حکومت امویان در اندلس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکومت امویان در اندلس، در سال ۱۳۸ق توسط
عبدالرحمان الداخل تشکیل شد. پس از سقوط
امویان،
عباسیان آنان را تعقیب کرده، هرجا که آنان را مییافتند، میکشتند، عبدالرحمان با ورود به
اندلس و تشکیل حکومت و سرکوب طرفداران بنیعباس توانست حکومت اموی را در آنجا ایجاد کند. حکومت امویان ادامه داشت، تا اینکه در سال ۴۲۲ق مردم
المعتدّبالله را از حکومت خلع و از
قرطبه بیرون راندند. با خلع او طومار حکومت امویان اندلس پیچیده شد.
پس از سقوط
امویان،
عباسیان آنان را تعقیب کرده، هرجا که آنان را مییافتند، میکشتند، ولی
عبدالرحمن بن
معاویة بن
هشام بن
عبدالملک بن
مروان توانست از چنگ عباسیان گریخته، جان سالم به در برد. او مخفیانه به مغرب رفت و به
قبیله نفزه پناه برد که داییهای او میان ایشان بودند. زمانی که احساس امنیت کرد، با اندلسیانِ طرفدار بنیامیه نامهنگاری کرد. مخاطبان او مقدمش را گرامی داشتند. در
ذی الحجه ۱۳۸ق عبدالرحمن همراه عدهای عرب و
بربر از دریا گذشته، وارد بندر «مُنَکَّب»
اندلس شدند و منتظران آمدن او به وی پیوستند. او رهسپار
قرطبه شد و پس از پیروزی بر
یوسف بن عبدالرحمن فهری حاکم آنجا و کارگزار
ابوجعفر منصور خلیفه عباسی، بدانجا قدم نهاد و از آن پس به «الداخل» ملقّب گردید.
عبدالرحمن توانست حرکتها و شورشهای طرفداران بنیعباس را سرکوب کند. در میان شورشگران کسانی بودند که به طمع استقلال شهرها و مناطق تحت سلطه خویش، با این آشوبها همصدا شدند. کسانی نیز بودند که از
شارلمانی، پادشاه
فرانسه کمک خواستند و او در سال ۱۶۱ق ۷۷۱م همراه لشکریان خود به یاری آنها شتافت، اما دیری نپایید که در حمله خود ناکام شد و آنجا را ترک کرد.
عبدالرحمن باوجود همه گرفتاریهایش در سرکوب آشوبهای پیدرپی که همه دوران حکومت او را در برگرفته بود، لحظهای از عمران و آبادانی غافل نبود. او
مسجد قرطبه را ساخت؛ مسجدی که به دانشگاهی تبدیل شد و دانشمندان مشهور مشرق زمین را به خود جذب کرد.
بعد از عبدالرحمان حاکمان اموی یکی پس از دیگری حکومت کردند:
عبدالرحمن در سال ۱۷۲ق درگذشت و پسرش
هشام اول که از سوی پدر به ولایتعهدی تعیین شده بود، بهجای وی نشست.
سلیمان و
عبدالله برادران هشام بر سر حکومت با وی درگیر شدند. شورش آن دو، تا زمان حکم اول پسر هشام ادامه یافت. هشام توانست از تهاجمهای پادشاهان فرانسه جلوگیری و پارهای از دژهای آنان را تصرف کند. هشام گلدستهای به مسجد قرطبه افزود و پل رود قرطبه معروف به «وادی الکبیر» را دوباره ساخت. این پل را
سمح بن مالک حاکم اندلس در سال ۱۰۰ق ساخته بود.
هشام اول در سال ۱۸۰ق درگذشت و پسرش
حکم اول که از سوی پدر به ولایتعهدی انتخاب شده بود، بهجای او نشست. او شورش دو عموی خود سلیمان و عبدالله را با کشتن سلیمان و تسلیم عبدالله سرکوب کرد و به آشوبهای سربرآورده پایان داد و به سرزمین فرانسه یورش برد و راه هجوم آنان به مرزها را بست.
حکم اول در سال ۲۰۶ق درگذشت و پسرش
عبدالرحمان دوم به سفارش او به قدرت رسید. در دوره او جنگی میان یمنیان و مضریان بر سر منطقه تدمیر درگرفت. عبدالرحمان این آشوب را سرکوب کرد و دستور داد تدمیر را ویران کنند و به جای آن، اسکلهای برای پهلو گرفتن کشتیها بسازند؛ و این بود که آنجا «مرسیه» نامیده شد. او همچنین شورش مردم
طلیطله را سرکوب و به کشورهای مسیحی لشکرکشی کرد.
