• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زوال بنی‌امیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از زمانی که دولت اموی تشکیل شد تا زمانی که توسط عباسیان از بین رفت اتفاقات مختلفی افتاد که موجبات سقوط این دولت را فراهم نمود.



این حکومت با وجود این که آثار متعددی، همچون گسترش اسلام به مناطق دور و ترویج اسلام در این مناطق،
[۱] ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۷۶.
ضرب سکه‌های عربی ـ اسلامی
[۲] دینوری، ابن قتیبه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۶۰.
و همین طور تدوین احادیث نبوی در دوره این حکومت، از خود بر جای گذاشت؛ اما در کنار آن خود نیز پی نابودی خود را کند.


قبل از بیان علل زوال این حکومت عبارتی از مسعودی آورده می‌شود که علت نابودی حکومت اموی از نگاه بزرگان بنیامیه را می‌رساند:
«به جای آن که در پی چیزی باشیم که بر ما واجب است، به خوش گذرانی‌های خودمان مشغول شدیم؛ به مردم خود ستم کردیم، آنان از دادگری ما مایوس شدند و آرزو کردند از دست ما راحت شوند، بر خراج دهندگان جفا کردیم، ما را واگذاشتند، زمین‌های زراعتی ما خراب شد، بیت المال‌های ما خالی شد، به وزیران مان اعتماد کردیم، آنان وابستگان و خویشان خود را بر منافع ما ترجیح دادند و کارها را انجام می‌دادند، بی آن که ما اطلاع داشته باشیم؛ مقرری سپاهیان به تاخیر افتاد، از اطاعت ما بیرون رفتند، دشمنان ما ایشان را خواندند و با آنان بر جنگ با ما همدست شدند؛ دشمنان، ما را به جنگ فرا می‌خواندند؛ اما ما به علت کمبود یاورانمان از پاسخ به آنان عاجز ماندیم؛ اخبار و اطلاعات را از ما پنهان داشتند و این‌ها از علل عمده نابودی حکومت ما بود».
[۳] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۳۰.

تایید این حرف را می‌توان در سخنان یکی از دعوت کنندگان به بنی‌عباس مشاهده کرد: « مرگ بر شما، آیا کشته شدن پدرم خالد و ستم بنیامیه و قطع مقرری خود را از سوی ایشان از یاد برده‌اید؟ ‌ای عموزادگان، خداوند پادشاهی بنیامیه را نابود ساخت و آن را از ایشان به دیگران برگرداند، اکنون به پسر عموی خود بپیوندید».


اگر نگاهی کلی به حکومت امویان شود به وضوح مشخص است که همبستگی که در خلافت امویان وجود داشت تا دوران هشام بن عبدالملک از بین رفت و عوامل متعددی همچون طرفداری هشام از هاشمیان
[۵] دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ص۳۳۳.
و درگیری‌ها و شورش‌های داخلی بعد از هشام باعث اختلافات بین رجال اموی شد که باعث از بین رفتن انسجامشان شد. از سوی دیگر موضع گیری‌ها و جنگ‌های خاندانی که بعد از مرگ ولید دوم رخ داد باعث شکسته شدن هیبت و عظمت این حکومت شد و نظر مردم را به خود بیش از پیش منفی ساخت.
[۶] ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش، ص۱۸۱.
با به حکومت رسیدن مروان دوم، با وجود شجاعت و درایت او، اوضاع پریشان حکومت امویان سامان نیافت و جنگ‌های خاندانی؛ همچون جنگ مروان دوم و سلیمان بن هشام بن عبدالملک به وقوع پیوست و آن عاملی برای سقوط این دولت گردید.
[۷] ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۲۴۸.



با توضیحاتی که بیان گردید مشخص می‌شود که علل سقوط این حکومت در طول دوره زمانی نسبتا طولانی اتفاق افتاده است که در این مقاله به مهم‌ترین این عوامل اشاره می‌گردد:

