زمامداری یعقوب لیث صفاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یعقوب، رویگر زاده
سیستانی بود که به عیاران، سپس به گروههای نظامی پیوست و از فرماندهان ارشد نظامی شد. سرانجام پس از اختلاف نظری که با
درهم بن نصر پیدا شد مردم
سیستان و نظامیان در ۲۵ محرم سال ۲۴۷ (ه. ق) با یعقوب
بیعت نمودند، او نیز رسما
حکومت صفاریان را بنیان نهاد.
یعقوب، رویگر زاده
سیستانی بود که در جوانی به جرگه عیاران پیوست
وی در جنگهای داخلی و مردمی
سیستان با
خوارج به ویژه به گروههای نظامی پیوست
یعقوب با بکارگیری تواناییهای نظامی خود به عنوان فرمانده جنگی توانست توجه نظامیان و مردم را به خود جلب نماید. سرانجام پس از اختلاف نظری که با
درهم بن نصر پیدا شد مردم
سیستان و نظامیان در ۲۵ محرم سال ۲۴۷ (ه. ق) با یعقوب
بیعت نمودند
او نیز رسما
حکومت خویش که به مناسبت شغل خانوادگی وی که رویگری (صفار) بود
حکومت صفاریان را بنیان نهاد
به نظر میرسد پس از تشکیل، یعقوب بدون درنظر گرفتن خلافت عباسی که تا آن زمان حکومتهای موجود، مشروعیت خود را از آن کسب مینمودند به توسعه قلمرو خویش که از اهداف حکومت وی نیز به شمار میآمد دست زد. وی سراسر عمر پس از سلطنت خود را در نبردهای داخلی و خارجی به سر برد. درگیری با خوارج و جذب عدهای از آنان، غلبه بر طاهریان، نبرد با
علویان طبرستان، پیشروی به سوی مناطق غربی و دستیابی به مرکز حکومت
خلافت عباسی و درگیری با
صاحب الزنج که سالیان طولانی در مناطقی از غرب
ایران و شرق خلافت عباسی، دستگاه حکومتی را به خود مشغول کرده بود از درگیریهای داخلی (جهان
اسلام) یعقوب بود. در کنار آن جنگ با
کفار مرزنشین شرق قلمرو و حاکمان محلی و توسعه قلمرو در این مناطق از دیگر اهداف
سیاسی وی بود.
پس از مدتی که از حاکمیت یعقوب گذشت، درهم بن نصر که یعقوب با دستیابی بر وی توانسته بود حکومت را در دست گیرد، از
حبس یعقوب فرار کرد و با همدستی سرباتک قصد تصرف شهر را نمود؛ اما از یعقوب شکست خورد. هم چنین سپاهیانی را به جنگ عمار خارجی فرستاد و از آنها خواستار
اتحاد، جهت حفظ
سیستان شد. زمانی که حکومت یعقوب در
سیستان استقرار یافت برادرش عمرو را در
سیستان جانشین خود قرار داد و خود به نبرد با صالح که پیش از دستیابی به
قدرت با یکدیگر در اثر اختلاف درگیر شده بودند، در بست پرداخت. صالح نیز شبانه از بست گریخته و به
سیستان آمده و عمرو را به محاصره گرفت، اما با تعقیب یعقوب، صالح گریخت و یعقوب اموال او را مصادره کرد. بار دیگر یعقوب برای اتحاد با خوارج به بزرگان آنها هدایایی داد و با وعدههایی آنها را در جنگ با صالح با خود متحد کرد. سپس با همراهی خوارج به بست آمد؛ ولی صالح به نزد حاکم
کابل، رتبیل (زتبیل در اصل زنبیل یا رنتیل است که املای آن در کتب دیگر به غلط با واژههای دیگر آمده است ولی بیشتر کتب تاریخی و
لغت عربی رتبیل است و این کلمه لقب خاندانی شاهان زابل بین غزنه و
سیستان میباشد)،
پناهنده شد. یعقوب با اطلاع از تجهیزات جنگی آنها جنگ را مناسب ندید، بلکه با حیلهای که به کار برد توانست رتبیل را به
قتل برساند
با کشته شدن رتبیل، سپاه به هم ریخت و جنگ آغاز شد. صالح که از وضع پیش آمده بسیار ناراحت بود فیلهای سپاه رتبیل را برای ایجاد هراس به سوی سپاه یعقوب کشاند؛ ولی یاران یعقوب با مهارت و چاره جویی مناسب جنگ را به نفع خود پایان دادند. صالح
اسیر شد و کابل به دست یعقوب افتاد، سپس صالح به دست یعقوب کشته شد. دسترسی و غلبه بر کابل بر آوازه یعقوب بسیار افزود. چندی بعد صالح دیگری به نام
