حیات در قرآن و حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَیات، مفهومی با کاربرد در
قرآن و
حدیث،
فلسفه و
عرفان است.
این واژه
اسم مصدر از ریشه حی ی و به معنای زندگانی و زنده شدن است که در مقابل آن
مَوت و مَمات (مردن) به کار میرود. در اصطلاح، نیرویی است که موجب بروز حس و تحرک در موجود زنده میشود و موجودات با آن خود را از
نقص به
کمال میرسانند
مُناوی، ذیل «الحیاة».
در قرآن کریم واژه حیات ۷۶ بار به کار رفته است.
مفهوم حیات در قرآن شامل همه موجودات زنده میشود. در پنج
آیه قرآن
لفظ
حَیّ (زنده) به
خدا نیز نسبت داده شده است. واژه حیات در قرآن چندگونه به کار رفته است. برخی کاربردهای آن با مفهوم لغوی واژه منطبق است، از جمله مَحْیایَ «زندگی من»،
اَحْیآءً «زندگان»
و یَسْتَحْیُونَ «زنده نگه میداشتند».
حتی گاهی این واژه به صورت مجازی به کار رفته است، مانند
نسبت دادن حیات به زمین مرده
که مراد از آن روییدن گیاهان در
زمین است.
از سوی دیگر، در برخی آیات به اصلاح دیدگاه آدمیان درباره حیات با بیانِ ابعاد جدیدی از آن و عمق بخشیدن به مفهوم حیات، به عنوان نعمتی الهی، توجه شده است. بر این اساس، در قرآن کریم حیات مفهومی فراتر از تحرکات بدنی و فعالیتهای روزمره زندگی را در بر میگیرد، از جمله در آیات ۱۲۲
سوره انعام
و ۲۴
سوره انفال،
که بنابر نظر مفسران، پیروی از
حق و
ایمان به خدا عاملی حیاتبخش است که موجب
هدایت انسان (زنده شدن وی) میگردد، در مقابلِ
کفر که
مرگ محسوب شده است
و به همین سبب خدا در
آیه ۲۲
سوره فاطر
مؤمنان را اَحیاء (زندگان) و کافران را اَموات (مردگان) خوانده است.
تعبیر «حَیوةًطَیِّبَةً» در
آیه ۹۷
سوره نحل
تعبیر روشنی از این کاربرد در قرآن عرضه کرده است. براساس این
آیه، خدا به مؤمنانی که
اعمال صالح انجام میدهند، حیاتی پاک و پسندیده میبخشد.
مفسران این زندگی را در برابر «مَعیشَةً ضَنْکاً»، زندگی سخت
قرار داده و محل
وقوع آن را در همین
دنیا یا
برزخ یا
آخرت دانستهاند.
همچنین منظور از آن را
رزق حلال،
قناعت،
بهشت،
سعادت، ایمان به خدا و انجام دادن طاعات، چشیدن شیرینی
طاعت خدا و
توفیق بر انجام دادن آن،
استغنا از خلق و روی آوردن به خدا و نیز شناخت خدا و صادق بودن در برابر وی بیان کردهاند.
اما طباطبائی
تفسیر دیگری از این عبارت ارائه کرده است، بدینگونه که برخی برداشتهای متقدمان از این عبارت (همچون
بهشت، سعادت و استغنا از خلق) در
واقع از نتایج حیات طیبهاند و برخی دیگر (از قبیل ایمان به خدا و شناخت او) از جمله مقدمات
کسب این نوع حیات محسوب میشوند. به اعتقاد طباطبائی،
این
آیه به افاضه زندگی
واقعیِ جدیدی به مؤمنان اشاره میکند که با زندگی عادی که همه انسانها واجد آن هستند، تفاوت دارد. به نظر وی،
حیات طیبه که در آن هیچگونه خباثت و فسادی وجود ندارد، از حیات عادی انسانی جدا نیست، بلکه مرتبهای از مراتب آن است که برخی افراد بشر آن را دارند.
امام خمینی با استناد به
آیه شریفه
(اِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ) معتقد است حیات برای جسم و
بدن برزخی ذاتی است و چون تجرد مثالی و صور ادراکی دارند از طرفی وجود فینفسه صور ادراکی، عین وجود آنها برای مدرک است و صور ادراکی با مدرک متحدند. بنابراین اجسام و بدنهای اخروی عین نفوساند و حیات آنها ذاتی آنهاست برخلاف بدنهای دنیوی که ذاتاً مردهاند و حیات از خارج به آنها وارد میشود، ازاینرو زندگی بدون صورت و فعلیت و هویت نفسی، زندگی لهو و لعبی است که هیچگاه ارتقاء وجودی ندارد و بلکه
جسم مثالی تمام ظهور به نفس قائم است و نفس بر تمام عوامل و اعضای خود احاطه دارد، از اینجاست که به تمام همت و فعالیت خود به جسم مثالی که ظل اوست توجه دارد.