۴.۱ - اختلاف میان امویان

در زمانی که عثمان بن عفان خلافت را برعهده داشت قوم گرایی و تلاش برای شخصی سازی حکومت را رواج داد و بنیامیه نیز که از ابتدا به دور او جمع شدند، راه او را ادامه دادند. در زمان معاویه این تفکر به بار نشست هر چند که از لحاظ اداری یا نظامی، این خاندان نقش مهمی در اداره حکومت معاویه نداشته است، چرا که بیشتر فرماندهان و استانداران معاویه از غیر از خاندان اموی بوده است، البته او به خاندانش جفا نکرد و از آنان کمک گرفت از جمله آن استفاده از مروان بن حکم در مساله ولایت عهدی بود به این صورت که به وی اعتماد کرد و برای گرفتن بیعت از حجاز برای پسرش یزید، او را به حجاز فرستاد و مروان را نیز ولی عهد یزید کرد. معاویه گاهی اوقات برای جلوگیری از حملات سیاسی از سوی این دو گروه، بین آنان اختلاف به وجود می‌آورد که از نمونه‌های آن می‌توان به اختلاف افکنی بین مروان بن حکم و سعید بن عاص اشاره نمود. از همین جا اختلاف در مسائل سیاسی بین رجال سیاسی ایجاد شد و با مطرح شدن مسئله ولایت عهدی مروان این اختلاف شدت گرفت.

۴.۲ - نخستین اختلاف

زمانی که مروان در جابیه به حکومت رسید
[۱۱] ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۱، ص۲۹۶.
امر بر این بود که بعد از او به ترتیب خالد بن یزید بن معاویه و سپس عمرو بن سعید بن عاص به حکومت برسند؛ اما مروان با این نیت که خلافت را در خاندان خود نگه دارد برای فرزندانش عبدالملک و سپس عبدالعزیز بیعت گرفت که در واقع با این کار نخستین اختلاف جدی در این خاندان ایجاد گشت. عمرو نیز با عبدالملک بیعت نکرد. با کشته شدن عمرو بن سعید به دست عبدالملک، حکومت در خاندان مروان تثبیت شد؛ اما همچنان مخالفت‌ها وجود داشت هر چند که تاثیری در سرنوشت حکومت در آن دوره نداشت.

۴.۳ - ادامه اختلافات

این تعصب قبیلگی تا پایان دوران حکومت بنیامیه ادامه داشت و نزاع‌های مختلفی را دربرداشت و در واقع همین عصبیت موجبات انقراض را به تدریج فراهم نمود.
[۱۵] ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۵۷۱.
با مرگ هشام بن عبدالملک و به حکومت رسیدن ولید دوم، درگیری‌هایی در خاندان اموی به وجود آمد از جمله دشمنی ولید دوم با پسرعموهایش (فرزندان هشام) بود که باعث شد در برابر هم موضع بگیرند و به بدگویی از هم در اذهان عمومی پرداختند که در نهایت موجبات شورش‌های داخلی در این دوره فراهم گردید و مردم بر علیه حکومت دست به شورش زدند.
[۱۶] طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۰، ص۴۳- ۴۴.
با این اوضاع خرابی‌های متعددی در روابط خاندان اموی ایجاد گشت که می‌توان از نتایج آن درگیری‌ها بین قبایلی که پشتوانه اساسی این حکومت بودند را اشاره نمود و در ادامه نزاع‌ها بین استانداران و حکام اموی برای رسیدن به قدرت در منطقه خود را موجب شد. بیشترین اثر این اختلافات را می‌توان در کشته شدن ولید دوم در دوران حکومتش مشاهده کرد.
[۱۷] اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابو طالب، جواد فاضل، تهران، کتابفروشی علی اکبر علمی، ۱۳۳۹ش، ج۱، ص۳۴۵.


۴.۴ - تشدید اختلاف و درگیری

در دوران به حکومت رسیدن یزید سوم نیز اوضاع بدتر از پیش بود و درگیری‌های مختلفی برای کسب قدرت در میان امویان رخ داد.
[۱۸] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۷۳.
چنین وضعیتی در دوران ابراهیم نیز ادامه داشت. بیعت با ابراهیم به سبب همین درگیری‌های داخل خاندانی، به صورت ناقصی انجام گرفت که مشکلات بزرگی را برای این خاندان ایجاد کرد که می‌توان مهمترین آن را به این صورت بیان نمود:

۴.۴.۱ - افزایش از هم پاشیدگی

رشد چشم‌داشت‌های احزاب و اشخاصی که دوست داشتند قدرت را از چنگ اموی‌ها خارج کنند.
[۱۹] طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰، ص۱۹۷.

با وجود این اتفاقات دیگر وحدتی میان امویان باقی نماند و حتی زمانی که مروان دوم به خلافت رسید نتوانست اوضاع را سامان بدهد و ضعف چشم گیری دولت اموی را فرا گرفت و کار را برای عباسیان آسان نمود.

