حجت بودن امام زمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حجت بودن
امام زمان (علیهالسّلام)، به معنای واسطه در
آفرینش،
فیض، نزول نعمات و دفع بلایا بودن ایشان است. برخی با استناد به ترجمه نادرست
ابن تیمیه از آیه شریفه ۱۶۵
سوره نساء و طرح شبهای واهی، حجت بودن امام مهدی (علیهالسّلام) را مخالف
قرآن دانستهاند. در حالی که معنای صحیح
آیه این است که خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم نگویند: خدایا تو برای ما حجتی قرار ندادی، نه این که بعد از پیامبران، خداوند حجتی نخواهد داشت.
آيا حجت بودن امام زمان (علیهالسّلام) مخالف آيه "رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للنّاس علي الله حجّة بعْد الرسلِ" نيست؟ شیعیان، اعتقاد دارند که
امام زمان (علیهالسّلام) که بیش از هزار سال است در
غیبت به سر میبرد،
حجت خداوند است اما برخی قائلند که این عقیده مخالف
قرآن است. زیرا
قرآن، پیامبران را آخرین حجت خداوند معرفی کرده است: "رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛
پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است".
با یک جستجوی ساده درمییابیم که اشکال فوق برگرفته از سخنان
ابن تیمیه متوفای ۷۲۸ هـ، است که آن را در کتاب "
منهاج السنة" این گونه مطرح کرده است: "حجة الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: {لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}
ولم یقل: بعد الرسل والائمة او الاوصیاء او غیر ذلک؛ حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: "تا بعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد". و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء و غیر آنها".
طبق سخن فوق، بعد از
ارسال رسل، دیگر حجتی به نام ائمه و اوصیاء وجود ندارد؛ پس چرا شیعیان امامان خود را حجت، میدانند؟
ابن تیمیه در جای دیگر میگوید:
"فصل: فی الاکتفاء بالرسالة والاستغناء بالنبی عن اتباع ما سواه اتباعا عاما واقام الله الحجة علی خلقه برسله فقال تعالی (انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده) الی قوله (لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل)
فدلت هذه الآیة علی انه لا حجة لهم بعد الرسل بحال وانه قد یکون لهم حجة قبل الرسل ف (الاول) یبطل قول من احوج الخلق الی غیر الرسل حاجة عامة کالائمة. و (الثانی) یبطل قول من اقام الحجة علیهم قبل الرسل من المتفلسفة والمتکلمة؛ فصل: درباره اکتفا کردن به رسالت پیامبران و بینیاز بودن از متابعت غیر پیامبران با فرستاده شدن پیامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند میفرماید: "انا اوحینا الیک کما اوحینا... لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل".
این
آیه دلالت میکند بر این که برای مردم بعد از فرستادن رسولان دیگر هیچ حجتی در مقابل خداوند نیست و دیگر این که مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر علیه خداوند حجت دارند. مطلب نخست سخنان کسانی را که مخلوق خداوند را به غیر از رسولان الهی همانند ائمه محتاج میدانند باطل میشود و مطلب دوم نیز سخنان
فلاسفه و
متکلمان را که قبل از ارسال رسولان حجت رای برای بر علیه مردم ثابت میدانند باطل میکند.
همانگونه که مشاهده میشود ابن تیمیه طبق آیه مورد استدلال مستشکل، هرگونه حجتی را غیر از پیامبران نفی میکند و صریحاً از ائمه (علیهمالسّلام) نام میبرد. حال باید استفاده ابن تیمیه را از این آیه
قرآن مورد بررسی قرار داد و باید دید که همین مطلب از آیه استفاده میشود و یا مطلب دیگری را برای ما تفهیم میکند.
معنای آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر نیست؛ نخستین پاسخ شبهه فوق این است که ابن تیمیه و امثال او، در معنای آیه
مغالطه کرده و آیه را درست معنا نکردهاند؛ زیرا این آیه در صدد نفی حجتهای الهی بعد از پیامبران نیست. اگر معنای آیه این باشد، باید بعد از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
قرآن کریم که
معجزه جادوان رسول خدا در میان
امت اسلامی است به عنوان حجت در میان مردم نباشد در حالی که طبق روایات و سخنان مفسران خود
اهل سنت،
قرآن حجت خدا بر مردم است.
معنای درست آیه این است که خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام کند به طوری اگر مردم گرفتار گمراهی شوند، حجتی علیه خداوند نداشته باشند. چنانچه در آیه دیگر آمده است که خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نمیکند: "وَما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً؛
و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم".
بنابراین، معنای آیه، نفی هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهی نیست که ابن تیمیه آن را استفاده کرده است؛ بلکه نفی حجت مردم بر خداوند است.
برای تبیین این پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آیه را بررسی کرده و سپس کلام علمای اهل سنت را در معنای آیه بیان خواهیم کرد.
در کتب لغت، "حجة" را به معنای
دلیل و
برهان گرفتهاند که به واسطه آن میتوان بر خصم غلبه یافت. در کتاب "
معجم الوسیط" آمده است: "الحجة: الدلیل والبرهان؛ حجت یعنی دلیل و برهان".
زینالدین رازی در کتاب "
مختار الصحاح" مینویسد: "الْحُجَّةُ، الْبُرْهَانُ؛حجت یعنی برهان".
فیومی از لغت شناسان سرشناس نیز مینویسد: "الحُجَّةُ، الدلیل والبرهان والجمع حُجَجٌ؛ جت یعنی دلیل و برهان و جمع آن حجج است".
برخی این گونه معنا کردهاند: "والحُجّةُ: ما دوفعَ به الخَصمُ؛ حجت آن چیزی است که خصم به سبب آن مغلوب میشود".
طریحی گفته است: "والحجة بضم الحاء الاسم من الاحتجاج، قال تعالی "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"وقال "ولله الحجة البالغة" باوامره ونواهیه ولا حجة لهم علیه. و فی الحدیث فی تفسیر الآیة: قال ان الله یقول لعبد یوم القیامة عبدی کنت عالما؟ فان قال نعم قال له: افلا عملت، وان قال کنت جاهلا قال: افلا تعلمت حتی تعمل، فیخصمه فتلک الحجة البالغة؛ حجت (به ضم حاء) اسم مصدر احتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل)
و همچنین فرموده: (ولله الحجة البالغة) یعنی تنها برای خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهی خود. و هیچ حجتی برای آنها علیه خداوند وجود ندارد. حدیثی که در تفسیر آیه آمده است، میفرماید: خداوند در روز قیامت به بنده ی خود میفرماید: آیا تو عالم بودی؟ اگر بگوید بله، خداوند به او میفرماید: پس چرا عمل نکردی. و اگر بگوید نه، میفرماید: چرا نرفتی یاد بگیری تا عمل کنی. خداوند خصم او میشود. و این معنای حجت بالغه است".
برخی از مفسران در ذیل این آیه گفتهاند: "انبا عبدالرحمن قال ثنا ابراهیم قال ثنا آدم قالنا ورقاء عن ابن ابی نجیح عن مجاهد "قد جاءکم برهانٌ من ربکم" یعنی حجةً؛ مجاهد در ذیل آیه گفته است: که مراد از برهان در این آیه، حجت است".
معنای "لام" و معنای "علی" در جمله "لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ"؛ "لام"
حرف جر وقتی در مقابل "علی" قرار گیرد به معنای نفع است. و "علی" نیز به معنای ضرر است. مثلا
ابن مالک میگوید: "و منه ما یدعونه مؤکّدا لنفسه او غیره فالمبتدا ••• نحو له علیّ الفٌ عرفا و الثان کابنی انت حقا صرفا؛ از مواضع "حذف عامل
مفعول مطلق" مفعول مطلقی است که یا برای تاکید جمله قبل است یا برای تاکید چیزی خارج از جمله ی قبل. اولی مانند "له علیّ الفٌ عرفا" به معنای برای او به گردن من هزار "سکه" است. و دومی مانند "ابنی حقا صرفا".
یعنی یکی از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائی است که مفعول مطلق، تاکید مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال "له علیَّ الفٌ عرفا" از جمله "له علیَّ الفٌ" این معنا فهمیده میشود که برای او، به ضرر من، هزار سکه است. که این خود اعترافی است علیه خود. لذا کلمه "اعترافا" تاکید مضمون جملهای است که مفید معنای اعتراف است.به همین خاطر
ابوخالد ازهری در شرح این بیت گفته است: "جملة "له علی الفٌ" نصٌّ فی الاعتراف؛ این جمله نص است در اعتراف".
یعنی در واقع با کنار هم قرار دادن چند مقدمه این چنین نتیجهگیری میکند: "له" در مقابل "علی" قرار گرفته است. "له" در چنین مواقعی به معنی نفع و "علی" به معنی ضرر است. پس معنی جمله چنین است که من باید هزار سکه به او بپردازم.
با توجه به این معنا، آیه این گونه معنا میشود: "بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هیچ گونه بهانهای ندارند. نه این که بعد از ارسال رسل و انبیاء، خداوند هیچ شخصی را به عنوان حجت در بین مردم قرار نداده است".
نظیر این مطلب در آیه ذیل آمده است: "وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ سَبِیلاً؛
حج
خانه خدا حقی است برای
خداوند بر گردن کسانی که
استطاعت برای
حج دارند". یعنی اگر مردمی که مستطیع هستند حج به جا نیاورند، خداوند علیه آنها حجت و دلیل دارد. و میتواند آنها را مؤاخذه کند. و این معنا از "لام" حرف جری که بر "الله"، و "علی" که بر "الناس" داخل شده، فهمیده میشود. مؤید این مطلب، کلام
ابوالبقاء است، او میگوید: "وقد یعبر عن نفی المعذرة بنفی الحجة کما فیقوله تعالی "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"
ففیه تنبیه علی ان المعذرة فی القبول عنده تعالی بمقتضی کرمه بمنزلة الحجة القاطعة التی لا مرد لها؛ گاهی به جای نفی معذرت از نفی حجت تعبیر میشود. مانند سخن خداوند "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل" در این آیه اشاره ایست به این که به مقتضای کرم و بخشش الهی، عذری که در پیشگاه او مقبول است، مانند حجتی قاطع است که نمیتوان آن را رد کرد".
شوکانی در
فتح القدیر میگوید: "قوله {لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل}
ای معذرة یعتذرون بها کما فی قول تعالی {ولو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک}
وسمیت المعذرة حجة مع انه لم یکن لاحد من العباد علی الله حجة تنبیها علی ان هذه المعذرة مقبولة لدیه تفضلا منه رحمة؛ مراد از "حجة" در آیه، معذرتی است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند این آیه "ولو انا اهلکناهم بعذاب من.... و معذرة" در این آیه، با این که برای هیچ یک از بندگان علیه خداوند حجتی نیست، حجت نامیده شد، زیرا این عذر خواهی از روی تفضل و رحمت پروردگار پذیرفته شده است".
فخر رازی نیز میگوید: "انَّ المقصود من بعثة الرسل وانزال الکتب هو الاعذار والانذار؛ مقصود از بعث انبیاء و انزال کتب همان اعذار و انذار است".
با توجه به آنچه که در فرق بین "لام" و "علی" گفتیم، دانسته میشود که بین دو تعبیر (للناس علی الله حجة)
و (لله علی الناس حجة) فرق است. بنابر آنچه که وهابیها میگویند، خداوند باید میفرمود: "لئلا یکون لله علی الناس حجةٌ بعدَ الرسُل؛ تا بعد از فرستادن رسل، برای خداوند بر مردم حجتی نباشد". در حالی که در آیه مبارکه تعبیر این است: "لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ".
