• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تقیه (آیات و روایات)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تقیّه به معنای ابراز عقیده یا انجام دادن کاری بر خلاف‌ نظر و اعتقاد قلبی است. این مسئله، یکی از مباحث اساسی در بین پیروان مذاهب اسلامی می باشد. وهابیت، تقیه را انکار نموده و آن را به «نفاق» تشبیه می‌کند! این گروه متاثر از دیدگاه های ابن‌تیمیه است. او، شیعیان را به علت اعتقاد به تقیه همانند یهودیان می‌داند و در نتیجه آن‌ها رو متهم به دروغ و نفاق کرده است. با رجوع به آیات قرآن و روایات و سیره صحابه و همچنین نظرات علمای شیعه و سنی و برخی فتاوی وهابیت مشخص می‌شود که نظر ابن تیمیه درست نیست.



«ابن‌تیمیه» وقتی به پیروان مکتب تشیع، که قائل به مشروعیت تقیه هستند می‌رسد، می‌گوید که شیعیان همانند «یهود» هستند. یهودی‌ها «تقیه» دارند، شیعیان هم تقیه دارند! همان‌طور که زندقه و ملحدین، عمداً دروغ می‌گویند، شیعیان هم عمداً دروغ می‌گویند:
«وَ أَمَّا الرَّافِضَةُ، فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ زَنْدَقَةٍ، وَ إِلْحَادٍ، وَ تَعَمُّدُ الْكَذِبِ كَثِيرٌ فِيهِمْ، وَ هُمْ يُقِرُّونَ بِذَلِكَ حَيْثُ يَقُولُونَ: دِينُنَا التَّقِيَّةُ، وَ هُوَ أَنْ يَقُولَ أَحَدُهُمْ بِلِسَانِهِ خِلَافَ مَا فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا هُوَ الْكَذِبُ وَ النِّفَاقُ» اصل و ریشه بدعت‌های شیعیان، زندقه و الحاد و کفر است. و عمداً دروغ گفتن در میان ایشان زیاد است و خودشان هم به این مسئله اقرار دارند چرا که می‌گویند دین ما تقیه است! تقیه یعنی کسی سخنی را بر خلاف آنچه در دل دارد بر زبان جاری کند. و این همان دروغ و نفاق است.
در جای دیگر این کتاب، با این الفاظ به شیعه می‌تازد: «وَ عَامَّةُ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ وَ أَسْبَابِهِ لَيْسَتْ فِي أَحَدٍ مِنْ أَصْنَافِ الْأُمَّةِ أَظْهَرَ مِنْهَا فِي الرَّافِضَةِ، حَتَّى يُوجَدَ فِيهِمْ مِنَ النِّفَاقِ الْغَلِيظِ الظَّاهِرِ مَا لَا يُوجَدُ فِي غَيْرِهِمْ. وَ شِعَارُ دِينِهِمْ التَّقِيَّةُ الَّتِي هِيَ أَنْ يَقُولَ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، وَ هَذَا عَلَامَةُ النِّفَاقِ.» نشانه‌ها و اسباب نفاق، در هیچ صنفی از اصناف امت اسلامی، به اندازه مذهب شیعه وجود ندارد. حتی نفاق شدید و آشکاری که در شیعه هست، در غیر شیعه وجود ندارد. و اساساً شعار دینشان تقیه است. تقیه یعنی سخنی را بر خلاف آنچه در دل داری بر زبان جاری کنی و این نشانه نفاق است.
و در جائی دیگر نیز می‌گوید: «رَأْسُ مَالِ الرَّافِضَةِ التَّقِيَّةُ، وَ هِيَ أَنْ يُظْهِرَ خِلَافَ مَا يُبْطِنُ كَمَا يَفْعَلُ الْمُنَافِقُ» اساس تمایلات شیعه، تقیه است. و تقیه این است که خلاف آنچه در دل پنهان داری، اظهار کنی. همان‌گونه که منافق انجام می‌دهد.
حال می‌خواهیم با بررسی سخنان ابن‌تیمیه در مورد تقیه، از زوایای مختلف قرآنی، روائی و نیز سیره صحابه؛ دروغ بودن ادعاهای وی، بیشتر آشکار بکنیم:


«تقیه» یک بحث قرآنی است. و هیچ ارتباطی به شیعه و سنی ندارد. و در سه آیه از آیات قرآن کریم، به این مسئله و مشروعیت آن اشاره شده است:

۲.۱ - آیه اول:

خدای متعال در سوره آل‌عمران به صراحت می‌فرماید:
«لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة؛ افراد با ایمان نبايد به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‌اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى‌شود)، مگر اينكه از آنها پبرهيزيد (و به خاطر هدف‌هاى مهم‌ترى تقيه كنيد.»
این آیه در حقیقت می‌فرماید که زیر بار حکومت کفر رفتن حرام است، مگر اینکه از روی تقیه باشد! اظهار محبت به کفار حرام است، مگر از روی تقیه! یک نفر از کفار می‌ترسد، به جانش، به مالش و به آبرویش از او می‌ترسد، لذا به او اظهار مودت می‌کند، یعنی «تقیه خوفی»؛ قرآن می‌گوید که اشکالی ندارد. یا نه، اظهار محبت می‌کند تا آنها را نرم کند برای جذب به اسلام، یعنی «تقیه مداراتی»؛ اطلاق این آیه، هر دو را شامل می‌شود.

۲.۲ - آیه دوم

این آیه در رابطه با جناب «عمار» است. می‌فرماید:
«مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان؛ کسانی که بعد از ایمانشان به خدا کافر شوند (مجازات می‌شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است.»
این آیه صراحت دارد در اظهار کفر انسان با ایمان از روی تقیه. شما می‌گوئید که شیعیان از روی تقیه پشت سر اهل‌سنت نماز می‌خوانند، و این درست نیست! خب شما آیه قرآن را ببینید که می‌گوید اگر کسی از روی تقیه، و برای حفظ جانش، کلمه کفر را بر زبان جاری کند، ایرادی ندارد.
این آیه مطلق هم هست. می‌فرماید: «مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمان» فرقی نمی‌کند که از چه کسی مکره بشود، هم تقیه از کفار را می‌گیرد و هم از دیگر مسلمانان را. در حقیقت این آیه یک ملاکی را به ما می‌دهد. و آن خوف بر جان و مال و... است. از هر کس که باشد فرقی نمی‌کند. مثل این است که شارع مقدس می‌گوید که شراب نخورید چون مست کننده است. این مست کردن یک ملاک است. و تمام موارد را شامل می‌شود. خمر باشد، نبیذ باشد و یا عصیر باشد، فرقی نمی‌کند. وقتی مست کنندگی آن ثابت شد، حرمتش ثابت می‌شود.

۲.۳ - آیه سوم

خداوند متعال در سوره غافر می‌فرماید:
«وقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَه..؛ و مرد مؤمنی از فرعونیان که ایمان خود را پنهان می‌داشت گفت...»
این آیه نیز به صراحت، مسئله کتمان ایمان، یعنی همان تقیه از ترس دیگران را مطرح کرده و مهر مشروعیت بر آن زده است.


در کنار آیات قرآن کریم که به صراحت مسئله تقیه را مطرح کرده بود و به آن مشروعیت بخشیده بود، روایات فراوانی از شیعه و سنی نیز داریم که بر مشروعیت تقیه دلالت دارند. که به بخشی از این روایات اشاره می‌کنیم:

۳.۱ - روایات شیعه

روايات بسياري از طريق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) درباره «تقيه» وارد شده است كه اگر نگوييم به حد تواتر معنوی مي‌رسد، قطعاً از حد استفاضه تجاوز مي‌كند؛ تا جايي كه مرحوم «شیخ حر عاملی» (رضوان‌الله‌تعالي‌عليه) در كتاب وسائل الشیعه، ۱۲۸ روايت را در ضمن ۱۳ باب جمع‌آوري كرده است. از ميان اين همه روايت به طور اختصار فقط به چند روايت اشاره مي‌كنيم:

۳.۱.۱ - روایت اول

حضرت امام صادق (سلام‌الله‌علیه) می‌فرماید:
«إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‌» همانا نُه دهم (۹۰%) دین در تقیه است. و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

۳.۱.۲ - روایت دوم

حضرت امام باقر (سلام‌الله‌علیه) می‌فرماید:
«التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه» تقیه‌ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد.

