رَأْس (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رَأْس (به فتح راء و سکون همزه) از
واژگان نهج البلاغه به معنای سَر است و جمع آن رئوس میباشد. مشتقات رأس که در نهج البلاغه آمده عبارتند از:
رَئيس (به فتح راء) یعنی بزرگ قوم و آنكه در رأس امور قرار گيرد و
رياسَت به معناى بزرگى و حكومت كردن است.
رَأْس به معنای سر است. خواه حقيقى باشد يا غير آن.
«فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رأْسَ مَعَهُ، وَ لاَ في إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ.» (
صبر نسبت به
ایمان همچون سر است در مقابل تن، تن بى سر فايده ندارد و صبر بى ايمان نيز بى نتيجه است.)
(شرحهای حکمت:
) منظور «سر» حقيقى است.
و نيز فرموده:
«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللهِ (صلىاللهعليهوآله) وَإِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَىُ وَجْهِي.» «
رسول خدا از
دنیا رفت در حاليكه سر مباركش بر سينه من بود، روحش در دست من جارى شد و من آن را بر صورتم ماليدم. »
(شرحهای خطبه:
)
مردى از ياران آن حضرت عمارتى بزرگ ساخت امام فرمود:
«أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُؤُوسَهَا! إِنَّ الْبِنَاءَ لَيَصِفُ عَنْكَ الْغِنَى.» يعنى «پول
نقره سرهاى خود را آشكار كرد، اين عمارت حكايت از
ثروت تو دارد.»
(شرحهای حکمت:
) كه «رؤس» در اينجا در غير حقيقى به كار رفته است.
رئيس یعنی بزرگ قوم و آنكه در رأس امور قرار گيرد.
چنانكه امام (صلواتاللهعلیه) فرموده:
«التُّقَى رَئِيسُ الاَْخْلاَقِ.» (
پرهیزکاری رئيس
اخلاق و صفات پسنديده است.)
(شرحهای حکمت:
)
لفظ «رئيس» فقط يكبار در «نهج البلاغه» آمده است.
«رياسة»
مصدر و به معنى بزرگى و حكومت كردن است.
امام (صلواتاللهعلیه) فرموده:
«آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ.» (وسيله رياست،
سعه صدر است!)
(شرحهای حکمت:
)
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «رأس»، ج۱، ص۴۲۳.