حسابرسی اعمال (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توجّه به مسئله
حسابرسی در
قیامت و اینكه همه
اعمال و همه افراد مورد حسابرسی واقع می شوند، یكى از
عوامل بیداری است.
تنها
خداوند، عهده دار
محاسبه اعمال بندگان:
•«قال وما علمی بما کانوا یعملون ان حسابهم الا علی ربی لو تشعرون:گفت: مرا چه اطلاعى است از آنچه آنها كرده و مى كنند؟
حساب آنها جز بر عهده پروردگار من نیست، اگر بیندیشید.»
این جمله در
حقیقت پاسخ به درخواست ضمنى ثروتمندان
مغرور است كه از
نوح خواسته بودند گروهی را از خود براند و طرد كند، تا نزد او حاضر شوند. نوح در پاسخ گفت: اگر آنها در گذشته كار خوب یا بدى كرده اند" حسابشان بر پروردگار من است اگر شما مى فهمیدید" و
درک و تشخیص مى داشتید (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ).از این سخن ضمنا استفاده مى شود كه آنها مى خواستند علاوه بر مساله تهیدستى این گروه از مؤمنان را به سوء سابقه اخلاقى و
عملى متهم سازند، در حالى كه
معمولا فساد و آلودگى در طبقات مرفه به درجات بیشتر است، آنها هستند كه همه رقم وسائل فساد در
اختیار دارند و
مست مقام و مالند و كمتر خدا را بنده اند! ولى نوح بى آنكه در این مساله با آنها گلاویز شود، مى گوید من از آنها چیز بدى سراغ ندارم و اگر هم چنین باشد كه شما مى گوئید حسابشان با خدا است! آنچه وظیفه من است این است كه من پر و بال خود را براى همه حق جویان بگشایم" من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم كرد" (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ).
ایستادن در پیشگاه خداوند، در
قیامت، برای حسابرسی
اعمال، از حوادث بزرگ آن
روز:
•«واذا کالوهم او وزنوهم یخسرون الا یظن اولـئک انهم مبعوثون لیوم عظیم یوم یقوم الناس لرب العــلمین:و چون براى آنها
پیمانه یا وزن نمایند كم مى گذارند. آیا آنها
گمان نمى كنند كه (براى
حساب و كتاب) برانگیخته مى شوند، در روزى بزرگ؟!روزى كه همه مردم (براى
محاسبه و داورى) در پیشگاه پروردگار جهانیان برمى خیزند.».
خداوند متعال در این آیه با
استفهام توبیخی کافران به
روز حشر را مورد
تهدید قرار مى دهد:" آیا آنها باور ندارند كه برانگیخته مى شوند"؟! (أَ لا یظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ)." در روزى بزرگ" (لِیوْمٍ عَظِیمٍ).روزى كه عذاب و
حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است.روزى كه مردم از قبرها برمى خیزند، و در پیشگاه رب العالمین حاضر مى شوند" (یوْمَ یقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).یعنى اگر آنها قیامت را باور مى داشتند و مى دانستند
حساب و كتابى در كار است، و تمام
اعمال شان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود، و هر كس به اندازه سر سوزنى كار نیك و بد كرده، نتیجه آن را در آن روز عظیم مى بیند، هرگز چنین ظلم و ستم نمى كردند، و
حقوق افراد را پایمال نمى ساختند.بسیارى از مفسران" یظن" را كه از ماده" ظن" است در اینجا به معنى
یقین مى دانند، و نظیر این تعبیر در قرآن مجید وجود دارد، مانند آیه ۲۴۹
سوره بقره قالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ:" آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند چه بسیار گروه كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه عظیمى پیروز شدند"
(توجه داشته باشید این آیه درباره گروهى از
بنی اسرائیل است كه
ایمان و
استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند).شاهد گویاى این سخن حدیثى است كه از امیر مؤمنان
امام علی ع نقل شده كه در تفسیر آیه: أَ لا یظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیوْمٍ عَظِیمٍ فرمود:" مفهومش این است: ا لیس یوقنون انهم مبعوثون؟" آیا
یقین ندارند كه آنها برانگیخته مى شوند"؟! .و نیز از همان حضرت ع نقل شده است كه فرمود:" ظن بر دو گونه است: ظن تردید، و ظن یقین، آنچه در قرآن درباره معاد آمده است ظن یقین است، و آنچه درباره دنیا آمده است ظن شك"! .این احتمال نیز از سوى جمعى داده شده است كه ظن در اینجا به همان معنى معروف امروز یعنى گمان بوده باشد، اشاره به اینكه توجه به قیامت آن چنان در
روح و جان انسان اثر مى گذارد كه حتى اگر كسى گمان به آن داشته باشد و احتمال وجود چنین روزى را بدهد باید از انجام كارهاى خلاف خوددارى كند، تا چه رسد به اینكه یقین داشته باشد، و این همان چیزى است كه در میان دانشمندان به عنوان" دفع ضرر مظنون" یا"
دفع ضرر محتمل " معروف شده است، و مفهوم این سخن آن خواهد بود كه این گنهكاران بى پروا و بى باك نه تنها یقین به
قیامت ندارند بلكه گمان آن را نیز ندارند .مهم این است كه واژه" ظن" به گفته"
راغب در
مفردات در اصل اسم براى آن حالتى است كه از وجود قرائنى در
فکر انسان حاصل مى شود اگر نشانهها قوى باشد علم و یقین مى آورد، و اگر نشانه ها ضعیف باشد از حد گمان بالاتر نمى رود.بنا بر این واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در میان ما معروف است مفهوم گسترده اى دارد كه هم" علم" و هم" گمان" را شامل مى شود، و گاه در این، و گاه در آن به كار مى رود.
