خاندان پیرنیا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان پیرنیا، از دودمانهای نامور ایرانی بودند که از نائین -شهری در کنارۀ کویر مرکزی
ایران- برخاستند و اعضای آن از وزیران و سیاستمداران و مورخان، و در برخی زمینهها از دانشمندان طراز اول بودند.
نیای خاندان، میرعبدالوهاب (د ۱۲۱۲ق/ ۱۷۹۷م) در نائین، از عارفان مشهور سلسلۀ
نوربخشیه بود و
خلافت این سلسله را از میرمحمدتقی شاهی یافته بود.
قبر او در بقعۀ موسوم به
مصلا -که امـروزه هم برجای مانده، و پررونق است- قرار دارد. از آن پس گروه دیگری از ناموران خانوادۀ پیرنیا هم در کنار جدّ خود به
خاک سپرده شدند.
داماد و جانشین میرعبدالوهاب به نام حاج محمدحسن، سلطنت محمدمیرزا را پیشبینی کرد. محمدمیرزا چون به پادشاهی رسید، دستور داد بر فراز گور او و میرعبدالوهاب عمارت باصفایی برآوردند. این بقعه امروزه هم برجای مانده، و
زیارتگاه مردم نائین و مریدان اوست.
از عبدالوهاب پسری به نام آقامحمد و از او فرزندی به نام آقا ابوطالب در وجود آمد. ابوطالب نیز فرزندی به نام آقامحمد داشت که پدر میرزا نصراللهخان مشیرالدولۀ نائینی، نخستین فرد برجسته و سیاستمدار دودمان پیرنیاست.
مشیرالدوله نخستین رئیسالوزرای مشروطیت، همچون اجداد خود تا دورۀ جوانی در نائین به سر میبرد، سپس به
تهران رفت و کارش به تدریج بالا گرفت و سرانجام با وقوع انقلاب
مشروطه، آزادیخواهان او را به صدارت برداشتند.
پس از او گروه بسیاری از فرزندان و عموزادگانش پا به دایرۀ سیاست گذاشتند و هر یک به مقاماتی نایل آمدند. امروزه فرزندزادگان پسری میرعبدالوهاب عنوان «پیرنیا»، و اولاد دختری او شهرت «پیرزاده» را برای خود برگزیدهاند. از خاندان پیرنیا بجز میرزا نصراللهخان، چند تن به شهرت فراوان رسیدند و به ویژه
پسر او میرزا حسنخان مشیرالدوله چند نوبت مقام صدارت و وزارت یافت.
برخی دیگر از نام برداران خاندان پیرنیا به این شرحاند: میرزا حسینخان مؤتمنالملک پیرنیا؛ میرزا عبدالحسین اعتلاءالسلطنه؛ ابوالحسنخان معاضدالسلطنه؛
حسین پیرنیا (۱۳۷۲ش)، نمایندۀ مجلس و استاد دانشگاه بود.
تنها به ذکر دو تن از برگزیدگان این دودمان اکتفا میشود:
ابوالحسنخان معاضدالسلطنۀ نائینی (د ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۹م)، فرزند میرزا باقر، از نوادگان عموی میرزا نصراللهخان مشیرالدوله. خدمت دولتی معاضدالسلطنه با کارمندی وزارت امور خارجه آغاز گردید. نخست در حدود سال ۱۳۲۲ق/۱۹۰۴م کنسول ایران در بادکوبه شد.
در این مقام به لحاظ حسن خدمت و داشتن افکار آزادیخواهی شهرتی یافت. آن زمان که مقارن با انقلاب
روسیه بود، به سببی میان
ارامنه و
مسلمانان نبرد سختی در گرفت. معاضدالسلطنه در این ماجرا درایتی به خرج داد و ایرانیان را به خوبی یاری کرد. اینگونه فعالیتها و نیز شخصیت ممتاز او سبب شد که در جریان انقلاب مشروطه، مورد توجه انقلابیون و مشروطهخواهان قرار گیرد.
چون مأموریت بادکوبه به انجام رسید و معاضدالسلطنه به ایران بازگشت، به همراهی با مشروطهخواهان برخاست و وارد
مبارزه شد.
و به ریاست انجمن آذربایجان -که تقیزاده از آن استعفـا داده بود- رسید. این انجمن که معاضدالسلطنه خود از پایهگذاران اصلی آن بود، یکی از مهمترین مراکز آزادیخواهی ایران به شمار میرفت. با برگذاری نخستین انتخابات مجلس، معاضدالسلطنه به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به عنوان عضو هیئت رئیسۀ مجلس، مباشر مجلس نوپای ایران گردید.
در ۱۳۲۶ق/ ۱۹۰۸م مقارن با استبداد صغیر گروهی از سران انقلابیون چون ملکالمتکلمین و صوراسرافیل دستگیر شدند و بلافاصله به
قتل رسیدند. دیگران از جمله معاضدالسلطنه و تقیزاده در سفارت انگلیس پناه جستند.
