاب الصمت و آداب اللسان، چاپ نجم عبدالرحمن خلف، بیروت۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۴) ابنابیشیبه کوفی، المصنف، چاپ سعیداللحام، بیروت۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۵) ابنبابویه، الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۰۳/ ۱۳۶۲ش.
(۶) ابنبابویه، ثوابالاعمال و عقابالاعمال، چاپ محمد مهدی سید حسن خرسان، قم۱۳۶۸ش.
(۷) ابنشهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، انتشارات بیدار، قم ۱۴۱۰.
(۸) محمدطاهر بن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، تونس ۱۳۶۳/۱۹۸۴.
(۹) محمد بن عبدالله ابن عربی، احکام القرآن، چاپ علی محمد بجاوی، حلب ۱۳۷۶.
(۱۰) ابنمنظور، لسان العرب.
(۱۱) ابوالحسین احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم ۱۴۰۴.
(۱۲) ابوالفتوح رازی، روح الجنان و روح الجنان، قم ۱۴۰۴.
(۱۳) ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، قم۱۴۱۲.
(۱۴) احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، چاپ سید جلال الدین حسینی، تهران۱۳۳۰ش.
(۱۵) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۱۶) حسین بن سعید کوفی، المؤمن، قم ۱۴۰۴/۱۳۶۳ش.
(۱۷) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم۱۴۰۹.
(۱۸) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، قم ۱۴۰۴.
(۱۹) طبرسی، مجمع البیان.
(۲۰) طبری، تفسیر.
(۲۱) طوسی، التبیان.
(۲۲) ابوحامد محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۲۳) فخررازی، مفاتیح الغیب، قاهره۱۹۳۴.
(۲۴) علی بن ابراهیم قمّی، تفسیر القمّی، بیروت ۱۴۱۲.
(۲۵) ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، چاپ سنگی، قم ۱۳۶۳ش.
(۲۶) کلینی، اصول الکافی.
(۲۷) ابوصلاح حلبی، الکافی.
(۲۸) مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، چاپ عبدالله محمود شحاته، مصر ۱۳۵۸/۱۹۷۹.
(۲۹) ابوالعباس احمد بن محمد مکی هَیتَمی، الزواجر عن اقتراف الکبائر، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
•
دانشنامه جهان اسلام، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، برگرفته از مقاله «سخریه»، شماره۸.