• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعاهای امام حسین در روز عاشورا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




دعاهای امام حسین در روز عاشورا، از مباحث مرتبط به دعاهای امام حسین (علیه‌السلام) است. امام حسین (علیه‌السّلام) در تمام طول حیات پربار خویش، نمونه‌ای بی‌بدیل از بندگی و اتصال عمیق به خداوند متعال بودند. بر اساس گزارش منابع و مقاتل معتبر، ایشان در هر لحظه از زندگی، به ویژه در لحظات سخت و طاقت‌فرسای نبرد عاشورا، با دعا و نیایش به درگاه الهی، مراتب تسلیم، توکل و عشق حقیقی خود به معبود را به نمایش می‌گذاشتند. دعاها و نیایش‌های امام حسین (علیه‌السّلام) در تمام لحظات روز عاشورا از دعا برای یاران و اصحاب باوفایش تا دعا برای فرزندان و برادرزاده‌ها تا نبرد خود امام با دشمن تا مجروحیت و شهادت امام، جلوه‌ای عمیق از صبر و استقامت ایشان بر صراط مستقیم الهی را به تصویر می‌کشد.

فهرست مندرجات

۱ - دعای امام حسین در صبح عاشورا
۲ - دعاهای امام حسین در عاشورا برای‌ اصحابش
       ۲.۱ - دعای امام برای یزید بن زیاد
              ۲.۱.۱ - معرفی اجمالی
              ۲.۱.۲ - مضمون دعا
       ۲.۲ - دعای امام برای مالک بن عبد
              ۲.۲.۱ - معرفی اجمالی
              ۲.۲.۲ - محتوای دعا
       ۲.۳ - دعای امام برای‌ ام وهب
              ۲.۳.۱ - معرفی اجمالی
              ۲.۳.۲ - متن دعا
       ۲.۴ - دعای امام برای جون
              ۲.۴.۱ - معرفی اجمالی
              ۲.۴.۲ - گفتار امام حسین
       ۲.۵ - دعای امام برای سیف بن حارث
              ۲.۵.۱ - معرفی اجمالی
              ۲.۵.۲ - مفاد دعا
۳ - دعاهای امام در شهادت فرزندان و برادرزادگان
       ۳.۱ - دعای امام در شهادت علی اکبر
              ۳.۱.۱ - دعا هنگام رفتن به میدان
              ۳.۱.۲ - دعا بر بالین علی‌اکبر
              ۳.۱.۳ - نفرین امام به قاتلین
       ۳.۲ - دعای امام در شهادت علی اصغر
              ۳.۲.۱ - گزارش اول
              ۳.۲.۲ - گزارش دوم
              ۳.۲.۳ - گزارش سوم
       ۳.۳ - دعای امام در شهادت قاسم
       ۳.۴ - دعای امام در شهادت عبدالله
۴ - دعاهای امام حسین هنگام جنگ
       ۴.۱ - دعای امام هنگام جراحت سر
       ۴.۲ - دعای امام هنگام اصابت تیر به پیشانی
       ۴.۳ - دعای امام هنگام اصابت تیر به دهان
       ۴.۴ - دعای امام هنگام اصابت تیر به گلو
       ۴.۵ - دعای امام هنگام تیرباران شدن
       ۴.۶ - دعای امام هنگام اصابت تیر به سینه
       ۴.۷ - دعای امام هنگام شهادت
۵ - پانویس
۶ - منبع


پس از اقامه نماز صبح و پیش از اتمام حجت بریر بن خضیر با کوفیان وقتی چشم امام (علیه‌السّلام) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: خداوندا تویی تکیه گاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری.
«عن علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما ال لَمّا صَبَّحَتِ الخَیلُ الحُسَینَ علیه السلام، رَفَعَ یَدَیهِ وقالَ: اللّهُمَّ انتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ، وانتَ لی فی کُلِّ امرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ وعُدَّةٌ، کَم مِن هَمٍّ یَضعُفُ فیهِ الفُؤادُ، وتَقِلُّ فیهِ الحیلَةُ، ویَخذُلُ فیهِ الصَّدیقُ، ویَشمَتُ فیهِ العَدُوُّ، انزَلتُهُ بِکَ وشَکَوتُهُ الَیکَ، رَغبَةً مِنّی الَیکَ عَمَّن سِواکَ، فَفَرَّجتَهُ وکَشَفتَهُ، وانتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ، ومُنتَهی کُلِّ رَغبَةٍ.»
در کتاب الارشاد از امام زین العابدین (علیه‌السّلام) روایت شده است: صبح عاشورا، چون حسین (علیه‌السّلام) چشم گشود و لشکر دشمن را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیه گاه من در هر سختی و امید من در هر گرفتاری هستی. در هر حادثه‌ای که برای من اتفاق افتاده، تو تکیه گاه و ساز و برگِ منی. بسی پریشانی که دل، در آن سست می‌شود و چاره،‌اندک می‌گردد و دوست، انسان را وا می‌گذارد و دشمن، شماتت می‌کند و من، از سرِ رغبت به تو، نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برایم گشایش داده‌ای و آن را برطرف ساخته ای. تویی ولیّ هر نعمت و صاحب هر نیکی و نهایت هر مقصود».
«لَمّا اصبَحَ (علیه‌السّلام)     یَومَهُ الَّذی قُتِلَ فیهِ قالَ: اللّهُمَّ انتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ، وانتَ لی فی کُلِّ امرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ، وانتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ.»
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) گزارش شده است: چون حسین (علیه‌السّلام) شبِ روزی را که در آن شهید شد، به صبح رساند، گفت: «خداوندا! تو تکیه گاه من در هر سختی و امید من در هر گرفتاری هستی. تو مورد اعتماد منی، در هر چه بر من در آید و تویی ولیّ هر نعمت و صاحب هر نیکی».


امام حسین (علیه‌السلام) در روز عاشورا برای اصحاب و یارانش روسفیدی در آخرت، رحمت الهی، هم‌نشینی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بهشت و اجر پرهیزگاران را از خداوند متعال می‌طلبیدند. گوشه ای از دعاهای امام (علیه السلام) برای اصحاب و یاران باوفایش در برخی منابع و مقاتل گزارش شده است:

۲.۱ - دعای امام برای یزید بن زیاد

ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهاصر کِنْدی از اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) و یکی از شهدای کربلا است. او که مردی شجاع و بی‌باک بود و در تیراندازی مهارتی ویژه داشت، پس از کشتن شماری از سپاه دشمن به شهادت رسید. امام حسین (علیه‌السلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوندا تیرش را به هدف بنشان و پاداش وی را بهشت قرار ده!".

۲.۱.۱ - معرفی اجمالی

ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهاصر كِنْدی از اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) و شهیدان کربلا است. نام وى زیاد و زائده نیز آمده است. ابوالشّعثا، مردی شریف، شجاع و بی‌باک بود، و در تیراندازی مهارتی ویژه داشت.
در چگونگی پیوستن وی به کاروان حسینی میان مورخان اختلاف است، برخی گفته‌اند: ابوالشعثا همراه عمرسعد از کوفه به کربلا آمد و آن‌گاه که او پیشنهادهای امام حسین (علیه‌السلام) را رد کرد از لشکرش جدا شد و به سپاه امام (علیه‌السلام) پیوست و با آن حضرت بود تا در رکابش به شهادت رسید. برخی دیگر آورده‌اند که ابوالشّعثا از کوفه بیرون آمد و پیش از رسیدن سپاه حرّ به امام حسین (علیه‌السلام) در میان راه به امام (علیه‌السلام) پیوست. هنگامی که فرستاده ابن زیاد، برای حُر پیام آورد که بر امام حسین (علیه‌السّلام) سختگیری کند، ضمن برخوردی تند، به او گفت: پروردگارت را نافرمانی کردی و در نابودی خود، از پیشوایت، پیروی کردی و برای خود، ننگ و آتش دوزخ را کسب کردی. خداوند (عزّوجلّ) فرموده است: «و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش، فرا می‌خوانند و روز قیامت، یاری نمی‌شوند». پس او (ابن زیاد)، پیشوای توست.
وی پس از وداع با امام حسین (علیه‌السلام) به میدان رفت و پس از جنگی دلیرانه، اسبش به وسیله سپاه عمر سعد پی شد. ابومخنف از فضیل بن خدیج کندی نقل می‌کند که گفت: آن دلاورمرد کنار امام (علیه‌السلام) زانو زد و دشمن را هدف تیر قرار داد. ابوالشّعثا پس از پرتاب صد تیری که به همراه داشت برخاست و گفت: جز پنج تیر خطا نرفت و بر من معلوم شد که -دست کم‌- پنج تن از نیروهای دشمن را کشتم. با پایان یافتن تیرها، ابوالشعثا برخاست و شمشیر کشید و به دشمن حمله برد و پس از کشتن شماری از سپاه دشمن به شهادت رسید.

۲.۱.۲ - مضمون دعا

بر اساس نقل منابع و مقاتل امام حسین (علیه‌السلام) برای وی چنین دعا کرد: خداوندا تیرش را به هدف بنشان و پاداش وی را بهشت قرار ده!
«عن فضیل بن خُدیج الکندی: انَّ یَزیدَ بنَ زِیادٍ وهُوَ ابُو الشَّعثاءِ الکِندِیُّ مِن بَنی بَهدَلَةَ، جَثا عَلی رُکبَتَیهِ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام، فَرَمی بِمِئَةِ سَهمٍ ما سَقَطَ مِنها خَمسَةُ اسهُمٍ، ... ویَقولُ حُسَینٌ (علیه‌السّلام): اللّهُمَّ سَدِّد رَمیَتَهُ، وَ اجعَل ثَوابَهُ الجَنَّةَ. فَلَمّا رَمی بِها قامَ فَقالَ: ما سَقَطَ مِنها الّا خَمسَةُ اسهُمٍ، ولَقَد تَبَیَّنَ لی انّی قَد قَتَلتُ خَمسَةَ نَفَرٍ، وکانَ فی اوَّلِ مَن قُتِلَ.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از فُضَیل بن خدیج کِنْدی آمده است: یزید بن زیاد، یعنی همان ابوشَعثای کِنْدی، از تیره بنی بَهدَله، پیشِ روی حسین (علیه‌السلام)، دوزانو نشست و صد تیر‌انداخت که پنج تیر از آنها هم به خطا نرفت. ... حسین (علیه‌السّلام) نیز می‌فرمود: «خدایا! پرتابش را درست و و پاداشش را بهشت قرار بده». پس چون تیرهایش را‌ انداخت، برخاست و گفت: تنها پنج تیر به خطا رفت. برایم روشن است که پنج نفر را کشته ام. او در زمره نخستین شهیدان بود.
در «زیارت رجبیّه» نام وی برده شده است: «السَّلامُ عَلی زائِدَةَ بنِ مُهاجِرٍ» و همچنین در «زیارت ناحیه مقدّسه» درباره وی چنین آمده است: «السَّلامُ عَلی یَزیدَ بنِ زِیادِ بنِ المُظاهرِ الکِندِیِّ»

۲.۲ - دعای امام برای مالک بن عبد

مالک بن عبد بن سریع از یاران جوان امام حسین (علیه‌السلام) و یکی از شهدای کربلا است. امام حسین (علیه‌السلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوند برای علاقه و همدردی‌تان با من، بهترین پاداش پرهیزکاران را نصیبتان گرداند".

۲.۱.۱ - معرفی اجمالی

مالک بن عبدالله بن سریع جابری از یاران جوان امام حسین (علیه‌السلام) و یکی از شهدای کربلا است که منابع به صورتهاى گوناگون از وی، نام برده‌اند: مالک بن عبد و و مالک بن سریع. وی همراه سیف ، عموزاده و برادر مادری‌اش، با مولای خود، شبیب به کربلا آمد و به امام حسین علیه السلام پیوست.
هنگامی که بسیاری از اصحاب کشته شده بودند و سپاه کوفه به خیمه ‌گاه اباعبدالله (علیه‌السلام) نزدیک می ‌شد، مالک بن عبد بن سریع با پسرعمو و برادر مادری‌ اش، سیف بن حارث با چشم اشکبار خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد و اجازه میدان گرفت. امام (علیه‌السلام) فرمود: ای برادرزادگانم چرا می ‌گریید؟ امیدوارم به زودی از فرط شادی دیدگانتان روشن شود. گفتند: سوگند به خدا برخود نمی‌ گرییم. بلکه گریه ما برای شما است که دشمن شما را محاصره کرده و ما جز جان، چیزی که در راه شما تقدیم کنیم نداریم. امام (علیه‌السلام) بر ایشان دعای خیر کرد و فرمود: ای پسران برادر! برای علاقه و همدردی‌ تان، بهترین پاداش پرهیزکاران نصیبتان باد. در این حال حنظلة بن سعد به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و در حال نبرد به فیض شهادت نایل گردید. مالک و سیف در حالی که متوجه امام (علیه‌السلام) بودند به سرعت به سوی دشمن رفته و خطاب به امام (علیه‌السلام) گفتند: ای پسر رسول خدا درود و رحمت الهی بر تو باد! امام (علیه‌السلام) فرمود: بر شما نیز درود و رحمت الهی باد! آن‌گاه هر دو با مواظبت از یکدیگر جنگیدند و به درجه رفیع شهادت نایل گشتند.