تعبیر به "لام و علی" در موارد متعددی آمده است. مثلا در آیه ذیل این گونه آمده است:
• "وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ؛
هرکجا که بودید (برای
نماز) به سمت
مسجد الحرام برگردید تا برای مردم، بر شما حجت و برهانی نباشد".
• "وَلَن یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛
خداوند هیچ راه سلطهای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است".
• "اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ؛
بیتردید
توبه نزد خدا فقط برای کسانی است که از روی
جهل و نادانی مرتکب کار زشت میشوند سپس به زودی توبه میکنند". سیوطی در تفسیر این آیه میگوید: " {انما التوبة علی الله} ای التی کتب علی نفسه قبولها بفضله؛ مراد از توبه آن چیزی است که خدواند از روی فضل، قبول آن را بر خود
واجب کرده است".
• در آیهای دیگر خداوند میفرماید: "اتریدون ان تجعلوا لله علیکم سلطانا مبینا؛
آیا میخواهید برای خداوند بر ضد خودتان دلیلی آشکار قرار دهید". شوکانی در تفسیر این آیه میگوید: "الاستفهام للتقریع و التوبیخ ای اتریدون ان تجعلوا لله علیکم حجةٌ بینةٌ یعذبکم بها بسبب ارتکابکم لما نهاکم عنه من موالاة الکافرین؛ استفهام در
آیه برای توبیخ است و معنای آیه این است: "آیا میخواهید برای خدا به ضرر خودتان حجتی آشکار قرار دهید که شما را به واسطه آن و به سبب دوستی با کافرین که خدا از آن نهی کرده است عذاب کند؟".
• در آیهای دیگر چنین آمده است: "وَاُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا؛
برای شما بر گردن آنها تسلطی آشکار قرار دادیم".
فقهای شیعه و سنی تصریح کردهاند که برای این که
نذر منعقد شود، باید
صیغه نذر خوانده شود. صیغه نذر این است که گفته شود: "للهِ علیَّ کذا و کذا". (یعنی برای خداوند بر گردن من است که....) از تقابل "لام" و "علی" فهمیده میشود که چیزی برای خداوند بر ضرر شخص است. علمای اهل سنت نیز قائلند که صیغه نذر همین است.
ابن قدامه مقدسی از بزرگان فقهای حنبلی میگوید: "فصل: وصیغة النذر ان یقول لله علیّ ان افعل کذا؛ فصل: صیغه نذر این است که گفته شود لله علیَّ ....".
نفراوی مالکی در شرح کلام قیروانی، از فقهای مالکی گفته است: "(مجردا) ای من غیر یمین بان اقتصر علی صیغة النذر کقوله: لله علی صوم او صوم شهر؛ مراد از مجرد، بدون قسم است. به این که بر صیغه نذر اکتفاء کند. مانند این که بگوید: لله علیَّ صومٌ او صوم شهر (یعنی بر گردن من است که یک روز یا یک ماه
روزه بگیرم).
ابن تیمیه نیز در مجموع الفتاوی چنین میگوید: "وَکُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ یَمِینٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ: لِلَّهِ عَلَیَّ اَنْ اَفْعَلَ بِمَنْزِلَةِ قَوْلِهِ: اَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَاَفْعَلَنَّ؛ هر نذری
قسم است زیرا سخن نذر کننده که میگوید "لله علیّ ان افعل" مانند این است که بگوید: قسم میخورم که این کار را انجام دهم".
با توجه به آنچه تا حال گفتیم مغالطه ابن تیمیه واضح میشود که گفته است:
"حجة الله علی عباده قامت بالرسل فقط. کما قال تعالی: {لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}.
ولم یقل: بعد الرسل والائمة او الاوصیاء او غیر ذلک؛ حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام میشود. خداوند فرموده: "تابعد از رسولان برای بندگان علیه خداوند حجتی نباشد". و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصیاء وغیر اینها".
او در ابتدا میگوید: حجت خدا بر بندگان "حجة الله علی عباده" فقط با رسولان تمام میشود. بعد به آیهای استدلال میکند که درست عکس مدعای خودش است. زیرا آیه میفرماید: با فرستاده شدن رسولان، دیگر حجت برای مردم بر خدا نیست؛ اما وجود دیگر حجتهای خداوند را در میان مردم نفی نمیکند.
مفسران اهل سنت نیز به معنای درست آیه اشاره کردهاند و هرگز معنایی که ابن تیمیه و برخی از پیروان او استفاده کردهاند، در ذهنشان خطور نکرده است. در این قسمت به سخنان برخی از مفسران اشاره میکنیم.
طبری از مفسران معروف اهل سنت در تفسیر "
جامع البیان عن تاویل آی القرآن" مینویسد: "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل یقول ارسلت رسلی الی عبادی مبشرین ومنذرین لئلا یحتج من کفر بی وعبد الانداد من دونی او ضل عن سبیلی بان یقول ان اردت عقابه لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل ونخزی فقطع حجة کل مبطل الحد فی توحیده وخالف امره بجمیع معانی الحجج القاطعة عذره اعذارا منه بذلک الیهم لتکون لله الحجة البالغة علیهم وعلی جمیع خلقه. و بنحو الذی قلنا فی ذلک قال اهل التاویل؛ خداوند در آیه "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"
میفرماید: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار کننده به سوی بندگانم فرستادم تا این که افرادی که به من
کفر میورزند و جز من بتها را
عبادت میکنند و یا از راه من گمراه میشوند علیه من حجتی نداشته باشند و بگویند: چرا قبل از این برای ما پیامبر نفرستادی تا از آیات تو پیروی میکردیم پیش از این که ذلیل شویم و زیان ببینیم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دلیل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع کرده تا برای خداوند
حجت بالغه بر علیه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تاویل آیه را به همان نحوی که ما گفتیم،
تاویل کردهاند".
بغوی نیز در تفسیرش بعد از ذکر آیه مینویسد: "وفیه دلیل علی ان الله تعالی لا یعذب الخلق قبل بعثة الرسول قال الله تعالی (وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا)؛
این آیه دلیل بر این است که خداوند متعال مخلوقات خود را پیش از فرستادن پیامبر عذاب نمیکند؛ همانگونه که خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم".
ابنکثیر دمشقی میگوید: "الم تکن آیاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذبون" ای قد ارسلت الیکم الرسل وانزلت الیکم الکتب وازلت شبهکم ولم یبق لکم حجة کما قال تعالی "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل؛ آیا آیات من برای شما خوانده نشد و شما همواره آنها را تکذیب میکردید؛ یعنی به سوی شما پیامبران فرستاده شد. و کتابها نازل شده و شبهههایتان از بین رفت و برای شما هیچ حجتی باقی نماند. همانگونه که خداوند فرموده است تا برای مردم علیه خداوند حجتی بعد از آمدن رسولان نباشد".
سلیمان خثعمی در کتاب "
کشف الاوهام و الالتباس عن تشبیه بعض الاغبیاء من الناس" مینویسد: "ان الله تعالی ارسل الرسل مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل
فکل من بلغه
القرآن ودعوة الرسول صلی الله علیه وسلم فقد قامت علیه الحجة؛ همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده فرستاد تا این که برای مردم علیه خداوند حجت و دلیل نباشد؛ پس تمام برای تمام کسانی که
قرآن و دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به دستش رسیده، حجت بر او تمام شده است".
بیضاوی در تفسیرش بعد از آیه "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"
و آیه "فیقولوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا"
میگوید: "فینبهنا و یعلمنا ما لم نکن نعلم؛ تابه ما آگاهی دهد و تعلیم دهند آنچه را که نمیدانستیم".
شنقیطی میگوید: "الامر بالمعروف له ثلاث حکم: الاولی: اقامة حجة الله علی خلقه کما قال تعالی "رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل؛
امر به معروف سه حکم دارد: اول؛ اقامه حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه که فرموده ...".
سیوطی در
الدر المنثور گفته است: "واخرج ابن جریر عن السدی فی قوله "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"
فیقولوا: ما ارسلت الینا رسولا؛ ابن جریر (طبری) از سدی در معنای این آیه روایت کرده که گفته: یعنی برای مردم هیچ حجت و برهانی در مقابل خداوند ندارند، که بگویند برای ما پیامبری را نفرستادی".
وی در جای دیگری در تفسیر آیه میگوید: "لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّةٌ"
تقال "بَعْدَ" ارسال "الرسل" الیهم "فیقولوا رَبَّنَا لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءایاتک وَنَکُونَ مِنَ المؤمنین"
"تا برای مردم علیه خداوند حجتی نباشد". به این که بعد از ارسال رسولان بگویند: "چرا برای ما پیامبری را نفرستادی تا از آیاتت تبعیت کنیم و در نتیجه از مؤمنان باشیم".
آلوسی نیز گفته است: "وقوله تعالی: "لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل"
علی معنی لئلا یکون لهم احتجاج بزعمهم بان یقولوا "لولا ارسلت الینا رسولا"
معنای این آیه این است که مردم نمیتوانند علیه خداوند
احتجاج کنند و بگویند: چرا برای ما پیامبری نفرستادی".
با توجه به گفتههای فوق، هیچ یکی از مفسران نگفتهاند که مفاد آیه، نفی حجت خداوند بعد از رسولان در میان مردم است.
اتمام حجت بعد از پیامبران (علیهمالسّلام) به معنای نبودن حجتی دیگر نیست؛ بلکه به این معنا است که مردم نمیتوانند بعد از وجود پیامبر، بر خدا اعتراض کنند که حجت بر ما تمام نشده است. بنابراین، این که ما میگوئیم ائمه (علیهمالسّلام) حجج الهی بر مردم هستند به این معنا است که برای خداوند، علیه مردم حجت است. یعنی "لله علی الناس حجة" لذا وقتی مثلاً گفته میشود "اشهد انَّ علیا حجة الله"، یعنی علی (علیهالسّلام) حجت خدا بر مردم است. از این رو، بعد از پیامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولی مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعیه و زیارات ما، تعبیر "حجة الله علی خلقه" فراوان است. تعبیر "یا حُجَّةَ اللهِ عَلی خَلْقِهِ" در
دعای توسل و تعبیر "اُشهِدُکَ یا مولایَ انَّ علیّاً امیرالمؤمنین حُجَّتهُ" در
زیارت آل یس و تعبیر "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ فی اَرْضِه" ِ در
مفاتیح الجنان و
اعمال روز جمعه.
پاسخ دوم این است که بر اساس روایات در منابع اهل سنت،
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجتهای خداوند بر بندگان هستند. روایت در این باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
در متن نخست، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجت خدا در
روز قیامت معرفی شده است.
خطیب بغدادی در کتاب "
تاریخ بغداد"، روایت را با این سند این گونه نقل کرده است: "قال نبانا الحسین بن محمد بن مصعب السنجی قال نبانا علی بن المثنی الطهوی قال نبانا عبید الله بن موسی قال حدثنی مطر بن ابی مطر عن انس بن مالک قال کنت عند النبی صلی الله علیه وسلم فرای علیا مقبلا فقال انا وهذا حجة علی امتی یوم القیامة؛ مطر بن ابیمطر از
انس بن مالک روایت میکند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در این هنگام دیدیم که علی آمد. رسول خدا فرمود: من و این (اشاره به علی) در روز قیامت بر امت من حجت هستیم".
این روایت را
ابن عساکر نیز با همین سند نقل کرده است.