۳.۲ - روایات اهل‌سنت

: در کنار روایات شیعه بر مشروعیت تقیه، ما چند نمونه هم از کتب اهل‌سنت انتخاب کرده‌ایم که «تقیه» را امری مجاز و مشروع معرفی نموده است

۳.۱.۱ - روایت اول

روایت «صحیح بخاری»: «عایشه» می‌گوید که از پیامبر پرسیدم که آیا حجر اسماعیل، جزء «بیت» است یا جزء «بیت» نیست؟ پیامبر در جواب من فرمود: بله جزء بیت است. گفتم: پس چرا دستور نمی‌دهید که آن را داخل در «بیت» بکنند؟ پیغمبر فرمود: «يَا عَائِشَةُ، لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ، فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ» پیغمبر اکرم به عایشه فرمود: ای عایشه! اگر قوم تو تازه از جاهلیت به اسلام در نیامده بودند، دستور می‌دادم تا خانه خدا را خراب بکنند و حجر اسماعیل را که از خانه خارج شده را در بیت داخل می‌کردم.
پیغمبر اکرم از ترس قوم عایشه، دستور به تخریب حجر اسماعیل نمی‌دهد! آیا این عمل پیغمبر، تقیه نیست!؟ حضرت می‌فرماید که «حجر اسماعیل» جزء «بیت» است و باید هم داخل «بیت» بشود، ولی من از ترس اینکه قوم تو به جاهلیت برنگردند، به این تکلیف شرعی خودم، عمل نمی‌کنم! لذا ما در تاریخ می‌بینیم که وقتی «عبدالله بن زبیر» بر مکه مسلط شد، اولین کاری که انجام داد این بود که خانه خدا را ویران کرد و «حجر اسماعیل» را داخل در «بیت» کرد. سپس گفت: مردم در زمان پیغمبر، تازه مسلمان بودند و احتمال داشت که از دین بیرون بروند؛ ولی الآن دیگر اینچنین موقعیتی نیست. بعدها وقتی «حجاج بن یوسف ثقفی» (علیه‌لعائن‌الله)، بر مکه مسلط شد، خانه خدا را ویران کرد و حجر اسماعیل را دوباره از خانه خدا جدا کرد. حکام بعدی که آمدند، دیگر به خانه خدا دست نزدند.

۳.۱.۲ - روایت دوم

روایت «ابن‌ابی‌شیبه» در «المصنف ابن‌ابی‌شیبه»، (متوفای ۲۳۵هـ)، و استاد «بخاری» هم نقل کرده است: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» هر کس تقیه نداشته باشد، ایمان ندارد.
[۱۰] الصنعاني، عبد الرزاق بن همام، المصنف، ج۶، ص ۴۷۴.


۳.۲.۳ - روایت سوم

روایت «سیوطی» در «جامع الأحادیث»: «سیوطی» هم از نبی مکرم نقل کرده است که فرمود: «لا دينَ لِمَن لا تَقيَّةَ لَه» هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

۳.۲.۴ - روایت چهارم

روایت «متقی هندی» در «کنزل العمال»: «متقی هندی» از وجود مقدس امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) نقل کرده است که فرمود: «لا دينَ لِمَن لا تَقيّة لَه» هر کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.

۳.۲.۵ - روایت پنجم

روایت «ابن‌ماجه» در «سنن»: در «سنن ابن‌ماجه» از «ابوذر غفاری» روايت شده است که رسول خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِي الْخَطَأَ، وَ النِّسْيَانَ، وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ» همانا خداوند خطا و فراموشی را از امت من برداشته است و نیز آنچه که برآن اجبار بشوند.
پس بنابراین: قرآن، «تقیه» را تثبیت می‌کند. «سنت» نیز «تقیه» را تثبیت می‌کند. و در این مسئله هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد.