صالح بن حجر ظهور کرد که موجب آزار یعقوب شد. پس از کشته شدن رتبیل و گشودن کابل، صالح بن حجر برای ابراز اطاعت نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز به پاس اقدام آنها ولایت رخج را به او داد. پس از چندی که صالح از تصمیم عمار خارجی علیه یعقوب مطلع شد با همکاری او علیه یعقوب
شورش کردند. یعقوب ابتدا شورش عمار خارجی را سرکوب کرد و عمار را به قتل رساند. سپس یعقوب توانست بر صالح بن حجر که در یکی از دژهای غزنین پنهان شده بود دست یابد. وی توانست با بکار بستن
حیله به داخل دژ راه پیدا کند و صالح که از ورود یعقوب به داخل دژ آگاهی یافت
خودکشی کرد و سایر افراد تسلیم شده و مورد
امان یعقوب قرار گرفتند
یعقوب پس از آن که مدتی را در
سیستان سپری کرد در شعبان ۲۵۳ (ه. ق)، قصد تصرف
هرات، که جزیی از قلمرو طاهریان به شمار میآمد، نمود. وی با جانشین ساختن داود بن عبدالله بر
سیستان عازم هرات شد و با
حسین بن عبدالله بن طاهر به نبرد پرداخت و او را اسیر نمود. در پی آن ابراهیم بن الیاس بن اسد، سپه سالار خراسان، جهت نبرد با یعقوب در پوشنگ فرود آمد، یعقوب با گماشتن برادرش علی بن لیث بر این منطقه و امان دادن مردم هرات، عازم پوشنگ شد و با ابراهیم به گونهای نبرد نمود که ابراهیم به سمت محمد بن طاهر هزیمت نمود.
ابراهیم بن الیاس در توصیف یعقوب به محمد بن طاهر چنین گفت که: «با این مرد بحرب هیچ نیاید که سپاهی هولناک دارد و از کشتن هیج باک نمیدارند و بی تکلف و بی نگرش همی
حرب کنند و دون شمشیر زدن هیچ کاری ندارند، گوئی که از مادر حرب را زادهاند و خوارج با او همه یکی شدهاند و به فرمان اویند، صواب آنست که او را استمالت کرده آید تا شر او و آن خوارج بدو دفع باشد و مردی جدی است و شاه فنن و غازی طبع» از این رو پس از شکست خوردن والی هرات و سپهسالار خراسان، ابراهیم بن الیاس، از یعقوب، والی خراسان، محمد بن طاهر، با ارسال نامه و
هدیه، منشور
سیستان، کابل، کرمان و
فارس را به او داد. یعقوب پس از بازگشت از نبرد هرات به کشتن برخی از بازماندگان خوارج دست زد و اموال آنان را به غنیمت گرفت
شجاعت و پیروزیهای مکرر یعقوب موجب شد
شعرای سیستان هم چون محمد بن مجلد از سگزیان درباره او
اشعاری به زبان فارسی و عربی بسرایند. حتی فردی از
خوارج به نام بسام کورد (کرد) برای صلح نزد یعقوب آمده بود، در وصف ماجرای یعقوب و عمار خارجی
اشعاری سرود
یعقوب پس از دریافت منشور کرمان و فارس از محمد بن طاهر، والی خراسان، که والیان
سیستان نیز از سوی وی گماشته میشدند، با جانشین ساختن عزیز بن عبدالله در ذی حجه ۲۵۴ (ه. ق) عازم فارس و کرمان شد. زمانی که به بم رسید، اسماعیل بن موسی که پناهگاهی برای خوارج به شمار میآمد با یعقوب به نبرد پرداخت که منجر به اسارت اسماعیل و کشته شدن یارانش گردید
ضمن این که یعقوب از محمد بن طاهر خواسته بود که برای جنگ با خوارج فرمانی برای او صادر کند که او نیز اجازه داده بود
پس از آن که یعقوب عازم کرمان شد. علی بن حسین که حاکم طاهریان در فارس بود از ضعف خاندان طاهری آگاه شده از خلیفه خواستار حکومت کرمان شد
از سوی دیگر
مستعین نیز حکومت کرمان را همزمان به یعقوب واگذار کرد
علی بن حسین، طوق بن مغلس (مفلس) را به نبرد با یعقوب فرستاد؛ اما پس از نبردی سخت به اسارت نیروهای یعقوب درآمد و سپاهیان او رو به فرار نهادند. علی بن حسین در پی آن خود به نبرد با یعقوب پرداخت؛ اما او نیز به اسارت درآمد و لشکریانش نیز فرار کردند و بدین ترتیب
مال بسیاری به دست یعقوب افتاد
و توانست وارد شیراز شود
پس از آن، یعقوب از غنایمی که با شکست علی بن حسین به دست آورده بود برای
معتز عباسی هدایای گرانبهایی فرستاد و سپس عازم
سیستان شد
و این اولین ارتباط مستقیم یعقوب با خلافت عباسی بود.
