حب دنیا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
آیات متعددی از
قرآن کریم در مورد حب دنیا و دلباختگی و دلدادگی در برابر زرق و برق
دنیا سخن به میان آمده است.
بدانکه
انسان چون مولود همین عالم
طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این
دنیا در قلبش از همان اول قرار میگیرد و هر چه بزرگتر شود، این
محبت در دل او رشد میکند. و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که
خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و چون این عالم را محل لذتها و خوشیهای خود میپندارد و مردن را اسباب انقطاع و جدایی از آنها میداند لذا دلبستگاش به دنیا رو به ازدیاد میباشد. و اگر بر حسب اخبار
انبیا و
ائمه اطهار (صلواتاللهعلیهم) و برهان حکما معتقد به
عالم آخرت نشده باشد و به کیفیات و
حیات و کمالات آخرت، قلبش روشن نشده و قبول ننموده باشد، به مقام اطمینان نرسیده و حُبش به این عالم خیلی زیاد میشود.
و نیز چون فطرتاً انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است، و مردن را فنا میپندارد، گرچه عقلش هم تصدیق کند که این عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقی و سرمدی است، ولی عمده ورود در قلب است؛ بلکه مرتبه کمال آن اطمینان است؛ چنانچه
حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (علیهالسّلام) از حق تعالی مرتبه اطمینان را طلب کرد و به او مرحمت گردید. پس چون قلوب یا
ایمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گرچه تصدیق عقلی داریم، یا اطمینان ندارند، حب بقاء در این عالم را دارند و از
مرگ و خروج از این نشئه گریزاناند.
و اگر قلوب مطلع شوند که این عالم دنیا پستترین عوالم است و دار
فنا و زوال و تصرم و تغیر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم دیگر که بعد از موت است هر یک باقی و ابدی و دار کمال و ثبات و حیات و بهجت و سرور است، فطرتاً حب آن عالم را پیدا میکنند و از این عالم گریزان گردند. و اگر از این مقام بالا رود و به مقام شهود و
وجدان رسد و صورت باطنیه این عالم را و علاقه به این عالم را، و صورت باطنیه آن عالم را و علاقه به آن را ببیند، این عالم برای او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پیدا کند؛ و اشتیاق پیدا کند که از این محبس
ظلمانی و غل و زنجیر زمان و تصرم خلاص شود.
یکی از ریشههای «
حرص» دلباختگی و دلدادگی در برابر زرق و برق دنیاست. هنگامی که
آتش سوزان این عشق در درون جان انسان زبانه میکشد او را به سوی حرص و
ولع نسبت به مواهب دنیای مادی میکشاند، مانند: سایر عشاق بیقرار که فارغ از هرگونه فکر منطقی پیوسته دست و پا میزنند و روز به روز خود را در این لجنزار آلودهتر میسازند.
به همین دلیل
قرآن مجید برای خشکانیدن ریشهی حرص و ولع به سراغ حب دنیای افراطی و یا به تعبیر دیگر «
دنیاپرستی» میرود و با تعبیرات گوناگون قدر و قیمت مواهب دنیا را در نظرها میشکند تا عاشقان بیقرار دنیا به خود آیند و حریصانه به دنبال آن نشتابند و همهی ارزشها را به خاطر وصول به آن زیر پا نگذارند. با این اشاره به قرآن مجید باز میگردیم و تعبیرات دقیق و حساب شدهی قرآن را در این زمینه بررسی میکنیم.
اینک معنای آیات که از دنیا به بدی یاد میکنند و آن را مایه
غرور و
فریب میدانند و مردم را از آن بر حذر میدارند، و محبّت آن را مضرّ به محبّت خدا میدانند، به خوبی روشن میگردد:
قرآن در موارد متعددی زندگی دنیا را نوعی بازیچهی کودکانه و
سهو و سرگرمی میشمرد، میفرماید: «و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو؛
زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.»