براون، ص۲۱۷- ۲۱۸) و سرانجام به اروپا تبعید شدند.
شرح سفر از تهران به اروپا را تقیزاده به تفصیل در خاطرات خود آورده است.
معاضدالسلطنه در لندن با همکاری تقیزاده اعلامیهای مفصل در روزنامۀ مشهور تایمز به چاپ رساند و در آن مظالم محمدعلیشاه بر ضد ملت ایران را بر شمرد. این مقالۀ مؤثر موجب پاسخگویی برخی طرفداران محمدعلیشاه شد و معاضدالسلطنه دیگر بار به پاسخ برخاست و مقالهای در همان روزنامه به چاپ رسانید.
توقف معاضدالسلطنه در لندن طولانی نشد؛ در همین مدت کوتاه با ادوارد براون آشنا شد؛ با او به کیمبریج رفت و آنجا هم اقداماتی در حمایت مشروطهخواهان انجام داد.
او سپس همراه
دهخدا و حسین پرویز به
سویس رفت تا مقدمات انتشار مجدد روزنامۀ صوراسرافیل رافراهم آورد.
پیش از آن، دولت
فرانسه با ادامۀ انتشار روزنامه در پاریس موافقت نکرده بود.
در
سویس، شهر کوچکی به نام ایوردُن۱ به عنوان مرکز فعالیت انتخاب شد. دفتر روزنامه در ماههای آخر سال ۱۳۲۶ق در همانجا گشایش یافت و نخستین شمارۀ صوراسرافیل در تبعید در اول
محرم ۱۳۲۷ق/ ۲۳ ژانویۀ ۱۹۰۹م انتشار یافت. معاضدالسلطنه برای رتق و فتق امور پیوسته میان ایوردن، پاریس و لندن در سفر بود، چون روزنامه در پاریس حروفچینی و چاپ میشد و از
سویس پخش میگردید.
روزنامۀ صوراسرافیل در ایوردن تنها ۳ شماره منتشر شد و به سبب مشکلات از ادامۀ انتشار باز ماند.
پس از آن، دهخدا و معاضدالسلطنه به
استانبول رفتند. در آنجا در اواخر محرم ۱۳۲۷ یا اندکی بعد، معاضدالسلطنه به ریاست انجمن سعادت منصوب شد.
و در آنجا به نفع مبارزان ایرانی به فعالیت پرداخت
انجمن روزنامهای به نام سروش منتشر میکرد که مسئولیت آن برعهدۀ دهخدا گذاشته شد. سروش در اندک زمان شهرت فراوان به دست آورد و در سراسر ایران خواستارانی پیدا کرد.
با پیروزی مشروطهخواهان و فرار محمدعلیشاه، معاضدالسلطنه و دهخدا به ایران بازگشتند. وی در دور دوم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و هم در این زمان با همکاری دهخدا و گروهی دیگر حزبی به نام اعتدالیون تشکیل داد که اکثریت مجلس را در اختیار گرفتند. رهبری حزب را مستشارالدوله در دست داشت.
از فعالیتهای دیگر معاضدالسلطنه، عضویت او در «کمیتۀ انقلاب ملی» در کنار سیدجمال اصفهانی، ملکالمتکلمین، تقیزاده، دهخدا، حکیم الملک، صوراسرافیل و چند تن دیگر بود. انجمن هر نیمه شب در خانۀ حکیمالملک تشکیل جلسه میداد.
معاضدالسلطنه در ۱۳۲۹ق در کابینۀ صمصامالسلطنه، وزیر پست و تلگراف شد
و از
وکالت استعفا داد. کوششهای او در این زمان بیشتر مصروف دفع تهاجم قوای سالارالدوله بود که پیوسته تهران را تهدید میکرد. او مدتی کوتاه پس از آن از وزارت استعفا داد.
با وقوع جنگ جهانی اول، مجلس سوم در محرم ۱۳۳۴/ نوامبر ۱۹۱۵ منحل شد، و ایران به اشغال نیروهای خارجی درآمد. معاضدالسلطنه با گروهی از آزادیخواهان تصمیم به مهاجرت گرفت و مدتی در میان ایلات بختیاری و سایر ایلات جنوب ایران به سر برد.
پس از وقوع کودتای اسفند ۱۲۹۹ وی مدتی خانهنشین شد، اما پس از روی کار آمدن قوامالسلطنه، مأموریت تخلیۀ گیلان از قشون خارجی به او محول گردید که با موفقیت از عهدۀ آن برآمد؛ پس از آن، وزارت عدلیه را عهدهدار شد و تا اسفند ۱۳۰۳ در این مقام باقی ماند.