پسر رتبیل که پیش از این به اسارت یعقوب درآمده و اکنون توانسته بود فرار کند با گردآوری سپاهی بزرگ به رخد رفت. یعقوب نیز پس از بازگشت از نبرد فارس و کرمان، در ذی حجه ۲۵۵ (ه. ق) عازم رخد شد. با فرار فرزند رتبیل به کابل، یعقوب او را تعقیب نمود، اما به دلیل بسته شدن راه بر اثر برف، به سمت
سیستان بازگشت و در مسیر خود با مردم خلج و ترکان نبرد کرد. بسیاری از آنان را کشته و عدهای را نیز به بردگی آورد که سبکری که بعدها جایگاه مهمی در حکومت صفاریان یافت، یکی از بردگان بود. در این حمله حسین بن عبدالله بن طاهر نیز یعقوب را همراهی میکرد. سرانجام یعقوب در شوال ۲۵۶ (ه. ق) به
سیستان بازگشت،
وی پس از اقامتی چند روزه عازم هرات شد و در محرم ۲۵۹ (ه. ق) هرات را به حسین بن عبدالله بن طاهر والی منصوب طاهریان داد
سپس عازم پوشنگ شد و طاهر بن حسین بن طاهر، عموی پدری حاکم طاهری را شکست داده با خود به
سیستان برد و به درخواست محمد بن طاهر مبنی بر آزادی وی توجهی نکرده، عازم کرمان شد
زمانی که یعقوب به کرمان رسید، محمد بن واصل که در سال ۲۵۶ (ه. ق) بر فارس دست یافته و از خلیفه اظهار اطاعت کرده بود،
همراه با سپاه خویش نزد او آمده ضمن اظهار اطاعت و فرمانبرداری، هدایای بسیاری به یعقوب داد. یعقوب نیز در ازای آن حکومت فارس را به محمد داد
یعقوب پس از آن با گسیل داشتن نمایندهای نزد معتمد، هدایایی برای وی ارسال کرد که از جمله آنها پنجاه
بت زرین و سیمین
غنیمت گرفته شده از کابل بود که وی برای بردن آن به
مکه و سر راه مردمان قرار گرفتن نزد وی فرستاد. معتمد که از هدایای او بسیار راضی بود، برادرش موفق (طلحه) و اسماعیل بن اسحق قاضی و ابا سعید انصاری را نزد یعقوب فرستاد و ولایات بلخ، تخارستان، پارس، کرمان، سجستان و سند را همراه با هدایایی به یعقوب داد
پس از آن یعقوب مجددا به قصد نبرد با فرزند رتبیل عازم کابل شد و چندی بعد به زابل رسید. قلعههای آنان را محاصره کرد و پس از نبردهایی عازم بلخ شد. حاکم بلخ که داود بن عباس بود گریخت و یعقوب وارد بلخ شد. بسیاری از مردم را کشت و سپاهیان رتبیل را غارت کرد. یعقوب، محمد بن بشیر را از جانب خود بر بلخ گذاشت
و از بلخ به سوی هرات که عبدالله بن محمد بن صالح در آن جا بود رفت. عبدالله از هرات به
نیشابور گریخت و یعقوب به هرات آمد و با مردم این شهر که پیش از این، از طرفداران وی گشته بودند به نیکویی رفتار نمود
نبرد دیگر یعقوب در سال ۲۵۸ (ه. ق) با عبدالرحمن یا
عبدالرحیم خارجی بود