در عبارت دیگر از این روایت آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) حجت خدا هستند اما آن را منحصر به قیامت نکرده است. ابن عساکر در نقل دیگر، روایت را با این سند آورده است: "اخبرنا ابوبکر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودی بدمشق انا ابو الحسن علی بن احمد بن محمد المؤذب المدینی بنیسابور انا ابو عبد الرحمن محمد بن الحسین بن موسی السلمی انا القاضی ابو الحسن عیسی بن حامد الرخجی ناجدی محمد بن الحسن نا علی بن محمد القطان نا عبید الله بن موسی العبسی نامطر الاسکاف قال سمعت انس بن مالک یقول نظر رسول الله صلی الله علیه وسلم الی علی بن ابی طالب رضی الله عنه فقال انا وهذا حجة الله علی خلقه؛ انس بن مالک میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی علی بن ابیطالب نگاه کرد و فرمود: من و این حجت خدا بر خلق خدا هستیم".
و نیز با این عبارت آمده است: "اخبرنا ابو عبدالله الحسین بن عبد الملک انا ابو طاهر بن محمود انا ابو بکر بن المقریء انا احمد بن عمرو بن جابر الرملی نا احمد بن خیثم نا عبید الله بن موسی عن عطاء بن میمون عن انس قال قال النبی صلی الله علیه وسلم انا وعلی حجة الله علی عباده؛ از انس روایت شده که گفته است پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من و علی، حجة خدا بر بندگانش هستیم".
طبق این روایت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسّلام) تا روز قیامت بر امت اسلام حجتهای الهی هستند. بنابراین، سخن ابن تیمیه که وجود هرگونه حجت الهی را بعد از رسول خدا نفی میکند مخالف خود آیه
قرآن و روایات است.
علاوه بر پاسخهای حلی، پاسخهای نقضی متعددی نیز در پاسخ این برداشت وهابیها از آیه مورد بحث وجود دارد که در این قسمت به آنها اشاره میکنیم:
قرآن حجت خداوند است؛ یکی از چیزهائی که به اتفاق تمام مسلمین، بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان مردم حجت است،
قرآن کریم است. در
صحیح مسلم این روایت آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: "
وَالْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَکَ اَوْ عَلَیْکَ؛
قرآن به نفع تو یا به ضرر تو حجت است".
ابن عجیبه از مفسران اهل سنت در تفسیر آیه ذیل گفته است: "قال تعالی لهم: "فقد جاءکم بینة من ربکم"
و هو
القرآن؛ حجة واضحة تعرفونها؛ مراد از بینه،
قرآن است، او حجت روشنی است که آن را میشناسید".
ابن کثیر نیز در تفسیرش میگوید: "
قرآن کریم که حجت رسای الهی است تا قیامت باقی است: "فانه لیس ثَمَّ حجةٌ ولا معجزةٌ ابلغَ ولا انجعَ فی النفوس والعقول من هذا
القرآن، الذی لو انزله الله علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله. وثبت فی الصحیح ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: "ما من نبی الا وقد اوتی ما آمن علی مثله البشر، وانما کان الذی اوتیته وحیا اوحاه الله الی، فارجو ان اکون اکثرهم تابعا یوم القیامة" معناه: ان معجزة کل نبی انقرضت بموته، وهذا
القرآن حجة باقیة علی الآباد؛ هیچ حجت و معجزه بلیغتر و اثرگزارتر در جانها و عقول، از این
قرآن، وجود ندارد.
قرآنی که اگرخداوند آن را بر کوه نازل میکرد، کوه، خاشع و خاضع میشد. و در
روایات صحیح آمده است که رسول خدا فرمود: هیچ پیغمبری نیست مگر این که همراه او چیزی است که مردم به آن
ایمان بیاورند. آن چه که به من داده شده است تنها وحی است که خداوند به من وحی کرده است. من امید دارم، پیروان من در روز قیامت بیشتر از انبیاء قبل باشد. معنای این روایت این است که معجزه هر پیامبری با
مرگ او از بین میرود؛ ولی این
قرآن تا قیامت، حجت است".
طبری در تفسیر خود میگوید: "
والقرآن من حجج الله علی الذین خوطبوا بهاتین الآیتین؛
قرآن از حجتهای الهی است بر کسانی که مخاطب این دو آیه هستند".
محمد بن عبد الوهاب، مؤسس
وهابیت نیز چنین میگوید: "فان حجة الله هو
القرآن فمن بلغه
القرآن فقد بلغته الحجة؛ همانا حجت خداوند،
قرآن است کسی که به او
قرآن رسیده باشد حجت به او رسیده است".
سمرقندی نیز در تفسیرش مینویسد: خداوند متعال
قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است: "ولان الله تعالی انزل
القرآن هدی للناس وجعله حجة علی جمیع الخلق لقوله تعالی "واوحی الی هذا القرءان لانذرکم به ومن بلغ".
حال این سؤال مطرح است که، اگر بعد از رسل، حجت دیگری نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت میشود؟ از آنجایی که از
قرآن، دلیل بر نبوت رسول خدا آورده میشود دلیل بر حجت بودن
قرآن است. پس میشود که بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.
به همین دلیل فخر رازی گفته است: "المسالة الثالثة: دلت الآیة علی ان
القرآن معلوم المعنی خلاف ما یقوله من یذهب الی انه لا یعلم معناه الا النبی والامام المعصوم، لانه لو کان کذلک لما تهیا للمنافقین معرفة ذلک بالتدبر، ولما جاز ان یامرهم الله تعالی به وان یجعل
القرآن حجة فی صحة نبوته؛ مساله سوم: این آیه دلالت دارد بر این که معنای
قرآن واضح ومعلوم است. و این به خلاف کسانی است که میگویند معنای
قرآن را فقط
نبی و
امام معصوم میدانند. زیرا اگر این طور بود منافقین نمیتوانستند با تدبر در
قرآن به آن معرفت پیدا کنند. و جایز نبود که خداوند آنها را امر به تدبر کند و جایز نبود که
قرآن در صحت نبوت پیامبر، حجت باشد".
و نیز
ملطی شافعی مینویسد: "و ایضا فان
القرآن فیه الحلال والحرام والدین والشریعة وهو حجة الله فی الارض الی ان تقوم الساعة؛ دلیل دیگر این که در
قرآن حلال و
حرام و
دین و
شریعت آمده است. و
قرآن حجت خداست در زمین؛ تا قیامت بر پا شود".
بنابراین، بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قرآن کریم که
معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهی تا قیامت باقی است.
عقل حجت است؛ تمام شیعیان و گروه کثیری از فرق اهل سنت، عقل را نیز در کنار
شرع حجت میدانند.
ابوحامد غزالی در این باره میگوید: "الادلة الثلاثة علی کون الاجماع حجة اعنی الکتاب والسنة والعقل لا تفرق بین عصر وعصر؛ ادله سهگانه؛ یعنی
کتاب و
سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن
اجماع میکند و اختصاص به زمان خاصی ندارد.
علاءالدین بخاری میگوید: "... العقل حجة من حجج الله تعالی و لا تناقض فی حججه فیستحیل ان یرد الشرع بخلاف العقل؛ عقل، حجتی از حجتهای خداوند است و در حجتهای الهی هیچ تناقضی وجود ندارد...".
اجماع حجت است؛ یکی از ادلهای که اهل سنت در
استنباط احکام دارند مساله اجماع است و آن را حجت میدانند. ما در این جا اقوال علمای آنها را ذکر میکنیم. سمرقندی یکی از مفسرین اهل سنت میگوید: "ویتبع غیرَ سبیل المؤمنین" یعنی یتبع دینا غیر دین المؤمنین... وفی الآیة دلیل ان الاجماع حجة لان من خالف الاجماع فقد خالف سبیل المؤمنین؛ مراد از این آیه "ویتبع غیرسبیل المؤمنین"
این است که از دینی غیر از دین مؤمنین تبعیت میکند. در این آیه دلیلی است بر حجت بودن اجماع؛ زیرا کسی که مخالفت اجماع کند از طریق مؤمنین مخالفت کرده است".
بزدوی حنفی یکی از اصولیین اهل سنت، کسانی که قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوی میداند. او میگوید: "ومن اهل الهوی من لم یجعل الاجماع حجة قاطعة؛ کسی که اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوی و باطل است".
سمعانی یکی دیگر از مفسران اهل سنت در باره حجیت اجماع میگوید: "ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین"
... استدل اهل العلم بهذه الآیة علی ان الاجماع حجة؛ کسی که بعد از این که هدایت برایش آشکار شد، دشمنی رسول را کند از غیر طریق مومنین تبعیت کند... اهل علم به این آیه استدلال کردهاند بر این که اجماع حجت است".
سرخسی از بزرگان احناف در کتاب اصولی خود اجماع را مدار
اصول دین میداند و در این باره مینویسد: "ومن انکر کون الاجماع حجة موجبة للعلم فقد ابطل اصل الدین فان مدار اصول الدین ومرجع المسلمین الی اجماعهم؛ کسی که حجت بودن اجماع را که موجب علم است منکر شود، اصل دین را باطل کرده است؛ زیرا ملاک اصل دین بودن و مرجع برای مسلمین بودن، اجماع مسلمین است".
زمخشری مفسر و ادیب
اهل سنت مخالفت از اجماع را جایز نمیداند؛ همانگونه که مخالفت از کتاب خداوند جایز نیست: "ویتبع غیر سبیل المؤمنین" وهو السبیل الذی هم علیه من الدین الحنیفی القیم وهو دلیل علی ان الاجماع حجة لا تجوز مخالفتها کما لا تجوز مخالفة الکتاب؛ مراد راهی است که مؤمنین در آنند که همان
دین حنیف و درست است. این دلیل است بر این که اجماع حجت است و مخالفت آن جایز نیست؛ همانطور که مخالفت
قرآن جایز نیست".
ابن تیمیه حرانی با این که از آیه مورد بحث استنباط کرده است که بعد از رسول خدا دیگر حجتی در میان مردم نیست، میگوید: حجیت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت میکنم: "وایضا فنحن نشیر الی ما یدل علی ان الاجماع حجة بالدلالة المبسوطة؛ ما به دلائل مبسوطی که بر حجیت اجماع دلالت میکند اشاره میکنیم".
فخر رازی مفسر بزرگ اهل سنت میگوید: "روی ان الشافعی رضی الله عنه سئل عن آیة فی کتاب الله تعالی تدل علی ان الاجماع حجة، فقرا
القرآن ثلثمائة مرة حتی وجد هذه الآیة؛ روایت شده که از
شافعی سؤال شد: آیا آیهای که دلالت بر حجیت اجماع کند وجود دارد؟ شافعی سیصد مرتبه
قرآن را خواند و این آیه را پیدا کرد".
ملاحظه شد که بزرگان اهل سنت حتی خود ابن تیمیه بر حجت بودن اجماع، اتفاق نظر دارند. حال این نظریه چگونه با برداشت ابن تیمیه و گروه وهابیت از آیه مورد بحث تطبیق میکند؟ جز این که بگوئیم مراد از حجت در آیه (دلیل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه این که بعد از رسول دیگر حجتی از جانب خداوند بر مردم نباشد و آیه حجت خداوند را نفی کند.
قیاس حجت است؛ از دیگر چیزهائی که اهل سنت آن را حجت میدانند قیاس است. اگر چه قیاس و اهل قیاس در لسان پیامبر مذمت شده، ولی اهل سنت آن را یکی از ادله ی استنباط احکام میدانند. ما در اینجا به ذکر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبنی بر حجت بودن قیاس، اکتفاء میکنیم و در ادامه روایاتی که خود اهل سنت از زبان پیامبر اکرم بر ضد اهل قیاس نقل کردهاند را بیان میکنیم. بزدوی حنفی در کتاب اصول خود میگوید: "القیاس حجة باجماع السلف؛ قیاس به اجماع علمای گذشته، حجت است".