۴.۴.۲ - انجام خلاف شرع و دین

دولت امویان از جهتی با گسترش اسلام به سرزمین‌های دور کار چشمگیر و قابل توجهی انجام دادند؛ اما از طرفی با انجام کارهای خلاف شرع و عرف جامعه اسلامی،
[۲۰] دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۴۱۱.
محبوبیت خود را حتی در میان مردم شام نیز از دست دادند. رسم خلفای راشدین این بود که اگر می‌خواستند درباره موضوعی حکمی بدهند، به قرآن و سنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نظر سایر صحابه توجه می‌کردند؛ اما در عصر اموی، خلفا علاوه بر بی احترامی به صحابه، هیچ مانعی نمی‌دیدند که حکمی صادر کنند، حتی اگر آن حکم خلاف قرآن و گفته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد.
[۲۱] خوئی زاده، بهمن، تاریخ سیاسی و اجتماعی اسلام، تهران، حق یاران، ۱۳۸۶، ج۲، ص۱۸۳.
حتی آنان را خارج از دین نیز نسبت دادند.
[۲۲] طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۲، ص۵۳-۳۸.

گرایش به تجمل گرایی و بنای کاخ‌های زیبا به سبک امپراتوری روم در این دوره رواج یافت. منصور عباسی نیز یکی از دلایل سقوط امویان را مال دوستی عنوان نمود به ویژه جواهر ،
[۲۳] طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۱، ص۵۰-۱۴.
می‌گساری، زن بارگی و خریداری کنیزکان آوازخوان متداول شد تا آن جا که گفتار روزانه برخی خلفای اموی فقط درباره زن و خوراک و شراب بود.
[۲۴] شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴، ص۲۲۶.
در مورد اکثر خلفای اموی در تاریخ سخن از عیاشی و بذله گویی مطرح است به عنوان مثال ولید بن یزید بن عبدالملک به عیاشی
[۲۵] ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ابوالقاسم پاینده، جاویدان، ۱۳۶۶، ج۱، ص۴۳۰.
و بی پروای امویان معروف است. وی فردی جبار، لجوج ، بدکیش، بدکاره و بدبین توصیف شده است.
[۲۶] زرکلی، خیر الدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹م، ج۹، ص۱۴۵.
او را بدترین خلفای بنیامیه عنوان می‌کنند.
[۲۷] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۱۴.
این چنین نگرش‌هایی از سوی خلفای اموی باعث روی گردانی بسیاری از مسلمانان و خالی شدن صفوف لشکر امویان گشت. اعمالی که از ولید سر زد و میان مردم شایع شد سبب سستی موقعیت بنیامیه در میان مردم گردید. ابوالفرج درباره او می‌گوید: اشعار زیادی از او نقل شده که دلالت بر خباثت و کفر او دارد.

۴.۴.۳ - ظلم امویان به اهل بیت

خاندان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که دارای ارج و مقام والایی در بین مردم بودند در زمان خلافت امویان از صحنه اجتماع رانده شدند و فجیع‌ترین برخوردها و شکنجه‌ها نسبت به آنان اعمال شد.
وقایع دلخراشی که در محرم سال ۶۱ هجری با شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا رخ داد و همین طور نهضت‌های مختلفی که بعد از آن اتفاق افتاد و همه با شکست رو برو شد، وضعیت را برای علویان سخت نمود. اقدامات معترضانه علیه وضعیت حاکم و رفتار جائرانه خلفای بنیامیه اوج گرفت. این اعتراض‌ها ابتدا به صورت سخن و گفتگو در محافل خصوصی و سپس عمومی صورت گرفت و در نهایت، به حرکت‌های انقلابی خونباری تبدیل شد؛ برای کنترل و مهار سادات که در واقع اداره کننده این دستجات بودند، ظلم و ستم و فشار بر علیه سادات افزایش یافت.
یعقوبی می‌نویسد: زمانی که زید بن علی (علیه‌السّلام) کشته شد، شیعیان خراسان به حرکت درآمده و تلاش هایشان را آشکار کردند و تعداد زیادی نزد آنها رفت و آمد نموده و متمایل به آن‌ها شدند.
امام باقر ( علیه‌السّلام) درباره مظلومیت اهل بیت (علیهم‌السّلام) فرمود:
«همیشه ما تحقیر می‌شدیم و مورد ظلم و ستم قرار می‌گرفتیم، ما را دور می‌کنند، حقیر می‌سازند، محروم می‌کنند و می‌کشند. ما همیشه در معرض خوف و ترس بوده و بر خون خود و دوستان امنیت نداشتیم (در زمان معاویه ) شیعیان ما را در شهرها کشتند، دست‌ها و پاهایشان را تنها به ظن و گمان قطع کردند، نام هر کس در زمره محبین یا اصحاب ما برده می‌شد، زندانی می‌شد، مالش را غارت می‌کردند و خانه اش را ویران می‌ساختند. این بلا هم چنان در تزاید و شدت بود تا زمان عبیدالله بن زیاد ، پس از آن حجاج آمد شیعیان بسیاری را کشت و ایشان را به ظن و گمان بازداشت نموده؛ کار شیعیان در این جامعه بلا زده به جایی رسیده بود که اگر مردی را زندیق و یا کافر معرفی می‌کردند نزد حجاج محبوب تر از آن بود که او را شیعه علی (علیه‌السّلام) معرفی کنند.
[۳۲] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، انصاریان، قم، ۱۳۸۵، ص۹۶.
»
خوارزمی در کتاب رسائل خود، شرح جامعی از شهادت علویان و شیعیان و ظلم‌هایی که بر آنان روا داشته می‌شد، به رشته تحریر آورده است. عبارت او با تلخیص چنین است:
«هیچ شهری از شهرهای کشور اسلامی نیست؛ مگر آنکه طالبی مظلومی در آنجا به شهادت رسیده و اموی و عباسی در قتل او شریکند و عدنانی و قحطانی بر آن متفق. معاویه، حجر بن عدی کندی و عمرو بن حمق خزاعی را بعد از آن که قسم‌های موکد و عهدهای شدید کرده بود (تا آنها را نکشد) به شهادت رساند... (حجاج)، بنی‌هاشم را به بازی گرفته، بنی‌فاطمه را تهدید می‌کرد و شیعیان علی (علیه‌السّلام) را می‌کشت و آثار اهل بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را محو می‌نمود... .
[۳۴] خوارزمی، ابی بکر، رسائل، تصحیح نصیب و هیبة الخازن، (بیروت: دارالمکتبه الحیاة، ۱۹۷۰م) ص۱۶۴ - ۱۶۵.

