جوانی موسی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اوّلین
شرط پذیرش
مسئولیت،
بلوغ عقلی و توانایی جسمانى است، و
حضرت موسی ع بعد از تکامل عقلی و جسمانى به
حکمت و
دانش رسید.
سپری شدن دوران نوجوانی
موسی علیه السلام، در خاندان
فرعون:
•«قال الم نربک فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرک سنین:
فرعون گفت: آیا ما تو را در حال كودكى در میان خود نپروردیم؟ و سالیانى از عمرت را در میان ما درنگ نكردى؟».
این جمله
استفهام انکاری است و
توبیخ و
سرزنش را مى رساند و كلمه" نربك"
صیغه مع الغیر از
مضارع تربیت است و كلمه" ولید" به معناى
کودک است.وقتى كه فرعون متوجه سخنان موسى و
هارون مى شود و سخنان آن دو را مى شنود، موسى را مى شناسد و لذا
خطاب را متوجه او به تنهایى مى كند و مى گوید:" آیا تو نبودى كه ما، در كودكى تو را
تربیت كردیم" و مقصودش از این سخن اعتراض بر موسى بود از جهت دعایى كه موسى كرد، خلاصه: منظورش این است كه تو
خیال كرده اى ما تو را نمى شناسیم؟مگر تو همان نبودى كه ما، در آغوش خود بزرگت كردیم در حالى كه كودك بودى و سال ها از عمرت را در میان ما به سر بردى؟ ما اسم و رسم تو را مى شناسیم و هیچ خاطره اى از تو و احوال تو را فراموش نكرده ایم، آن وقت چطور شد كه ناگهان رسول شدى، تو كجا و
رسالت كجا؟ با اینكه اصل و فرعت را مى شناسیم.
در اینجا فرعون
زبان به سخن گشود و با جمله هایى حساب شده، و در عین حال شیطنت آمیز، براى نفى رسالت آنها كوشید. نخست رو به موسى كرد و چنین گفت:" آیا ما تو را در كودكى در دامان مهر خود پرورش ندادیم"؟! (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِینا وَلِیداً).تو را از آن امواج خروشان و خشمگین
نیل كه وجودت را به نابودى
تهدید مى كرد گرفتیم، دایه ها برایت دعوت كردیم، و از قانون مجازات
مرگ فرزندان
بنی اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و
امان در ناز و
نعمت پرورش یافتى! و بعد از آن نیز" سال هاى متمادى از عمرت در میان ما بودى"! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِكَ سِنِینَ).
موسی علیه السلام، جوانی نیرومند و قوی:
•«ولما بلغ اشده واستوی... ودخل المدینة علی حین غفلة من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هـذا من شیعته وهـذا من عدوه فاستغـثه الذی من شیعته علی الذی من عدوه فوکزه موسی فقضی علیه... قال ذلک بینی وبینک ایما الاجلین قضیت فلا عدون علی والله علی ما نقول وکیل:و چون به كمال قواى جسمى و
استقامت نیروى عقلى رسید (كه در حدود چهل سالگى است) ما به او
حکمت (و
علوم عقلی) و علم (به شرایع گذشته را) دادیم، و این چنین نیكوكاران را
پاداش مى دهیم.و (از سوى
قصر فرعون) به داخل
شهر در حال عدم توجه اهلش (در وقت تعطیلى) وارد شد، پس دو
نفر مرد را یافت كه با هم زد و خورد مى كردند، یكى از پیروانش بود و یكى از دشمنانش، پس آن كه از پیروانش بود از وى در برابر دشمنش یارى طلبید، پس
موسی مشتى بدو زد و او را بكشت، گفت: این (
جنگ و
جدال) از عمل
شیطان است، همانا او
دشمن گمراه كننده آشكار است (موسى) گفت: این (قرارداد تردیدى) میان من و تو ثابت باشد، پس هر یك از دو مدت را به اتمام رساندم تعدّى و تحمیلى بر من نباشد، و خداوند بر آنچه مى گوییم
وکیل است.».
خداوند متعال در این آیات نخست مى گوید:" هنگامى كه موسى نیرومند و كامل شد،
حکمت و
دانش به او دادیم و این گونه نیكوكاران را جزا و پاداش مى دهیم" (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)." اشد" از ماده شدت به معنى نیرومند شدن است، و" استوى" از ماده" استواء" به معنى
کمال خلقت و
اعتدال آن است.در اینكه میان این دو چه تفاوتى است، مفسران گفتگوهاى مختلفى دارند:بعضى گفته اند" بلوغ اشد" آن است كه
انسان از نظر قواى جسمانى به سر حد كمال برسد كه غالبا در سن ۱۸ سالگى است، و" استواء" همان اعتدال و استقرار در امر
حیات و زندگى است كه غالبا بعد از كمال نیروى جسمانى حاصل مى شود.بعضى دیگر" بلوغ اشد" را به معنى كمال جسمى، و" استواء" را به معنى كمال عقلى و فكرى دانسته اند.در حدیثى از
امام صادق ع كه در كتاب
معانی الاخبار نقل شده مى خوانیم:اشد ۱۸ سالگى است، و استواء زمانى است كه محاسن بیرون آید..