۱- هشدار الهی به حسابرسی از
اعمال نجواکنندگان، در قیامت:
•«... ما یکون من نجوی ثلـثة الا هو رابعهم ولا خمسة الا هو سادسهم ولا ادنی من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما
عملوا یوم القیـمة...:آیا (به
چشم دل) ندیدى كه خداوند آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است مى داند؟ هیچ نجوا و رازگویى میان سه نفر محقق نمى شود مگر اینكه او چهارمى آنهاست، و نه میان پنج نفر مگر آنكه او ششمى آنهاست، و نه كمتر از آن و نه بیشتر مگر اینكه او با آنهاست در هر كجا كه باشند، سپس در روز قیامت همه را به آنچه كرده اند آگاه مى سازد، حقّا كه خداوند به همه چیز داناست.»
۲- هشدار خداوند به حسابرسی از
اعمال تجزیه کنندگان قرآن:
•«کما انزلنا علی المقتسمین الذین جعلوا القرءان عضین فوربک لنسـلنهم اجمعین عما کانوا یعملون:همان گونه كه (عذاب را) بر قسمت كنندگان نازل كردیم. همانها كه (در ابتداى
بعثت) قرآن را چند پاره كردند (بخشى را
سحر، بخشى را
شعر، بخشى را داستان پیشینیان و بخشى را كلام
اجنّه خواندند. و نیز بخشى را قبول و بخشى را رد كردند، اینان را به عذاب هاى گوناگون هلاك كردیم).پس
سوگند به پروردگارت كه بى تردید از همگى آنان (در روز جزا) خواهیم پرسید.از آنچه (در دنیا) به جا مى آورده اند.».
۳- هشدار الهی به
یهودیان، در مورد حسابرسی از
اعمال آنان:
•«قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملـقیکم ثم تردون الی عــلم الغیب والشهـدة فینبئکم بما کنتم تعملون:بگو: بىتردید آن مرگى كه از آن مىگریزید با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مىشوید، پس شما را از آنچه (در دنیا)
عمل مىكردید آگاه خواهد نمود.».
قرآن مى گوید:" اى پیامبر! به آنها بگو این مرگى را كه از آن فرار مى كنید سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد" (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیكُمْ).سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شوید و شما را از آنچه انجام مى دادید خبر مى دهد" (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
قانون مرگ از عمومى ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است،
انبیاء بزرگ الهى و
فرشتگان مقربین همه مى میرند، و جز ذات پاك خداوند در این جهان باقى نمى ماند،" كُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ وَ یبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ"
.هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه
عدل خدا و حسابرسى
اعمال و هم خداوند از تمام
اعمال بندگان دقیقا آگاه است.بنا بر این تنها راه براى پایان دادن به این
وحشت، پاكسازى
اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هر كس حسابش پاک است از
محاسبه اش چه باك است؟
وجود کارگزاران، برای حسابرسی
اعمال مردم، در قیامت:
•«ثم ان علینا حسابهم:آن گاه بى تردید
حساب آنان بر عهده ماست.».
خداوند متعال در این آیه می گوید:" سپس مسلما
حساب آنها بر ما است" (ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ).و این در حقیقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به
پیامبر ص است كه در مقابل
لجاجت کفار
بت پرست ناراحت و دل سرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در ضمن تهدیدى است نسبت به همه این كافران لجوج كه بدانند
حساب شان با كیست.پروردگار آنان را مورد عقوبت
دوزخ و زیاده بر تصور و دائم قرار خواهد داد و مفاد (إِنَّ إِلَینا إِیابَهُمْ) آنستكه مصیر و رجوع بشر بسوى آفریدگار خواهد بود و مفاد (ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ) آنستكه جزاء و پاداش هر یك از آنان را ساحت پروردگار مقرر خواهد فرمود.در كتاب
نهج البلاغه است از امیر مؤمنان علیه السّلام سؤال شد چگونه پروردگار
باعمال بشر از اولین و آخرین كه بى شمارند بررسى خواهد فرمود
امام فرمود هم چنانكه افراد بشر از اولین و آخرین را
رزق و نیازهاى همه را فراهم و آماده می فرماید.و نیز سؤال شد چگونه
باعمال همه مردم رسیدگى خواهد فرمود در حالى كه مردم او را نمى بینند امام فرمود هم چنانكه روزى و نیازهاى همه را برمی آورد در حالى كه مردم او را نمى بینند. ضمیر نا در الینا و علینا دلالت بر وجود کارگزاران، برای حسابرسی
اعمال مردم، در قیامت دارد .به این ترتیب
سوره غاشیه كه از مساله قیامت آغاز شد به مساله قیامت نیز پایان مى یابد، و در اثناء آن به توحید و نبوت كه پایههاى معاد را تشكیل مى دهد اشاره شده است، و در ضمن آیات آغاز این سوره بخشى از مجازات هاى سنگین مجرمان، و سپس قسمت مهمى از پاداش هاى روح پرور مؤمنان آمده است، ضمنا
اختیار انتخاب طریق به مردم واگذار شده در عین حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و
حساب شان با او است.
یقینی و حتمی بودن حسابرسی، از
اعمال انسان:
•«فوربک لنسـلنهم اجمعین عما کانوا یعملون:پس
سوگند به پروردگارت كه بى تردید از همگى آنان (در
روز جزا) خواهیم پرسید.از آنچه (در
دنیا ) به جا مى آورده اند.».