عبدالرحمان دوم در سال ۲۳۸ق درگذشت و پسرش محمد اوّل به سفارش پدر جانشین وی شد. در عهد او، مولدین (کسانی که از پدر و مادری با دو نژاد متفاوت به دنیا آمدهاند) به رهبری عمر بن حفصون شورش کردند. مردم طلیطله با پادشاه جلیقه همپیمان شده، برضد محمد دست به شورش زدند. راهب
ایولوخیو آتش فتنهای برافروخت که به قتل وی انجامید.
میان محمد اول و شاهان مسیحی جنگهایی رخ داد که به پیروزی محمد و استیلای او بر تعداد زیادی از استحکامات آنان انجامید. در روزگار حکومت او نورماندیها (نورماندیها، اسم جنگجویان وایکینگ است که از منطقه اسکاندرنیایا آمدند و سواحل اروپایی را تسخیر کردند.) به سواحل اندلس یورش بردند که
خشخاش بن سعید، فرمانده نیروی دریاییِ اندلس عهدهدار راندن آنها شد.
پس از مرگ محمد اول در سال ۲۷۳ق پسرش المنذر اول به جای او نشست، اما حکومت او بیش از دو سال دوام نداشت.
المنذر در سال ۲۷۵ق درگذشت و برادرش عبدالله بن محمد جانشین وی شد. حاکمان
اشبیلیه ضد او شوریدند. در روزگار او مولدین به شورشهای پیاپی دست زدند. حکومتش ۲۵ سال طول کشید.
با مرگ عبدالله بن محمد، نوهاش
عبدالرحمن سوم جانشین او شد. زمانی که قدرت خلافت در
بغداد رو به زوال نهاد، او به خلیفه ملقب شد. او نخستین حاکم امویِ اندلس بود که خلیفه خوانده شد؛ در حالی که پیشینیان وی امیر خوانده میشدند. حکومت پنجاه ساله او صرف سرکوب شورشها و جنگ با فرانسه شد. دولت امویان در عهد او به قدرت، دانش و آبادانی و شکوفایی رسید و با قدرتمندی آنان بود که توانستند بر مناطق هممرز با کشورهای مهاجم بهطور کامل مسلط شوند. و شکوفایی در آن سامان بود که
قرطبه را مرکز و محل توجه علما قرار داد و بزرگان فراوانی از مشرق زمین عازم این سامان شدند، بهطوری که این شهر نزد عالمان، اهمیّت بیشتری از بغداد یافت. عبدالرحمان در ادامه عمران و توسعه، شهر «الزهراء» را ساخت. او تمام فنون و هنرهای معماری عرب را در این شهر بهکار برد، لذا این شهر یکی از عجایب زمان و نمونهای از هنرهای ظریف گردید. به لقب خلیفه، لقب الناصر لدین الله نیز افزوده شد و او را به همین نام میشناختند.
با مرگ عبدالرحمان ناصر در سال ۲۵۰ق، پسر و ولیعهدش حکم دوم به جای وی نشست و به
المستنصربالله ملقب شد. او شیوه حکومتی پدر را پیش گرفت و با پادشاهان کاستیل، لیون و ناوار جنگید و آنها را مغلوب و حملات آنان را دفع کرد. در روزگار او، نورماندها برای بار دوم سواحل اندلس را مورد تاخت و تاز قرار دادند که او حملات آنان را دفع کرد. عالمان زیادی در دربار او گردهم میآمدند و جلسات او آکنده از آنان میشد. کتابهایی که امپراطوران روم به وی هدیه میکردند، به عربی ترجمه میشد. وی کتابخانهای با چهارصد هزار جلد کتاب تاسیس کرد. در عهد حکومت او در اندلس کسی نبود که خواندن و نوشتن را نداند، در حالی که بر سراسر اروپا نادانی و بیسوادی حاکم بود و جز اندکی از مردمش خواندن و نوشتن نمیدانستند.
المستنصربالله، حاکم دوم در سال ۳۶۶ق درگذشت و پسرش هشام دوم در یازده سالگی و به سفارش پدر بر مسند حکومت نشست و به المؤیدبالله ملقب شد. ولایت عهدی او به اصرارِ مادرش صبح (از مردم باسک) صورت گرفت.
محمد بن ابیعامر پردهدار کاخ نیز بر این امر اصرار میورزید. محمد بن ابیعامر توانست خلیفه ناتوان را از سلطنت خلع کرده، خود قدرت را بهدست گیرد، که در نتیجه، حکومت عامریه به رهبری او پدید آمد.
