رژیم صهیونیستی در دوران پهلوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
دوران پهلوی اول هنوز دولت رسمی رژیم غاصب صهیونیستی در
فلسطین اشغالی ایجاد نشده بود و به
طبع آن نیز نمیتوان انتظار روابط
دیپلماتیک داشت. اسناد تاریخی مربوط به این دوران در آرشیو
وزرات خارجه ایران نشاندهنده نقش ویژه "
میرزا حبیباللهخان آلرضا" همان "
عینالملک هویدا" در فلسطین است. وی از
بهائیان مقیم
عکا بود که در سال ۱۹۲۰ میلادی عهدهدار سمت کنسول
ایران در
شام بوده است. وی در چند گزارش از تحرکات دولتمردان انگلیسی و یهودیان برای خرید اراضی فلسطینیان خبر داده است.
در سال ۱۳۱۰ شمسی، "
حاج امین الحسینی" مفتی
مسلمانان فلسطین، کنفرانس اسلامی را با شرکت بیست و دو کشور اسلامی در بیتالمقدس برپا کرد. قطعنامه کنفرانس بر حفظ و تقدیس
مسجدالاقصی و سایر اماکن مقدسه
بیتالمقدس و محکومیت
صهیونیسم و سیاست
انگلیس در فلسطین تأکید داشت. این کنفرانس به دلیل رقابت سران کشورهای اسلامی با یکدیگر و تعلقات، گرایشات سیاسی و نفوذ انگلیس دستآورد مهمی نداشت؛ نمایندگان ایران در این کنفرانس "
حاج میرزا یحیی دولتآبادی" از وکلای مجلس و "
سید ضیاءالدین طباطبایی" نخست
وزیر کودتا بودند.
با انتصاب
سیدباقر کاظمی،
مهذبالدوله، به
وزارت امور خارجه از سوی
محمدعلی فروغی، در شهریور ۱۳۱۲ شمسی، تغییراتی در سیاست
خارجی ایران رخ داد. از آنجا که وی وجهه ملی مذهبی داشت، موضعگیری او در جانبداری از حقوق فلسطینیها در خط مشی سیاسی
خارجی ایران مؤثر بود. وی در اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل که در
اکتبر ۱۹۳۵ در
ژنو برگزار شد، ریاست هیئت نمایندگی ایران را بر عهده داشت و در نطقی به
دفاع از حقوق
مسلمانان مظلوم
فلسطین پرداخت. این سخنرانی بازتاب مثبتی ـ به ویژه از سوی فلسطینیها و
حاج امین الحسینی ـ به همراه داشت.
اما اشتغال خاطر بیشتر
رضاشاه به مسائل داخلی و تمرکز برای تحکیم پایههای قدرتش در ایران، موضوع فلسطین را در سیاست
خارجی به امری حاشیهای مبدل ساخت؛ به گونهای که دولتهای وقت به ندرت سیاستهای فعالانه و تأثیرگذار را در قبال جریانات فلسطین در پیش گرفتند.
در سالهای بعد "
عنایت الله سمیعی"
وزیر امور
خارجه دولت
محمود جم در گزارشی در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۱۵ به دفتر مخصوص شاهنشاهی در یک چرخش غیره منتظره، ضمن برشمردن تهدیدات بالقوه
اعراب نسبت به مرزهای غربی و جنوبی ایران، سیاست حمایت از تشکیلات دولت
یهود در سرزمین فلسطین را به عنوان موضع رسمی ایران توصیه کرد. گزارش مزبور نخستین سند، نظریه رسمی یکی از دولتمردان ایران در حمایت از طرح تشکیل دولت یهود در فلسطین به شمار میآید.
صرف نظر از تمایلات سیاسی مختلف در میان دولتمردان عصر رضاشاه، سیاست عمومی و موضع رسمی ایران در این مقطع زمانی ـ از جمله در اواخر
سلطنت وی ـ سیاست گرایش به
آلمان نازی و دفاع از حقوق مردم فلسطین و جانبداری از آنان در مجامع و محافل بینالمللی استوار بود.