فخر رازی میگوید: "والذی نذهب الیه وهو قول الجمهور من علماء الصحابة والتابعین ان القیاس حجة فی الشرع. لنا الکتاب والسنة والاجماع والمعقول؛ آنچه ما بدان اعتقاد داریم، همان نظر جمهور علمای صحابه و
تابعین است که قیاس در دین حجت است؛ دلیل این مطلب، کتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است".
از مالک بن انس نقل میکنند که او قیاس را بر
خبر واحد مقدم میدانسته است. شهاب الدین قرافی میگوید: "قال الامام القرافی رحمه الله تعالی فی شرح التنقیح ما نصه: "وهو -ای القیاس- مقدم علی خبر الواحد عند مالک رحمه الله؛ قرافی در کتاب شرح تنقیح گفته: به نظر مالک بن انس، قیاس بر خبر واحد مقدم است".
همانگونه که متذکر شدیم، از یک طرف اهل سنت قیاس را یکی از ادله استنباط
حکم شرعی و حجت میدانند؛ اما از طرف دیگر، از دیدگاه روایت، قیاس به شدت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است که ذیلا به چند روایت در این باره اشاره میشود:
حاکم نیشابوری در کتاب "
المستدرک علی الصحیحن" این روایت را ذکر کرده است: "اخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسی بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن ابیه عن عوف بن مالک رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ستفترق امتی علی بضع وسبعین فرقة اعظمها فرقة قوم یقیسون الامور برایهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه؛ پیامبر فرمود: امت من به هفتاد
فرقه تقسیم میشود. بزرگترین فرقه آنها کسانی هستند که امور را به رای خودشان قیاس میکنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال میدانند. این روایت بر شرط
بخاری و
مسلم صحیح است ولی آن دو در کتابهایشان نیاوردهاند".
هیثمی از رجالشناسان
اهل سنت در کتاب "
مجمع الزوائد" بر صحت سند این روایت تصریح کرده است: "عن عوف بن مالک عن النبی صلی الله علیه وسلم قال تفترق امتی علی بضع وسبعین فرقة اعظمها فتنة علی امتی قوم یقیسون الامور برایهم فیحلون الحرام ویحرمون الحلال...... رواه الطبرانی فی الکبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح؛ پیامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسیم میشود. فتنه بر انگیزترین آنها کسانی هستند که امور را به رای خودشان قیاس میکنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال میدانند.
طبرانی در
معجم کبیر و بزار این روایت را نقل کردند. و رجال آن همه رجال صحیح هستند".
ابن حزم اندلسی بعد از نقل روایت میگوید: "فهذا اصح ما فی هذا الباب وانقاها سنداً؛ این روایت در این باب صحیحترین و پاکترین روایت از نظر سند است".
صالح العمری نیز مینویسد: "قلت واخرجه البیهقی بسنده الی نعیم بن حماد قال ابن القیم بعد اخراجه بهذه الاسانید وهؤلاء کلهم ائمة ثقات حفاظ الا حریز بن عثمان فانه کان منحرفا عن علی رضی الله عنه ومع هذا احتج به البخاری فی صحیحه؛ میگویم
بیهقی با سند خود این روایت را از
نعیم بن حماد نقل کرده است.
ابن قیم بعد از این که این اسناد را ذکر کرد گفت، اینها همگی از ائمه و از ثقات هستند، به غیر از حریز بن عثمان که دشمن علی بوده است با این حال بخاری از او روایت نقل کرده است".
این روایت را بسیاری از علمای اهل سنت نقل کردهاند.
در روایت دیگر
عبدالله بن مسعود از وجود آمدن فرقهای که قیاس سرلوحه برنامه خود قرار میدهند خبر داده است: "اخبرنا صَالِحُ بن سُهَیْلٍ مولی یحیی بن ابی زَائِدَةَ ثنا یحیی عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا یَاْتِی عَلَیْکُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذی کان قَبْلَهُ اَمَا انی لَسْتُ اَعْنِی عَامًا اَخْصَبَ من عَامٍ ولا اَمِیرًا خَیْرًا من اَمِیرٍ وَلَکِنْ علماءکم وَخِیَارُکُمْ وفقهاءکم یَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَیَجِیءُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الامر بِرَاْیِهِمْ؛ عبدالله بن مسعود میگوید: هیچ سالی بر شما نمیآید مگر این که بدتر از سال قبل است. آگاه باشید منظور من این نیست که سالی پر نعمت تر از سال دیگر و یا امیری بهتر از امیری است بلکه علماء، بهترینها و فقهایتان میروند سپس جانشینی باقی نمیمانند و قومی میآیند که امور را به رای شان قیاس میکنند".
در نقل طبرانی در کتاب "المعجم الکبیر"، روایت عبدالله بن مسعود با این عبارت نقل شده و در پایان روایت آمده است که این گروه با قیاس خود اسلام را از میان میبرد: "حدثنا محمد بن عَلِیٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِیدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْیَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ لیس عَامٌ اِلا الذی بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَیْرٌ من عَامٍ وَلا اُمَّةٌ خَیْرٌ من اُمَّةٍ وَلَکِنْ ذَهَابُ خِیَارِکُمْ وَعُلَمَائِکُمْ وَیُحَدِّثُ قَوْمٌ یَقِیسُونَ الاُمُورَ بِرَاْیِهِمْ فَیَنْهَدِمُ الاِسْلامُ وَیَنْثَلِمُ؛ عبدالله بن مسعود میگوید: هیچ سالی نیست مگر این که سال بعدش بدتر از سال قبل است و هیچ سالی بهتر از سال دیگر نیست و هیچ امتی بهتر از امتی نیست ولی بهترین و علمایتان میروند، قومی پدید میآیند که امور را به رایشان قیاس میکنند؛ پس اسلام را نابود و پاره میکنند".
صالح العمری در باره سند این روایت مینویسد: "قلت واخرجه البیهقی ایضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود".
شوکانی نیز بعد از نقل روایت مینویسد: "فیهدم الاسلام و ینثلم و اخرجه البیهقی باسناد رجاله ثقات".
با توجه به این روایات به دست میآید که این گروه از اهل سنت، چیزی را که خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نکرده و چیزی را که خداوند با حجیت آن مخالفت کرده است، حجت میدانند!
قول و عمل صحابی حجت است؛ اهل سنت قائلند که سخن و عمل
صحابه، حجت است. زیرا قائل به
عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه
جرح و تعدیل مصون میدانند.
مروزی در کتاب السنه خود بعد از نقل روایتی میگوید که خداوند نیز در
قرآن کریم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه مینویسد: "... وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)،
الآیَةَ، فَهُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). ...؛ و خداوند فرمود: به راستی که خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو
بیعت کردند، راضی شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ...".
ابن قیم جوزیه از قول شافعی نقل کرده که وی گفته است: "وقد صَرَّحَ الشَّافِعِیُّ فی الْجَدِیدِ من رِوَایَةِ الرَّبِیعِ عنه بِاَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَةِ حُجَّةٌ یَجِبُ الْمَصِیرُ الَیْهِ؛ شافعی در نظریه جدید خود که ربیع از او نقل میکند: تصریح کرده است که قول صحابه حجت است و باید به آن عمل کرد".
در مجلة "مجمع الفقه الاسلامی" که جمعی از علمای وهابی سعودی آن را تالیف کردهاند آمده که عمل
عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است: "لئن اختلفوا فی حجیة عمل الصحابة، فانا نشعر بان عمل عمر لا یجوز الاختلاف فی حجیته؛ لان الصحابة کانوا یستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضی الامامة، واغلبه لم ینکره احد منهم والقلیل الذی کان لبعضهم
موقف منه مثل عدول عمر عن توزیع اراضی السواد علی المسلمین الی
وقفها لیستمر ریعها الی الاجیال المقبلة منهم
وموقف انس وبعض الصحابة من ذلک، سانده الجمهور مساندة استمرت فی عهد عثمان وعلی. دون ان تستمر المعارضة له، فصار بذلک کغیره مما لم یعارضه احد من عمله غیرَ مرتکز علی اجتهاد عمر فحسب، وهو وحده حجة حاسمة عندنا؛ در حجیت عمل صحابه اختلاف کردهاند. ما میدانیم که اختلاف در حجیت عمل عمر جایز نیست؛ زیرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال میکردند. هیچ یک از صحابه غالبا عمل عمر را انکار نمیکرد. و با این که در برخی از مواضع انکار میکردند، مانند این که عمر
اراضی سواد را به جای این که بین مسلمین توزیع کند آن را
وقف کرد تا منفعت آن برای نسلهای بعد استمرار داشته باشد و همچنین موضعگیری انس و برخی دیگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان
عثمان و علی حمایت کردند. بدون این که، این معارضه، برای عمر استمرار پیدا کند. بنابراین، این عدم معارضه، مانند بسیاری از کارهای عمر، که احدی با آن مخالفت نمیکرد،
متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با این که اجتهاد عمر به تنهائی برای ما حجتی قاطع است".
در جای دیگر از این مجله تصریح شده است که عمل صحابه حجت است: "لکن هنا لم یتساو الدلیلان بل علی العکس. هناک مرجِّح وهو عمل الصحابة، وهذا کما ذکر العلماء من قبیل الاجماع السکوتی، وهو حجة عند الحنفیة وحجة ایضا عند الحنابلة؛ در این جا دو دلیل با هم مساوی نیست؛ بلکه عکس آن صحیح است. زیرا در اینجا مرجِّحی وجود دارد و آن عمل صحابه است. و این همانگونه که علماء ذکر کردهاند، از قبیل
اجماع سکوتی است. و این در نزد حنفیها و همچنین حنبلیها حجت است".
محمد بن ابراهیم آل الشیخ،
مفتی اعظم سابق
عربستان سعودی میگوید: "و علی کل فعمل الخیزران لیس بحجة، وانما الحجة فی عمل الصحابة رضی الله عنهم؛ به هر حال عمل خیزران حجت نیست. بلکه عمل صحابه حجت است".
ابن مفلح حنبلی نیز میگوید: ".... لقوله: کیف تکلم اجسادا لا ارواح فیها وجوابه بان تکلیمه لهم کانت من معجزاته (علیهالسّلام) فانه قال ما انتم باسمع لما اقول منهم. ولم یثبت هذا لغیره مع انَّ قول الصحابة له حجة لنا؛ به خاطر سخن او که فرمود: چگونه با اجسادی که هیچ روحی ندارند سخن میگوئی؟ جواب این سؤال این است که سخن گفتن پیامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زیرا فرمود که شما شنواتر از اینان نیستید. این مطلب برای کسی غیر از صحابه ثابت نیست. با این که سخن صحابه با حضرت برای ما حجت است".
احمد بن حمدان حرانی نیز در کتاب "
صفة الفتوی و المفتی و المستفتی"، مینویسد: "ان قول الصحابه عندنا حجة فی اصح الروایتین".
بزرگان اهل سنت حجت خدا هستند؛ اهل سنت، صحابه و برخی از علمای خود را "حجة الله" بر خلق میدانند. ما در این قسمت به تعدادی از آنها اشاره کرده و سخنان علمای اهل سنت را در این باره ذکر میکنیم.
مؤمنان حاضر در
بیعت شجره حجت خدایند؛ مروزی در کتاب "السنة" بعد از نقل این آیه: "لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة"
که در باره صحابه است، میگوید: "فهم حجة الله علی خلقه بعد رسوله صلی الله علیه و سلم؛ اینان (یعنی صحابه)، بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حجتهای خداوند بودند بر خلقش".