۲.۲.۲ - محتوای دعا

امام حسین (علیه‌السّلام) به آن دو جوان جابری فرمود: ‌ای برادرزاده‌ها، چرا گریه می‌کنید؟ امیدوارم به زودی چشمانتان روشن گردد و شادمان شوید. آن دو گفتند: خداوند ما را فدای تو گرداند، اما برای تو گریه می‌کنیم، نه برای خود؛ چون می‌بینیم در محاصره دشمنان قرار گرفته‌ای و ما قادر به دفع دشمن از تو نیستیم. امام فرمود: ‌ای برادرزادگان، خداوند بر این فداکاری و دوستی و همدلی شما با من، نیکوترین پاداش‌های پارسایان را عطا فرماید. تا اینکه پس از شهادت حنظله، آن دو جوان جابری نزد امام آمدند. آن دو رو به امام (علیه‌السّلام) کردند (و به عنوان سلام وداع) عرض کردند: سلام بر تو‌ای فرزند رسول خدا، امام در جواب فرمودند: درود و رحمت خدا بر شما باد. آنگاه به میدان رفتند و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
«عن محمّد بن قیس: جاءَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ: سَیفُ بنُ الحارِثِ بنِ سُرَیعٍ، ومالِکُ بنُ عَبدِ بنِ سُرَیعٍ، وهُمَا ابنا عَمٍّ واخَوانِ لِاُمٍّ، فَاَتَیا حُسَینا (علیه‌السّلام) فَدَنَوا مِنهُ وهُما یَبکیانِ. فَقالَ: ایِ ابنَی اخی، ما یُبکیکُما؟ فَوَاللّه ِ انّی لَاَرجو ان تَکونا عَن ساعَةٍ قَریرَی عَینٍ. قالا: جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! لا وَاللّه ِ ما عَلی انفُسِنا نَبکی، ولکِنّا نَبکی عَلَیکَ، نَراکَ قَد اُحیطَ بِکَ ولا نَقدِرُ عَلی ان نَمنَعَکَ. فَقالَ: جَزاکُمَا اللّه ُ یا بَنی اخی بِوَجدِکُما مِن ذلِکَ ومُواساتِکُما ایّایَ بِاَنفُسِکُما احسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ... ثُمَّ استَقدَمَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ یَلتَفِتانِ الی حُسَینٍ (علیه‌السّلام) ویَقولانِ: السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: وعَلَیکُمَا السَّلامُ ورَحمَةُ اللّه ِ، فَقاتَلا حَتّی قُتِلا.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از محمّد بن قیس آمده است: دو جوان جابری: سیف بن حارث بن سریع و مالک بن عبد بن سریع که پسرعمو و برادرِ مادری یکدیگر بودند، نزد حسین (علیه‌السّلام) آمدند و در حالی که می‌گریستند، به او نزدیک شدند. امام (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای پسران برادرم! چرا گریه می‌کنید؟ به خدا سوگند، من امیدوارم که به زودی، چشمتان روشن شود!». آن دو گفتند: خداوند، ما را فدایت کند! به خدا سوگند که برای خود، گریه نمی‌کنیم؛ بلکه بر تو می‌گِرییم! می‌بینیم که محاصره شده‌ای و کاری از ما بر نمی‌آید. امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ای پسران برادرم! خداوند، شما را بر این غمخواری و همدردی و جانبازی تان برای ما، بهترین پاداش پرواپیشگان را عطا فرماید». ... سپس، آن دو جوان پیش رفتند و در همان حال، به سوی حسین (علیه‌السّلام) رو کرده، گفتند: سلام بر تو، ‌ای فرزند پیامبر خدا! امام (علیه‌السّلام) نیز پاسخ داد: «و بر شما باد سلام و رحمت خدا!». سپس جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
در زیارت ناحیه از وی چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی مالِک بن عَبدِ بن سَریع» و در زیارت رجبیه چنین بر او درود فرستاده شده است: السَّلامُ عَلی مالک بن عبدالله الحائری.

۲.۳ - دعای امام برای‌ ام وهب

ام وهب، نام یکی یا دو تن از زنان حاضر در کربلا بوده است. هویت این بانوی شجاع در منابع تاریخی آشفته گزارش شده است. با اتکا به شواهد تاریخی معتبر، به نظر می‌رسد که دو زن با کنیه "ام وهب" در واقعه کربلا حضور داشته‌اند: یکی ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی که توسط غلام شمر به شهادت رسید و دیگری ام وهب مادر وهب نصرانی است. به هر حال شجاعت و از خودگذشتگی ام وهب در دفاع از حریم اهل بیت و تهییج همسر (بنابر قولی) یا فرزندش (بنابر قول دیگر)، مورد توجه و ستایش امام حسین (علیه‌السلام) قرار گرفت و امام (علیه‌السلام) در حق این بانوی فداکار دعا کرده و از خداوند متعال برای او رحمت الهی و همراهی با پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بهشت را طلبیدند.

۲.۱.۱ - معرفی اجمالی

ام وهب، نام یکی یا دو تن از زنان حاضر در کربلا بوده است. شخصیت این بانوی شجاع در منابع تاریخی آشفته گزارش شده است. به همین جهت برخی از مورخان در ذکر ماجرای وهب بن عبدالله بن حباب و عبدالله بن عمیر دچار خلط شده‌اند. بعضی تنها یک ‌ام‌وهب را ذکر کرده و داستان او را صورت آمیخته به هم آورده‌اند؛ به همین سبب هویت این بانوی شجاع در منابع تاریخی با ابهاماتی گزارش شده است. با اتکا به شواهد تاریخی معتبر، به نظر می‌رسد که دو زن با کنیه "ام وهب" در واقعه کربلا حضور داشته‌اند و این دو نفر با هم متفاوت‌اند. شاید علت خلط مبحث، نام ‌ام‌ وهب باشد که هر دو به این کنیه معروف بودند.
_ ام وهب همسر عبدالله کلبی:
یکی از زنان مکنی به کنیه ام وهب، همسر ابو وهب، عبدالله بن عُمَیر کلبی؛ از اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهماالسلام) است. او پس از شهادت همسرش بر بالین او حاضر شد و توسط رستم غلام شمر به شهادت رسید. منابع تاریخی شهادت وی را چنین گزارش داده‌اند:
پس از شهادت عبدالله بن عمیر توسط هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حَی تَمیمی همسر عبدالله از خیمه بیرون آمد و به طرف همسرش رفت و بالای سر وی نشست تا خاک از چهره وی پاک بنماید؛ در آن حال می‌گفت: بهشت بر تو مبارک باد. شمر به غلامش رستم گفت: با عمود خیمه بر سر وی بکوب. او با عمود خیمه سر وی را شکافت؛ که درجا جان سپرد.
_ ام وهب مادر وهب نصرانی:
ا‌ز دیگر زنان حاضر در کربلا ام‌ وهب، مادر وَهْب بن حباب (جناب) کلبی بود که به همراه پسر و عروسش به کربلا وارد شده بود. او زنی مسیحی بود که به همراه فرزندش وهب، خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد و مسلمان شد.
پس از شهادت وهب، دشمنان سر او را از بدن جدا کردند و سپس آن را به سمت اردوگاه امام (علیه‌السلام) پرتاب کردند. ‌ام وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. سپس ‌ام وهب شمشیری برداشت و به سوی میدان شتافت. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ام وهب (برگرد و) جای خود بنشین؛ خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در بهشت خواهید بود».
در روایتی دیگر آمده که وهب پس از مدتی مبارزه به اسارت دشمن درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. سر مطهر او را به سمت اردوگاه امام (علیه‌السلام) پرتاب کردند، پس مادر وهب سر او را برداشت و بوسید و سپس سر را به سوی دشمن پرتاب کرد و آن‌گاه عمود خیمه‌ای را برداشت و به سوی دشمن حمله برد و دو تن از آنان را کشت. امام (علیه‌السلام) به او فرمود: «ای‌ام وهب برگرد خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در بهشت خواهید بود؛ به‌درستی که خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است». او بازگشت در حالی که می‌گفت: «پروردگارا امیدم را ناامید مکن». امام (علیه‌السلام) فرمود: «خداوند امیدت را ناامید نخواهد کرد؛ همانا تو و فرزندت، با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) محشور خواهید بود».
از آنجا که برخی متون مربوط به وَهْب، مشابهت‌ها و مشترکاتی با متون مربوط به عبداللّه بن عُمَیر دارند؛ همین باعث شده تا برخی محقّقان، معتقد شوند که وَهْب نصرانی، وجودِ خارجی نداشته و در واقع، همان عبداللّه بن عُمَیر است که نامش بر اثر خلط، شخص یا اشخاص دیگری پدید آمده‌اند در حالی که تفاوت‌های فاحشی هم بین این دو ماجرا وجود دارد. بنابراین، ضمن آن که سخن برخی محقّقان، مبنی بر دو نفر بودن آنها امکان دارد و دلایل بر یک نفر بودن آنها در حدّ اطمینان‌آوری نیست و دو نفر بودن آنها، بعید نیست، بویژه بحث نصرانی بودن وَهْب که در برخی منابع آمده، با عبد اللّه بن عُمَیر که از یارانِ نامی امام حسین (علیه‌السّلام) است، به هیچ وجه، قابل جمع نیست.