وی که از کوه کروخ برخاسته بود، خود را امیرالمؤمنین نامیده و
لقب المتوکل علی الله داده بود و به همراه هزاران مرد از خوارج به کوههای هرات، سفزار و نواحی خراسان رفته بود. تاخت و تازهای خوارج به گونهای بود که سپاهسالاران و بزرگان خراسان را عاجز کرده بود. یعقوب جهت نبرد با این گروه به کوه رفت اما با برف و سرما مواجه شد. با وجود این شرایط، یعقوب با خوارج به نبرد پرداخت تا اینکه عبدالرحیم در طلب امان به نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز او را امان داد و مناطق سفزار و بیابانهای منطقه و کردان را به او داد و به هرات بازگشت، اما یکسال نگذشته بود که عبدالرحیم بر اثر اختلافات داخلی توسط
خوارج کشته شد و ابراهیم بن اخضر سپهسالار آنان گردید
ابراهیم همراه با هدایایی جهت اظهار فرمانبرداری نزد یعقوب آمد. یعقوب نیز او را بر همان منصب گماشت و به سپاهیان ابراهیم امتیازات بسیاری داد تا در عوض، آنها حافظ ولایات دوردست از دست دشمنان باشند
پس از بیعت مردم
سیستان و نظامیان در ۲۵ محرم سال ۲۴۷ (ه. ق)
وی رسما حکومت صفاریان را بنیان نهاد
یعقوب در پی گسترش قلمرو خویش، سلسله نبردهایی را در شرق و غرب
ایران آغاز نمود که تا زمان
مرگ نیز ادامه داشت.
یعقوب که میدانست عبدالله بن محمد بن صالح به
محمد بن طاهر پناهنده شده است، در طلب عبدالله بن محمد عازم نیشابور شد
عبدالله که از محمد بن طاهر درخواست همکاری علیه یعقوب را داشت به علت
ترس از شکست، با عدم پذیرش محمد بن طاهر روبرو شد. عبدالله به دامغان رفت و محمد بن طاهر هم همراه با وزرا و حجاب نزد یعقوب آمد و از او درخواست نشان دادن منشور خلافت عباسی را کرد. یعقوب به کسانی که به نشانه مخالفت به وی میگفتند عهد و منشور خلافت نداشته و خارجی میباشد نقشهای را به این ترتیب طراحی کرد که بزرگان، علما و فقهای نیشابور را جمع کرده و در برابر آنها دو هزار غلام مسلح آورد و شمشیری را در حالی که تکان میداد در برابر مردم گرفت. سپس یعقوب به مردمی که گمان کرده بودند، وی قصد جان آنها را دارد گفت: همین
شمشیر که امیرالمومنین را در بغداد به خلافت رسانده همین شمشیر مرا هم به این جایگاه رسانده است؛ پس عهد هر دو یکی است
یعقوب به عزیر بن عبدالله دستور داد که همگی آنان را بازداشت نماید و بدین ترتیب زوال حکومت طاهریان به دست
یعقوب لیث صفاری رقم خورد
وی هرچه از طاهریان یافت اسیر نموده به کوه اسپهبد فرستاد و خود را نصرت الهی بر نابودی اهل
فسق و فساد خواند.