در جای دیگر میفرماید: «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد؛
بدانید
زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی و تجملپرستی و
فخرفروشی در میان شما و افزونطلبی در
اموال و فرزندان است.» در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانی تشبیه میکند که از همه چیز غافل و بیخبرند و تنها به سرگرمی و بازی مشغولند و حتی خطراتی را که در یک قدمی آنها وجود دارد نمیبیند!
بعضی از مفسران زندگی انسان را (از کودکی تا چهل سالگی) به پنج دوران تقسیم کردهاند و برای هر دورانی مدت هشت سال قائلند و میگویند: هشت سال به بازی مشغول است، هشت سال به
لهو و سرگرمی، هشت سال در بحبوبهی جوانی به سراغ
زینت و
زیبایی میرود، هشت سال به
تفاخر و فخرفروشی میپردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال
تکاثر و افزون طلبی در اموال و نیروها میرود و در اینجا شخصیت انسان تثبیت میشود و این حالت تا آخر عمر ممکن است باقی بماند و در نتیجه مجالی برای دنیاپرستان جهت اندیشیدن به حیات معنوی در ارزشهای جاودانی باقی نماند.
در
آیات دیگری زندگی دنیا سرمایهی «فریب و غرور» شمرده شده است، میفرماید: «و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور؛
زندگی دنیا چیزی جز سرمایهی فریب نیست!» در جای دیگر میفرماید: «فلا تغرنکم الحیاة الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور؛
پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا
شیطان فریبکار شما را به (کرم) خدا
مغرور سازد و فریب دهد!» این تعبیرات نشان میدهد که زرق و برق دنیای فریبنده یکی از موانع مهم بر سر راه تکامل معنوی انسان است که تا این مانع را پشت سر ننهد راه به جایی نمیبرد.
زندگی دنیا همچون سرایی است که تشنه کامان را در بیابان سوزان تعلقات مادی به سوی خود فرا میخواند، اما هنگامی که نزد آن میآیند چیزی که عطش را فرو نشاند پیدا نیست، بلکه دویدن در این بیابان سوزان آنها را تشنهتر میکند، باز سراب را در فاصلهی دیگری جلو خود میبینند و به گمان اینکه آنجا آب است و به سوی آن میشتابند و باز هم تشنهتر و تشنهتر میشوند تا هلاک گردند. بسیارند کسانی که سالها به سوی دنیا دویدهاند، هنگامی که به آن رسیدهاند، صریحا اعلام میکنند نه تنها گمشدهی خود را یعنی
آرامش و
آسایش را پیدا نکردهاند، بلکه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه دیدهاند، غالبا به جای آرامش، نگرانیها و اضطرابهای آنها برای حفظ آنچه دارند چندین برابر شده است!
گروه دیگری از آیات از این
حقیقت پرده برمیدارد که مجذوب شدن به زرق و برق دنیا انسان را از آخرت غافل میکند؛ یعنی شغل شاغل و هم واحد آنها میشود و تمام توجه آنان را به سوی خود جلب میکند.
میفرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون؛
آنها تنها ظاهری از زندگی دنیا را میدانند و از آخرت غافلند!» آنها حتی زندگی دنیا را نشناختهاند و به جای اینکه آن را مزرعهی آخرت و قنطره و گذرگاهی برای نیل به مقامات معنوی و میدانی برای ورزیدگی و تمرین جهت به دست آوردن
فضایل اخلاقی بشناسند آن را به عنوان هدف نهایی و مطلوب حقیقی و معبود واقعی خود شناختهاند و طبیعی است که چنین افرادی از آخرت غافل میشوند.
در جای دیگر میفرماید: «ارضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة؛ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟!» سپس میافزاید: «فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل؛
با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت چیز اندکی بیش نیست.» آری افراد کمظرفیت و هوسباز، چنان دنیای کوچک و ناپایدار در نظرشان بزرگ جلوه میکند که حیات جاویدان و ابدی را که مملو از مواهب الهی است به فراموشی میسپارند.