علامه طباطبایی در تفسیر این فراز می نویسد:بلوغ اشد" به معناى این است كه انسان آن قدر زنده بماند و عمر كند تا نیروهاى بدنش به حد قوت و شدت برسد، و این غالبا در سن هجده سالگى صورت مى گیرد. و كلمه" استوى" از" استواء" است، كه به معناى اعتدال و استقرار مى باشد، پس استواء در حیات، به معناى این است كه: آدمى در كار زندگىاش استقرار یابد و این در افراد، مختلف است، بیشتر بعد از بلوغ اشد یعنى بعد از هجده سالگى حاصل مى شود
رسیدن موسی علیهالسّلام به مقام
حکم و
علم الهی، در دوران جوانی:
•«ولما بلغ اشده واستوی ءاتینـه حکمـا وعلمـا وکذلک نجزی المحسنین:و چون به كمال قواى جسمى و استقامت نیروى عقلى رسید (كه در حدود چهل سالگى است) ما به او حكمت (و علوم عقلى) و علم (به شرایع گذشته را) دادیم، و این چنین نیكوكاران را پاداش مىدهیم.».
((بلوغ اشد)) به معناى سنینى از عمر انسان است که در آن سنین قواى بدنى رفته رفته بیشتر مى شود و به تدریج آثار کودکى زایل مى گردد، واین از سال هیجدهم تا سن کهولت و پیرى است که در آن موقع دیگر
عقل آدمى پخته وکامل است .و ظاهرا منظور از آن رسیدن به ابتداى سن جوانى است ، نه اواسط و یا اواخر آن که از حدود چهل سالگى به بعد است ، به دلیل آیه اى که درباره موسى (علیه السّلام ) فرموده : ((و لما بلغ اشده و استوى آتیناه حکما و علما)) زیرا در این آیه کلمه ((استوى )) را آورد تا برساند موسى به حد وسط اشد رسیده بود که ما مبعوثش کردیم . و در
آیه ((حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنى ان اشکر نعمتک )) چون مى خواسته برساند در اواخر بلوغ اشد خود چنین و چنان گفت کلمه ((چهل سالگى )) را هم اضافه کرده ، و اگر بلوغ اشد به معناى چهل سالگى باشد دیگر حاجت به ذکر ((بلغ )) و تکرار آن نبود بلکه مى فرمود: ((حتى اذا بلغ اشده اربعین سنه )).پس دیگر مجالى براى گفته بعضى از مفسرین نیست که گفته اند: منظور از بلوغ اشد رسیدن به سى و یا سى و سه سالگى است . و همچنین آن مفسر دیگر که گفته : منظور از آن رسیدن به چهل است . و اینکه فرمود: ((آتیناه حکما))، بطورى که از کتب
لغت برمى آید به معناى قول فصل و حق مطلب در هر امرى است و نیز به معناى از اله شبهه و تردید است از امورى که قابل اختلاف باشد. لازمه این معنا این است که در تمامى معارف انسانى - چه راجع به
مبداء باشد، چه به
معاد ، چه
اخلاق و چه شرایع و
آداب مربوطه به مجتمع بشرى - بایستى دارنده حکم داراى رایى صائب و قطعى باشد.
در میان این تعبیرات تفاوت زیادى نیست، و از مجموعه آن با توجه به معنى لغوى این دو واژه تكامل نیروهاى جسمى و فكرى و روحى استفاده مى شود.فرق میان" حكم" و" علم" ممكن است این باشد كه" حكم" اشاره به
عقل و فهم و
قدرت بر
داوری صحیح است، و" علم" به معنى آگاهى و دانشى است كه
جهل با آن همراه نباشد. تعبیر" كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ" به خوبى نشان مى دهد كه
موسی ع به خاطر تقواى الهی اش، و به خاطر اعمال نیك و پاكش، این شایستگى را پیدا كرده بود كه خداوند پاداش علم و حكمت به او بدهد، و روشن است كه منظور از این علم و حكمت،
وحی و
نبوت نیست، زیرا موسى آن
روز با
زمان وحى و نبوت فاصله زیادى داشت.بلكه منظور همان آگاهى و روشن بینى و قدرت بر
قضاوت صحیح، و مانند آن است كه خدا به عنوان پاك دامنى و درستى و نیكوكارى به موسى داد، و از این تعبیر اجمالا برمى آید كه موسى در همان
کاخ فرعون كه بود رنگ آن محیط را به خود هرگز نگرفت و تا آنجا كه در توان داشت به كمك
حق و
عدالت مى شتافت هر چند جزئیات آن امروز بر ما روشن نیست.