ابن عبدالبر در مقدمه کتاب "
الاستیعاب"
سنت پیامبر را مبین مراد
قرآن کریم میداند و تصریح میکند که شناخت صحابهای که این سنت را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده و برای مردم رسانده است، لازم است و در پایان صحابه را "حجة الله" معرفی کرده و در باره آنان مینویسد: "وهم صحابته الحواریّون الذین وعوها وادوها ناصحین محسنین حتی کمل بما نقلوه الدّین، وثبتت بهم حجّة الله تعالی علی المسلمین؛ صحابه حواریون رسول خدا هستند؛ همان کسانی که ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حالیکه همه آنها دلسوز و نیکوکار بودند تا آنجایی که
دین با آنچه آنان نقل کردهاند کامل شد و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمین کامل شد".
ابوبکر و عمر حجت خداوند هستند؛ برخی تنها ابو بکر و عمر را حجت خداوند بر خلق میدانند.
ابن عساکر دمشقی در "
تاریخ مدینة دمشق"،
ابن اثیر در "
اسدالغابة" و
ابن المبرد در "
محض الصواب" از قول امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیهماالسّلام) روایت کردهاند که فرمود: خداوند ابو بکر و عمر را بر والیان بعد از آن دو حجت قرار داده است. متن روایت این است: "اخبرنا ابو بکر الانصاری قال قرئ علی ابی الحسن علی بن ابراهیم بن عیسی المقرئ وانا حاضر نا ابو بکر محمد بن اسماعیل بن العباس الوراق املاء نا محمد بن عبید الله بن محمد الکاتب العسکری حدثنی عمی احمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن ابراهیم المعروف بکردی نا زائدة بن قدامة عن اسماعیل بن عبد الرحمن عن عبد خیر صاحب رایة علی بن ابی طالب قال سمعت علیا یقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ اَبَا بَکْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّةٌ عَلَی مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاةِ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِیدًا، وَاَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا اِتْعَابًا شَدِیدًا، فَذِکْرُهُمَا حُزْنٌ لِلاُمَّةِ، وَطَعْنٌ عَلَی الاَئِمَّةِ؛ عبد خیر پرچمدار علی (علیهالسّلام) میگوید: ازآن حضرت شیندم که میفرمود: همانا خداوند ابو بکر و عمر را تا
روز قیامت حجتهای خود بعد از آنها قرار داده است".
ابن عساکر در کتاب "تاریخ مدینة دمشق" از عطاء نیز نقل کرده است که وی جانشینی ابوبکر و عمر را از حجتهای الهی بر مردم شمرده است: "اخبرنا ابو بکر محمد بن عبدالباقی انا الحسن بن علی انا علی بن محمد بن احمد بن لؤلؤ انا عمر بن ایوب نا عثمان بن ابی شیبة انا سفیان عن رجل عن عطاء قال: من حجة الله علی الناس استخلاف ابی بکر وعمر ان یقول قائل من یستطیع ان یعمل بعمل رسول الله صلی الله علیه و سلم؛ مردی از عطاء نقل کرد که او گفت: از حجتهای خدا بر مردم خلافت ابوبکر و عمر است، تا اینکه کسی نگوید چه کسی میتواند مانند رسول خدا عمل کند".
عبدالرؤوف مناوی در کتاب "
فیض القدیر" نقل کرده است که ابن فورک صدایی از
غیب شنید که ابوبکر را حجت خدا میخواند: "(وحکی) ان الاستاذ ابن فورک قصد الانفراد للتعبد، فبینما هو فی بعض الجبال سمع صوتا ینادی: یا ابا بکر اذ قد صرت من حجج الله علی خلقه؛ حکایت شده است که
ابن فورک برای
عبادت تصمیم به گوشهگیری گرفت و هنگامی که به کوهی پناه برد صدائی شنید که میگویدای ابوبکر تو حجتی از حجتهای خداوند بر خلقش شدی".
احمد بن حنبل حجت خدا بر مردم است؛ برخی احمد بن حنبل را حجت خدا میدانند.
ابوبکر بغدادی در کتاب "
التقیید لمعرفة رواة السنن و المسانید" نقل کرده است که علی بن مدینی احمد بن حنبل را حجت خدا بر مخلوق میدانست: "اخبرنا زاهر بن احمد الثقفی وادریس بن محمد باصبهان قالا انبا ابو بکر محمد بن علی بن ابی ذر الصالحانی قال ثنا ابو طاهر محمد بن احمد بن عبد الرحیم قال انبا ابو بکر عبدالله بن محمد بن محمد بن فورک القباب قال ثنا محمد بن ابراهیم بن ابان الحبرانی قال سمعت علی بن المدینی یقول احمد بن حنبل ابو عبدالله الیوم حجة الله علی خلقه؛ محمد بن ابراهیم بن ابان حبرانی میگوید از علی بن مدینی شنیدم که میگفت: احمد بن حنبل امروز حجت خدا بر خلقش است".
ذهبی در کتاب "
سیر اعلام النبلاء" آورده است: "الحسین بن الحسن ابو معین الرازی سمعت ابن المدینی یقول لیس فی اصحابنا احفظ من احمد وبلغنی انه لا یحدث الا من کتاب ولنا فیه اسوة وعنه قال احمد الیوم حجة الله علی خلقه".
جمله "الیوم حجة الله" در این روایات نشان میدهد که
اهل سنت نیز به وجود حجت در هر زمانی اعتقاد دارند و حجت آن زمان آنها احمد بن حنبل بوده است. چنانچه
شعرانی و برخی دیگر از
هیثم بن جمیل در باره احمد بن حنبل نقل کردهاند: "و قال الهیثم رضی الله عنه کان احمد رضی الله عنه حجة الله علی اهل زمانه؛ هیثم میگوید، احمد حجت خداوند بر اهل زمانش بوده است".
مالک بن انس حجت خدا بر مردم است؛ یکی از کسانی دیگری که اهل سنت او را حجت خدا معرفی کردهاند، مالک بن انس رهبر
فرقه مالکی است.
زینالدین عراقی از قول
شافعی نقل میکنند که وی گفته است، مالک حجت خدا برخلق است: "وَقَالَ الشَّافِعِیُّ: اذَا جَاءَ الاَثَرُ فَمَالِکٌ النَّجْمُ، وَقَالَ اَیْضًا: مَالِکٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ؛ شافعی گفت: اگر روایتی بیاید، مالک ستاره آن است، همچنین گفته مالک حجت خدا بر خلق است".
در کتاب "
المدونة الکبری" از یحیی بن سعید و یحیی بن معین نقل شده است که آن دو نیز مالک را حجت خدا بر خلق میدانستند: "وقال یحیی ابن سعید القطان ویحیی بن معین، مالک امیرالمؤمنین فی الحدیث زاد ابن معین کان مالک من حجج الله علی خلقه؛ یحیی بن سعید قطان و یحیی بن معین گفتهاند مالک، امیرالمومنین در حدیث است. ابن معین اضافه کرده و گفته است، مالک از حجتهای خدا بر خلقش است".
جلالالدین سیوطی نیز سخن ابن معین را در کتابش نقل کرده است: "وقال ابن معین: کان مالک من حجج الله علی خلقه؛ ابن معین گفته است، مالک از حجتهای الهی بر خلقش است".
مناوی در کتاب "فیض القدیر" از قول ابن عساکر نیز این سخن را نقل کرده است: "وکذا ابن عساکر (فی) کتاب (غرائب) الامام المشهور صدر الصدورحجة الله علی خلقه (مالک) بن انس الاصبحی؛ ابن عساکر در کتاب غرائب گفته است، مالک بن انس امام مشهور و حجت خداوند بر خلقش است".
ابن تیمیه حجت خدا بر بندگان خدا است؛ تا الان ابن تیمیه در تفسیر
قرآن میگفت: بعد از رسولان الهی کسی دیگر حجت خدا نیست؛ اما پیروان او چه زود این سخنش را فراموش کردند و خود او را حجت خدا بعد از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر بندگان خدا معرفی کردهاند.
کرمی حنبلی در مدح ابن تیمیه میگوید: "... الشیخ الامام العالم العلامة الاوحد البارع الحافظ الزاهد الورع القدوة الکامل العارف تقی الدین شیخ الاسلام سید العلماء قدوة الائمة الفضلاء ناصر السنة وقامع البدعة حجة الله علی العباد؛ شیخ، امام، عالم علامه، یگانه، ماهر، حافظ، زاهد، پرهیزگار، اسوه، کامل، عارف، تقیالدین شیخالاسلام، سید علماء و اسوه ائمه و فضلاء، ناصر سنت، از میان برنده بدعت و حجت خدا بر بندگان".
ابن حجر عسقلانی نیز از عدهای از علمای اهل سنت نقل میکند که درباره ابن تیمیه گفتهاند: ".... تقی الدین امام المسلمین حجة الله علی العالمین اللاحق بالصالحین.... . ذو الفنون البدیعة ابو العباس ابن تیمیة؛ تقیالدین، امام مسلمین، حجت خدا بر عالمین که به صالحین ملحق شد، صاحب فنون جدید، ابوالعباس ابن تیمیه".
سفیان ثوری حجت خدا بر خلق خدا است؛
ملاعلی قاری در کتاب "
مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح"، سفیان ثوری را حجت خدا بر مخلوقات معرفی کرده است: "(وعن سفیان الثوری) ای الکوفی امام المسلمین وحجة الله علی خلقه اجمعین، ...؛ سفیان ثوری کوفی امام مسلمین و حجت خداوند بر تمام خلقش است".
شیخ زکریا انصاری شافعی حجت خدا بر خلق خدا است؛ زینالدین زکریا بن محمد بن احمد بن زکریا الانصاری شافعی (متوفای۹۲۶ یا ۹۲۵) یکی از علمای شافعی است.
عبدالقادر عیدروسی در کتاب "
تاریخ النور السافر عن اخبار القرن العاشر"، از قول
ابن حجر هیتمی نقل کرده است که او شیخ ذکریا را حجت خدا بر تمام خلق میدانسته است: "وفی یوم الجمعة رابع ذی الحجة سنة خمس وعشرین توفی الشیخ الامام العلامة شیخ الاسلام قاضی القضاة زین الدین زکریا بن محمد بن احمد بن زکریا الانصاری السنیکی ثم القاهری الازهری الشافعی... وقال الشیخ ابن حجر الهیتمی فی معجم مشایخه وقدمت شیخنا زکریا لانه اجل من وقع علیه بصری من العلماء العاملین والائمة الوارثین واعلی من عنه رویت ودریت من الفقهاء الحکماء المسندین فهو عمده العلماء الاعلام وحجة الله علی الانام حامل لواء مذهب الشافعی...؛ ابن حجر در معجم مشایخش گفته ما استاد خود زکریا را مقدم کردیم؛ زیرا مقام او از علمای عاملین شهر ما بالا تر و بلند مرتبهتر است از فقهایی حکیمی که من از آنها روایت کردم. او از علمای اعلام و حجت خدا بر مردم و حامل پرچم
مذهب شافعی است".
محمد العکری حنبلی نیز همین مطلب را ازابن حجر نقل میکند: "منهم ابن حجر الهیتمی وقال فی معجم مشایخه وقدمت شیخنا زکریا.... فهو عمدة العلماء الاعلام وحجة الله علی الانام؛ ابن حجر در معجم مشایخش گفته ما شیخ خود زکریا را مقدم کردیم: او از علمای اعلام و حجت خدا بر مردم است".
امام نووی ابوزکریا حجت خدا بر آیندگان است؛ محییالدین نووی یکی از بزرگان شافعی است. او را نیز علمای اهل سنت حجت خدا میدانند.
