• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جَهْل (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





جَهْل (به فتح جیم و سکون هاء) از واژگان قرآن کریم به معنای نادانی،سفاهت و بی‌اعتنایی است.
مشتقات جَهْل که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
الْجاهِلِیَّةِ (به کسر هاء و لام) به معنای جاهليّت؛
جَهُولًا (به فتح جیم و ضم هاء) به معنای نادان؛
تَجْهَلُونَ‌ (به فتح تاء، سکون جیم و فتح هاء) به معنای جاهل؛
الْجاهِلِینَ‌ (به کسر هاء و لام) به معنای جاهلان؛
الْجاهِلُ‌ (کسر هاء) به معنای ناآگاه است.


جَهْل به معنای نادانی است.
جاهل به معنی نادان، سفیه و بی‌اعتنا است؛ در کتب لغت آن را نادانی معنی کرده‌اند.


به مواردی از جَهْل که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - الْجاهِلِینَ‌ (آیه ۳۳ سوره یوسف)

(وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ‌ الْجاهِلِینَ‌)
(و اگر مكر و نيرنگ آن‌ها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.)
مقصود آن است که: به زنان میل کرده و از کسانی می‌شوم که سفیه‌اند و به حقایق بی‌اعتنا. در این‌گونه آیات و نظائر آن‌ها که خواهد آمد آن را به عدم علم حمل کردن غلط است وانگهی عدم علم در بیشتر موارد عذر است حال آنکه این کلمه بیشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است.


۲.۲ - الْجاهِلُ‌ (آیه ۲۷۳ سوره بقره)

(یَحْسَبُهُمُ‌ الْجاهِلُ‌ اَغْنِیاءَ)
(و افراد ناآگاه آن‌ها را از شدّت خويشتن‌دارى، بى‌نياز مى‌پندارند.)
بلی در آیه‌ منظور عدم علم است.


۲.۳ - الْجاهِلُ‌ (آیه ۸۹ سوره یوسف)

(هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخِیهِ اِذْ اَنْتُمْ‌ جاهِلُونَ‌)
(آيا دانستيد، آن‌گاه كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟!)
برادران یوسف از کار و عمل خود بی‌خبر نبودند بلکه جهالت آن‌ها همان بی‌اعتنایی بود زیرا که آن‌ها یوسف را می‌شناختند و می‌دانستند کار خلاف می‌کنند، این جهالت باعث مسئولیّت در پیشگاه خدا و سبب عذاب دنیا و آخرت است و گرنه جهالت به معنای عدم علم حسابش چندان سخت نیست مخصوصا که با عناد توام نباشد.


۲.۴ - الْجاهِلِینَ‌ (آیه ۶۷ سوره بقره)

(اَتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ اَعُوذُ بِاللَّهِ اَنْ اَکُونَ مِنَ‌ الْجاهِلِینَ‌)
(آيا ما را مسخره مى‌كنى؟ گفت: «به خدا پناه مى‌برم از اين‌كه از جاهلان باشم!)
طبرسی ذیل این آیه فرموده: به قولی آن ضدّ حلم است (یعنی سفاهت). این معنی قابل پسند است و در بیشتر آیات قرآن، آن به معنی سفاهت و بی‌اعتنایی استعمال شده است.


۲.۵ - تَجْهَلُونَ‌ (آیه ۵۵ سوره نمل)

(لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ‌ تَجْهَلُونَ‌)
(آيا شما از روى شهوت به جاى زنان، به سراغ مردان مى‌رويد؟! شما گروهى جاهل هستيد.)
مراد آن است که مسخره کردن کار مردان سفیه و بی‌اعتنا به حقائق است و کار کسانی است که بر خلاف آنچه درک می‌کنند کار انجام می‌دهند، نظیر این آیه است. یعنی خود را به بی‌اعتنائی می‌زنید. این گونه جهالت‌ها همه توام با علم‌اند یعنی عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقیده‌اش عالم و نسبت به عملش بی‌اعتنا است و علت مسئول بودن همان است.