خداوند متعال در این
آیه مى گوید:" سوگند به پروردگارت كه ما بطور
قطع از همه آنها سؤال خواهیم كرد" (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ...)از تمام كارهایى كه انجام مى دادند" (عَمَّا كانُوا یعْمَلُونَ).روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشیده اى نیست، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است، و ذرهاى در
آسمان و
زمین از
علم بى پایان او مخفى نیست، بنا بر این سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد، و یا به عنوان یك نوع مجازات روانى است، چرا كه بازجویى از كارهاى خلاف، آنهم توام با
سرزنش و
ملامت، آنهم در جهانى كه انسان به حقایق نزدیك تر و آگاه تر مى شود، دردناك و زجرآور است، بنا بر این، در حقیقت این پرسش ها بخشى از مجازات آنهاست.ضمنا عمومیت" عَمَّا كانُوا یعْمَلُونَ" نشان مى دهد كه از همه
اعمال آدمى بدون
استثناء سؤال خواهد شد و این خود درسى است براى همه انسانها كه لحظه اى از
اعمال خود غافل نمانند، و اینكه بعضى از مفسران این سؤال را محدود مساله
توحید و
ایمان به
انبیاء و یا مربوط به معبودهاى مشركان دانسته اند سخنى است بى دلیل بلكه
مفهوم آیه كاملا تعمیم دارد.و اما این سؤال كه چگونه در آیه فوق خداوند تاكید بر مساله سؤال مى كند در حالى كه در
سوره الرحمن آیه ۳۹ مى خوانیم فَیوْمَئِذٍ لا یسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌ:" در آن روز از هیچكس نه انسان و نه جن سؤالى نمى شود"
پاسخ آن این است: در قیامت مراحلى است، در بعضى از مراحل، از مردم سؤال مى شود، و در بعضى از مراحل سؤال و جوابى در كار نیست، و مسائل خود بخود روشن است، و یا اینكه سؤال زبانى وجود ندارد، چرا كه طبق آیه ۶۵
سوره یس بر دهان ها مهر گذارده مى شود، و تنها سؤال از اعضاى پیكر و حتى پوست بدن مى شود
.
قریب الوقوع و تخلف ناپذیر بودن حسابرسی، از
اعمال مردم:
•«اقترب للناس حسابهم وهم فی غفلة معرضون:
مردم را رسیدگى به حسابشان (در
روز قیامت) نزدیك شده (نزدیك از نظر ربوبى و یا آنكه هر چه آمدنش مسلّم است نزدیك است) در حالى كه آنها در
غفلت (از آن
حساب) به سر مى برند و روگردانند.».
كلمه" اقترب" تاكید بیشترى از" قرب" دارد، و اشاره به این است كه این حسابرسی بسیار نزدیك شده.تعبیر به" ناس" گر چه ظاهرا عموم
مردم را شامل مى شود و دلیل بر آن است كه همگى در غفلت اند ولى بدون
شک همیشه موقعى كه سخن از توده مردم گفته مى شود استثناهایى وجود دارد، و در اینجا گروه بیدار دلى را كه همیشه در فكر حسابند و براى آن آماده مى شوند باید از این
حکم مستثنی دانست.جالب این كه مى گوید
حساب به مردم نزدیك شده، نه مردم به
حساب، گویى
حساب با سرعت به
استقبال مردم مى دود! ضمنا فرق میان" غفلت" و" اعراض" ممكن است از این نظر باشد كه آنها از نزدیكى
حساب غافل اند، و این
غفلت سبب مى شود كه از آیات حق
اعراض كنند در حقیقت" غفلت از
حساب" علت است، و" اعراض از آیات حق" معلول آن، و یا منظور اعراض از خود
حساب و آمادگى براى پاسخگویى در آن دادگاه بزرگ است، یعنى چون غافل اند خود را آماده نمى كنند و روى گردان مى شوند.در اینجا این سؤال پیش مى آید كه نزدیك شدن
حساب و قیامت به چه معنى است؟بعضى گفته اند: منظور آن است كه باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته كم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیك خواهد بود (نزدیك نسبى) به خصوص اینكه از
پیامبر اسلام ص نقل شده كه فرمود:بعثت انا و الساعة كهاتین!:"
بعثت من و روز قیامت مانند این دو است"! (اشاره به
انگشت سبابه و وسطى كه در كنار هم قرار دارند فرمود).بعضى دیگر گفته اند: این تعبیر به خاطر بودن رستاخیز است، همانگونه كه در
ضرب المثل معروف عرب مى خوانیم: كل ما هو آت قریب (هر چه قطعا مى آید نزدیك است).در عین حال این دو تفسیر منافاتى با هم ندارند و ممكن است آیه اشاره به هر دو نكته باشد.بعضى از مفسران مانند
قرطبی این
احتمال را نیز داده كه"
حساب" در اینجا اشاره به"
قیامت صغری یعنى
مرگ است، زیرا به هنگام مرگ نیز قسمتى از
محاسبه و جزاى
اعمال به انسان مى رسد.ولى ظاهرا آیه فوق ناظر به
قیامت کبری است.
مالکیت مطلق خداوند،
علت تسلط وی بر حسابرسی از
اعمال و نیات انسان:
•«لله ما فی السمـوت وما فی الارض وان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء ویعذب من یشاء والله علی کل شیء قدیر:آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است (علاوه بر خود آنها) ملك حقیقى خداست، و اگر آنچه در دل دارید (از عقاید فاسده و ملكات رذیله، نه مجرد خطورات و نه ملكات غیر اختیارى) آشكار نمایید یا پنهان سازید خدا شما را به آن
محاسبه مى كند، پس هر كه را بخواهد (به اقتضاى رحمتش) مى بخشد و هر كه را بخواهد (به اقتضاى عدلش)
عذاب مى كند، و خدا بر هر چیزى تواناست.».