این گونه ظلم‌ها که شامل غیر علویان نیز بود باعث شد تا مردم در مقابل خلفای اموی قرار بگیرند، به طوری که در دوره عبدالملک مروان قیام‌های فراوانی در جای جای سرزمین‌های اسلامی به ویژه ایران به وقوع پیوست.

۴.۴.۴ - شورش‌های متعدد

از جمله دلایل زوال دولت اموی، قیام‌های مختلفی بود که بر علیه این حکومت رخ می‌داد. این شورش‌ها باعث می‌شد تا حاکمان اموی تمام هم خود را برای خواباندن آن به کار بگیرند و از کشورداری روی گردان شوند. بسیاری از این قیام‌ها توسط عاملان بنیامیه در مناطق مختلف شکل گرفت کسانی که در ابتدا به عنوان حاکم منطقه‌ای از طرف خلیفه اموی انتخاب می‌شدند؛ ولی در ادامه بر علیه خود خلیفه دست به قیام می‌زدند که از جمله می‌توان به یزید بن مهلب ابی صفره، مطرف بن مغیره ثقفی،
[۳۶] طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۸، ص۳۶-۲۱.
موسی بن عبدالله خازمی و عبدالرحمن بن اشعث اشاره نمود.


قبل از بیان ادامه علل سقوط بنیامیه، در ابتدا عبارت جرجی زیدان در کتابش در مورد بنیامیه آورده می‌شود که بسیاری از عوامل مطرح شده با این توضیح، مشخص خواهد بود و فهم آن آسان می‌گردد:
جرجی زیدان در مورد بی لیاقتی و عدم کفایت خلفاء اموی و فساد دستگاه اداری چنین می‌نویسد: «بنیامیه غالبا به باده پیمائی و شهوترانی پرداخته، به امور کشور نمی‌رسیدند و حتی به نگاهداری وضع سلطنتی خویش توجه نداشتند و در تعیین و انتخاب والیان و مامورین عالی رتبه دولتی دقت نمی‌کردند. چه بسا که به خواهش کنیزکی یا در نتیجه دریافت پولی بزرگترین ریاست را به اشخاص نالایق و یا ستمکار می‌سپردند عاملان که این اوضاع هرج و مرج را مشاهده می‌کردند، تمام مساعی خود را برای تحصیل مال و کنیز صرف می‌کردند و اشخاص درستکار و با ایمان از قبول مشاغل مهم دولتی امتناع می‌جستند چون که می‌دانستند خلیفه به هر عنوان باشد از آنان پول می‌خواهد... مردم خداترس پرهیزگاری مانند یزید بن مهلب (که فرمانداری عراق را از ناحیه سلیمان بن عبدالملک نپذیرفت) از قبول شغل دولتی عذر می‌خواستند و فقط طمع‌کاران و ستمگران دنبال مقام و منصب می‌رفتند، خلفاء که این را می‌دیدند برای به دام انداختن عاملان، حقوق گزافی برای آنان منظور می‌کردند به قسمی که مستمری و حقوق " یزید بن عمر بن عبیره" والی عراق در اواخر دوره امویان به سالی ششصد هزار درهم رسیده بود، از طرف دیگر عاملان که می‌دانستند مقام و منصب آنان موقت است و پایدار نیست تا می‌توانستند در روزهای حکومت پول و ملک و دارائی بهم می‌زدند به قسمی که درآمد خالد بن عبدالله قسری والی عراق در زمان هشام به "سیزده میلیون درهم؛ یعنی یک میلیون دینار رسید"..
[۳۹] جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج۲، ص۳۱ - ۳۳.