۲.۶ - جَهُولًا (آیه ۷۲ سوره احزاب)

(اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ‌ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْاِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.)
یعنی: «ما این امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم ولی از برداشتن آن امتناع کردند و از آن بترسیدند پس انسان آن را برداشت زیرا که وی ستم پیشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نماید و خدا چاره ساز مهربان است.»


۲.۶.۱ - نظر نگارنده

به نظر نگارنده مراد از امانت عقل، تفکّر و استعداد تکلیف است و آن همان عهداللّه است که انسان آن را درک می‌کند و تعلیم انبیاء آن را محکم کرده است و آنان که همان عهد را بعد از محکم شدن نقض می‌کنند مورد لعنت خدای‌اند (وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ‌... اُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ...)
(آن‌ها كه‌ عهد الهى را پس از محكم كردن مى‌شكنند... براى آن‌ها است لعنت و دورى از رحمت الهی) مهم‌ترین فرقی که ما بین انسان و سایر موجودات هست تفکّر و تکامل است، موجودات دیگر در هزاران سال قدمی برای ترقّی بر نمی‌دارند مثلا گوسفندان و سایر حیوانات و حشرات در قالب‌گیری مخصوص خود زندگی می‌کنند و قدرت بر تعویض آن ندارند بر خلاف بشر که به سرعت برق می‌جهد و کاینات را زیر پا می‌گذارد و اقطار جوّ را سوراخ کرده به سوی کرات دیگر پرواز می‌کند. بشر اسلحه عجیبی دارد که به آن آرزو و خواستن می‌گوئیم چیزهایی که به خیال شیاطین در نمی‌آید بشر آرزو می‌کند و می‌خواهد بالاخره موفّق می‌شود هزاران سال آرزو کرد و خواست که ایکاش به کره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنین. علی هذا مراد از اینکه آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها آن را نپذیرفتند و ترسیدند، آن است که این استعداد در آن‌ها گذاشته نشده است خداوند همه چیز و همه کمال آن‌ها را در یک‌دفعه داده است بر خلاف انسان که به تدریج به سوی کمال می‌رود.
نگارنده احتمال نزدیک به یقین دارد جمله‌: (اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا) علت حمل است ولی نه آن طور که گفته‌اند بلکه به این معنی که سماوات و ارض احتیاج به حمل امانت نداشتند زیرا کمال آن‌ها از اوّل داده شده بود به عبارت دیگر آن طور که می‌بایست بشوند از اوّل شده‌اند ولی انسان چون ذاتا ظلوم و جهول بود احتیاج داشت امانت خدا را حمل کند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّی نماید و با عقل و توحید زندگی کند.
علی هذا آیه بعدی‌ (لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ...) مبیّن آن است که مردم در اثر حمل این امانت و عمل به مقتضای آن به سه گروه مؤمن و مشرک و منافق تقسیم می‌شوند و هر یک جای خود را از رحمت و عذاب خداوند می‌گیرند. روایات آیه را در کتب تفسیر مطالعه کنید.


۲.۷ - الْجاهِلِیَّةِ (آیه ۵۰ سوره مائده)

(اَفَحُکْمَ‌ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً.)
(آيا آن‌ها حكم جاهليّت را از تو مى‌خواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه اهل ايمان و يقين هستند، حكم مى‌كند؟!)
مراد از جاهلیّت که در چهار محل از قرآن مجید آمده چیست؟ ناگفته نماند جاهلیّت به معنای حالت جهل است چنان‌که در اقرب الموارد گفته است.
ابن اثیر در نهایه گوید: مراد از آن صفت و حالی است که عرب قبل از اسلام داشتند از قبیل جهل به خدا و رسول و افتخار به انساب و خودپسندی و ظلم و غیره.