۲.۳.۲ - متن دعا

بر اساس گزارشات متعدد منابع و مقاتل، شجاعت و از خودگذشتگی ام وهب در دفاع از حریم اهل بیت و تهییج همسر (بنابر قولی) یا فرزندش (بنابر قول دیگر)، مورد توجه و ستایش امام حسین (علیه‌السلام) قرار گرفت و امام (علیه‌السلام) در حق این بانوی فداکار دعا کرده و از خداوند متعال برای او رحمت الهی و همراهی با پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بهشت را طلبیدند:
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن وبَرَزَ... وَهبُ بنُ وَهبٍ، وکانَ نَصرانِیّا اسلَمَ عَلی یَدَیِ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) هُوَ واُمُّهُ، فَاتَّبَعوهُ الی کَربَلاءَ، فَرَکِبَ فَرَسا وتَناوَلَ بِیَدِهِ عودَ الفُسطاطِ، فَقاتَلَ وقَتَلَ مِنَ القَومِ سَبعَةً او ثِمانِیَةً، ثُمَّ استُؤسِرَ. فَاُتِیَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّه ُ فَاَمَرَ بِضَربِ عُنُقِهِ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ، ورُمِیَ بِهِ الی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام، واخَذَت اُمُّهُ سَیفَهُ وبَرَزَت. فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیه‌السّلام): یا اُمَّ وَهبٍ! اجلِسی فَقَد وَضَعَ اللّه ُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ، انَّکِ وَابنَکِ مَعَ جَدّی مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی الجَنَّةِ.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده است: وَهْب بن وَهْب، به میدان آمد. او و مادرش، مسیحی بودند که به دست امام حسین (علیه‌السلاممسلمان شده بودند و تا کربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب، بر اسب، سوار شد و عمود خیمه را به دست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن از سپاه دشمن را کُشت و سپس، اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد ـ که خدا، لعنتش کند ـ آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و سرش را به سوی لشکر امام حسین (علیه‌السّلام)‌ انداختند. مادرش، شمشیر او را بر گرفت و به میدان آمد. امام حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «ای امّ وَهْب! بنشین که خداوند، جهاد را از دوشِ زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدّم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بهشت خواهید بود».
«خَرَجَ وَهبُ بنُ حُبابٍ الکَلبِیُّ فَاَحسَنَ فِی الجِلادِ وبالَغَ فِی الجِهادِ، وکانَ مَعَهُ زَوجَتُهُ ووالِدَتُهُ، فَرَجَعَ الَیهِما وقالَ: یا اُمّاه، ارَضیتِ‌ام لا؟ فَقالَت: لا ما رَضیتُ حَتّی تُقتَلَ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام، وقالَتِ امرَاَتُهُ: بِاللّه ِ عَلَیکَ لا تَفجَعنی فی نَفسِکَ. فَقالَت لَهُ اُمُّهُ: یا بُنَیَّ! اعزُب عَن قَولِها، وَارجِع فَقاتِل بَینَ یَدَیِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ تَنَل شَفاعَةَ جَدِّهِ یَومَ القِیامَةِ. فَرَجَعَ ولَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّی قُطِعَت یَداهُ، فَاَخَذَتِ امرَاَتُهُ عَمودا فَاَقبَلَت نَحوَهُ وهِیَ تَقولُ: فِداکَ ابی واُمّی قاتِل دونَ الطَّیِّبینَ حَرَمِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، فَاَقبَلَ لِیَرُدَّها الَی النِّساءِ فَاَخَذَت بِثَوبِهِ وقالَت: لَن اعودَ دونَ ان اموتَ مَعَکَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): جُزِیتُم مِن اهلِ بَیتٍ خَیرا، ارجِعی الَی النِّساءِ یَرحَمُکِ اللّه ِ، فَانصَرَفَت الَیهِنَّ، ولَم یَزَلِ الکَلبِیُّ یُقاتِلُ حَتّی قُتِلَ رِضوانُ اللّه عَلَیهِ.»
در کتاب الملهوف آمده است: وَهْب بن حُباب کَلْبی، به میدان آمد و خوب، شمشیر زد و نیکو جنگید. سپس، به سوی همسر و مادرش ـ که با او آمده بودند ـ، باز گشت و گفت: ‌ای مادر! آیا راضی شدی یا نه؟ مادر گفت: نه. راضی نمی‌شوم تا آن که در رکاب حسین (علیه‌السلام)، کُشته شوی. همسرش نیز گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که مرا به مرگ خودت، سوگوار مکن. امّا مادرش به او گفت: پسر عزیزم! سخنش را نشنیده بگیر و باز گرد و پیشِ روی فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا به شفاعت جدّش در روز قیامت، نائل شوی. وَهْب نیز باز گشت و جنگید تا دستانش قطع شد. همسرش، عمود خیمه‌ای را برداشت و به سوی او پیش رفت، در حالی که می‌گفت: پدر و مادرم، فدایت باد! در دفاع از پاکانِ حرم پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بجنگ. وَهْب، جلو آمد تا او را به سوی زنان بازگردانَد؛ امّا همسرش، لباس او را گرفت و گفت: باز نمی‌گردم تا این که همراه تو بمیرم. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پاداش خیر، نصیب شما خانواده باد! به سوی زنان، باز گرد، خدا، رحمتت کند!». او نیز به سوی آنها باز گشت، و کَلْبی نیز پیوسته می‌جنگید تا کشته شد. رضوان الهی بر او باد!
«خَرَجَ وَهبُ بنُ عَبدِ اللّه ِ بنِ جَنابٍ الکَلبِیُّ، وکانَت مَعَهُ اُمُّهُ، فَقالَت لَهُ: قُم یا بُنَیَّ فَانصُرِ ابنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: افعَلُ یا اُمّاه، ولا اُقَصِّرُ ان شاءَ اللّه ُ، ... ثُمَّ امَرَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ ورُمِیَ بِرَاسِهِ الی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام، فَاَخَذَت اُمُّهُ الرَّاسَ فَقَبَّلَتهُ؛ ثُمَّ شَدَّت بِعَمودِ الفُسطاطِ، فَقَتَلَت بِهِ رَجُلَینِ. فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیه‌السّلام): اِرجِعی اُمَّ وَهبٍ، فَاِنَّ الجِهادَ مَرفوعٌ عَنِ النِّساءِ، فَرَجَعَت وهِیَ تَقولُ: الهی لا تَقطَع رَجائی، فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیه‌السّلام): لا یَقطَعُ اللّه ُ رَجاءَکَ یا اُمَّ وَهبٍ، انتِ ووَلَدُکِ مَعَ رَسولِ اللّه وذُرِّیَّتِهِ فِی الجَنَّةِ.»
در کتاب مقتل الحسین خوارزمی گزارش شده است: وَهْب بن عبد اللّه بن جَناب کَلْبی ـ در حالی که مادرش همراهش بود ـ، بیرون آمد. مادرش به او گفت: برخیز ـ‌ای پسرم ـ و فرزند دختر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را یاری ده. او گفت: ‌ای مادر! چنین می‌کنم ... سپس عمر سعد، فرمان داد تا گردنش را بزنند و سرش را به سوی لشکر حسین (علیه‌السّلام) بیندازند. مادرش، سر وی را برگرفت و آن را بوسید و با عمود خیمه، به دشمن حمله کرد و با آن، دو تن را کُشت. امام حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: امّ وَهْب باز گرد که جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است». او نیز باز گشت، در حالی که می‌گفت: خدای من! امید مرا، قطع مکن. پس امام حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «خداوند، امیدت را قطع نمی‌کند، ‌ای امّ وَهْب! تو و فرزندت، در بهشت، همراه پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و فرزندانش خواهی بود».

۲.۴ - دعای امام برای جون

جون، غلام آزادشده ابوذر غفاری و یکی از شهدای کربلا بود. امام حسین (علیه‌السلام) پس از شهادت جون، در کنار پیکر او حاضر شده و برای او چنین دعا فرمودند: "خدایا! صورتش را سفید گردان، بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان، او را با محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) محشور کن."

۲.۱.۱ - معرفی اجمالی

جون یا حوی، غلام آزادشده ابوذر غفاری، یکی از شهدای کربلا بود که بعد از شهادت زهیر بن قین، یا حبیب بن مظاهر، به شهادت رسید. جون همراه امام حسین (علیه‌السلام) از مدینه به کربلا آمد و در زمره یاران آن حضرت قرار گرفت. در شب عاشورا که امام (علیه‌السلام) سلاح خویش را اصلاح می‌کرد، وی در کنار امام بود. جون روز عاشورا از امام اجازه خواست، امام به او اجازه نداد، و فرمود: من به تو اذن می‌دهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز. جون گفت: ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان‌خور شما باشم، ولی در سختی‌ها شما را تنها بگذارم؟ درست است که بوی بد، نژاد پست و رنگ سیاه دارم، ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمی‌شوم تا این‌که خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم! امام اجازه داد. به گفته برخی از معاصرین جون ۲۵ تن از دشمن را به هلاکت رساند، سپس خود به شهادت رسید.

۲.۴.۲ - گفتار امام حسین

امام (علیه‌السلام) در کنار بدن او ایستاد و گفت: «خدایا صورتش را سفید گردان، بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان، او را با محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.» امام باقر (علیه‌السلام) از پدرش امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) نقل می‌کند که پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوی مشک می‌داد.
«ثُمَّ تَقَدَّمَ جَونٌ... ثُمَّ بَرَزَ لِلقِتالِ وهُوَ یُنشِدُ ... ثمَّ قاتَلَ حَتّی قُتِلَ، فَوَقَفَ عَلَیهِ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وقالَ: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ، وطَیِّب ریحَهُ، وَاحشُرهُ مَعَ الاَبرارِ، وعَرِّف بَینَهُ وبَینَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ.»
در کتا تسلیه المجالس گزارش شده است: سپس، جَون، پیش رفت... و به جنگ تن به تن پرداخت و چنین رَجَز می‌خواند: ... سپس، جنگید تا کشته شد. امام حسین (علیه‌السّلام) بر سرش ایستاد و گفت: «خداوندا! رویش را سفید کن و بویش را خوش دار و با نیکان، محشورش بدار و قیامت     با محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خاندان محمّد، آشنایش کن».
در زیارت ناحیه از جون چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِیّ مَوْلی ابی‌ ذَرِ الْغَفّارِیِّ».

۲.۵ - دعای امام برای سیف بن حارث

سیف بن حارث جابری از یاران جوان امام حسین (علیه‌السلام) و یکی از شهدای کربلا است. امام حسین (علیه‌السلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوند برای علاقه و همدردی‌تان با من، بهترین پاداش پرهیزکاران را نصیبتان گرداند".

۲.۱.۱ - معرفی اجمالی

سیف بن حارث جابری از یاران جوان امام حسین (علیه‌السلام) و یکی از شهدای کربلا است که منابع به صورتهاى گوناگون از وی، نام برده‌اند: سيف بن حارث بن سريع، سيف بن حارث، شَبيب بن حارث بن سريع و سُفيان بن سريع. وی پیش از آغاز جنگ در روز عاشورا با شَبیب، از کوفه به کربلا آمد و به امام حسین (علیه‌السلام) پیوست. هنگامی که بسیاری از اصحاب کشته شده بودند و سپاه کوفه به خیمه ‌گاه اباعبدالله (علیه‌السلام) نزدیک می ‌شد، سیف با پسرعمو و برادر مادری‌ اش، مالک بن عبد بن سُرَیْع جابری با چشم اشکبار خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد و اجازه میدان گرفت. امام (علیه‌السلام) فرمود: ای برادرزادگانم چرا می ‌گریید؟ امیدوارم به زودی از فرط شادی دیدگانتان روشن شود. گفتند: سوگند به خدا برخود نمی‌ گرییم. بلکه گریه ما برای شما است که دشمن شما را محاصره کرده و ما جز جان، چیزی که در راه شما تقدیم کنیم نداریم. امام (علیه‌السلام) بر ایشان دعای خیر کرد و فرمود: ای پسران برادر! برای علاقه و همدردی‌ تان، بهترین پاداش پرهیزکاران نصیبتان باد. در این حال حنظلة بن سعد به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و در حال نبرد به فیض شهادت نایل گردید. سیف و مالک در حالی که متوجه امام (علیه‌السلام) بودند به سرعت به سوی دشمن رفته و خطاب به امام (علیه‌السلام) گفتند: ای پسر رسول خدا درود و رحمت الهی بر تو باد! امام (علیه‌السلام) فرمود: بر شما نیز درود و رحمت الهی باد! آن‌گاه هر دو با مواظبت از یکدیگر جنگیدند و به درجه رفیع شهادت نایل گشتند.

۲.۵.۲ - مفاد دعا

امام حسین (علیه‌السّلام) به آن دو جوان جابری فرمود: ‌ای برادرزاده‌ها، چرا گریه می‌کنید؟ امیدوارم به زودی چشمانتان روشن گردد و شادمان شوید. آن دو گفتند: خداوند ما را فدای تو گرداند، اما برای تو گریه می‌کنیم، نه برای خود؛ چون می‌بینیم در محاصره دشمنان قرار گرفته‌ای و ما قادر به دفع دشمن از تو نیستیم. امام فرمود: ‌ای برادرزادگان، خداوند بر این فداکاری و دوستی و همدلی شما با من، نیکوترین پاداش‌های پارسایان را عطا فرماید. تا اینکه پس از شهادت حنظله، آن دو جوان جابری نزد امام آمدند. آن دو رو به امام (علیه‌السّلام) کردند (و به عنوان سلام وداع) عرض کردند: سلام بر تو‌ای فرزند رسول خدا، امام در جواب فرمودند: درود و رحمت خدا بر شما باد. آنگاه به میدان رفتند و جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
«عن محمّد بن قیس: جاءَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ: سَیفُ بنُ الحارِثِ بنِ سُرَیعٍ، ومالِکُ بنُ عَبدِ بنِ سُرَیعٍ، وهُمَا ابنا عَمٍّ واخَوانِ لِاُمٍّ، فَاَتَیا حُسَینا (علیه‌السّلام) فَدَنَوا مِنهُ وهُما یَبکیانِ. فَقالَ: ایِ ابنَی اخی، ما یُبکیکُما؟ فَوَاللّه ِ انّی لَاَرجو ان تَکونا عَن ساعَةٍ قَریرَی عَینٍ. قالا: جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! لا وَاللّه ِ ما عَلی انفُسِنا نَبکی، ولکِنّا نَبکی عَلَیکَ، نَراکَ قَد اُحیطَ بِکَ ولا نَقدِرُ عَلی ان نَمنَعَکَ. فَقالَ: جَزاکُمَا اللّه ُ یا بَنی اخی بِوَجدِکُما مِن ذلِکَ ومُواساتِکُما ایّایَ بِاَنفُسِکُما احسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ... ثُمَّ استَقدَمَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ یَلتَفِتانِ الی حُسَینٍ (علیه‌السّلام) ویَقولانِ: السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: وعَلَیکُمَا السَّلامُ ورَحمَةُ اللّه ِ، فَقاتَلا حَتّی قُتِلا.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از محمّد بن قیس آمده است: دو جوان جابری: سیف بن حارث بن سریع و مالک بن عبد بن سریع که پسرعمو و برادرِ مادری یکدیگر بودند، نزد حسین (علیه‌السّلام) آمدند و در حالی که می‌گریستند، به او نزدیک شدند. امام (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای پسران برادرم! چرا گریه می‌کنید؟ به خدا سوگند، من امیدوارم که به زودی، چشمتان روشن شود!». آن دو گفتند: خداوند، ما را فدایت کند! به خدا سوگند که برای خود، گریه نمی‌کنیم؛ بلکه بر تو می‌گِرییم! می‌بینیم که محاصره شده‌ای و کاری از ما بر نمی‌آید. امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ای پسران برادرم! خداوند، شما را بر این غمخواری و همدردی و جانبازی تان برای ما، بهترین پاداش پرواپیشگان را عطا فرماید». ... سپس، آن دو جوان پیش رفتند و در همان حال، به سوی حسین (علیه‌السّلام) رو کرده، گفتند: سلام بر تو، ‌ای فرزند پیامبر خدا! امام (علیه‌السّلام) نیز پاسخ داد: «و بر شما باد سلام و رحمت خدا!». سپس جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
در زیارت رجبیه از سیف چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی سَیفِ بنِ الحارِثِ» همچنین در زیارت ناحیه مقدسه نام وی به صورت «شَبیب بن حارث» آمده است: «السَّلامُ عَلى شَبيبِ بنِ الحارِثِ بنِ سَريعٍ.»