در آستانه
جنگ جهانی دوم بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۸ میلادی، عدهای از
یهودیان از طریق
سمرقند و
خراسان به
تهران آمدند. با توجه به اینکه یهودیان در این زمان دارای تشکیلات منظمی نبودند، یهودیان ثروتمند
ایران به آنها کمک میکردند.
به طور کلی میتوان روابط سیاسی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی را در دوره پهلوی دوم به سه دوره
تقسیم کرد:
دوره ناپایداری روابط سیاسی از سال ۱۳۲۷ – ۱۳۳۲ شمسی است که دوره شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی و بازتابهای
خارجی و داخلی آن مربوط شده است.
پایداری روابط و تثبیت روابط سیاسی از سال ۱۳۳۲ – ۱۳۴۲ شمسی است.
دوره تحکیم روابط از سال ۱۳۴۲ - ۱۳۵۷ شمسی که به فعالیت نمایندگان سیاسی و سفرای دو کشور مربوط میشود.
بیثباتی سیاسی داخلی و نبودن سیاست
خارجی مدون از مشخصههای وضعیت سیاسی ایران در دهه ۲۰ میباشد، سقوط دیکتاتوری
رضاخان و پایان دوران
اختناق راه را برای حضور و فعالیتهای گروهی مختلف در عرصه
سیاست باز کرد و قدرتهای بزرگ با بهرهبرداری از فرصت به دست آمده، در رقابتهای پنهان و
آشکار درصدد جذب نیروهای داخلی برای دستیابی به اهداف خود برآمدند.
در
آوریل ۱۹۴۷ ـ
اردیبهشت ۱۳۲۶ - مجمع عمومیسازمان ملل متحد در اجلاس فوقالعاده خود کمیسیونی را با شرکت یازده عضو از جمله ایران، مأمور مطالعه و یافتن راه حلی برای مسئله فلسطین نمود، کمیسیون مزبور تحقیقات محلی را در اردوگاههای پناهندگان آغاز کرد و دو گزارش به مجمع عمومی
تسلیم کرد که یکی متعلق به اکثریت اعضا مرکب از
کانادا،
چکسلواکی،
گواتمالا،
هلند،
پرو،
سوئد و
اروگوئه بود و دیگری را اقلیت مرکب از نمایندگان ایران،
هند،
یوگسلاوی و
استرالیا امضا کرده بودند. طرح اکثریت، تقسیم فلسطین به دو کشور مستقل
عرب و
یهود همراه با یک منطقه بینالمللی در
بیتالمقدس بود. دولت ایران این پیشنهاد را غیر عملی و غیر مؤثر و برخلاف منافع
اعراب دانست، اقلیت معتقد بودند که رفاه کلی کشور فلسطین و تمامی مردم آن بر آمال یهودیان برای تأسیس کشور یهودی برتری دارد، بنابراین پیشنهاد یک کشور مستقل فدرال در فلسطین ارائه دادند؛ گزارش اقلیت دایر بر تشکیل یک دولت فلسطینی واحد متشکل از دو ایالت فدرال عرب و یهود بود طرح اقلیت مورد موافقت کشورهای عربی و صهیونیستی قرار نگرفت و در نتیجه مجمع عمومیدر ۲۹
نوامبر ۱۹۴۷ – ۸ آذر ۱۳۲۶- گزارش اکثریت را تصویب کرد؛ طرح تقسیم فلسطین منجر شد تا صهیونیستها در سال ۱۳۲۷ دولت رژیم غاصب صهیونیستی را تشکیل دادند.
ملاحظات راهبردی و امنیتی در شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی:
در سیستم فرعی خاورمیانه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی به خاطر دارا بودن موقعیت
ژئوپولیتیک و توانایی خاص خود جزء قدرتهای منطقهای محسوب میشدند، غیر عربی بودن و وابستگی به بلوک
غرب نیز از ویژگیهای خاص دو کشور در مقایسه با
کشورهای عربی این منطقه به شمار میرفت، درباره ملاحظات و اولویتهای ویژه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی در سطح ملی دو کشور داشتن روابط حسنه با قدرتهای منطقهای و از جمله با یکدیگر را ابزاری برای رفع نگرانی خود در این زمینه در نظر گرفته بودند.