این جمله
دلالت دارد بر مالكیت خداى
سبحان نسبت به عالم، یعنى آنچه در آسمان ها و زمین است و منظور از آن، زمینه چینى است براى جمله بعد، كه مى فرماید:" وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ" و مى خواهد بفرماید آنچه در آسمان ها و زمین است، كه از آن جمله، شما انسان ها و
اعمال شما است، و آنچه كه دل هاى شما كسب مى كند همه و همه ملك خدا است، و خدا محیط به شما و مسلط و مشرف بر
اعمال شما است، و براى او هیچ تفاوتى ندارد كه شما
اعمالتان را علنى انجام دهید، و یا پنهانى، هر جور انجام دهید، خداوند شما را به آن
محاسبه مى كند.و چه بسا مى توان نكته اى را از ظاهر آیه دریافت، و آن این است كه در آیه شریفه بین چهار چیز دو به دو مقابله افتاده، یعنى بین زمین و آسمان یك مقابله، و بین صفات درونى و
اعمال ظاهرى یك مقابله شده، در نتیجه آسمان هم سنخ و هم طراز
اعمال نفس، و صفات درونى است، و زمین، هم سنخ
اعمال بدنى قلمداد شده، پس وقتى مى فرماید: آنچه در آسمان ها است ملك خدا است، نتیجه مى دهد پس صفات نفسانى بشر نیز ملك او است، و وقتى مى فرماید:" وَ ما فِی الْأَرْضِ" نتیجه مى دهد كه پس
اعمال انسان ها نیز ملك او است، و در آخر نتیجه مى دهد: آنچه در دل هاى آنان پوشیده هست، چه اظهار بشود و چه نشود ملك خدا است، و به زودى خداى تعالى با
محاسبه خود در این ملك تصرف خواهد كرد.كلمه" ابداء" به معناى اظهار است، در مقابل" اخفا"، كه به معناى پنهان كردن است، و معناى كلمه" ما فِی أَنْفُسِكُمْ"" ما استقر فى انفسكم" است، یعنى آنچه در دل هاى شما جایگزین شده، چون هم
عرف و هم
لغت از آن عبارت این معنا را مى فهمد، و معلوم است كه در نفس چیزى به جز ملكات و صفات چه فضائل و چه رذائل مستقر نمى شود.آرى آنچه در
نفس مستقر مى شود صفاتى چون
ایمان و
کفر و حب و
بغض و
عزم و غیر اینها است، اینها است كه هم مى توان اظهارش كرد و هم پنهانش داشت، اما مى توان اظهار كرد چون صفات اصولا در اثر تكرار، افعال مناسب با خود پیدا مى كند، و وقتى فعلى از كسى صادر شد،
عقل هر كس از آن فعل كشف مى كند كه فلان صفتى كه مناسب با این فعل است در نفس
فاعل وجود دارد. چون اگر این صفات و ملكات در نفس مستقر نبود، افعال مناسب با آن از جوارح صادر نمى شود.پس با صدور این افعال براى عقل روشن مى شود كه منشاى براى این افعال در نفس فاعل هست، و اما مى توان اخفا كرد براى اینكه ممكن است انسان آن كارى كه دلالت بر وجود منشاش در نفس دارد انجام ندهد. و كوتاه سخن اینكه ظاهر جمله:" ما فى أنفسكم" ثبوت و استقرار در نفس است، البته منظور ما از این حرف این نیست كه از ظاهر عبارت نامبرده مى فهمیم كه منظور، استقرار صفات، به نحوى است كه نظیر ملكات راسخه نتوان آن را از نفس زایل نمود، بلكه منظور ما
ثبوت و استقرار تامى است كه مى توان صدور فعل را مستند به آن كرد، و ظهور این معنا از جمله،" ان تبدوا" و جمله" او تخفوه" قابل
انکار نیست، براى اینكه خود ابدا و اخفا دلالت دارد بر اینكه آنچه در نفس هست طورى است كه هم ممكن است منشا اظهار باشد، و هم ممكن است منشا اظهار نباشد، (پس با ملكات راسخه اى كه نمى شود از بروز و ظهورش جلوگیرى كرد، فرق دارد)، پس آیه شریفه به احوال نفس نظر دارد، نه به ملكات راسخه در نفس.و اما خاطراتى كه گاهى بى اختیار در نفس خطور مى كند، و همچنین تصورات ساده اى كه دنبالش
تصدیق نیست، از قبیل صورت و قیافه گناهى كه در نفس تصور مى شود، بدون اینكه تصمیم بر آن گناه گرفته شود، لفظ آیه به هیچ وجه شامل آنها نیست، چون توجه فرمودید كه اینگونه تصورات، استقرارى در نفس ندارند، و منشا صدور هیچ فعلى نمى شوند.پس حاصل كلام این شد كه آیه شریفه تنها بر احوال و ملكات نفسانیه اى دلالت دارد كه منشا صدور افعال هستند، چه فعل
اطاعت و چه
معصیت، و خداى سبحان انسان ها را با آن احوال و ملكات
محاسبه مى كند.
•«... ولتسـلن عما کنتم تعملون:و اگر
خدا مى خواست بى تردید همه شما را (به
اجبار) یك
امت قرار مى داد، و لكن (طبق سنت جاریه خویش همه را در انتخاب
دین آزاد مى گذارد و سپس) هر كه را بخواهد در گمراهی اش رها مى كند (و آن كسى است كه دین او را نپذیرد) و هر كه را بخواهد
هدایت مى كند (و آن كسى است كه دین او را بپذیرد) و حتما شما از آنچه انجام مى دادید بازخواست خواهید شد».