معاضدالسلطنه در انتخابات دورۀ پنجم مجلس از شهر خود نائین به نمایندگی انتخاب شد؛ اما در دورۀ بعد از نامزدی کناره گرفت و بیشتر اوقات را به خانهنشینی میگذراند. در سالهای آخر زندگی چند بار به
حکومت مازندران،
گیلان و کرمان رفت و در آخر ایالت فارس به او واگذار گردید. در همین سمت بود که در یکی از روزهای آذر ۱۳۱۸ همراه با نوکر خود به طرز مرموزی در گذشت. پیکرش به نائین منتقل، و در مصلای آنجا کنار اجدادش به
خاک سپرده شد.
از معاضدالسلطنه دو فرزند پسر برجای ماند: ۱. حسین پیرنیا فرزند ارشد او که نمایندۀ مجلس و استاد دانشگاه و بنیادگذار دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه تهران بود و در ۱۳۷۲ش در تهران درگذشت؛ ۲. باقر پیرنیا از سیاستپیشگان عصر پهلوی دوم که مدتی نایبالتولیۀ آستان قدس رضوی بود و در سالهای اخیر در خارج از کشور درگذشت.
معاضدالسلطنه یکی از شخصیتهای خوشنام و پاکدامن عصر مشروطه بود و تا آخر
عمر تقوای سیاسی خود را حفظ کرد و همواره با
اخلاص تمام مشروطهخواهان را کمک میکرد
از او مجموعۀ اسناد مفصل و منظمی برجای مانده که همه پیرامون حوادث مشروطه و فعالیتهای آزادیخواهان ایرانی در اروپا ست. این مجموعه به همت فرزندش حسین پیرنیا و با اهتمام و مقدمۀ مفصل ایرج افشار در ۱۳۵۸ش در
تهران به چاپ رسیده است.
۲. پیرنیا، داوود (۱۲۷۹-۱۱ آبان ۱۳۵۰ش/۱۹۰۰-۲ نوامبر ۱۹۷۱م)، حقوقدان، موسیقیشناس و سیاستپیشۀ عصر پهلوی، فرزند میرزاحسنخان مشیرالدوله، رئیسالوزرای ایران در ادوار متوالی و مؤلف تاریخ مشهور ایران باستان است. او در تهران دیده به
جهان گشود. تحصیلات ابتدایی او در همین شهر و زیر نظر پدر دانشمندش به انجام رسید؛ سپس برای آموزش زبان فرانسه و ادامۀ تحصیلات متوسطه به مدرسۀ سنلوئی رفت که استادان فرانسوی آن را اداره میکردند. او پس از تکمیل دورۀ مدرسۀ مذکور، به خواست پدرش به
سویس رفت و تحصیلات عالی را در رشتۀ حقوق ادامه داد و سرانجام از دانشگاه لوزان موفق به اخذ درجۀ دکتری شد.
رسالۀ دکتری او دربارۀ حقوق بینالملل در قلمرو امور جزایی بود.
پیرنیا ضمن تحصیل رشتۀ حقوق، به
موسیقی کلاسیک علاقهمند شد و در نواختن پیانو به مرتبۀ استادی رسید؛ جز آن در مدت اقامت در اروپا بر زبانهای آلمانی و انگلیسی نیز به خوبی تسلط یافت.
او پس از پایان تحصیلات عالی به ایران بازگشت و طی سالیان متمادی در عدلیه به کار پرداخت.
پس از شهریور ۱۳۲۰ وی نیز همانند برخی دیگر از شخصیتها و بزرگان کشور به دنیای سیاست وارد شد و در سالهای ۱۳۲۵- ۱۳۲۹ش در کابینۀ قوامالسلطنه مناصب مهم یافت
اما چند سال بعد به کلی از سیاست و کارهای اداری روی گرداند و به موسیقی پرداخت.
داوود پیرنیا به موسیقی ایران و
شعر کلاسیک فارسی دلبستگی فراوان داشت. سرانجام فکر احیای موسیقی اصیل ایران سبب شد وی دست از مقامات و مشاغل خود برداشته، به رادیو برود. از این زمان تمام اوقات او مصروف موسیقی اصیل
ایران و گسترش آن شد. وی از ۱۳۳۴ش رسماً به رادیو رفت و برنامۀ گلها را که به زودی به شهرت رسید، بنیاد گذاشت. اولین برنامۀ گلها به همت پیرنیا و با همکاری کسانی چون ابوالحسن صبا و مرتضی محجوبی تهیه شد.
بعدها روحالله خالقی وارد گروه شد و در اواخر، رهی معیری شاعر معروف ایران نیز به همکاری دعوت شد. رهی در این برنامه به انتخاب اشعار مناسب برای برنامهها سرگرم بود. به این ترتیب، پیرنیا توانست در مدت خدمت، برجستهترین هنرمندان کشور را به رادیو بیاورد.