نیایش‌های امام حسین (علیه‌السّلام) در لحظات سخت شهادت فرزندان و برادرزاده‌ها در روز عاشورا، جلوه‌ای عمیق از صبر، استقامت، بندگی و عشق حقیقی ایشان به خداوند متعال را به تصویر می‌کشد. بر اساس گزارشات متعدد منابع امام حسین (علیه‌السلام) در لحظه رفتن علی اکبر (علیه‌السلام) به میدان نبرد و پس از شهادت ایشان، پس از شهادت طفل شیرخوارشان، همچنین پس از شهادت حضرت قاسم و عبدالله بن حسن (علیهماالسلام) دست به دعا برداشتند.

۳.۱ - دعای امام در شهادت علی اکبر

اکثر قریب به اتفاق منابع دست اول و معتبر تاریخی، حضرت علی‌اکبر را اولین شهید از بنی‌هاشم ذکر کرده‌اند. امام حسین (علیه‌السلام) در لحظه رفتن حضرت علی اکبر به میدان نبرد و پس از شهادت ایشان دست به دعا برداشتند. ادامه به شرح مختصر واقعه می‌پردازیم.

۳.۱.۱ - دعا هنگام رفتن به میدان

هنگامی که از میان جوانان بنی‌هاشم، پیش از همه، حضرت علی‌اکبر آماده جنگ شد، او که از زیبا صورتان و نیک سیرتان روزگار بود، نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و (با ناامیدی از بازگشت او،) نگاهی مایوسانه به قامتش‌ انداخت، و آنگاه چشمانش را به زیر افکند. برخی منابع نوشته‌اند: امام محاسن شریفش را به سوی آسمان گرفت و گریست. سپس گفت: بارالها، تو شاهد باش، جوانی به جنگ این مردم رفت که در صورت و سیرت و گفتار، شبیه‌ترین مردم به پیامبرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، و ما هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت می‌شدیم، به این جوان نگاه می‌کردیم».
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن: لَمّا بَرَزَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الَیهِم دَمَعَت عَینُ الحُسَینِ علیه السلام، فَقالَ: اللّهُمَّ کُن انتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ الَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، واشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است: هنگامی که علی اکبر (علیه‌السّلام) برای مبارزه به سوی دشمن رفت، چشمان حسین (علیه‌السلام)، گریان شد و گفت: «خدایا! تو بر ایشان گواه باش، که فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت، به سوی آنان می‌رود».
«فَلَمّا لَم یَبقَ مَعَهُ الّا اهلُ بَیتِهِ، خَرَجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) ـ وکانَ مِن اصبَحِ النّاسِ وَجهاً، واحسَنِهِم خُلُقاً ـ فَاستَاذَنَ اباهُ فِی القِتالِ، فَاذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ الَیهِ نَظرَةَ آیِسٍ مِنهُ، وارخی (علیه‌السّلام) عَینَیهِ وبَکی. ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ الَیهِم غُلامٌ اشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ صلی الله علیه و آله، وکُنّا اذَا اشتَقنا الی نَبِیِّکَ نَظَرنا الَیهِ»
در کتاب الملهوف آمده است: هنگامی که جز اهل بیتِ امام حسین (علیه‌السلام)، کسی با او نمانْد، علی اکبر (علیه‌السّلام) که از زیباروی‌ترین و خوش خوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر اجازه نبرد خواست. امام (علیه‌السّلام) به او اجازه داد. سپس، مایوسانه به او نگریست و سرش را پایین‌ انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا! گواه باش. جوانی به نبرد آنها می‌رود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، شبیه ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت می‌شدیم، به او می‌نگریستیم».

۳.۱.۲ - دعا بر بالین علی‌اکبر

علی‌اکبر در آخرین لحظات عمر، ندا داد: پدر جان، خداحافظ. این جدم رسول خداست که تو را سلام می‌رساند و می‌گوید: سریع‌تر به ما ملحق شو. آن‌گاه علی فریادی زد و جان داد. حسین آمد و بر بالینش قرار گرفت و صورت به صورت او نهاد، و گفت: «خدا بکشد مردمی را که تو را کشتند. چقدر این مردم بر خدا و هتک حرمت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گستاخ و بی‌باک گشته‌اند. بعد از تو، خاک بر سر دنیا.»
«... فَجاءَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ، ما اجرَاَهُم عَلَی الرَّحمنِ وعَلَی انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَةً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّی اکَبَّت عَلَیهِ، فَاَخَذَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) بِرَاسِها فَرَدَّها الَی الفُسطاطِ، وامَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا اخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّی وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ امامَهُ.»
در کتاب الارشاد روایت شده است: ... چون امام حسین (علیه‌السّلام) به بالای سر او (علی اکبر) آمد و ایستاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند، ‌ای پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر خدای رحمان و بر هتک حرمت پیامبر!». سپس اشک از چشمانش روان شد و فرمود: «دنیای پس از تو، ویران باد!». حضرت زینب (علیهاالسلام)، به شتاب، بیرون دوید و ندا داد: ‌ای برادرم و فرزند برادرم! آن گاه، آمد تا خود را بر روی پیکر علی اکبر (علیه‌السّلام)‌ انداخت. حسین (علیه‌السلام)، سر او را گرفت و او را بلند کرد و به خیمه‌اش باز گردانْد و به جوانان خاندان خود، فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببرید!». آنان، او را بُردند و در خیمه‌ای گذاشتند که جلوی آن، می‌جنگیدند.
«... فَجاءَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ، ووَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ، وقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ! ما اجرَاَهُم عَلَی اللّه ِ! وعَلَی انتِهاکِ حُرمَةِ رَسولِ اللّه ِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیهِ وآلِهِ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. قالَ الرّاوی: وخَرَجَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) تُنادی: یا حَبیباه، یَا بنَ اخاه! وجاءَت فَاَکَبَّت عَلَیهِ، فَجاءَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) فَاَخَذَها ورَدَّها الَی النِّساءِ.»
در کتاب الملهوف ابن طاووس آمده است: امام حسین (علیه‌السّلام) آمد و بر بالای سر علی اکبر ایستاد و گونه بر گونه‌اش نهاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، گستاخ بودند! دنیا، پس از تو، ویران باد!». زینب (علیهاالسلام) دختر علی (علیه‌السلام)، بیرون آمد و فریاد می‌زد: ‌ای محبوب من! ‌ای زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روی پیکر علی اکبر (علیه‌السّلام)‌انداخت. حسین (علیه‌السّلام) نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان، باز گردانْد.

۳.۱.۳ - نفرین امام به قاتلین

امام حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت علی اکبر زبان به نفرین قاتلین گشود و چنین گفت: «خدایا اینها ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند؛ اما حرمت ما را نگه نداشتند و ما را کشتند. خدایا، باران آسمان را بر آنها حبس کن و برکات زمین را از آنها منع کن و اگر آنها را مدت زمانی از نعمت خویش بهره دادی، اما در میانشان تفرقه و جدایی بینداز و آنان را فرقه‌ها و گروه‌های پراکنده قرار بده و همیشه حاکمان را از آنان، ناخشنود ساز».
«...فَجَعَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَقولُ: اللّهُمَّ دَعَونا لِیَنصُرونا فَخَذَلونا وقَتَلونا، اللّهُمَّ فَاحبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الاَرضِ، فَاِن مَتَّعتَهُم الی حینٍ فَفَرِّقهُم شِیَعاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم ابَداً.»
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) گزارش شده است: (پس از شهادت علی اکبر (علیه‌السّلام)) حسین (علیه‌السّلام) گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاری مان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! باران را از آنان، دریغ بدار و برکت‌های زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهره مندشان کردی، دچار اختلاف و تفرقه شان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچ گاه، حاکمان را از آنها، راضی مگردان».
آن‌گاه امام خطاب به عمر سعد فریاد زد: «ما لَکَ؟! قَطَعَ اللّه ُ رَحِمَکَ، ولا بارَکَ لَکَ فی امرِکَ، وسَلَّطَ عَلَیکَ مَن یَذبَحُکَ عَلی فِراشِکَ، کَما قَطَعتَ رَحِمی، ولَم تَحفَظ قَرابَتی مِن رَسولِ اللّه ِ!»«چه می‌خواهی؟ خداوند، خویشاوندیِ تو را قطع کند و کارت را بر تو مبارک نگردانَد و کسی را بر تو مسلّط کند که تو را در بسترت بکُشد، همان گونه که خویشان مرا از میان بردی و نزدیکی‌ام به پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را پاس نداشتی».بر اساس برخی گزارشات امام این نفرین را هنگام عزیمت علی‌اکبر به میدان کرد، اما خود سخن امام که فرمود: کما قطعت رحمی (همچنان که نسل مرا قطع کردی (پسرم را کشتی)) نشان می‌دهد که پس از شهادت او بوده است.

۳.۲ - دعای امام در شهادت علی اصغر

بر اساس نقل منابع معتبر و کهن، علی اصغر (علیه‌السّلام) در هنگامی که بر در خیمه‌ها در دامن امام حسین (علیه‌السّلام) بود با تیر سه شعبه حرمله به شهادت رسید. اکثر مقتل‌نویسان و مورخان، با تفاوت‌هایی، این قول را مطرح کرده‌اند. البته نقل دیگر آن است که آن طفل در میدان جنگ بر روری دست امام، توسط دشمن هدف تیر قرار گرفت و به شهادت رسید.

۳.۲.۱ - گزارش اول

به گزارش برخی منابع امام حسین (علیه‌السّلام) (جلوی خیمه‌گاه) نشست، کودکی که او را عبدالله بن حسین (علیه‌السّلام) دانسته‌اند، نزدش آورده شد؛ پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عقبة بن بشیر (بشر) اسدی گوید: ابوجعفر محمد بن علی (امام باقر (علیه‌السّلام)) به من گفت: ‌ای بنی اسد، خونی از ما پیش شما هست. گفتم: ‌ای ابوجعفر، رحمت خدا بر تو باد، گناه من در آن چیست و آن (خون) چیست؟ فرمود: کودکی نزد حسین آورده شد و او در دامانش بود که یکی از شما بنی اسد، تیری به سوی او‌ انداخت و گردن او را برید (و او را کشت). پس حسین خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: «پروردگارا، اگر یاری شدن از آسمان را از ما بازداشته‌ای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستمگران بگیر».
«...فَلَمّا مَلَاَ کَفَّهُ صَبَّهُ فِی الاَرضِ، ثُمَّ قالَ: رَبِّ، ان تَکُن حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ القَومِ الظّالِمینَ. ثُمَّ حَمَلَهُ حَتّی وَضَعَهُ مَعَ قَتلی اهلِهِ.»
در کتاب الارشاد گزارش شده است: امام حسین (علیه‌السلام)، خون او را گرفت و هنگامی که کفِ دستش پُر شد، آن را بر زمین ریخت. سپس گفت: «پروردگارا! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار، بگیر». سپس، آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد.
۱۷۷۶. مثیر الاحزان عن حمید بن مسلم:
«...فَتَلَقَّی الحُسَینُ (علیه‌السّلام) الدَّمَ بِکَفَّیهِ حَتَّی امتَلَاَتا، ورَمی بِالدَّمِ نَحوَ السَّماءِ. ثُمَّ قالَ: رَبِّ ان کُنتَ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ الظّالِمینَ. قالَ الباقِرُ (علیه‌السّلام): فَلَم تَسقُط مِنَ الدَّمِ قَطرَةٌ الَی الاَرضِ.»
همچنین در کتاب مثیر الاحزان روایت شده است: امام حسین (علیه‌السلام)، خون او را با کفِ دو دستش گرفت و آن را به سوی آسمان پاشید و آن گاه گفت: «پروردگارا! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران، بگیر». امام باقر (علیه‌السّلام) در باره آن خون فرمود: «از آن خون، یک قطره هم به زمین باز نگشت».