آزادی انسان به آن معنى نیست كه از ناحیه خدا، هیچ گونه كمكى به پویندگان راه حق نمى شود، بلكه آنها كه قدم در راه حق مى گذارند و
مجاهده مى كنند،
توفیق خداوند شامل حالشان مى شود، و در پرتو
هدایت او به سر منزل مقصود مى رسند، و آنها كه در راه باطل گام مى گذارند از این موهبت محروم مى گردند و بر گمراهی شان افزوده مى شود. لذا بلافاصله مى گوید" لكن خدا هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را بخواهد هدایت" (وَ لكِنْ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدِی مَنْ یشاءُ).اما این
هدایت و اضلال الهى هرگز
سلب مسئولیت از شما نمى كند، زیرا گام هاى نخستین آن از خود شما است، به همین
دلیل اضافه مى كند" شما بطور قطع در برابر
اعمالى كه انجام مى دادید مسئولید، و از شما بازپرسى مى شود" (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).این تعبیر كه از یك سو انجام
اعمال را به خود انسان ها نسبت مى دهد، و از سوى دیگر تاكید بر مسئولیت آنها در برابر
اعمال شان مى كند، از قرائن روشنى است كه
مفهوم هدایت و اضلال الهى را در جمله قبل، تفسیر مى نماید، كه این هدایت و اضلال، هرگز جنبه اجبارى ندارد.
حسابرسی خداوند، از تمامی
اعمال، حتی امور جزئی:
•«یـبنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السمـوت او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر:اى
پسر عزیزم، (
عمل آدمى) اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى در دل
سنگ سختى یا در آسمان ها یا داخل این
زمین باشد خداوند آن را (در
روز قیامت) خواهد آورد (تا بر اساس آن جزا دهد) زیرا خدا دقیق و باریك بین و آگاه است.».
نخستین اندرز
لقمان پیرامون مساله
توحید و مبارزه با
شرک بود، دومین اندرز او در باره
حساب اعمال و
معاد است كه حلقه" مبدء" و" معاد" را تكمیل مى كند.مى گوید:" پسرم! اگر
اعمال نیك و بد، حتى به اندازه سنگینى خردلى باشد، در درون صخره اى یا در گوشه اى از آسمان یا درون زمین جاى گیرد، خدا آن را در
دادگاه قیامت حاضر مى كند، و
حساب آن را مى رسد چرا كه خداوند دقیق و آگاه است" (یا بُنَی إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ)." خردل" گیاهى است كه داراى دانه هاى سیاه بسیار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مى باشد.اشاره به اینكه
اعمال نیك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشه اى از آسمان ها مخفى باشد، خداوند
لطیف و
خبیر كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغیر و كبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى
حساب، و پاداش و كیفر حاضر مى كند، و چیزى در این دستگاه گم نمى شود! ضمیر در" انها" به"
حسنات و
سیئات و
اعمال نیك و بد" باز مى گردد .توجه به این آگاهى پروردگار از
اعمال انسان، و محفوظ ماندن همه نیكی ها و بدی ها در كتاب علم پروردگار و نابود نشدن چیزى در این عالم هستى، خمیرمایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرك قوى به سوى خیرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بدی ها است.
•«واذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها ان الله کان علی کل شیء
حسیبا:و چون به شما تحیت و درودى گفته شد شما تحیتى نیكوتر از آن یا همانند آن را بگویید، كه بىتردید خداوند حسابرس همه چیز است».
خداوند متعال در پایان آیه مى فرماید: خداوند
حساب همه چیز را دارد.(إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیءٍ
حَسِیباً)"
•«الذین یبلغون رســلـت الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله
حسیبـا:همان كسانى كه رسالت ها و پیام هاى خدا را (به مردم) مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جز او نمى ترسند، و خدا در حسابرسى (باطن و
عمل هاى خارج آنها) كافى است.».
"
حسیبا" یعنى"
محاسبا" خدا براى
محاسب بودن و به
حساب آوردن
اعمال كوچك و بزرگ شما كافى است، پس
واجب است كه از او
خشیت داشته باشید، و از غیر او دچار خشیت نشوید.
فراگیری حسابرسی خداوند، به
اعمال ظاهری و باطنی انسان:
•«ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولـئک کان عنه مسـولا:و از چیزى كه بدان
علم ندارى (در مرحله
اعتقاد و گفتار و
عمل) پیروى مكن، زیرا
گوش و
چشم و
دل، هر یك مورد سؤال قرار خواهند گرفت (از انسان درباره كارهاى آنها و از آنها درباره كارهاى خودشان مى پرسند).»
شایعات نمى تواند مقیاس
قضاوت و
شهادت و
عمل گردد و نه قرائن ظنى و نه اخبار غیر قطعى كه از منابع غیر موثق بما مى رسد.لذا خداوند در پایان آیه دلیل این
نهی را چنین بیان مى كند كه:" گوش و چشم و دل همگى مسئولند" و در برابر كارهایى كه انجام داده اند از آنها سؤال مى شود (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا).این مسئولیت ها به خاطر آن است كه سخنانى را كه
انسان بدون علم و
یقین مى گوید یا به این طریق است كه از افراد غیر موثق شنیده، و یا مى گوید دیده ام در حالى كه ندیده، و یا در تفكر خود دچار قضاوت هاى بى ماخذ و بى پایه اى شده كه با واقعیت منطبق نبوده است، به همین دلیل از چشم و گوش و فكر و عقل او سؤال مى شود كه آیا واقعا شما به این مسائل ایمان داشتید كه شهادت دادید، یا قضاوت كردید، یا به آن معتقد شدید و
عمل خود را بر آن منطبق نمودید؟! گر چه بعضى از مفسران گفته اند كه منظور از سؤال كردن از این اعضاء سؤال از صاحبان آنها است، ولى با توجه به اینكه
قرآن در آیات دیگر (مانند آیه ۲۱
سوره فصلت)
تصریح مى كند كه روز قیامت، اعضاء پیكر انسان و حتى پوست تنش به سخن در مى آیند و حقایق را بازگو مى كنند، هیچ دلیلى ندارد كه ما ظاهر آیه را رها سازیم و نگوئیم از خود این اعضاء سؤال مى شود.اما اینكه چرا از میان
حواس انسان تنها اشاره به چشم و گوش شده است، دلیلش روشن است، زیرا معلومات حسى انسان غالبا از این دو طریق حاصل مى شود و بقیه تحت الشعاع آنها هستند.
