حضور قلب در نماز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از شرطهای اساسی پذیرفته شدن
نماز در نزد خدای متعال، مساله «حضور
قلب پیدا کردن» در حین
نماز است.
از این رو
آیات و
روایات فراوانی در این باره وارد شده که همه بر این مطلب تصریح میکنند که میزان قبولی
نماز، بستگی به میزان توجه
انسان در
نماز دارد و این در حالی است که متاسفانه بسیاری از ما عبادتهای خود را بدون حضور قلب و با حواسپرتی کامل انجام میدهیم و به همین جهت است که یک
عمر نماز میخوانیم، اما اثری از
آثار معنوی و
روح نواز آن را در خود نمیبینیم.
الف.در ضرورت تحصیل حضور قلب همین بس که بدانیم:
نماز بی حضور قلب،
نماز حقیقی نیست و وقتی
نماز از حقیقت و باطن خود جدا شد و به صورت یک عمل بی روح در آمد، تمام ثمرات و فوایدی که در آیات و روایات، برای
نماز آمده، در چنین
نمازی وجود ندارد وچه بسا موجب دوری از
خدا هم بشود.
احادیث فراوانی دراین باره وارد شده که همه بر این مطلب تصریح میکنند که میزان قبولی
نماز، بستگی به میزان حضور قلب در
نماز دارد و به تناسب وجود حضور قلب،
نماز مورد قبول واقع میشود.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«اَن العبدَ لیُرفعُ لهُ مِن صلاتهِ نصفُها او ثلُثها او ربعُها او خمسُها و ما یرفعُ لهُ الّا ما اقبلَ علیهِ بقلبهِ؛
همانا از
نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش یا خمسش بالا برده میشود و آن مقداری از
نماز که توجّه قلبی داشته باشد بالا برده میشود.»
گر چه حضور قلب از
شرایط صحت نماز نیست؛ یعنی با نبودن حضور قلب
نماز باطل نمیشود و از لحاظ فقهی اشکالی ندارد.و لیکن چنین
نمازی، قالبی و بی فضیلت و غیر مقبول است، یعنی بالا نمیرود و اثر معراجی خود را از دست میدهد.
به اعتقاد
امام خمینی معیار قبولی
نماز، مقدار اقبال و توجه قلبی و میزان حضور قلب در خلال
نماز است. حرکت به سوی حضور قلب در
نماز و توجه باطنی به خداوند در چنان درجهای از اهمیت قرار دارد که در برخی از روایات، به اقامه حتی یک
نماز کامل و مقبول تشویق شده تا به برکت همان
نماز، دیگر
نمازهای انسان پذیرفته شود به هر میزان که نمازگزار بتواند حضور قلب و توجه قلبی خود را در
نماز حفظ کند و درک شدیدتری از حضور در پیشگاه ربوبی حقتعالی داشته باشد به هماناندازه نیز نمازش مقبول و پذیرفته شده است؛ ازاینرو اکتفا نمودن به صورت
نماز و قشر آن و محروم ماندن از برکات و کمالات باطنی آن از بالاترین مراتب خسران و زیانکاری است.
وصول به درجات رفیع و تقرب به حقتعالی در گروی عبور از ظاهر عبادات و
نماز و حرکت به سوی باطن آن میباشد. لذا اگر
نماز پذیرفته شود سایر اعمال نیز پذیرفته میشود و اگر رد شود سایر اعمال رد میشوند «ان قبلت قُبِلَ ماسواها وان رُدّت رُدَّ ماسواها»
یکی از راهکارهای رسیدن به حضور قلب، تفهیم و تلقین معارف
نماز به قلب و جان است. به اعتقاد امام خمینی برای پایدارتر و درونیتر کردن چنین عملی و تعمق و ارتقاء
حضور قلب، باید دانستهها و آموختههای ذهنی و علوم حصولی خود در باب
نماز را به قلب و جان خود گوشزد و تلقین کرد و با اینگونه ریاضتها و تمرینهای قلبی و تکرار فراوان معارف
نماز در گوش قلب خود،
سالک بکوشد تا آنها را به باطن جان و قلبش بفهماند. به اعتقاد ایشان یکی از فلسفههای تکرار مکرر
نماز در شریعت مقدس و تکرار فراوان بسیاری از اذکار آن، مانند توصیه به تکرار هرچه بیشتر ذکر رکوع یا سجود، آن است که معارف و عقاید حقّه توحیدی، آهستهآهسته به باطن دل و جان انسان برسد و در قلب و ضمیر او رسوخ کرده و ملکه روح او شود و مادامی که انسان با زبان ذکر میگوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد میکند همینکه زبان قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد میرسد و اگر انسان مدتی در
نماز مواظبت کرد اعمال عبادی برای او عادی میشود.
عامل دیگری که نمازگزار را بر تحصیل حضور قلب یاری میدهد، مراقبت او از اوقات
نماز و التزام بر بهجایآوردن
نماز در اول وقت آن میباشد. معرفت به معارف و اسرار الهی، موجب میشود تا انسان به اقامه
نماز در ابتدای وقت، شوق و علاقه بیشتری داشته باشد. ازاینرو به اعتقاد امام خمینی مراقبت اوقات
نماز از مهمترین وظایف اهل مراقبه است که قلوب خود را مستعد برای دخول
نماز میکنند و با حال
طهارت از وقت
نماز استقبال میکنند.
گاهی تصور میکنیم، تحصیل حضور قلب از امور مُحال است و از کسب آن، ناامید میشویم و به یک عبادت صوری و ظاهری اکتفاء میکنیم.چه بسا این ناامیدی، از
فریب دادن خود نشات بگیرد، به این معنا که برای فرار از
نماز با حضور قلب، دایماً خود را فریب داده و مشکل بودن آن را بهانهای برای ترک آن، قرار میدهیم.
دلایلی برای امکان کسب حضور قلب وجود دارد که از جمله آنها موارد ذیل است:
بهترین دلیل برای امکان شیء، وقوع آن است.همین که پیغمبران ما و ائمه (علیهمالسّلام) و اولیای خدا، بر حسب
معرفت و
ایمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دلیل بر امکان آن میباشد.
