حکم گواهی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
گواهی دادن یکی از مواردی هست که
در اسلام احکام خاصی برایش وضع شده است.
گواهی
انبیا بر پیمان گرفته شده از آنان، درباره
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و تحمل و ادای
شهادت از سوی انبیا، بر پیمان گرفته شده از آنان، درباره یاری کردن یکدیگر یک امر
واجب است.
«واذ اخذ الله میثـق النبیین لما ءاتیتکم من کتـب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءاقررتم واخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معکم من الشـهدین؛
و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که
خداوند، از پیامبران (و پیروان آنها)، پیمان مؤکّد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او
ایمان بیاورید و او را یاری کنید! سپس (خداوند) به آنها گفت: آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤکّد بستید؟ گفتند: (آری) اقرار داریم!(خداوند به آنها) گفت: پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم.».(از دیدگاه برخی مفسران پیمان یاد شده از انبیا، درباره
پیامبراسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، برخی با دید انتقادی به این برداشت گفتهاند:
آیه عام است، گرچه برداشت قبلی از سیاق آیات قابل استفاده است.)
احضار گروهی از مؤمنان، برای
شاهد بودن بر اجرای حد
زنا واجب میباشد.
«الزانیة والزانی فاجلدوا کل وحد منهما مائة جلدة ولاتاخذکم بهما رافة فی
دین الله ان کنتم تؤمنون بالله والیوم الاخر ولیشهد عذابهما طـائفة من المؤمنین؛
هر یک از
زن و
مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای
حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و
روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از
مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!».(برخی با استناد به آیه مزبور وجوب احضار گروهی از مؤمنان را برای گواهی دادن بر اجرای
حد استفاده کردهاند.)
در پایان این آیه به نکته دیگرى براى تکمیل نتیجه گیرى از این مجازات الهى اشاره کرده مى گوید:(و باید گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده کنند)(و لیشهد عذابهما طائفة من المؤ منین).
رعایت
تقوای الهی بر شاهدان
وصیت،
در مقام
سوگند خوردن یک امر لازم است.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم... •... •... واتقوا الله واسمعوا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که
مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر
عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر
مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا
سوگند یاد کنند که:ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!•...•این کار، نزدیکتر است به اینکه گواهی بحق دهند،(و از خدا بترسند) و یا (از مردم) بترسند که (دروغشان فاش گردد، و) سوگندهایی جای سوگندهای آنها را بگیرد.از (مخالفت) خدا بپرهیزید، و
گوش فرا دهید! و خداوند، جمعیّت فاسقان را هدایت نمیکند.».
ادای شهادت به حق، بدون
در نظر گرفتن
فقر و غنای افراد و حتی
در صورت متوجه بودن ضرر به خود و یا
پدر و
مادر و نزدیکان از نظر اسلام
واجب است.
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین بالقسط شهداء لله... ان یکن غنیـا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! کاملاً قیام به
عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا
پدر و
مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنیّ یا
فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.».
رعایت عدالت
در گواهی یک امر لازم و ضروری است.
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الولدین والاقربین ان یکن غنیـا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا وان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنیّ یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.».
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنـان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا
قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به
گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (
معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!».
شاهد گرفتن دو مرد و یا یک مرد و دو زن مسلمان، هنگام ثبت و تنظیم
دیون و
معاملات، مقدم داشتن مردان بر زنان،
در تحمل شهادت بر
دیون و معاملات، رضایت طرفین
دین و
معامله بر گواهان آن، یادآوری یکی از شاهدان به دیگری،
در صورت فراموشی موضوع و مورد شهادت، شاهد گرفتن، برای داد و ستد و معامله و رعایت تقوای الهی، از سوی گواهان لازم میباشد و همچنین یکی از شرایط گواهان بلوغ ذکر شده است.
«یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... واستشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل وامراتان ممن ترضون من الشهداء...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدّتداری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسندهای از روی عدالت، (سند را)
در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن -همان طور که خدا به او تعلیم داده- خودداری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست،
سفیه (یا از نظر
عقل) ضعیف (و
مجنون) است، یا (به خاطر
لال بودن،) توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولیّ او (به جای او،) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید!(و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و
شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت میکنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهیِ خود،) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این،
در نزد خدا به عدالت نزدیکتر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و
شک (و نزاع و گفتگو) بهتر میباشد؛ مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست میکنید.
در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی،) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شدهاید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم میدهد؛ خداوند به همه چیز داناست.».