حسابرسی دقیق از
اعمال بندگان در قیامت، به وسیله
میزان های الهی:
•«والوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موزینه فاولـئک هم المفلحون و من خفت موزینه فاولـئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بـایـتنا یظلمون:و سنجش (عقاید و
اعمال) در آن روز
حق و ثابت است؛ پس كسانى كه
اعمال سنجیده آنها سنگین و پرارج باشد آنهایند كه رستگارند. و كسانى كه
اعمال سنجیده آنها سبك و كم ارج باشد آنهایند كسانى كه
سرمایه وجود خود را به
زیان داده اند به سبب آنكه به
آیات ما
ستم مى نمودند (آنها را نمى پذیرفتند و یا
عمل نمى كردند).»
در این آیه اشاره به مساله" سنجش
اعمال" مى كند كه نظیر آن در سوره هاى دیگر قرآن از جمله در
سوره مؤمنون آیه ۱۰۲ و ۱۰۳ و
سوره قارعه آیه ۶ و ۸ آمده است.
نخست مى گوید:" مساله توزین
اعمال در آن روز حق است" (وَ الْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَقُ) . ترازوى سنجش
اعمال در قیامت چیست؟درباره چگونگى توزین
اعمال در روز رستاخیز، بحث فراوانى در میان مفسران و متكلمان شده است، و از آنجا كه بعضى چنین تصور كرده اند، وزن و ترازو، در آن جهان، همانند وزن و ترازو در این جهان است، و از طرفى
اعمال انسان سنگینى و وزنى ندارد كه بتوان آن را با ترازو سنجید، ناچار شده اند، از طریق تجسم
اعمال، و یا اینكه خود اشخاص را به جاى
اعمال شان در آن روز وزن مى كنند، مشكل را حل نمایند، و حتى عبارتى از" عبید بن عمیر" نقل شده است كه مى گوید: یؤتى بالرجل الطویل العظیم فلا یزن جناح بعوضة:" یعنى در آن روز، افراد بزرگ جثه اى را مى آورند كه در ترازوى سنجش باندازه بال مگسى وزن ندارند"! اشاره به اینكه ظاهرا آدم هاى با شخصیتى بودند و در باطن هیچ!.ولى اگر مساله مقایسه زندگى آن جهان را با زندگى دنیا كنار بگذاریم و توجه داشته باشیم كه همه چیز در آنجا با اینجا متفاوت است، درست همانند تفاوتى كه میان زندگى
جنین در عالم
رحم، با زندگى انسان در این دنیا وجود دارد، و نیز توجه داشته باشیم كه در فهم معانى الفاظ، نباید همیشه، به دنبال مصداق هاى موجود و معین برویم، بلكه مفاهیم را از نظر نتیجه بررسى كنیم، مساله" وزن در روز رستاخیز" كاملا حل خواهد شد.توضیح اینكه در گذشته هنگامى كه مثلا نام" چراغ" برده مى شد، ظرفى به نظر مى رسید كه مقدارى ماده روغنى در آن ریخته شده بود و فتیله اى در میان آن نصب گردیده و احتمالا حبابى نیز روى آن براى تنظیم هوا قرار داده شده بود، در حالى كه امروز از كلمه چراغ چیز دیگرى مى فهمیم، دستگاهى كه نه ظرفى براى روغن دارد، و نه فتیله اى، و نه حبابى براى تنظیم هوا، اما آنچه چراغ امروز را با دیروز پیوند مى دهد، همان هدف و نتیجه آن است، یعنى وسیله اى كه تاریكى را از میان مى برد.در مساله" میزان" نیز چنین است و در همین جهان مى بینیم كه با گذشت زمان" ترازوها" چه اندازه دگرگون شده اند، و حتى لفظ میزان به وسائل دیگر سنجش نیز گفته می شود، مانند" میزان الحراره" (وسیله سنجش گرما)" میزان- الهوا" (وسیله سنجش هوا) و مانند آن.بنا بر این، آنچه مسلم است این است كه در
روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مى شود نه با ترازوهایى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى كه از طرق اهل بیت ع به ما رسیده این مطلب به خوبى دیده مى شود.در
بحار الانوار از
امام صادق ع در پاسخ سؤال از تفسیر آیه و نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ چنین می خوانیم:و الموازین الانبیاء و الاوصیاء و من الخلق من یدخل الجنة بغیر
حساب!:" میزان سنجش در آن روز پیامبران و اوصیاى آنها هستند و از مردم كسانى مى باشند كه بدون
حساب وارد
بهشت مىشوند"! (یعنى كسانى كه در پرونده
اعمال آنها نقطه تاریكى وجود ندارد).و در روایت دیگرى چنین نقل شده است:ان امیر المؤمنین و الأئمة من ذریته هم الموازین:" یعنى امیر مؤمنان و امامان از فرزندان او ترازوهاى سنجش اند".و از اینجا روشن مى شود كه چرا" موازین" جمع بسته شده است، زیرا اولیاى حق كه ترازوهاى سنجش اند، متعددند.این
احتمال نیز وجود دارد كه هر كدام از آنها در صفتى ممتاز بوده اند، بنا بر این هر یك میزان سنجش یكى از صفات و
اعمال آدمى هستند و چون
اعمال و صفات انسانها مختلف است، الگوها و ترازوهاى سنجش نیز باید مختلف باشد.