نگرانی و اولویتهای ملی ایران که در رژیم
محمدرضاشاه تصور میکرد که میتوان با برقراری و گسترش تناسبات با رژیم غاصب صهیونیستی به آنها دست پیدا کنند، عبارت بودند از:
۱. فقدان پایگاهی مردمی و وابستگی رژیم به
خارج؛
۲. مقابله با کشورهای عربی رادیکال؛
۳. استفاده ایران از رژیم غاصب صهیونیستی و لابیهای یهودی به منظور نفوذ بیشتر در دستگاه سیاستگذاری
ایالات متحده به منظور کسب جنگافزارهای بیشتر برای به اجرا درآوردن طرح ژندارمی منطقه.
اولویتهای ملی رژیم غاصب صهیونیستی در این زمینه، عبارت بودند از:
۱.
خروج از انزوای سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی؛
۲. به رسمیت شناختن آن کشور به صورت دوژور از جانب ایران و قدرتهای
جهان عرب؛
۳. انتقال
یهودیان از طریق
خاک ایران.
رفتار دولت ایران از زمان تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ تا اسفند ۱۹۵۰ در قبال این دولت مبهم و دو پهلو بود؛ اما در سال ۱۹۵۰ – اسفند ۱۳۲۸- دولت ایران اقدام به شناسایی دو فاکتوی دولت رژیم غاصب صهیونیستی نمود.
رژیم غاصب صهیونیستی شناسایی دو فاکتوی خود را با پرداخت
رشوه قابل توجه به
ساعد (نخست
وزیر وقت) به دست آورد، مذکرات در این خصوص را از جانب رژیم غاصب صهیونیستی یک آمریکایی رهبری میکرد که با
موساد همکاری داشت و نامش هرگز فاش نشد، او ضمناً یک تاجر ایرانی را میشناخت که شریک ساعد بود. نخست
وزیر از طریق این شخص مبلغ ۴۰۰۰۰۰ دلار درخواست کرد تا موافقت هئیت
وزیران را جلب و شاه را متقاعد کند که شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی خدمت به منافع ایران و تعدادی زیادی بازرگانان یهودی ایرانی تبار در فلسطین است که حفظ حقوقشان ضرورری است. در نتیجه مبلغ ۱۲۰۰۰ دلار به عنوان قسط اول پرداخت شد، در مرحله دوم نخست
وزیر با
روحانیت در اینکه بین سیاست و
مذهب باید تفکیک قائل شد، به مذاکره پرداخت.
حکمت وزیر امور
خارجه که با شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی مخالف بود، برکنار و به جای او دکتر
علیاکبر سیاسی که شخصیتی دانشگاهی و غیر سیاسی بود، منصوب شد، شناسایی دوفاکتوی رژیم غاصب صهیونیستی در ۱۴
اسفند سال ۱۳۲۸ به وسیله هئیت
وزیران در دوران
فترت مجلس تصویب شد.
در دهه بیست مجلس به علت ضعف دربار و دولت نقش تعیینکنندهای در مسائل و رویدادهای مختلف ایفا کرد و با ورود
آیتالله کاشانی و
دکتر مصدق به دوره شانزدهم مجلس، نقش
مجلس بیش از گذشته پررنگ شد و با طرح مسئله نفت جنوب نهضتی تازه به وجود آمد که حمایت و پشتیبانی مردم را به همراه داشت و در فضای مناسب ایجاد شده، ماده واحدههای مربوط به
ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید، در واقع
نهضت ملی به پیروزیهایی دست یافت؛ اما روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی با تأثیر پذیری از عوامل داخلی منطقهای و نظام بین المللی شکل گرفت و در واقع فضای بیثباتی سیاسی حاکم بر ایران روابط اثر گذاشت. در این دوره با در نظر گرفتن عوامل
قدرت سیاستهای داخلی و نظام
حاکم بر سیستم بیناللملی عوامل زمینهساز شکلگیری شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی از سوی دولت ایران شد.
رژیم شاه همراهی لازم برای اعزام دواطلبان حامی فلسطین به ویژه گروههای ضد رژیم غاصب صهیونیستی که از سوی آیتالله کاشانی و
نواب صفوی برای نبرد با رژیم غاصب صهیونیستی ایجاد شده بود، از خود نشان ندادند و با تغییر موضع خود نسبت به مسئله فلسطین و در حمایت از مردم فلسطین جهتگیری سیاست خود را به سمت نزدیکی به رژیم غاصب صهیونیستی و شناسایی آن سوق داد.
شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی، تأثیراتی داشت که عبارتاند از:
بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۷ میلادی شاه دولت "
جمال عبدالناصر" را خطرناکترین دشمن ایران در منطقه
خاورمیانه میدانست. یکی از عوامل تشنج روابط ایران و
مصر در این دوره، اتحاد ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود که از نظر ناصر یکی دیگر از نشانههای همدستی شاه و صهیونیسم علیه اعراب بود. به دنبال کنفرانس
قاهره، مصاحبه مطبوعاتی شاه در سال ۱۹۶۰ میلادی که طی آن وی شناسایی غیر رسمی رژیم غاصب صهیونیستی از سوی ایران را مورد تصریح قرار داد، عبدالناصر اقدام به قطع روابط دیپلماتیک را کرد؛ در دهه ۱۹۶۰ میلادی، عملیاتی مشابه
ساواک و
موساد که به حمایت از کردهای
عراق علیه دولت جمهوریخواه
یمن که از حمایت همهجانبه مصر و
اتحاد شوروی برخوردار بود، صورت گرفت. هدف از این عملیات، ممانعت از گسترش
ناسیونالیسم عربی به شبهجزیره
عربستان و جلوگیری از تشکیل جبههای از دولتهای
رادیکال عربی در منطقه علیه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود. به همین منظور رژیم غاصب صهیونیستی، اسلحه و مهمات مورد نیاز قبایل سلطنتطلب یمن شمالی را به ایران میفرستاد تا همراه با کمکهای نظامی ایران با هواپیما به
عربستان سعودی منتقل شود، به وسیله دولت عربستان در اختیار آنها قرار دهد. مداخله ایران و رژیم غاصب صهیونیستی نقش مهمی در جلوگیری از تسلط دولت جمهوریخواه یمن بر تمام اراضی آن کشور داشت.
انقلاب عراق در گرایش رژیم پهلوی به سمت رژیم غاصب صهیونیستی به دلیل وحشت شاه از به خطر افتادن
سلطنت تأثیر داشت. بدین ترتیب شاه در تحکیم مناسبت با کشورهای طرفدار
غرب ـ از جمله رژیم غاصب صهیونیستی ـ مصمم شد؛ زیرا دریافته بود، در زمینه مقابله با حکومتهای ضد سلطنتی و رادیکال منطقه دارای منافع مشترکی با
اسرائیل است و به همکاری در زمینه مختلف با این رژیم اقدام کرد. همکاری اطلاعاتی بین ساواک و موساد تبادل اطلاعات و اجرایی عملیات مشترک در اولویت قرار گرفت. یکی از اهداف همکاری طرفین، مقابله با دشمن مشترک (عراق) بود.
در سال ۱۹۵۸ میلادی، رژیم شاه موافقت کرد تا پایگاههایی در استانهای
کردستان،
ایلام و
خوزستان برای عملیات علیه
عراق در
اختیار رژیم غاصب صهیونیستی قرار دهد. در این پایگاهها، افسران موساد با همکاری پرسنل ساواک، اقدام به جذب و آموزش عراقیها به عنوان
جاسوس میکردند. در مراحل بعد، این پایگاهها دایره خود را گسترش دادند، تا جایی که شامل جاسوسی در عربستان،
کویت و شیخنشینهای
خلیج فارس و
سوریه گشت.
در سال ۱۳۴۲ شمسی،
ایران و رژیم غاصب صهیونیستی متفقاً در تلاش برای متزلزل کردن دولت رادیکال بعث عراق که ارتباط تنگاتنگی با
مسکو داشت، اقدام به کمک به "حزب دموکرات کردستان عراق" به رهبری "
ملا مصطفی بارزانی" که در حال
جنگ با دولت عراق بود، نمودند. حمایت نظامی و مالی از حزب
دموکرات کردستان عراق تا سال ۱۳۵۳ که شاه قرارداد
الجزایر را با دولت عراق امضا کرد، ادامه داشت؛ پس از عقد این قرارداد، ایران در مدت کوتاهی تمام کمکهای خود را به کردهای عراق خاتمه داد.
