حسینعلی نوری بهاء الله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء الله موسس
فرقه روسی
بهائیت است و به این فرقه روسی میگویند چرا که دولت
روسیه تزاری بیشترین نقش را در پیدایش و گسترش این فرقه در زمان آخرین شاهان قاجار ایفا نمود و صحت این سخن با مطالعهای اجمالی در تاریخ بهائیت بر هر کسی روشن میگردد.
فرقه بهائیت که در ادامه جنبش ضاله بابیت در
ایران شکل گرفت، گوی سبقت را از دیگر فرقههای نوظهور در
زمان خود ربود و امروزه نیز همچنان در گمراه نمودن
بشر از مسیر
حق و
هدایت فعالیتهای چشمگیری را به انجام میرساند.
در این مقاله سعی میگردد خوانندگان گرامی با ابعاد زندگانی اصلیترین چهره در پیدایش این فرقه، آشنا شوند همان کسی که بهائیان، وی را امروز پیامبر خود دانسته و حتی
نماز خود را به سمت او بجای میآورند.
میرزا حسینعلی نوری در سال ۱۲۳۳ قمری در
تهران به
دنیا آمد. پدرش میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ، از مستوفیان و منشیان عهد
محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانی بود و بعد از
قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد، به نور رفت و به کار منشیگری و حسابداری و معلمی در خانه اشراف آن دوران پرداخت
و حسینعلی خواندن و نوشتن را نزد
پدر آموخت. البته او بعدها ادعای «امی» بودن کرد، اما خواهرش این امر را
تکذیب میکند.
در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی، در
جمادی الاولی ۱۲۶۰، او جوانی ۲۸ ساله و ساکن تهران بود که در پی
تبلیغ ملاحسین بشرویهای (نخستین پیرو باب معروف به باب الباب و جزء ۱۸ نفر از یاران اصلی باب.) در شمار نخستین گروندگان به باب در آمد و از آن پس یکی از فعالترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، به ویژه در نور و
مازندران، پرداخت. در اثر تبلیغات وی برخی از برادرانش، ازجمله میرزا یحیی معروف به صبح ازل نیز به این مرام پیوستند. میرزا یحیی سیزده سال از برادرش کوچکتر بود.
میرزا حسینعلی با پیروی از فرقه بابیگری کم کم از سران مهم فرقه بابیه میشود. وی در افتضاحات بدشت (رجوع شود به مقاله بدشت فجیعترین حادثه در عصر بابیت) واقع در حوالی شمال شرقی کشور که در آنجا هواداران و پیروان باب نسخ
دین مبین
اسلام را اعلام کردند، حضوری فعال داشت. در این روز طاهره قزوینی (قره العین) ضمن
کشف حجاب با چند تن از مردان پیرو باب رفتاری منافی اخلاق داشت.
از نکات مهم این اجتماع القاب تراشیهای سران بابی بود. لذا میرزا حسینعلی نوری نیز در همان جا به
لقب بهاء الله مفتخر گردید.
در بازگشت بابیان از بدشت، در
شعبان ۱۲۶۴، روستائیانی که برخی از گزارشهای آن اجتماع را شنیده بودند، در قربه نیالا به آنان حمله کرده و میرزا حسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به
غضب الهی در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کردهاند.
در همان اوایل سال ۱۲۶۵ هجری قمری، شورش بابیها در قلعه شیخ طبرسی مازندران نیز روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش یحیی، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابیهای قلعه طبرسی را داشت، ولی در آمل دستگیر، زندانی و سپس روانه تهران شد.
چون خبر اعمال زشت و غیر اخلاقی و پرده دریهای آنان در بدشت، همچنین توطئهها و فتنههای حسینعلی نوری به محمدشاه قاجار رسید، فرمان قتل او را صادر کرد. اما با
مرگ محمدشاه این فرمان اجرا نشد و میرزاحسینعلی با حمایت ماموران سفارت روسیه به تهران بازگشت.
پس از آغاز پادشاهی
ناصرالدین شاه، میرزاتقی خان
امیرکبیر که از نقش میرزا حسینعلی نوری در تحرکات و بلوای بابیان خبر داشت، او را به
عراق تبعید کرد. میرزا حسینعلی نوری پس از عزل و قتل ناجوانمردانه امیرکبیر،
که بهائیان آن را انتقام الهی مینامند، و در ایام صدارت میرزا آقاخان نوری به ایران بازگشت و در راس یک گروه، برنامهای را برای ترور شاه طراحی کرد.
میرزا حسینعلی (بهاالله) پس از طراحی برنامه ترور ناصرالدین شاه، برای اینکه از مظان اتهام دور باشد، قبل از اجرای این طرح به خانه ییلاقی
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم وقت و جانشین امیرکبیر میرود و منتظر نتیجه اقدام همفکران و بابیهای مامور ترور میماند. چون خبر شکست این توطئه و بازداشت بابیها به او میرسد، به سرعت خود را به سفارت روسیه در زرگنده میرساند.
برخی منابع بابی همچون
خواهر میرزا حسینعلی نوری دست داشتن وی را در توطئه قتل شاه تایید میکنند، اما منابع بهائی عموما منکر آن هستند. خود او نیز در نامه معروف به لوح شیخ
از مداخله در آن تبری جسته و حتی ادعا کرده که در
زندان به احوال و حرکات حزب بابی میاندیشیده و قصد اصلاح و
تهذیب آنان را داشته است. با این همه، بهاءالله احتمالا به منظور مصون ماندن از تعقیب و دستگیری، که چه بسا به اعدامش میانجامید، مدتی در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران به سر برد و بنابر منابع بهائی، به رغم اصرار سفیر روس بر ادامه اقامت وی در آنجا و امتناع از تسلیم او به نمایندگان شاه، سرانجام سفیر از وی خواست که به خانه صدراعظم برود و ضمنا از میرزا آقاخان نوری (صدراعظم (به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست آن بکوشد و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثهای رخ دهد، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود.
توجه خاص سفیر روس به سرنوشت باب و بابیان، موجب شد که وی بعد از تسلیم میرزا حسینعلی به صدراعظم، هم چنان مراقب کار باشد و با پیگیری موضوع و پیغام شدید، موجبات رهایی او را از زندان فراهم آورد.
ناصرالدین شاه نیز که از حادثه ترور سخت به
خشم آمده بود، اما به سبب اینکه وی با مساعدت و موافقت دولت روسیه به سلطنت رسیده بود و توان مقابله با قدرت استعماری روسیه تزاری را نداشت و میرزا حسینعلی نوری نیز به سفارت روسیه پناهنده شده بود سرانجام با این شرط که میرزا حسینعلی نوری (بهاالله) برای همیشه از ایران تبعید شود، با آزادی او موافقت میکند.
میرزا حسینعلی به دستور حکومت ایران، باید تهران را به مقصد
بغداد ترک میگفت. سفیر روس از وی خواست «که به روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر تبعید نیز نمایندهای از سوی سفارت روس همراه کاروان بود.
در پی سرکوب بابیان توسط قوای دولتی اعضای دیگر بابی نیز ناگزیر از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند.
به دنبال تبعید میرزاحسینعلی به عراق، برادر کوچکترش میرزایحیی صبح ازل که جانشین باب به شمار میرفت هم با
لباس مبدل خود را به عراق میرساند (گر چه در برخی منابع ورود میرزا یحیی به عراق را ۴ ماه زودتر از حسینعلی نوری ذکر کردهاند البته با لباس درویشی و با
عصا و کشکول و به صورت مخفیانه.) و کم کم اجتماعی از بابیان در خاک عراق ایجاد میگردد که مهمترین هدفشان
اذیت و آزار
شیعیان بود. به طوری که
شوقی افندی (نوه دختری عبدالبهاء) مینویسد: «در عراق شیوه بابیان این بود که شبها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمعها و صحایف و زیارتنامهها و جامهای
آب سقاخانهها پردازند.»
او میافزاید به سبب کینهای که بابیان از شیعیان داشتند، در ایام
عاشورای حسینی در
کربلا جشن و پایکوبی راه میانداختند که این سنت بیشرمانه از قره العین به یادگار مانده بود. رفتار دد منشانه و دور از انصاف بابیها با مسلمین اندک اندک بالا میگیرد تا جایی که به زد و خورد میانجامد.
سرانجام رفتار غیرانسانی بابیها موجب میشود تا در سال ۱۲۸۰ ق دولت عثمانی آنان را به
استانبول تبعید نماید. در آغاز این سفر تبعید، میرزاحسینعلی داعیه خویش را آشکار میسازد و ادعای من یظهره اللهی میکند و میگوید آنکس که منتظر او هستید، من هستم
و به این ترتیب ادعای
مهدویت نمود و با این ادعا بین بابیها ایجاد اختلاف میکند. تا جایی که بین دو برادر
جنگ و جدل به راه افتاد و از همین جا عدهای برادر کوچکتر را انتخاب نمودند و ازلی نام گرفتند و عدهای گرد میرزا اسدالله دیانی رفتند و دیانی شهرت گرفتند عدهای هم دامن رؤسا و سرکردگان بابیگری را رها کرده تنها کتاب «بیان» را محترم شمردند که به «بیانیها» معروف گردیدند. پس از اینکه کار درگیری و اختلاف بابیان به کشت و کشتار رسید، زعمای کشور عثمانی تصمیم به جدایی آنان گرفتند و میرزا یحیی را به
جزیره قبرس و میرزا حسینعلی بهاالله و هوادارانش را به قلعه عکا در خاک
فلسطین تبعید کردند.
میرزا حسینعلی بهاالله پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست از ادعای نایب باب بودن برداشت و رسما خود را
پیامبر نامید و فرقه بهائیت را بنیان گذاشت که فورا از جانب دولت روسیه به رسمیت شناخته شد. دولت استعماری روسیه پس از به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت به عنوان یک دین، همه گونه امکانات در اختیار آنها گذاشت. این دولت در نخستین اقدام مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین
معبد این فرقه را به نام مشرق الاذکار در شهر
عشق آباد ایجاد کرد.
میرزا حسینعلی نوری عاقبت در سال ۱۳۰۹ هجری قمری در ۷۶ سالگی پس از مدت ۲۲ روز تحمل
بیماری، از دنیا میرود و در
شهر عکا مدفون گردید و اتاق محل
دفن وی نیز به روضه مبارکه مشهور میگردد.
در کتاب
الدروس الدیانه چنین آمده است: قبله ما اهل بهاء روضه مبارکه، در مدینه عکا است، که در وقت نماز خواندن باید رو به آن بایستیم و قلبا متوجه به جمال قدم جل جلاله (میزرا حسینعلی) و ملکوت ابهی باشیم.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «درشناخت میرزا حسینعلی نوری بهاء الله» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۵.