۳.۲.۲ - گزارش دوم

بر اساس روایات برخی دیگر از منابع امام حسین (علیه‌السّلام) تیر را از گلوی علی اصغر (علیه‌السّلام) خارج کرد و او را به خونش آغشته کرد و فرمود: به خدا سوگند، تو گرامی‌تر از ناقه (صالح (علیه‌السّلام)) نزد - خدا هستی؛ و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد خدا از صالح گرامی‌تر و عزیزتر است.
«فَجَعَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَاخُذُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ ولَبَّتِهِ فَیَرمی بِهِ الَی السَّماءِ، فَما یَرجِعُ مِنهُ شَیءٌ، ویَقولُ: اللّهُمَّ لا یَکونُ اهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصیلٍ.»
در کتاب مقاتل الطالبیّین آمده است: حسین (علیه‌السلام)، خون را از گلوی او و گودیِ زیر گلویش می‌گرفت و به سوی آسمان می‌پاشید و از آن، چیزی به زمین باز نمی‌گشت. حسین (علیه‌السّلام) می‌گفت: «خدایا! نزد تو، از بچّه شتر صالح (علیه‌السّلام)، کمتر نباشد».

۳.۲.۳ - گزارش سوم

در خبر دیگری آمده است که چون پسر حسین (علیه‌السّلام) در دامانش هدف تیر قرار گرفت، حسین (علیه‌السّلام) گفت: خدایا خود، بین ما و قومی که ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن.
«...فَجَعَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَاِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ.»
در کتاب تذکرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد گزارش شده است: ...حسین (علیه‌السّلام) می‌گریست و می‌گفت: «خدایا! میان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا ما را یاری دهند، امّا ما را کُشتند، داوری کن». در این هنگام، از آسمان، ندایی رسید: «او را وا گذار ـ‌ای حسین، که او را در بهشت، شیر می‌دهند».

۳.۳ - دعای امام در شهادت قاسم

در روز عاشورا هنگامى كه نوبت مبارزه به قاسم رسيد، براى كسب اجازه خدمت امام حسين (علیه‌السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گريستند تا بى‌حال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسين (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پاى امام را بوسه مى‌زد و بر خواسته‌اش پاى مى‌فشرد. ولى امام (علیه‌السلام) اجازه نمى‌داد تا سرانجام موفق به دريافت اجازه گرديد. وى در حالى كه اشك‌ هايش بر گونه سرازير بود و مادرش بر در خیمه ايستاده او را نظاره مى‌كرد، وارد ميدان كارزار شد.
پس از ضربت خوردن حضرت قاسم و حمله امام حسین (علیه‌السلام) به ضارب وی، هنگامی که گرد و غبار میدان نبرد فرو نشست، امام حسین (علیه‌السلام) بر بالین وی ايستاده بود، در حالی که او پاهايش را، به زمين مى‌كشيد. امام در آن حال فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت، جدّ توست!» سپس فرمود: «سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد، در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او‌ا ندک باشند.» حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن حسن (علیه‌السلام) است.
امام حسین (علیه‌السّلام) پس از آنکه پیکر قاسم را کنار سایر کشتگان از خاندانش گذاشت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خداوندا، آنان را نابود گردان و احدی از آنان را باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز صبر کنید‌ ای عموزادگانم، صبر کنید‌ ای خاندان من، پس از امروز، دیگر هرگز خواری نمی‌بینید».
«... ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ الَی السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ احصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم احَداً، ولا تَغفِر لَهُم ابَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا اهلَ بَیتی، لا رَاَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ ابَداً.»
در کتاب مقتل الحسین خوارزمی روایت شده است: (پس از شهادت قاسم بن حسن (علیه‌السّلام)، امام حسین (علیه‌السّلام)) سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! همه آنها را به شمار آور و یک تن را هم جا مگذار و هرگز آنها را میامرز! ‌ای عموزادگان! شکیبایی کنید. ‌ای خاندان من! شکیبا باشید که دیگر پس از امروز، هیچ خواری‌ای نخواهید دید!».

۳.۴ - دعای امام در شهادت عبدالله

عبدالله بن الحسن (علیه‌السّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله بن حسن بن علی (علیه‌السّلام)، نوجوان ۱۱ ساله، فرزند امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) که روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش به شهادت رسید.
بنابر گزارش منابع کهن و مقاتل، در واپسین لحظات حیات شریف سید الشهداء (علیه‌السّلام)، سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرد، در حالی‌که امام (علیه‌السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. در این هنگام ندای امام حسین (علیه‌السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایش‌گرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را می‌کشند.... آن تبهکاران سنگ‌دل‌ اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه‌السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه‌گاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمه‌ها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت!» و خود را از دستان عمه‌اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (علیه‌السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: ‌هان‌ ای پلیدزاده! آیا می‌خواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ بحر بن کعب نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی‌که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه‌السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت. و آن‌گاه «حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد!
امام حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت جانسوز نور پسر برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه‌پیشه‌ات را تاکنون از نعمت‌هایت بهره‌ور ساخته‌ای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.
«...ثُمَّ رَفَعَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَدَهُ وقالَ: اللّهُمَّ ان مَتَّعتَهُم الی حینٍ، فَفَرِّقهُم فِرَقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم ابَداً؛ فَاِنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا، ثُمَّ عَدَوا عَلَینا فَقَتَلونا.»
در کتاب الارشاد گزارش شده است: پس از شهادت عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام)، امام حسین (علیه‌السلام)، دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! اگر هم تا مدّتی از زندگی برخوردارشان ساختی، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه کن و هر یک را به راهی ببر، و حاکمان را هیچ گاه از آنان، راضی مدار، که آنانْ ما را دعوت کردند تا یاری مان دهند؛ امّا بر ما هجوم آوردند تا ما را بکُشند».


امام حسین (علیه‌السّلام) در طول حیات پربار خود، الگویی بی‌بدیل از بندگی و اتصال عمیق به خداوند متعال بودند. این اتصال عمیق در تمام لحظات زندگی ایشان، به ویژه در لحظات سخت و طاقت‌فرسای نبرد عاشورا، به وضوح قابل مشاهده بود. در هنگامه نبرد عاشورا، امام حسین (علیه‌السّلام) با وجود جراحات عمیق و متعدد، در هر لحظه با دعا و نیایش به درگاه الهی، مراتب تسلیم، توکل و عشق حقیقی خود به معبود را به نمایش می‌گذاشتند. نیایش‌های ایشان در این لحظات خطیر، سرشار از معانی عمیق عرفانی و توحیدی بود و نشان از اتصال عمیق ایشان به خداوند متعال داشت. امام حسین (علیه‌السّلام) در تمام لحظات خطیر، نه تنها از رنج و سختی‌ها شکایت نمی‌کردند، بلکه با دعا و نیایش، مراتب شکرگزاری و رضایت خود از مشیت الهی را ابراز می‌داشتند. این نیایش‌ها، درس‌های ارزشمندی از توکل، صبر و استقامت در برابر مصائب را به بشریت ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در سخت‌ترین شرایط نیز با اتصال به خداوند متعال، آرامش و معنویت حقیقی را تجربه کرد. دعای امام حسین (علیه‌السّلام) هنگام جراحت سر، هنگام تیرباران شدن، هنگام اصابت تیر به اعضای بدن و قلب مطهر و حتی در هنگام شهادت نمونه‌هایی از دعاهای امام حسین هنگامه جنگ در روز عاشورا است.

۴.۱ - دعای امام هنگام جراحت سر

پس از به شهادت رسیدن همه اصحاب و یاران سید الشهداء (علیه‌السلام) در روز عاشورا امام یکه و تنها به مصاف دشمن شتافت. آن‌گاه امام، دشمن را به مبارزه طلبید: پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شده دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند، و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. تا اینکه فردی از سپاه دشمن به نام مالک بن نُسَیر (یا مالک بن بشر یا مالک بن بشیر) مقابل امام ایستاد و شمشیرش را بر سر ایشان فرود آورد، به طوری‌که شمشیر، جبّه کلاه‌دار امام که از خز بود؛ را پاره کرد و به سر رسید و سر امام را زخمی کرد، به گونه‌ای که کلاه پر از خون شد.
امام حسین (علیه‌السّلام) به او گفت: (امیدوارم) با این دست هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند. خوارزمی می‌نویسد: وقتی امام آن کلاه را کنار‌ انداخت و عمامه بر سر بست، آن مرد کندی آمد و کلاه را برداشت. بعد از اتمام جنگ، وقتی کلاه را به خانه برد و به همسرش داد تا خون‌های آن را بشوید، همسرش به او گفت: آیا کلاه پسر دختر پیامبر را گرفته و به خانه من آوردی؟ از نزد من خارج شو، خداوند قبر تو را پر از آتش کند. دوستان او نقل می‌کنند. دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بدحالی به سر می‌برد تا مرد. بر اساس گزارش منابع، امام (علیه‌السّلام) او را نفرین نمود و او بر اثر آن، به فقر شدید دچار شد. بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، دستانش فلج شد و عقلش کم و کاستی پیدا کرد. وی در جریان قیام مختار، دستگیر شد و مختار، دستور داد که دست‌ها و پاهایش را قطع کنند و رها گردد تا بمیرد. انساب الاشراف درباره او می‌نویسد: «کِندی، بُرنُس حسین (علیه‌السّلام) را برداشت. گفته می‌شود که او، همواره نادار بود و دستانش دچار لَقْوه شدند.»
«لَمّا رَجَعَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) مِنَ المُسَنّاةِ الی فُسطاطِهِ، تَقَدَّمَ الَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی جَماعَةٍ مِن اصحابِهِ فَاَحاطَ بِهِ، فَاَسرَعَ مِنهُم رَجُلٌ یُقالُ لَهُ مالِکُ بنُ النَّسرِ الکِندِیُّ، فَشَتَمَ الحُسَینَ (علیه‌السّلام) وضَرَبَهُ عَلی رَاسِهِ بِالسَّیفِ، وکانَ عَلَیهِ قَلَنسُوَةٌ فَقَطَعَها حَتّی وَصَلَ الی رَاسِهِ فَاَدماهُ، فَامتَلَاَتِ القَلَنسُوَةُ دَما. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): لا اکَلتَ بِیَمینِکَ، ولا شَرِبتَ بِها، وحَشَرَکَ اللّه ُ مَعَ الظّالِمینَ. ثُمَّ القَی القَلَنسُوَةَ، ودَعا بِخِرقَةٍ فَشَدَّ بِها رَاسَهُ، وَاستَدعی قَلَنسُوَةً اُخری فَلَبِسَها وَاعتَمَّ عَلَیها.»
در کتاب الارشاد آمده است: هنگامی که حسین (علیه‌السّلام) از سیل بندِ فرات به سوی خیمه‌اش باز گشت، شمر بن ذی الجوشن، با گروهی از یارانش جلو آمدند و او را محاصره کردند و مردی از میان آنان به نام مالک بن نَسْر کِنْدی، به سرعت آمد و به حسین (علیه‌السّلام) دشنام داد و با شمشیر، بر سرِ او زد و کلاهی را که بر سرِ امام (علیه‌السّلام) بود، شکافت و شمشیر به سرِ امام (علیه‌السّلام) رسید و خون افتاد و کلاه، پُر از خون شد. حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «با دست راستت که شمشیر را با آن، فرود آوردی، نخوری و ننوشی، و خدا، تو را با ستمکاران، محشور کند!». سپس کلاه را‌ انداخت و پارچه‌ای خواست و سرش را با آن، محکم بست. آن گاه، کلاه دیگری خواست و بر سر نهاد و روی آن، عمامه بست.
سپس امام حسین (علیه‌السّلام)، جبه کلاه‌دار را کناری‌ انداخت و کلاهی پوشید و عمامه‌ای روی آن بست، این در حالی بود که او خسته و ناتوان شده بود.امام حسین (علیه‌السّلام) پس از بستن عمامه، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و کسی را ندید، سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند.
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن نَظَرَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَمینا وشِمالاً ولا یَری احَدا، فَرَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است: حسین (علیه‌السّلام) به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند».

۴.۲ - دعای امام هنگام اصابت تیر به پیشانی

پس از زخمی شدن سر مبارک امام حسین (علیه‌السلام)، کوفیان از هر سو به امام حسین (علیه‌السلام) حمله کردند؛ از جملهٔ این افراد، ابوالجنوب جعفی بود. بلاذری نام او را قشعم بن عمرو بن نذیر جُعفی ضبط کرده و او را از جمله کناره‌گیران از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دانسته است. ابوالجنوب، غرق در سلاح بود. چون شمر بن ذی الجوشن بر او گذشت، به او گفت: حمله کن. گفت: چرا خودت حمله نمی‌کنی؟ شمر گفت: به من این حرف را می‌زنی؟ گفت تو چرا به من می‌گویی؟ و یکدیگر را به باد دشنام گرفتند. ابوالجنوب به شمر گفت: «به خدا سوگند، می‌خواهم این نیزه را در چشم تو فرو کنم و آن را از کاسه در آورم». شمر از او دور شد و گفت: اگر می‌توانستم به تو زیانی برسانم، قطعا چنین می‌کردم. سپس شمر با پیاده نظامش به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) حمله کرد و امام مقاومت کرد و دو طرف درگیر شدند. امام به سوی آنها حمله می‌برد و آنان از اطراف او پراکنده می‌شدند، تا آنکه آنان، امام حسین (علیه‌السّلام) را محاصره کردند. امام حسین (علیه‌السّلام) در همان حال سعی در به دست آوردن آب داشت تا جرعه‌ای بنوشد. هر بار که امام به سوی فرات می‌تاخت، بر او حمله می‌بردند و او را از آب دور می‌کردند. سپس ابوالجنوب جعفی تیری به طرف امام انداخت که بر پیشانی امام فرود آمد. حضرت تیر را در آورد و کنار‌ انداخت، خون بر صورت و محاسن وی جاری شد. حسین (علیه‌السّلام) گفت: «خدایا تو می‌بینی که از دست این بندگان نافرمان و طغیانگر تو در چه حالی هستم. خدایا آنان را یکایک به عذاب خود گرفتار کن و ریشه‌کن ساز و هیچ‌کس از آنان را روی زمین باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز». سپس همچون شیری خشمگین بر آنان حمله برد، به هر کسی که می‌رسید، شمشیری حواله‌اش می‌کرد و او را بر زمین می‌انداخت.
«کُلَّما حَمَلَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) بِنَفسِهِ عَلَی الفُراتِ حَمَلوا عَلَیهِ حَتّی احالوهُ عَنِ الماءِ. ثُمَّ رَمی رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ یُکَنّی ابَا الحُتوفِ الجُعفِیَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) السَّهمَ فَرَمی بِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلی وَجهِهِ ولِحیَتِهِ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما انَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ، اللّهُمَّ فَاَحصِهِم عَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تَذَر عَلی وَجهِ الارضِ مِنهُم احَدا، ولا تَغفِر لَهُم ابَدا.»
در کتاب الفتوح آمده است: هرگاه حسین (علیه‌السلام)، به تنهایی به سوی فرات یورش می‌بُرد، به او حمله می‌کردند تا او را از رسیدن به آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان ـ که کنیه اش ابو حُتوف جُعْفی بود ـ، تیری‌انداخت و بر پیشانی حسین (علیه‌السّلام) نشست. حسین (علیه‌السلام)، تیر را کَنْد و آن را‌ انداخت. خون بر صورت و محاسنش، سرازیر شد. سپس حسین (علیه‌السّلام) گفت: «خدایا! تو می‌بینی که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یکْ یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!».
«عن مسلم بن رباح مولی علیّ بن ابی طالب کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ، فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، ادنِ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ، فَاَدنَیتُهُما، فَلَمَّا امتَلَاَتا قالَ: اُسکُبهُ فی یَدی، فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ، فَنَفَحَ بِهِما الَی السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ اطلُب بِدَمِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. قالَ مُسلِمٌ: فَما وَقَعَ مِنهُ الَی الاَرضِ قَطرَةٌ.»
در کتاب تاریخ دمشق به نقل از مُسلم بن رِباح، آمده است: روز شهادت حسین بن علی (علیه‌السلام)، با او بودم. تیرهایی به صورتش اصابت کرده بود. به من فرمود: «ای مُسلم! دستت را زیر خون‌ها بگیر». گرفتم. چون دست‌هایم از خون پُر شدند، فرمود: «آنها را در دستم بریز». آنها را در دستش ریختم. آنها را به سوی آسمان پاشید و گفت: «خدایا! خون فرزند دختر پیامبرت را بستان». قطره‌ای از آن خون، بر زمین نریخت.
امام حسین (علیه‌السّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و (پیوسته) و در هر فرصت به سپاه (دشمن) حمله می‌کرد، در حالی‌که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.

۴.۳ - دعای امام هنگام اصابت تیر به دهان

امام حسین (علیه‌السّلام) به سپاه دشمن، که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به مرکز (جای نخست) خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»امام پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از آنها را کشت و بدن مبارک ایشان نیز زخم برداشت. تشنگی امام حسین (علیه‌السّلام) در این حالت شدت یافت. امام خود را نزدیک (فرات) رساند تا آب بنوشد. حصین بن تمیم (نمیر)، تیری افکند که بر دهان امام نشست. امام شروع کرد به گرفتن خون از دهانش و آن‌را به آسمان می‌پاشید. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرم. بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار».
«اِشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) فَدَنا مِنَ الفُراتِ لِیَشرَبَ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ورَمی بِهِ الَی السَّماءِ، ثُمَّ حَمِدَ اللّه َ واثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ انّی اشکو الَیکَ ما یُصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ، اللّهُمَّ احصِهِم عَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تُبقِ مِنهُم احَدا.»
در کتاب الکامل فی التاریخ گزارش شده است: تشنگی حسین (علیه‌السلام)، شدّت گرفت. نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد. حُصَین بن نُمَیر، تیری به سوی ایشان‌ انداخت که به دهانش اصابت کرد. حسین (علیه‌السلام)، خون را با دستش می‌گرفت و به سوی آسمان، پرتاب می‌کرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرم. بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار».
گزارش دیگر در این‌باره این است که امام حسین (علیه‌السّلام) با اسبش کنار فرات رفت و چون اسب می‌خواست آب بخورد، امام گفت: من و تو تشنه هستیم، به خدا سوگند، تا تو آب ننوشی من نمی‌آشامم. چون اسب این سخن را شنید، سرش را بلند کرد و از آب نخورد، گویا سخن امام را فهمید. حسین فرمود: بخور، من هم می‌خورم. بالاخره امام دستش دراز کرد آب برداشت (تا بنوشد) سواره‌ای گفت، تو آب می‌نوشی در حالی‌که حرم تو مورد تعرض قرار گرفته است. حسین آب را ریخت و بر دشمن یورش برد: دید خیمه‌گاه سالم است (و مورد تعرض قرار نگرفته است). ابن شهرآشوب این گزارش را از ابومخنف و او از شخصی مجهول به نام جلودی نقل کرده است، اما با توجه به اینکه این خبر در منابع معتبر نیامده است و تنها در کتاب ضعیفی همانند نورالعین فی مشهد الحسین (علیه‌السّلام)، منسوب به ابواسحاق اسفراینی (۴۱۷ یا ۴۱۸ق) آمده است، که قابل اعتماد نیست.
بنابر نقل برخی منابع کهن، حُصَین بن تَمیم، تیری به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) ‌انداخت که به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. امام حسین (علیه‌السّلام)، در حالی که می‌گریست، می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرَم».
«عن هشام بن محمّد: رَماهُ (ایِ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی شَفَتَیهِ، فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ، وهُوَ یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ انّی اشکو الَیکَ ما یُفعَلُ بی وبِاِخوَتی ووُلدی واهلی.»
در کتاب تذکرة الخواص به نقل از هشام بن محمّد آمده است: حُصَین بن تَمیم، تیری به سوی حسین (علیه‌السّلام) ‌انداخت که به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین (علیه‌السلام)، در حالی که می‌گریست، می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرَم».
بر اساس گزارشات برخی دیگر از منابع، فردی که تمیم بن حُصَین، نام داشت و از قبیله فَزار و جزو سوارانی بود که از سپاه عمر بن سعد برای جنگ تن به تن، گامْ جلو نهاد و با لحنی شماتت آمیز، آب فرات و تلالؤ آن را به رخ سپاه تشنه امام حسین (علیه‌السّلام) کشید. از این رو، امام حسین (علیه‌السّلام) او را نکوهید و وی را از اهل دوزخ شمرد و نفرین کرد که تشنه کشته شود. بر اثر دعای امام (علیه‌السّلام)، بلافاصله چنان عطشی بر او مسلّط شد که از اسب افتاد و زیر سُم سواران، له شد و مُرد.
امالی صدوق در روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) چنین آورده است: «ثُمَّ بَرَزَ مِن عَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ رَجُلٌ آخَرُ یُقالُ لَهُ: تَمیمُ بنُ حُصَینٍ الفَزارِیُّ، فَنادی: یا حُسَینُ! ویا اصحابَ حُسَینٍ! اما تَرَونَ الی ماءِ الفُراتِ یَلوحُ کَاَنَّهُ بُطونُ الحَیّاتِ؟ وَاللّه ِ، لا ذُقتُم مِنهُ قَطرَةً حَتّی تَذوقُوا المَوتَ جُرَعا! فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): مَنِ الرَّجُلُ؟ فَقیلَ: تَمیمُ بنُ حُصَینٍ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): هذا وابوهُ مِن اهلِ النّارِ، اللّهُمَّ اقتُل هذا عَطَشا فی هذَا الیَومِ. قالَ: فَخَنَقَهُ العَطَشُ حَتّی سَقَطَ عَن فَرَسِهِ، فَوَطِئَتهُ الخَیلُ بِسَنابِکِها، فَماتَ»؛«آن گاه مرد دیگری از لشکر عمر بن سعد به نام تمیم بن حُصَین فَزاری برای مبارزه بیرون آمد و بانگ برآورد: ‌ای حسین! ‌ای یاران حسین! آیا نمی‌بینید که آب فرات، همانند شکم ماهیان می‌درخشد؟ به خدا سوگند، از آن، قطره‌ای نخواهید نوشید تا جرعه مرگ را سر کشید! امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «آن مرد کیست؟». گفتند: تمیم بن حُصَین. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «این و پدرش، جهنّمی‌اند. خداوندا! او را همین امروز، تشنه بمیران». تشنگی بر او چیره شد تا این که از اسبش سقوط کرد و اسبان با سُم‌هایشان او را لگد کردند تا مُرد.»
در برخی از منابع هم نامی از فرد تیرانداز برده نشده است:
«عن رجل من کلب: صاحَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام): اِسقونا ماءً! فَرَمی رَجُلٌ بِسَهمٍ فَشَقَّ شِدقَهُ، فَقالَ: لا ارواکَ اللّه ُ! فَعَطِشَ الرَّجُلُ الی ان رَمی نَفسَهُ فِی الفُراتِ، فَشَرِبَ حَتّی ماتَ.»
در کتاب ذخائر العُقبی به نقل از مردی از قبیله کَلْب روایت شده است: حسین بن علی (علیه‌السّلام)، بانگ زد: «به ما آب دهید!». مردی، تیری‌ انداخت که گوشه دهان حسین (علیه‌السّلام) را درید. حسین (علیه‌السّلام) گفت: «خداوند، سیرابت نکند!». آن مرد، تشنه شد تا آن جا که خود را در فرات‌ انداخت و آن قدر آب نوشید تا مُرد.
«عن ابن عیینة: ادرَکتُ مِن قَتَلَةِ الحُسَینِ (علیه‌السّلام) رَجُلَینِ، امّا احَدُهُما... فَاِنَّهُ کانَ یَستَقبِلُ الرّاوِیَةَ فَیَشرَبُها الی آخِرِها ولا یَروی، وذلِکَ انَّهُ نَظَرَ الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام) وقَد اهوی الی فیهِ بِماءٍ وهُوَ یَشرَبُ فَرَماهُ بِسَهمٍ، فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): لا ارواکَ اللّه ُ مِنَ الماءِ فی دُنیاکَ ولا آخِرَتِکَ.»
در کتاب المناقب ابن شهرآشوب به نقل از ابن عُیَینَه روایت شده است: دو تن از قاتلان حسین (علیه‌السّلام) را دیدم: یکی از آنها...، ظرف آب را می‌گرفت و آن را تا آخر، سر می‌کشید؛ امّا سیراب نمی‌شد. این، از آن رو بود که روز عاشورا دید که حسین (علیه‌السّلام)، ظرف آبی را نزدیک دهان بُرده، از آن می‌نوشد. پس تیری به سوی او‌ انداخت. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «خداوند، تو را در دنیا و آخرت، سیراب نکند!».