سابقه روابط بین ایران و اسرائیل به اسفند ۱۳۲۸ باز میگردد که در این سال، دولت ساعد هنگام فترت پارلمانی اسرائیل را به صورت دو فاکتوی به رسمیت شناخت.
وی که این
عمل را در قبال دریافت ۴۰۰۰۰۰ دلار رشوه انجام داده بود، علت آن را حفظ منافع ایرانیان مقیم
فلسطین اعلام کرد. بدینسان شناسایی دو فاکتوی اسرائیل عملی شد و سرکنسولگری ایران در بیتالمقدس مشغول به کار شد؛ ولی پانزده ماه بعد در اوایل حکومت
مصدق، در نتیجه اعتراض نمایندگان مجلس در جلسه ۱۹ تیر ۱۳۳۰ شمسی،
باقر کاظمی وزیر امور
خارجه وقت، انحلال کنسولگری ایران را در اسرائیل اعلام کرده و بر عدم تصمیم ایران به پذیرش نمایندگانی از اسرائیل در آینده تأکید کرد. با این حال همکاری رژیم شاه با اسرائیل یک سال پس از
کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد.
به دنبال بحران
کانال سوئز و دکترین
آیزنهاور و فعال شدن سیاست خاورمیانهای آمریکایی، برای جلوگیری از نفوذ
کمونیست پیش آمد که براساس آن مقرر شد که رژیم شاه، نفت مورد نیاز رژیم غاصب صهیونیستی را تأمین کند. از آن پس روابط دو کشور رو به افزونی نهاد؛ لیکن این روابط که در بالاترین سطح بود، همیشه مخفی نگه داشته میشد.
چنانکه یک سال بعد که نیازهای نفتی رژیم غاصب صهیونیستی به علت مهاجرتهای دستهجمعی و پیشرفتهای اقتصادی افزایش یافته بود، بن گوریون تصمیم گرفت،
لوی اشکول را به تهران بفرستد تا با شاه ملاقات داشته باشد. این سفر آنچنان پنهانی بود که حتی "دکتر دوریل" نماینده اتاق بازرگانی رژیم غاصب صهیونیستی در
ایران نیز از آن آگاه نشد؛ اشکول همراه "
کوزولف" و "دکتر
زوی ابن شتاین" رئیس اداره ارزهای
خارجی رژیم غاصب صهیونیستی به تهران وارد شدند.
با
پیروزی رژیم غاصب صهیونیستی در جنگ اکتبر ۱۹۵۶ و تحولات
خاورمیانه و نزدیکی
مصر و
سوریه به
شوروی، شاه را هر چه بیشتر به سمت
غرب و به دنبال آن رژیم غاصب صهیونیستی کشاند. رژیم غاصب صهیونیستی علاوه بر ایران، با
ترکیه و اتیوپی همکاری
استراتژی برقرار کرده بود، طرح "میثاق حاشیهای" بن گوریون، چهار کشور مزبور را که از نفوذ شوروی اعلام نگرانی کرده بودند، به همکاری بیشتر
تشویق میکرد؛ اما جز ترکیه دو کشور دیگر ترجیح میدادند روابطشان با رژیم غاصب صهیونیستی محرمانه باشد.
با آغاز دهه چهل شمسی و ناآرامیهای مذهبی در ایران که منجر به واقعه
پانزدهم خرداد ۴۲ شد و حملات امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به رژیم غاصب صهیونیستی و تقابل شخص ایشان با رژیم پهلوی به طور مشخص در رابطه با رژیم غاصب صهیونیستی در حدی بود که رژیم در خرداد ۱۳۴۲ از گویندگان و وعاظ خواست از سه موضوع سخنی به میان نیاورند که یکی از آنها روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود. به همین سبب روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی دچار وقفه طولانی شد.
اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه در سال ۴۱ و ۴۲ همکاری اقتصادی و نظامی بین ایران و رژیم غاصب صهیونیستی ادامه داشت، چندین سفر از سوی مقامات بلند پایه رژیم غاصب صهیونیستی به ایران صورت گرفت که البته همه آنها بهکلی سرّی نگاه داشته شد؛ از جمله این دیدارها، بازدید "
آل شویمر" (رئیس صنایع هواپیمایی) و "
زوی دار" (رئیس صنایع نظامی) از ایران بود؛ ولی از جمله مهمترین این دیدارها، بازدید "
موشهدایان" (
وزیر کشاورزی وقت رژیم غاصب صهیونیستی) از ایران بعد از زلزله بوئینزهرا بود که روزنامههای تهران برخلاف همیشه بهتفصیل در مورد آن نوشتند.
در نتیجه تحولات عراق و
قتل "
عبدالکریم قاسم" توسط بعثیان در بهمن ۴۱ و کودتای بعثی در سوریه و به رسمیت شناخته شدن جمال عبدالناصر، نگرانی شدیدی برای رژیم غاصب صهیونیستی، ایران و کشورهای بیطرف
عربی آغاز شد؛ در نتیجه این تحولات، ژنرال
هارون یاریف (رئیس جمهور اطلاعات رژیم غاصب صهیونیستی) در فروردین ۴۲ به تهران
سفر کرد و با مقامات نظامی ایران در این باره صحبت کرد.
بن گوروین در آخرین روز نخست
وزیریاش، درخواست خود را مبنی بر برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور مجدداً بیان کرده بود که شاه مخالفت جدی روحانیون را دلیل اصلی عدم برقراری رابطه دانست.
یکی از علل گرم شدن روابط، تحولات
خاورمیانه و تغییر سیاست
مصر رویکردی کامل به سمت
شوروی پیدا کرد، در نیمة دهه ۱۳۴۰، شاه برای جلب حمایت هر چه بیشتر
اروپا و آمریکا، درصدد همکاری بیشتر با رژیم غاصب صهیونیستی در چهارچوب کمکهای کشاورزی، آموزشی و نظامی بود که با خرید تسلیحات نظامی از این کشور انجام داد. با این همه مخالفتهای این ارتباط در ایران ادامه داشت، جدیترین این نمودها، مخالفتها در زمان مسابقات فوتبال آسیا در تهران در استادیوم صد هزار نفری بود که بادکنکهایی را با علامت صلیب شکسته، به هوا فرستادند و پیکره عروسکی "موشهدایان " را لگدمال کردند. اینها شدت احساسات رژیم بود برای برقراری
نظم و
آرامش.
در زمینه کشاورزی، رژیم غاصب صهیونیستی الگوی مناسب و موفقی برای مدرنیزه کردن
کشاورزی به شمار میرفت. استفاده از
دانش فنی رژیم غاصب صهیونیستی در این خصوص و بهرهگیری از شیوه جدید "اصلاحات اراضی" مورد نظر شاه بود، بازدید یک هئیت اسرائیلی از فعالیتهای کشاورزی
جیرفت،
خوزستان و تشکیل شرکت کشاورزی شیمیایی مشترک به نام "ساماز" بود. طرحهای خاکشناسی و طرح مرغداری را میتوان از جمله این همکاریها دانست. همکاری کشاورزی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی عمدتاً به صورت استفاده از کارشناسان و تکنیسینهای اسرائیلی در طرحهای توسعه کشاورزی ایران بوده است. این نکته مهم را نباید فراموش کرد که ایران بازار خوبی برای کالاهای اسرائیلی به شمار میرفت.
نیازمندیهای رژیم غاصب صهیونیستی در بخش
انرژی، سوخت و مواد اولیه، از طریق ارسال نفت مورد احتیاج صهیونیستها تأمین میشد. به این بهانه میلیونها دلار اقلام غیر ضروری از سلاحهای جنگی تا فرآوردههای غذایی از رژیم غاصب صهیونیستی وارد بازار ایران میشد؛ یعنی صهیونیستها هم نفت و مواد انرژیزای مورد نیاز خود را از این راه تأمین میکردند و هم برای عرضه و فروش کالاهای خود
بازار آماده و تضمین شده داشتند.