سبکی در کتاب "
طبقات الشافعیة الکبری"، وی را این گونه معرفی کرده است: "یحیی بن شرف بن مری بن حسن بن حسین بن حزام ابن محمد بن جمعة النووی الشیخ الامام العلامة محیی الدین ابو زکریا شیخ الاسلام استاذ المتاخرین وحجة الله علی اللاحقین والداعی الی سبیل السالفین؛ یحیی بن شرف... نووی استاد، امام، علامه، محییالدین ابوزکریا شیخ الاسلام، استاد متاخرین و حجت خدا بر آیندگان و دعوت کننده به راه گذشتگان".
سخاوی در کتاب "
المنهل العذب الروی"، سخن سبکی را نقل کرده است.
ابوعلی ثقفی حجت خدا بر خلق خدا است؛ ابوعلی ثقفی یکی از علمای صوفیه اهل سنت در نیشابور بوده است. بزرگان دیگر اهل سنت او را به عنوان حجت خدا معرفی کردهاند.
ابراهیم شیرازی در کتاب "
طبقات الفقهاء" بعد از معرفی وی شنیدههای حاکم را از ابوالعباس زاهد این گونه نقل کرده است: "ابو علی محمد بن عبد الوهاب بن عبد الرحمن الثقفی النیسابوری... قال الحاکم سمعت الصبغ یقول ما عرفنا الجدل والنظر حتی ورد ابو علی من العراق وسمعت ابا العباس الزاهد یقول کان الثقفی فی عصره حجة الله علی خلقه ولد سنة اربع واربعین ومائتین وتوفی فی جمادی الاولی سنة ثمان وعشرین وثلاثمائة....؛ حاکم میگوید: از ابوالعباس زاهد شنیدم که میگفت، ابوعلی ثقفی در زمان خودش حجت خدا بر خلقش بوده است. او در سال ۲۴۴ متولد و در سال ۳۲۸
وفات یافته است".
ذهبی در دو کتابش نیز شنیدههای حاکم را در باره ابوعلی ثقفی نقل کرده است: "وسمعت ابا العباس الزاهد یقول کان ابو علی فی عصره حجة الله علی خلقه".
اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، حجت خدا بر مخلوقات؛
ابونعیم اصفهانی در
حلیة الاولیاء مینویسد: "اسحاق بن ابراهیم الحنظلی قال الشیخ ابو نعیم رحمة الله تعالی ورضوانه علیه ومنهم الامام الهمام المشهور بالحفظ والفقه مذکور اعلامه فی العالم منشور اسحاق بن ابراهیم الحنظلی قرین الامام المعظم المبجل احمد بن حنبل وحدین الامام المفضل محمد بن ادریس الشافعی کان اسحاق للآثار مثیرا ولاهل الزیغ والبدع مبیرا اقتصرت من ذکره ومناقبه علی نبذ من غرائب حدیثه ومشاهیره حدثنا ابراهیم بن عبدالله ثنا محمد بن اسحاق الثقفی قال ا شدنی احمد بن سعید الرباطی فی اسحاق بن ابراهیم الحنظلی
"قربی الی الله دعانی ••• الی حب ابی یعقوب اسحاق ••• لم یجعل
القرآن خلقا کما ••• قد قاله زندیق فساق ••• جماعة السنة ادابه ••• یقیم من شد علی ساق ••• یا حجة الله علی خلقه ••• فی سنة الماضین للباقی ••• ابوک ابراهم محض التقی ••• سباق مجد وابن سباق".
ذهبی نیز همین شعر را در
سیر اعلام النبلاء آورده است: "وهذه ابیات لاحمد بن سعید الرباطی ••• قربی الی الله دعانی الی ••• حب ابی یعقوب اسحاق ••• لم یجعل
القرآن خلقا کما ••• قد قاله زندیق فساق ••• یا حجة الله علی خلقه ••• فی سنة الماضین للباقی ••• ابوک ابراهیم محض التقی ••• سباق مجد وابن سباق".
ابوحامد تبریزی، حجت خداوند بر بندگانش؛
اربلی در تاریخ اربل مینویسد: "الْاِمَامُ الصَّالِحُ اَبُو حَامِدٍ التِّبْرِیزِیُّ ... بَعْدَ سَنَةِ ۵۸۸ هـ هُوَ اَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ رَمَضَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مَهْمَتٍ التِّبْرِیزِیُّ وَیُعْرَفُ بِالْمَهْمَتِیِّ، وَیُکْنَی اَیْضًا اَبَا بَکْرٍ، الْفَقِیهُ الزَّاهِدُ، الصَّالِحُ، الْوَرِعُ، اِمَامُ اَئِمَّةِ الزُّهْدِ. وَرَدَ اِرْبِلَ فِی رَبِیعٍ الْاَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَثَمَانِینَ وَخَمْسِمِائَةٍ، اَثْنَی عَلَیْهِ الْعَجَمُ فَغَالَوْا فِیهِ. وَنَقَلْتُ مِنْ خَطِّ اَبِی طَاهِرٍ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْبُخَارِیِّ جَدِّ الْاُرْمَوِیِّ هُوَ، وَاَبُوه، کَذَا بِخَطِّهِ، قَالَ: هُوَ الْاِمَامُ الْعَالِمُ، اِمَامُ الْاَئِمَّةِ، بِحْرُ الْحِکْمَةِ، مُبَیِّنُ الشَّرِیعَةِ، وَمُظْهِرُ الطَّرِیقَةِ وَالْحَقِیقَةِ، الْفَقِیهُ الزَّاهِدُ، حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ فِی وَقْتِهِ، وَرَدَ اِرْبِلَ، وَانْعَکَفَ النَّاسُ لِصَلَاحِهِ، وَسُمِعَ عَلَیْهِ".
علمای روی زمین حجتهای خدا بر مخلوق هستند؛ یکی از حجتهای الهی که در روایات و سخنان علمای اهل سنت به آن تصریح شده است، عالمان و دانشمندان دینی است.
ابن قیم الجوزیه، شاگرد ابن تیمیه، در کتاب "
اعلام الموقعین عن رب العالمین"، فتوا دهندگان را بر چهار دسته تقسیم کرده و میگوید: دسته اول کسانی هستند که به کتاب خدا و سنت رسول خدا آگاهاند. این دسته حجت خداوند در روی زمین هستند: "الْفَائِدَةُ التَّاسِعَةُ وَالْعِشْرُونَ الْمَفْتُونَ الَّذِینَ نَصَّبُوا اَنْفُسَهُمْ لِلْفَتْوَی. اَرْبَعَةُ اَقْسَامٍ النوع الاول من انواع المفتین. اَحَدُهُمْ الْعَالِمُ بِکِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَاَقْوَالِ الصَّحَابَةِ فَهُوَ الْمُجْتَهِدُ فی اَحْکَامِ النَّوَازِلِ یَقْصِدُ فیها موافقه الادلة الشَّرْعِیَّةِ حَیْثُ کانت. وَهُمْ الَّذِینَ قال فِیهِمْ عَلِیُّ بن ابی طَالِبٍ کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ لَنْ تَخْلُو الارض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّتِهِ؛ فائده ۲۹: مفتیانی که خودشان را برای فتوا دادن قرار دادهاند بر چهار دستهاند: دسته اول؛ کسانی هستند که به
کتاب خدا و سنت رسول خدا و اقوال صحابه دانا هستند. این شخص در احکام مسایل جدید
مجهتد است که موافق ادله شرعیه است... آنان کسانی هستند که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) در باره آنان فرموده: هیچ گاه زمین از حجت خدا که برای خدا قیام کند خالی نخواهد بود".
برای روشن شدن مطلب فوق به نکات ذیل اشاره میشود:
سخن
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به روایت
کمیل بن زیاد نخعی؛ حال که سخن امیر مؤمنان (علیهالسّلام) مورد استشهاد این دانشمند حنابله واقع شده است، به متن سخن آن حضرت که به یکی از یارانش به نام کمیل بن زیاد آن را بیان کرده، اشاره میکنیم و در پایان اعتراف علمای اهل سنت را به زیبایی و حسنیت این سخن بیان خواهیم کرد.
خطیب بغدادی متن سخنان امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را با سند ذیل این گونه نقل کرده است: "انا محمد بن الحسین بن الازرق المتوثی انا ابو سهل احمد بن محمد ابن عبدالله بن زیاد القطان نا ابو بکر موسی بن اسحاق الانصاری. (وانا) ابو القاسم عبد الرحمن بن عبید الله بن عبدالله بن محمد بن الحسین الحربی وابو نعیم الحافظ قالا: نا حبیب بن الحسین بن داود القزاز نا موسی بن اسحاق نا ابو نعیم ضرار بن صرد نا عاصم بن حمید الحناط عن ابی حمزة الثمالی عن عبد الرحمن بن جندب الفزاری عن کمیل بن زیاد النخعی قال: اخذ علی بن ابی طالب بیدی فاخرجنی الی ناحیة الجبانة فلما اصحرنا جلس ثم تنفس ثم قال: یا کمیل بن زیاد احفظ ما اقول لک، القلوب اوعیة خیرها اوعاها الناس ثلاثة فعالم ربانی، ومتعلم علی سبیل نجاة، وهمج رعاع. اللهم بلی لن نخلو الارض من قائم لله بحججه لکی لا تبطل حجج الله وبیناته؛
عبدالرحمن بن جندب فزاری از کمیل بن زیاد نقل کرده است که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) دست مرا گرفت و به ناحیه جبانه برد و در آنجا نشست و نفسی عمیق کشید سپس فرمود: ای کمیل بن زیاد آنچه را به شما میگویم حفظ کن. قلبها مثل ظرف هستند؛ بهترین ظرف آن ظرفی است که گنجایش بیشتری داشته باشد. عالم الهی، و دانشطلبانی که در راه نجات دنبال تحصیل علمند، و احمقان بیسر و پا که دنبال هر صدایی میدوند و با هر بادی حرکت میکنند. بعد فرمود: آری، زمین هیچگاه از حجت قائم خداوند خالی نمیماند، تا حجتها و نشانههای روشن دین خدا از میان نرود. ایشان در پایان میگوید: "هذا الحدیث من احسن الاحادیث معنی واشرفها لفظاً؛ این روایت از بهترین روایات از نظر معنی و اشرف روایات از نظر لفظ است".
این روایت را علمای ذیل نیز نقل کردهاند:
ابن ابیالحدید المدائنی المعتزلی،
الطرطوشی المالکی،
ابن عساکر الدمشقی و
یوسف بن عبدالرحمن مزی.
زرعی نیز پس از ذکر روایت سند این روایت را
حسن دانسته است: "ذکره ابو نعیم فی الحلیة وغیره قال ابو بکر الخطیب هذا حدیث حسن من احسن الاحادیث معنی واشرفها لفظا".
بنا به گزارش ابوبکر زرعی در کتاب "
مفتاح دار السعادة" این تکه از روایت "اللهم بلی لن تخلو الارض من مجتهد قائم لله بحجج الله" که از فرمایش
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نقل کردیم، از قول
عمر بن خطاب نیز نقل شده است: "وقد تقدم قول عمر رضی الله عنه موت الف عابد اهون من موت عالم بصیر بحلال الله وحرامه وقوله اللهم بلی لن تخلو الارض من مجتهد قائم لله بحجج الله".
بنابر این، از دیدگاه
خلیفه دوم اهل سنت نیز زمین از حجت خدا خالی نیست و جای تعجب اینجا است که چرا ابن تیمیه بر خلاف خلیفه سخن میگوید و وجود حجت را بعد از رسولان الهی نفی میکند؟!!
