• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خاندان فیروز

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خاندان فیروز فرزندان فیروز میرزا پسر شانزدهم "شاه‌ عباس" ولیعهد قاجار هستند که در این مقاله به شرح زندگی آنها پرداخته شده است.



"فیروز میرزا" پسر شانزدهم "شاه‌ عباس" ولیعهد قاجار در سال ۱۲۳۳ (ه. ق) به دنیا آمد. در زمان پادشاهی "فتحعلی‌شاه" به خاطر کمی‌ سن، ماموریت مهمی‌ نداشته است؛ اما در ۱۲۵۰ با پادشاهی برادرش "محمدشاه" برای سرکوبی برادران یاغی، "شاه‌ حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه" و "حسینعلی‌ میرزا فرمانفرما"، روانه فارس شد.
[۱] اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ، ص۴۳۲، تهران، ویسمن، ۱۳۷۰.
وی در زمان ناصری به حکومت تهران، آذربایجان، بلوچستان و نیز وزارت جنگ می‌رسد.
[۲] بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۱۱۰ـ۱۱۴، تهران، زوار، ۱۳۶۳.
"اعتماد‌السلطنه" در ‌"‌روزنامه‌شرف" می‌نویسد: «نواب والا شاهزاده فرمانفرما از اعمام کرام سلطنت، مصدر خدمات عمده و مرجع ماموریت‌های بزرگ دولتی در فارس و غیره بودند.»
[۳] امین، علی، رساله مجدیه، ص۳۸، تهران، اقبال، ۱۳۵۸.



فیروز میرزا با "هما خانم" دختر"بهاالدوله" پسر فتحعلی‌شاه (دخترعمویش) ازدواج می‌کند و دارای پنج فرزند می‌شود: "سرورالسلطنه" "نجم‌السلطنه" و "ماه‌سیما" دختران او و "عبدالحمید میرزا" "ناصرالدوله" و "عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما" که این آخری وزیر امور خارجه و مصدر مشاغل مهمی‌ در آینده می‌شود. سرورالسلطنه دختر بزرگ فرمانفرما به عقد "مظفرالدین‌شاه" در می‌آید. "نجم‌السلطنه" مادر "دکتر مصدق" در ازدواج اول خود با "هدایت‌الله وزیر دفتر" ازدواج می‌کند. "ناصرالدوله" بزرگترین پسر فیروزمیرزا است که هنگام حیات پدر و بعد از او دارای مشاغل مهم و مناصب زیادی می‌گردد. روزنامه دولتی "اعتمادالسلطنه" مشاغل وی را این‌گونه شرح می‌دهد: «سلطان ‌حمیدمیرزا والی مملکت کرمان و بلوچستان... بعد از تحصیل علوم، داخل دایره خدمت عسگریه شده و در ۱۲۷۵ که موکب همایونی تشریف‌فرمای عراق شد به اعطای منصب سرهنگی و سیصد تومان مواجب سرافراز شد.
[۴] وحیدنیا، سیف الله، خاطرات وحید، ص۶۴۲، تهران، بی‌نا، ۱۳۶۳.
وی بعدها به ماموریت قزوین، تهران و دماوند فرستاده می‌شود. وی بعد از سفر ناصرالدین‌شاه به فرنگ در سال ۱۲۹۰ به استرآباد می‌رود و یک سال بعد ملقب به "ناصرالدوله" می‌شود. وی پس از یازده سال اخذ مناصب حکومتی هم‌چون پیشکاری عراق، بروجرد، کمره و فراهان در سال ۱۳۰۹ درگذشت. آرامگاه او در خارج شهر کرمان در مکانی مشهور به "قبرآقا" به خاک سپرده می‌شود.»
[۵] سرپرسی، سایکس، سفرنامه‌ی ژنرال سرپرسی سایکس، ص۸۶، ترجمه‌ی حسین سعادت نوری، تهران، لوحه، ۱۳۶۳.