در بخش دیگری از آیات، دنیا به عنوان «عرض» (بر وزن غرض) به معنی وجود بیثبات و زوال پذیر تعبیر شده است، از جمله میفرماید: «تبتغون عرض الحیاة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة... ؛
شما سرمایهی زوالپذیر دنیا را طلب میکنید در حالیکه نزد خداوند غنیمتهای فراوانی برای شما (در سرای آخرت) است.» در جای دیگر خطاب به
اصحاب پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید ولی خداوند سرای دیگر را برای شما میخواهد.»؛ «تریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخرة.»
در آیات دیگری نیز همینگونه تعبیر دیده میشود که نشان میدهد گروهی از
مسلمانان یا غیرمسلمین به خاطر حرص در جمعآوری متاع زوالپذیر و ناپایدار دنیا از پرداختن به مواهب پایدار الهی در سرای دیگر و ارزشهای والای انسانی و مقام قرب به خدا باز میمانند. آری نعمت حقیقی زوالناپذیر نزد اوست و باقی همه «عرض» و «عارضی» و زوال پذیر است. این تعبیر هشداری است به همهی دنیاپرستان که مراقب باشند سرمایههای عظیم انسانی خود را فدای امور زوالپذیر نکنند.
در بخش دیگری از آیات، از مواهب مادی دنیا تعبیر به «زینة الحیاة الدنیا» شده است.
تعبیراتی مشابه آن در آیات دیگر آمده است، مانند: «من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون؛
کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجهی) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها میدهیم و چیزی از آنها کم و کاست نخواهد شد. ولی در آخرت بهرهای نخواهند داشت.» در جای دیگر خطاب به زنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا؛
ای
پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید بیایید با هدیهی شما را بهرهمند سازم و به طرز نیکویی رها سازم! تا بتوانید به مقصد خود برسید.» این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که این زرق و برق تنها زیور و زینتی است برای حیات دنیای مادی. بدیهی است هرگز در مورد امور حیاتی و سرنوشتساز تعبیر به زینت نمیشود آن هم زینت «حیات دنیا» که به معنی زندگی پست است.
شایان توجه اینکه: حتی زینت بودن آن هم در آیات دیگر زیر سؤال رفته است و تعبیر به «زین» شده که نشان میدهد یک زینت مصنوعی و خیالی و پنداری است، نه یک زینت واقعی و حقیقی. مثلا در
سوره بقره آیهی ۲۱۲ میخوانیم: «زین للذین کفروا الحیاة الدنیا؛
زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است!» و در
سوره آل عمران آیهی ۱۴ میفرماید: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة؛
محبت امور مادی از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از
طلا و
نقره و غیره. در نظر مردم زینت داده شده است!» این تعبیرات و تعبیرات مشابه آن نشان میدهد که حتی زینت بودن این امور، جنبهی پنداری و خیالی دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خیال و پندار خویشند.
در اینجا سؤال مهمی مطرح است: چرا خداوند این امور را در نظرها زینت داده؟! به یقین برای آزمایش انسانها و
تربیت و پرورش آنهاست؛ زیرا هنگامی که این اشیای زینتی جالب و دلربا را که غالبا با
گناه و حرام آلوده است به خاطر خدا رها میکند، نهال ایمان و
تقوا در وجود آنها بارور میشود و گرنه صرف نظرکردن از اشیای غیر جالب افتخاری محسوب نمیشود. به تعبیر دقیقتر تمایلات افسارگسیختهی درونی و هوا و هوسهای سرکش، امور مادی و گناه آلود را در نظر انسان جلوه میدهد، بنابراین زینت بودنش از درون انسان میجوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است که خداوند چنین اثری را در آن تمایلات و هوسهای سرکش آفریده و اگر در بعضی از آیات به شیطان نسبت داده شده، مانند « و زین لهم الشیطان اعمالهم؛
شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد.» نیز به خاطر همین است که این تزیین از یک نظر کار خداست چرا که اثر هر چیزی از اوست و از نظر دیگر کار هوسهای درونی است و از دیدگاه سوم کار شیطان است. (دقت کنید.)