هر چند پناهنده شدن
عبدالله بن محمد بن صالح سگزی تنها بهانه لشکرکشی به خراسان را فراهم ساخت؛ ولی عبدالله بن محمد سگزی به همراه برادرانش به گرگان نزد حسن بن زید پناهنده شد. سپس یعقوب به دنبال برادران سگزی راهی گرگان شد
قدم بعدی یعقوب، جنگ با حسن بن زید طالبی بود. یعقوب برای محمد بن طاهر نوشت که تصمیم دارد بنا به دستور خلیفه برای سرکوبی حسن بن زید که بر طبرستان غلبه کرده به آن جا برود و در سرزمین او متعرض چیزی یا کسی نخواهد شد
سرانجام یعقوب که از اتحاد عبدالله بن محمد بن صالح با حسن بن زید بر ضد خود آگاه شد همراه سپاهی در تعقیب آنها راهی گرگان شد؛ ولی آن دو متواری شدند. یعقوب لیث پس از تلاشهای بسیار توانست حسن بن زید را شکست دهد. وی متواری شده، به آمل گریخت و برادران سگزی به ری نزد صلابی پناهنده شدند. یعقوب که لشکرگاه حسن را خالی دید فرمان داد سپاهیانش هر چه بتوانند برداشته و باقی را
آتش بزنند
سپس از مردم به زور خ [[]] راج گرفت و باعث ترساندن آنان شد. همین امر باعث شد مورد پذیرش مردم قرار نگیرد، به طوری که امیر منصوب یعقوب را کشتند و خانه اش را سوزاندند
از سوی دیگر آب و هوای کوهستانی طبرستان و وضعیت جوی نامساعد باعث تلفات زیاد و بازگشت آنها شد. سپس یعقوب نامه تهدیدآمیزی به امیر
ری، مبنی بر تحویل دادن برادران سگزی نوشت و صلانی آنها را تحویل داد
یعقوب همه را به
نیشابور آورده و کشت. محمد بن طاهر را نیز به همراه ۷۰ نفر اسیر کرد و با اموال طاهریان با خود به
سیستان برد. یعقوب طی نامهای، خلیفه، معتمد، را از فتح قسمتهایی از طبرستان و شکست حسن بن زید مطلع کرد و سر عبدالرحیم خارجی را نیز ارسال نمود و اسارت محمد بن طاهر را یادآور شد. خلیفه که از قدرت یابی یعقوب بیم داشت نگرانی خود را از پیشرویهای یعقوب و اسارت خاندان طاهری بدین صورت نشان داد که در سال ۲۶۱ (ه. ق) به
عبیدالله بن عبدالله طاهری، شرطه بغداد، دستور داد حاجیان
خراسان، ری، طبرستان و گرگان را جمع کند و پیغام فرستاد که خلیفه نسبت به ورود یعقوب به خراسان و اسارت محمد بن طاهر معترض است و نیز از آنان خواست تا یعقوب را [[|لعن]] کنند
از سوی دیگر برای جلوگیری از پیشرفت بیشتر یعقوب ولایت ماوراء النهر را به نصر بن احمد سامانی واگذار کرد
پس از دریافت پاسخ
خلیفه عباسی ، یعقوب در شعبان ۲۶۱ (ه. ق) به فارس رفت و با محمد بن واصل که علیه وی بپاخاسته بود مبارزه کرد و او را شکست داد
ماجرا بدین صورت بود که محمد بن زیدویه که زمانی جانشین یعقوب بر قهستان بود و یعقوب وی را عزل کرده بود به کرمان آمده از محمد بن واصل جهت مقابله با یعقوب درخواست یاری نمود؛ اما زمانی که یعقوب بدانجا رسید به دلیل مشاهده سپاه قدرتمند یعقوب کناره گرفت؛ اما محمد بن واصل به نبرد با یعقوب پرداخت. یعقوب برای این که محمد بن واصل از تعداد سپاهش مطلع نشود دستور داد به جز غلامان، سایر افراد سپاه مخفی شوند و با نماینده محمد بن واصل از در دوستی درآمد. محمد که گمان میکرد یعقوب سپاهی به همراه ندارد به یعقوب حمله کرد؛ اما شکستی سخت خورد
بار دیگر وی علیه یعقوب برخاست که به دستور یعقوب به وسیله غانم بسکری، سرهنگ خوارج، اسیر شد
یعقوب، محمد بن واصل را در قلعهای محبوس کرد و خود راهی اهواز شد. عدهای نزد ابومعاذ بلال از افراد سپاه یعقوب در جندیشاپور آمدند. یعقوب که توسط جاسوس خویش از نیرنگ آنها آگاهی یافته بود، دستور کشتن همه آنها را داد