۲.۱ - عبدالحسین میرزا فرمانفرما

دومین و نامدارترین پسر فیروز "میرزا عبدالحسین‌میرزا"؛ معروف به فرمانفرما که در حیات سیاسی خود زمام‌داری پنج پادشاه (از ناصرالدین‌شاه تا رضاشاه) را تجربه کرده است. او متولد ۱۲۷۴ (ه. ق) است، داماد و برادر همسر سوگلی "مظفرالدینشاه" بود.
[۶] احتشام السلطنه، خاطرات، ص۲۶۴، تهران، زوار، ۱۳۶۷.
او بیش از شصت سال نقش‌های به سزایی در مشاغل مهم دولتی ایفا کرده است. او در سال ۱۲۳۶ (ه. ش) در تهران به دنیا آمد و از طرف عمویش "محمد شاه" به اروپا رهسپار شده و به فراگرفتن دانش نظامی‌ پرداخت. در ۱۶ سالگی ملقب به "نصره‌الدوله" می‌شود و به جای او در مراسم سلام دربار شرکت می‌کند
[۷] اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص۲۲۳، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶.
و دختر "مظفرالدین ‌میرزا" "عزت الدوله" را به زنی می‌گیرد و صاحب شش پسر داشت که دو پسر او در نوجوانی در گذشتند و سه تن از پسران او، "نصره‌الدوله" "عباس‌میرزا" "سالارلشگر" و "محمدولی میرزا" و "محمدحسین میرزا" که همگی در کار سیاست و سپاهیگری به چشم می‌خورد. او تحت تربیت "حسنعلی‌امیرنظام" پیشکار آذربایجان به ولیعهد نزدیک می‌شود تا بعدها به همه امور مملکت مسلط شود. شغل اول او در دربار ولیعهد در آذربایجان صندوقداری بود. وی یکی از رقیبان "امین‌السلطان" (اتابک اعظم) است. او می‌خواهد در به دست آوردن دل همسایه شرقی، گوی سبقت را از "امین‌السلطان" برباید. این تلاش از فراهم کردن زمینه برای دادن امتیازنامه ساخت راه جلفا به تبریز و از آن‌جا به خوی به روس‌ها شروع می‌شود. به همین دلیل "امین‌السلطان" او را با لقب فرمانفرما به حکومت کرمان می‌فرستد تا از مرکز حکومت دورش کند. شاه بعدی "مظفرالدین‌شاه" هم تمایلی به آمدن او و ایجاد دردسرهایش را ندارد و در برابر اصرارهایش به عراق تبعیدش می‌کند. او در بغداد، خانه بسیار خوش منظری در کنار دجله اجاره نمود.
[۸] حبل المتین، شماره ۳۲، ص۱۳۷، تهران، موسسه چاپ و انتشار دانشگاه، ۱۳۸۳.

فرمانفرما بعد از شش سال تبعید در بین‌النهرین وقتی "امین‌السلطان" از صدارت برکنار شد، به ایران بازگشت و به کرمانشاه رفت و بروجرد و لرستان هم جز قلمرو حکومتی او شد. در زمامداری دوباره "امین‌السلطان" و مخالفت وی با مشروطه‌خواهان طرف آزادی‌خواهان را می‌گیرد و همه کاری می‌کند تا سرنگونی امین‌السلطان را به امضای علما برساند.
[۹] کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری، ص۲۱۶، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱.
بعد از عزل اتابک با شرکت رجال قوم، دولتی تشکیل می‌دهد که در راس آن قرار داشت؛ اما بعد مظفرالدین‌شاه "امین‌الدوله" را به صدارت رساند و او وزیر جنگ شد.
[۱۰] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۲، ص۱۱، تهران، زوار، ۱۳۷۱.

در نهضت مشروطه‌طلبی از مشروطه‌طلبان نبود؛ اما پس از استقرار مجلس در دوره اول مجلس شورای ملی یعنی در اردیبهشت ۱۲۸۸ و پس از فتح تهران در کابینه بدون نخست‌ وزیر که "سردار اسعد" و "سپه‌دار تنکابنی" آن را اداره می‌کردند. فرمانفرما وزیر عدلیه می‌شود و در کابینه "ناصرالملک" وزیر داخله شد.
[۱۱] فرمانفرماییان، مهرماه، زندگینامه عبدالحسین میرزا، ص۲۲۸، تهران، کویر، ۱۳۷۷.


۲.۱.۱ - کودتای ۱۲۹۹

"عبدالحسین‌میرزا" در کودتای ۱۲۹۹ در زمره رجالی بود که به بند کشیده شد. اما بعد از کنار رفتن "سیدضیا" او و دیگران آزاد شدند؛ ولی از آن تاریخ به بعد کاری به فرمانفرما داده نشد. او فقط در جشن‌ها و مراسم سلام شرکت می‌کرد. وی در نخست‌ وزیری "قوام" از سردارسپه و وطن‌پرستی او تجلیل کرد. او از قدیم با رضاخان آشنایی داشت و وقتی والی کرمانشاه شد، "رضاخان" جز محافظین وی بود. او بعد از پادشاهی "رضاخان" روابط خود را با رضاشاه حفظ کرد و قسمتی از زمین‌های خود را به او فروخت و یا مجانا در اختیار او گذاشت. کاخ‌های رضاشاهی همگی در زمین‌های فرمانفرما بنا شد. در ابتدای حکومت "رضاخان" با این‌که فرزندان او همگی در صدر مشاغل نسبتا مهمی‌ بودند، خود نیز سعی داشت، مسئولیتی داشته باشد. بعدها که رضاخان فرزند ارشد او "نصره‌الدوله فیروزمیرزا" را به زندان‌ انداخت، نه تنها داعیه شغلی نداشت، بلکه از جان و مال خود نیز بیمناک شد. اما "رضاشاه" گفته بود حساب پدر از پسر جداست و واقعا هم همین‌گونه بود. فرمانفرما پس از قتل فرزندش نصره‌الدوله تاب و توان خود را از دست داد و سرانجام در ۱۳۱۸ در ۸۶ سالگی درگذشت.
[۱۲] احتشام السلطنه، خاطرات، ص۲۶۴، تهران، زوار، ۱۳۶۷.
او بعد از مرگ سی و شش فرزند از خود به جای گذاشت که مهمترین آن‌ها نصره الدوله میرزا، محمدحسین میرزا و عباس میرزا سالار لشگر بود.


"فیروزمیرزا" اولین فرزند ذکور "عبدالحسین‌فرمانفرما" معروف به نصره‌الدوله در سال ۱۲۶۴ (ه. ش) در تبریز به دنیا آمد. او در بیروت به تحصیل پرداخت. وقتی پدر حاکم کرمان شد او نایب‌الایاله آن‌جا شد که پدر برای او تقاضای لقب "نصره‌الدوله" را کرد و مورد موافقت مظفرالدین‌شاه قرار گرفت.
[۱۳] علوی، ابوالحسن، رجال عصر مشروطه، ص۶۳، تهران، اساطیر.
بعد از مشروطه برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. او درباره تحصیلات خود می‌گوید: «میل دارد به مقام دکترا در حقوق برسد.» وی دو ماه بعد از جنگ جهانی با اخذ درجه دکترا به ایران بازمی‌گردد.
[۱۴] روزنامه رعد، شماره۲۰، ۱۶ذیحجه ۱۳۳۲.
به محض ورود، کفیل وزارت عدلیه در کابینه "مستوفی‌الممالک" شد و بعدا در کابینه "مشیرالدوله" معاون وزیر عدلیه شد.
[۱۵] بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، ج۳، ص۱۱۰ـ۱۱۴، تهران، زوار، ۱۳۵۸.
وی در کابینه "وثوق‌الدوله کابینه‌ای که به خاطر قرارداد ۱۹۱۹ که عملا ایران را مستعمره انگلیس می‌کرد، معروف شده است، وزیر عدلیه بود چند روز بعد از قرارداد با احمدشاه به اروپا رفت.
[۱۶] مکی، حسین، نقش فراماسونها در تاریخ معاصر ایران، ص۴۰۹، تهران، اشاره، ۱۳۷۷.
او دلیل موافقت‌اش را با این قرارداد اینگونه بیان میدارد: «انگلیس یک کشور استعمارگر است؛ اما به علت از میان رفتن روسیه تغییر سیاست داده است، کابینه فعلی به این مسئله واقف است و به طور صحیح دوستی و تمایلات انگلیس را برای هرگونه عملی لازم می‌داند.» بعد از این‌که کابینه "وثوق" دوام نیاورد و "سیدضیا" با کودتای انگلیسی‌ها نخست ‌وزیر شد، نصره‌الدوله و پدر و برادرش به زندان افتادند، روابط "نصره‌الدوله" با انگلیسی‌ها به سردی گرایید.
[۱۷] اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۳۷ـ۴۰، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.


۳.۱ - نصره‌الدوله و سردار سپه

روابط نصره‌الدوله در هنگامی‌که رضاخان سردار سپه بود، در حسن ‌ظن و اعتماد می‌گذشت؛ اما نصره‌الدوله از یک چیز هراس داشت و آن نزدیکی سوسیالیست‌های مخالف خودش با رضاخان بود.
[۱۸] اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ج۱، ص۸۵، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
[۱۹] اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ج۱، ص۱۲۹، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
نصره‌الدوله با تجربه و سیاست‌پیشه می‌دانست، آینده از آن سردار سپه است و با حزب "تجدد" در مجلس از حامیان او قرار گرفت. نصره‌الدوله بعد از زمامداری رضاخان تا سال۱۳۰۵ در کابینه‌های مختلف وزیر عدلیه و وزیر مالیه بود.
[۲۰] اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۳۰، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.


۳.۲ - بازداشت نصره‌الدوله

نصره‌الدوله در ۸ خرداد ۱۳۰۸ به دستور رضاشاه به شکلی ناگهانی بازداشت شد. او متهم به رشوه‌گیری آن هم به مقدار ناچیز بود. البته میل واقعی شاه این گونه طلب می‌کرد که او می‌خواست، نصره‌الدوله محاکمه و محکوم گردد. هدف تنها تحقیر و ارعاب نصره‌الدوله، بلکه معارضه و اعمال قدرت با همه طبقه اشراف بود.
[۲۱] اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۵۳، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
محکومیت نصره‌الدوله عبارت بود از محرومیت از حقوق اجتماعی، چهار ماه حبس تادیبی و پرداخت پنج هزار تومان جریمه. نصره‌الدوله پس از آزاد شدن به کلی از سیاست کناره گرفت؛ اما در ۲۴ مهر ۱۳۱۵ دوبار بازداشت شد. گویا یکی از دلایل توقیفش ارتباط با کاردار سفارت فرانسه بود که خانه‌اش را به او اجاره داده بود. نصره‌الدوله نیز به سرنوشت بسیاری از رجال سیاسی ایران دچار شد که همه قربانی قدرت‌طلبی، سوءظن و طمع شاه شده بودند. وی در اوایل سال ۱۳۱۶ به سمنان منتقل شد و در همان سال به قتل رسید.
[۲۲] طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۱۸۲، تهران، البرز، ۱۳۷۳.



"محمدولی‌میرزا" دومین فرزند عبدالحسین‌فرمانفرما در سال ۱۲۷۱ (ه. ش) در تبریز متولد شد. وی در سال ۱۲۸۳ برای تحصیل به فرانسه می‌رود و بعد از هشت سال در سال ۱۲۹۱ (ه. ش) به ایران بازمی‌گردد. وی در این ایام به جز رسیدگی به املاک پدری در آذربایجان کار دیگری انجام نمی‌داد. او در هنگام قرارداد ۱۹۱۹ نیز یکی از دست‌اندرکاران بود و در عراق با "سرپرسی‌کاکس" منعقد کننده این قرارداد در عراق دیدن می‌کند و او نیز از انگلیس به خاطر این خدمت پول دریافت می‌کند.
[۲۳] اسکندری، ایرج، خاطرات سیاسی، ص۲۹۱، تهران، علمی، ۱۳۶۸.
بعد از این‌که دولت کودتا بر سر کار می‌آید و پدر و برادرانش در زندان "سیدضیا گرفتار" می‌شوند، او نیز به عتبات می‌گریزد. بعد از کودتا در سال ۱۳۰۰ (ه. ش) با سمت کفیل مالیه همراه ولی‌عهد و پیشکار او "محمدولی‌خان سپهسالار" راهی آذربایجان می‌شود؛ اما بعد از مدتی به دستور رضاخان به تهران می‌آید و از طرفداران رضاشاه می‌شود و در یادداشت‌هایش نام "سردار سپه" را مترادف با ایجاد امنیت و دفع اشرار و خلع سلاح آن‌ها می‌داند.
[۲۴] فرمان فرماییان، محمد ولی میرزا، از روزگار رفته حکایت، خاطرات محمدولی میرزا، ص۲۵ـ ۲۹، تهران، سیامک، ۱۳۸۲.
او در دوره ۵، ۶و ۷ به مجلس راه یافت. وی بعد از آن چندی به امور ملکی خود پرداخت و در اطراف سراب املاک وسیعی خرید و تا شهریور ۱۳۲۰ به زراعت و این گونه کارها پرداخت. در سال ۱۳۲۶ (ه. ش) در کابینه "قوام" وزیر کار بود. او در مجلس چهاردهم رهبر فراکسیون آزادی بود.
[۲۵] مرواریدی، یونس، ادوار مجلس قانون‌گزاری، ص۷۸، تهران، اوحدی، ۱۳۷۷.
وی با دختر قائم‌مقام عدل (پدر پروفسور عدل) ازدواج نمود و در سال ۱۳۶۸ (ه. ش) در آمریکا گذشت.


در ۱۲۶۵ (ه. ق) متولد شد. او از نوجوانی در بعضی ماموریت‌های پدر همراه او می‌شود. وی نیز در عقد قرارداد ۱۹۱۹ به برادرش کمک می‌کند و در کابینه "وثوق" به حکمرانی کرمانشاه می‌رود. از ماموریت‌های مهم او همکاری با کمیته مهاجرت است که به عنوان اعتراض به بی‌طرفی در کنار "نظام‌السلطنه"، "مدرس" و "سلیمان‌میرزا" تهران را ترک و به کرمانشاه می‌رود. در دولتی که در کرمانشاه تشکیل می‌دهد، ریاست ستاد ارتش را بر عهده داشت. بعد از کودتای ۱۲۹۹ به همراه پدر و برادر بازداشت می‌شود؛ اما بعد از رهایی از زندان به نمایندگی در مجلس می‌رسد و در ادوار ۵، ۶، و ۸ به نمایندگی و در سال ۱۳۰۷ ریاست مجلس می‌رسد. در کودتای ۱۲۹۹ به همراه پدر و برادر به زندان سیدضیا افتاد.
[۲۶] فرمانفرمائیان، منوچهر، خون و نفت، ص۸۴.
وی دختر "رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه" را به زنی گرفت و دارای ۶ فرزند شد. عباس میرزا در سال ۱۳۱۲ (ه. ش) برای درمان بیماری سرطان به کشورهای آلمان و فرانسه سفر کرد و سرانجام در سال ۱۳۱۳ درگذشت. وی در یکی از قبرستان‌های پاریس دفن شد.
[۲۷] عاقلی، باقر، خاندانهای حکومتگر ایران، ص۳۰.



"محمدحسینن فیروز" فرزند نسبتا خوشنام فرمانفرما در سال ۱۲۷۷ (ه. ش) در تبریز به دنیا می‌آید. پس از تحصیلات ابتدایی در "بروکسل" و "پاریس" فرمانفرما از لحاظ رعایت سیاست این فرزندش را به روسیه می‌فرستد. وی در مدرسه "کردوپاژ" که مخصوص اعیان منتسب به دربار بود، پذیرفته شد. وی در ۱۹۱۵ وارد هنگ سوار روس می‌شود و بعد به وطن باز می‌گردد و در خاموش کردن بلوای "سالارالدوله" در غرب کشور به پدر کمک می‌کند. چندی نیز به گروگان در نزد انگلیسی‌ها می‌ماند.
[۲۸] رکن زاده، محمدحسین، فارس و جنگ بین الملل، ج۲، ص۱۱۵، تهران، اقبال، ۱۳۴۹.
بعد از قرارداد ۱۹۱۹ و تلاش او، از طرف انگلیس‌ها به درجات و نشانهای "ویکتوریا" نایل می‌گردد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ به ریاست ستاد قوای آذربایجان می‌رسد، سپس رییس ستاد لشگر جنوب، فرمانده تیپ اصفهان، خوزستان و سپس فارس می‌شود. وی در غائله فارس به آن‌جا اعزام می‌شود که از طرف "سرلشگر شیبانی" به بی‌کفایتی و اشتباهات عدیده در عملیات نظامی‌ متهم شده و به همراه چند تن از همکارانش از مشاغل خود برکنار می‌شود.
[۲۹] طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۲، ص۹۲۲، تهران، البرز، ۱۳۷۳.
وی سپس در سال ۱۳۰۸ فرمانده قوای جنوب می‌شود. در همین سمت است که متهم به توطئه علیه دولت تلاش برای براندازی و همکاری با "مسترچیک" "سالارقشقایی" و "صارم‌الدوله" و "نصره الدوله" می‌شود. او را به تهران می‌آورند.‌ اندکی بعد به کار دعوت می‌شود. آخرین سمت وی در زمان رضاشاه درسال ۱۳۱۷ رییس دادرسی ارتش بوده است. او در قضایای آذربایجان و قیام "پیشه‌وری" به طرف "حزب‌توده" و کمونیست‌ها می‌رود. او جز سران حزب‌توده قرار می‌گیرد. بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ فرزندش "اسکندر فیروز" به نمایندگی مجلس می‌رسد.
[۳۰] قاسمی، ابوالفضل، خاندانهای حکومتگر ایران، ص۱۰۰، تهران، بی‌نا، بی‌تا



۱. اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ، ص۴۳۲، تهران، ویسمن، ۱۳۷۰.
۲. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۱۱۰ـ۱۱۴، تهران، زوار، ۱۳۶۳.
۳. امین، علی، رساله مجدیه، ص۳۸، تهران، اقبال، ۱۳۵۸.
۴. وحیدنیا، سیف الله، خاطرات وحید، ص۶۴۲، تهران، بی‌نا، ۱۳۶۳.
۵. سرپرسی، سایکس، سفرنامه‌ی ژنرال سرپرسی سایکس، ص۸۶، ترجمه‌ی حسین سعادت نوری، تهران، لوحه، ۱۳۶۳.
۶. احتشام السلطنه، خاطرات، ص۲۶۴، تهران، زوار، ۱۳۶۷.
۷. اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص۲۲۳، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶.
۸. حبل المتین، شماره ۳۲، ص۱۳۷، تهران، موسسه چاپ و انتشار دانشگاه، ۱۳۸۳.
۹. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری، ص۲۱۶، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱.
۱۰. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج۲، ص۱۱، تهران، زوار، ۱۳۷۱.
۱۱. فرمانفرماییان، مهرماه، زندگینامه عبدالحسین میرزا، ص۲۲۸، تهران، کویر، ۱۳۷۷.
۱۲. احتشام السلطنه، خاطرات، ص۲۶۴، تهران، زوار، ۱۳۶۷.
۱۳. علوی، ابوالحسن، رجال عصر مشروطه، ص۶۳، تهران، اساطیر.
۱۴. روزنامه رعد، شماره۲۰، ۱۶ذیحجه ۱۳۳۲.
۱۵. بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، ج۳، ص۱۱۰ـ۱۱۴، تهران، زوار، ۱۳۵۸.
۱۶. مکی، حسین، نقش فراماسونها در تاریخ معاصر ایران، ص۴۰۹، تهران، اشاره، ۱۳۷۷.
۱۷. اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۳۷ـ۴۰، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
۱۸. اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ج۱، ص۸۵، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
۱۹. اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ج۱، ص۱۲۹، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
۲۰. اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۳۰، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
۲۱. اتحادیه، منصوره، مجموعه مکاتبات و اسناد و خاطرات نصره‌الدوله، ص۵۳، تهران، سیامک، ۱۳۷۸.
۲۲. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۱۸۲، تهران، البرز، ۱۳۷۳.
۲۳. اسکندری، ایرج، خاطرات سیاسی، ص۲۹۱، تهران، علمی، ۱۳۶۸.
۲۴. فرمان فرماییان، محمد ولی میرزا، از روزگار رفته حکایت، خاطرات محمدولی میرزا، ص۲۵ـ ۲۹، تهران، سیامک، ۱۳۸۲.
۲۵. مرواریدی، یونس، ادوار مجلس قانون‌گزاری، ص۷۸، تهران، اوحدی، ۱۳۷۷.
۲۶. فرمانفرمائیان، منوچهر، خون و نفت، ص۸۴.
۲۷. عاقلی، باقر، خاندانهای حکومتگر ایران، ص۳۰.
۲۸. رکن زاده، محمدحسین، فارس و جنگ بین الملل، ج۲، ص۱۱۵، تهران، اقبال، ۱۳۴۹.
۲۹. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۲، ص۹۲۲، تهران، البرز، ۱۳۷۳.
۳۰. قاسمی، ابوالفضل، خاندانهای حکومتگر ایران، ص۱۰۰، تهران، بی‌نا، بی‌تا



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان فیروز» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۹.    






جعبه ابزار