• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تنبلی در جهاد (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عوامل تنبلی در جهاد عبارتند از :



تردید در ایمان به خدا و آخرت، موجب تنبلی در امر جهاد گشته.
انما یستـاذنک الذین لا یؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین. تنها کسانی از تو اجازه (این کار را) می‌گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است آنها در تردید خود سرگردانند. • اگر آنها (راست می‌گفتند، و) اراده داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیله‌ای برای آن فراهم می‌ساختند! ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین»و پیران و بیماران     بنشینید! »
خداوند در این دو آیه می‌خواهد بفرماید: جهاد در راه خدا با جان و مال از لوازم ایمان واقعی و درونی به خدا و روز جزاست، چون چنین ایمانی آدمی را به تقوی وا میدارد، و مؤمن بخاطر داشتن چنین ایمانی نسبت به وجوب جهاد بصیرتی بدست می‌آورد و همین بصیرت نمی‌گذارد که در امر جهاد تثاقل و کاهلی کند، تا چه رسد به اینکه از ولی امر خود اجازه تخلف و معافیت از جهاد بخواهد. بخلاف منافق که او بخاطر نداشتن ایمان به خدا و روز جزا دارای چنین تقوایی نگشته، دلش همواره در تزلزل و تردید است و در نتیجه در مواقف دشواری که پای جان و مال در میان است دلش می‌خواهد بهر وسیله ممکن طفره برود و خود را کنار بکشد، و برای اینکه از رسوایی خود نیز جلوگیری بعمل آورده باشد و صورت قانونی بدان بدهد از ولی امرش درخواست معافیت می‌کند.
این دو نشانه مخصوص" مؤمنان" و" منافقان" صدر اسلام و میدان جنگ" تبوک" نبود بلکه امروز نیز" مؤمنان راستین" را از" مدعیان دروغین" با این دو صفت می‌توان شناخت،مؤمن،شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحیر و عذرتراش!


برخورداری از ثروت و امکانات مادی، موجب تنبلی و گریز از جهاد است.
واذا انزلت سورة ان ءامنوا بالله وجـهدوا مع رسوله استـذنک اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع القـعدین. و هنگامی که سوره‌ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!»، افرادی از آنها منافقان     که توانایی دارند، از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند: «بگذار ما با قاعدین(آنها که از جهاد معافند) باشیم! »
" طول" (بر وزن قول) به معنی امکانات و توانایی مالی آمده است، بنا بر این" اولوا الطول" به معنی کسانی است که دارای قدرت مادی کافی برای حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال مایل بوده‌اند در صف افراد ناتوان یعنی آنها که از نظر جسمی یا مالی توانایی جهاد نداشته‌اند، بمانند.
اصل این کلمه از" طول" (بر وزن پول) که ضد" عرض" است گرفته شده و تناسب این دو معنی با یکدیگر روشن است، زیرا توانایی مالی و جسمی یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را می‌رساند.