حسابرسی در قیامت، به وسیله میزان های
عدل الهی:
•«ونضع الموزین القسط لیوم القیـمة فلاتظلم نفس شیــا وان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها وکفی بنا
حـسبین:و ما در
روز قیامت (براى سنجیدن عقاید و صفات و
عمل هاى مكلفین) سنجش ها و ترازوهاى عادلانه مى نهیم، پس به هیچ كس هیچ گونه ستم نمى شود و از استحقاقش كاسته نمى گردد، و اگر (
عمل مکلف در خردى) به وزن دانه خردلى هم باشد آن را مى آوریم و همین كافى است كه ما حسابگریم.».
خداوند متعال در این آیه مى فرماید:" ما ترازوهاى عدل را در روز
قیامت نصب مى كنیم" (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقِیامَةِ).
قسط گاه به معنى عدم تبعیض، و گاه به معنى عدالت به طور مطلق مى آید و مناسب در اینجا معنى دوم است.جالب اینكه قسط در اینجا به عنوان" صفت" براى" موازین" ذكر شده این ترازوهاى سنجش آن چنان دقیق و منظم است كه گویى عین عدالت مى باشد.و به همین دلیل بلافاصله اضافه مى كند": به هیچ كس در آنجا كمترین ظلم و ستمى نمى شود" (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً).نه از پاداش نیكوكاران چیزى كاسته مى شود، و نه به مجازات بدكاران افزوده مى گردد.اما این نفى ظلم و ستم، مفهومش این نیست كه در
حساب دقت نمى شود بلكه" اگر به مقدار سنگینى یك دانه خردل كار نیك و بدى باشد ما آن را حاضر مى سازیم" و مورد سنجش قرار مى دهیم (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَینا بِها)." و همین قدر كافى است كه ما حسابگر
اعمال بندگان باشیم" (وَ كَفى بِنا
حاسِبِینَ)." خردل" گیاهى است كه داراى دانه سیاه بسیار كوچكى است، و ضرب المثل در كوچكى و حقارت مى باشد.نظیر این تعبیر در جاى دیگر قرآن به عنوان" مِثْقالَ ذَرَّةٍ"" سنگینى یك ذره" (یك مورچه بسیار كوچك یا یك جزء كوچك از خاك و غبار) آمده است
.قابل توجه اینكه در قرآن مجید در شش مورد تعبیر به" مِثْقالَ ذَرَّةٍ" و در دو مورد تعبیر به" مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ" شده است.در حقیقت در آیه فوق، با شش تعبیر مختلف، تاكیدى بر مساله
حساب و كتاب دقیق روز قیامت شده است.كلمه" موازین" آنهم به صورت جمع و سپس ذكر وصف" قسط" و به دنبال آن، تاكیدى بر نفى ظلم" فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ" و پس از آن ذكر كلمه" شیئا" (هیچ چیز) و بعد مثال زدن به" دانه خردل" و سرانجام جمله" كَفى بِنا
حاسِبِینَ" (كافى است كه ما حسابگر باشیم).همه اینها دلیل بر این است كه
حساب روز قیامت فوق العاده دقیق و خالى از هر گونه ظلم و
ستم مى باشد.
اعمال و باورهای مشرکان، دارای کیفر و حسابرسی معلوم، در نزد خدا:
•«ومن یدع مع الله الـهـا ءاخر لا برهـن له به فانما
حسابه عند ربه انه لا یفلح الکـفرون:و هر كس با وجود خداوند معبود دیگرى بخواند كه وى را بر آن حجت و برهانى نیست، جز این نیست كه حسابش نزد پروردگار اوست؛ بى تردید كافران رستگار نخواهند شد».
خداوند مى فرماید:" هر كس با خدا معبود دیگرى را بخواند- و مسلما هیچ دلیلى بر مدعاى خود نخواهد داشت-
حساب او نزد پروردگارش خواهد بود" (وَ مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما
حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).آرى مشركان تنها روى ادعا تكیه دارند و دلیل هاى آنها همچون
تقلید كوركورانه از نیاكان و خرافاتى همانند آن، مطالبى واهى و بى اساس است، آنها معاد را با آن دلائل روشن انكار مى كنند اما شرك را با نداشتن هیچ گونه دلیل پذیرا مى شوند و مسلم است كه خداوند به
حساب این گونه افراد كه فرمان عقل را زیر پا گذارده و آگاهانه در بیراهه هاى كفر و شرك سرگردان شده اند مى رسد.و در پایان آیه مى فرماید" كافران رستگار نخواهند شد" و نتیجه كارشان در این
حسابرسى الهى روشن است (إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْكافِرُونَ).چه جالب است كه این سوره با" قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" آغاز شد و با" لا یفْلِحُ الْكافِرُونَ" بحث هایش به پایان مى رسد، و این است دورنماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا انجام. در آخرین آیه این سوره شریفه به عنوان یك نتیجه گیرى كلى روى سخن را به پیامبر گرامى ص كرده، مى گوید:" بگو پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترین رحم كنندگانى" (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیرُ الرَّاحِمِینَ).اكنون كه گروهى در بیراهه
شرک سرگردانند و جمعى گرفتار
ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه
لطف و
رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.و مسلم است این دستور براى همه مؤمنان است هر چند مخاطب شخص پیامبر مى باشد.