به هر حال از مجموعهی آیات بالا به دست میآید که حب دنیا هرگاه به صورت افراطی در آید انسان را به بیگانگی از خدا میکشاند.
چنانچه در کلمات اولیا اشاره به این معنی شده است:
حضرت مولی التقین (علیهالسّلام) میفرماید: «والله لابن ابی طالبٍ آنس بالموت من الطّفل بثدی امّه؛ به خدا
قسم که پسر ابوطالب مانوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.» زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم
ولایت، و جوار
رحمت حقتعالی را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطه مصالحی نبود، در این محبس
ظلمانی طبیعت نفوس طاهره آنها لحظهای توقّف نمیکرد. و خود وقوع در
کثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبیرات مُلکی، بلکه تاییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمیتوانیم کنیم. بیشتر ناله اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب است و
کرامت او؛ چنانچه در مناجاتهای خود اشاره بدان کردهاند؛ با اینکه آنها احتجابات ملکی و ملکوتی را نداشتهاند و از
جهنم طبیعت گذشتهاند و آن خامده بوده و فروزان نبوده و تعلقات عالم در آنها نبوده و قلوب آنها خطیئه طبیعی نداشته، ولی وقوع در عالم طبیعت خود حظ طبیعی است؛ و التذاذ قهری که در
ملک حاصل میشد، برای آنها ولو به مقدار خیلی کم هم باشد اسباب حجاب بوده. چنانچه از
حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، منقول است که میفرمود: «لیغان علی قلبی و انّی لاستغفر الله فی کلّ یومٍ سبعین مرّه.»
ً و شاید خطیئه
حضرت آدم، ابوالبشر، همین توجه قهری به تدبیر ملک و احتیاج قهری به گندم و سایر امور طبیعیه بوده؛ و این از برای اولیاء خدا و مجذوبین خطیئه است. و اگر به آن جذبه الهیه حضرت آدم میماند و وارد در ملک نمیشد، این همه بساط رحمت در دنیا و آخرت بسط پیدا نمیکرد. از این مقام بگذرم. تا ایناندازه هم از طور این اوراق خارج شدم.
اگر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمودند: «ان الدنیا و الآخره عدو ان متفاوتان و سبیلان مختلفان فمن احب الدنیا و تولاها ابغض الآخره و عاداها و هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بینهما کلما قرب من واحد بعد من الآخر و هما بعد ضرتان؛ دنیا و آخرت را به مشرق و مغرب مَثَل میزند که انسان به هر کدام از آنها نزدیک شود از دیگری به همان نسبت دور میگردد، و یا آن دو را همانند دو زن (هوو) میداند که شوهرشان به هر یک از آنها که محبّت بیشتری پیدا کند بههمان نسبت از محبّت دیگری کاسته میشود، و یا آن دو را همانند دو دشمن متخالف و دو را متقابل میداند؛ معلوم میگردد که مقصود از دنیا یعنی چیزی که ضدّ آخرت بوده، و در مقابل خدا و دستورات اوست.»
و یا «مثل الدنیا کمثل الحیه لین مسها والسم الناقع فی جوفها یهوی الیها الغرالجاهل و یحذرها ذواللّب العاقل؛ اگر در جای دیگر دنیا را همانند ماری خوش خط و خال دانسته که ظاهری زیبا و نرم دارد ولی سمّکشنده در درون او مخفی است.»
و یا در کلام دیگرش میفرماید: «والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم؛ دنیای شما در نظر من پستتر از استخوان خوکی است که در دست انسانی مبتلا به مرض جذام باشد.»
و یا در کلام دیگرش میفرماید: «طلب الجمع بین الدنیا والآخره من خداع النفس؛ دنیا و آخرت قابل جمع نیستند.»