دلخوشی به زندگی دنیا ، عامل تنبلی و کاهلی مسلمانان در امر جهاد است.
یـایها الذین ءامنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوة الدنیا من الاخرة فما متـع الحیوة الدنیا فی الاخرة..‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید! » بر زمین سنگینی می‌کنید (و سستی به خرج می‌دهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده‌اید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست!
آیات فوق ناظر به جریان جنگ"تبوک" است.
این واقعه در سال نهم هجری یعنی حدود یک سال بعد از جریان فتح مکه روی داد، و از آنجا که درگیری و مقابله در این میدان با یکی از ابرقدرتهای جهان آن روز بود نه با یک گروه کوچک یا بزرگ عرب، جمعی از مسلمانان از حضور در این میدان وحشت داشتند، و لذا زمینه برای سمپاشی و وسوسه‌های منافقان کاملا آماده بود، آنها نیز برای تضعیف روحیه مؤمنان از هیچ چیز فروگذار نمی‌کردند.
فصل چیدن میوه‌ها و برداشت محصول فرا رسیده بود و برای مردمی که یک زندگی محدود کشاورزی و دامداری دارند این روزها ایام سرنوشت محسوب می‌شود چرا که رفاه یک سال آنها به آن بستگی دارد.
بعد مسافت، گرمی هوا نیز چنان که گفتیم به این عوامل باز دارنده کمک می‌کرد.
در اینجا وحی آسمانی به یاری مردم شتافت و آیات قرآن پشت سر یکدیگر نازل شد و در برابر این عوامل منفی قرار گرفت.
در نخستین آیه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت می‌کند، گاهی به زبان تشویق، و گاهی به زبان ملامت و سرزنش، و گاهی به زبان تهدید، با آنها سخن می‌گوید و از هر دری برای آماده ساختن آنها وارد می‌شود.
نخست می‌گوید: "‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا و به سوی میدان جهاد حرکت کنید سستی و سنگینی به خرج می‌دهید"؟ (یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض).
" اثاقلتم" از ماده" ثقل" به معنی سنگینی است، و جمله" اثاقلتم الی الارض" کنایه از تمایل به ماندن در وطن و حرکت نکردن به سوی میدان جهاد است، و یا کنایه از تمایل به جهان ماده و چسبیدن به زرق و برق دنیا است، و در هر صورت این وضع گروهی از مسلمانان ضعیف الایمان بود نه همه آنها و نه مسلمانان راستین و عاشقان جهاد در راه خدا.
سپس با سخن ملامت آمیزی می‌گوید: " آیا به این زندگی دنیا، این زندگی پست و زودگذر و ناپایدار، بجای زندگی وسیع و جاویدان آخرت راضی شدید"؟
(ا رضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة).
" با این که فوائد و متاع زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت یک امر ناچیز بیش نیست" (فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل).
چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانباری ممکن است بدهد؟ و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابی به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست می‌دهد؟


فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لا تنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون• فان رجعک الله الی طـائفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین• ولا تعجبک امولهم واولـدهم انما یرید الله ان یعذبهم بها فی الدنیا وتزهق انفسهم وهم کـفرون. تخلف جویان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: «در این گرما، (بسوی میدان) حرکت نکنید! » (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است! » اگر می‌دانستند! • هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! » • مبادا اموال و فرزندانشان، مایه شگفتی تو گردد! (این برای آنها نعمت نیست بلکه) خدا می‌خواهد آنها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جانشان برآید در حالی که کافرند!


فرح و سرور مقابل غم و اندوه است، و این دو حالت نفسانی و وجدانی است که یکی لذت بخش و دیگری ناراحت کننده است. و کلمه" مخلفون" اسم مفعول از ماده" خلف" است که به معنای باقی گذاردن برای بعد از رفتن است، و کلمه" مقعد" از ماده" قعود"مصدر" قعد، یقعد" می‌باشد، و کنایه است از نرفتن به جهاد.
کلمه" خلاف" مانند" مخالفت" مصدر" خالف، یخالف" است، و بطوری که بعضی‌ها گفته‌اند گاهی به معنای بعد می‌آید، و بعید نیست که در آیه" اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا-
در این صورت نمی‌پایند بعد تو مگر اندکی" به این معنا باشد. و با اینکه از نظر سیاق کلام جا داشت بفرماید: " خلافک- بمنظور مخالفت تو" اگر فرمود" خلاف رسول الله- به منظور مخالفت رسول خدا" برای این بود که دلالت کند بر اینکه منافقین از مخالفت امر خدا خوشحال می‌شدند، با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم لجبازی نداشتند، چون رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم جز پیغام آوردن کار دیگری نداشت.
اعجاب به چیزی به معنای مسرور شدن از آن است، بخاطر جمال و یا کمال و یا امثال آن که در آن چیز مشاهده می‌شود، و کلمه" زهوق" به معنای خروج به سختی، و اصل آن بطوری که گفته‌اند به معنای بیرون آمدن جان و مردن است.
خدای تعالی در این آیه پیغمبر گرامی اش را از اینکه شیفته اموال و اولاد منافقین گردد نهی می‌کند. البته از سیاق آیه برمی آید که مقصود شیفتگی در برابر کثرت اولاد و اموال ایشان است، آن گاه این معنا را چنین تعلیل می‌کند که این اموال و اولاد- که قهرا انسان را به خود مشغول می‌کند- نعمتی نیست که مایه سعادت آنان گردد، بلکه نقمتی است که ایشان را به شقاوت می‌کشاند، چون خداوندی که این نعمت‌ها را به ایشان داده، مقصودش این بوده که ایشان را در زندگی دنیا عذاب نموده جان آنان را در حال کفر بگیرد.


آری، زندگی که هر موجود زنده‌ای آن را برای خود سعادت و راحت می‌شمارد، وقتی مایه سعادت، و در آن راحتی و بهجت و سرور است که بر مجرای حقیقی اش جریان داشته باشد، یعنی آدمی به آثار واقعی آن که همانا علم نافع و عمل صالح است رسیده باشد، و بغیر آنچه خیر او و سودش در آن است اشتغال نورزد، این است آن حیاتی که مرگ در آن نیست، و همین است آن راحتی که آمیخته با تعب و رنج نمی‌گردد، و این است آن لذتی که تلخی و الم در آن راه ندارد، و چنین زندگی جز در تحت ولایت خدا میسر نمی‌شود: " الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون" و اما کسی که به دنیا مشغول شده، زینت‌های دنیوی و مادی او را مجذوب کرده، اموال و فرزندان او را شیفته، آمال و آرزوهای کاذب، او را فریب داده و شیطان از خود بی خبرش کرده باشد، او در تناقض‌های قوای بدنی و تزاحم‌هایی که بر سر لذائذ مادی درگیر می‌شود، قرار گرفته، و با همان چیزهایی که آنها را مایه سعادت خود خیال می‌کرد به شدیدترین عذابها دچار می‌شود.
آری، این خود حقیقتی است که همه به چشم خود می‌بینیم که هر چه دنیا بیشتر به کسی روی بیاورد و از فراوانی مال و اولاد بیشتر برخوردار شود، بهمان اندازه از موقف عبودیت دورتر و به هلاکت و عذابهای روحی نزدیک تر می‌شود، و همواره در میان لذائذ مادی و شکنجه‌های روحی غوطه می‌خورد. و آن چیزی که این طائفه غفلت زده خوشی و فراخی اش می‌خوانند در حقیقت تنگی و ناگواری است، هم چنان که قرآن کریم فرموده: من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی "پس نتیجه اعراض آدمی از ذکر پروردگار خود این است که به رو در منجلاب دنیا فرو رود، و آن را سعادت زندگی و راحت نفس و لذت روح خود پندارد، و با همین خیال فاسد در گرداب فتنه‌ها و محنت‌هایی که می‌بیند غوطه ور گشته، زیر و بالا رود، و سرانجام هم بخاطر خروج از رسم عبودیت به پروردگار خود کافر شود،


۱. توبه/سوره۹، آیه۴۵.    
۲. توبه/سوره۹، آیه۴۶.    
۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۸۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۳۱.    
۵. توبه/سوره۹، آیه۸۶.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۷۴.    
۷. توبه/سوره۹، آیه۳۸.    
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۴۱۳.    
۹. توبه/سوره۹، آیه۸۱.    
۱۰. توبه/سوره۹، آیه۸۳.    
۱۱. توبه/سوره۹، آیه۸۵.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۴۸۴، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۱۴، ترجمه موسوی همدانی.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۵۳۹، برگرفته از مقاله «تنبلی در جهاد»    






جعبه ابزار