ابن ابی عامر با پایان دادن به نفوذ صبح، مادر خلیفه
و همچنین نفوذ وزیر
عثمان مصحفی،
توانست خلیفه را از مردم جدا کرده، او را به اقامت در کاخ وادارد و آنچه را که یک کودک برای سرگرمی به آن نیاز دارد، برای خلیفه فراهم کرد. هدف او بازداشتن خلیفه از اندیشیدن به خلافت و چیزی بود که بر او تحمیل شده بود. ابن ابی عامر میخواست برای خود، بزرگی و سروری برتر از خلفا فراهم کند، لذا طبق نوشته مورخان، در بیش از پنجاه جنگ وارد شد که در بیشتر آنها پیروز گردید، بههمین سبب او را به المنصور ملقّب ساختند. وی به علت زخمهای وارد بر او در جنگ پایانی، درگذشت. او بر این بود که در آبادانی از دیگر خلفا پیشی بگیرد، لذا برای رقابت با «کاخ الزهراء»، «کاخ الزاهره» را ساخت.
ولی با همه این توسعهها و دستاوردها از جنگ، زیانهای انسانی فراوانی بهکشور رساند، به حدی که بازار داد و ستد و صنعت و کشاورزی از نیروی کار، خالی و خزانه دولتی بر اثر جنگ تباه شد و مؤدیان مالیات نیز از خسارات وارده در امان نماندند. در پی این جنگها، پادشاهان اروپا همپیمان شده، برای جنگ با مسلمانان برنامهریزی کردند.
پس از مرگ ابن ابی عامر و پیداشدن ملوک الطوایفی، پیامدهای همپیمانی پادشاهان اروپایی ضد مسلمانان، آشکار شد. آنان با برانگیختن کینههای دیرینه میان شاهان ممالک تجزیه شده، توانستند آنها را به مددخواهی از شاهان اروپایی وادارند. اروپاییها نیز از این وضعیت بهره بهسزایی برده، بر افرادی که حمایت میشدند پرداخت مبالغ کلانی را تحمیل میکردند که در بسیاری از اوقات، توان پرداخت آن را نداشتند و در نتیجه، بر سرزمینشان تسلط یافته، آنها را از آنجا بیرون میراندند.
منصور بن ابی عامر، پس از ۲۷ سال سلطهگری درگذشت. پس از وی، پسرش عبدالملک بهعنوان
حاجب، جای پدر را گرفت و به المظفربالله ملقب شد. او امور مملکتی را به شیوه پدرش اداره کرد. این در حالی بود که هشام خلیفه ۳۷ ساله همچنان از دید مردم پنهان بود.
عبدالملک در سال ۳۹۹ق درگذشت. برادرش عبدالرحمان معروف به
سانچو (مادرش، دختر پادشاه سانچو (sancho) حاکم ناوار بود که ابن ابی عامر با او ازدواج کرد و از این زن، عبدالرحمان به دنیا آمد. او شباهت زیادی به پدربزرگش سانچو داشت، لذا مادرش او را به نام پدر بزرگش میخواند. کم کم عرب ها او را شنجول خواندند.) بهجای او حاجب شد. او هشام را از بازداشتگاه و مخفیگاه خارج و وادار ساخت که پس از خود، خلافت را به وی بسپارد. هشام نیز حکم ولایتعهدی سانچو را نوشت. هنگامی که مردم قرطبه از این موضوع آگاه شدند، بر ضد عبدالرحمان شوریده، گرد فردی اموی به نام محمد بن هشام از نوادگان عبدالرحمان ناصر جمع شدند. آنان با وی (که به
محمد المهدی ملقب شد) بیعت کردند. او با کشتن سانچو به حکومت عامریان پایان داد.
محمد المهدی، هشام المؤید را بازداشت و وانمود کرد که او مرده است و جسدی شبیه هشام را میان مردم آورد و بر آن نماز گزارد و او را با مراسم ویژهای به خاک سپرد. دیری نپایید که پسرعموی وی به نام سلیمان بن حکم بن سلیمان بن عبدالرحمان ناصر بر محمدالمهدی شوریده، در امر خلافت با وی درگیر شد. در این درگیری، بربرها گرد سلیمان آمدند. هر یک از این دو عموزاده، از یک پادشاه اروپایی کمک خواستند. در جنگی میان دو عموزاده، سلیمان پیروز و محمد المهدی کشته شد و سلیمان در سال ۴۰۰-۴۰۲ق وارد قرطبه شد. او هشام المؤید را (که زنده بود) احضار کرد. هشام به نفع سلیمان از خلافت کناره گرفت و با سلیمان بیعت کرد و سلیمان به
المستعین بالله ملقب شد. پس از این وقایع، هشام المؤید از دیدهها پنهان شد. گفته میشود که المستعین او را کشته است.
مستعین از بزرگان بربر که از او حمایت کرده بودند، تفقد کرد و زمینهایی را در جنوب و شرقِ اندلس به تیول آنان درآورد. والیان دیگر مناطق، استقلال خود را از قرطبه اعلام کردند. از همینجا رشته حکومت امویان از هم گسست و عربها، بربرها و سیسیلیها حکومتهای ملوک الطوایفی تاسیس کردند. حاکمان این طوایف شیوه شاهان را پیش گرفته بودند و به آنان ملوک الطوایف میگفتند. قرطبه نیز موقعیت خود را برای پایتخت از دست داد و در حدِّ دیگر حکومتهای طایفهای تنزّل یافت. پس از المستعین، حاکمانی از نژاد عرب، از جمله: ادریسیانِ بنی حمّود، بنی جَهْور و بازماندگان
بنی امیه، بر قرطبه حکومت کردند.
چون المستعین بالله در امر حکومت بدرفتاری پیشه کرد، مردم قرطبه ضد او شورش کرده، از امیر علی بن حمّود ادریسی هاشمی، حاکم سبته کمک خواستند. او نیز پاسخ مثبت داد و در سال ۴۰۷ق همراه ارتشی از بربرها روانه قرطبه شد و با کشتن المستعین، خود را المتوکل علی الله الناصرلدین الله ملقب ساخت. او بر زیردستان سخت میگرفت، لذا وی را در سال ۴۰۸ق غافلگیرانه کشتند و برادرش قاسم بن حمّود به جای او نشست و به مامون ملقب شد. در سال ۴۱۳ق بربرها برضد او شوریده، پس از خلع وی، پسر برادرش یحیی بن علی ادریسی را بهجای وی گماشتند. او به المعتلی بالله ملقب گردید. زمانی نگذشت که بربرها او را نیز برکنار کرده، عمویش قاسم بن حمّود را بازگردانده، با او بیعت کردند و او امیرالمؤمنین لقب گرفت. بار دیگر نیز قاسم را از مقامش خلع کرده، برادرزادهاش یحیی را برای دومینبار بهجای وی گماشتند.
اهل قرطبه مجدداً یحیی بن علی را خلع کرده، با فردی اموی به نام عبدالرحمان پنجم پسر هاشم بن عبدالجبار بن عبدالرحمان ناصربه خلافت بیعت کردند. او به لقب
المستظهربالله خوانده شد، ولی بیش از یک ماه و نیم (۴۱۳ق) نگذشت که او را خلع کرده، با اموی دیگری به نام محمد سوم پسر عبدالرحمان بن عبیدالله بن عبدالرحمان ناصر، ملقب به
المستکفی بالله بیعت کردند. پس از گذشت چهار سال از حکومت وی، او را برکنار و با اموی دیگری به نام هشام سوم پسر محمد بن عبدالملک بن عبدالرحمان ناصر، ملقب به
المعتدّبالله بیعت کردند. مردم قرطبه از بدرفتاری شخص اخیر به تنگ آمده، در سال ۴۲۲ق او را خلع کرده، از قرطبه بیرون راندند. با خلع او طومار حکومت امویان اندلس پیچیده شد.
پس از برکناری المعتدبالله، مردم
قرطبه وزیرش ابوالحزم بن جهور را به حکومت خود برگزیدند. او تا هنگام مرگش (۴۳۵ق) به اداره امور مملکتی پرداخت. پس از وی، پسرش ابوالولید محمد بن جَهوَر برجای نشست. وی تا سال ۴۶۲ق که مردم قرطبه او را خلع کردند به حکومت خود ادامه داد. پس از او پسرش عبدالملک جانشین او گردید. وی نیز به دلیل بدرفتاری از قرطبه اخراج شد.
پس از برکناری عبدالملک بن جَهْوَر در سال ۴۶۸ق، معتمد بن عبّاد حاکم
اشبیلیه با لشکرکشی به قرطبه آن را تصرف کرد. در پی این تصرف، دولت بنی جَهْوَر و حکومت قرطبه برچیده شد.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۳۷-۴۰.