او در تمام مراحل تهیۀ برنامه از انتخاب شعر تا آهنگساز، نوازنده و خواننده حضور داشت و در تهیۀ آن
وسواس فراوان به خرج میداد.
نمونۀ متن این برنامهها به چاپ رسیده، و نوار آنها بارها تکثیر شده است.
با گرفتاریها و مشکلاتی که بر سر راه فعالیت پیرنیا در رادیو ایجاد شد، وی در ۱۳۴۴ش از آنجا کنارهگیری کرد. پس از او هر چند برنامۀ گلها ادامه یافت، اما سیر نزولی پیمود. داوود پیرنیا در سالهای آخر زندگی به سبب حجم و سنگینی کار، چند نوبت دچار
بیماری شد و عاقبت خانهنشین گردید. مرگ او در ۱۳۵۰ش و در ۷۱ سالگی رخ داد.
وی دو
همسر داشت و صاحب ۹ فرزند پسر و دختر بود.
پیرنیا را در برخی منابع
مؤسس و بنیانگذار کانون وکلا دانستهاند. گرچه در منابع مربوط به تاریخ دادگستری ایران، سندی مؤید این دعوی به دست نیامد؛ اما مسلم است که او سالیان متمادی با رتبۀ قضایی در دادگستری خدمت کرد و پس از آن به وزارت دارایی منتقل گردید و در آنجا ادارۀ احصائیه را تأسیس کرد.
پیرنیا شخصیت برجستهای داشت، لباس ساده میپوشید و بیتکلف با همه میجوشید. او اعتقادات مذهبی داشت، از سالکان طریق حق و از ارادتمندان
امام علی (علیهالسلام) بود و به عتبات عالیات نیز سفری داشت. او به ایران و فرهنگ ایران دلبستگی عمیق داشت. آثار و کارهای بازمانده از او همه از ایران دوستیاش حکایت دارد.
پیرنیا را پایهگذار و مبدع روشی دانستهاند که بر اساس آن موسیقی با شعر تلفیق میشود.
نخستین شخصیت سیاسی و اجتماعی این خاندان "میرزانصراللهخان نایئنی مشیرالدوله" است فرزندانش نام خانوادگی خود را به سبب انتساب
نسب"میرزا نصراللهخان به "حاج عبدالوهاب"پیرنایئنی، پیرنیا گذاشتند.
"میرزا نصراللهخان مشیرالدوله پیرنیا"
فرزند آقامحمد نایینی است.
او از نوادگان "حاجی عبدالوهاب نائینی" یک از عارفان
قرن سیزدهم هجری است. میرزا نصرالله پس از طی کردن تحصیلات مقدماتی از نایئن به
تهران آمد و در وزارت خارجه به شغل منشیگری پرداخت و در سال ۲۹۹ق به مقام نیابت دوم وزارت امورخارجه رسید.
سپس مدیر اداره روس شد. در سال ۱۳۰۳ "
ناصرالدین شاه" او را ملقب به "مصباحالملک" کرد و به نیابت اول وزارت خارجه ارتقا داد. در سال ۱۳۰۸ به
لقب"مشیر الملکی" رسید و در سال ۱۳۱۰ لقب "امیرتومانی" گرفت و در سال ۱۳۱۳ معاون وزارت خارجه شد. در سال ۱۳۱۴ در کابینه "فخرالدوله" به سمت وزارت لشگر منصوب شد. پس از آنکه "امینالدوله" در سال ۱۳۱۵ به صدرات رسید، او نیز در وزارت لشگر ابقا شد. در سال ۱۳۱۷ وزیر امورخارجه شد و لقب "مشیرالدوله" را به او دادند. مهمترین قراردادی که "مشیرالدوله" عاقد آن بود قرداد (دارسی) است که در این قرارداد منافع ایران تامین نشد. مشیرالدوله از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۴ه. ق نزدیک به ۸ سال در صدارت "امینالسلطان" (اتابک اعظم) و "عینالدوله" به طور مستقل وزیر خارجه بود
تا اینکه در سال ۱۳۲۴ق پس از سقوط "عینالدوله" صدراعظم "مظفرالدین شاه" شد. مدت ۶ ماه در سلطنت "
مظفرالدین شاه" دو ماه در سلطنت "
محمدعلی شاه" صدراعظم بود.
در اوخر
محرم۱۳۲۵ مشیرالدوله از مقام صدراعظمی کنار رفت. "محمدعلی شاه" بعد از کشته شدن "امینالسلطان" او را مامور تشکیل کابینه کرد که مشیرالدوله نپذیرفت. مشیرالدوله در
شعبان۱۳۲۵ به دلیل ناراحتی قلبی در گذشت. نصراللهخان مشیرالدوله سه
پسر داشت به نام (حسن، حسین و علی) که علی در
اروپا به
بیماری سل مبتلا شد و فوت کرد.