وجود دستور جهت تحصیل حضور قلب از ناحیه
رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسّلام) و بزرگانی که در این باره کتاب نوشتهاند، همه دلیل بر امکان کسب آن میباشد، چرا که تکلیف و دستور به آنچه در توان نیست بی معنا و غلط است، زیرا تحصیل امر محال، محال است.
گرچه درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسیاری از بزرگان اهل معرفت رسیده، ولی ما به جهت مختصرگویی و ساده نویسی برآنیم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذکر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازیم.
مرتبه اول: شخص نمازگزار باید اجمالا بداند که با خداوند
سخن میگوید و
حمد و ثنای او میکند، اگر چه به معانی الفاظ توجه نمیکند.این مرتبه برای آنانی است که معانی
نماز را نمیدانند؛ حضرت امام خمینی ـ قدّس سره ـ از قول مرحوم شاه آبادی ـ قدّس سره ـ نقل میکند:
«مثل این نحوه، به این صورت است که یکی،
قصیده در مدح کسی بگوید و به طفلی که معانی آن را نمیفهمد بدهد که در محضر او بخواند و به
طفل بفهماند که این قصیده در مدح این شخص است، البته آن طفل که قصیده را میخواند اجمالا میداند ثنای ممدوح را میکند، اگر چه کیفیت آن را نمیداند».
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلی، به معانی کلمات و اذکار نیز توجه داشته باشد و بداند که چه میگوید.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«من صلّی رکعتین یعلمُ ما یقولُ فیهِما. انصرَفَ و لیسَ بَینَهُ و بینَ الله ذنبٌ الّا غفرَلَهُ؛
هر کس دو
رکعت نماز بخواند در صورتی که بداند چه میگوید، از
نماز فارغ میشود در حالی که بین او و خداوند گناهی نیست، مگر این که خداوند آنها را میبخشد». در این مرحله، قلب تابع
زبان است.
مرتبه سوم: اسرار
عبادت و حقیقت
اذکار و
تسبیح و
تحمید و سایر مفاهیم را بفهمد و در حال
نماز به آنها توجه کند تا خوب بداند چه میگوید و چه میخواهد.
مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، باید اسرار و حقایق اذکار را به طور کامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله
یقین و ایمان کامل برسد.در این صورت است که زبان از قلب پیروی میکند.قلب چون به آن حقایق ایمان دارد، زبان را به اذکار وادار میکند.
مرتبه پنجم: در این مرحله،
نماز گزار به مرتبه کشف و شهود و حضور کامل میرسد که به این مرحله حضور قلب در معبود میگویند نه حضور قلب در عبادت؛ یعنی مرحلهای که اسما و صفات و کمالات حق را با
چشم باطن مشاهده میکند، چیزی را جز خدا نمیبیند، حتی به خودش و افعال و حرکات و اذکارش نیز توجه نداشته از سخنگو و سخن نیز
غافل است و در حقیقت در انجذاب کامل قرار دارد، البته در این مرحله هم مراتبی است که نسبت به سالکین متفاوت است.(بر همه ماست که در این مراتب به دقت تامل نموده و درصدد تحصیل آنها باشیم)
آدمی دارای نیرویی است که دایماً ذهن و خیالش را به کار میگیرد.
از اسباب محوری و اصلی حواسپرتی، فرّار بودن، و هرزگی قوه
خیال است.
اگر ذهن انسان در مورد موضوعات کلی، به صورت منظّم و مرتّب فعالیت کند و از یک مقدمه، نتیجهای بگیرد، در این صورت تفکر و تعقّل حاصل شده است، ولی اگر ذهن انسان بدون هیچ مقدمه و نظمی در موضوعات جزئی، از چیزی به چیزی و از جایی به جایی پرواز کند و هیچ رابطه منطقی بین موضوعاتی که در ذهن آمده ایجاد نکند، تخیّل صورت گرفته است.
یکی از ویژگیهای قوّه خیال، فرّار و متحرک بودن آن است، چون اگر تفکر نباشد، هزاران خاطره و مساله به ذهن انسان (در طی چند لحظه، بدون هیچ ارتباطی با هم) میرسد.
دیگر از ویژگیهای قوّه خیال که از تعریف آن بر میآید.آن است که در موضوعات جزئی کار میکند و هم چنین از بی نظمی خاصی برخوردار است.
در
نمازی که میخوانیم، تمام انواع چهارگانه تصوّرات خیالی که در ذیل میآید، وجود دارد، مگر کسانی که قوه خیال را کاملا تربیت کرده و متمرکز بر
نماز کرده باشند.
گاهی آنچه در
نماز به ذهن خطور میکند، انجام کار خیری است؛ مثلا در این تصور است که چگونه بعد از
نماز سخنرانی کند و یا با فلان بزرگ یا دوست، چگونه گفتگو کند.
و یا انجام کار شرّی است، مثلا در این تصوّر است که چگونه بر سر دیگری کلاه بگذارد و....
گاهی آنچه در خاطر و خیال میآید، صرف خیال است و آن یا خیال پسندیده است مثلا (در خاطر خود بگذراند که پولدار شود تا بتواند گرسنگانی را سیر و برهنگانی را
لباس بپوشاند و...) و یا خیال
فاسد میباشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگی آن را بیاورد و با آن دلخوش کند).
پس آنچه که در قوه خیال ما میآید از این چهار حالت خارج نیست، اگر چه گاهی در
نماز قوّه خیال در امور پسندیده فعّالیّت میکند، و لیکن در جهت کسب حضور قلب، خیال در امور پسندیده هم باید کنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب یکسره متوجه خداوند گردد.
باید در بیرون
نماز،
تمرین و ممارست در حفظ قوه خیال و متمرکز کردن آن صورت گیرد، به این صورت که در ابتدا تمرین کنیم که فکر و خیال خود را به امور خاصّی تمرکز بدهیم و دایماً مواظبت بنماییم که خیال به جایی دیگر نرود که اگر این تمرکز ادامه پیدا کند، آرام آرام میتوانیم فکر و خیال خود را ضبط و نگهداری کنیم که هر کجا اراده کردیم حرکت کند.