علماء، حجت خدا بر منازع و معارض است؛ حجیت سخن عالمان و دانشمندانی که بر اساس آیات و روایات سخن میگویند از قطعیات و مسلمات تاریخ شیعه و اهل سنت است.
مناوی در کتاب "
فیض القدیر" در باره این مطلب میگوید: "طالب العلم افضل عند الله من المجاهد فی سبیل الله لان المجاهد یقاتل قوما مخصوصین فی قطر مخصوص والعالم حجة الله علی المنازع والمعارض فی سائر الاقطار وبیده سلاح العلم یقاتل به کل معارض ویدفع به کل محارب وذلک هو الجهاد الاکبر....؛ طالبان دانش در نزد خداوند از مجاهدان در راه خدا هستند؛ زیرا مجاهد در مقابل قوم مخصوص در یک ناحیه مشخص جنگ میکند؛ اما شخص عالم حجت خداوند است بر نزاع کننده و دشمن در تمام بلاد و در دست او سلاح علم است که به وسیله او با تمام نزاع کندگان میجنگد و تجاوز هر تجاوزگری را دفع میکند و این بزرگترین جهاد است".
بر مبنای
حنابله، هیچ زمانی از حجت خدا خالی نیست: "
بدرالدین زرکشی در کتاب "
البحر المحیط فی اصول الفقه" مبنای حنابله و فقهای اهل سنت را در باره این که هیچ زمانی خالی از حجت خدا نیست و این حجت هم همان عالمان دینی و مجتهدان است نقل کرده است: "وَقَالَتْ الْحَنَابِلَةُ لَا یَجُوزُ خُلُوُّ الْعَصْرِ عن مُجْتَهِدٍ وَبِهِ جَزَمَ الْاُسْتَاذُ ابو اِسْحَاقَ وَالزُّبَیْرِیُّ فی الْمُسْکِتِ فقال الْاُسْتَاذُ وَتَحْتَ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ لَا یُخْلِی اللَّهُ زَمَانًا من قَائِمٍ بِالْحُجَّةِ اَمْرٌ عَظِیمٌ وَکَاَنَّ اللَّهَ تَعَالَی اَلْهَمَهُمْ ذلک وَمَعْنَاهُ اَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لو خَلَّی زَمَانًا من قَائِمٍ بِحُجَّةٍ زَالَ التَّکْلِیفُ اذْ التَّکْلِیفُ لَا یَثْبُتُ الَّا بِالْحُجَّةِ الظَّاهِرَةِ واذا زَالَ التَّکْلِیفُ بَطَلَتْ الشَّرِیعَةُ وقال الزُّبَیْرِیُّ لَنْ تَخْلُوَ الْاَرْضُ من قَائِمٍ لِلَّهِ بِالْحُجَّةِ فی کل وَقْتٍ وَدَهْرٍ وَزَمَانٍ وَلَکِنَّ ذلک قَلِیلٌ فی کَثِیرٍ؛ حنابله گفتهاند: هیچ زمانی از وجود مجتهدی خالی نیست و به این مطلب استاد ابواسحاق و زبیری
یقین کردهاند. استاد ابواسحاق در زیر سخنان فقها که گفتهاند: "خداوند هیچ زمانی را از وجود کسی که حجت خدا را بر پا میدارد و از خداوند الهام میگیرد" گفته است: معنای این سخن این است که خداوند متعال اگر زمانی از وجود این حجت قائم خالی کند، تکلیف برداشته میشود؛ زیرا تکلیف تنها با وجود حجت ظاهر ثابت میشود و زمانی که تکلیف باطل شود، شریعت نیز باطل میشود. زبیری گفته است: هیچ گاه زمین از حجت خدا که برای خدا قیام کند، در هر زمان و عصری خالی نخواهد بود؛ اما وجود این حجتها کم خواهد بود".
علماء چون دین خدا را بر پا میدارند، حجت خداوند هستند؛ در منابع معتبر اهل سنت روایتی نقل شده است که در اسلام پیوسته گروهی هستند که دین خدا را بر پا میدارند.
ابن ماجه روایت را با این عبارت نقل کرده است: "حدثنا ابو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ قال حدثنا یحیی بن حَمْزَةَ قال ثنا ابو عَلْقَمَةَ نَصْرُ بن عَلْقَمَةَ عن عُمَیْرِ بن الْاَسْوَدِ وَکَثِیرِ بن مُرَّةَ الْحَضْرَمِیِّ عن ابی هُرَیْرَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من اُمَّتِی قَوَّامَةً علی اَمْرِ اللَّهِ لَا یَضُرُّهَا من خَالَفَهَا؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: پیوسته گروهی از امت من برای برپایی اوامر الهی قیام میکنند، مخالفت مخالفان به آنان ضرری نمیزند".
بخاری در صحیحش روایت را با طریق دیگر و عبارت دیگر آورده است: "حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُوسَی عن اِسْمَاعِیلَ عن قَیْسٍ عن الْمُغِیرَةِ بن شُعْبَةَ عن النبی صلی الله علیه وسلم قال لَا تزال طَائِفَةٌ من اُمَّتِی ظَاهِرِینَ حتی یَاْتِیَهُمْ اَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ".
بزرگان از علمای اهل سنت مصداق این گروه را
اهل حدیث و عالمان دینی میدانند: مناوی با اشاره به این که این روایت را بخاری نیز آورده، این گروه را به عالمان دین تفسیر کرده است: "لا تزال طائفة من امتی قال البخاری فی الصحیح وهم اهل العلم قوامة علی امر اللهای علی الدین الحق لتامن بهم القرون وتتجلی بهم ظلم البدع والفتون لا یضرها من خالفها لئلا تخلو الارض من قائم لله بالحجة؛ بخاری در صحیح این روایت را آورده و مراد از آنها، اهل العلم است. معنای "قوامة علی امر الله" این است که آنان دین خدا را بر پا میدارند تا قرنها مردم در امان باشند و ظلم بدعتگران و فتنهجویان روشن شود و مخالفت مخالفان ضرری نمیزند. آنها این کار را میکنند تا این که زمین از حجتی که برای خدا قیام میکند خالی نباشد".
ملاعلی قاری نیز میگوید: "نعم، هذه الاحادیث شاملة للعلماء ایضاً حتی قیل: المراد بهم علماء الحدیث والله اعلم؛ این روایات شامل علماء نیز میشود. حتی گفته شده است که مراد از آنان، علمای حدیث است و خدا میداند".
مناوی در کتاب "
التیسیر بشرح الجامع الصغیر"، بعد از شرح روایت که در سخن فوق هم اشاره شد، سند این روایت را
صحیح میداند: "لا تزال طائفة من امتی قوامة علی امر الله) لتنجلی به ظلم اهل البدع (لا یضرها من خالفها) لئلا تخلوا الارض من قائم لله بالحجة (ه عن ابی هریرة) واسناده صحیح".
شیخ محمد بن درویش شافعی در کتاب "
اسنی المطالب فی احادیث مختلفة المراتب"، نیز بر موثق بودن روایت ابن ماجه تصریح کرده است: "خبر: لا تزال طائفة من امتی قوامة علی امر الله لا یضرها من خالفها. رواه ابن ماجة ورجاله موثوقون".
علماء، نهال دست نشانده خداوند در روی زمین هستند؛ در روایت دیگری که آمده است که خدای متعال پیوسته در این دین درختانی را میکارد که آنها در راه اطاعت خداوند به کار گرفته میشود. البته مصداق این درختان افرادی هستند که عمرشان را در راه نشر دین سپری میکنند. ابن ماجه متن روایت را این گونه آورده است: "حدثنا ابو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْجَرَّاحُ بن مَلِیحٍ ثنا بَکْرُ بن زُرْعَةَ قال سمعت اَبَا عِنَبَةَ الْخَوْلَانِیَّ وکان قد صلی الْقِبْلَتَیْنِ مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول لَا یَزَالُ الله یَغْرِسُ فی هذا الدِّینِ غَرْسًا یَسْتَعْمِلُهُمْ فی طَاعَتِهِ؛
بکر بن زرعه میگوید از ابوعنبه خولانی که همراه پیامبر در دو
قبله نماز خوانده روایت شده که رسول خدا فرموده است: خداوند پیوسته در این دین درختانی میکارد که آنها را در راه دینش به کار میگیرد".
علمای اهل سنت مصداق این درختان و "غرس الهی" را، راویان حدیث و عالمان دین میدانند. عبدالقادر دمشقی بعد از نقل روایت، سخن احمد بن حنبل را که مصداق روایت را اصحاب حدیث میداند نقل کرده است: "وقال ابن مفلح فی الآداب الشرعیة نقل نعیم بن طریف عن الامام احمد انه قال فی حدیث لا یزال الله یغرس الی آخره هم اصحاب الحدیث ونص احمد علی ان لله ابدالا فی الارض؛
ابن مفلح در کتاب
آداب الشریعة، گفته است: نعیم بن طریف از امام احمد نقل کرده است که وی در باره روایت "لایزال الله یغرس..." گفته است که منظور اصحاب حدیث است و احمد تصریح کرده است که برای خداوند در روی زمین ابدال است".
ابوبکر زرعی نیز در کتاب "مفتاح دار السعادة و منشور ولایة العلم والارادة"، مصداق "غرس الله" اهل علم میداند و مینویسد: "وفی صحیح ابی حاتم من حدیث الخولانی قال قال رسول الله لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته وغرس الله هم اهل العلم والعمل فلو خلت الارض من عالم خلت من غرس الله ولهذا القول حجج کثیرة لها موضع آخر؛ در صحیح ابیحاتم روایت خولانی نقل شده است و مراد از درختانی که خداوند آن را غرس کرده، اهل علم و عمل هستند؛ پس اگر زمین از وجود عالم خالی شود، از درختان دست نشانده خداوند خالی شده است و برای این قول، دلیل زیادی است که اینجا جای ذکر آنها نیست".
سند روایت مذکور نیز از دیدگاه علمای اهل سنت صحیح است.
احمد کنانی در کتاب "
مصباح الزجاجه" بعد از نقل روایت به موثق بودن راویانش تصریح کرده است: "حدثنا هشام بن عمار حدثنا الجراح بن ملیح حدثنا بکر بن زرعة قال سمعت ابا عنبة الخولانی وکان قد صلی القبلتین مع رسول الله صلی الله علیه وسلم قال سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته هذا اسناد صحیح رجاله کلهم ثقات".
شمسالدین ذهبی که از علمای رجال شناس اهل سنت است در کتاب "
معجم محدثی الذهبی"، در باره سند روایت میگوید: "لا یزال الله یغرس فی هذا الدین غرسا یستعملهم فی طاعته اسناده صالح".
حاکمان، پادشاهان و والیان حجتهای خدا در روی زمین هستند؛ تا هنوز سخن از صحابه، علماء، دانشمندان و زاهدان بود که بزرگان اهل سنت آنان را "حجت الله" معرفی کردهاند؛ اما از آن بالاتر، حاکمان، والیان و پادشاهان را نیز حجتهای خدا در روی زمین میدانند. فخر رازی در کتاب "
تفسیر کبیر"، در ذیل آیه "وَلَقَدْ اَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ"
میگوید: سلطان همان حجت است و بعد مینویسد: "واختلفوا فی ان الحجة لم سمیت بالسلطان. فقال بعض المحققین: لان صاحب الحجة یقهر من لا حجة معه عند النظر کما یقهر السلطان غیره، فلهذا توصف الحجة بانها سلطان، وقال الزجاج: السلطان هو الحجة والسلطان سمی سلطاناً لانه حجة الله فی ارضه؛ در این که به سلطان "حجت" میگویند: اختلاف است. برخی از محققان میگوید: از جهت این که صاحب حجت مغلوب میکند کسی را هیچ حجتی ندارد؛ همانگونه که
پادشاه و حاکم غیر خود را مقهور میکند. از این جهت حجت سلطان توصیف شده است.