رژیم حکومت اسلامی، یک رژیم به اصطلاح دمکراتیکی است، که عدالت اجتماعی و اقتصادی ، هدف اصلی آن بود و عموم طبقات در زیر پرچم حکومت اسلام، از تمام مزایای اجتماعی، بهره برداری می‌کردند.

۶.۱ - اجرای حکومتی دیکتاتوری

بعد از رسول اکرم و شهادت امام علی (علیه‌السّلام)، رژیم حکومت اسلامی به وسیله بنیامیه به «سلطنت موروثی» ضد اسلامی تبدیل شد، که ماده اول برنامه عمومی آن، زور، فشار، اعدام و به طور کلی دیکتاتوری به تمام معنی بود. اعمال و رفتار بنیامیه شاهد صدق مدعای ما است.
در حکومت‌های دیکتاتوری هر عمل « دیکتاتور » بدون چون و چرا باید مورد پسند ملت باشد، وگرنه بایستی «اعدام» شود. بنیامیه و بنی‌عباس تمام مخالفین خود را بدون « محاکمه » اعدام می‌کردند، در نطق‌ها و خطابه‌های خود، مردم را تهدید می‌کردند که دست از پا خطا نکنند، در اینجا چند نمونه از گفتارها و اعمال آن‌ها نقل می‌گردد:
عبدالملک بن مروان در سال ۷۵ (هجری قمری) پس از حج ، خطبه‌ای خواند و گفت: من این مردم را با شمشیر درمان می‌کنم، به خدا هر کس مرا امر به معروف و نهی از منکر کند گردن او را خواهم زد و خطبه‌ای پس از قتل عده‌ای از بزرگان شیعه و رؤسای «توابین» خوانده و در ضمن آن گفت: بعد از آن‌ها کسی نمانده که قادر بر دفاع باشد.
روزی یکی از مسلمین به ولید بن عبدالملک گفت «اتق الله»، در حالی که این سخن معمول بود و به زمامداران می‌گفتند؛ با این وجود ولید دستور داد آن مرد را همان جا زیر لگد کشتند تا عبرت سایرین شود. از این دست امور توسط خلفای اموی به وفور در تاریخ ثبت گردیده است که با این رفتار زننده قصد در اثبات نظر خود دارند و این که کاری کنند تا مردم جرات بیان شکایت را نداشته باشند.
زید بن علی در میدان جنگ کشته شده و دفن شد یوسف ثقفی که آن زمان والی عراق و مسئول جنگ با زید شهید بود بدن زید را نبش قبر کرده
[۴۳] دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۸۶.
و به دار آویخت و این امر مقدمات زوال را ایجاد نمود. وقتی که هشام بن عبدالملک شنید در نامه‌ای نوشت: بدن وی را آتش زند. یوسف بدن او را سوزاند و خاکستر آن را بر فرات ریخت.
ایجاد این نوع نظام باعث شد تا خلفای اموی خود را برتر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عنوان کنند و با این روش مردم را فریب دهند و این نوع حکومت را توجیه کنند. معاویه می‌گفت: زمین متعلق به خداست و من خلیفه خدایم و هر چه از مال خدا برگیرم متعلق به من است و هر چه را واگذارم رواست.
[۴۶] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۶.
حجاج در یک خطبه‌ای گفت: زمین و آسمان جز به خلافت بر پا نیست، و خلیفه در نزد خدا برتر از ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین است... و عبدالملک از این حرف خیلی خوشحال شد.
حتی آمده است که حجاج برای بالا بردن مقام خلیفه اموی، به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز اهانت کرد. او وقتی مدینه را ترک می‌کرد گفت: «این شهر از همه شهرها پلیدتر و مردم آن از همه گندترند. اگر سفارش امیرالمؤمنین نبود، مدینه را با خاک یکسان می‌کردم در این شهر جز پاره چوبی چند که آن را منبر پیغمبر نامند و استخوانی که قبر پیغمبرش خوانند، نیست».
[۴۸] مشکوة الادب، ج۲، ص۲۷۲.
[۴۹] زندگانی علی بن الحسین، تالیف سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ، ۱۳۶۵ش.
این چنین اهانت‌هایی از سوی ولید نیز مطرح بود. او می‌گفت که خدا به پیامبر وحی نفرستاده است و اشعاری در ذم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرود.
[۵۰] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۱۹.

حجاج می‌گفت: خداوند فرموده تا آن جا که توانید از خدا بترسید این حق خداست که آن را به حد قدرت محدود کرده و هم خدا فرموده بشنوید و اطاعت کنید و این حق بنده و خلیفه مورد نظر خدا، عبدالملک است، به خدا اگر خلیفه بگوید مردم به این سو روند و آنان به سوی دیگر روند، خون آن‌ها بر من حلال است.
[۵۱] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۱۴۵.

این خودخواهی و یکه تازی تا آن جا پیش رفت که برخی خلفا از دین خارج شدند و خود را قدرت مطلق می‌دانستند. با اعمال قدرتی که داشتند فکر می‌کردند که خدا نیز نمی‌تواند بر آنان غلبه کند به عنوان نمونه وقتی ولید بن زید به قرآن تفال زد و برخلاف میل او آیه آمد، عصبانی شد و دستور داد قرآن را آویختند با تیر و کمان آن را پاره پاره ساخت و گفت: آیا مرا ستمگر خودپسند گفته تهدید می‌کنی؟ آری من همان ستمگر هستم! اگر روز محشر پیش پروردگار خویش رفتی، بگو‌ای پروردگار ولید مرا پاره کرد.
[۵۲] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۱۹.


۶.۲ - تحمیل جزیه و مالیات سنگین

در دوره حکومت امویان داستان خراج مشکل عمده زندگی موالی بود،
[۵۳] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ج۲، ص۶۰۱.
خراج نوعی مالیات اراضی بود که اهل ذمه گذشته از جزیه خویش و هم چنین موالی از بابت اراضی خود می‌پرداختند، میزان آن نیز مبتنی بود بر آن چه در عهد ساسانیان از این گونه اراضی خراج وصول می‌شد و برخی بر مقدار آن می‌افزودند و مردم را تحت فشار قرار می‌دادند.
[۵۴] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ج۲، ص۸۹۹.
چون این خراج مثل قدیم براساس مساحت زمین بود، لذا مقدار خراج زیاد نمی‌شد، لذا دهقانان و کشاورزان موظف بودند تا وقتی که زمین را در تصرف دارند وجه خراج آن را بپردازند خواه زمین محصول بدهد یا نه.
از آن جائی که رفته رفته میزان مالیات‌ها بالا می‌رفت و قدرت پرداخت مردم کم می‌شد، روستائیان برای این که از پرداخت این مالیات‌ها آسوده شوند مزارع و خانه و زندگی خود را در روستاها ترک می‌کردند و به شهرها هجوم می‌آوردند بطوری که حجاج بر آن شد تا این روستائیان را از شهرها بیرون براند و بر دست هر کس، اسم محل و روستائی را که می‌بایستی در آن جا زندگی کند، نقش نماید و جزیه‌ها و مالیات‌های سنگینتر بر آن‌ها تحمیل کند.
[۵۵] ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۸۳ق، ج۳، ص۲۶۲.

و بعضی‌ها برای این که از پرداخت خراج و جزیه معاف شوند به اسلام می‌گرویدند؛ ولی با این حال کارگزاران اموی همچنان خراج و جزیه را از آنان مطالبه می‌نمودند.
[۵۶] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۱۷.

زمانی که به حجاج نوشته شد که مالیات رو به کاستی گذاشته است، زیرا اهل ذمه مسلمان و شهر نشین شده‌اند حجاج برای آن که عواید بیت المال نقصان نپذیرد فرمان داد که از نو مسلمانان نیز همچنان به زور جزیه را بستانند و لذا اگر یک تن از مجوس اسلام می‌آورد نه تنها وی را از جزیه معاف نمی‌کردند، بلکه او را جریمه نیز می‌نمودند و به هر بهانه‌ای که می‌شد خراج وی را می‌افزودند
[۵۷] ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۸۳.
و شاید در عوض سهم جزیه دیگر مجوسان را تخفیف می‌دادند بدین سبب برای نشر اسلام در ایران خصوصا در نواحی خراسان از جانب اعراب اموی نه تنها تشویقی نمی‌شد، بلکه گرویدن مجوس به آئین اسلام نوعی فرار از جزیه تلقی می‌شد، هم چنان نه تنها خراج بلکه جزیه نیز مطالبه می‌کردند.
[۵۸] زرین کوب، تاریخ ایران، ص۳۸۳.