تحمل و ادای شهادت ابتداء و بدون دعوت واجب نیست.
«یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... واستشهدوا شهیدین... ولا یاب الشهداء اذا ما دعوا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدّتداری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسندهای از روی عدالت، (سند را)
در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن -همان طور که خدا به او تعلیم داده- خودداری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه (یا از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن،) توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولیّ او (به جای او،) با رعایت
عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (
عادل) خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت میکنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهیِ خود،) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این،
در نزد خدا به عدالت نزدیکتر، و برای
شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و شک (و نزاع و گفتگو) بهتر میباشد؛ مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست میکنید.
در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی،) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شدهاید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم میدهد؛ خداوند به همه چیز داناست.».(لزوم ادا و تحمل شهادت را مشروط به دعوت بر آن کرده و مفهوم شرط این است که
در صورت نبود دعوت،
شاهد بودن و شهادت دادن واجب نیست.)
شهادت چهار مرد مسلمان، برای اثبات فحشای زنان لازم است.
«والـتی یاتین الفـحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفـهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا؛
و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان (= زنان) را
در خانه ها (ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد؛ یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد.».مراد از
فاحشه در آیه مورد بحث عمل زنا باشد، مفسرین روایتى هم نقل کرده اند، که
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وقتى آیه تازیانه
در اول
سوره نور نازل شد فرمود: این همان راه علاج و سبیلى است که خداى تعالى
در آیه پانزده
سوره نساء وعده اش را داده است .
شاهد این ظهور، ظهور دیگرى است
در آیه و آن این است که از لحن آیه شریفه فهمیده مى شود که حکمش دائمى نیست و بزودى نسخ مى شود چون مى فرماید: (او یجعل الله لهن سبیلا) و یا خدا راه علاجى برایشان قرار دهد) و هیچ دلیلى نقل نشده که گفته باشد این حد چند صباحى
در مورد مساحقه جارى شد و سپس بحدى و حکمى دیگر نسخ شده است پس معلوم مى شود آیه شریفه همانطور که گفتیم درباره
زنا نازل شده است و از جمله :(اربعة منکم ...) برمى آید که عدد نامبرده باید از مردان باشد.
«والذین یرمون المحصنـت ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمـنین جلدة ولا تقبلوا لهم شهـدة ابدا واولـئک هم الفـسقون•...• والذین یرمون ازوجهم ولم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهـدة احدهم اربع شهـدت بالله انه لمن الصـدقین• والخـمسة ان لعنت الله علیه ان کان من الکـذبین؛
و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد
تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!•...•و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) متهمّ میکنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است•و
در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.».
«ان الذین جاءو بالافک عصبة منکم لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم والذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم•...• لولا جاءو علیه باربعة شهداء فاذ لم یاتوا بالشهداء فاولـئک عند الله هم الکـذبون؛
مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئهگر) از شما بودند؛ امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما
در آن است؛ آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند؛ و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست!•...•چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان
در پیشگاه خدا دروغگویانند!».
گواهی چهار مرد مسلمان، برای اثبات مساحقه ضروری است.
«والـتی یاتین الفـحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفـهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا• والذان یاتیـنها منکم فـاذوهما فان تابا واصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان توابـا رحیما؛
و کسانی از
زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان (= زنان) را
در خانه ها (ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد؛ یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد.• و از میان شما، آن مردان و زنانی که (همسر ندارند، و) مرتکب آن کار (زشت) میشوند، آنها را آزار دهید (و حد بر آنان جاری نمایید)! و اگر توبه کنند، و (خود را) اصلاح نمایند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذرید! زیرا خداوند، توبهپذیر و مهربان است.».(. برخی گفتهاند: مقصود از آیه یاد شده مساحقه است.)
شاهد گرفتن، هنگام رد اموال
یتیمان لازم میباشد.
«وابتلوا الیتـمیحتی اذا بلغوا النکاح فا.ن ءانستم منهم رشدا فادفعوا الیهم امولهم... فاذا دفعتم الیهم امولهم فاشهدوا علیهم...؛
و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر
در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید! و پیش از آنکه بزرگ شوند، اموالشان را از روی
اسراف نخورید! هر کس که بینیاز است، (از برداشت حق الزحمه) خودداری کند؛ و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (و مطابق زحمتی که میکشد،) از آن بخورد. و هنگامی که اموالشان را به آنها بازمیگردانید، شاهد بگیرید! اگر چه خداوند برای محاسبه کافی است.».