و یا آنکه قرآن کریم به مردم هشدار میدهد که مواظب باشید دنیا شما را نفریبد و از خدا جدا نکند: «یا ایها الانسان ان وعده الله حق فلا تغرنکم الحیوه الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور.»
و در جای دیگر میفرماید: دنیا بازیچهای بیش نیست به آن دل نبندید، چنانکه فرمود: «و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب.»
و خلاصه همه مذمّتها و سرزنشها مربوط به دنیای منهای
دین و خداست، وگرنه این چنین نیست که اهل آخرت از مواهب دنیا بهره نگیرند و یا کلاً از آن اعراض نمایند بلکه آن رادر حدّ ضرورت و به عنوان یک وسیله و نردبان ترقّی و تعالی میپذیرند ولی همّتشان رادر تحصیل آن قرار نمیدهند زیرا میدانند که دنیا برای خود آفریده نشده است بلکه مقدمه و مزرعهای برای آخرت و حیات جاوید است چنانکه علی (علیهالسّلام) فرمود: «الدنیا خلقت لغیرها و لم تخلق لنفسها.»
لذا در هنگام معارضه با آخرت دست از آن شسته و آن را فدای آخرت میکنند و این نشانه دلبستهنبودن به آن است.
مقصود از دنیا چیست؟ در اینجا به اختصار به آن اشاره میکنیم. بهطور کلی هر چیزی که در رابطه با مبدا و
معاد نباشد، و انسان آن را به عنوان هدف و کمال مطلوب بخواهد دنیا است، اما اگر همان چیز را به عنوان یک وسیله برای رسیدن به هدف اصلی و کمالات معنوی بخواهد نه تنها مذموم نیست بلکه عین آخرت است. به تعبیر دیگر یک وقت انسان زندگی این عالم و متاع دنیا را به عنوان هدف و مقصد اصلی از
خلقت خود انگاشته و به آن دل میبندد و آنها را که عمدتاً در آیه ۱۴ آل عمران بیان شده است. با نظر استقلالی مینگرد و تمام همّش را برای تحصیل آنها صرف نموده و ابداً توجّهی به عالم پس از مرگ ندارد، این همان دنیای مذموم است که در آیات و روایات انسانها را از آن بر حذر داشته و آن را مایه هلاکت آنان دانستهاند.
اما اگر کسی در این عالم زندگی کند و از تمام و مواهب و متاع دنیا نیز بهرهمند شود ولی فریفته دارائیها و پستها و مقامهای آن نشده بلکه اینها را به عنوان یک وسیله برای رسیدن به کمالات اخروی دانسته و در مقام عمل نیز آنچه که برای او هدف بوده و اصالت دارد همان کمالات معنوی و رسیدن به درجات اخروی باشد و دنیا را محلّ عبور و مزرعه آخرت بداند، این دنیای ممدوح است که همه انبیاء و اولیاء (علیهمالسّلام) در برخورد با آن این چنین بودند. لذا ممکن است شخصی به همه مواهب این عالم رسیده و از نعمتهای دنیا برخوردار باشد ولی اهل دنیا نباشد و به آنها دل نبندد زیرا هیچ عاقلی به وسیله دل نمیبندد به طوری که از مقصد و هدف باز بماند.
حاصل آنکه زندگی و حیات منهای خدا دنیا است لذا هر قدمی که به سوی زندگی منهای خدا برداری به همان نسبت از او دور گشته و از کمالات عقب میمانی. البته ممکن است شخصی فریفته دنیا باشد ولی خود را عاشق و دلبسته به آن نداند، لذا در روایات برای اهل دنیا و اهل آخرت علائمی مقرر کردهاند که با آن علائم شناخته میشوند مثلاً اگر کسی مخیّر شود بین دنیا و آخرت اگر به لذائذ دنیا و مظاهر آن گرایش پیدا کرده و فرمان خدا را اطاعت نکند، این شخص اهل دنیا است، ولی اگر از لذائذ دنیا صرف نظر نموده و حتّی در این راه به زحمت و مشقّت افتاده است و در صدد تحصیل رضای خدا و
اطاعت از فرمان او برآمد، این شخص اهل آخرت است.