هر یک از قوای ما محتاج به تغذیه مناسب خود میباشد.باید برای منظم کردن قوه خیال و جهت دادن به آن، از عوامل کنترل قوّه خیال و گفتن ذکر دایم با توجه و متمرکز کردن ذهن به امور پسندیده، استفاده کرد.از جمله امور پسندیده عبارتند از: یاد خدا بودن؛ تمام کارها و اعمال خود را
نیت و هدف خدایی دادن؛ تفکر در مسائل علمیه و مسائل اعتقادیه (
مبدا و
معاد) و وظایف انسانی و عملی (کسب
اخلاق حسنه و رفتار انسانی)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود که چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضای خداوند است و هم چنین یادآوری گذرگاه بودن
دنیا و
مسافر بودن خود و دقّت و تعقّل به عجایب خلقت و آثار
نظم و
قدرت پروردگار؛ همه اینها عوامل کمک کننده در کنترل قوه خیال میباشد.
یکی از روشهای کنترل قوه خیال در
نماز «تصمیم بر مخالفت است»؛ یعنی تصمیم بگیرد که خیال خود را متمرکز در
نماز و یا معانی
نماز نماید و هر وقت کنترل آن از
اراده انسان خارج شد دوباره برگرداند.حضرت
امام خمینی قدّس سره میفرماید:
«طریقه عمده رام نمودن آن «عمل نمودن به خلاف است» و آن، چنان است که انسان در وقت
نماز خود را مهیّا کند که حفظ خیال در
نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرّد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید (برگرداند) و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال
نماز ملتفت حال آن (قوه خیال) باشد و از حال آن تفتیش نماید (جستجو کند) و نگذارد سر خود باشد و این در اوّل امر، کاری صعب (مشکل) به نظر میآید، ولی پس از مدتی عمل و دقت و علاج، حتماً رام میشود و ارتیاض پیدا میکند (ورزیده میشود)».
از موانع مهم و اصلی حضور قلب، دنیا پرستی و اسارت و فریفتگی در برابر آن است.غالباندیشمندانی که درباره اهمیت
نماز کتاب نوشتهاند، مساله دنیا دوستی را یکی از مهمترین مانع حضور قلب بر شمردهاند.
آرا و نظریاتی که درباره دنیا مطرح شده به طور کلی به سه دسته تقسیم میشود:
برخی بر این عقیدهاند که باید از تمام موهبتهای دنیایی دور شویم و با کناره گیری از اجتماع بشری، فقط به عبادت خدا بپردازیم، چرا که دنیا و متعلقات آن را موجب بدبختی و گمراهی
بشر میپندارند.با این طرز تفکر، عبادت و خداپرستی، منافی با زندگی کردن تلقی میگردد و لذا، یا باید دنیا را انتخاب کرد و یا
آخرت را و جمع بین این دو ممکن نخواهد شد.
اسلام شدیداً با رهبانیّت، دوری از دنیا، ترک کار و تلاش و عدم همسر گزینی و...مخالف است، از همین جهت، پیغمبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«لا رهبانیّة فی الاِسلام؛
رهبانیت (ترک دنیا) در
اسلام نیست».
تفکر رهبانیّت و جدایی دین از زندگی، از مذاهب مسیحی و بودایی، وارد اسلام شد، به همین جهت بعضی تصوّر میکنند که اسلام با دنیا و کار کردن، تلاش و...مخالف است.
زندگی در دنیا یعنی کار کردن، خوردن، آشامیدن، استراحت کردن، ازدواج و...چگونه ممکن است خداوندی که آفریدگار همه موجودات از قبیل:
زمین،
خورشید، حیوانات و حتی خود انسان است، ما را از استفاده و توجه به آنها نهی نماید؟
پیغمبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«العبادةُ سبعُونَ جزءاً افضَلُها طلبُ الحَلالِ؛
عبادت هفتاد جزء دارد که بهترین عبادتها، کار و تلاش میباشد».
و در روایت دیگر آمده:
«ابن اَبی یَعفُور قالَ قلتُ لابی عبدِاللهِ (علیهالسّلام): انا لنُحِبُّ الدُنیا فقالَ لی: «تصنعُ بِها ماذا؟ قلتُ اَتزَوّجُ مِنها و اَحجُّ و انفقُ عیالی و انیلُ اِخوانی و اَتصدّقُ قالَ: لیسَ هذا مِنَ الدّنیا، هذا منِ الآخرَةِ؛
ابن ابی یعفور میگوید:
خدمت امام صادق (علیهالسّلام) عرض کردم: ما دنیا را دوست میداریم.فرمود: با اموال دنیا چه میکنی؟ عرض کردم: به وسیله آنها
ازدواج میکنم، به
حج میروم، برای خانوادهام خرج میکنم، به برادرانم کمک میکنم و در راه خدا صدقه میدهم.فرمود: این دنیا نیست، این آخرت است». از این روایت به روشنی معلوم میگردد که اصل دنیا مذموم نیست.
و روایات دیگری در این باب وارد شده که همه آنها سفارش میکنند که با استفاده کردن بهینه از دنیا، انزوا و رهبانیت را رها سازید.
نتیجه آن که اصل دنیا و توجه به آن، نه تنها منافات با دینداری و عبادت خدا ندارد، بلکه همان طور که ذکر شد، از بهترین عبادتها میباشد.
بعضی معتقدند که اسلام، محبّت و علاقه به دنیا را به طور مطلق مذموم دانسته و از همین جهت علاقه به زن، فرزند، اموال، خوراکیها و...را مردود میدانند، در این باره به آیات و روایات استناد میکنند.
اگر منظور از محبّت، علاقه و ارتباط عاطفی و غریزی است که اسلام نه تنها آن را نفی نکرده، بلکه با واقع بینانهترین دیدگاه، آن را تفسیر کرده و آن غرایز و تمایلات را جزء سرشت آدمیان دانسته است.