و جمله" فَإِنَّما
حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ" كلمه
تهدید است كه در ضمن
حساب را منحصر در محضر الهى نموده مى فهماند كه هیچ كس دیگرى در
حساب او مداخله ندارد هر كیفر و پاداشى كه
حساب او آن را اقتضا كند همان را جارى مى سازد. و آن كیفر عبارت است از آتش دوزخ كه به طور
قطع بدان مى رسد، و برگشت این جمله به انكار و نفى هر
شفیع، و نومید ساختن از هر سبب نجاتى است، كه همین مضمون را جمله" إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْكافِرُونَ"تتمیم كرده است.
مورد
حساب قرار نگرفتن انسان در قیامت، نسبت به
اعمال دیگران:
•«تلک امة قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم ولا تسـلون عما کانوا یعملون:آنها گروهى بودند كه درگذشتند، دستاورد آنها از آن آنهاست و دستاورد شما (
اهل کتاب) هم از آن شماست، و شما هرگز از آنچه آنها مى كردند بازخواست نمى شوید.».
قرآن مى گوید:" آنها امتى بودند كه درگذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و
اعمال شما نیز مربوط به خود شما است" (تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ)." و شما هرگز مسئول
اعمال آنها نخواهید بود" (همانگونه كه آنها مسئول
اعمال شما نیستند) (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا یعْمَلُونَ).بنا بر این به جاى اینكه تمام هم خود را مصروف به تحقیق و مباهات و
افتخار نسبت به نیاكان خود كنید در اصلاح عقیده و
عمل خویش بكوشید.گر چه ظاهرا مخاطب در این آیه یهود و اهل كتابند ولى پیدا است این حكم مخصوص آنها نیست، ما مسلمانان نیز مشمول همین اصل اساسى هستیم كه" از فضل پدر تو را چه حاصل"؟
•«قل لا تسـلون عما اجرمنا ولا نسـل عما تعملون:بگو: شما از آنچه ما
گناه كردیم بازخواست نمى شوید، و ما نیز از آنچه شما
عمل مى كنید بازخواست نمى شویم» .
بگو شما مسئول گناهان ما نیستید، و ما نیز در برابر
اعمال شما مسئول نخواهیم بود" (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).عجب اینكه در اینجا
پیامبر ص مامور است در مورد خودش تعبیر به" جرم" كند، و در مورد مخالفان تعبیر به كارهایى كه انجام مى دهند! و به این ترتیب این حقیقت را روشن سازد كه هر كس باید پاسخ گوى
اعمال و كردار خویش باشد، چرا كه نتائج
اعمال هر انسانى چه زشت و چه زیبا به خود او مى رسد.ضمنا اشاره لطیفى به این نكته نیز دارد كه اگر ما اصرار به راهنمایى شما داریم نه به خاطر این است كه
گناه شما را پاى ما مى نویسند و یا شرك شما ضررى به ما مى زند، ما روى دل سوزى و حق جویى و حقطلبى بر این كار اصرار مى ورزیم.
•«.. ولا تزر وازرة وزر اخری ثم الی ربکم مرجعکم فینبئکم بما کنتم تعملون...:اگر
کفر بورزید بى تردید خداوند از شما بى نیاز است و (به او ضررى نمى زنید لكن از روى
رحمت) كفر را بر بندگانش نمى پسندد، و اگر شكرگزارید آن را براى شما مى پسندد، و هیچ نفس گنه كارى بار گناه دیگرى را برنمى دارد، سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان است، پس شما را از آنچه انجام مى دادید آگاه خواهد ساخت، زیرا او به آنچه در میان سینه هاست (از
تصورات و
تصدیقات و صفات روحى) داناست.»
جمله «فینبئکم بما کنتم تعملون» گویای حسابرسی است و معنای جمله چنین میشود: «شما را به آنچه
عمل کردید خبر داده، طبق آن پاداش میدهد».
امام خمینی با استناد به آیات الهی
(فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ) معتقد است هر فردی از افراد در قیامت، بر اساس نوع ملکات آنها خود نوعی از انواع خواهد بود و مجموع این ملکات ساختار ماهیتی او را شکل میدهد. در واقع هویت و شخصیت هر کسی به او نمایانده میشود و او به این آگاهی میرسد. پس هر یک از
اعمال در قلب انسانی اثری دارد و برای هر یک از
اعمال خوب و بد انسان، در نشئه ملکوتی صورت غیبی است که از این صورتهای غیبی ملکوتی،
بهشت و
جهنم اعمال تشکیل میشود.
به اعتقاد امام خمینی هر
عمل صالحی اگر با شرایط صوری معنوی و قالبی و قلبی انجام شود، یک نورانیتی در باطن قلب حاصل میشود و یک صفای باطنی برای انسان رخ میدهد که انسان را به معرفت توحیدی نزدیک میکند همانطور که
اعمال سیئه در
قلب یک کدورتی و ظلمتی حاصل میکند.
امام معتقد است اگر انسان در این دنیا به
محاسبه اعمال خود بپردازد و آن را اصلاح کند در روز
قیامت نگرانی ندارد، زیرا گرفتاریهای آن عالم، تابع این عالم است و اگر در این عالم در راه مستقیم نبوت و ولایت بود در آخرت ترسی از حسابرسی
اعمال ندارد.
در حقیقت ترس از حسابرسی برای کسی است که از
اعمال خود میترسد وگرنه
حساب حقتعالی عادلانه است.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۵۳۴، برگرفته از مقاله «حسابرسی اعمال». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.