خاندان حکیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان حکیم، از خاندانهای علمی و سیاسی
شیعی معروف در
عراق معاصر است و
نسب خاندان حکیم به
حسن مثنی، پسر
امام حسن (علیهالسلام)، میرسد.
در قرن یازدهم هجری،
جد بزرگ این خاندان به نام
سیدعلی حکیم، پسر سید مراد بن سیدشاه اسداللّه،
طبیب ویژه
شاهعباس اول صفوی (متوفی ۱۰۳۸) بود.
سیدعلی به سبب
دانش و فضیلتش مورد احترام همگان بود.
کتاب المجرّباتالطبیة اثر اوست.
در ۱۰۳۳، سیدعلی به همراه شاهعباس صفوی برای
زیارت مرقد
امیرمؤمنان(علیهالسلام) به
نجف رفت و با اصرار مردم آنجا برای
طبابت در نجف سکونت گزید.
از این زمان به سیدعلی حکیم شهرت یافت و فرزندانش نیز به همین نام مشهور شدند.
بنابر منابع شرح حال
در پنجمین
نسل از خاندان سیدعلی حکیم، عالم بزرگی به نام سیدمهدی حکیم ظهور کرد که از عالمان بزرگ نجف بود.
سیدمهدی حکیم تحصیلات حوزوی را در محضر استادانی مانند
ملاعلی خویی،
محمدکاظم خراسانی،
شیخ محمدحسین کاظمی،
میرزا حسن شیرازی،
ملاحسینقلی همدانی و
شیخ محمدطه نجف به اتمام رساند و به درجه
اجتهاد رسید
.
زمانی که شیخ
موسی شراره عاملی، مرجع شیعیان در بنتجبیل
لبنان، فوت کرد، اهالی آنجا بهطور مکرر از آیتاللّه محمدحسین کاظمی تقاضا کردند تا سیدمهدی حکیم به
دیار آنان عزیمت کند، از اینرو سیدمهدی به عنوان عالم
دین، عازم آن دیار شد.
او در ۸
صفر ۱۳۱۲ دارفانی را وداع گفت و در بنتجبیل به
خاک سپرده شد.
مهمترین آثار به جامانده از او عبارتاند از: تحفةالعابدین، در نصایح و مواعظ؛ معارفالاحکام در شرح
شرایعالاسلام محقق حلی؛ مبحث «حجیت قطع»، از منظومه الدُّرَةُ اَلمنظّمة اثر شیخ موسی شراره در اصول فقه؛ رسالة التعادل و التراجیح.
فرزند بزرگ سیدمهدی به نام سیدمحمود در ۱۲۹۸ در نجف به
دنیا آمد.
وی تحصیلات حوزوی خود را در این شهر زیرنظر علمایی مانند شیخ محمد طه نجف، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، آخوند خراسانی،
محمدسعید حبوبی،
شیخ عبدالهادی شلیله،
سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و شیخ
احمد آلکاشفالغطاء به پایان رساند و از استادان معروف
فقه و
اصول در حوزه نجفاشرف شد.
سیدمحمود حکیم در ۱۳۷۵ از
دنیا رفت از او آثاری به شکل حاشیه و تعلیقه بر کتابهای درسی فقه و اصول برجایماند.
پسرش سیدعبدالمجید عالم دین و از اساتید حوزه نجف بود که توسط عوامل بعثی در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید.
دیگر فرزند سیدمهدی که سیدهاشم نام داشت، در ۱۳۰۹ در بنتجبیل به دنیا آمد.
تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کرد، سپس برای ادامه تحصیل عازم نجف شد و زیر نظر استادان برادرش، سیدمحمود، پرورش یافت.
سیدهاشم حکیم پس از آن به بنتجبیل بازگشت و به عنوان عالم دینی آن دیار به خدمات دینی و اجتماعی پرداخت.
وی در ۲۸ بهمن ۱۳۳۴ در بنتجبیل از دنیا رفت.
از او آثاری مانند: منتقیالاخبار، العقدالثمین و شذورالجواهر برجای مانده است.
دو
پسر او سیدعلی و سید مهدی در بنت جبیل ماندند و به تدریس علوم دینی و
وعظ و
ارشاد مردم پرداختند
.
نامورترین فرزند سیدمهدی و شاخصترین فرد این خاندان،
مرجع بزرگ
تقلید شیعیان،
سیدمحسن حکیم، است.
وی، در مقام مرجع تقلید شیعیان، به سیاست توجه ویژهای داشت و معتقد بود اگر سیاست را به معنای اصلاح امور بندگان
خدا و تلاش برای ارتقای سطح زندگی آنها در نظر بگیریم، رجال دین باید با تمام توان در این زمینه فعالیت نمایند.
بر این اساس، وی در بسیاری از مسائل سیاسی روزگار خویش دخالت میکرد و
فتوا میداد.
فرزندان و نوادگان وی نیز به تبعیت از پدر، به ویژه با توجه به اوضاع سیاسی
عراق، در صحنه سیاسی این کشور اثرگذار بودهاند.
برخورد خشونتآمیز و همراه با
قتل فرزندان افراد این خاندان در تاریخ سیاسی عراق بیسابقه است.
سیدمحسن حکیم ده پسر و چهار دختر داشت.
اسامی پسران وی چنین است:
سیدیوسف، سیدمحمدرضا،
سیدمحمدمهدی، سیدکاظم،
سیدمحمدباقر،
سیدعبدالهادی،
سیدعبدالصاحب،
سیدعلاءالدین،
سیدعبدالعزیز،
سیدمحمدحسین.
تأثیرگذارترین شخصیتهای سیاسی خاندان حکیم، در میان فرزندان سیدمحسن حکیم عبارتاند از:
در ۱۳۲۷/۱۲۸۸ش در نجف به دنیا آمد.
نزد پدرش و دیگر استادان حوزه درس خواند و سپس به تدریس و تألیف پرداخت.
وی از اعضای اصلی «جمعیة مُنْتدی النشر» بود که با هدف اصلاح نظام درسی
حوزه علمیه نجف در ۱۳۵۴/ ۱۳۱۴ش تأسیس شد.
سیدیوسف عالمی باتقوا، فاضل و بهرهمند از قریحه شعری بود.
وی پس از وفات پدرش از پذیرش پیشنهاد
مرجعیت تقلید، با توجه به وجود استادان برجسته در حوزه نجف، امتناع کرد.
او در
حرم امام علی (علیهالسلام) و
مسجد هندی اقامه جماعت مینمود، اما پس از سختگیریهای حکومت بر حوزه علمیه نجف خانهنشینی اختیار کرد و عزلت گزید.
با این همه،
حکومت بعثی عراق، برای مقابله با فعالیتهای خاندان حکیم، او را نیز برای مدتی به
زندان افکند.
فشارهای روحی ناشی از به شهادترسیدن تعداد زیادیاز برادران، برادرزادگان، عموزادگان و نیز دو فرزندش (سیدکمالالدین، از مدرّسان حوزه نجف، سید عبدالوهاب) توسط رژیم بعث عراق در ۱۳۶۲ش، سبب یماری وی در سالهای آخر
عمر شد.
سیدیوسف حکیم در
رجب ۱۴۱۱/ ۱۳۶۹ش وفات کرد.
برخی آثارش عبارتاند از: الخیارات، اَبحاثٌ فی التفسیر و بحث حول علمالاجمالی.
وی پسر سوم سیدمحسن بود. در ۱۳۱۴ش در نجف به دنیا آمد.
تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه نجف، زیرنظر استادانی مانند
سیدمحمدباقر صدر، شیخ
محمدتقی آلفقیه، از مراجع
لبنان،
شیخ حسین حلّی،
محمدامین زینالدین و
سیدابوالقاسم خویی به پایان رساند.
سیدمحمدمهدی به همراه شخصیتهایی مانند سیدمحمدباقر صدر، یکی از مؤسسان
حزب
الدعوة الاسلامیة در ۱۳۳۷ش بود.