آخرین
حکم در باره اولیاء
ایتام اشاره کرده و مى فرماید: (هنگامى که مى خواهید اموال آنها را به دست آنها بسپارید گواه بگیرید) تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند (فاذا دفعتم الیهم اموالهم فاشهدوا علیهم).
گواه گرفتن دو مرد
عادل بر
وصیت لازم و ضروری است.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت
مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها
شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!».
اقامه بینه و شهود بر مدعی میباشد و
سوگند بر منکر لازم است.
«وشددنا ملکه وءاتینـه الحکمة وفصل الخطاب؛
و
حکومت او را استحکام بخشیدیم، (هم) دانش به او دادیم و (هم) داوری عادلانه!».(مقصود از «فصل الخطاب» شهود و قسم است.یعنی مدعی باید بینه اقامه کند و
در صورت ناتوانی یا نکول، منکر سوگند بخورد.)
شهادت غیر مسلمان بر
وصیت، مشروط به مشتمل بودن سوگند وی بر بیان تمام محتوای وصیت،
در صورت شک به وی و بر گنهکاری خویش،
در صورت
خیانت پذیرفته است.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!».
شهادت دو مرد از خویشاوندان
متوفا علیه شاهدان دروغ پرداز
در امر وصیت (
در صورت خیانت آنان) جهت نادرستی شهادت آن دو لازم و ضروری است.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین• فان عثر علی انهما استحقا اثمـا فــاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیـن فیقسمان بالله لشهـدتنا احق من شهـدتهما وما اعتدینا انا اذا لمن الظــلمین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!•و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شدهاند (و حق را کتمان کردهاند)، دو نفر از کسانی که نسبت به
میت، اولی هستند، به جای آنها قرار میگیرند، و به خدا سوگند یاد میکنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکردهایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از ظالمان خواهیم بود!».(بنا بر احتمالی، مقصود از
آیه این است که دو مرد از کسانی که شهادت شاهدان بر وصیت به ضرر آنان تمام شده میتوانند
در مقام شهادت برآمده و شهادت خویش را ادا نمایند که به این دو نفر، شاهدان جایگزین میگویند)
حد
قذف، با ارائه نکردن چهار شاهد بر ادعای
فحشا ثابت می شود.
«والذین یرمون المحصنـت ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمـنین جلدة ولا تقبلوا لهم شهـدة ابدا...؛
و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند! ».
چهار قسم شوهر، جانشین چهار شاهد، هنگام قذف همسر خویش،
در صورت نبود شاهد میباشد.
«والذین یرمون ازوجهم ولم یکن لهم شهداء الا انفسهم فشهـدة احدهم اربع شهـدت بالله انه لمن الصـدقین؛
و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) متهمّ میکنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا
شهادت دهد که از راستگویان است».
شاهد گرفتن دو مرد مسلمان عادل، هنگام طلاق و ادای شهادت، با نیت
خالص یک امر ضروری و لازم است.
«یـایها النبی اذا طـلقتم النساء فطـلقوهن لعدتهن... • فاذا بلغن اجلهن فامسکوهن بمعروف اوفارقوهن بمعروف واشهدوا ذوی عدل منکم واقیموا الشهـدة لله...؛
ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را
طلاق دهید،
در زمان عدّه، آنها را طلاق گویید (= زمانی که از
عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکی نکرده باشند)، و حساب عدّه را نگه دارید؛ و از خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید؛ نه شما آنها را از خانههایشان بیرون کنید و نه آنها (
در دوران عدّه) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند؛ این حدود خداست، و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده؛ تو نمیدانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحی) فراهم کند!•و چون عده آنها سرآمد، آنها را بطرز شایستهای نگه دارید یا بطرز شایستهای از آنان جدا شوید؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید؛ و شهادت را برای خدا برپا دارید؛ این چیزی است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده میشوند! و هر کس
تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند».
تصدیق کردن و همگام شدن با شهادت دهندگان نا به حق
حرام است.
«قل هلم شهداءکم الذین یشهدون ان الله حرم هـذا فان شهدوا فلا تشهد معهم...؛
بگو: گواهان خود را، که گواهی میدهند خداوند اینها را حرام کرده است، بیاورید! اگر آنها (بدروغ) گواهی دهند، تو با آنان (همصدا نشو! و) گواهی نده! و از
هوی و هوس کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و کسانی که به
آخرت ایمان ندارند و برای خدا شریک قائلند، پیروی مکن!».کلمه (هلم) اسم فعل است و
در مفرد و تثنیه و جمع به همین یک شکل استعمال مى شود، و معناى (هلم شهداءکم) این است که شهداى خود را بیاورید، و مقصود از این شهادت شهادت اداء است، و اسم اشاره (هذا ) اشاره به محرماتى است که مشرکین از پیش خود درست کرده اند، و خطایى که
در آیه است خطاب تعجیز است نه تکلیف، و مقصود از آن این است که بدانند از عهده اثبات ادعاى خود برنمى آیند، و دعویشان بر اینکه خدا فلان چیز را حرام کرده جز افتراى بر خدا چیزى دیگرى نیست. بنابراین، جمله (قل هلم شهداءکم ... ) کنایه از عدم تحریم خداوند است ، و با جمله ( فان شهدوا فلا تشهد معهم) مطلب را ترقى داده و فرموده : حتى اگر شهادت هم دادند شهادتشان را مپذیر زیرا شهادت مردمى که پیرو هواى نفسند قابل اعتنا نیست .بنابراین ، جمله (و لا تتبع اهواء الذین کذبوا بآیاتنا) عطف تفسیر است براى جمله (فان شهدوا فلا تشهد معهم) و معنایش این است که اگر تو هم با آنان شهادت دهى شهادتت پیروى از اهواء ایشان است.
امتناع گواهان از ادای شهادت،
در صورت دعوت آنان برای ادای شهادت، زیان رساندن و خیانت گواهان بر طرفین قرارداد، ایذا و
ضرر رساندن به شاهد و همچنین امتناع
مؤمنان از تحمل شهادت، هنگام استشهاد از آنان حرام است.
«یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... واستشهدوا شهیدین من رجالکم فان لم یکونا رجلین فرجل وامراتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احدهما فتذکر احدهما الاخری ولا یاب الشهداء اذا ما دعوا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدّتداری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسندهای از روی عدالت، (سند را)
در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن -همان طور که خدا به او تعلیم داده- خودداری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست،
سفیه (یا از نظر عقل) ضعیف (و
مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن،) توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولیّ او (به جای او،) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت میکنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهیِ خود،) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این،
در نزد خدا به عدالت نزدیکتر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و
شک(و نزاع و گفتگو) بهتر میباشد؛ مگر اینکه
داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست میکنید.
در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید،
شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی،) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شدهاید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم میدهد؛ خداوند به همه چیز داناست.».(برخی گفتهاند: مقصود از «اذا ما دعوا» دعوت برای تحمل شهادت است.)
کتمان شهادت و گواهی، نسبت به ما انزل الله حرام است.
«ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینـت والهدی من بعد ما بینـه للناس فی الکتـب اولـئک یلعنهم الله ویلعنهم اللـعنون؛
کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم، بعد از آنکه
در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را
لعنت میکند؛ و همه لعنکنندگان نیز، آنها را لعن میکنند».(احتمال دارد بتوان از این
آیه بر تحریم کتمان گواهی استدلال کرد.)
شهادت و گواهی به ناحق، حتی نسبت به
دشمنان جایز نیست.
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنـان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا
قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به
گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!».
کتمان
شهادت طبق
آیات قرآن حرام است.
«.. ومن اظلم ممن کتم شهـدة عنده من الله....؛
یا میگویید:
ابراهیم و
اسماعیل و
اسحاق و
یعقوب و
اسباط،
یهودی یا
نصرانی بودند؟! بگو: «شما بهتر میدانید یا خدا؟! (و با اینکه میدانید آنها یهودی یا نصرانی نبودند، چرا حقیقت را کتمان میکنید؟) و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان میکند؟! و خدا از اعمال شما غافل نیست.».
«.. ولا تکتموا الشهـدة ومن یکتمها فانه ءاثم قلبه....؛
و اگر
در سفر بودید، و نویسندهای نیافتید، گروگان بگیرید! (گروگانی که
در اختیار طلبکار قرار گیرد.) و اگر به یکدیگر اطمینان (کامل) داشته باشید، (گروگان لازم نیست، و) باید کسی که
امین شمرده شده (و بدون گروگان، چیزی از دیگری گرفته)،
امانت (و بدهی خود را بموقع) بپردازد؛ و از خدایی که پروردگار اوست. بپرهیزد! و
شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است. و خداوند، به آنچه انجام میدهید، داناست.».
«.. ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که
مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر
عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت
مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!»