از خاندان میرزا نصرالله خان افراد زیر به مقامات و مناصب وزارت و سفارت رسیدهاند. "حسنخان مشیرالدوله پیرنیا"، "حسینخان موتمنالملک پیرینا"، "ابوالحسن معاضدالسلطنه پیرنیا" (برادرزاده نصراله خان)، "احمد اعتلا السلطنه پیرنیا" (پسر عمو)، "اسحاقخان مفخم" (داماد میرزا نصراله خان) جمشید مفخم (نوه میرزا نصراللهخان)، "سپهبدفضلالله زاهدی" (داماد موتمن الملک)، "اردشیر زاهدی" (نوه موتمنالمک) "دکتر حسین پیرنیا" فرزند معاضد السلطنه (استاد دانشگاه)، "باقر پیرنیا" استاندار و نایب التولیه خراسان، "دواود پیرنیا" فرزند "حسنمشیرالدوله" در زمان نخست وزیری "مشیرالدوله" چندی معاون اداری بود، بعد برنامه گلها را در رادیو اجرا میکرد.
در اوایل سال (۱۲۹۱ه. ق) به
دنیا آمد.
پدر او "نصراللهخان مشیرالدوله" بود. حسن تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را از معلمین سرخانه یاد گرفت و بعد از آن پدرش او را برای تحصیل به
روسیه فرستاد. حسن پیرنیا تحصیلات نظامی و سپس تحصیلات حقوقی خود را در دانشکده حقوق مسکو تمام کرد و پس از پایان تحصیلات به سمت وابسته سفارت
ایران در پطرزبورگ تعیین شد. در ۱۳۱۷ که پدرش وزیر امورخارجه شد و او منشی پدرش شد. سپس با مقام ریاست کابینه وزارت خارجه و همچنین منشی مخصوص صدر اعظم به لقب (مشیرالملکی) نیز به او داده شد.
میرزاحسنخان مشیر الدوله با تحصیلاتی که در رشته حقوق داشت به خوبی به اهمیت قانون و نقشی که در پیشرفت جامعه و ملت دارد واقف بود به این منظور وقتی به ایران آمد مدرسه (علوم سیاسی) را تاسیس کرد
تا موقعیتی فراهم شود که مردم ایران را به قانوندانی و حق و حدگذاری وادار کند. حسن پیرنیا خود در این مدرسه حقوق بینالملل درس میداد.
در
سفر دوم "مظفرالدین شاه" به
اروپا در سال ۱۳۲۰ق به عنوان مترجم با شاه همراه شد و پس از برگشت از سفر به سمت سفیر ایران در پطرزبورگ منصوب شد. این ماموریت سه سال طول کشید. در بحبوحه انقلاب
مشروطیت در ایران روش میانهروی در سیاست را انتخاب کرد به اتفاق برادرش "حسین موتمنالملک" کمک بسیاری در راه ترجمه و نگارش قانون اساسی جدید ایران کردند. پس از فوت "مظفرالدینشاه" حسن پیرنیا جهت اعلام خبر تاجگذاری "محمدعلی شاه" در سال ۱۳۲۵ق مامور سفر به کشورهای اروپایی شد، بعد از بازگشت به ایران به لقب (مشیرالدوله) که از القاب پدرش بود، ملقب شد
و در کابینه "ناصرالملک" به مقام وزارت خارجه رسید. در سال ۱۹۰۷م که اعلام قرداد ۱۹۰۷ روس و انگلیس بود مشیرالدوله طی نامهای جوابی منطقی به سفارت روس و انگلیس داد که موجب رضایت عمومی آزادی خواهان و روشنفکران ایران شد.
مشیرالدوله در سال ۱۲۸۹ش در کابینه "سپهدار اعظم" به وزارت عدلیه رسید و دست به اصلاحاتی زد و بعد از چند ماه قانون تشکیلات و قانون اصول محاکمات را نوشت و تقدیم مجلس کرد که تصویب شد. در کابینه "مستوفی الممالک" دعوت به کار نشد؛ ولی بار دیگر با آمدن "ناصرالملک" به مقام وزارت دادگستری رسید.
در کابینه "صمصامالسلطنه بختیاری" باز وزیر عدلیه شد پس از ترمیم کابینه "صمصام" به وزارت معارف رسید در کابینه "علاءالسلطنه" باز به وزارت معارف رسید، پس از "علاءالسلطنه"، "مستوفی الممالک" به نخست وزیری رسید و پس از "مستوفی"، حسن پیرنیا به نخست وزیری رسید که بیش از ۴۰
روز طول نکشید.