به اعتقاد امام خمینی از این
آیه شریفه مذکور حیات ملکوتی و صورت ملکوتی عمل استفاده میشود؛ چنانکه اخبار و روایت دلالت دارند که جمیع موجودات حیات ملکوتی دارند و
عالم ملکوت سراسر حیات و علم است.
امام خمینی باتوجهبه آیات الهی، حیات
واقعی را حیات اخروی میداند و معتقد است زندگی اینجا نیست؛ بلکه دنیا مردگی است، حیات آخرت حیات
واقعی است.
ازاینرو ماده و هیولای دنیا بدون صورت و فعلیت موجود نیستند و در آخرت نیز موجود نیستند و حیات
واقعی مربوط به دار اخروی است و این دنیا مزرعه آخرت است.
بیان خصوصیات و ماهیت زندگی در قرآن کریم و مقایسه آن با آخرت نیز در
واقع در همین حوزه اصلاح مفهوم حیات قرار دارد. در برخی آیات، از جمله ۸۵ و ۸۶
سوره بقره،
از زندگی مادّی موجودات (و بهطور خاص انسانها) بر روی زمین با ترکیبِ وصفی «اَلْحَیوةُالدُّنیا» یاد شده
که در
آیه ۵
سوره حج
نیز به مراحل شروع تا پایان آن اشاره شده است؛ این زندگی از خاک آغاز شده و در نظام معیّن، از تشکیل
نطفه و
عَلَقَه (خون بسته شده) و
ولادت در نهایت مرگ تعیّن مییابد. این ترکیب وصفی که در نسبت با ترکیب دیگری از همین دست، یعنی «اَلدّارُالآخِرَة» سرا (زندگی) ی پسین
به صورت (زندگی حاضر (نزدیک)) معنا میشود،
افزون بر شصت بار در قرآن کریم به کار رفته است.
البته در بعضی موارد، از جمله
آیه ۹۶ سوره بقره
و ۹۷
سوره طه،
کلمه «حَیوة» خود به تنهایی همین معنا را بیان میکند.
با مقایسه این دو ترکیب در مییابیم که کارکرد معنایی «الآخِرَة» خبردادن از وجود جهانی دیگر و ادامهدار دانستن حیات انسان، پس از مرگ است. برخی آیات نیز این کارکرد را
قوّت میبخشند و آن وقتی است که قرآن بر این نکته تأکید میورزد که حیات
واقعی و جاودانه در آخرت تحقق مییابد: وَاِنَّ الدارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان. . . ».
همچنین تعبیرات «دارُالقَرار» (سرای آرامش و ثبات) در
آیه ۳۹
سوره مؤمن
و «خَیرٌ وَ اَبقی» (برتر و پایدارتر) در
آیه ۱۷
سوره اعلی
نیز ناظر برهمین معناست. به این ترتیب، قرآن مفهوم حیات جاودانه را که خواست و مطلوب همگان است، در افقی متفاوت با تلقی
عرب جاهلی مطرح میسازد. آنان جاودانگی را در همین دنیا میجستند و چون این
موضوع امری محال است، به پوچی گرویده بودند.
تعبیراتِ تحقیرآمیز قرآن کریم درباره حیات دنیوی، از جمله در
آیه ۲۰
سوره حدید
، که جامعترین این قبیل آیات است، نیز شایان توجه است. معرفی زندگی دنیوی با الفاظی چون «
لَعِبٌ» (بازیچه)، «
لَهْوٌ» (سرگرمی)، «
زینَةٌ» (پیرایه)، «تَفاخُرٌبَینَکُم» (
فخرفروشی در بینتان) و «تَکاثُرٌ فِی الاَمْوالِ و الاَوْلادِ» (
افزونطلبی در داراییها و فرزندان)؛ و نیز به کاربردن فعلِ امر «اِعْلَمُوا» (بدانید، آگاه باشید) در آغاز
آیه و پایان دادن
آیه با این مطلب که زندگی دنیوی چیزی جز «مَتاعُ الغُرُور» (کالای فریبنده و کمسود) نیست، به این
آیه لحن
تهدید کننده و سرزنشآمیز داده است. چنین موضع صریحی در آیات ۳۸
سوره توبه
و ۲۶
سوره رعد
نیز آمده است.