از نظر اسلام تمایل به دنیا و علاقه به آن، قابل کسب نیست، بلکه از امور فطری و غریزی است که خداوند بر حسب ضرورت و نیاز در درون ما نهاده است که بدون آنها به کمال رسیدن، ممکن نخواهد بود.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«و من آیاتهِ اَن خلقَ لکم من انفسکُم ازواجاً لِتسَکنُوا الیها و جعلَ بینکم مودّة و رحمةً؛
از جمله نشانههای حق این است که از جنس خود شما، همسرانی برای شما آفریده که در کنار آنها آرامش بیابید و میان شما و آنها الفت و مهربانی قرار داد». با کمی دقّت میتوان فهمید، زن و علاقه به آن، که از مظاهر دنیا است، نه تنها مذمت نشده، بلکه فلسفه وجودی آن، تسکین و آرامش مردان شمرده شده است.
و هم چنین در روایت دیگر از امام صادق (علیهالسّلام) آمده:
«لا خیرَ فی مَن لا یحبُّ جمع المالِ من حلالٍ، یکُفُّ بهِ وجههُ و یقضی به دَینَهُ و یَصِلُ بهِ رحمَهُ؛
خیر و خوبی نیست، در کسی که تحصیل مال
حلال را دوست ندارد تا بدین وسیله آبرویش را حفظ کند و دینش را ادا نماید و
صله رحم به جا آورد».
از امثال این روایات معلوم میگردد که اسلام نه تنها دنیا بلکه علاقه به دنیا را که از روی غرایز مادی در درون انسان است، تایید مینماید و از بین بردن علایق فطری را، مردود دانسته و برخلاف تکامل آدمی میداند.
آنچه اسلام بدان معتقد است، ترک پرستش دنیا و کمال مطلوب و محبوب واقعی ندانستن آن است.تمام آیات و روایاتی که در مذمّت حبّ به دنیا آمده، اشاره به این
قسم دارند و آنچه مانع حضور قلب در
نماز میگردد، همین «دنیاپرستی و
اسارت دنیا» است.
در قرآن کریم و روایات اهل بیت، دنیا، ناپایدار و محل گذر و اهل دنیا، مسافر معرفی شده است.
و این واقعیتی غیر قابل انکار است و نیز در بعضی از آیات آمده که دنیا وسیلهای است جهت رسیدن به هدف، نه نهایت آرزو و کمال مطلوب بشری.
از مطالب گذشته روشن گردید که آنچه مانع حضور قلب است، دنیاپرستی و دلبستگی به آن است.
ترک اسارت و بندگی دنیا، با چند لحظه و دقیقه ممکن نخواهد بود، بلکه با آشنایی به آفات آن و به میزان عزم و تلاش و مجاهدت واقع بینانه، میتوان به ترک دنیا به معنای حقیقی آن رسید.
برای درمان دنیا زدگی، باید اولاً: دیدگاه خود را نسبت به دنیا و انسان از زاویه دین اسلام اصلاح نمود.ثانیاً: یافتهها و علم و معرفت خود را در مرحله
عمل به کار بندیم.
یکی از عوامل حواسپرتی، متوجه شدن به امور خارجی است، چرا که قلب و ذهن به منزله حوضی هستند که این پنج حس به آن میریزند و به واسطه آنها صورتهای معانی بر قلب وارد میشود، به طوری که به واسطه دیدن تصویری یا شنیدن صدایی چندین صورت خیالی بر ذهن وارد میشود و قلب را مشغول خود میکند.اگر در هنگام
نماز، گوش آدمی چیزی را بشنود یا
چشم چیزی را ببیند، حواس و ذهن نمازگزار متوجه آن شنیدنی (مسموع) یا تصویر میگردد و از خدا و توجه به او غافل میگردد و چه بسا با شنیدن یک کلمه، خاطرههای زیادی در ذهن او نقش بندد و تا آخر
نماز او را مشغول بدارد.
علاج آن در از بین بردن این اسباب است که به صورتهای مختلف بیان میگردد:
یکی از راههای معمولی که در میان مردم بیشتر مشاهده میشود، بستن چشمها در حین
نماز است تا تمرکز حواس بیشتری حاصل کنند که این امر البته برای کسانی است که نمیتوانند بدون بستن چشمها در
نماز و با نگاه به محل
سجده، آن تمرکز لازم را کسب کنند و گرنه کسی که میتواند با نبستن چشمها در
نماز و با نگاه کردن به محل سجده، حواس خود را جمع کند، بهتر است که چشمها را نبندد.
نمازگزار برای این که هیچ چیز او را به خود جلب نکند، باید مکان خلوت و بی سر و صدا، بی منظره و تاریکی را انتخاب کند؛ مثلا در مکانی که عکس، تلویزیون و رادیوی روشنی،
زن و
بچه و...نباشد که مسلماً تحصیل حضور قلب در چنین مکانی راحت تر از مکان شلوغ، پر رفت و آمد و...میباشد.چون زمینه حواسپرتی در آنجا کمتر است.
هدف اصلی از عبادت، تحصیل مقام «جدایی کامل از غیر خدا» است، لذا موانع این راه، باید برداشته شود.
یکی از این موانع، توجه زیاد و
وسواس داشتن در قراءت است که موجب میشود نمازگزار از باطن و حقیقت
نماز به ظاهر توجه کند و به جای توجه کردن به معانی
نماز و کسب حضور قلب به الفاظ و چگونگی تلفظ آنها مشغول گردد، اگر چه رعایت قراءت، از
شرایط صحت نماز است، و لیکن شرط صوری است و باید در حدّ
تکلیف آن را انجام داد و نیز از توجه زیاد به ظاهر، باید پرهیز کرد.
این که بعضی میخواهند به واسطه حفظ قراءت،
تمرکز حواس کامل پیدا کنند، اشتباه است، چون حواس در قراءت، کافی نیست، ثانیاً
هدف نیست، بلکه هدف، توجه کامل قلب به خداست و چنین شخصی، به جای توجه به خدا و بریدن از اغیار، گرفتار ادای کلمات از مخرجشان میشود.
ا
درمان باید بداند که رعایت قراءت و امثال آن، از احکام ظاهریه
نماز و عبادت میباشند و باید در حدّ اعتدال و تکلیف به آنها توجّه کرد و حضور قلب و تخلیه قلب از اغیار از
شرایط باطنیه
نماز است و حقیقت
نماز با وجود آن معنا پیدا میکند که هرچه توجه به این معنا زیادتر باشد،
نماز کاملتر خواهد شد، چرا که باطن
نماز برخلاف ظاهر آن، محدود به حدّی نیست.باید دانسته شود که فرق
نماز امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) با
نماز ما در حضور قلب به خدا میباشد نه به مدّ «و لا الضالّین» و قراءت کاملتر آن حضرت.
برای این که نمازگزار، متوجه شود که دچار وسواس شده یا خیر، بهتر است عمل خود را بر علما و
فقها عرضه کند و از آنها سؤال کند که آیا مبتلا به
مرض وسواس است یا خیر؟ چون کشف مرض، برای مریض مشکل است، بلکه چه بسا خود را عادی میبیند و دیگران را متّهم به بی مبالاتی مینماید و از عمل آنها رنج میبرد.
لذا وقتی از علما در مورد حال خود سوال کند و از نظر آنها نسبت به خود با خبر شود، مقداری مشکل حل خواهد شد.
بالاتر این که، به عمل خود علما
نگاه کند و ببیند که آنها هم مثل او این قدر حساسیت دارند یا عملشان بر خلاف او است؟ اگر عملکرد علما را برخلاف خود یافت، پس باید بداند که یقیناً دچار وسواس شده است.
از موجبات حواس پرتی، تند خوانی و تعجیل در اتمام
نماز است، که علت سریع خوانی هم، عدم اهتمام به
نماز است.چرا که چنین افرادی،
نماز را فقط برای رفع تکلیف میخوانند، لذا با کراهت و بی میلی عبادت را انجام میدهند و در نتیجه احساس خستگی میکنند.
انگیزه تند خوانی، حاضر شدن نزد محبوب کذایی است و از این که چند لحظهای در نزد کسی که قلبش متوجه او نیست ایستاده، رنج میبرد و میخواهد هر چه سریعتر به طرف کسی یا کاری که دوست دارد پرواز کند.
اگر کسی قلبش متوجه خدا باشد و از این حضور راضی باشد، لزومی برای تندخوانی و فرار از
نماز نمیبیند، چون در محضر کسی است که باید باشد، لذا تمام حواسش را متمرکز به محبوب واقعی مینماید.
همان طور که
نماز، عامل بازدارنده از گناه است،
فحشا و منکرات نیز مانع حضور قلب در
نماز است.
نماز و
گناه رابطه متقابل و متضاد دارند.کسی که اهل فحشا و منکر است، توفیق تحصیل حضور قلب در
نماز را ندارد، چرا که گناه اثر منفی خود را در
نماز میگذارد و از طرفی
نماز به میزان حضور قلب در آن، بازدارنده از معصیت و بزهکاری میباشد و این که خداوند در قرآن کریم فرموده است:
«اِنّ الصّلوة تَنهی عنِ الفحشاء و المنکَرِ؛
نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد» مسلماً
نماز با حضور قلب را اراده کرده است، چرا که حضور قلب یعنی حاضر شدن قلب در محضر خدا که مبدا پاکیهاست و قلب آدم فاسق، فاجر و گناهکار نزد معاصی است نه خدا؛ ممکن نیست دل آدمی هم در معاصی غرق باشد و هم در معنویّات.
با دقت معلوم میشود کسی که غرق در شهوات و معاصی است، حقّ معنویّات و
نماز را ضایع میکند و به همین جهت است که خداوند میفرماید:
«فَخَلفَ من بعدهِم خلفٌ اضاعُوا الصّلوة و اتّبَعوا الشّهَواتِ فسَوفَ یَلقَونَ غَیّاً؛
پس جانشینان این جمعیت پاک و خدا پرست، قومی شدند که
نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی کردند و به دنبال آن به گمراهی افتادند».
نتیجه آن که با خدا بودن، منافات با اسارت در شهوات و گناه و آلودگی دارد.مسلماً روح و قلبی که به گناه عادت کرده و انس گرفته نمیتواند
قبله خدا و محل توجّه او باشد.
الف.با علل فساد و گناه مبارزه کنیم
ریشه گناه عبارت است از
جهل، هوای نفسانی (
منفعت) و
ترس.اگر میخواهیم گناه از صفحه زندگی ما پاک شود، باید در مرحله اول، گناه را بشناسیم و بدانیم که چه چیزهایی گناه و موجب فساد و آلودگی روح آدمی و اجتماع بشری است و در مرحله دوم به نقش مخرّب گناهان در زندگی خود و بشر توجه کنیم و آثار منفی آنها را با دقّت درک کنیم.
ب.از القائات، جهت ترک گناه کمک گیریم
برای این منظور باید به قلب خود تفهیم کنیم، اگر
نماز خوان هستیم پس کلاه برداری برای چه؟ اگر
نماز میخوانیم، پس چرا زنا، چشم چرانی،
شراب و همراهی با دوست بد...؟ و با توجه به جنبه منفی گناه، از گذشته خود توبه کنیم و با القائات مثبت،
امید به خوب شدن و عوض شدن و...را در خود زنده کنیم.
ج.از خود
نماز در ترک گناهان کمک بگیریم
به هیچ وجه
نماز را ترک نکنیم، بلکه همواره عزم و همّت خود را متوجّه ترک گناه کنیم و در هنگام
نماز به خلوص و حضور قلب بیشتر توجّه کنیم و از آن جا که گناه و
نماز رابطه متقابل دارند، به موازات ترک گناه به کسب حضور قلب و خالی کردن قلب از اغیار بپردازیم و این مطلب که «
نماز با توجّه، با گناه منافات دارد» را به قلب تفهیم کنیم و با خود تکرار کنیم که قلب پر گناه آشیانه حق تعالی قرار نمیگیرد.