در سال ۱۲۹۶ش در دو کابینه "علاءالسلطنه" یکبار وزیر جنگ و وزیر پست و تلگراف بود در کابینه دوم "عینالدوله" حسن پیرنیا در همان سال وزیر جنگ شد. در سال ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ش نخست وزیر و وزیر کشور شد. در سال ۱۳۰۲ش نخست وزیر و وزیر کشور شد و در سال ۱۳۰۲ش نیز برای بار چهارم نخست وزیر و وزیر کشور شد. مشیرالدوله از سال ۱۳۰۲ به بعد به کلی از مشاغل دولتی کنارهگیری کرد و مشغول تالیف "کتاب تاریخ ایران باستان" شد. دیگر آثار او کتاب "حقوق بینالملل"، "خطوط برجسته داستانهای ایران قدیم"، "دستورالعمل اصول" و "محاکمات جزایی" و "قوانین موقتی محاکمات حقوق". او زبان روسی و فرانسه را به خوبی میدانست؛ اما کتابی به این دو زبان ندارد.
در آبان ۱۳۱۴ش در تهران وفات یافت و در "امامزاده صالح تجریش" به
خاک سپرده شد.
"حسین پیرنیا" (موتمن الملک) فرزند "میرزا نصراللهخان مشیرالدوله" در سال ۱۲۵۴ش به دنیا آمد. در
فرانسه در مدرسه پلیتکنیک درس خواند و بعد دستیار پدرش در وزارت امورخارجه شد. پس از فوت برادرش علی در سال ۱۳۲۱ به جای وی سمتهای مترجم حضور همایونی، ریاست اداره کابینه و ریاست مدرسه علوم سیاسی را به عهده گرفت.
در ۴ آبان ۱۲۸۶ش برای اولین بار وارد هیئت دولت شد و در کابینه یک ماهه "ناصرالملک" وزیر تجارت شد. سپس در کابینه "نظامالسطنه" مجددا به وزارت تجارت منصوب شد. در کابینه بعدی "نظامالسلطنه" که در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۷ش تشکلیل شد، وزیر عدلیه شد و در کابینه "مشیرالسطنه" که در هفدهم خردادماه ۱۲۸۷ش تشکلیل شد، وزیر فواید عامه و وزیر تجارت بود و در بحبوحه انقلاب مشروطیت مانند برادرش سیاست میانهروی را انتخاب کرد. پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان او از طرف مردم تهران به نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی برگزیده شد و مدتی نیز رییس مجلس بود موتمنالمک در کابینه "ناصرالملک" که در دوم اردیبهشت ۱۲۸۸ش تشکیل شد وزیر علوم و اوقاف بود و در کابینه علاءالسلطنه ۲۸ دی ۱۲۹۱ وزیر تجارت شد و در ۱۳۲۱ق به همراه برادرش "مشیرالدوله" از این کابینه استعفا داد در کابینه دوم "علاءالسلطنه" پست وزارت تجارت را پذیرفت و در ترمیم کابینه به وزرات فواید عامه و وزارت تجارت رسید. پس از آن در کابینه "مستوفیالممالک" پست وزارت علوم و اوقاف به او واگذار شد و در کابین برادرش "مشیرالدوله" به عنوان وزیر مشاور برگزیده شد. او در دورههای دوم، سوم و چهارم و پنجم و ششم از تهران به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و اغلب ریاست مجلس با او بود. او در دوره پنجم مجلس که رییس مجلس نیز بود با لایحه تغییر سلطنت از خاندان
قاجار به پهلوی موافق نبود و استعفا داد. در ۹ شهریور ۱۳۲۶ ش در ۷۲ سالگی در تهران فوت کرد.
"باقر پیرنیا" فرزند "موتمنالملک" در سال ۱۲۹۴ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خودش را در رشته ریاضی تا سطح لیسانس در
دانشگاه تهران به پایان برد و بعد لیسانس علوم تربیتی از دانشسرای عالی تهران گرفت و مشاغلی از جمله: معاون پیشکاری استان نهم، رییس حسابداری وزارتخانههای کار و امورخارجه، رییس خزانهداری کل، معاون وزارت دارایی، وزیر مختار ایران در واشنگتن، مشاور اقتصادی وزارت امور خارجه، استاندار فارس، استاندار خراسان و... را بر عهده داشت در زمان "
دکتر مصدق" از نظر سیاسی طرفدار او بود مدتی هم با روزنامه باختر همکاری میکرد؛ ولی بعد به سمت رژیم پهلوی تغییر جهت داد و از نظر سیاسی با آمریکا هم سو بود، همچنین وی عضو جمعیت فراماسونری "لژ فردا "نیز بود و نشان درجه سه همایونی را دریافت کرد.