روابط استراتژی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی به دنبال اعلام دکترین
آیزنهاور آغاز شد که در آن
رئیس جمهور آمریکا خواستار فعال شدن سیاست
ایالات متحده در خاورمیانه به منظور جلوگیری از کمونیسم گردید. در این هنگام کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک به تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران بود، ایالات متحده کشورهای منطقه را
تشویق کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاریکننده رژیم غاصب صهیونیستی را نیز در جریان بگذارند. شکلگیری نظام دو قطبی و
جنگ سرد حاصل از آن، پس از
جنگ جهانی دوم، بازدارندگی و موازنه قوا را به منزله جوهره نظام بینالمللی درآورد. ایران و رژیم غاصب صهیونیستی نیز تحت نفوذ
آمریکا در این دوره به عنوان متحدین بلوک غرب تحت تأثیر تحولات جهانی و همسو با منافع بلوک یادشده، اقدام به گسترش و تحکیم مناسبات محرمانه خود کرد تا از این طریق بتواند مانع نفوذ
شوروی در منطقه
خاورمیانه و منطقه
اقیانوس هند گردد.
در سالهای
سلطنت محمدرضاشاه، سازمان اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی (موساد) پس از سازمانهای
آمریکا، شوروی و
انگلستان، فعالترین شبکه اطلاعاتی در ایران بود و در تأسیس سازمان اطلاعات و
امنیت کشور (ساواک) نقش تعیینکنندهای داشت.
در سال ۱۳۳۹ شمسی، گروه آموزشی
سیا ایران را ترک کرد، گروهی از مربیان آموزشی
موساد، آموزش نیروهای
ساواک را بر عهده گرفتند. این گروه تا سال ۱۳۴۲ شمسی در ایران باقی ماندند و آموزشهای لازم را در راستای آموزشهای ساواک ارائه کردند. براساس پیشنهاد این گروه، اداره کل نهم (تحقیق) در ساواک شکل گرفت. زمانی که گروه آموزشی موساد در ایران بود، ساواک تحت راهنمایی و سرپرستی
فردوست که از طرف شاه با عنوان قائم مقام و جهت اطلاع سازمان ساواک منصوب شده بود، برنامه آموزشی خود را ایجاد کرده و با استفاده از جزوات آموزشی سیا و موساد توانست، آموزشهای نیروهای خود را در ایران به عهده بگیرد.
رژیم غاصب صهیونیستی در ایران دارای سه پایگاه برونمرزی در
خوزستان،
ایلام و
کردستان بود و با رؤسای مأموران اصلی ساواک روابط صمیمانه داشت. پایگاههای رژیم غاصب صهیونیستی تا سال ۱۳۴۶ شمسی در یاران به فعالیتهای جاسوسی خود ادامه میدادند. در این سال این پایگاهها تعطیل، و پرسنل آن به رژیم غاصب صهیونیستی منتقل شد.
روابط جدی امنیتی بین ایران و رژیم غاصب صهیونیستی در سالهای ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۲ میلادی به طور رسمی هنگامی آغاز شد که تیمی از مأمورین اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی جایگزین تیمی از سیا شد که پرسنل ساواک را
تعلیم میدادند. تیمهای آموزشی موساد به طور متوسط دارای دو تا هشت عضو بودند که تا
سال ۱۹۶۵ میلادی در ایران باقی ماندند. در همین ایران و
اسرائیل، اجرای عملیاتی پنهانی علیه کشورها و سازمانهای تندروی عربی در سراسر خاورمیانه آغاز شد.
از بهار ۱۳۵۷، سرویس اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی، گزارشهای هشداردهندهای را درباره وضعیت ایران ارسال میکردند. این هشدارها به علت اینکه موساد نتوانسته بود حمله
مصر را پیشبینی کند و
اعتماد سرویسهای آمریکایی را از دست داده بود، مورد توجه واقع نشد.
حتی در دی ماه ۵۷ "
یوری لوبرانی" را که دوستان نزدیکی در محافل نزدیک به شاه داشت، به منظور ارزیابی وضعیت سیاسی ایران به تهران فرستاد، وی در گزارشهایی کار رژیم شاه را تمامشده ارزیابی کرد و به عبارت دیگر، از نظر او روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی باید خاتمه یافته تلقی میشد.