و هم چنین در دوره تاریک حکومت اموی، جمع آوری خراج و جزیه در ولایات غالبا بر خلاف دستور اسلام، با تجاوز و تاراج همراه بود، ماموران مالیاتی و کسانی که مسئول جمع آوری خراج بودند مردم را وحشیانه تحت فشار و شکنجه قرار می‌دادند.
قدامه بن جعفر می‌نویسد: ماموران مالیاتی و مسئولین جمع آوری خراج افرادی بودند که جز گرفتن سود و بهره خویش اندیشه دیگری نداشتند، خواه آن را از مال خراج برگیرند و خواه از مال رعیت به یغما برند. آنان این همه را با جور و بیداد و تجاوز و تاراج می‌ستاندند... مردم را در گرمای آفتاب، نگه می‌داشتند و به سختی می‌زدند.
[۵۹] کتاب خراج، ص۶۱.

مثلا خالد قسری فقط غله او سیزده میلیون دینار بود
[۶۰] ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۱۲۱.
و چون اختلاس و دزدی‌هایش را هم حساب کنیم در آمدش به صد میلیون بالغ می‌شود.
[۶۱] سیاده العربیه، ص۳۲.
حال در جایی که فرماندار دارای چنین وضعی باشد وضع خود خلیفه معلوم است چگونه است. این دزد‌ها و زورگویی‌ها به حدی بود که در دوره‌های بعدی زبانزد دیگر حاکمان بود.


درست در زمانی که دولت بی اعتبار اموی، بر عصای موریانه خورده خویش تکیه داشت و هر تند بادی می‌توانست آن را به خاک هلاک بسپارد، در گرماگرم این جریانات بود که بنی‌عباس آرزوی خلافت در سر می‌پروراند و تمام هم خود را برای مقابله با امویان قرار می‌داد.
عباسیان فرصت طلب، از هر انقلاب و نهضتی و از خون هر شهیدی از اهل‌بیت برای مقصود خود استفاده می‌کردند و از خون دو شهید مظلوم زید و یحیی، حداکثر استفاده را نمودند و به پیروان خود وعده می‌دادند که انتقام خون زید و یحیی را از قاتلینشان باز خواهند گرفت. بدین ترتیب رنج‌هایی که علویان در راه مبارزه با بنیامیه کشیده بودند به حساب خود می‌گذاشتند از این رو می‌توان شهادت زید را مبدا نهضت عباسیان برشمرد و آن را عاملی برای شروع فعالیت‌های ضد اموی آنان تلقی نمود و پس از شهادت زید کم کم بنی‌عباس از علویون هم جلو افتادند؛ ولی بر حسب ظاهر، دعوت آنان به اسم بنی‌هاشم و بر ضد بنیامیه که مقصود مشترک بود به عمل می‌آمد و حتی پس از موفقیت و رسیدن به حکومت نیز نهضت خویش را به اهل‌بیت مربوط می‌ساختند.
می‌گویند: محمد بن علی به بکیر بن هامان می‌گفت ما بزودی انتقام خون علویان را خواهیم گرفت.
[۶۲] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۲۵۷.
سفاح نیز هنگامی که سر مروان را در برابرش گذاشتند، گفت: دیگر از مرگ باکم نیست، چه در برابر حسین و برادرانش، از بنیامیه دویست نفر را کشتم و در برابر پسر عمویم زید بن علی جسد هشام را آتش زدم و در برابر برادرم ابراهیم، مروان را به قتل رسانیدم.
[۶۳] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۶۱.

صالح بن علی نیز به دختران مروان می‌گفت: آیا مگر هشام بن عبدالملک نبود که زید بن علی را کشت و در مزبله‌دانی شهر کوفه به دارش آویخت؟ مگر همسر زید در حیره بدست یوسف بن عمر ثقفی کشته نشد؟ مگر ولید بن یزید، یحیی بن زید را نکشت و در خراسان به دارش نیاویخت؟ مگر عبیدالله بن زیاد حرامزاده، مسلم بن عقیل بن ابیطالب را در کوفه به قتل نرساند؟ مگر یزید، حسین را نکشت؟ این اظهار نظرات مورد توجه مردم قرار می‌گرفت و باعث رویگردانی و حمایت از عباسیان می‌شد.
علل مختلف دیگری را نیز می‌توان در مورد سقوط امویان عنوان نمود؛ اما آنچه ذکر شد اهم دلایل سقوط این دولت بوده است.