"داود پیرنا" فرزند ارشد "حسن پیرنیا" در سال ۱۲۸۰ ش به دنیا آمد. در دانشگاه
سویس حقوق خواند و بعد از آمدن به ایران در دادگستری مشغول به کار شد و چند شغل دیگر از جمله ریاست اداره آمار، اداره کانون وکلا را داشت. در سال ۱۳۲۵ "قوام السلطنه" او را به مدیر کلی بازرسی نخست وزیری و سپس به معاونت اداری خودش منصوب کرد. بعد از سقوط دولت به کارهای آزاد روی آورد و از سال ۱۳۲۵ با اداره رادیو همکاری خود را آغاز کرد. در سن ۷۳ سالگی در تهران در گذشت.
"ابولحسن پیرنیا" فرزند "محمدباقر نایینی" در سال ۱۲۴۸ش متولد شد. او برادرزاده "نصراللهخان مشیرالدوله" و در وزارت امورخارجه مشغول به کار بود. در حدود ده سال ۱۳۲۲ در بادکوبه کنسول دولت ایران بود و این زمانی بود که انقلاب روسیه و جنگ ارمنی و
مسلمان به واسطه حمایت از ارمنیها و بعضی
روسیه به عنوان تبعه دولت ایران از این راه
ثروت زیادی به دست آوره بود.
در ابتدای مشروطیت به ایران آمد و جزو مشروطهطلبان فعال بود. در موقع بستن مجلس شورای ملی به اروپا
مسافرت کرد و بعد از فتح تهران در سال ۱۲۸۸ش به تهران آمد
و به عنوان نماینده مردم
گیلان وارد مجلس شد. در همین موقع او به همراه چند نفر دیگر از سران مشروطه اقدام به تاسیس "حزب اعتدالیون" کرد تا رقیب سیاسی "حزب دموکرات" که توسط برخی دیگر از سران تندروی مشروطه به وجود آمده بود، شود.
در سال ۱۲۹۰ش در کابینه "صمصام السلطنه" وزارت پست و تلگراف شد و در سال ۱۲۹۳ش به
حکومت یزد رسید. در یزد یک سال واندی بیشتر نماند و به تهران آمد. در محرم ۱۳۳۴ که اغلب مشروطهطلبان از تهران به خیال حمله روسها به تهران و به
قم مهاجرت کردند. او هم به قم آمد و از آنجا به نایین رفت و در مجلس اول هم نماینده مجلس شد. او در آبان ۱۳۰۲ش در کابینه "سردار سپه" وزیر عدلیه شد و در دورههای ۵ و ۸ از نایین به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید
و در سال ۱۳۱۰ش والی
کرمان بود و پس از آن به ایلات
فارس رفت و در همین سمت بود که در آذر ۱۳۱۰ دار فانی را وداع گفت.
"حسین پیرنیا" فرزند "ابوالحسن" در سال ۱۲۹۳ش در تهران به دنیا آمد
و دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه پاریس گرفت و مشاغلی از جمله استاد دانشگاه تهران، مدیر گروه اقتصاد مالی دانشگاه تهران، موسس و رییس موسسه اقتصادی، رییس دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، رییس انجمن اقتصاددانان ایران، مدیر کل وزارت دارایی، نماینده مجلس سنا و عضو شورای عالی نفت را به عهده داشت. از نظر سیاسی عضو "حزب رستاخیز" و طرفدار حکومت مشروطه سلطنتی و سیاست غرب به ویژه
انگلیس بود و در جمعیت فراماسونری "لژهای آفتاب" و "مهر" نیز عضویت داشت.
از او آثاری نیز به جای مانده است؛ از جمله "اقتصاد" جلد اول و دوم، "ریاضی تحلیلی برای اقتصاد"، "عقاید بزرگترین علمای اقتصاد مالیه عمومی"، "تفکر علمی و توسعه اقتصادی میباشد.
"فاطمه پیرنیا" فرزند "ابوالحسن" در سال ۱۲۴۹ش در تهران به دنیا آمد، تحصیلات خود را تا دیپلم متوسطه ادامه داد. وی مشاغلی از جمله مشاور استانداری مرکز، نماینده مجلس شورای ملی و... را عهدهدار بود. از نظر سیاسی عضو "جمعیت راه نور" و" حزب ایران نوین" و طرفدار سیاست غرب بود و نشان تاجگذاری را دریافت کرده است.