شهادت دادن به ناحق یک فعل حرام است.
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الولدین والاقربین ان یکن غنیـا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا وان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! کاملاً
قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها
غنیّ یا
فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند.بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.».
«یـایها الذین ءامنوا کونوا قومین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنـان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!».
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین• فان عثر علی انهما استحقا اثمـا فــاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیـن فیقسمان بالله لشهـدتنا احق من شهـدتهما وما اعتدینا انا اذا لمن الظــلمین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع
وصیت باید از میان شما، دو نفر
عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!• و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شدهاند (و حق را کتمان کردهاند)، دو نفر از کسانی که نسبت به میت، اولی هستند، به جای آنها قرار میگیرند، و به خدا سوگند یاد میکنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکردهایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از
ظالمان خواهیم بود!»
«قلای شیء اکبر شهـدة قل الله شهید بینی وبینکم... ائنکم لتشهدون ان مع الله ءالهة اخری قل لا اشهد...؛
بگو: بالاترین گواهی، گواهی کیست؟(و خودت پاسخ بده و) بگو: خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این
قرآن بر من
وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این
قرآن به آنها میرسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی میدهید که معبودان دیگری با خداست؟! بگو: «من هرگز چنین گواهی نمیدهم. بگو: اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او
شریک قرارمیدهید، بیزارم!»
گواهی انسان
فاسق مرد قبول نیست و پذیرفته نمیشود.
«والذین یرمون المحصنـت ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمـنین جلدة ولا تقبلوا لهم شهـدة ابدا واولـئک هم الفـسقون؛
و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!».
فراخوانی شهود، برای ادای شهادت جایز است.
«... ولا یاب الشهداء اذا ما دعوا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که بدهی مدّتداری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید! و باید نویسندهای از روی عدالت، (سند را)
در میان شما بنویسد! و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن -همان طور که خدا به او تعلیم داده- خودداری کند! پس باید بنویسد، و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املا کند، و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید! و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه (یا از نظر
عقل) ضعیف (و
مجنون) است، یا (به خاطر لال بودن،) توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولیّ او (به جای او،) با رعایت عدالت، املا کند! و دو نفر از مردان (عادل) خود را (بر این حقّ) شاهد بگیرید! و اگر دو
مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید! (و این دو زن، باید با هم شاهد قرار گیرند،) تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند. و شهود نباید به هنگامی که آنها را (برای شهادت) دعوت میکنند، خودداری نمایند! و از نوشتن (بدهیِ خود،) چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید (هر چه باشد بنویسید)! این،
در نزد خدا به عدالت نزدیکتر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و شک (و نزاع و گفتگو) بهتر میباشد؛ مگر اینکه داد و ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست میکنید.
در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید. ولی هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید، شاهد بگیرید! و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حقگویی،) زیانی برسد (و تحت فشار قرار گیرند)! و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شدهاید. از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم میدهد؛ خداوند به همه چیز داناست.».
شهادت چهار مرد مسلمان بر فحشای زنان، موجب
حبس ابد برای آنان میگردد.
«والـتی یاتین الفـحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفـهن الموت...؛
و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان (= زنان) را
در خانه ها (ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد؛ یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد.».
(حکم مزبور با نزول
آیه ۲
سوره نور : ۲۴
هر یک از
زن و
مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای
حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و
روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از
مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!». نسخ گردید.
شهادت دو مرد مسلمان عادل، راهی برای اثبات
وصیت میباشد و از شرایط اعتبار شهادت غیر مسلمان بر وصیت اعتقاد به
خدا است و همچنین شاهد گرفتن غیر مسلمان (
اهل کتاب) بر وصیت،
در صورت نبود شاهد
مسلمان جایز است.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که
مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها
شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!». از مهمترین مسائلى که
اسلام روى آن تکیه میکند، مساله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور کلى اجراى عدالت اجتماعى است ، آیات فوق گوشهاى از دستورات مربوط به این قسمت است ، نخست براى اینکه حقوق
ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و
ایتام و صفار پایمال نشود، به افراد با ایمان دستور مى دهد و مى گوید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، هنگامى که
مرگ یکى از شما فرا رسد باید به هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبید و اموال خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید (یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم ).منظور از عدل
در اینجا همان عدالت به معنى پرهیز از
گناه کبیره و مانند آن است ، ولى این احتمال
در معنى آیه نیز هست که مراد از عدالت ،
امانت در امور مالى و عدم خیانت باشد، مگر اینکه با دلائل دیگر ثابت شود که شرائط بیشترى
در چنین شاهدى لازم است.
«فان عثر علی انهما استحقا اثمـا فــاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیـن فیقسمان بالله لشهـدتنا احق من شهـدتهما وما اعتدینا انا اذا لمن الظــلمین؛
و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شدهاند (و حق را کتمان کردهاند)، دو نفر از کسانی که نسبت به
میت، اولی هستند، به جای آنها قرار میگیرند، و به خدا سوگند یاد میکنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکردهایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از ظالمان خواهیم بود!».
بعد از
نماز، وقت ادای شهادت
کافر ذمی بر
وصیت مسلمان میباشد و خمچنین شهادت غیر مسلمان بر وصیت،
در صورت مشتمل بودن
سوگند وی، پس از
نماز بر عدم منفعت طلبی،
در صورت شک به وی پذیرفته میشود.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و
مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!».
شهادت شاهدان جایگزین بر وصیت،
در صورت مشتمل بودن سوگند آنان بر عدم تجاوز از حق اعتبار دارد ولی شهادتهای ناحق اعتباری ندارد.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین• فان عثر علی انهما استحقا اثمـا فــاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیـن فیقسمان بالله لشهـدتنا احق من شهـدتهما...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که
مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!•و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شدهاند (و حق را کتمان کردهاند)، دو نفر از کسانی که نسبت به میت، اولی هستند، به جای آنها قرار میگیرند، و به خدا
سوگند یاد میکنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکردهایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از ظالمان خواهیم بود!».
اتهام بی دلیل
زنا (
قذف) به
زنان پاکدامن، موجب از میان رفتن همیشگی حق شهادت نسبت دهندگان،
در تمام صحنههای گواهی، جز
در صورت
توبه و اصلاح میشود.
«والذین یرمون المحصنـت ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمـنین جلدة ولا تقبلوا لهم شهـدة ابدا واولـئک هم الفـسقون• الا الذین تابوا من بعد ذلک واصلحوا فان الله غفور رحیم؛
و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!•مگر کسانی که بعد از آن
توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را میبخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.».
شهادت شاهدان جایگزین بر وصیت، منوط به مشتمل بودن
سوگند آنان بر ستمکار بودن،
در صورت خیانت اعتبار دارد.
«یـایها الذین ءامنوا شهـدة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصـبتکم مصیبة الموت تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان بالله ان ارتبتم لانشتری به ثمنـا ولو کان ذاقربی ولا نکتم شهـدة الله انا اذا لمن الاثمین• فان عثر علی انهما استحقا اثمـا فــاخران یقومان مقامهما من الذین استحق علیهم الاولیـن فیقسمان بالله لشهـدتنا احق من شهـدتهما وما اعتدینا انا اذا لمن الظــلمین؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد،
در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و
مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و
در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت،
در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از
نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند
در مورد خویشاوندان ما باشد! و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود!•و اگر اطلاعی حاصل شود که آن دو، مرتکب گناهی شدهاند (و حق را کتمان کردهاند)، دو نفر از کسانی که نسبت به
میت، اولی هستند، به جای آنها قرار میگیرند، و به خدا سوگند یاد میکنند که: گواهی ما، از گواهی آن دو، به حق نزدیکتر است! و ما تجاوزی نکردهایم؛ که اگر چنین کرده باشیم، از
ظالمان خواهیم بود!»
گواهی قذف کنندگان
مؤمنان،
در صورت چهار تا نبودن اعتباری ندارد.
«والذین یرمون المحصنـت ثم لم یاتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمـنین جلدة ولا تقبلوا لهم شهـدة ابدا واولـئک هم الفـسقون؛
و کسانی که
زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!».
گواهی، طریق و راه معتبری برای اثبات مدعا،
در دین یعقوب (علیه السلام) بوده است.
«ارجعوا الی ابیکم فقولوا یـابانا ان ابنک سرق وما شهدنا الا بما علمنا وما کنا للغیب حـفظین• وسـل القریة التی کنا فیها والعیر التی اقبلنا فیها وانا لصـدقون؛
شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر (جان)، پسرت دزدی کرد! و ما جز به آنچه میدانستیم گواهی ندادیم؛ و ما از غیب آگاه نبودیم!•(و اگر اطمینان نداری،) از آن شهر که
در آن بودیم سؤال کن، و نیز از آن
قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (
در گفتار خود) صادق هستیم!».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم گواهی»