علاوه بر آیات قرآن کریم و روایات نبوی، سیره صحابه نیز که در نزد اهل‌سنت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، بر مشروعیت تقیه دلالت آشکاری دارد. تقیه «ابوهریره» از «عمر بن خطاب»: «ابوهریره» که گل سرسبد صحابه است، و بیش از ۵ هزار روایت در منابع اهل‌سنت دارد، یعنی یک سوم روایات اهل‌سنت، از ابوهریره است، می‌گوید: «حفظت عن رسول الله وعاءين فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم» از رسول خدا دو ظرف پر از حديث حفظ نموده‌ام كه هر آنچه تاكنون روايت كرده‌ام يكي از اين دو ظرف بوده است كه اگر بنا باشد ظرف ديگر را نيز بگشايم گردنم زده خواهد شد! «ابن‌عساکر» نیز از «ابوهریره» نقل کرده است که گفت: «إني لا حدث أَحَادِيثَ لَوْ تَكَلَّمْتُ بِهَا فِي زَمَانِ عُمَرَ أَوْ عِنْدَ عُمَرَ لَشَجَّ رَأْسِي» ‌من احادیثی در سینه دارم که اگر در زمان عمر و یا در حضور عمر به زبان می‌آوردم، سرم را می‌شکافت. ؛
[۱۶] الذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص ۶۰۱.
؛
[۱۷] ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۰۷.
آیا این عمل «ابوهریره»، تقیه نیست!؟ کتمان احادیث، و عدم نقل آنها از ترس عمر، تقیه هست یا نیست؟
تقیه جالب «عبدالله بن مسعود»: «ابن‌حزم آندلسی» از «عبدالله بن مسعود» نقل کرده است که گفت: «مَا مِنْ ذِي سُلْطَانٍ يُرِيدُ أَنْ يُكَلِّفَنِي كَلاَمًا يَدْرَأُ عَنِّي سَوْطًا أَوْ سَوْطَيْنِ إِلاَّ كُنْت مُتَكَلِّمًا بِهِ» اگر صاحب قدرتی مرا مجبور کند که حرفی را بزنم تا بدین‌وسیله از دست یک یا دو تازیانه او در امان بمانم، چنین حرفی را خواهم زد. این فقط دو نمونه کوچک بود از جواز تقیه در سیره صحابه. و ما فراوان داریم از مصادیق تقیه صحابه، که چه از کفار و چه از مسلمان، تقیه نموده‌اند.


وجوب و مشروعيت تقيه در شرائط خاص از ديدگاه پيروان اهل‌بيت (عليهم‌السلام) اجماعي است، كه در اين قسمت سخن شیخ صدوق (متوفاي۳۸۱هـ)، شیخ طوسی (متوفاي۴۶۰هـ) و محقق کرکی (متوفاي۹۴۰هـ) را نقل مي‌كنيم: «شيخ صدوق» مي‌نويسد: «التقية فريضة واجبة علينا في دولة الظالمين، فمن تركها فقد خالف دين الإمامية وفارقه.» تقيه يکی از واجبات است که در زمان حکومت ظالمان وجوب آن حاصل مي‌شود؛ بنابراين اگر کسی تقيه را ترک کند، با مذهب شيعه مخالفت کرده و از آن بيرون است. و در کتاب «الإعتقادات» مي‌نويسد: «اعتقادنا في التقية انّها واجبة، من تركها كان بمنزلة من ترك الصلاة.» نظر ما در مورد تقيه آن است که واجب است؛ کسی که آن را ترک نمايد مانند کسی است که نماز را ترک کرده است.
«شيخ طوسي» درباره «تقيه» مي‌نويسد: «والتقية - عندنا - واجبة عند الخوف على النفس وقد روي رخصة في جواز الافصاح بالحق عندها... و ظاهر أخبارنا يدل على أنّها واجبة، و خلافها خطأ.» ما (شيعيان) تقيه را زمانی واجب مي‌دانيم که شخص، احتمال خطر بر جان خويش را بدهد؛ روايت در مورد جواز تقيه نکردن نيز آمده است... اما روايات ما دلالت دارد که تقيه واجب است و مخالفت با آن اشتباه است.
«محقق كركي» نیز مي‌نويسد: «اعلم أن التقية جائزة و ربما وجبت، و المراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف في ما يدينون به خوفا. و الأصل فيه قبل الاجماع ما اشتهر من أقوال أهل البيت عليهم السلام و أفعالهم.» بدان که تقيه جایز است و گاهی واجب می‌شود؛ و مقصود از تقيه اين است که از روی ترس در ظاهر موافق با چيزی باشی که مخالفين به آن اعتقاد دارند. و علت وجوب آن جدای از اجماع، سخنان مشهور ائمه در اين زمينه و کردار ايشان است.