با مراجعه به آیات و روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) روشن میگردد که ریشه و منشا همه
مفاسد و گناهان، محبّت و دلبستگی به دنیا و مظاهر آن است؛ «الف: فیما اوحی الله تعالی الی موسی علیه السّلام: اعلم ان کل فتنه بذرها حب الدنیا، ب: قال الصادق (علیهالسّلام): راس کل خطبئه حب الدنیا، ج: قال رسول الله صلی علی علیه و آله وسلم: حب الدنیا اصل کل معصیه و اول کل ذنب، د: قال علی (علیهالسّلام): حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن.»
در اینکه حبّ دنیا مذموم بوده و ریشه همه
مفاسد و منشا همه بدبختیهای انسان در عالم آخرت است از نظر آیات و روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) جای هیچگونه شبهه و تردید نیست، و همه اهل کمال نیز در آن اتفاق نظر دارند که انسان به همان نسبتی که به دنیا رو آورده است از آخرت و معنویات دور میگردد، ولی مهم تشخیص این جهت است که مقصود از دنیا چیست؟ زیرا دنیا به دو قسم ممدوح و مذموم قابل تقسیم است برای آنکه اولیاء الله نیز در همین عالم طبع و طبیعت زندگی میکردند و همه کمالاتشان را در همین دنیا تحصیل کردهاند پس باید دید مقصود از دنیای مذموم کدام است؟ تا به آن دل نبسته و خود را در معرض هلاکت قرار ندهیم.
بنابر این مقصود از دنیای مذموم که محبّتش منشا همه خطاها است دنیای منهای دین وخداست نه آنکه هر
ثروت و مقامی دنیا بوده و صاحب آن اهل دنیا باشد زیرا ممکن است انسانی به بالاترین مقام راه یابد و از همه نعمتهای دنیوی نیز برخوردار باشد ولی اهل دنیا نباشد، زیرا به آنها آن چنان دل نمیبندد که مایه هلاکت او باشد بلکه ثروت و مقام دنیوی را وسیلهای برای امتحان خود دانسته و کوشش میکند که به خوبی از عهده امتحان برآید تا بدان وسیله به کمالات و سعادت اخروی نیز برسد، لذا اولیاء الهی در همین عالم با برخوردار بودن از مواهب آن به کمال مطلوب خود دست یافته و به قلّه رفیع آن رسیدهاند، اینجا است که وقتی آن شخص در محضر علی (علیهالسّلام) دنیا را مورد خطاب عتابآمیز خود قرار داده و آن را
مذمت میکرد حضرت به او فرموده که تو مغرور دنیا شده و از آن فریب خوردهای و سپس آن را مذمت میکنی، وگرنه دنیا فی حدّ ذاته ایرادی ندارد:
«ایها الذام للدنیا المغتر بغرورها المخدوع باباطیلها اتغتر بالدنیا ثم تذمها. ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیه لمن فهم عنهاو دار غنی لمن تزود منهاو دار موعظه لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلی ملائکه الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه فمن ذا یذمها؛ ای سرزنش کننده دنیا که به خدعههای آن مغرور شده و به نیرنگهای آن فریب خوردهای آیا به دنیا مغرور میشوی و از آن مذمت میکنی. (بدان که) دنیا خانه
صدق است برای کسی که با آن به راستی رفتار کند، و خانه تندرستی است برای کسی که از آن چیزی بفهمد، و مرکز بی نیازی است برای کسی که از آن توشهاندوزد و خانه
پند و اندرز است برای کسی که قابلیت موعظهشدن را دارد، و سجدهگاه دوستان خدا و محل
استغفار فرشتگان خدا و محل فرودآمدن
وحی خدا و تجارتخانه دوستان خداست که در آن رحمت خدا را کسب کردند و بهشت را به سود بردند پس تو دیگر چه چیز را مذمت میکنی؟»
همان گونه که ملاحظه میکنید از این کلام نورانی و مشابه آن، مدح و ستایش دنیا استفاده میگردد. گرچه در آیات و روایات دیگر از آن مذمّت شده است لذا از جمع بین این دو نوع روایات استفاده میشود که حبّ دنیا اگر به گونهای باشد که خدا و معاد به فراموشی سپرده شود و یا آنکه انسان همه همّ خود را در به دست آوردن دنیا قرار دهد، و یا در مقام تخییر بین دنیا و آخرت جهت دنیا را انتخاب نماید، و یا تمام خوشحالی او به خاطر ثروت و پست و مقام دنیا باشد. «و فرحوا بالحیوه الدنیا و ما الحیاه الدنیا فی الاخره الا متاع.»