پس از آن محمد بن واصل را نزد یعقوب آورده و با زور و تهدید از او خواستند در قلعه را باز کند و با گشوده شدن درب قلعه،
غنایم فراوان و بسیار گرانبهایی به دست یعقوب رسید
پس از این واقعه فرستادگانی از ترکستان،
هند، سند، چین، زنگ،
روم،
شام و
یمن همراه نامهها و هدایایی نزد یعقوب آمده و اظهار اطاعت کردند. از آن جا که یعقوب نفوذ بسیاری پیدا کرذه بود، او را ملک الدنیا خواندند. احمد موفق عباسی که نفوذ بالای یعقوب را مشاهده کرد نامهای به یعقوب نوشت تا به نزد خلیفه رود و امر زمامداری به او داده شود
خلیفه معتمد با ارسال پیکی نزد یعقوب، منشور ولایتهای خراسان، طبرستان، گرگان،
فارس، کرمان، سند،
هند و شرطه مدینه السلم را به همراه خلعت برای وی فرستاد
اقدام بعدی یعقوب حرکت به سوی مرکز خلافت عباسی یعنی
بغداد بود، گرچه در ظاهر سعی مینمود، حرکت به سمت غرب را با انگیزههای دیگری جلوه گر سازد. هرچند پیام خلیفه در سال ۲۶۱ (ه. ق) به حاجیان خراسان و طبرستان مبنی بر اقدامات خودسرانه یعقوب را از عوامل تصمیم یعقوب به تسخیر فارس و پیشروی به سوی بغداد برشمرده میشود،
اما اهداف یعقوب بالاتر از اطاعت از خلیفه بود؛ چنانچه در نشان دادن خلیفه به مردم نیشابور نمایان است و نیز آمده است که ظاهرا نامههایی سری بین موفق، ولیعهد و برادر معتمد خلیفه، صورت میپذیرفته است که بیانگر توافقاتی پنهانی بین آن دو است
یعقوب در سال ۲۶۲ (ه. ق) عازم
اهواز شد و طرح ملاقات با معتمد را مطرح کرد. اما عمرو که ظاهرا از نقشه یعقوب باخبر بود بازگشت. معتمد که از حرکت یعقوب به بغداد باخبر شده بود چند تن از سرداران ترک خود را به همراه درهم بن نصر که گفته میشود به خدمت خلیفه در آمده بود
را نزد یعقوب برای مذاکره فرستاد. یعقوب که از سوی خلیفه قول امارت طبرستان، خراسان،
جرجان،
ری، فارس و شرطگی بغداد به او داده شده و عملی نشده بود به سمت بغداد حرکت کرد. زمانی که یعقوب از عقب نشینی خلیفه و بیم او آگاه شد خواستار ملاقات خلیفه در بغداد شده و از لشکرگاه خارج شد. در این زمان معتمد، از سرداران خود، ابوالساج را نزد یعقوب به اهواز که در آن زمان در تصرف یعقوب بود فرستاد، ولی زمانی که اصرار یعقوب به رفتن به بغداد دیده شد معتمد و موفق از بغداد به قصد وی خارج شدند و در نزدیکی دیرالعاقول (منطقهای بین مداین و کسری و نعمانیه
با یعقوب مبارزه کردند که در این جنگ یعقوب شکست خورد و محمد بن طاهر که بنابر یک نقل در اسارت یعقوب بود، رها شد
عواملی چند در شکست یعقوب دخیل بودند که میتوان بدین موارد اشاره نمود: این که یعقوب گمان مینمود بدون جنگ به صورت مسالمت آمیز و گفتگوهای دوجانبه مساله حل خواهد شد ولی چنین نشد. ضمن این که به نظر میرسد مطابق توافقات دوجانبه، قصد یعقوب خلع معتمد و نشاندن موفق به جای او بوده است،
اما موفق به دلیل مخالفت صریح بزرگان بغداد با یعقوب و اصرار به جنگ و در نتیجه عدم دستیابی به اهداف مورد نظر، از تصمیم خود منصرف شد
در برخی منابع آمده است که علت توافق موفق با یعقوب به صورت ظاهری و تنها جهت عدم اتحاد وی با زنگیان که بر بخش مهمی از
عراق و خوزستان دست یافته بودند، انجام شد
نامساعد شدن شرایط طبیعی برای وی و سپاهیانش، طی باز کردن آب
دجله به روی سپاهیان و آتش انداختن در بین سپاهیان یعقوب عوامل دیگری بود که باعث متفرق شدن شتران شد. هم چنین در سپاه یعقوب گروههای مختلف با عقاید گوناگونی حضور داشتند که حاضر به نبرد با خلیفه نبودند
