حسد (سیره نبوی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسد از
گناهان کبیره و
اخلاق زشت و ناپسند و منهی در فرمایشات و
سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاد شده است
حسد نیز از دیگر اوصاف ناشایستی است که در
سیره و
قول کلام نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شدت از آن
نهی شده است. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حسادت را از بین برنده
ایمان معرفی کردند و حسود را فردی دانستند که در بین مردم کمترین بهره را از
آسایش و راحتی میبرد، «اقل الناس راحة الحسود.»
امام خمینی حسد را حالتی نفسانی دانسته که صاحب آن آرزو میکند کمال و نعمت واقعی یا غیرواقعی و خیالی از دیگری سلب شود چه خود، آن نعمت را دارا باشد یا نباشد و چه بخواهد آن نعمت به او برسد یا نخواهد.
حسد با واژگانی چون غبطه و
بخل مرتبط است. غبطه آن است که شخص آرزوی نعمت و کمال شخص دیگری را برای خود داشته باشد، بدون اینکه بخواهد آن نعمت از او زایل شود برخلاف حسد که آرزوی زوال آن نعمت در آن هست. از این رو امام خمینی غبطه را حالتی میداند که صاحب آن، نعمتی را که در دیگری توهم کرده، خواستار است، بدون اینکه میل به زوال آن از وی داشته باشد.
به اعتقاد ایشان حسد یکی از رذایل افراطی قوه
شهوت است
زیرا حسود خواستار زوال نعمت یا کمال از دیگران است، حتی اگر نعمت و کمالی که حسود خواستار آن است، امری واقعی نباشد و آنچه حسود آرزوی زوال آن را دارد در واقع از رذایل و نقائص باشد لکن چون حسود در حدّ حیوانیت است، آن را کمال میداند و زوال آن را از دیگری آرزو میکند.
حسدی که در آن شخص حسود عین آن نعمت را نمیخواهد، بلکه نظیر آن را برای خود میخواهد و اگر بهدستآوردن نظیر آن ممکن نبود، دوست دارد آن را از صاحب نعمت نیز زائل شود تا فرق آن دو آشکار نشود. ازاینرو حسد یکی از بدترین رذایل اخلاقی است که انسان را به عقوبت دنیا و آخرت مبتلا میکند و موجب دشمنی و جدایی میشود و زیان حسد در آغاز به خود حسود و سپس به شخص مورد حسد میرسد. حسد سبب خارج شدن از
ولایت و رحمت خداوند و بینصیب شدن از
شفاعت شافعان میشود همچنین حسد سبب بهوجودآمدن مفاسد دیگری چون کبر، غیبت، سخنچینی، فحش، اذیت دیگران و مانع ترقی جامعه و انحطاط و تنزل آن و ازبینرفتن همکاری در جامعه میشود.
پیامبر در
خطبه غدیر خطاب به مردم فرمودند: «ای مردم، همانا
ابلیس،
آدم (سلاماللهعلیه) را بخاطر حسد از
بهشت بیرون کرد پس حسد نورزید که اعمالتان از بین میرود و قدمهایتان متزلزل و سست میگردد و....»
حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیثی دیگر فرمودند: «هان، بیماری امتهای پیشین به شما نیز سرایت کرده و آن حسادت است، این بیماری نه موی
سر را که
دین را میتراشد و از بین میبرد.»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چهار نشانه برای حسود برشمردند و فرمودند: «علائم حسود چهار چیز است: غیبت کردن، چاپلوسی کردن و شاد شدن از گرفتاری دیگران.»
«در همه نسخهها همین سه نشانه ذکر شده و چهارمین نشانه از قلم افتاده است.» ایشان جهت رفع مفسدههای حسد به
مسلمانان توصیه کردند در زمان بروز حسادت
ستم نکنند.
همچنین از
انس بن مالک،
روایت شده که: «روزی در محضر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بودیم حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به ما کرده فرمودند: " هم اینک، مردی از اهل
بهشت به نزد شما میآید. "اندکی بعد، مردی از
انصار که
آب وضو از ریشش میچکید و
کفش خود را در دست چپش گرفته بود وارد شد. فردای آن روز، باز هم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: " هماینک، مردی از اهل بهشت، نزد شما میآید" و باز، همان
مرد با همان وضع، وارد شد. فردای آن روز نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همان سخن را فرمود و باز، همان مرد، وارد شد. چون او برخاست و رفت،
عبدالله بن
عمرو بن عاص، در پیِ او روان شد و (به وی) گفت: من با پدرم
مشاجره کردهام و
سوگند خوردهام که تا سه روز، نزد او نروم اگر صلاح میدانی، مرا نزد خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم. مرد انصاری پذیرفت، (عبدالله بن عمرو بن عاص میگفت: با او رفتم و) دیدم خیمهای دارد و یک
نخل و یک
بز (گوسفندی).
شب که شد، از خیمهاش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم، ولی او خودش بیشام خفت، و من شب را به
نماز و
عبادت گذراندم.
صبح که شد، او
صبحانه خورد، ولی من
روزه داشتم. سه شب به همین منوال گذشت و هر گاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو میشد، ذکر خدای متعال میگفت و
تکبیر میگفت و صبح برای نماز، بیدار میشد و وضوی کامل میگرفت و من، جز سخن
خیر از او نمیشنیدم.
چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، گفتم: ای بنده خدا! میان من و پدرم، نه مشاجرهای بوده و نه قهری، بلکه از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: " هماینک، مردی از
اهل بهشت نزد شما میآید" و هر سه بار، تو وارد شدی. از اینرو، خواستم (مرا به خانهات ببری) تا عمل تو را ببینم. پس به من بگو که تو چه عملی انجام میدهی (که اهل بهشت شدهای)؟ مرد گفت: به نزد همان کسی که به تو خبر داده، برو تا از عمل من به تو خبر دهد. من نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتم. ایشان فرمود: " نزد خود او برو و بگو که
حقیقت را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تو امر میکند که مرا خبر دهی. مرد گفت: حال که چنین است، میگویم، سپس گفت: اگر
دنیا از آنِ من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمیشوم و اگر دنیا به من داده شود، از آن شادمان نمیشوم. شب را در حالی میخوابم که از هیچ کس، کینهای به
دل ندارم، و بر نعمتی که خداوند به دیگری داده است،
حسادت نمیورزم.»
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حسد در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۱۶. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.