و امثال این امور، در این صورت، دنیا مذموم و ناپسند است وگرنه اگر انسان دنیا را دوست بدارد برای آنکه مزرعه آخرت او و زمینهای برای تحصیل کمال اوست، مانعی نخواهد داشت. «الهی اخرج حب الدنیا من قلبی: خدایا محبت دنیا را از دلم خارج کن.»
امام خمینی بر این باور است که مراد از دنیای مذموم، همان توجه
قلب به
طبیعت و دلبستگی و محبت به آن است، چنانکه وابستگی و دوست داشتن
مال،
مقام و
قدرت نیز از شعبههای حب دنیا به شمار میآیند.
به باور امام خمینی محبت به
دنیا، سرآغاز تمام خطایا و بزرگترین حجابهاست. از اینرو تعلقات دنیا سبب حجاب و پرده میان قلب و تجلیات حق تعالی میشود.
امام خمینی ریشه حب دنیا را
حب نفس میداند و معتقد است
انسان مولود همین عالم طبیعت است و به همین سبب محبت این دنیا را از همان آغاز در قلبش دارد و هر چه رشد میکند و بیشتر با لذتهای دنیا آشنا میشود، این محبت به دنیا نیز بزرگتر میشود. نفس انسان هر بهره و استفادهای که از دنیا میبرد در قلبش اثر میگذارد تا آنجا که تمام توجه قلبش به دنیا میشود.
ایشان اموری مانند
فساد،
ظلم، تعدی و گرایش به باطل را از آثار حب دنیا میداند که فضیلتهایی مانند
عدالت،
شجاعت،
عزت نفس و
سخاوت با حب دنیا جمع نمیشوند.
از جمله آثار و
مفاسد حب دنیا عبارتند از:
غفلت از خداوند،
ضعف اراده، کشیده شدن به سوی
محرمات،
دشمنی با خدا و
پیامبر و
اولیای الهی، محروم شدن از لذت
مناجات،
قساوت قلب، پریشانی و سلب
آرامش،
حضور قلب نداشتن در نماز، فقر و لذات درونی، طولانی شدن
عالم قبر و
برزخ و موفق نشدن به کارهای بزرگ.
به اعتقاد ایشان با حب دنیا نمیتوان معرفت الهی را در قلب جای داد و نمیتوان به تعدیل قوای نفسانی پرداخت. برافروخته شدن آتش
شهوت و
غضب در اثر حب نفس و دنیا است و در اثر آن
قوای واهمه از اعتدال خارج شده و به تدبیرات شیطانی برمیخیزد.
آخرتطلبی و نعمتهای دنیایی؛
آرزوهای دنیاطلبان؛ آسیبشناسی زندگی دنیا (قرآن)؛
تزیین دنیا (قرآن)؛
جاودانگی دنیا (قرآن).
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حبّ دنیا در قرآن» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۷ •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حب دنیا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۷. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.