زجاج میگوید: سلطان حجت است و سلطان را که سلطان میگوید، به این خاطر است که او حجت خدا در روی زمین است".
ابوجعفر نحاس یکی دیگر از مفسران اهل سنت در ذیل آیه فوق مینویسد: "السلطان الحجة ومن هذا قیل للوالی سلطان لانه حجة الله جل وعز فی الارض؛ سلطان، حجت است؛ به همین جهت به "والی" سلطان گفته شده است؛ زیرا "والی" حجت خداوند در روی زمین است".
ماوردی نیز در تفسیر "
النکت والعیون" مینویسد: "وفی معنی السلطان وجهان: احدهما: الحجة، ومنه سمی الوالی سلطاناً لانه حجة الله تعالی فی الارض".
ابن جوزی نیز در تفسیرش مینویسد: "والسلطان الحجة الظاهرة وانما قیل للامیر سلطان لانه حجة الله فی ارضه".
این نکته را نیز باید مدنظر داشت که اغلب پادشاهان، حاکمان و والیان جامعه اهل
عدل و رعایت انصاف نیستند و برای پیشبرد حکومتشان از هرگونه ظلم و بی عدالتی و... استفاده میکنند. حال اگر بنابر این نظریه، همچه پادشاهان و حاکمان حجتهای خداوند در روی زمین باشند، چرا ائمه معصومین (علیهمالسّلام) که مظهر عدالت، پاکی،
تقوا، دیانت و حافظ شریعت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند، حجةالله نباشند؟
"
ابدال" اگر در زمین نباشند، زمین نابود میشود؛ در روایات متعدد و صحیح اهل سنت آمده است که همواره افرادی از بندگان خداوند که آن را "ابدال" میگویند در روی زمین وجود دارند و اگر آنها نباشند، زمین نابود میشود و هلاکت موجودات عالم قطعی است. متن این روایات را
جلال الدین سیوطی در کتاب "
الحاوی للفتاوی فی الفقه"، و
تفسیر الدر المنثور با اشاره به تصحیح سند آنها در یک جا این گونه نقل کرده است: "واخرج الامام احمد بن حنبل فی الزهد، والخلال فی کرامات الاولیاء بسند صحیح علی شرط الشیخین عن ابن عباس قال: ما خلت الارض من بعد نوح من سبعة یدفع الله بهم عن اهل الارض... واخرج الازرقی فی تاریخ مکة عن زهیر بن محمد قال: لم یزل علی وجه الارض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلک لاهلکت الارض ومن علیها. واخرج الجندی فی فضائل مکة عن مجاهد قال: لم یزل علی الارض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلک هلکت الارض ومن علیها. واخرج الخلال فی کرامات الاولیاء عن زاذان قال: ما خلت الارض بعد نوح من اثنی عشر فصاعداً یدفع الله بهم عن اهل الارض؛ احمد بن حنبل در کتاب الزهد و خلال در کتاب کرامات الاولیاء با سند صحیح از
ابن عباس روایت کردهاند که زمین بعد از
طوفان نوح هیچگاه از ۷ نفر که خدا به سبب ایشان
بلا را از اهل زمین دفع میکرد خالی نشد...
ازرقی در تایخ مکه از زهیر بن محمد نقل کرده است که پیوسته در روی زمین ۷ نفر
مسلمان و بالاتر از آن زندگی میکنند که اگر آنها نباشند، زمین و همه موجودات نابود میشوند. و جندی در کتاب فضائل مکه از مجاهد روایت کرده است که همیشه بر روی زمین ۷ نفر و یا بیشتر مسلمان بودهاند و اگر ایشان نبودند زمین و آنچه بر روی آن است نابود میشد... خلال در کرامات الاولیاء از زاذان آوره است که بعد از
حضرت نوح زمین از وجود ۱۲ تن و زیادتر خالی نیست که خداوند به سبب وجود آنها بلا را از زمین دفع میکند".
صالحی شامی برای اثبات این بحث که اجداد گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمان و موحد بودهاند یکی از دلائلش این است: "الثانیة: انه قد ثبت ان الارض لم تخل من سبعة مسلمین فصاعدا یدفع الله تعالی بهم عن اهل الارض. فروی عبد الرزاق فی المصنف وابن المنذر فی التفسیر بسند صحیح علی شرط الشیخین عن علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنه قال: لم یزل علی وجه الدهر فی الارض سبعة مسلمون فصاعدا فلولا ذلک هلکت الارض ومن علیها. وروی الامام احمد فی الزهد والخلال فی کرامات الاولیاء بسند صحیح علی شرطهما، عن ابن عباس رضی الله تعالی عنهما قال: ما خلت الارض من بعد نوح من سبعة یدفع الله تعالی بهم عن اهل الارض".
همانگونه میبینید سیوطی و
صالحی شامی به روایاتی اشاره کردهاند که تعداد آنها را ۷ و ۱۲ تن ذکر کرده است. اما سیوطی در روایت دیگر تعداد آنها را ۴۰ تن میداند و مینویسد: "واخرج الطبرانی فی الاوسط بسند حسن عن انس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لن تخلو الارض من اربعین رجلا مثل خلیل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ما مات منهم احد الا ابدل الله مکانه آخر؛ به نقل انس رسول خدا فرمود: هرگز زمین از وجود ۴۰ تن همانند
ابراهیم خلیلالرحمن خالی نیست، پس به سبب آنها مردم از باران بهرمند میشوند و به وسیله آنها یاری میشوند، هیچ یکی از آنها نمیمیرند مگر این که خداوند به جای او یکی دیگر را میگذارند".
هیثمی و مناوی نیز این روایت را آورده و بر اعتبار سندش تصریح کردهاند: "وعن انس قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لن تخلوا الارض من اربعین رجلا مثل خلیل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون... رواه الطبرانی فی الاوسط واسناده حسن".
"لن تخلوا الارض من اربعین رجلا مثل خلیل الرحمن ... و اسناده حسن".
ابن عساکر دمشقی نیز این روایت را با عبارت دیگر آورده است: "اخبرنا ابو القاسم علی بن ابراهیم بن العباس الحسینی انا ابو الحسن رشا بن نظیف بن ما شاء الله المقرئ انا الحسن بن اسماعیل بن محمد نا احمد بن مروان المالکی نا الحسن بن عبد المجیب نا عمران بن محمد ابو حفص الخیزرانی نا عبد الوهاب بن عطاء نا سعید بن ابی عروبة عن قتادة قال لن تخلو الارض من اربعین بهم یغاث الناس وبهم تنصرون وبهم ترزقون کلما مات منهم احد ابدل مکانه رجلا".
محمد بن علی شوکانی نیز این روایات را تصحیح کرده است: "وقد ورد ذکره الابدال من حدیث علی رضی الله عنه وسنده حسن ومن حدیث عبادة بن الصامت وسنده حسن ومن حدیث …. وعن ابن عباس
موقوفا اخرجه احمد فی الزهد قال الفتنی فی موضوعاته قلت هو صحیح وان شئت قلت هو متواتر".
و جلالالدین سیوطی مینویسد: "واخرج الامام احمد بن حنبل فی الزهد، والخلال فی کرامات الاولیاء بسند صحیح علی شرط الشیخین عن ابن عباس قال: ما خلت الارض من بعد نوح من سبعة یدفع الله بهم عن اهل الارض هذا ایضاً له حکم الرفع واخرج الازرقی فی تاریخ مکة عن زهیر بن محمد قال: لم یزل علی وجه الارض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلک لاهلکت الارض ومن علیها. واخرج الجندی فی فضائل مکة عن مجاهد قال: لم یزل علی الارض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلک هلکت الارض ومن علیها". و در ادامه مینویسد: "قال عبد الرزاق فی المصنف عن معمر عن ابن جریج قال: قال ابن المسیب: قال علی بن ابی طالب: لم یزل علی وجه الدهر فی الارض سبعة مسلمون فصاعداً فلولا ذلک هلکت الارض ومن علیها هذا اسناد صحیح علی شرط الشیخین ومثله لا یقال من قبل الرای فله حکم الرفع، وقد اخرجه ابن المنذر فی تفسیره عن الدبری عن عبد الرزاق".
نکات مورد توجه در این روایات عبارتنداز:
نکته اول: این بندگان واسطه
فیض الهی هستند. در این روایت عبارتهای "فبهم تسقون وبهم تنصرون" و "بهم ترزقون" معانی بسیار بلندی را ارائه میکند و آن این که این تعداد از بندگان الهی که تا
قیامت وجود دارند، واسطه رسیدن فیض الهی از خداوند هستند.
نکته دوم: آنها وسیله فریادرسی هستد.
نکته سوم: این که آنها وسیله فریادرسی مردم نیز هستند: "بهم یغاث الناس".
نکته چهارم: وجود آنها مایه بقاء زمین است.
نکته پنجم: نکته دیگری که قابل توجه در این روایات است این است که بقاء زمین و حیات موجودات و مخلوقات وابسته به وجود آنها است. به گونهای که اگر آنها لحظه زمین از وجود آنها خالی باشد زمین و اهلش نابود میشوند: "لاهلکت الارض و من علیها". ازاینرو است که در این روایات آمده است که هر زمانی یکی از آنها بمیرد خداوند دیگری را جایگزین آنها میکند تا زمین نابود نشود و این دقیقا معنای همان روایاتی است که در منابع شیعه در باره امامان معصوم (علیهالسّلام) آمده است. در مجموع این روایات افاده میکند که زمین هرگز از وجود بندگان شایسته الهی که این گونه ثمر و آثاری دارند خالی نیست و در حقیقت آنها حجتهای الهی در میان مردم هستند.
اولا: معنای آیه این است که خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم نگویند: خدایا تو برای ما حجتی قرار ندادی، نه این که بعد از پیامبران، خداوند حجتی نخواهد داشت.
ثانیا: کسانی که ادعا میکنند بعد از پیامبران حجتی نیست، خود آنان
قرآن،
اجماع،
عقل و
قیاس را حجت میدانند؛ یعنی اگر جایی اجماع باشد، یا عقل حکمی کند، یا قیاس وجود داشته باشد یا آیهای باشد، حجت خدا بر مردم تمام میشود و مردم نمیتوانند با آن مخالفت کنند.
ثالثا: اگر بگویند: این موارد (
قرآن، اجماع، عقل و قیاس و....) را پیامبر آورده و او اینها را حجت قرار داده است، میگوئیم:
امام را نیز پیامبر حجت قرار داده و طبق روایتی که نقل کردیم خود رسول خدا فرموده است: من علی حجت خدا هستیم.
رابعا: بسیاری از علمای اهل سنت بزرگان خود را "حجةالله" میدانستند. حال این سوال مطرح است که آیا این بزرگان نمیدانستند، بعد از رسل و انبیاء دیگر حجتی نیست (کما این که وهابیها آیه را این گونه معنا میکنند) یا آیه را طوری دیگر معنا کردهاند، (همانگونه که ما معنا کردیم).
خامسا: اگر این بزرگان اهل سنت همانند عمر و ابوبکر حجت خدا باشند؛ امیر مؤمنان و
ائمه اهلالبیت (علیهمالسّلام) که از نظر علمی و مقام معنوی بالاتر از همه آنان است، به طریق اولی "حجةالله" هستند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله "آیا حجت بودن امام زمان علیه السلام مخالف آیه "رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للنّاس علی الله حجّة بعْد الرسلِ" نیست؟"