۲.۸ - الْجاهِلِیَّةِ (آیه ۳۳ سوره احزاب)

(وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ‌ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‌)
(و همچون دوران جاهليّت نخستين در ميان مردم ظاهر نشويد.)
به نظر می‌آید که دو جاهلیّت هست یکی اوّلی و دیگری آخری. المیزان آن را جاهلیّت قبل از بعثت و به معنی جاهلیّت گذشته گرفته است.
بعضی‌ها آن را زمان بین آدم (علیه‌السّلام) و نوح (علیه‌السّلام) و بعضی ما بین ادریس (علیه‌السّلام) و نوح (علیه‌السّلام) و بعضی زمان داود (علیه‌السّلام) و سلیمان (علیه‌السّلام)، بعضی زمان ولادت ابراهیم (علیه‌السّلام) و بعضی زمان فترت ما بین حضرت عیسی (علیه‌السّلام) و حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) گرفته‌اند که به قول المیزان همه بی‌دلیل است.
قول المیزان از همه قوی است جاهلیّة الاولی یعنی جاهلیّتی که در اوّل و گذشته بود و آن جاهلیّت قبل از بعثت است. در کمال الدین ص۲۷ ط جدید در روایت ابن مسعود هست که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جاهلیّت اوّلی را قیام زن موسی (علیه‌السّلام) در مقابل یوشع وصی موسی فرموده است یعنی زنان آن حضرت چنان نکنند.



به موردی که در «نهج‌البلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل می‌باشد:

۳.۱ - جَاهِلِیَّةٍ - نامه ۱۸ (نامه به ابن عباس)

امام علی (علیه‌السلام) به ابن عباس درباره بنی‌تمیم می‌نویسد:
«وَ اِنَّهُمْ لَمْ یَسْبِقُوا بِوَغْمٍ فی جَاهِلِیَّةٍ وَ لَا اِسْلَامٍ»
«آن‌ها نه در جاهلیّت و نه در اسلام در جنگی مغلوب نشده‌اند.»
این نیز به همان معنی است که ابن اثیر گفته است. به هر حال مراد از جاهلیّت حالتی است که جهالت در آن حکم‌فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان که باشد ولی مراد از موارد آن در قرآن حالت‌ مردم قبل از اسلام است.



۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۸۰.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۰۹.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۵، ص۳۴۵.    
۴. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۵، ص۳۴۶.    
۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۳.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۹.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۰۶.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۵۲.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۱۱.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۲۷۳.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۶.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۱۳.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۳۹۹.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۷۵.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۶۶.    
۱۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۹.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۶.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۳۲۲.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۳۶.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۸۸.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۰.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۶۷.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ص۳۰۵.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ص۲۰۰.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ص۲۱۱.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ص۲۷۴.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۲۵۱.    
۳۰. نمل/سوره۲۷، آیه۵۵.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۱.    
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۳۷.    
۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۷۶.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۲۶.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۶.    
۳۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۷۲- ۷۳.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۲۷.    
۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۵۰.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۹۳.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۸۵.    
۴۱. رعد/سوره۱۳، آیه۲۵.    
۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۲.    
۴۳. مائده/سوره۵، آیه۵۰.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۶.    
۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۵۸۳.    
۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۵۵.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۶۸.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۱۶.    
۴۹. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۱، ص۴۷۹.    
۵۰. ابن الأثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۳۲۳.    
۵۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۲.    
۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۶۱.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹.    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۰۸.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۵۸.    
۵۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۶۲.    
۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹.    
۵۹. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر البیضاوی، ج۴، ص۳۷۳.    
۶۰. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۱.    
۶۱. زمخشری، جارالله، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۳۷.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۰۹.    
۶۳. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷.    
۶۴. سید رضی، محمد، نهج البلاغه، ت الحسون، ص۶۰۳.    
۶۵. عبده، محمد، نهج البلاغه، ط مطبعه الاستقامه، ج۳، ص۲۰.    
۶۶. صالح، صبحی، نهج البلاغه، ص۳۷۶، نامه ۱۸.    
۶۷. مکارم شیرازی، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان، ص۵۸۷.    
۶۸. بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷۸.    
۶۹. بحرانی، ابن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸۰.    
۷۰. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین، ج۹، ص۲۳۱.    
۷۱. هاشمی خویی، حبیب‌الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه،ج۱۸، ص۳۱۶.    
۷۲. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۲۶.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «جهل»، ج۲، ص۸۰-۸۴.    






جعبه ابزار