وی در ۱۳۴۲ش، به نمایندگی پدر خود، عازم بغداد شد.
او در تأسیس مدارس
امام جواد (علیهالسلام) در
بغداد و کاظمیه و دانشکده اصول دین (کلیة اصولالدین) شرکت داشت و یکی از مدرسان این دانشکده بود.
وی همچنین از مؤسسان جماعتالعلماء فیالنجف الاشرف بود و از شخصیتهای محوری آن به شمار میآمد.
سید محمدمهدی حکیم در جنبش
اسلامی عراق در دهه ۱۳۴۰ش و مقابله با اقدامات دینستیزانه حکومتهای وقت نقش بسزایی ایفا نمود.
به همین دلیل
حزب بعث حاکم، در ۱۳۴۸ش او را به ارتباط با کشورهای خارجی و تلاش برای براندازی
دولت و همکاری با کردها در مبارزه با حکومت وقت متهم کرد و درصدد دستگیری وی برآمد.
بنابراین سیدمحمدمهدی مجبور شد عراق را ترک کند و به
عربستان سعودی برود.
او از آنجا به
اردن،
ایران و
پاکستان سفر کرد و در ۱۳۵۰ش عازم
دبی شد.
در آنجا فعالیتهای خود را از سرگرفت و در تأسیس شورای اوقاف جعفری (مجلس الاوقاف الجعفری)، ساختن مدارس و مساجد مانند مسجد امام علی (علیه
السلام)، و پایهگذاری جمعیتهای خیریه مانند صندوق نیکوکاری و احسان (صندوق البروالاحسان) مشارکت فعال داشت
.
او در عراق تحت تعقیب بود، از اینرو در ۱۳۵۹ش برای مدت کوتاهی در
دمشق اقامت گزید و پس از آن به
لندن رفت.
در آنجا در ۱۳۶۱ش، جنبش گروههای
اسلامی عراق (حرکة الافواج الاسلامیة العراقیة) را پایهگذاری نمود که هدف آن ایجاد هماهنگی بین گروههای مخالف حکومت
حزب بعث در
اروپا بود.
علاوه بر آن، وی در تأسیس انجمن
اسلامی جهانی
اهلبیت (رابطة أهلالبیت الاسلامیة العالمیة)، کانون اهلبیت (مرکز اهلالبیت)، کمیته حمایت از آوارگان عراقی (لجنة رعایة المُهَجَّرین العراقیین)، و سازمان حقوق
بشر در عراق (منظمة حقوقالانسان فیالعراق) بسیار مؤثر بود.
انجمن
اسلامی جهانی اهلبیت اولین همایش خود را در ۱۳۶۲ش در لندن برگزار کرد و سیدمحمدمهدی حکیم به دبیر کلی آن انتخاب شد.
این انجمن از جمعیتهای
اسلامی نقاط مختلف جهان تشکیل میشد.
سیدمحمدمهدی حکیم، همچنین کانون اهلبیت را در ۱۳۶۲ش و با همکاری
سیدمحمد بحرالعلوم تأسیس کرد که به امور عراقیهای ساکن در بریتانیا رسیدگی مینمود.
کمیته حمایت از آوارگان عراقی، برای آوارگان عراقی در ایران کمکهای مالی فراهم میکرد.
سازمان حقوق بشر در عراق نیز موارد نقض حقوق بشر از سوی رژیم بعثی را افشا میکرد.
سید محمدمهدی حکیم سه بار از سوءقصد نجات یافت، اما در ۲۷ دی ۱۳۶۶ که به دعوت جبهه
اسلامی ـ ملی
سودان (الجبهة الاسلامیة القومیة) در این کشور حضور یافته بود، توسط عوامل بعثی به شهادت رسید.
او پنجمین فرزند سیدمحسن حکیم بود که در ۲۰ مرداد ۱۳۱۸ در شهر نجف متولد شد.
تحصیلات حوزوی را نزد پدرش سیدمحسن حکیم، محمدحسین حکیم (متوفی آبان ۱۳۶۸)، سید محمدباقر صدر و
آیتاللّه خویی گذراند و
فلسفه و
علوم قرآنی را بهطور تخصصی دنبال کرد و در فقه و
اصول به درجه
اجتهاد نایل شد.
وی به همراه سیدمحمدمهدی حکیم، سیدمحمدباقر صدر و چندتن دیگر
حزب
الدعوة را در ۱۳۳۷ش تأسیس نمود.
سید محمدباقر حکیم سپس به بغداد رفت و از ۱۳۴۳ش تا ۱۳۵۴ش به تدریس علوم قرآن و فقه در دانشکده اصول دین پرداخت. وی همچنین در تأسیس مدرسه علوم
اسلامی (مدرسةالعلوم الاسلامیة) مشارکت داشت. سیدمحمدباقر مورد اعتماد پدرش بود و به نمایندگی او در بسیاری از فعالیتهای
اسلامی حضور یافت.
وی همچنین در زمان مرجعیت سیدمحمدباقر صدر، زیرنظر وی فعالیت نمود.
در پی آن، رژیم بعثی چندینبار او را دستگیر و حتی در ۱۳۵۵ به
حبس ابد محکوم نمود، اما با دستور عفو عمومی
احمد حسنالبکر در ۱۳۵۷، از
زندان آزاد گردید.
به دنبال افزایش این فشارها، وی در ۱۳۵۹ش بهطور مخفیانه عازم دمشق شد و پس از اندکی از طریق
ترکیه راهی ایران شد.
او در ایران، در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی فعالیت کرد و مسئولیتهای متعددی را برعهده گرفت که مهمترین آنها عبارتاند از: دبیرکلی جماعةالعلماء المجاهدین فی العراق که در ۱۳۵۹ش تأسیس شد، سخنگویی مجلس اعلای انقلاب
اسلامی عراق (المجلس الاعلی للثورة الاسلامیة فی العراق) که در ۲۶ آبان ۱۳۶۱ پایهگذاری گردید، ریاست مجلس اعلای انقلاب
اسلامی عراق در ۱۳۶۵، مشارکت در تأسیس مجمع جهانی تقریب بین مذاهب
اسلامی (المجمع العالمی للتقریب بینالمذاهب الاسلامیة) و تصدی ریاست آن، و قائممقامی مجمع جهانی اهلبیت (المجمعالعالمی لأهلالبیت).
علاوه بر این، او تشکیلات نظامی وابسته به مجلس اعلی انقلاب
اسلامی به نام سپاه بدر (فَیلَق بدر) را تأسیس کرد که در حدود سههزار سرباز داشت و همه آنان عراقیهای مهاجر به ایران بودند.
این سپاه در
جنگ عراق با ایران، علیه نیروهای عراقی جنگید.
با آغاز
قیام شیعیان جنوب عراق علیه رژیم بعثی در اسفند ۱۳۶۹، سپاه بدر برای حمایت از این قیام وارد خاک عراق شد، اما حکومت عراق این قیام را سرکوب نمود و سپاه مذکور کاری از پیش نبرد.
پس از حمله نیروهای امریکایی به عراق و سرنگونی رژیم بعث در ۱۳۸۲ش، آیتاللّه محمدباقر حکیم در ۲۱ اردیبهشت همان سال به عراق بازگشت و در نجف اقامت گزید، اما در ۷ شهریور ۱۳۸۲ پس از امامت
نماز جمعه و هنگام خروج از صحن نجفاشرف، در انفجار اتومبیل بمبگذاری شده به شهادت رسید
.
محمدباقر حکیم آثار فراوانی برجای گذاشت که مهمترین آنها عبارتاند از: الحکمالاسلامی بینالنظریة و التطبیق، النظریة الاسلامیة فی التحرک السیاسی، علومالقرآن، الوحدةالاسلامیة من منظور الثقلین، الکِفاح المسلح فی
الاسلام.
وی دولت و حکومت را اساساً منصبی الهی میدانست و بنابراین معتقد بود که حکومت مطلوب، باید آموزههای الهی را مد نظر قرار دهد.
محمدباقر حکیم معتقد بود که مردم باید در انتخاب نوع حکومت خود آزاد باشند و این آزادی به هیچ دلیلی نباید محدود یا نفی شود.
وی نوع حکومت جمهوری
اسلامی را بر دیگر انواع حکومت ترجیح داده و معتقد بود که آن را باید
فقیه عادل و آگاه اداره کند.
نقش مردم در این نوع حکومت، شناخت ولیّ فقیه و اطاعت از وی و نیز برقراری ارتباط با او از طریق نمایندگان است.
وی همچنین به تکثرگرایی سیاسی همراه با به رسمیت شناختن حکومت
اسلامی، التزام به قوانین موجود، و اجتناب از اختلال در امنیت اجتماعی اعتقاد داشته و تکثرگرایی سیاسی را مشکلی برای جامعه
اسلامی نمیدانسته است.
محمدباقر حکیم در ۱۳۷۸ش نظریه تخصصی شدن مرجعیت دینی را مطرح نمود.
از دیدگاه وی، به دلیل تحولات سیاسی در جهان
اسلام، سرکوبهای سیاسی انجام شده، و مسئولیتهای سنگین مراجع، باید مرجعیت دینی به سمت تخصصیشدن پیش رود و بر این اساس، بعضی از مراجع تنها به امر صدور فتوا و امور مرتبط با آن و عدهای دیگر تنها به امور سیاسی و اجتماعی بپردازند.
این تخصصگرایی باید به تدریج افزایش یابد و موضوعات دیگری را نیز شامل شود.
سیدعبدالهادی حکیم، فرزند سیدمحسن حکیم که در ۱۳۱۹ش در نجف بهدنیا آمد.
تحصیلات خود را در بغداد و سپس قاهره ادامه داد و در رشته شریعت
اسلامی در ۱۳۵۶ش دکتری گرفت و در دانشکده اصول دین بغداد و دانشکده فقه (کلیةالفقه)
نجف به تدریس مشغول شد.
وی در ۱۴ اسفند ۱۳۶۳ توسط حکومت بعثی به شهادت رسید. آثاری از او بر جای مانده است.
دو فرزندش سیدحسن و سیدحسین نیز در همان تاریخ دستگیر و شهید شدند.
سیدعبدالصاحب حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن حکیم که در ۱۳۲۱ش در نجف بهدنیا آمد.
تحصیلات حوزوی را تحت نظر پدرش، سیدمحمدباقر حکیم، سیدمحمدباقر صدر و سپس
سیدمحمد روحانی و
سیدابوالقاسم خویی گذراند.
در سیسالگی به درجه اجتهاد رسید و به تدریس فقه و اصول و اخلاق پرداخت و تألیفاتی در این زمینه از خود برجای گذاشت.
از جمله دو کتاب مُنْتَقی الاصول و المرتَقی الیالفقهالارْقی که هر دو تقریرات درس استادش سیدمحمد روحانی است و شرح
کفایةالاصول .
حکومت بعثی عراق،
سیدعبدالصاحب حکیم را، در ۱۳۶۲ش به شهادت رساندند.
سیدعلاءالدین حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن، در ۱۳۲۵ش در نجف به دنیا آمد و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا به پایان رساند و سپس به تدریس مشغول شد.
وی همچنین در اداره
مدرسه دارالحکمه که پدرش آن را تأسیس کرده بود، فعالیت مینمود.
وی در ۱۳۶۲ش به شهادت رسید.
سیدمحمدحسین حکیم، یکی دیگر از فرزندان سیدمحسن حکیم بود.
وی در ۱۳۲۷ش در نجف به دنیا آمد و با تکمیل تحصیلات حوزوی، در حوزه نجف به تدریس پرداخت.
او در ۱۳۶۲ش به شهادت رسید.
سیدعبدالعزیز حکیم، دیگر فرزند سیدمحسن حکیم، که پس از شهادت برادرش سیدمحمدباقر به ریاست
مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق برگزیده شد و اکنون از فعالان عرصه سیاست در عراق است.
سیدمحمدسعید حکیم، از مراجع کنونی نجف، از اعضای این خاندان و نوه دختری
سیدمحسن حکیم است.
وی نزد پدرش سیدمحمدعلی حکیم (داماد آیتاللّه حکیم و از علمای نجف و سایر بزرگان حوزه نجف از جمله سیدمحسنحکیم، سیدابوالقاسم خویی و شیخ حسین حلّی درس خواند و سپس به تدریس، تألیف و اقامه جماعت در حرم
امام علی (علیهالسلام) پرداخت.
وی مدت زیادی در
زندان رژیم بعث عراق بود و پس از آزادی نیز تحتنظر حکومت قرار داشت.
برخی آثارش، علاوه بر رسالههای فتوایی، عبارتاند از: المحکَّم فی اصول الفقه؛ اصولالعقیدة و فاجعةالطف: ابعادُها، ثمراتها، توقیتها.
افزون بر شهدای مذکور در این مقاله، بیش از ۲۵ تن دیگر از اعضای این خاندان، از جمله چند
زن ،
شهید و شمار زیادی
مفقودالاثر شدهاند.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۲) عادل ادیب و حسین موسوی،
حزب الدعوه اسلامی عراق: پیشینه تاریخی و اندیشه سیاسی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳) راسم نفیس، احمد، الشیعة فی العراق بین الجذور الراسخة و الواقع المتغیر: رویة شیعیة، قاهره ۲۰۰۵.
(۴) اسحاق نقاش، شیعةالعراق، (قم) ۱۳۷۷ش.
(۵) امین، حسن، مستدرکات اعیانالشیعة، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۶.
(۶) مامین، حسن، اعیان الشیعه.
(۷) امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۸) علی بَهادلی، الحوزة العلمیة فیالنجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیة، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه/ ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۹) محمد حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵.
(۱۰) محمدحسین حرزالدین، تاریخ النجف الاشرف، هَذَّبه وزاد علیه عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، قم ۱۳۸۵ش.
(۱۱) احمد حسینی اشکوری، الامام الحکیم السید محسن الطباطبائی، نجف ۱۳۸۴.
(۱۲) محمدباقر حکیم، الاربعة عشر مناهج و رؤی، (قم) ۱۴۲۵الف.
(۱۳) محمدباقر حکیم، الحکم الاسلامی بین النظرّیة و التطبیق، (قم) ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۱۴) محمدباقر حکیم، الوحدة الاسلامیة من منظور الثقلین، (قم) ۱۴۲۵ب.
(۱۵) صلاح خرسان،
حزب الدعوة الاسلامیة: حقائق و وثائق، فصول من تجربة الحرکة الاسلامیة فی العراق خلال ۴۰ عاماً، دمشق ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۱۶) عادل رؤوف، عراق بلاقیادة: قراءة فی ازمة القیادة الاسلامیة الشیعیة فی العراق الحدیث، دمشق ۱۴۲۶/۲۰۰۵.
(۱۷) عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن الحکیم: ۱۸۸۹ـ۱۹۷۰م، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۸) ثامر عبدالحسن عامری، موسوعة انساب العشائر العراقیة: السادة العلویون، ج۱، (بیروت) ۲۰۰۴.
(۱۹) محمد عباسی، من زاخو الی کربلاء: قصة المؤامرة علی الثورة الشعبیة فیالعراق، قاهره ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۰) عباس عبیری، سیدمحسن حکیم: مرزبان حوزه نور، تهران ۱۳۷۵ش.
(۲۱) شمران عجلی، الخریطة السیاسیة للمعارضة العراقیة، لندن ۲۰۰۰.
(۲۲) حسن علوی، الشیعة و الدولة القومیة فیالعراق: ۱۹۱۴ـ ۱۹۹۰، قم.
(۲۳) عمرو، یوسف، علماء عرفتهم، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۲۴) محمد غروی، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۰ /۱۹۹۹.
(۲۵) فرهاد ابراهیم، الطائفیة و السیاسة فی العالم العربی: نموذج الشیعة فی العراق، (قاهره) ۱۹۹۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان حکیم»، شماره۶۳۹۸.