ناپایداری و زودگذر بودن زندگی دنیا در برابر
آخرت نیز در
آیه ۲۴
سوره یونس
با مثالی گویا بیان شده است. براساس این مثال، این زندگی همانند بارانی است که باعث رویش و سرسبزی مزارع میشود و کشاورزان را به
تعجب و شادی وامیدارد تا آنجا که گمان میبرند این امر به دست آنان انجام گرفته است و آنها قادرند برای همیشه محصولات خود را حفظ کنند، اما پس از مدتی، به سبب این
غرور بیجا، به امر خدا کشتزار آنها خشک میشود و از بین میرود.
براساس مثال یاد شده، زندگی دنیوی و متعلقات آن نعمتی است که اعطای آن به انسان یا سلبش از او در
اختیار خداست و دائمی و شایسته دلبستن نیست
به همین دلیل قرآن کریم انسانها را از اینکه فریفته زندگی دنیا شوند برحذر داشته
و آنان را از همنشینی با دلبستگان به آن
نهی و به مقابله با آنان امر کرده
و یادآور شده است که دلبستگی به دنیا سرانجامی جز گرفتار شدن به
عذاب الهی ندارد.
به اعتقاد
فخررازی،
حیات دنیوی مذموم نیست و بنابر دیگر آیات قرآن،
نعمت بلکه اصل همه نعمتهاست و تعابیر موجود در این
آیه ناظر بر احوال دنیاطلبان است. به نظر وی «لَعِب» و «لَهْو» به ترتیب بر وجه غالب
رفتار انسان در کودکی و جوانی و «زینة» بر رفتار غالب
زنان در تمایل به آراستگی دلالت دارد.
بنابراین، دنیاخواهان یا همچون
کودکان خود را سرگرم بازیچههای بیفایده میکنند یا چون
جوانان خود را به سرگرمیهایی مشغول میدارند که پس از پایان یافتنِ آن موجب حسرت خوردن آنان بر
عمر و داراییهای از دست رفتهشان میگردند.
همچنین چون منظور از زیور و زینت کردن چیزها نیکو جلوه دادن نقصها و زشتیهای آنهاست، دنیادوستان خود را به آرایش دنیایی مشغول کردهاند که دوامی ندارد و لذّات آن تمام شدنی و زودگذر است. علاوه بر این، دو صفت تکاثر و تفاخر نیز بر فخرفروشی بیفایده آنان به یکدیگر، به سبب امور ناپایدار و بیارزش مانند نسب و قدرت، و همچنین جمعآوری اموال و به کار بستن آنها در راه غیر خدا دلالت دارند.
بنابر قرآن کریم،
اموال و زنان و فرزندان انسان، حیات دنیوی را در
نظر او آراسته و نیکو جلوه دادهاند، در نتیجه زندگی در دنیا انسان را فریفته و به
باطل کشانده است، در صورتیکه آنها تنها «متاع» دنیا هستند.
نتایج زیانبار دلبستگی به زندگیِ دنیوی برای انسان در قرآن از این قبیل شمرده شده است: عمل گزینشی به
احکام کتاب خدا و در نتیجه به
ذلت و خواری افتادن در زندگی،
کفر ورزیدن،
به گناه واداشتن دیگران
و
مسخره کردن مؤمنان بهسبب تنگدستی و بهره کم آنان از
متاع دنیا.
از سوی دیگر، لحن سرزنشکننده قرآن درباره زندگی دنیوی فقط متوجه دلبستگی آدمی به آن است. براساس آیات قرآن، اختیار حیات و مرگ به دست خداست و او خود به انسانها حیات بخشیده و روزی رساندن به آنان و نیز هدایتشان را بر عهده گرفته است.
افزون بر این، خدا در کتابش مردم
عرب را به سبب آنکه زندگی فرزندانشان برای آنها بیارزش بود و آنان را به سبب دختر بودن زنده بهگور میکردند
یا به دلیل ترس از تنگدستی میکشتند،
سرزنش کرده است. مخالفت قرآن با
قتل نفس و امر به
قصاصِ قاتل نیز از همینروست.
براساس قرآن، کشتن یک فرد، بدون دلیل، همردیف کشتن تمامی انسانها و خودداری از قتلِ (حفظ حیاتِ) او معادل
حفظ جان همه انسانهاست
و قصاص کسی که به عمد جان دیگری را گرفته است، حفظ حیات دیگر انسانها را در پی دارد.
در احادیث معصومان علیهمالسلام نیز دلبستگی به زندگی دنیوی (مادّی) نکوهش شده است. ایشان به صراحت بیان کردهاند که دوست داشتن حیات دنیایی و دلبستن به آن انسان را از
توجه به آخرت و دستیابی به نعمتهای آن باز میدارد؛ از اینرو، افراد را به دوست داشتن مرگ و توجه به آن
دعوت کردهاند.