۱. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۷۶.
۲. دینوری، ابن قتیبه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۶۰.
۳. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۳۰.
۴. دینوری، ابن قتیبه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۶۸.    
۵. دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ص۳۳۳.
۶. ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش، ص۱۸۱.
۷. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۲۴۸.
۸. دینوری، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ص۱۸.    
۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۶.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۵، ص۲۹۳-۲۹۴.    
۱۱. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۱، ص۲۹۶.
۱۲. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۴، ص۱۹۰.    
۱۳. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۲۸۶.    
۱۴. ابن سعد، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۱۷۶.    
۱۵. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۵۷۱.
۱۶. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۰، ص۴۳- ۴۴.
۱۷. اصفهانی، ابوالفرج، فرزندان ابو طالب، جواد فاضل، تهران، کتابفروشی علی اکبر علمی، ۱۳۳۹ش، ج۱، ص۳۴۵.
۱۸. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۷۳.
۱۹. طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰، ص۱۹۷.
۲۰. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۴۱۱.
۲۱. خوئی زاده، بهمن، تاریخ سیاسی و اجتماعی اسلام، تهران، حق یاران، ۱۳۸۶، ج۲، ص۱۸۳.
۲۲. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۲، ص۵۳-۳۸.
۲۳. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۱۱، ص۵۰-۱۴.
۲۴. شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴، ص۲۲۶.
۲۵. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ابوالقاسم پاینده، جاویدان، ۱۳۶۶، ج۱، ص۴۳۰.
۲۶. زرکلی، خیر الدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹م، ج۹، ص۱۴۵.
۲۷. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۱۴.
۲۸. ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۸۳ق، ج۵، ص۲۰۶.    
۲۹. اخبار الدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، مؤلف مجهول، تحقیق عبد العزیز الدوری و عبد الجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعة، ص۲۴۲.    
۳۰. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، مصر، الموسسه المصریه العامه، ۱۹۶۳م، ج۷، ص۵.    
۳۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص۳۲۶.    
۳۲. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، انصاریان، قم، ۱۳۸۵، ص۹۶.
۳۳. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مصحح ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۶۵م، ج۱۱، ص۴۴.    
۳۴. خوارزمی، ابی بکر، رسائل، تصحیح نصیب و هیبة الخازن، (بیروت: دارالمکتبه الحیاة، ۱۹۷۰م) ص۱۶۴ - ۱۶۵.
۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۳۰۰.    
۳۶. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۸، ص۳۶-۲۱.
۳۷. طبری، محمد بن جریر (م ۳۱۰)، تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج۶، ص۴۰۹.    
۳۸. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۶۰.    
۳۹. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج۲، ص۳۱ - ۳۳.
۴۰. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۴، ص۳۹۱.    
۴۱. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۴، ص۱۸۶.    
۴۲. اخبار الدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، مؤلف مجهول، تحقیق عبدالعزیز الدوری وعبد الجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعة، ص۱۷۸.    
۴۳. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ص۳۸۶.
۴۴. اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، مؤلف مجهول، تحقیق عبدالعزیز الدوری وعبد الجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعة، ص۲۳۱.    
۴۵. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۷۸، بحث:ذکر من خرج من آل علی.    
۴۶. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۶.
۴۷. ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۸۳ق، ج۵، ص۳۱۰.    
۴۸. مشکوة الادب، ج۲، ص۲۷۲.
۴۹. زندگانی علی بن الحسین، تالیف سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ، ۱۳۶۵ش.
۵۰. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۱۹.
۵۱. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۱۴۵.
۵۲. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۱۹.
۵۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ج۲، ص۶۰۱.
۵۴. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ج۲، ص۸۹۹.
۵۵. ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۸۳ق، ج۳، ص۲۶۲.
۵۶. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۱۷.
۵۷. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۸۳.
۵۸. زرین کوب، تاریخ ایران، ص۳۸۳.
۵۹. کتاب خراج، ص۶۱.
۶۰. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۱۴، ص۱۲۱.
۶۱. سیاده العربیه، ص۳۲.
۶۲. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۲۵۷.
۶۳. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۶۱.
۶۴. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، ج۵، ص۴۲۸.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زوال بنیامیه»، تاریخ بازیابی۲۰/۲/۹۵.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زوال بنیامیه»، تاریخ بازیابی۲۰/۲/۹۵.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار