حُسْن (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حُسْن (به ضم حاء و سکون سین) و
حَسَن (به فتح حاء و سین) از
واژگان قرآن کریم به معنای زیبایی و نیکویی است.
حُسْن به صورت اسم و
مصدر و
حَسَن به صورت
صفت در
قرآن کریم آمدهاند.
مشتقات
حُسْن که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
حُسْن (به ضم حاء و سکون سین) به معنای زیبایی و نیکویی،
حَسَن (به فتح حاء و سین) وصف است به معنای زیبا و نیکو،
اَحْسَن (به فتح همزه، سکون حاء و فتح سین) به معنای همان كسى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد،
الْحُسْنی (به ضم حاء و سکون سین) به معنای نیکو،
اِحْسان (به کسر همزه و سکون حاء) به معنای نیکی کردن، بخشش،
حَسَنات (به فتح حاء و سین) شامل نعمتهای دنیا و آخرت هر دو،
حَسَنَة (به فتح حاء، سین و نون) به معنای نيكى و پيروزى و هر نعمت خوشآیند و شادکنندهای که به انسان میرسد.
مُحْسِن (به ضم میم، سکون حاء و کسر سین) به معنای نیکوکار،
مُحْسِنِین (به ضم میم، سکون حاء و کسر سین) به معنای نیکوکاران،
مُحْسِنَات (به ضم میم، سکون حاء و کسر سین) به معنای زنان نیکوکار،
اَسْماءُ الْحُسْنی (به فتح همزه، سکون سین و ضم حاء) به معنای نامهای بهتر که متضمن صفات جلال و جمال خداوند،
حِسان (به کسر حاء) جمع حسناء و حسنة به معنای زنان زیباروی،
حُسْنَیَیْن (به ضم حاء، سکون سین و فتح نون) به معنای شهادت و پیروزی است.
حُسْن به معنی زیبایی و نیکویی است.
در
قاموس گوید:
«الْحُسْنُ: الجَمَال» (زیبائی)
در
صحاح گفته:
«الْحُسْنُ: نقیضُ الْقُبْحِ» (نیکی).
حَسَن (بر وزن فرس) وصف است به معنی زیبا و نیکو.
حَسَنَة هر نعمت خوشآیند و شادکننده است که به انسان میرسد و سیّئه ضدّ آن است
و شامل نعمت دنیا و آخرت هر دو است.
مُحْسِن به معنای نیکوکار است.
مُحْسِنِین به معنای نیکوکاران و
مُحْسِنَات به معنای زنان نیکوکار است. به نظر میآید که این اسماء فاعل در قرآن به جای صفت مشبهه به کار رفتهاند و از آنها ثبوت اراده شده است.
به مواردی از
حُسْن که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(وَ لا اَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ اَزْواجٍ وَ لَوْ اَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَ) «و نه تو راست که آنها را به همسران دیگر عوض کنی گر چه زیبایی ایشان تو را بشگفت آورد.»
هر دو معنی واژه حُسْن در قرآن یافت میشود.
(وَ وَصَّیْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً) «
انسان را نسبت به پدر و مادرش به نیکی سفارش کردهایم.»
حسن در قرآن هم مصدر آمده و هم اسم.
راغب گوید: حُسْن عبارت است از هر چیز سرورآور و خوشآیند. قول راغب جامع هر دو معنای فوق است زیرا خوشآیند شامل هر دو از زیبایی و نکویی است.
(اِمَّا اَنْ تُعَذِّبَ وَ اِمَّا اَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً) (يا آنان را
مجازات مىكنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب مىنمايى.)
که هر دو مصدرند و میشود گفت که اسم هستند.
(وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ) (و سرانجام نيک و زندگى والا و جاويدان، نزد خداست.)
(وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ) «برگشت خوشآیند و ثواب دلپسند نزد خداست.»
حُسْنُ که هر دو اسم هستند.
(فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ) «
پروردگارش او را پذیرفت پذیرشی نیکو.»
(مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) (كيست كه به
خدا قرض نيكويى دهد؟)
موارد استعمال آن: قبول حسن، قرض حسن، متاع حسن، رزق حسن، اجر حسن، بلاء حسن و غیره است.
(رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ) «پروردگارا به ما در دنیا نعمتی نیکو بخش و در آخرت نعمتی نیک بخش و ما را از عذاب آتش نگاه دار.»
حسنة مجموعا ۲۸ بار در قرآن مجید آمده است و شامل نعمت هر دو جهان است
و حتی در
طاعت و
شفاعت و پیروی نیز به کار رفته است.
(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها) (هر كس كار نيكى به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد...)
(مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها) (كسى كه شفاعت (تشويق و كمكک) براى كار نيكى كند، سهمى از آن براى او خواهد بود...)
(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (به
يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود.)
(وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ) (و آنها را با نيكىها و بدىها آزموديم، شايد بازگردند.)
حسنات جمع حسنة است و شامل نعمتهای دنیا و آخرت هر دو میباشد.
(إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ) (چرا كه حسنات، سيّئات و آثار آنها را از بين مىبرند؛ اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند.)
(إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ) (مگر كسانى كه
توبه كنند و
ایمان آورند و
عمل صالح انجام دهند، كه
خداوند سيئات آنان را به حسنات مبدّل مىكند.)
و جمعا سه بار در قرآن یافت میشود:
(وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً) «بهتر از
خدا در حکم کدام است؟»
احسن اسم تفضیل است. مؤنّث آن حسنی است.
مجموعا ۳۶ بار در قرآن مجید آمده است.
(وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی) «و خدا به همه وعده بهتر داده است»
«حسنی» در این
آیه و آیات دیگر باید موصوفی داشته باشد.
(وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی) (و وعده نيک پروردگارت بر
بنیاسرائیل، به خاطر
صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقّق يافت.)
(لا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی...) (او خداوندى يگانه است كه معبودى جز او نيست؛ و نيكوترين نامها از آن اوست.)
که «کلمة» و «الاسماء» موصوف حسنی است و این کلمه ۱۷ بار در کلام اللَّه مجید تکرار شده است.
(وَ اتَّبِعُوا اَحْسَنَ ما اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ) (و از بهترين دستورهايى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد.)
(نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ اَحْسَنَ ما عَمِلُوا) (آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مىكنيم.)
غرض آن نیست که: با حسن تابع شوید و به حسن تابع نشوید یا احسن را قبول میکنیم ولی حسن را نه بلکه شاید غرض آن است که ما انزل اللَّه همه احسن است و آنچه خدا قبول کند همه احسن است.
(لا تَعْبُدُونَ اِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً) (جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد؛ و به پدر و مادر و... نيكى كنيد.)
احسان
مصدر باب افعال به معنی نیکی کردن است.
(وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفِیقاً) (و آنها همنشين خوبى هستند. )
افعال این مادّه در قرآن مجید همه از باب افعال آمده مگر در سه موضع که از ثلاثی به کار رفته است و دو مورد دیگر آیه ۳۱
کهف و آیه ۷۶
فرقان است.
(نِعْمَ الثَّوَابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقًا) (چه پاداش خوبى، و چه جمع نيكويى!)
(خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا) (حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محل اقامت نيكويى!)
(اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ) (
دین و آيين چه كسى بهتر از آن كس است كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد.)
(اِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُحْسِنِینَ) (خداوند، نيكوكاران را دوست مىدارد.)
(فَاِنَّ اللَّهَ اَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ اَجْراً عَظِیماً)(
خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.)
«محسنات» در قرآن فقط یکبار آمده است.
(وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ، قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمالِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً. ما اَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ...) (و اگربه آنها (
منافقان) نيكى و پيروزى برسد، مىگويند: «اين، از ناحيه خداست.» و اگر به آنها بدى و شكستى برسد، مىگويند: «اين، از ناحيه توست.» بگو: «همه از ناحيه خداست.» پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند؟!- آرى، آنچه از نيكى به تو مىرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست...)
مشرکان به
رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) خرده گرفته و میگفتند: خوبی از جانب خدا و بدی از جانب تو است که به ما میرسد! خدا در جواب میفرماید: بگو
حسنه و
سیّئه هر دو از جانب خداست
(قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) در اینجا خدا هر دو را از جانب خود میگوید و در آیه بعدی فرموده: حسنه از جانب خداست (و اوست که حسنه میدهد و کسی اجبارش نمیکند) و سیّئه از جانب ما است یعنی ما سبب میشویم که خداوند سیّئه پیش میآورد. در قرآن کریم آیات زیادی هست که شرور و بلاها معلول اعمال ناشایست مردم است.
مثل:
(وَ ما اَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ اَیْدِیکُمْ) (هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام دادهايد.)
(ما اَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللَّهِ) در آیه اوّلی بلا را معلول عمل آدمی و در آیه دوّم از خدا میداند.
یعنی شرّ را خدا میآورد ولی علّت آن عمل انسان است. اگر گویند: به مقتضای
(الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ) باید اینها شرّ و بد نباشند و حال آنکه قرآن مجید در شرّ و مصیبت بودن این قبیل چیزها صریح است؟!. گوییم اینها از لحاظ تقدیر و موازنه و اثر اعمال و انتقام در مقابل
طغیان، عدل و خیرند هر چند نسبت به اشخاص مجرم شرّ و مصیبت باشند.
چنانکه در
سوره الرحمن در چند محلّ پس از ذکر عذابهای آخرت آیه: فَبِاَیِّ آلاءِ... آمده است زیرا آن عذابها نسبت به نظام عالم و مقتضای
شقاوت مجرمین خیر، و از لوازم نظام کلّی عالمند گرچه نسبت به مجرمین شرّند به عبارت اخری: آنها نسبت به خدا و واقع خیرند و خدا خلقت آنها را نکو کرده ولی نسبت به اهل عذاب شرّند و در آن عیبی نیست چنانکه قرآن مؤمنان را شفا و نسبت به
کفّار لا یزید الّا خسارا است. در اینجا باید حساب مصائبی را که برای امتحان و ترفیع مقام برای بعضی از بندگان پاک خدا پیش میآید از این حساب جدا دانست و انشاء اللَّه در کلمه صوب ذیل آیه
(ما اَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی اَنْفُسِکُمْ.) خواهد آمد.
خلاصه سخن آنکه: شرّ مثل خیر وجودی است، شرّ را خدا به وجود میآورد ولی سبب آن عمل آدمی است شرّ را عدمی دانستن مثل عقیده به یزدان و اهریمن هر دو باطل و اشتباه است.
(وَ لِلَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها) (و بهترين نامها براى خداست؛
خدا را به آن نامها بخوانيد.)
(قُلِ ادْعُوا اللَّهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ اَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (بگو: « «اللّه» را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد، ذات پاكش يكى است؛ و بهترين نامها براى اوست.»)
(اللَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (او خداوندى يگانه است كه معبودى جز او نيست؛ و نيكوترين نامها از آنِ اوست.)
(هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی) (او خداوندى است هستى بخش، آفرينندهاى ابداعگر، و صورتگر بىنظير؛ از آن اوست بهترين نامها...)
(فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ) (و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكوخلق و زيبايند.)
حسان جمع حسناء و
حسنة به معنی زنان زیباروی است. همچنین جمع حسنة به معنی نیکو است.
(عَبْقَرِیٍ حِسانٍ) (اين در حالى است كه بهشتيان بر تختهايى سبز رنگ بسيار ممتاز و زيبا تكيه زدهاند.)
(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلَّا اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ) (بگو: آيا درباره ما، جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد؟!)
مراد از «حسنیینِ»
شهادت و پیروزی است
مسلمین به
کفّار میگفتند: ما در پیکار و
جهاد خود به یکی از دو چیز نائل میشویم که هر دو نیکوست یا
شهید میشویم و یا فاتح میگردیم.
(اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ اِیتاءِ ذِی الْقُرْبی...) (خداوند به عدل و احسان فرمان مىدهد و همچنين به بخشش به نزديكان؛)
احسان بالاتر از
عدل است، زیرا عدل آن است آنچه بر عهده دارد بدهد و آنچه برای اوست بگیرد؛ ولی احسان آن است بیشتر از آنچه بر عهده دارد بدهد و کمتر از آنچه برای اوست بگیرد.
اختیار عدل واجب ولی اختیار احسان
مستحبّ است.
توجّه:
(الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَاَ خَلْقَ الْاِنْسانِ مِنْ طِینٍ) (همان كسى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد؛ و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد)
بعضیها «خَلَقَهُ» را به فتح لام و بعضیها به سکون لام و
مصدر خواندهاند یعنی: همان خدایی که هر چه آفرید نیکو آفرید. یا: همان خدایی که خلقت همه چیز را نیکو کرد.
با مقایسه آیات:
(وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً) (و همه چيز را آفريد و به دقت اندازهگيرى نمود.)
(قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ) (بگو: خدا آفريننده همه چيز است.)
(لا اِلهَ اِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ) (هيچ معبودى جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است.)
روشن میشود که همه چیز را خدا آفریده و نیکو آفریده و در میان آفریدهها بد وجود ندارد.
به نظر نگارنده مراد از آیه
(ما نحن فیه) آن است که در این جهان میان موجودات از لحاظ خلقت و تاثیر در یکدیگر، موازنه و عدالت هست و آن سبب اعتدال و نکویی تمام اشیاء است و در آیه فرقان خواندیم
(وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً) همان تقدیر و اندازهگیری موجب حسن و نیکوئی گردیده است و اصولا «خلق» در اصل معنی چنانکه راغب گفته به معنی اندازهگیری است.
این موجودات بیحدّ و حصر با همه اختلاف که دارند مانند آهن آلات خرد و بزرگ یک کارخانه همه مفید و همه خیر و همه در هم دیگر تاثیر دارند. چنانکه گفتهاند:
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست | | که هر چیزش بجای خویش نیکوست |
| | |
در
تفسیر منهج الصادقین ذیل آیه:
(وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ) (و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون نهاد،)
از امام (علیهالسّلام) نقل است: «
«بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَ الْاَرْضُ.»»
آری اگر عدل و موازنه نبود و موجودات در یکدیگر تاثیر نداشتند آسمانها و زمین برپا نمیشدند. و این است معنی
(اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.)
امّا حساب
خیر و شرّ؛ ناگفته نماند در عالم خارج نسبت به ذات اشیا به طور قطع میشود گفت: که خیر و شرّی وجود ندارد آنچه هست موازنه است و تعدیل و تاثیر. خیر و شرّ عنوان ثانوی است که بر موجودات بار میشود. مثلا زهر مار نسبت به ما یا موجودات دیگر که از آن ضرر میبینند شرّ ولی نسبت به خود مار که آلت دفاع آن است و آن را در برابر دشمنانش مصون میدارد خیر است و قطع نظر از این دو نسبت، زهرمار نه خیر است و نه شرّ. و هکذا پس اشیاء فی حدّ نفس موصوف به خیر و شرّ نیستند و با مقایسه و نسبت به خود یا نسبت به یکدیگر خیر و یا شرّ میشوند و یا نسبت به یکی خیر و نسبت به دیگری شرّ میگردند.
مثلا قرآن نسبت به
مؤمنین شفا و
رحمت و نسبت به
ستمگران خسران و زیان است.
(وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلَّا خَساراً).
(ولى ستمكاران را جز خسران و زيان نمىافزايد.)
و چون انسان با موجودات و همچنین موجودات با یکدیگر همواره در تماسند، همواره صفت خیر و شرّ بر آنها بار است و از آنها جدا نیست انسان پیوسته بعضی چیزها را برای خود مفید میداند و خیر مینامد و بعضی چیزها را که سبب عذاب و ناراحتی اوست شرّ میخواند و هر گاه انسان مثل سنگ
شکنجه و راحتی احساس نمیکرد خیر و شری در جهان نسبت به او وجود نداشت.
قرآن مجید نیز روی این حساب قدم برداشته است و خیر و شرّ را از بشر قابل انفکاک نمیداند:
(وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ) (و شما را با بدیها و خوبیها آزمايش مىكنيم؛ و به سوى ما بازگردانده مىشويد.)
(وَاِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ) (ولى هرگاه بدى و مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمر براى برطرف شدن آن دارد.)
(اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً- وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً) (هنگامى كه بدى به او رسد بىتابى مىكند. و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود و
بخل مىورزد)
(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ- وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) (پس هر كس هموزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند. و هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را نيز مىبيند.)
ناگفته نماند شرّ و خیر هر دو امر وجودیاند چنانکه صریح آیات فوق است، مثلا در آیه:
(وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) نمیشود گفت: هر که عدم را عمل کند آن را خواهد دید سیل و زلزله و غیره نسبت به انسان شرّ است و وجود است نه عدم چنانکه مثلا عسل نسبت به انسان خیر و وجود است حکم این هر دو یکسان است. فلاسفه که به عدمی بودن شرّ قائلند مثل قائلین به یزدان و اهریمن هر دو به اشتباه رفتهاند. گرچه هر دو دسته خواستهاند از نسبت دادن شرّ به خدا جلوگیری کنند. ولی دسته اوّل واقعیت را درک نکرده و دسته دوّم سلطنت خدا را ناتمام نمودهاند.
چرا خدا شرّ میآفریند؟ خداوند اوّلا و بالذات، شرّ به وجود نمیآورد بلکه مردم در اثر اعمال بد پدیدههای عالم را نسبت به خود شرّ میکنند، به عبارت روشنتر مردم از دستور حق و عدالت منحرف میشوند و در نتیجه خداوند برای آنها شرّ پیش میآورد و آنچه میبایست خیر و مفید شود شرّ و مضرّ میگردد. برای درک این مطلب باید دست به دامن قرآن زد.
قرآن میفرماید:
(فَاَعْرَضُوا فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ اُکُلٍ خَمْطٍ وَ اَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ- ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) (امّا آنها از خدا روىگردان شدند، و ما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم، و دو باغ پر بركتشان را به دو باغ بىارزش با ميوههاى تلخ و درختان «شورهگز» و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم. اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم؛ و آيا ما كسى جز افراد كفرانكننده را مجازات مىكنيم؟!)
آیه صریح است در اینکه آمدن سیل و از بین رفتن وسائل زندگی
قوم سباء در اثر اعراض از دستور خداوند بوده است، پس سیل را که نسبت به آنها شرّ بود، خدا فرستاد و خدا این کار را کرد چنانکه فرمود: فَاَرْسَلْنا ولی چرا خدا این شرّ را به وجود آورد؟ زیرا که آنها
کفور شدند و اعراض کردند
(وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) چقدر خندهآور است بگوییم سیل نسبت به آنها شرّ نبود زیرا شرّ عدمی و سیل وجود است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «حسن»، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵.