جنگ نزد عرب دوره جاهلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منابع تاریخ
عرب ، به ویژه ادبیات ایامالعرب، نشان میدهند که جنگ نه تنها بخش عمدهای از زندگی عرب جاهلی بود، که از ارکان و مقومات زندگی در
جزیرة العرب به شمار میرفت.
انگیزههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، مانند یافتن چراگاه و محل زندگی، تنگی معیشت و امید به یافتن غذا و غنیمت،
انتقام و خونخواهی و مهمتر از همه عصبیتهای قومی و قبیلهای، آتش جنگ را میان اقوام عرب، به ویژه بادیهنشینان، برمیافروخت. در میان شهرنشینان، مانند ساکنان
مکه و
یثرب و طائف، علاوه بر این انگیزهها، دلایل دیگری، مانند دفاع از قافلههای تجاری در برابر غارتگران بادیهنشین، نیز در بسیاری موارد اسباب جنگ را فراهم میآورد. صرفنظر از اسباب و انگیزهها، آنچه در تاریخ جنگ مردم عرب اهمیت دارد، بررسی روشهای جنگ (فن جنگ) نزد آنان پیش از
اسلام و پیگیری تحولات آن تا دوره اسلامی است. در واقع، باید دید که آیا فن جنگ در صدر اسلام و پس از آن،
استمرار سنّت جنگ در میان عرب قبل از اسلام بوده یا مسیری مستقل را پیموده و در صورت تأثیرپذیری، میزان این تأثیرات چقدر و چگونه بوده است.
فن جنگ در میان اعراب ساکن در مرزها، در مقایسه با اعراب مرکز جزیرهالعرب، یکسان نبود. اعراب ساکن در مرزها، بهویژه در دو منطقه
غَسّان و حیره، در مرزهای دو دولت مهم
روم شرقی و
ایران با تأثیرپذیری از شیوههای جنگاوری بیزانسی و ایرانی، روشهایی کاملاً متفاوت با مناطق مرکزی جزیرهالعرب داشتند. برای نمونه،
نعمانبن مُنذِر ، فرمانروای لَخْمِی حیره، بر اساس سازمان رزم ایرانیان، از نیروهای عرب و ایرانی دو گردان (کتیبه) به نامهای «
الشَهْباء » و «
الدَّوْسَر » تشکیل داده بود
حکومتهای حیره، غسان و
یمن تنها حکومتهای عربی بودند که
ارتش دائم داشتند، اما در
عربستان مرکزی و در میان قبایل، تشکیلات منظم نظامی وجود نداشت و تنها در مواقع ضروری، افراد به جنگ فراخوانده میشدند.
اعراب ساکن در مرکز جزیرهالعرب، به جز در جنگهای بزرگی چون
ذوقار که بنا بر روایاتی، سازماندهی لشکر اعراب در آنها بر اساس
نظام خمیس بود،
سازماندهی و آرایش رزمی ویژهای نداشتند و عمدتاً به شیوه
حمله و گریز (کرّ و فرّ) میجنگیدند.
با این حال، ممکن است اعراب جنوبی، به واسطه روابط گسترده با ایرانیان، با نظام خمیس آشنا بوده باشند،
ضمن آنکه در زبان اعراب جنوبی، واژه خمیس اصولاً بر
جیش اطلاق میشده است.
همچنین به گفته
ثعالبی ،
برخی از اعراب به لشکر چهار تا دوازده هزار نفری،
خمیس میگفتند.
در شیوه کرّ و فرّ، جنگجویان با تمام قوا به دشمن حمله میکردند و بعد از وارد کردن ضربه کارساز، برای تجدیدقوا به عقب باز میگشتند و با نیروی تازه، بار دیگر حمله میکردند. سرعتعمل در این شیوه چنان بود که دشمن نمیتوانست عکسالعمل سازماندهیشدهای نشاندهد. این روند حمله و گریز، تا پیروزی نهایی، بارها تکرار میشد.
معمولاً در این شیوه، جنگجویان زنان و کودکان و اموال خود و گاه بتها را در صف نهایی، پشت سر خودشان، قرار میدادند تا علاوه بر ترغیب بیشتر به جنگ، فکر فرار از مصاف، حتیالامکان منتفی گردد. این تدبیر را اتخاذ المَجبوره یا
ضربالمصاف میخواندند.
فرماندهی جنگ را بزرگ قوم (شیخ) یا خبرهترین ایشان به فنون جنگی برعهده میگرفت. فرمانده را قائد، امیر یا
قاسد یعنی نیرومند
و در میان عرب جنوبی
مَقْتَوی میخواندند.
در غیاب شیخ، جانشین وی (
ردیف ) فرمانده جنگ بود.
معمولاً ردافَت در میان یک قبیله موروثی بود
گاه نیز یکی از بزرگان قوم به قید
قرعه و با عنوان
حُلوان النّفر به فرماندهی برگزیده میشد.
به فرماندهی که هزار مرد و بیش از آن را اداره میکرد،
جرّار میگفتند.
از مشهورترین کسانی که لقب جرّار داشتند،
مطلببن عبدمناف بن قُصَی و ابوسفیان (
صخربن حرب ) بودند
به فرمانده گردان
کَبْش الکتیبه میگفتند.
شبیخون یا حمله ناگهانی نیز، با اینکه در میان بسیاری از مردم عرب خلاف
جوانمردی تلقی میشد، در میان برخی قبایل رایج بود.
اگر کسی پیش از حمله ناگهانی دشمن متوجه قصد آنان میشد، موظف بود قوم خود را آگاه کند، به این فرد
صریخ یا قاصد میگفتند.
گاه قاصد با کندن لباسهای خود، قومش را آگاه میکرد که در این صورت النذیرالعُریان خوانده میشد.
اگر شرایط به گونهای بود که فرد نمیتوانست شخصاً قبیلهاش را آگاه کند، با فرستادن پیام شفاهی کنایهآمیز یا کاری رمزگونه، مثل فرستادن کیسهای خاک، رمل یا خار شکسته، قومش را از خطر جنگ قریبالوقوع آگاه میکرد .
ایجاد دود (تدخین) هم از روشهای رایج خبر دادن بود.
چند شب پیش از جنگ، به منظور فراهم آوردن سپاه لازم، بر بالای کوه یا مکانی مرتفع، «آتش جنگ» میافروختند
ترساندن (
انذار ) دشمن در میان بسیاری از قبایل رایج و نشانه
شهامت و نیرومندی و نیز کوچک شمردن دشمن بود. در برخی موارد پس از
اعلان جنگ، به طور موقت رفتاری زاهدانه در پیش میگرفتند و از همنشینی با زنان، استحمام،
استعمال بویخوش، نوشیدن شراب و جز آنها خودداری میکردند؛ هرچند خلاف این قاعده هم رایج بود، مانند پوشیدن لباسهای فاخر و برپا کردن جشن و نوشیدن شراب در ظرفهای مخصوص به نام «
قِحاف » (ظرفی شبیه جمجمه
انسان ).
قبل از شروع جنگ،
تحلیف (پیمان بستن بر خون، عطر، نمک، شیر و...) و ادای
سوگند استقامت ، از سنّتهای رایج در میان اعراب بود.
شروع جنگ با دمیدن در شیپوری فلزی یا شاخ یا کوبیدن بر طبلها و یا فریاد زدن اعلام میشد، سپس همه جنگجویان با سلاحهایشان حاضر میشدند. گاه زنان هم، برای اموری چون پختن غذا و
تشجیع جنگجویان، در صحنه نبرد حاضر میشدند. به غیر از غنایمِ به دست آمده از جنگ، مزدی به جنگجویان داده نمیشد.
هر قبیله
شعار مخصوصی داشت که با فریاد کردنِ آن، جنگجویان را ترغیب میکرد.
پرچمهای جنگ را معمولاً شجاعترین و نامآورترین جنگجویان حمل میکردند. برافراشته ماندن پرچم در جنگ بسیار مهم بود. هر قبیله پرچمی داشت که نسل به نسل به
ارث میرسید و محافظت از آن (
منصب لِواء ) منصب مهمی بود که به بزرگان قوم یا خانوادهای خاص واگذار میشد. مثلاً، پرچم ویژه قریش
عقاب نام داشت و منصب محافظت از آن نیز به همین نام خوانده میشد.
قُبّه و أعنّه منصب دیگری بود که ظاهراً تهیه تجهیزات جنگی، به ویژه
خیمه و لوازم اسب و سواری، را برعهده داشت.
جاسوسان چند روز قبل از جنگ معمولاً در هیئت تاجر یا مسافر به میان دشمن میرفتند و اطلاعات لازم را گرد میآوردند.
در جنگهای
بادیه ، دلیل راه (راهنمایی که راههای آسان و بیخطر را میشناخت) اهمیت ویژهای داشت.
زمان شروع جنگ، بهویژه در غارت و شبیخون، قبل از
طلوع خورشید بود.
اگر جنگ با اعلان قبلی بود، زمان و مکان جنگ نیز از قبل تعیین میشد. در جنگهایی از نوع اخیر، معمولاً سرآمد سواران، که به قهرمانی و شجاعت معروفبود، هماوردی از گروه متخاصم را به نبرد دعوت میکرد. پس از
رجزخوانی و شمردن مفاخر خاندان و قبیله و...، مبارزه میان دو قهرمان آغاز میگردید و با کشته شدن یکی از ایشان، جنگ گروهی درمیگرفت. سلاح جنگ در مرحله اول که دو گروه متخاصم در فاصلهای دور از یکدیگر بودند، تیروکمان، در هنگام برخورد دو گروه نیزه و در مرحله جنگ تن به تن،
شمشیر بود.
کاربرد نیزه و شمشیر نزد اعراب بیش از تیروکمان بود. کثرت واژگان مربوط به انواع شمشیر و نیزه
و در مقابل، واژگان محدودِ مترادف کمان، مؤید این
مطلب است.
اعراب برای پوشش سر در هنگام جنگ از
عمامه استفاده میکردند. رنگ عمامهها متنوع بود و یک جنگجو در جنگهای مختلف از عمامههایی با رنگهای گوناگون استفاده میکرد. از کلاهخود بهندرت استفاده میشد و بیشتر، اعراب
عراق و شام و یمن آن را به کار میبردند.
زره (مِجَنّ، تُرس، دَرَقَه) برای حفاظت بدن از ضربات شمشیر بود و معمولاً از پوست و چرم تهیه میشد.
مِغْفَر ، پوشش فلزی سر بود که به اندازه سر بافته و در زیر
قَلَنْسَوه (عرقچین) پوشیده میشد.
سه چهارم غنایم جنگی به تساوی میان جنگجویان تقسیم میشد. ربع
غنایم (مرباع، یک چهارم) و نیز نَشیطه (آنچه در مسیر و قبل از رسیدن به محل جنگ نصیب لشکر میشد)، صَفیه (آنچه مورد توجه و پسند فرمانده واقع میشد) و فضول (مازاد غنایم پس از تقسیم) سهم فرمانده بود
اسیران هم جزو غنایم به شمار میآمدند و میان جنگجویان تقسیم میشدند. اعراب، اسرا را یا به بردگی میگرفتند یا در مقابل
فدیه و گاه از سر جوانمردی بیدریافت سربَها، آنان را آزاد میکردند
جنگ در حَرَم (مکه) و نیز در
ماههای حرام ، ممنوع بود. جنگهایی که در آنها قواعد حرمت زمان و مکان زیرپا گذاشته میشد، به
حروب الفجار شهرت مییافتند
مبانی مشروعیت جنگ در اسلام، به اقتضائات دعوت دینی و
دفاع در برابر دشمن متجاوز خلاصه میشود. تلاش
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم برای بازداشتن مسلمانان از خشونتهای رایج در زمان جاهلیت و تأکید بر رعایت
اخلاق در همه مراحل جنگ، در منابع حدیثی و تاریخی گزارش شده است.
شروط عمومی سربازان برای عضویت در سپاه طبق
احکام اسلامی،
بلوغ ، حریت، سلامت جسمی، اسلام،
شجاعت و آگاهی از شیوههای جنگاوری بود.
با این حال، در زمان
پیامبر صلیاللّه علیهوآلهوسلم ، گاه در مواقع ضروری، افراد جامعه اسلامی به
جهاد فراخوانده میشدند و بر هر مرد مسلمانی شرکت در جهاد
واجب بود. طبق برخی روایات، پیامبر به پسران از پانزده سالگی به بعد اجازه
شرکت در جهاد میداد.
همچنین طبق برخی روایات،
پیامبر به کسی که تنها پسر خانواده بود
اجازه نبرد نمیداد.
پس از پیامبراکرم،
ابوبکر سپاه واحد اسلامی را به یازده سپاه کوچکتر تقسیم کرد و هر یک را، برای سرکوب مرتدان و آشوبگران، به قسمتهای گوناگون جزیرهالعرب گسیل داشت. قوانین مربوط به سربازان و جنگجویان در زمان عمربن خطّاب نظم بیشتری یافت. اسامی سربازان و مشخصات آنها و مقدار ارزاق و مواجب سالانه ایشان در دفاتر دیوان جُند ثبت و ضبط میشد. در واقع، با تنظیم دیوان در زمان عمر، شرکت داوطلبانه افراد در جنگها به شرکت اجباری و ادواری تبدیل شد. این گروه (
مرتزقه / مستزرقه) موظف به شرکت در جنگها بودند و حق نداشتند به مشاغل دیگری چون کشاورزی و تجارت بپردازند، اما متطوّعه / مطّوّعه (کسانی که داوطلبانه به سپاه میپیوستند) پس از پایان جنگ و دریافت حقوق، بر سر کار و زندگی خود بازمیگشتند
حقوق مرتزقه و
متطوعه به ترتیب از محل
فَیء و
زکات پرداخت میشد.
به نظر میرسد پدید آمدن
پادگان ـ شهرهایی مثل
کوفه ، بصره و
فسطاط در جریان فتوحات نیز برای اسکان همین سربازان دائمی بود.
امویان اموال زیادی را به راضی نگاه داشتن سپاهیان و برآوردن خواستهای آنها
اختصاص داده بودند. در مقابل، قانون خدمت اجباری در سپاه با سختگیری و دقت بیشتری اعمال میشد. به ویژه در زمان ولایت
حجاجبن یوسف ، برای مقابله با شورشهای داخلی، شرکت در جنگ برای عموم الزامی بود و خاطیان بهسختی مجازات میشدند
در دوره عباسی، اقبال سپاهیان به جمعآوری ثروت و شیوع فساد اقتصادی در میان ایشان، وضع سپاه را آشفته و نابسامان ساخته بود. اعطای امتیازهای مالی
بیشتر از طرف دولت (برای نمونه حق جمعآوری خراج مناطق تحت سلطه) بر این نابسامانیها میافزود.
فرماندهی.
در آغاز، در انتخاب فرمانده جنگ، علاوه بر شجاعت و کاردانی، ویژگیهایی چون
تقوا و
اعتقاد راسخ دینی نیز ملاک بود.
توصیه سپاهیان به رعایت حدود الاهی و دورداشتن آنها از منکراتی مثل چپاول، غارت، تجاوز به حقوق افراد و قطع درختان، یکی از وظایف فرمانده بود.
در بسیاری از جنگها، پیامبر اکرم خود فرماندهی را بر عهده میگرفت. در غیر این صورت، شخصی را به عنوان فرمانده تعیین میکرد و پس از
دعا و سفارشهای لازم، برای قبایلمختلف پرچمهایی میبست و به فرمانده هر گروه میسپرد.
در
جنگ بدر پیامبر یک لواء سفیدرنگ و دو رایت سیاهرنگ بر نیزه بست. لواء را به
مصعببن عُمَیر و از دو رایت، یکی را که عقاب نام داشت به
علیبن ابیطالب علیهالسلام و دیگری را به یکی از انصار سپرد.
مراتب فرماندهی در تشکیلات نظامی مسلمانان را با توجه به منابع، میتوان به این صورت ردهبندی کرد:عَریف فرمانده ده سرباز،
نقیب فرمانده ده
عریف ، قائد فرمانده ده نقیب، امیر فرمانده ده
قائد .
این شیوه ظاهراً تحت تأثیر مراتب فرماندهی در تشکیلات نظامی رومشرقی بود
که در سازماندهی به شیوه
کرادیس کاربرد داشت.
وظایف فرماندهان نظامی گاه به ساماندهی سپاهیان و تدبیر جنگ محدود بود (امارت خاصه) و گاه همه احکام و تصمیمهای مربوط به جنگ، از جمله تقسیم غنایم و بستن قرارداد
صلح ، را نیز دربرمیگرفت (امارت عامه)
تدارک قوای مادّی و معنوی لازم برای جنگ و حرکت دادن نیروها و انتخاب مواضع مناسب برای جایگیری آنها و پیشبینی نیازهای لشکر پیش از آغاز جنگ (تعیین راهبرد)، همچنین نحوه حرکت دادن نیروها حین نبرد و سازماندهی عملیاتی مناسب در صحنه جنگ (رزمآرایی = تاکتیک)، همواره از مهمترین ارکان جنگ و از وظایف اصلی فرماندهی نیروهای نظامی بوده است. مورخان
مسلمان ، استراتژی و
تاکتیک را بهطور کلی به معنای تجهیز و تنظیمِ (سازماندهی) سپاه، قلمداد و از آن با تعبیر
تعبئه / تعبیه یاد کردهاند.
مهمترین و ابتداییترین استراتژی جنگی، عملکرد آگاهانه و اهمیت دادن به عنصر کسب
اطلاعات و حفاظت اطلاعات در برابر فعالیتهای جاسوسی قوای دشمن است. بنا بر روایات سیرهنویسان، پیامبر اکرم معمولاً مقصد لشکرکشیها و راههای عبور لشکر را تا زمان مناسب اعلام آن، مخفی میداشت. برای نمونه، در
فتح مکه یاران و اصحاب از مقصد نهایی و مقصود پیامبر، جز به حدس و گمان، اطلاعی نداشتند.
با این حال، در غزوه تبوک، به سبب دوری راه و لزوم فراهم آوردن امکانات (آذوقه و تسلیحات فراوان)، مقصد حرکت از قبل اعلام شد.
در دورههای بعد نیز بر
کتمان سرّ بسیار تأکید میشد.
کسب اطلاعات از دشمن و
جاسوسی نیز همواره موردتوجه مسلمانان بود. به نظر میرسد سختگیری بر
اهل ذمه در باب پوشیدن لباس متمایز نیز تا حد زیادی برای حفاظت اطلاعات و هوشیاری مسلمانان در برخورد با غیرمسلمانان بوده است.
مهمترین و مرسومترین وظیفه فرمانده کل، پیش از حرکت سپاه، سان دیدن (
استعراض ) از سپاه بود .
یگانهای رزمی، بر اساس تعداد سربازان تشکیلدهنده، اسامی گوناگونی داشتند. معمولاً تعداد یک تا پنج سرباز را
جَریدَه ، پنج تا ده سرباز را
رَهْط ، گروههای ده تایی را حَضیرَه، بین سی تا چهل سرباز را عَصَبَه (یا مِقْنَب یا مِنْسَر)، بین چهل تا پنجاه سرباز را
سَریه ، بین صد تا هزار سرباز را کَتیبه، حدود هزار تا چهارهزار سرباز را جیش و
جَحْفَل ، از چهارهزار تا دوازدههزار سرباز را خمیس و کل افراد سپاه را
عسکر مینامیدند.
پیش از حرکت سپاه و در مرحله استعراض، فرماندهان و افراد زیردست آنها، از سوی فرمانده کل انتخاب میشدند و در جایگاه خود قرار میگرفتند.
شعار رزم نیز در این مرحله تعیین میشد .
برای آمادگی لازم در مواقع هجوم ناگهانی دشمن و نیز برای حفظ انضباط و
امنیت ، سپاه در طول مسیر با سازماندهی و آرایشی شبیه سازماندهی به هنگام نبرد، حرکت میکرد.
معمولاً در مقدمه سپاه سواران، در دو طرف آنان تیراندازان، پس از آن پیادگان با صفوف متراکم، به دنبال آنان صفوف شترهای حامل ابزارها و ادوات جنگ و سایر تجهیزات، سپس پزشکان و پرستاران حرکت میکردند. ابزارها و
آلات و سلاحهای سنگین، مثل منجنیقها و عرّادهها، را بر پشت شترها و قاطرها، یا به وسیله آنها، در ردیف آخر (مؤخّره) سپاه حرکت میدادند.
به نوشته
هرثمی شعرانی ،
اگر لشکر به هنگام حرکت از روبهرو در معرض تهدید و خطر باشد، باید نیمی از
جناح چپ در مقابل صفوف، نیمی از جناح راست در پشت سر آن، سپس قلب، آنگاه مابقی جناحهای چپ و راست حرکت کنند. اما اگر خطر از جانب راست باشد، میمنه یا جناحراست در مقابل صفوف، آنگاه قلب و سپس میسره و اگر خطر از جانب چپ باشد، ابتدا میسره، سپس قلب و پس از آن میمنه حرکت کند .
برای
اطمینان از امنیت مسیر، تعدادی سوارهنظام سبکْ معونه سریع، شجاع و ماهر در سوارکاری (حداقل سه تن) به نام
طلیعه (جمع آن: طلایع)، پیش از حرکت لشکر، با حفظ فاصله مناسب، حرکت میکردند و اخبار و اطلاعات لازم را مخفیانه برای
فرمانده کل میفرستادند.
انتخاب محل مناسب برای اردو زدن، چه در طول مسیر چه در مقصد، بسیار مهم و درنتیجه جنگ تعیینکننده بود. فرماندهان مسلمان میکوشیدند در جایی فرود آیند که به لحاظ موقعیت سوقالجیشی، از اطراف دارای موانع طبیعی مثل کوه،
دره یا رود باشد تا در مواقع خطر، تمرکز نیروها برای دفاع فقط از یک یا دو جهت باشد
معمولاً در اطراف اردوگاه، بهویژه هنگامی که خطر حمله دشمن وجود داشت، حتی برای اقامت کوتاهمدت،
خندق حفر میکردند
اردوگاه را نگاهبانان به طور کامل احاطه میکردند.
برای حفاظت اطلاعات و امنیت بیشتر، در بخشهای گوناگون لشکر نیز نگهبان گماشته میشد. با استفاده مکرر و طولانی مدت از برخی اردوگاهها، این مکانها به تدریج به
قریه و شهر تبدیل میشدند.
به هنگام حرکت و نیز در اردوگاه، به غیر از فرماندهان و جنگجویان، اصناف دیگری نیز در وظایف ویژه خود سازماندهی میشدند. برخی از این اصناف، به نوشته هرثمی شعرانی،
عبارت بودند از: المُبَدْرِقه (سواران نگهبانان)،
الدیادبه (جمع دیدهبان، نگهبانان در روز)،
عُسّاس (نگهبانان شب)، الخیل المُرتَفِعه (سوارانی که مأمور نگهبانی بر راههای دور بودند)، النَفائِض/
النوافض (نیروهای گشتی که پیشاپیش سپاه فرستاده میشدند)،
الربایا (گروهی از طلیعه که مأمور کسب اخبار از مسیر جلوی لشکر بودند)،
الاَرصاد (نیروهای کمین)، الدرَّاجات (نیروهایی که برای کسب اخبار در سرزمین دشمن پرسه میزدند)، عیون (جواسیس)، الرَّدْء (نیروهای احتیاط و ذخیره)، المُدَد (امدادرسانان)، الخیل المُمِدّه (گروه سواران
احتیاط ) و الخَیلُ المانِعه (سواران حافظ لشکر و بارها). در دوره عباسی، در برخی جنگها گروهی نگهبان به نام
کوهبانیه بر بلندیها نگهبانی میدادند و با تکان دادن پرچم، اخبار دشمن را به فرمانده میرساندند.
برخی گروههای غیرنظامی نیز در جنگها حضور داشتند که بیشتر، پشتیبانی و تدارکات جنگ برعهده آنها بود، از جمله دُعاه (افرادی که به تأسی از سیره پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، دشمنان را قبل از شروع نبرد به دین اسلام دعوت میکردند)، قرّاء، خطباء، وعّاظ و قصّاص که با خواندن آیات
قرآن ، اشعار حماسی و
وعظ و
خطابه ، جنگجویان را به
استقامت در جنگ تشویق میکردند
. و گروه کارگران و خدمتکاران که خدماتی مانند حفر خندق و آمادهسازی راه (سد مسیرهای کوهستانی و ایجاد پلها و راههای ارتباطی) را برعهده داشتند.
در دوره عباسی، به این گروه، الکِلْغَریه و به رئیس آنها صاحب
الکلغریه میگفتند.
حضور پزشکان و پرستاران هم اهمیت بسیاری داشت.
از صدر اسلام، زنان بهویژه در این امور شرکت داشتند.
گروههایی نیز مسئول پختن غذا و توزیع آن میان جنگجویان و تهیه علوفه برای حیوانات بودند. حضور برخی گروههای اداری نیز در
اردوگاه لازم بود، گروههایی چون صاحب الاقباض (متولی جمعآوری و تقسیم غنایم)،
مُفَتِّشالخیل (مسئول آمار و محاسبات اسبها و سواران)، کاتب (نویسنده نامهها و وقایع)، مترجم (برای ترجمه نامههای دشمن)،
قاضی (برای رسیدگی به دعاوی در میان جنگجویان)، مؤذنان و مکبران، صاحب
البرید ،
ساعی (نامهرسان)، اصحابالطبول (طبلزنان) و خادمان .
اسلحه جنگ شامل
اسلحه سبک (مثل تیر، کمان، شمشیر و
نیزه ، که یک سرباز به تنهایی آن را حمل میکرد) و اسلحه سنگین (مثل
منجنیق ، دبابه،
عرّاده ، رأسالکَبْش، و آلات
حصار و قلعهگیری) بود که برای
انتقال آنها به میدان جنگ از حیوانات استفاده میشد.
در صدر اسلام، هر سرباز از سلاحی که شخصاً تهیه کرده بود استفاده میکرد و بعد از جنگ هم نگهداری از آن برعهده خود وی بود، اما بهتدریج، پس از تأسیس
دیوان جند و سازمان جنگ، اسلحه مورد نیاز را در خزاین سلاح نگهداری و پیش از جنگ آنها را میان سربازان مرتزقه توزیع میکردند.
در غزوات و سریههای نخستین صدر اسلام، بهویژه سریههایی که تعداد کمی از مسلمانان برای مأموریتهای نظامی کوتاهمدت و محدود گسیل میشدند، همان شیوه کرّ و فرّ یا
زَحف بدون سازماندهی مشخص، اعمال میشد. با گسترش تدریجی قلمرو مسلمانان، سازماندهی رزم نیز بهتدریج تحول یافت و روشهای جدید، جانشین روش سنّتی و متداول
اعراب گردید. نخستین بار در جنگ بدر بود که با نزول آیه ۴
سوره صف ،
مسلمانان به جنگیدن بر اساس
نظام صف مأمور شدند.
هرچند پیش از اسلام، این شیوه در میان رومیان و ایرانیان مرسوم بود.
از سازمانهای رایج نزد مسلمانان سازمان خمیس بود. در این سازمان، سپاه به پنج تقسیم میشد: بخش مقدمه (طلیعه)، میمنه، قلب، میسره و ساقه (عَقَبه). در نظام خمیس، تیراندازان ماهر در مقدمه جای داشتند. مقرّ فرمانده کل و محل تجمع بیشتر نیروها، قلب بود. ساقه هم پشت سر سپاه حرکت میکرد و حامل ادوات و تجهیزات پشتیبانی و تدارکات جنگی بود .
به نوشته،
وظیفه
میمنه حمله به میسره سپاه دشمن و خارج کردن آنها از محل استقرارشان بود. وظیفه
قلب این بود که بهطور مستقیم حرکت کند، در مقابل دشمن ــ هنگامی که به جلو میتازد ــ مقاومت کند و به هنگام فرار دشمن در پی او بتازد. وظیفه
میسره این بود که در محل استقرار خود بماند و جایگاه خود را ترک نکند و به دشمن اجازه پیشروی ندهد. ساقه هم، ضمن حمل تدارکات، میبایست مراقب بود که دشمن از پشت سر حمله نکند و نیز نیروهای عقب مانده از جنگ یا مجروح را نگهداری کند و مانع کار کسانی شود که برای جاسوسی به نفع دشمن، از سپاه عقب ماندهاند.
مسلمانان در جنگهای
موته و فتح مکه، نظام خمیس را به کار گرفتند.
در جنگهای ردّه در دوره ابوبکر
و در جریان فتوحات
ایران
نیز از نظام خمیس استفاده شد .
معمولاً هریک از اجزای پنجگانه سپاه به صورت نظام صف در جای خود مستقر میشدند.
در نیمه اول قرن سوم، هرثمی شعرانی
شیوه تقسیم سپاه به پنج بخش را، با تفاوتهایی، به صورت تقسیم به پنج حین توضیح داده است. حین اول، شامل قلب، میمنه و میسره؛ حین دوم نیز شامل سه بخش، که پشت سر قلب و میمنه و میسره حین اول قرار میگیرد و
ردءالقلب نام دارد؛ حین سوم،
اثقال نامیده میشود که اصناف در آن مستقر میشوند؛ حین چهارم،
ردءالاثقال ؛ و حین پنجم،
ساقه . در سازماندهی به شیوه خمیس، مردم هر قبیله یا شهر در یکی از اجزای خمیس قرار میگرفتند تا همبستگی و آشنایی میان آنها باعث نتیجه بهتری شود
برای نمونه، در جنگ با
خوارج در زمان
عبدالملکبن مروان (حک: ۶۵ـ۸۶)، مردم
بصره همگی در میمنه سپاه و مردم کوفه در میسره سپاه سازماندهی شدند
کردوس ، مأخوذ از واژه یونانی کورتیس، نظامی بود که رومیان در جنگها به کار میبستند. کردوس گروهی از لشکر متشکل از ششصد تا هزار تن بود. هر کردوس به گروههای دهدهی تقسیم میشد. فرماندهی هر ده تن را یک عریف، هر ده عریف و سربازان زیردستشان (صد تن) را
امیرالاعشار یا نقیب و فرماندهی هر ده امیرالاعشار با افرادش (هزار تن) را
قائدالکردوس بر عهده داشت.
اگر تعداد نیروها زیاد و نظارت بر آنها دشوار بود، سازماندهی کرادیس، شیوه آسانی برای سازماندهی بهشمار میرفت. در این شیوه، هر کردوس میتوانست برای خود، رمز، شعار و پرچم ویژه داشته باشد تا در میدان نبرد، نیروهایش با
انسجام بیشتری وارد عمل شوند. همچنین اگر یکی از کردوسها دچار آسیب یا شکست و عقبنشینی میشد، به سبب فاصله زیاد کردوسها از یکدیگر و نیز
استقلال عمل آنها، این شکست به سایر کردوسها منتقل نمیشد، در حالیکه در سازمان صف، شکست بخشی از صف به سرعت کل سپاه را تحت تأثیر قرار میداد.
نخستین بار،
خالدبن ولید در جنگ
یرموک ، سپاه را به ۳۶ تا ۴۰ کردوس تقسیم و نظام کرادیس و خمیس را درهم ادغام کرد. این سازمان به التعبئه الخالدیه شهرت دارد.
خالدبن سعید در فتح شام و
سعدبن ابیوقاص در نبرد
قادسیه از روش خالد پیروی کردند. بهرغم موفقیتآمیز بودن شیوه کرادیس، این روش تا اواخر دوره اموی رواجی نداشت، تا زمانی که
مروانبن محمد از سال ۱۲۸، بهطور مکرر از این شیوه استفاده کرد و پس از آن در میان مسلمانان رواج یافت.
اتخاذ تدابیر مناسب در عرصه نبرد نیز بسیار پراهمیت بود. وضع استقرار نیروهای عملکننده در میدان نبرد میبایست به نحوی میبود که نور خورشید از پشت سر بتابد و جهت وزش باد موافق حرکت نیروها و از پهلوی آنها باشد.
تعیین
ساعت سعد برای شروع جنگ هم معمولاً مورد توجه قرار میگرفت.
فرمانده در مکانی مرتفع زیر سایه چتر یا در خیمهای مستقر میشد و سیر نبرد را بهدقت زیر نظر میگرفت و دستورهای لازم را صادر میکرد. دستور تغییر آرایش جنگی با اصطلاحات مختصر و ویژهای ــ که پیشتر در تمرینهای نظامی به سربازان آموزش داده شده بود ــ صادر میشد. برای نمونه، المیل (به معنای به طرفی برگشتن)،
انقلاب (برهم خوردن صف)، جیش منحرف (منحرف شدن صف)، جیش مستقیم (مرتب شدن)، جیش مورّب (اریب شدن)، استداره صغری (حلقه کوچک)، استداره کبری.
در صدر اسلام، برای آمادگی سپاه شعار «السلاح السلاح»، برای شروع
هجوم «النفیر النفیر»، برای بازگشت «الرجعه الرجعه» و برای پیاده شدن از اسب و پراکنده شدن، شعار «الارض الارض» بهکار میرفت
تکبیر و تعداد دفعات تکرار آن نیز معنای خاصی را
افاده میکرد.
در صورت کثرت شمار لشکریان و نرسیدن صدای فرمانده کل، با تکان دادن پرچم اصلی به دفعات معین و کوبیدن بر طبلها، دستور هجوم صادر میشد.
در ابتدای جنگ تیراندازان و سپس سوارهنظام وارد عمل میشدند.
حمایت از دو جناح چپ و راست لشکر و حمله به جناحین دشمن و تعقیب فراریان دشمن در پایان جنگ، بر عهده سوارهنظام بود .
گردانهای پیاده نیز در مکانهای مخصوص خود مبارزه میکردند و مأمور به پایداری و حتیالامکان بلند نکردن صدای خود بودند. فرماندهان همواره این نکته را یادآوری میکردند که فریاد کشیدن و سروصدای زیاد در میدان جنگ از اسباب شکست است.
بهکار بردن حیلههای جنگی نیز در تغییر نتیجه جنگ بسیار مؤثر بود و گاه شکست قطعی را به
پیروزی مبدل میکرد یا دستکم موجب حفظ جان باقیمانده سپاه میشد ،
یکی از حیلههای رایج جنگی،
کمین گذاشتن در مسیر حرکت سپاه دشمن برای حمله ناگهانی از پشت سر بود .
در میان فرماندهان مسلمان، خالدبن ولید استاد فن جنگ و حیلههای جنگی بود. از تدابیر مهم و سرنوشتساز او، اتخاذ مسیری غیرمعمول برای حرکت سپاه از عراق به
شام به منظور غافلگیر کردن دشمن در جنگ یرموک بود
مدیریت سپاه شکست خورده مسلمانان در جنگ موته و نجات جان باقیمانده مسلمانان با بهکار بستن حیله جابهجایی میمنه با میسره و مقدمه با مؤخره سپاه در شب هنگام، به طوری که دشمن تصور کند برای مسلمانان نیروهای جدید کمکی رسیده است، نیز از ابتکارات وی بود.
اشعار و رجزهایی که مسلمانان معمولاً در آغاز نبردهای تن به تن میخواندند نیز حاوی تفاخرهای دینی و گاه قومی و قبیلهای و نیز حاکی از
ایمان و شجاعت و برتری فرد در جنگاوری بود.
در برخی موارد ایجاد
جنگ روانی با روشهایی چون برافروختن آتش، هلهله، ایجاد اصوات بلند و گوشخراش، شایعهسازی و نشان دادن بیش از واقع نیرو و تعداد سپاهیان به طرق مختلف، در
تضعیف روحیهدشمن مؤثر بود.
طبق آیه خمس،
یک پنجم غنایم جنگ متعلق به
حکومت اسلامی و چهار پنجم دیگر سهم جنگجویان بود. اموالی که بدون جنگ و معمولاً در مسیر حرکت سپاه به دست میآمد، فیء محسوب میشد و بهطور کامل متعلق به حکومت اسلامی بود و به
مصارف عامه میرسید. عمل تقسیم
غنایم جنگی به صاحب منصبی به نام
صاحب الاقباض سپرده میشد.
در تقسیم غنایم، سوارهنظام دو یا سه برابر پیاده نظام سهم دریافت میکرد.
به زنان، بردگان و ذمیان نیز در صورت شرکت در جنگ و انجام دادن برخی خدمات، هدایایی داده میشد.
اسیران جنگ معمولاً در برابر دریافت فدیه از سوی خانوادهشان، آزاد میشدند.
اگر
اسیر ، فقیر بود یا کسی حاضر نبود فدیه او را بپردازد، معمولاً به عنوان
برده به فروش میرسید و مجبور بود در خدمت ارباب مسلمانش باشد
یا بیدریافت فدیه آزادش میکردند،
به شرط اینکه از آن پس علیه مسلمانان اقدام نکند. از دوره عباسیان، گزارشهایی درباره مبادله اسرا میان دو
دولت عباسی و روم شرقی وجود دارد
با اینکه در
قرآن و سیره پیامبر اکرم و بزرگان دین
بر آزاد کردن بردگان و اسیران و رعایت حقوق آنها تأکید شده، اما در دورههای گوناگون حکومت اسلامی، نحوه رفتار با این گروه، تابع ویژگیها و
اخلاق فردی حاکمان و اربابان مسلمان و مختصات اجتماعی هر عصر بوده است، چنانکه گاه زمینههای پیشرفت علمی و اجتماعی برای بردگان نیز مانند گروههای دیگر فراهم و برابر بود؛ دانشمندان و نامداران برخاسته از طبقه بردگان در جوامع مسلمان، بسیار بودهاند
در مقابل، گزارشهای فراوانی هم وجود دارد که حاکی از تعدی به حقوق اسیران است، از جمله کشتار دستهجمعی آنان در بدو
اسارت .
پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ، معمولاً با چراغانی کردن و آراستن معابر، جشنی برپا میشد و
خلیفه ، خلعتها و هدایایی به سران سپاه میبخشید. مثلاً، پس از بازگشت معتضد از
تکریت (۲۸۳) و کشته شدن
صاحبالزنج (۲۶۹) و شکست بابک از
افشین (۲۲۳)، جشنهای مفصّلی برپا شد.
فرماندهان مسلمان عمدتاً پس از فتح سرزمینهای جدید، در مرزها (ثغور) و مناطق سوقالجیشی، بخشی از سپاه را برای مرزبانی و حفاظت باقی میگذاشتند. مثلاً در سال ۱۷ برای
ثغر کوفه، چهار مرز
حلوان ، ماسبذان، موصل و
قرقیسیا تعیین شد و برای هر مرز یک فرمانده و یک نایب انتخاب گردید.
در فتوحات ایران و شام معمولاً به مسئله ثغور و عواصم توجه میشد، اما در فتوحات شمال
افریقا عمدتاً جنگها به شکل حمله و غارت و تنبیه قبایل آشوبگر و بازگشت از منطقه بود و پایگاه ثابتی در بسیاری از مناطق مفتوحه تشکیل نمیشد.
در دوره عباسی، با توقف جریان فتوحات، اصلیترین و مهمترین وظیفه نیروهای نظامی علاوه بر حفظ امنیت و سرکوب شورشهای داخلی، حفظ ثغور بود و به نظر میرسد ارتش ثابت، به صورتی که در دوره فتوحات در زمان خلفای راشدین و امویان مورد نیاز بود، از ارکان ضروری دولت اسلامی تلقی نمیشد.
(۱) قرآن.
(۲) محمود شكری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، چاپ محمد بهجه اثری، بیروت.
(۳) ابناثیر (علی
بن محمد).
(۴) ابناثیر (مبارك
بن محمد)، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاح
بن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۵) ابنحبیب، كتاب المحبّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دكن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت، بیتا.
(۶) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل ، بیروت: دارصادر،بیتا.
(۷) ابنخلدون.
(۸) ابندرید، كتاب جمهرهاللغه ، چاپ رمزی منیر بعلبكی، بیروت ۱۹۸۷ـ ۱۹۸۸.
(۹) ابنسعد (بیروت).
(۱۰) ابنعبدربّه، العقد الفرید ، ج ۱، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳، ج ۳، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۱۱) ابنقتیبه، كتاب عیونالاخبار، بیروت: دارالكتاب العربی، بیتا.
(۱۲) ابنكلبی، كتاب نسب الخیل فی الجاهلیه و الاسلام و أخبارها ، روایه أبی منصور جوالیقی، در كتابان فیالخیل، چاپ نوری حمّودی قیسی و حاتم صالح ضامن، بیروت: عالم الكتب، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) ابنمقفع، رساله ابنالمقفع فی الصحابه، در رسائل البلغاء، اختیار و تصنیف محمد كردعلی، قاهره: مطبعه لجنه التألیف و الترجمه و النشر، ۱۳۷۴/۱۹۵۴.
(۱۴) ابنمنظور.
(۱۵) ابنمنكلی، الادلّه الرّسمیه فی التّعابی الحربیه، چاپ محمود شیت خطّاب، بغداد ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۶) همو، الحیل فی الحروب و فتح المدائن و حفظ الدّروب، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز احمد، قاهره ۲۰۰۰.
(۱۷) ابنهشام، السیره النبویه ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بیتا.
(۱۸) ابوالفرج اصفهانی.
(۱۹) حبیب
بن اوس ابوتمّام، دیوان الحماسه، به روایت موهوب
بن احمد جوالیقی، چاپ عبدالمنعم احمدصالح، بغداد ۱۹۸۰.
(۲۰) محمد توفیق أبوعلی، صورهالعادات و التقالید و القیم الجاهلیه فی كتب الامثال العربیه من القرن ۶ـ۹ ه / ۱۲ـ۱۵م ، بیروت ۱۹۹۹.
(۲۱) یعقوب
بن ابراهیم ابویوسف قاضی، كتاب الخراج ، چاپ
قصی محبالدین خطیب، قاهره ۱۳۹۷.
(۲۲) بلاذری (بیروت).
(۲۳) عبدالملك
بن محمد ثعالبی، فقهاللغه و سرّالعربیه، چاپ سلیمان سلیم بواب، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۴) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، بیروت ۱۹۶۸؛
(۲۵) همو، كتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۹، چاپ افست بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۹؛
(۲۶) جوادعلی، المُفَصَّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۲۷) حسان
بن ثابت، دیوان ، شرح یوسف عید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۸) خلیفه
بن خیاط، تاریخ خلیفه
بن خیاط ، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حكمت كشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۲۹) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۳۰) محمد رشیدی، تفریج الكروب فی تدبیر الحروب ، چاپ عارف احمد عبدالغنی، دمشق۱۹۹۵؛
(۳۱) عباس زریاب خویی، سیره رسولاللّه ، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۳۲) محمدبن مسلم زهری، المغازی النبویه ، چاپ سهیل زكار، دمشق ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۳۳) جرجی زیدان، تاریخ التمدّن الاسلامی، ج ۱، مصر ۱۹۱۴.
(۳۴) عبدالجبار سامرائی، «نظم التعبئه عندالعرب»، المورد ، ج ۱۲، ش ۴ (۱۴۰۴).
(۳۵) یاسین سوید، الفن العسكری الاسلامی: اصوله و مصادره ، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۳۶) طبری، تاریخ (لیدن).
(۳۷) مرضی
بن علی طرسوسی، موسوعهالاسلحه القدیمه، الموسوم تبصره ارباب الالباب ، چاپ كارین صادر، بیروت ۱۹۹۸.
(۳۸) حسن
بن عبداللّه عباسی، آثار الاول فی ترتیب الدول ، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳۹) عبدالحمیدبن یحیی كاتب، رساله عبدالحمید الكاتب فی نصیحه ولی العهد ، در رسائل البلغاء ، اختیار و تصنیف محمد كردعلی، قاهره: لجنه التألیف و الترجمه والنشر، ۱۳۷۴/۱۹۵۴.
(۴۰) غازی اسماعیل مطیع مهر، مبادیء الحرب فی صدرالاسلام، عمان ۱۹۹۴.
(۴۱) جهادیه قرهغولی، العقلیه العربیه فی التنظیمات الاداریه و العسكریه فی العراق و الشام خلال العصر العباسی الاول: ۱۳۲ ه ـ ۲۳۲ ه، بغداد ۱۹۸۶.
(۴۲) علی
بن محمد ماوردی، الاحكام السلطانیه و الولایات الدینیه، قاهره ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
(۴۳) مسعودی، مروج (بیروت).
(۴۴) مسكویه.
(۴۵) احمدبن محمد میدانی، مجمع الامثال، مشهد ۱۳۶۶ ش.
(۴۶) نصربن مزاحم، وقعه صفّین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۴۷) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایه الارب فی فنون الادب ، قاهره ۱۹۲۳ ـ۱۹۹۰.
(۴۸) محمدبن عمر واقدی، فتوح الشام ، بیروت: دارالجیل، بیتا.
(۴۹) همو، كتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۵۰) ابوسعید هرثمی شعرانی، مختصر فی سیاسه الحروب، چاپ عارف احمد عبدالغنی، دمشق ۱۹۹۵.
(۵۱) یعقوبی، تاریخ.
(۵۲) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplإment aux dictionnaires arabs , Leiden ۱۸۸۱, repr. Beirut ۱۹۸۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ نزد عرب دوره جاهلی»، شماره ۵۰۹۱.