چشم چران کسی است که کنترل چشم خود را ندارد و به هر طرفی خیره میشود و چه بسا نگهداری چشم از اختیار او خارج شده و به صورت عادت در آمده است که ترک آن مشکل به نظر میآید.
چشم چرانی قبل از این که برای دیگران مزاحمت و ناراحتی ایجاد کند، برای خود شخص مضرّ است و موجب آشفتگی،
اضطراب، عدم اعتماد به
نفس، بی حالی و رخوت نسبت به معنویات، مخصوصاً
نماز میگردد.خداوند سبحان
زن و
مرد را از چشم چرانی نهی نموده است.آن جا که فرموده است:
«قُل للمؤمنینَ یَغُضّوا مِن ابصارِهِم...و قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهنَّ...؛
به مردان بگو دیدگان خود را فرو خوابانند و...به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش را فرو خوابانند».
کسی که معتاد به چشم چرانی شد، فکر و خیال و قلبش مشغول دیده میشود و روحش آشفته و ذهنش مشوّش میگردد و هنگام عبادت، قوه خیالش با این آشفتگی به پرواز در میآید و به شاخههایی پرواز میکند که با چشم خود مشاهده کرده است.
الف.کنترل چشم در همه حال
اگر در بیرون از
نماز چشم آزاد بود، محال است هنگام
نماز متمرکز به خدا شود، اگر در بیرون
نماز چشم فرّار بود، در هنگام
نماز هم آزاد است؛ یعنی هر چه چشم ضبط کرده و ذخیره کرده، هنگام
نماز مزاحم میشود.پس حفظ و کنترل حواس در
نماز منوط به
حفظ و کنترل چشم در بیرون از
نماز است.چگونه ممکن است کسی که
عادت به نگاه پراکنی کرده، بتواند هنگام عبادت به طرف محبوب واقعی پرواز کند؟ قلبی که آشفته محبوب پنداری است، چگونه معشوق واقعی را میبیند؟
تـو درون
نـماز و دل بیرون گـشتها میکنی به جـهانی!
این چنین حالتی پریشان را شرم نآید
نماز میخوانی؟!
در شکل گیری نظام شخصیتی و روحی آدمیان، علاوه بر عوامل درونی و فردی، عوامل بیرونی نیز مؤثر است و این واقعیتی است که دین واقع گرای اسلام به آن توجه کرده است، چرا که روح انسانها دایماً دستخوش تاثیر پذیری از عوامل بیرونی است.
از عوامل بیرونی،
دوست فاسد، مجلس گناه و محیط فاسد را میتوان بر شمرد.
همنشینی و مصاحبت با دوست فاسق، اثرات منفی در آدمی میگذارد، چرا که شخصیت انسان بستگی به شخصیت دوست و همنشین او دارد و این واقعیتی غیر قابل انکار است که امام صادق (علیهالسّلام) به آن اشاره کرد است:
«المرءُ عَلی دینِ خلیلهِ؛
دین آدمی بستگی به نوع
دین دوست او دارد».
تو اوّل بگو با کیان دوستی پس آن بگویم که تو کیستی
همنشینی با کسی که تارک
نماز است، موجب ترک
نماز یا سهل انگاری در آن میشود و همان طور که دوست بد، اثر منفی در انسان میگذارد، انتخاب دوست خوب، نقش سازنده در آدمی دارد.همنشینی با کسانی که اهل حضور قلب هستند، زمینه را برای تحصیل حضور قلب آماده میکند.
مجلس گناه و محیط فاسد خانواده، اجتماع و...جوّ روحی انسان را فاسد میکند و جوّ روحی فاسد، زمینه لازم را برای رشد معنویات از بین میبرد.به میزان تاثیر پذیری از مجلس گناه و محیط فاسد، معنویات ضعیف میشود.
به همین جهت است که امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«لا ینبَغی لِلمُؤمنِ اَن یجلسَ مجلساً یُعصی الله فیه و لا یقدرُ عَلی تَغییِره؛
شایسته نیست، مؤمن، در مجلسی که معصیت خدا در آن میشود و قادر بر تغییر آن نیست، بنشیند». مجالست با گناهکاران، روان آدمی را
بیمار نموده و اسارت نفسانی را شدّت میبخشد و ذهن را آشفته میکند.
چگونه ممکن است کسی در فلان مجلس فساد، پای فیلم مخرّب ویدئو و ماهواره بنشیند و بعد در محضر خدا حاضر گردد؟ چگونه ممکن است چشمها به تماشای تصاویر مبتذل و فیملهایی که
رقص فلان رقاص را نشان میدهد، بپردازند و خاطره آنها در
نماز مزاحمت ایجاد نکند؟ چگونه خدا در قلبی که غیر خدا
حکومت میکند، جا دارد؟
نمازگزار برای این که بتواند با
سکون و
طمانینه در محضر خدا حاضر شود، بایستی تمام موانع را از سر راه بردارد، از جمله موانعی که باید برداشته شود، پرخوری، کثرت
خواب، جلوگیری از
بول،
کسالت و خستگی، است.
پرخوری علاوه بر مضرات جسمی و فیزیولوژیکی دارای مضرّات روحی و روانی نیز هست که از جمله ناراحتیهای روحی آن، مانع بودن از قلب در
نماز است.
پرخوری بیش از حد، موجب بی حالی و کسالت در عبادت و کسالت و بی حالی موجب حواسپرتی در
نماز میگردد.
و در روایتی از رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) داریم که:
«من تعوّدَ کثرةَ الطّعام و الشّرابِ قسی قلبهُ؛
هر کس زیادی خوردن و آشامیدن عادت او شود قلبش سیاه میشود».
پرخوابی هم یک نوع مریضی است که مبتلا به آن نه تنها توفیق تحصیل حضور قلب پیدا نمیکند، بلکه تارک
نماز هم میشود.