در دوران برقراری رابطه بین رژیمهای ایران و رژیم غاصب صهیونیستی، تعداد نامعینی از افسران ایرانی در رژیم غاصب صهیونیستی آموزش دیدند. تقریباً تمام امرای
ارتش ایران به رژیم غاصب صهیونیستی سفر کرده و صدها هزار نفر از افسران جزء نیز در رژیم غاصب صهیونیستی دورهای دیده بودند. به منظور استفاده از تجربههای رژیم غاصب صهیونیستی در
جنگ، خلبانان، چتربازان و افسران توپخانه خود را برای گذراندن دوره آموزشی به رژیم غاصب صهیونیستی فرستادند. با توجه به آمارهای که مطبوعات اروپایی در سال ۳۶ انتشار دادند، حدود پانزده هزار نفر نظامی ایران در ایران دورههای نظامی را گذراندهاند.
شاه در محاسبات خود از برقراری و گسترش روابط با رژیم غاصب صهیونیستی ملاحظات گوناگونی داشت. توانایی یک ارتش نوپا در جنگ و ستیز با واحدهای عربی و تحمیل شکستهای پیدرپی به اعراب باعث شده بود که شاه روزبهروز به سازمانهای نظامی رژیم غاصب صهیونیستی شیفتهتر شود. در سالهای پایانی حکومت شاه، ایران بزرگترین مشترک تسلیحات رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی بود و میزان قراردادهای اجراشده، تسلیحاتی ایران در پیش از انقلاب اسلامی در رابطه با رژیم غاصب صهیونیستی به حدود دو میلیارد دلار بالغ میشد.
آنها برای حفظ و تقویت پایگاهشان در ایران درصدد تبدیل به یک زردخانه جنگی تحت نظارت و کنترل رژیم غاصب صهیونیستی بودند. در راستای این ارزیابی، نظام اطلاعاتی
صهیونیسم طرح تجهیز ایران به
سلاح اتمی را در دستور کار خود قرار داد. طبق اسناد و منابع موجود یکی از مرموزترین قرارهای نظامی و اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه نیم قرن گذشته "پروژه گل" به قول دیگر عملیات گل نام داشت. براساس این پروژه "
اوری لوبرانی" رئیس نمایندگی رژیم غاصب صهیونیستی در ایران طی گفتوگویی با رئیس
ساواک آمادگی دولت صهیونیست را برای همکاری اتمی با ایران اعلام، و تصریح کرد که بر این اساس ضروری میداند تا ایران را به بمب اتم مجهز کند. منابع غربی در این باره نوشتند در سال ۱۹۷۷م/ ۱۳۵۶ ش، "
شیمون پرز"
وزیر جنگ رژیم غاصب صهیونیستی توافقنامهای را در زمینه همکاری ایران با برنامه موشک بالستیک اتمی ایران را امضا کرد که براساس آن ایران هزینه این مکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام میپرداخت و یک فرودگاه و یک سایت پرتاب آزمایشی دوربرد موشکی نیز محلی برای سوار کردن موشک در
اختیار رژیم غاصب صهیونیستی میگذاشت.
از آنجا که یکی از اهداف رژیم غاصب صهیونیستی، نفوذ در وسایل ارتباط جمعی بود، اهتمام زیادی در این زمینه به
خرج داده، سعی کرد با
استخدام روزنامهنگاران و نویسندگان ایران در نشریات و روزنامهها .... را در این زمینه عملی کنند. آنان با تلاشی گسترده که در این زمینه داشتند، موفق نشدند عدهای از مطبوعات، نویسندگان، مدیران و مسئولین
مطبوعات را با خود همراه نمایند و از طریق آنها به اهدافشان نایل آیند.
محورهای عمده آنان براساس اسناد ساواک، عبارت بودند از:
أ. به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی و شکستن
قبح رابطه با این رژیم؛
ب.
تبلیغ پیروزیهای ارتش رژیم غاصب صهیونیستی بر
اعراب؛
ج. ایجاد
جنگ روانی ضد کشورهای
عرب مسلمان.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «رژیم صهیونیستی در دوران پهلوی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۳.