بنابر روایات، خدا انسانها را برای ماندن در این دنیا
خلق نکرده، بلکه آدمی برای مردن و گذشتن از این زندگی نزدیک و دست یافتن به زندگیِ جاویدان در سرای دیگر آفریده شده است.
به همین سبب
پیامبر اکرم و
امامان برای هدایت پیروانشان به مسیر درست
زندگی به دو امر پرداختهاند: یکی بیان نتایج سوء دلبستگی به حیات دنیوی و دیگری دادن تعریف جدیدی از آن (بیان معانی حقیقی آن) که متضمن ارائه راههایی برای بهتر زیستن است، از جمله آنکه پیامبر اکرم دوست داشتن زندگی دنیوی (حُبّ الحیاة) و در برابر آن
مکروه داشتن مرگ (کَراهِیَةالموت) را موجب بروز سستی در مسلمانان و در نتیجه غلبه دشمنان بر آنها دانسته است.
امام صادق علیهالسلام نیز دل نبستن به زندگی و دوست داشتن مرگ (توجه به آن) را موجب دستیابی به حقیقت ایمان تلقی کرده است،
در عین حال که آرزوی مرگ کردن هم ممنوع شمرده شده است.
همچنین براساس احادیث، حیات
واقعی جز در سایه دینداری به دست نمیآید
و یاد خالصانه خدا
انسان را به سوی برترین زندگی رهنمون میشود.
بر این اساس، عبارت
مشهور امام حسین علیهالسلام ــ «اِنّی لااَرَی الموتَ اِلّاالسعادةَ و الحیاةَ مع الظالمینَ اِلّا بَرَماً»،
که دالّ بر سختی و اندوهبار بودنِ زندگی با ستمگران و
تسلیم در برابر آنان است ــ را میتوان نتیجه اینگونه نگاه به زندگی دنیوی دانست.
همچنین است حدیثی دیگر که براساس آن الگو قرار دادن زندگی پیامبران برای حیات انسانی با گردن نهادن به
ولایت امام علی علیهالسلام و امامان بعد از ایشان به دست میآید.
بنابر سخنی از امام علی علیهالسلام، حیات تنها چیزی است که صاحبش از آن خسته و دلآزرده نمیشود
. ایشان وجود حیات را به وجود
عقل،
علم و
راستگویی پیوند زده، به طوریکه مرگ را در فقدان عقل دانسته است.
براساس حدیثی دیگر از امام علی، در حیاتی که در آن
احسان و توبه از گناهان صورت نگیرد، خیری وجود ندارد.
هم از اینروست که پیامبر اکرم توصیه کرده که از خدا بخواهید که شما را تا وقتی زنده نگاه دارد که در حیاتتان خیری هست.
(۱) قرآن.
(۲) عبدالواحد بن محمد آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم ۱۳۶۶ش.
(۳) ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۴) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۵) ابنشعبه، تحفالعقول عن آل الرسول صلی اللّه علیهم، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
(۶) ابنفارس، معجم اللغة.
(۷) ابنمنظور، لسان العرب.
(۸) توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدرهای، تهران ۱۳۷۸ش.
(۹) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنی افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۰) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۱۱) دهخدا، دائرة المعارف.
(۱۲) محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمةالادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش.
(۱۳) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بیروت ۱۳۶۶/۱۹۴۷.
(۱۴) طباطبائی، المیزان.
(۱۵) طبرسی، مجمع البیان.
(۱۶) طبری، جامع.
(۱۷) طوسی، التبیان.
(۱۸) حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویة، الحاوی لکتاب ابیهلال العسکری و جزءاً من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.
(۱۹) علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت (بی تا).
(۲۰) عل بن حسین (ع)، امام چهارم، الصحیفةالسجادیة، چاپ محمدجواد حسینی جلالی، قم ۱۳۸۰ش.
(۲۱) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۲۲) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
(۲۳) سعیدبن هبةاللّه قطب راوندی، کتاب سلوةالحزین، المعروف ب الدعوات، قم ۱۴۰۷.
(۲۴) کلینی، الکافی.
(۲۵) مجلسی، بحارالانوار.
(۲۶) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴، چاپ افست تهران ۱۳۹۷.
(۲۷) محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳.
(۲۸) محمد عبدالرووف بن تاج العارفین مُناوی، التوقیف علی مهمات التعاریف، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حیات در قرآن و حدیث»، شماره۶۶۶۵. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.