پرخوابی و اعتیاد به آن، جسم را بی حال میکند و موجب ضعیف شدن اراده میگردد و اعتماد به نفس از آدمی سلب میشود که در نتیجه آدمی در مقابل معنویات عکس العمل منفی نشان میدهد، چنین شخصی در
نماز با حالت خواب آلود روبه رو میشود و هنگام بیدار شدن از خواب، به سختی بر میخیزد و به علت اسارت خواب، با بی حالی
وضو میگیرد و طوری صورت را میشوید که خواب از سرش نپرد و در هنگام
نماز در فکر خواب است و با اتمام
نماز دستِ و پا شکسته، به طرف رختخواب پرواز میکند، چرا که محبوبش خواب است و
نماز مزاحم بود.
در این مورد روایتی از حضرت عیسی (علیهالسّلام) آمد:
«یا بَنی اسرائیل لا تکثُروا الاَکلَ فانّهُ مَن اکثرَ الاکلَ اکثرَ النَومَ و مَن اکثرَ النومَ اقلّ الصّلاة و من اقلَّ الصّلاة کُتبَ منَ الغافلین؛
ای بنی اسرائیل در خوردن زیاده روی نکنید که همانا محصول زیاد خوردن بسیار خوابیدن است و هر کس بسیار بخوابد
نماز و عبادتش کم خواهد بود و آن گاه در زمره غافلان به شمار خواهد آمد».
نماز را نباید در حال کسالت خواند بلکه ابتدا باید خستگی و خواب آلودگی را برطرف کرد، آن گاه به
نماز ایستاد.امام باقر (علیهالسّلام) در این زمینه حدیثی دارند که میفرمایند:
«لا تقُم الی الصّلوة مُتکاسلاً و لا متناعساً و لا متثاقلاً فانّها من خللِ النّفاق؛
با بی حالی، خواب آلود، کاهلانه به
نماز نایستید، چرا که اینها از علامات نفاق است». یعنی کسی که در مقابل خدا میایستد، باید در حضور او حاضر و قلبش متوجه او باشد.
از عوامل حواسپرتی جلوگیری از بول است که فشار حاصل از جلوگیری، موجب عدم تعادل جسمی و به دنبال آن موجب عدم تمرکز حواس و قلب آدمی در
نماز میشود.امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«لا صلوة لحاقنٍ و لا لحاقبٍ و لحازقٍ و الحاقِنُ الّذی بهِ البُولُ و الحاقبُ الّذی بهِ الغائطُ و الحاذقُ الّذی ضَغَظَهُ الخف؛
نماز شخص حاقن و حاقب،
نماز کامل نیست و حاقن، کسی است که بول به او فشار میآورد و حاقب، کسی است که غائط به او فشار میآورد و حازق، کسی است که جوراب او را آزار میدهد.» پس بر نمازگزاران لازم است که قبل از اقامه
نماز، به تخلیه کامل خود از بول و غائط بپردازند تا این موانع موجب حواسپرتی در
نماز نگردند.
از عوامل حواسپرتی انجام دادن مکروهات همانند با سر و
ریش و لباس و اعضای
بدن بازی کردن، خاراندن بدن، به اطراف توجه کردن، پوشیدن لباس و جوراب تنگ به پا کردن، خمیازه کشیدن اختیاری، نگاه کردن به آسمان، گذاردن
دست به
کمر، فشار دادن بند انگشتها، مقابل
آتش ایستادن، مقابل در باز ایستادن و...است.
انجام دادن این امور، اگر چه موجب بطلان
نماز نمیشود، و لیکن موجب حواسپرتی و عدم حضور قلب در
نماز میشود.
شاید سؤال شود که ترک این امور چه ربطی به حضور قلب دارد که امری باطنی است؟ در پاسخ میگوییم: حواس آدمی با کوچکترین حرکت و عمل اضافی، مشغول میشود، لذا برای تحصیل حضور قلب، رعایت این امور لازم است.
در این باره از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت شده:
«اذا قُمتَ فی الصّلوة فعلیکَ بالاقبالِ علی صلاتکَ، فانّما لکَ منَ الصّلوة ما اقبلتَ علیه بقلبکَ و لا تعبَث فیها بیدکَ و لا براسکَ و لا بلحیتکَ و لا تحدّث نفسک و لا تتثاءب و لا تمُطَّ؛
هر گاه به
نماز ایستادی کاملا متوجه
نمازت باش، چون آن مقدار از
نمازت که با توجه باشد، برای تو مفید خواهد بود، در
نماز با دست، سر و ریش خود بازی مکن و در
دل،
حدیث نفس مکن و در هنگام
نماز، دهن درّه مکن و قامت کشی نکن».
یکی از موانع حضور قلب، بیهوده گویی و پرگویی در بیرون از
نماز است.بیهوده گو، کسی است که مواظبت بر زبان خود ندارد و زبان را بدون موافقت قلب، ایمان و عقل به حرکت در میآورد.چنین شخصی هیچ ملاک و معیاری برای سخن گفتن ندارد و هر چه در ذهن پدید آمد، بدون تعقّل، مطرح مینماید.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«لا تکثُروا الکَلامَ فی غیرِ ذکرِ الله فانّ الّذین یکثُرونَ الکلامَ فی غیرِ ذکراللهِ قاسیةٌ قلوبُهُم و لکن لا یعلَمُون؛
در غیر
ذکر خدا، زیاد سخن نگویید به راستی آنان که در غیر ذکر خدا پر حرفی کنند، دلهایشان سخت و قسی میشود، لیکن خودشان نمیدانند».
عارف ربّانی و فیلسوف بزرگ علامه طباطبایی ـ (رحمةاللهعلیه) ـ فرموده است: «من از
سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کردهام.چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در موارد لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر خدا مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیّت حاصل شود».
اخلاص از
شرایط قلبیه مهمّ
نماز است و نقطه مقابلش ریا است که آفت بزرگی است.
حضور قلب یعنی حاضر بودن قلب در محضر خدا و خالی کردن قلب از اغیار و از آن طرف، اخلاص یعنی خالص کردن نیّت و
پاک کردن آن از غیر خدا و از طرف دیگر،
ریا یعنی غیر خدا را در نیت آوردن.حال، من و شما که
نماز میخوانیم و در ذهن خود غیر او را قصد میکنیم و توجه مردم و تظاهر به
نماز و چگونگی آن را در قلبمان میگذرانیم، چگونه قلب خود را حاضر در محضر خدا ببینیم؟ پرواضح است که در صورت ریا و نبودن اخلاص، قلب متوجه غیر خداست و در این هنگام، حضور قلب بی معناست؛ بله، قلب حاضر است، اما در محضر اغیار!
برای تشخیص عبادت وعمل خالص، از غیر آن، باید به ملاکها و معیارهایی که گفته شده رجوع کنیم، چرا که فهمیدن و تشخیص وجود ریا مشکل است وچه بسا شخص ریاکار متوجه نیست که عملش ریاکارانه است؛ از این رو امام صادق (علیهالسّلام) معیاری برای تشخیص ریا تعیین کرده است، آن جا که میفرماید:
«ثلاثُ علاماتٍ للمرائی: ینشطُ اذا رای النّاسَ و یکسلُ اذا کان وحده و یحبّ اَن یحمدَ من جمیعِ اُموره؛
برای ریا کننده سه علامت است:
۱.در پیش مردم با نشاط اعمال را انجام میدهد.
۲.در تنهایی با
کسالت انجام میدهد.
۳.دوست دارد که در تمام کارهایش مردم او را تمجید و تعریف کنند».
از اسباب بی توجّهی و غفلت در
نماز، مساله عادت به عبادت است، به این معنا که انسان، اصل
نماز و افعال و اذکار آن را از روی عادت به جا آورد، به طوری که به حقیقت و روح
نماز (حضور قلب) توجّه نداشته باشد.
از آن جایی که حضور قلب در
نماز بستگی به میزان آگاهی و توجه قلبی نمازگزار دارد، لذا اگر
نماز، به صورت عادت و غیر آگاهانه در آید، موجب
غفلت و حواسپرتی خواهد شد، به نحوی که موجب میشود گاهی انسان تمام افعال و اذکار را از روی عادت انجام دهد، بدون این که بفهمد چه کرده است.
چنان چه در روایات آمده، گاهی طولانی کردن
نماز (
رکوع و
سجود) به صورت عادت در میآید و لذا ارزش خود را از دست میدهد.امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«لا تنظُروا اِلی طولِ رکوعِ الرّجُل و سجودهِ فانّ ذلکَ شیءٌ اِعتادَهُ فلَو ترکهُ اِستوحَشَ لذلکَ و لکن انظُروا الی صدقِ حدیثهِ و اداءِ امانتهِ؛
به طولانی کردن رکوع و سجود کسی نگاه نکنید، زیرا شاید این چیزی باشد که به آن عادت کرده باشد که اگر ترکش کند وحشت میکند، و لیکن به راستی در گفتارش و ادای امانتش نگاه کنید».
اسلام مساله نیّت را واجب نمود تا عبادتها از روی عادت و ناآگاهی صورت نگیرد. روایات زیادی در باب نیّت وارد شده که همه تصریح بر اهمیت موضوع میکنند، چنان که رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«لا عَمَلَ اِلّا بینةٍ؛
هیچ عملی، بدون نیّت قبول نیست» و به همین جهت است که فقها میگویند:
برای عبادت نیّت لازم است، به طوری که اگر از انسان در حال
نماز، سؤال شود چه میکنی؟ در پاسخ باید بلافاصله بگوید که چه کار میکند و اگر فکر کند و بعد پاسخ دهد، به اجماع علما نمازش باطل است.
فلسفه نیّت، آن است که آدمی را از سطح ناخودآگاهی به خودآگاهی برساند.نیّت، اگر استمرار داشته باشد، موجب میشود که انسان از
نماز و توجه به آن، غافل نشود، لذا هر چه میزان خالص بودن نیّت بالاتر باشد، توجه به
نماز و خداوند هم بیشتر خواهد شد.
از مهمترین عوامل حواسپرتی، وسوسه شیطان در
نماز است که نمازگزاران را به دام میاندازد، از جمله آن دامها که در خیال
نماز گزاران میپروراند «حضور قلب در
نماز واجب نیست» میباشد تا نمازگزار تحصیل آن ننماید.
رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«انّ العبدَ اذا اشتغلَ بالصّلوة جاءهُ الشیطانُ و قال لَهُ: اذکُر کَذا، حتّی یضلّ الرجلُ ان یَدری کم صلّی؛
هنگامی که بنده خدا مشغول
نماز میشود، شیطان میآید و به انسان میگوید، این را بگو، این را بگو، تا این که نداند، چطور
نماز خوانده است». از این روایت معلوم میشود که وسوسههای شیطان در عبادت، همیشگی است و از راههای مختلف وارد میشود تا
انسان را گمراه کند و چون هواهای نفسانی،
جنود و لشکریان شیطانند و به فرمان شیطان عمل میکنند و با توجه به مختلف بودن هواهای نفسانی، راههای نفوذ
شیطان هم مختلف خواهد شد.
الف.علم و ایمان به وجود شیطان و نقش آن در عبادت
باید بدانیم که شیطان و وسوسههایش آن در عبادت، واقعیت و حقیقتی است که اگر به آن توجه نشود، همیشه در گرفتاری خواهیم بود و نمازمان بدون حضور قلب خواهد بود.باید بدانیم که به فرمایش خود خداوند که فرمود:
«اِنّ الشَیطانَ عَدوٌ مُبینٌ؛
شیطان دشمن قسم خورده انسان است» و هیچ وقت از
وسوسه ما آدمیان دست بر نمیدارد.
ب.استعاذه از خداوند
استعاذه از خدا جهت پناه بردن به او از شرّ وسوسههای شیطان ضروری است و البته در همین استعاذه هم باید
صادق باشیم، نه این که زبانمان استعاذه کند و خاطرمان به غیر خدا متعلق باشد و مثل کسی باشیم که در حصار استواری ایستاده و درندهای، درصدد است که او را بگیرد و او پی در پی به
زبان گوید که پناه میبرم از شرّ این درنده به این قلعه محکم، و لیکن همین طور برجای خود ایستاده و درون قلعه نمیرود.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته شده از مقاله «حضور قلب در نماز، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۹/۲۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.