نقل شده که خلیفه بعد از شکست یعقوب باز هم از او واهمه داشت، زیرا رسولی با فرمان حکومت فارسی نزد او فرستاد و گویا یعقوب برای بار دوم در سال ۲۶۵ (ه. ق) قصد بغداد کرد و خلیفه خواست با دادن حکومت فارس به او، یعقوب را منصرف سازد. یعقوب که گرفتار بیماری بود به خلیفه پیغام داد که در صورت رهایی از بیماری مجددا به جنگ با خلیفه اقدام خواهد کرد. در غیر این صورت خلیفه یا از دست او راحت خواهد شد و یا این که وی در صورت شکست به زندگی ساده خود بازخواهد گشت. اما عمر یعقوب دوام نیاورده، پس از هفده سال و اندی حکومت که اکثر آن به کشورگشایی گذشت، بر اثر مرض قولنج در سال ۲۶۵ (ه. ق) درگذشت
هر چند یعقوب به مرض قولنج دچار بود، اما از آن جا که
مرگ یعقوب فردای روز بازگشت خلیفه رخ داد باعث شده است که برخی آن را نقشهای از سوی خلیفه بدانند. سرانجام یعقوب در همان شهر جندیشاپور به خاک سپرده شد و بر روی سنگ گور وی همراه با دو بیت
شعر نوشته شد که این گور یعقوب مسکین است
یعقوب که شرایط زمانه و
همت بلند وی در دستیابی به قدرت، زمینه به حکومت رسیدن او را فراهم ساخت
دارای ویژگیهای خاصی بود که به ویژه در زمان حکمرانیش متبلور شد.
وی در زندگی همسری اختیار نکرد
مردی
شجاع، مقتدر،
زیرک و استوار در
هدف خود بود و برای رسیدن به خواسته هایش اصرار میورزید. از این رو حسن بن زید لقب سندان را به او داد
وی فردی با
تدبیر و دارای
سیره نیکو و
عدالت بود. یعقوب هر روز در سرای خود مینشست و مردم بی واسطه برای رفع نیازهای خود نزد وی میآمدند.
در شبانه روز صد و هفتاد رکعت
نماز میخواند و هر روز هزار دینار و یا بیشتر
صدقه میداد. مامورینی را برای آگاهی از اوضاع و رسیدگی به حال مردم به استخدام گرفته بود و در سرزمین خود از هر کس که وسعش کمتر از پانصد درهم بود خراج نمیگرفت و به او صدقه نیز میداد
یعقوب در به دست آوردن اطلاعات و نگاهبانی در سفرهای خود بیشتر شخصا اقدام مینمود
اسرار خود را بر کسی فاش نمیکرد. با کسی مشورت نمیکرد و در آخر میگفت
توکل بر خدا تا چه خواهد
برای حفظ امنیت و آرامش در جامعه و برقراری عدالت به کارکنان لشکری و کشوری مواجبی پرداخت میکرد تا
طمع در
مال دیگران نداشته باشند
وی با اهل ذکر که به او کاری نداشتند نبرد نمیکرد
پیش از جنگ
حجت را بر سپاه مقابل تمام میکرد و خدا را گواه میگرفت. و در سرزمینهای
کفر پیش از نبرد،
اسلام را بر آنان عرضه میکرد و در صورت اسلام آوردن هر فرد به مال و فرزند او کاری نداشت و به او هدایا میداد
علت پیروزی هایش را نبرد با اهل
فسق و فساد و برقراری عدالت میدانست
به کسانی که به ولی نعمت خود وفادار بودند، احترام میگذاشت
هر چند گاهی نیز رفتارهای خشونت باری نیز از وی، هم چون آن چه که در طبرستان انجام داد نیز گزارش شده است
مشی وی حتی در اوج قدرت و در جنگها
ساده زیستی بود و میگفت اعمال و رفتار سالار قوم سرمشق یاران اوست
سرگرمی یعقوب در ساعات فراغت، تماشای زورآزمایی غلامانی بود که به همین منظور تربیت شده بودند
هم چنین توجه ویژه وی باعث بکارگیری زبان فارسی در دستگاه اولین حکومت مستقل ایرانی،
که خلافت عباسی را فاقد مشروعیت میدانست شد
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زمامداری یعقوب لیث صفاری»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۹. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «زمامداری یعقوب لیث صفاری»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۹.