"احمد پیرنیا" در سال ۱۲۹۲ه. ق متولد شد، از عموزادههای "مشیرالدوله پیرنیا" بود. در دارالفنون تهران درس خواند و بعد از آن برای ادامه تحصیل به اروپا رفت هنگامیکه "میرزا نصرالله مشیرالدوله" صدر اعظم بود. او منشی "مشیرالدوله" شد و بعد از آن به ریاست دفتر نخست وزیری رسید. در سال ۱۲۹۹ در کابینه "حسن مشیرالدوله" وزیر فواید عامه شد و همچنین در کابینه دیگری که "حسن مشیرالدوله" تشکیل داد وزیر پست و تگراف بود و در آخرین کابینه "حسن مشیرالدوله" کفیل وزارت کشور بود
"مصطفی پیرنیا" متولد ۱۲۵۳ در
شیراز بود. او فرزند میرزا "عبدالحسنخان اعتلاءالسلطنه نائینی" و برادرزاده "نصرالله خان مشیرالدوله" بود. او به مدرسه علوم سیاسی در تهران رفت و از آنجا برای ادامه تحصیل به
ترکیه رفت و پس از اتمام تحصیلاتش وارد وزارت امورخارجه شد و به ترتیب نائب سوم، نائب دوم و نائب اول سفارت ایران در
استانبول شد و بعد از آن ژنرال قنسول در جده شد و بعد از ماموریتش به استانبول بازگشت و به مقام مستشاری سفارت و ژنرال قنسولگری آنجا رسید و مدتی مستشار فوق العاده سفارت روسیه و لندن و پاریس با او بود و در اوایل مشروطیت وزیر مختار ایران در اتریش شد و سیزده سال در آنجا بود و از آنجا وزیر مختار در
ایتالیا شد و تا مرداد ۱۳۰۳ در آن سمت بود و سپس بازنشته شد. وفات وی در سال ۱۳۲۵ ش اتفاق افتاد.
در سال ۱۲۷۶ به دنیا آمد پسر "میرزا عبدالغنی" بود.
تحصیلات خود را در رشته
علوم سیاسی در
تبریز و اروپا ادامه داد.
در جوانی وارد وزارت خارجه شد و به سمت سرکنسولگری و نماینده سیاسی ایران در
مصر منصوب شد و مدت ۵ سال در آن شغل بود در حدود سال ۱۳۲۱ق در واشنگتن بود و با دولت شیلی و مکزیک عهدنامههای تجاری بست و در سال ۱۳۲۲ق وزیر مختار اطریش شد و بعد وزیر مختار پطرزبورگ شد و بعد از آن ماموریت یافت به ایتالیا برود و بعد از آن به سفارت کبری ایران در ترکیه انتخاب شد. این آخرین ماموریتش بود و در ۲۴ مرداد ۱۳۱۸ش در شهر لوزان در گذشت و او را در تهران به خاک سپردند.
"جمشیدمفخم" فرزند "اسحاق مفخمالدوله"
نوه "مشیرالدوله" است. وی تحصیلات عالی خود را در پاریس و لندن تمام کرد و دکترای اقتصاد گرفت مدتی در وزارت پیشه و هنر و بازرگانی مشغول بود و رییس هنر سرای عالی با او بود. او در نهایت به معاونت وزارت اقتصاد رسید و مدتی هم آن وزارتخانه را سرپرستی کرد. او پس از
مرگ پدرش صاحب ثروت زیادی شد که او توانست در کمال رفاه زندگی خود را ادامه دهد.
آخرین فرد از این خاندان که به مناصب مهم دست یافت، "
اردشیر زاهدی" فرزند "
فضلالله زاهدی" بود که در مقالهای دیگر بررسی شده است.
(۱) افشار، ایرج، اوراق تازهیاب مشروطیت، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۲) افشار، ایرج، مقدمه بر سفرنامۀ حاجی پیرزاده، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۳) افشار، ایرج، «نامهای از حاج زینالعابدین مراغهای به معاضدالسلطنۀ پیرنیا»، آینده، تهران، ۱۳۶۷ش، س ۱۴، شم ۹-۱۲.
(۴) باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «ترجمۀ احوال حسن پیرنیا مشیرالدوله»، تاریخ ایران حسن پیرنیا، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۵) باستانی پاریزی، محمدابراهیم، تلاش آزادی، تهران، ۱۳۴۷ش؛ براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمۀ احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۶) پیرنیا، حسین، مقدمه بر مبارزه با محمدعلی شاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۷) تقیزاده، حسن، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۸) دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۹) دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۱۰) سپهر، عبدالحسین، مرآة الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۱) سردار اسعد بختیاری، جعفرقلی، خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۲) صفایی، ابراهیم، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۱۳) صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۴) کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران، تهـران، ۱۳۶۲ش.
(۱۵) مستوفـی، عبداللـه، شرح زندگانی من، تهـران، ۱۳۴۳ش.
(۱۶) ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۷) نصیریفر، حبیبالله، گشت و گذاری در موسیقی سنتی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۱۸) نصیریفر، حبیبالله، گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۹) نصیریفر، حبیبالله، مردان موسیقی سنتی و نوین ایران، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۰) وجدانی، بهروز، فرهنگ موسیقی ایرانی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۲۱) هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۲) علوی، ابوالحسن، «رجال صدر مشروطیـت»، یغما، تهران، ۱۳۳۱ش، س ۵، شم ۱۱؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله شماره«۵۶۱۷» سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان پیرنیا» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۲۲.