ذو (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ذو از
واژگان قرآن کریم به معنای صاحب است.
ذا، حالت نصب ذو است که با الف آید.
ذی، حالت جرّ ذو است که با ياء آید.
ذوان، تثنيه ذو است.
ذَوُونَ، جمع ذو است.
ذات، مؤنث ذو است. این کلمه ۳۰ بار در قرآن آمده است.
ذَواتان، مؤنث ذات است.
ذو كلمهاى است به معنى صاحب.
ذو، دائم الاضافه است و پيوسته به اسم ظاهر اضافه میشود و اضافه شدنش به ضمير نادر و شاذ است.
(وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ) يعنى «خدا صاحب فضل بزرگى است.»
حالت رفع آن با واو است چنانكه گذشت و حالت نصبش با الف است. مثل
(وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ ...) (و حقِّ خويشاوندان را بپرداز، و همچنين حقِّ مستمند ....)
و حالت جرّش با ياء است. نحو
(وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ) ()
تثنيه آن ذَوان است. نحو
(يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ) (كفّارهاى كه دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصديق كنند.)
(وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ) (و دو مرد عادل از خودتان را گواه گيريد.)
جمع آن ذَوُونَ است. مثل
(وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى ...) (و مال خود را، با همه علاقهاى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و ... انفاق مىكند.)
ذات مؤنّث ذو است به معنى صاحب.
نحو:
(اِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) موصوف آن جمع است لذا مؤنث آمده یعنی: «خدا به چیزهائی که در سینههاست و مصاحب سینههاست داناست.»
این کلمه ۳۰ بار در قرآن آمده است.
(وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ) (قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست.)
چون
سماء مؤنث است لذا وصف آن ذات آمده.
ذات گاهی به معنی طرف، حال و نفس الشیء آمده است.
نحو
(تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ) یعنی «از
کهف آنها به طرف راست میل میکند.»
و نحو
(وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ...) یعنی «حالی که در میان خویش دارید اصلاح کنید.»
در
اقرب الموارد پس از شمردن موارد استعمال آن میگوید در اکثر این عبارات راجح آن است که ذات همان ذات به معنای صاحب باشد.
تثنیه ذات،
ذَواتان و جمعش
ذَوات است. نحو
(وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ • ... • ذَواتا اَفْنانٍ) «هر که از مقام پروردگار خویش بترسد دو
بهشت دارد. ... هر دو دارای شاخههاست.»
اما جمع آن در قرآن مجید به کار نرفته است.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ذو»، ج۳، ص۲۹.