بر اساس حدیثی منقول از
امام صادق علیه السلامدر تفسیر آیه که رسیدن موسی علیهالسّلام به مقام حکم و علم را در سن ۱۸ سالگی دانسته است.
سپری شدن دوران جوانی موسی علیه السلام، در شبانی برای
شعیب علیه السلام:
•«قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هـتین علی ان تاجرنی ثمـنی حجج فان اتممت عشرا فمن عندک وما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاء الله من الصــلحین:(شعیب) گفت: من مى خواهم یكى از این دو
دختر خود را به همسرى تو درآورم در برابر این (مهر) كه هشت سال (براى اداره امور خانه یا
چرانیدن دام ها)
اجیر من باشى، و اگر ده سال را تمام كردى
اختیار با توست و من نمى خواهم كه بر تو سخت گیرم؛ به خواست خداوند مرا از صالحان خواهى یافت.».
وقتی موسى به خانه شعیب آمد، خانه اى ساده و روستائى ، خانه اى پاک و مملو از
معنویت، بعد از آنکه سرگذشت خود را براى شعیب بازگو کرد، یکى از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پر معنى به پدر پیشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان کرد ((گفت : اى پدر! این جوان را استخدام کن ، چرا که بهترین کسى که مى توانى استخدام کنى آن فرد است که قوى
امین باشد او هم امتحان نیرومندى خود را داده هم پاکى و درستکارى را (قالت اءحداهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین ).دخترى که در دامان یک
پیامبر بزرگ پرورش یافته باید این چنین مؤ دبانه و حساب شده سخن بگوید، و در عبارتى کوتاه و با کمترین الفاظ حق سخن را ادا کند.این دختر از کجا مى دانست که این جوان هم نیرومند است و هم درستکار، با اینکه نخستین بار که او را دیده بر سر
چاه بوده و سوابق زندگی اش براى او روشن نیست .پاسخ این سؤ ال معلوم است : قوت او را به هنگام کنار زدن چوپان ها از سر چاه براى گرفتن حق این مظلومان و کشیدن دلو سنگین یک تنه از چاه فهمیده بود، و
امانت و درستکاریش آن زمان روشن شد که در مسیر خانه شعیب راضى نشد دختر جوانى پیش روى او راه برود، چرا که باد ممکن بود لباس او را جابجا کند.بعلاوه از خلال سرگذشت صادقانه اى که براى شعیب نقل کرد نیز قدرت او در مبارزه با
قبطیان روشن مى شد و هم امانت و درستى او که هرگز با جباران سازش نکرد، و روى خوش نشان نداد.در اینجا شعیب از پیشنهاد دخترش استقبال كرد، رو به موسى نموده چنین" گفت: من مى خواهم یكى از این دو دخترم را به همسرى تو در آورم به این شرط كه هشت سال براى من كار كنى"! (قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَی هاتَینِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِی حِجَجٍ).سپس افزود" و اگر هشت سال را به ده سال تكمیل كنى محبتى كرده اى، اما بر تو
واجب نیست"! (فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ).و به هر حال" من نمى خواهم كار را بر تو مشكل بگیرم، و انشاء اللَّه به زودى خواهى دید كه من از صالحانم" (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیكَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).من به
عهد و پیمانم وفادارم و هرگز سخت گیرى نخواهم كرد و با خیر و نیكى با تو رفتار خواهم نمود.موسى به عنوان موافقت و قبول این
عقد " گفت: این قراردادى میان من و تو باشد" (قالَ ذلِكَ بَینِی وَ بَینَكَ).البته" هر كدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم" (أَیمَا الْأَجَلَینِ قَضَیتُ فَلا عُدْوانَ عَلَی).و براى محكم كارى و استمداد از نام پروردگار افزود:" و خدا بر آنچه ما مى گوئیم
شاهد و
گواه است" (وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِیلٌ).و به همین سادگى موسى
داماد شعیب شد
ازدواج موسی علیهالسّلام با
دختر شعیب علیه السلام، در دوران جوانی:
•«قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هـتین علی ان تاجرنی ثمـنی حجج فان اتممت عشرا فمن عندک وما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاء الله من الصــلحین:(شعیب) گفت: من مى خواهم یكى از این دو
دختر خود را به همسرى تو درآورم در برابر این (مهر) كه هشت سال (براى اداره امور خانه یا
چرانیدن دام ها)
اجیر من باشى، و اگر ده سال را تمام كردى
اختیار با توست و من نمى خواهم كه بر تو سخت گیرم؛ به خواست خداوند مرا از صالحان خواهى یافت.».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «جوانی موسی».