۴.۴ - دعای امام هنگام اصابت تیر به گلو

پس از به شهادت رسیدن همه اصحاب و یاران سیدالشهداء (علیه‌السلام) در روز عاشورا امام یکه و تنها به مصاف دشمن شتافت و دشمن را به مبارزه طلبید. ایشان پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شده دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند، و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. پس از مدتی با زخمی شدن امام حسین (علیه‌السلام)، در حالی که ایشان خسته و ناتوان شده بودند، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و چون کسی را ندید، سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند. امام حسین (علیه‌السّلام) در همان حال سعی در به دست آوردن آب داشت تا جرعه‌ای بنوشد. هر بار که امام به سوی فرات می‌تاخت، بر او حمله می‌بردند و او را از آب دور می‌کردند. در این میان قبیله بنی کلاب، میان حسین (علیه‌السّلام) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (علیه‌السّلام) تیر را گرفت و بیرون کشید. سپس، خون را با کفِ دستش می‌گرفت و هنگامی که پُر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای (عزّوجلّ) را مظلوم و خونین، دیدار خواهم کرد».
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن نَظَرَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَمینا وشِمالاً ولا یَری احَدا، فَرَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ. وحالَ بَنو کِلابٍ بَینَهُ وبَینَ الماءِ، ورُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ، وخَرَّ عَن فَرَسِهِ، فَاَخَذَ السَّهمَ فَرَمی بِهِ، وجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِکَفِّهِ، فَلَمَّا امتَلَاَت لَطَخَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: القَی اللّه َ (عزّوجلّ) وانَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت شده است: چون حسین (علیه‌السّلام)، به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند». قبیله بنی کِلاب، میان حسین (علیه‌السّلام) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (علیه‌السّلام) تیر را گرفت و بیرون کشید. سپس، خون را با کفِ دستش می‌گرفت و هنگامی که پُر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای (عزّوجلّ) را مظلوم و خونین، دیدار خواهم کرد».
سید بن طاووس در کتاب الملهوف نوشته است: سپس سِنان نیز تیری به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) ‌انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (علیه‌السّلام) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنارهم گرفت و هر گاه از خونش پُر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خضاب می‌کرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد».
«ثُمَّ رَماهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) سِنانٌ ایضا بِسَهمٍ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ، فَسَقَطَ (علیه‌السّلام) وجَلَسَ قاعِدا، فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ، وقَرَنَ کَفَّیهِ جَمیعا وکُلَّمَا امتَلَاَتا مِن دِمائِهِ خَضَّبَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: هکَذا القَی اللّه َ مُخَضَّبا بِدَمی، مَغصوبا عَلی حَقّی.»
در کتاب الملهوف آمده است: سپس سِنان نیز تیری به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) ‌انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (علیه‌السّلام) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنارهم گرفت و هر گاه از خونش پُر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خضاب می‌کرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد».
بنابر گزارش برخی منابع، هنگامی که گلوی مبارک امام حسین (علیه‌السلام) در اثر اصابت تیر زخمی شد، ایشان دست به دعا برداشته و فرمودند: «خدایا! این، در راه تو، ‌اندک است».
«قَد اصابَ الحُسَینَ (علیه‌السّلام) جُرحٌ فی حَلقِهِ، وهُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَاِذَا امتَلَاَتِ الدَّمُ قالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری، ثُمَّ یُعیدُها، فَاِذَا امتَلَاَت قالَ: اللّهُمَّ انَّ هذا فیکَ قَلیلٌ.»
در کتاب الدرّ النظیم گزارش شده است: زخمی در گلوی حسین (علیه‌السّلام) بر اثر تیری که به او اصابت کرد، پدید آمد. او دستش را بر آن می‌نهاد و چون از خون، پُر می‌شد، می‌گفت: «خدایا! تو می‌بینی». سپس، دوباره چنین می‌کرد و چون پُر می‌شد، می‌گفت: «خدایا! این، در راه تو، ‌اندک است».
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب نوشته است: فردی به نام ابوایّوب غَنَوی تیری به سوی امام پرتاب کرد که بر گلوی مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) نشست. امام (علیه‌السّلام) در این حال دست به دعا برداشته فرمودند: «به نام خدا؛ و هیچ تغییر و توانی، جز با خواستِ خدا، نیست؛ و این، کشته‌ای برای خشنودی خداست!».
«فَرَماهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیه‌السّلام))... ابو ایّوبَ الغَنَوِیُّ بِسَهمٍ مَسمومٍ فی حَلقِهِ. فَقالَ (علیه‌السّلام): بِسمِ اللّه ِ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ الّا بِاللّه ِ، وهذا قَتیلٌ فی رِضَی اللّه ِ.»
در کتاب المناقب ابن شهرآشوب آمده است: ابوایّوب غَنَوی، تیری مسموم به گلوی امام حسین (علیه‌السّلام) زد. امام (علیه‌السّلام) گفت: «به نام خدا؛ و هیچ تغییر و توانی، جز با خواستِ خدا، نیست؛ و این، کشته‌ای برای خشنودی خداست!».

۴.۵ - دعای امام هنگام تیرباران شدن

پس از اینکه امام حسین (علیه‌السّلام) تعداد زیادی از یزیدیان را کشت، عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند. شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند. بر اساس گزارش منابع کهن امام (علیه‌السّلام) در این هنگام فرمود: «ای امّت بدکار! چه بد جانشینانی برای محمّد، در میان امّت و خاندانش بودید.‌هان! شما پس از من، دیگر از کُشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کُشتید، کُشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد».
«وَ السِّهامُ تَقصِدُهُ (ایِ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) مِن کُلِّ ناحِیَةٍ، وهُوَ یَتَلَقّاها بِصَدرِهِ ونَحرِهِ وهُوَ یَقولُ: یا اُمَّةَ السَّوءِ، فَبِئسَما اخلَفتُم مَحَمَّدا فی اُمَّتِهِ وعِترَتِهِ، اما انَّکُم لَن تَقتُلوا بَعدی عَبدا مِن عِبادِ اللّه ِ فَتَهابوا قَتلَهُ بَل یَهونُ عَلَیکُم عِندَ قَتلِکُم ایّایَ، وَایمُ اللّه ِ! انّی لَاَرجو ان یُکرِمَنِیَ اللّه ُ بِهَوانِکُم، ثُمَّ یَنتَقِمُ لی مِنکُم مِن حَیثُ لا تَشعُرونَ.»
در کتاب الفتوح آمده است: تیرها از هر سو به طرف حسین (علیه‌السّلام) می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند و او می‌فرمود: «ای امّت بدکار! چه بد جانشینانی برای محمّد، در میان امّت و خاندانش بودید.‌ هان! شما پس از من، دیگر از کُشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کُشتید، کُشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد».

۴.۶ - دعای امام هنگام اصابت تیر به سینه

امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی‌که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید، حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَستَریحُ، وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینَما هُوَ واقِفٌ اذ اتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلی جَبهَتِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَاَخَذَ الثَّوبَ لِیَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ، فَاَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ فی قَلبِهِ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): بِسمِ اللّه ِ وبِاللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ. ورَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، وقالَ: الهی! انَّکَ تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ رَجُلاً لَیسَ عَلی وَجهِ الاَرضِ ابنُ نَبِیٍّ غَیرُهُ، ثُمَّ اخَذَ السَّهمَ واخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ کَالمیزابِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَاَت دَما رَمی بِها الَی السَّماءِ فَما رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ، ... ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ ثانِیا، فَلَمَّا امتَلَاَت لَطَخَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وقالَ: هکَذا وَاللّه ِ اکونُ حَتّی القی جَدّی مُحَمَّدا وانَا مَخضوبٌ بِدَمی، واقولُ: یا رَسولَ اللّه ِ، قَتَلَنی فُلانٌ وفُلانٌ.»
در کتاب مقتل الحسین خوارزمی آمده است: حسین (علیه‌السّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی اش خورد. خون از پیشانی اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی اش پاک کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست. حسین (علیه‌السّلام) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا!». آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کُشند که جز او، فرزند پیامبری بر روی زمین نیست». سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین علیه السلام، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن، باز نگشت.... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند».
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، اتاهُ حَجَرٌ عَلی جَبهَتِه هَشَمَها، ثُمَّ اتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلی قَلبِهِ. فَقالَ: بِسمِ اللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله. ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ وقالَ: الهی، تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِم. ثُمَّ ضَعُفَ مِن کَثرَةِ انبِعاثِ الدَّمِ بَعدَ اخراجِ السَّهمِ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، وهُوَ مُلقیً فِی الاَرضِ.»
در کتاب مثیر الاحزان گزارش شده است: حسین (علیه‌السّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد. سنگی به پیشانی اش خورد و آن را شکست. سپس، تیر سه شاخه مسمومی آمد و بر قلبش نشست. امام (علیه‌السّلام) گفت: «به نام خدا و بر دین پیامبر خدا!». سپس، سرش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدای من! می‌دانی که آنان، فرزند دختر پیامبرشان را می‌کُشند». آن گاه، پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود، بر اثر خونریزی فراوان، ناتوان شد و بر زمین افتاد.

۴.۷ - دعای امام هنگام شهادت

بر اساس گزارش منابع معتبر، پس از اینکه امام حسین (علیه‌السّلام) در گودی قتلگاه از اسب به زمین افتادند، سنان بن انس به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن. خولی خواست این کار را بکند، اما دچار سستی شد و لرزه بر‌ اندامش افتاد. سنان به او گفت: خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه سنان بن انس، که لعنت خدا بر او باد، از اسب پیاده شد و محاسن حسین (علیه‌السّلام) را گرفت و با شمشیر بر گلوی امام حسین (علیه‌السّلام) گذاشت و گفت: «به خدا سوگند، سرت را از تنت جدا می‌کنم، در حالی‌که می‌دانم تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمان هستی». و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخم‌های متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.
در برخی آثار متاخران، دعاها یا مناجات‌هایی به امام حسین (علیه‌السّلام) هنگام شهادتش نسبت داده شده است، که در منابع متقدم نقل نشده است. چنان‌که مقرم به نقل از ریاض المصائب می‌نویسد: امام حسین (علیه‌السّلام) در آخرین لحظات عمر خویش، این‌گونه با پروردگارش مناجات می‌کرد:
«صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک، یا غیاث المستغیثین، ما لی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائماً لا نفاد له، یا محیی الموتی، یا قائماً علی کل نفس بما کسبت، احکم بینی و بینهم وانت خیرالحاکمین.»همچنین در مقتل الحسین منسوب به ابومخنف و به پیروی از آن در این ینابیع الموده، دعای یادشده با تعبیر «یا غیاث المستغیثین» آمده است.
اما در خبری شیخ طوسی آخرین دعایی را که امام حسین (علیه‌السّلام) در آخرین لحظات عمرش خوانده، چنین روایت کرده است:
«اللهُمْ مُتعالی المکان، عظیم الجیروت، شدید المحال، غنی عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادر علی ما تشاء، قریب الرحمة، صادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء، قریب اذا دُعیت، مُحیط بما خلقت، قابل التوبة لمن تاب الیک، قادر علی ما اردت و مدرک ما طلت وشکور اذا شکرت و ذکور اذا ذکرت ادعوک محتاجاً و ارغب الیک فقیراً وافزع الیک خائفاً وابکی الیک مکروباً واستعین بک ضعیفا و آتوکل علیک کافیا احکم بیننا وبین قومنا فانّهم غرونا و خدعونا و خذلونا و غدروا بنا وقتلونا ونحن عترة نبیک و ولد حبیبک محمد بن عبدالله الذی اصطفیته بالرسالة و ائتمنته علی وحیک، فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجاً برحمتک یا ارحم الرحمین.»
خدایا، ‌ای بلند مرتبه، ‌ای بزرگ شوکت، ‌ای سخت انتقام‌گیرنده، ‌ای بی‌نیاز از آفریده‌ها، ‌ای گسترده کبریاء، ‌ای که به هرچیز که بخواهی توانایی، رحمتت نزدیک، وعده‌ات راست، نعمتت فراوان، آزمایشت نیکوست. آنگاه که تو را بخوانند، نزدیک هستی، به آنچه آفریده‌ای، احاطه داری، توبه‌کنندگان را می‌پذیری؛ بر آنچه اراده کنی، توانایی، و در پی هرچه باشی به آن می‌رسی، اگر شکرت کنند، شکرپذیری، اگر یادت کنند، یاد می‌کنی، تو را از روی نیاز می‌خوانم و با تهیدستی به درگاهت مشتاقم و خائفانه به آستانت روی می‌آورم و با‌ اندوه، به درگاه‌ات می‌گریم و از روی ناتوانی از تو یاری می‌خواهم و بسنده‌کنان، بر تو تکیه می‌کنم. بین ما و این گروه داوری کن. اینان ما را فریب دادند و یاریمان نکردند، با ما از در نیرنگ درآمدند و ما را کشتند. ما عترت پیامبر تو و فرزندان حبیب تو، محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستیم، آنکه او را به رسالت برگزیدی و او را امین وحی خویش قرار دادی، پس برای ما در کارمان گشایش و رهایی قرار بده، به رحمت خودت، ‌ای مهربان‌ترین مهربانان.


۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۷۸.    
۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۹۶.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴.    
۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۱۷.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۲.    
۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۷۹.    
۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۸۰.    
۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۶۸.    
۹. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۶۰.    
۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۸۱.    
۱۱. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷.    
۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷.    
۱۳. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۸.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۹.    
۱۵. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۹، ص۸۰.    
۱۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۵.    
۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۰.    
۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۸، ص۳۴۱.    
۱۹. سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین علیه‌السلام، ص۱۷۱.    
۲۰. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۹، ص۸۰.    
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷۱۹۸.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۹.    
۲۳. ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۳.    
۲۴. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۶۱.    
۲۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۹۱.    
۲۶. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۸، ص ۱۸۵-۱۸۶.    
۲۷. سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین علیه‌السلام، ص۱۷۱.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۹.    
۲۹. سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین علیه‌السلام، ص۱۷۱.    
۳۰. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۵.    
۳۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۰.    
۳۲. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۸.    
۳۳. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۵.    
۳۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۹.    
۳۵. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۸.    
۳۶. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی ‌طالب (علیهم‌السلام)، ج۳، ص۲۵۲.    
۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۹۴.    
۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۰.    
۳۹. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۳.    
۴۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۹.    
۴۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۹۵.    
۴۲. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۶.    
۴۳. مشهدی، محمد بن جعفر، المزار، ص۴۹۴.    
۴۴. تاریخ طبری، طبری، ابو جعفر، ج۵، ص۴۴۲.    
۴۵. رجال طوسی، طوسی، محمد بن حسن، ج۱، ص۱۰۵.    
۴۶. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه‌السلام)، ج۱، ص۱۳۲.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۲.    
۴۸. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصارالحسین (علیه‌السلام)، ج۱، ص۱۳۲.    
۴۹. ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، ج۱، ص۴۲۰.    
۵۰. حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، ج۱، ص۴۹.    
۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۸.    
۵۲. طباطباوی، عبدالعزیز، الحسین و السنة، ج۱، ص۸۳.    
۵۳. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۱، ص۲۳۹.    
۵۴. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۲۵.    
۵۵. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۳۴، ص۲۷۳-۲۷۴.    
۵۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۱.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۲-۴۴۳.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۳.    
۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۲۲۲.    
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۷.    
۶۱. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۲.    
۶۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۷.    
۶۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۲۲۳.    
۶۴. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۹.    
۶۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۵.    
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۰.    
۶۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۱۶.    
۶۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲- ۱۳.    
۶۹. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۱۷۹- ۱۸۱.    
۷۰. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۶۰.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸.    
۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴.    
۷۳. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۱.    
۷۴. ذخیرة الدارین، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۰۳- ۲۰۵.    
۷۵. محلاتی، ذبیح الله، فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۵۳.    
۷۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف، ص۱۰۵.    
۷۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۱۶.    
۷۸. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۵.    
۷۹. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۷.    
۸۰. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السلام)، ص۱۷۰.    
۸۱. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸.    
۸۲. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السلام)، ص۲۶۱.    
۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۰.    
۸۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۲.    
۸۵. صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ص۲۲۵.    
۸۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۱.    
۸۷. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، ج۱، ص۱۸۷.    
۸۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۳.    
۸۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۴.    
۹۰. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۶۱.    
۹۱. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ج۱، ص۶۲.    
۹۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۵.    
۹۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۶.    
۹۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۶.    
۹۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۳۸۷.    
۹۶. بلاذری، احمد بن‌ یحیی‌، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۵.    
۹۷. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۰۸.    
۹۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۲۰.    
۹۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۳.    
۱۰۰. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ص۹۹.    
۱۰۱. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۳.    
۱۰۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۳.    
۱۰۳. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۶۳.    
۱۰۴. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۳.    
۱۰۵. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۲.    
۱۰۶. طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ص۹۹.    
۱۰۷. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۱۶، ص۳۱۴.    
۱۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۰.    
۱۰۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۳.    
۱۱۰. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ص۲۵۲.    
۱۱۱. حسینی جلالی، محمدرضا، تسمیة من قتل مع الحسین علیه‌السلام من ولده وإخوته وأهل بیته وشیعته، ص۲۶.    
۱۱۲. ابن طاووس، علی بن موسی، ملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۳.    
۱۱۳. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۶۳.    
۱۱۴. محدث قمی، عباس، نفس ‌المهموم، ص۲۶۳.    
۱۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲۳.    
۱۱۶. محدث قمی، عباس، نفس المهموم، ص۲۶۴.    
۱۱۷. سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین (علیه‌السلام)، ص۱۷۷.    
۱۱۸. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ص۲۵۲.    
۱۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۸۸.    
۱۲۰. حائری، سید محمد، تسلیه المُجالس وزینه المَجالس، ج۲، ص۲۹۳.    
۱۲۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۱۴، ص۸۹.    
۱۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۲۳.    
۱۲۳. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ۳، ص ۷۸.    
۱۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۱.    
۱۲۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۲۱۸.    
۱۲۶. ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، ج۱، ص۴۲۰.    
۱۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۷.    
۱۲۸. حسینی جلالی، محمدرضا، تسمیة من قتل مع الحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۳۰.    
۱۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۸.    
۱۳۰. حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، ج۱، ص۶۶.    
۱۳۱. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۹.    
۱۳۲. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۱۳، ص۴۱۹.    
۱۳۳. شمس الدین، محمدمهدی، انصارالحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۹۲.    
۱۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۷.    
۱۳۵. حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، ج۱، ص ۴۹.    
۱۳۶. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۱۳۲- ۱۳۳.    
۱۳۷. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، ج۱، ص۲۳۹.    
۱۳۸. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۲۵.    
۱۳۹. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۳۴، ص۲۷۳-۲۷۴.    
۱۴۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۱.    
۱۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۲-۴۴۳.    
۱۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۳.    
۱۴۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۲۲۲.    
۱۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۷.    
۱۴۵. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۲.    
۱۴۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۷.    
۱۴۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۲۲۳.    
۱۴۸. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۵.    
۱۴۹. ابن مشهدی،محمد، المزار، ص۴۹۵.    
۱۵۰. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۱۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری ج۵، ص۴۴۶.    
۱۵۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ص۵۲.    
۱۵۳. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ص۷۶.    
۱۵۴. شیخ مفید، محمد، الارشاد فی معرفة حجج‌اللّه علی‌العباد، ج۲، ص۱۰۶.    
۱۵۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲.    
۱۵۶. صدوق، محمد بن علی‌، الامالی، ج۱، ص۲۲۶.    
۱۵۷. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۵۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۱.    
۱۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۳.    
۱۶۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۸.    
۱۶۱. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۶۶.    
۱۶۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۹.    
۱۶۳. ابن‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۱۶۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین، ج۲، ص۳۴.    
۱۶۵. ابن‌طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۶۶.    
۱۶۶. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۵۷.    
۱۶۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، ص۷۷.    
۱۶۸. ابن‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۱۶۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل‌ الحسین، ج۲، ص۳۰.    
۱۷۰. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۷.    
۱۷۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۶.    
۱۷۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۰۶.    
۱۷۳. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ج۱، ص۶۹.    
۱۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۴.    
۱۷۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۷.    
۱۷۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۸.    
۱۷۷. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف، ج۱، ص۱۶۷.    
۱۷۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۹.    
۱۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۶.    
۱۸۰. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵.    
۱۸۱. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۵.    
۱۸۲. ابن سعد، ترجمه الحسین (علیه‌السّلام) و مقتله، ص۷۳.    
۱۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲.    
۱۸۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۷۱.    
۱۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۳.    
۱۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۶.    
۱۸۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۷.    
۱۸۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۵.    
۱۸۹. ابن‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴.    
۱۹۰. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵.    
۱۹۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸.    
۱۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۷.    
۱۹۳. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۹۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۴۷.    
۱۹۵. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۷۰.    
۱۹۶. سبط بن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۱۹۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۱۹۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸.    
۱۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۷.    
۲۰۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۷.    
۲۰۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۰.    
۲۰۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸.    
۲۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۷.    
۲۰۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۱.    
۲۰۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۰.    
۲۰۶. حلی، ابن‌نما، مثیر الاحزان، ج۱، ص۷۰.    
۲۰۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۱.    
۲۰۸. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵.    
۲۰۹. ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۹۵.    
۲۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۲.    
۲۱۱. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵.    
۲۱۲. ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۹۵.    
۲۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۳.    
۲۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۹.    
۲۱۵. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۵، ص۳۴۰.    
۲۱۶. سبط بن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۲۱۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹۷.    
۲۱۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۲.    
۲۱۹. سبط بن جوزی، یوسف بن حسام‌الدین، تذکرة الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۲۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۹.    
۲۲۱. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۵، ص۳۴۰.    
۲۲۲. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹۷.    
۲۲۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۴۳.    
۲۲۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۰.    
۲۲۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۱.    
۲۲۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۱.    
۲۲۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۶.    
۲۲۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.    
۲۲۹. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۲۳۰. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸.    
۲۳۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۶.    
۲۳۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.    
۲۳۳. محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۲۳۴. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸.    
۲۳۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۶.    
۲۳۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۲۷.    
۲۳۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۸.    
۲۳۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.    
۲۳۹. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۸.    
۲۴۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۱.    
۲۴۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۳۰.    
۲۴۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۲.    
۲۴۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۶.    
۲۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۳۱.    
۲۴۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۰.    
۲۴۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۱.    
۲۴۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۲.    
۲۴۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۳.    
۲۴۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۴.    
۲۵۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۵.    
۲۵۱. ابن نما، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۷۳.    
۲۵۲. ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.    
۲۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۹.    
۲۵۴. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۵۵. سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۷۲.    
۲۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۸.    
۲۵۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۲.    
۲۵۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۴.    
۲۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۵.    
۲۶۰. ابن نما، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۷۳.    
۲۶۱. ابو‌الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.    
۲۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۹.    
۲۶۳. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۶۴. سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۷۲.    
۲۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۶۸.    
۲۶۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۱۴۳.    
۲۶۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۲۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۲۶۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۲۷۰. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۷۱. دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۲۵۸.    
۲۷۲. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۲۷۳. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۰۲.    
۲۷۴. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۲۷۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۰.    
۲۷۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۵.    
۲۷۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۶.    
۲۷۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۷.    
۲۸۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۲۸۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۴۲.    
۲۸۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۴۳.    
۲۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۲۸۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۰.    
۲۸۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۲۸۷. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۲۸۹. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۲۹۰. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۲۹۱. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۰۲.    
۲۹۲. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۲۹۳. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۲۹۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۲.    
۲۹۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۳.    
۲۹۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۲۹۷. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۲۹۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳ ص۳۰۲.    
۲۹۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰.    
۳۰۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۲.    
۳۰۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۳۰۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۶.    
۳۰۳. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۳۰۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۸.    
۳۰۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۲.    
۳۰۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۷.    
۳۰۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۸.    
۳۰۸. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۲۳.    
۳۰۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۹.    
۳۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲.    
۳۱۱. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۳۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۹.    
۳۱۳. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۳۱۴. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۷۲.    
۳۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۰.    
۳۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۳۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۴۹.    
۳۱۸. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایة، ج۸، ص۲۰۳.    
۳۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۶.    
۳۲۰. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۶.    
۳۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۴، ص۳۴۳.    
۳۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۳۲۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۷.    
۳۲۴. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۵.    
۳۲۵. ابواسحاق اسفراینی، نور العین فی مشهد الحسین (علیه‌السّلام)، ص۴۸.    
۳۲۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۳۲۷. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۳۲۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۳۲۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۷.    
۳۳۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۶.    
۳۳۱. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۱.    
۳۳۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۷.    
۳۳۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۳۳۴. طبری، احمد بن عبد الله، ذخائر العقبی، ج۱، ص۱۴۴.    
۳۳۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۰۷.    
۳۳۶. گنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایه الطالب، ج۱، ص۴۳۵.    
۳۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۳۳۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۳۳۹. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج‌۴، ص۵۶.    
۳۴۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۳۴۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۳۴۲. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۳۴۳. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۲.    
۳۴۵. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۳۴۶. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۴۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۳.    
۳۴۸. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۶.    
۳۴۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۴.    
۳۵۰. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۶.    
۳۵۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۵.    
۳۵۲. عاملی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۱.    
۳۵۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۴.    
۳۵۴. عاملی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۱.    
۳۵۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۵.    
۳۵۶. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۳۵۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۶.    
۳۵۸. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۳۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۷.    
۳۶۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۳۶۱. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۳۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۹.    
۳۶۳. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۶۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۴.    
۳۶۵. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۳۶۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۳۶۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۵.    
۳۶۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۳۶۹. سید بن طاووس، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۳۷۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۳۷۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۳۷۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۳۷۳. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۲.    
۳۷۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۳.    
۳۷۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    
۳۷۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۳۷۷. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ج۱، ص۷۳.    
۳۷۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    
۳۷۹. شیخ صدوق، الامالی، ص۲۲۶.    
۳۸۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامام والملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۳۸۱. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۲۸۳.    
۳۸۲. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۸۲.    
۳۸۳. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج۲، ص۶۹۰.    
۳۸۴. شیخ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص۸۲۷-۸۲۸.    
۳۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۷۰.    
۳۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۷۱.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء.






جعبه ابزار