علاوه بر فقهای امامیه، فقهای اهل‌سنت نیز قائل به جواز و مشروعیت تقیه هستند، که به چند نمونه اشاره می کنیم:
«فخر رازی» در ذیل آیه «إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد: «ظاهر الآية يدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي رضي الله عنه أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقية محاماة على النفس.» ظاهر آيه بر اين دلالت دارد كه تقيه تنها زمانی جايز است که كفار غلبه كرده و مسلط و پيروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که می‌گويد: اگر دگرگوني بين مسلمانان همانند تغيير و دگرگوني بين مسلمانان و مشركان باشد، تقيه براي حفظ جان لازم است وی براي اثبات عدم انحصار مشروعيت تقيه به صدر اسلام و تداوم آن مي‌گويد: «الحكم السادس: قال مجاهد: هذا الحكم كان ثابتا في أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنين فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقية جائزة للمؤمنين إلى يوم القيامة، و هذا القول أولى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمكان» حکم ششم: مجاهد گفته است: اين حکم در اول اسلام بوده است؛ زيرا مسلمانان ضعيف بودند؛ اما بعد از نيرو پيدا کردن دولت اسلامی ديگر اين حکم جايز نيست. و از حسن روايت شده است که گفته است: تقيه برای مؤمنين تا روز قیامت جايز است. و اين نظر دوم قوی‌تر است؛ زيرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جايز است.

آقای «نووی» (متوفای ۶۷۶هـ)، در این زمینه می گوید: «وقد اتفق الفقهاء على انه لو جاء ظالم يطلب انسانا مختفيا ليقتله أو يطلب وديعة لانسان ليأخذها غصبا و سأل عن ذلك وجب على من علم ذلك اخفاؤه و انكار العلم به و هذا كذب جائز بل واجب لكونه في دفع الظالم.» علما اجماع دارند که اگر ظالمی نزد انسان آمد و از وی محل شخصی مخفی شده را به پرسد تا او را به قتل برساند، يا در مورد محل امانتی سؤال کند تا آن را غصب نمايد، واجب است کسی که محل آن را مي‌داند، آن را مخفی کرده و بگويد آن را نمي‌دانم؛ و اين از مواردی است که دروغ در آن جايز و بلکه واجب است؛ زيرا با اين کار شخص ظالمی را مانع شده است. و در جاي ديگر مي‌گويد: «و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب عليه الكذب في انه لا يعلم أين هو.» خلافي نيست که اگر شخصی ظالم بخواهد کسی را که در نزد شخصی ديگر مخفی شده است بکشد، بر وی واجب است که دروغ بگويد که نمي‌داند وی کجا است.

آقای آلوسی در ذیل آیه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» می نویسد: «وفى الآية دليل على مشروعية التقية و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الاول من كانت عداوته مبنية على اختلاف الدين كالكافر و المسلم و الثانى من كانت عداوته مبنية على أغراض دنيوية كالمال و المتاع و الملك و الامارة.» اين آيه دلالت بر جواز تقيه می‌کند؛ و در تعريف آن، چنين گفته‌اند: حفظ کردن جان و يا ناموس و يا مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: يكي آنكه دشمنی او به خاطر اختلاف دينی است؛ مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و ديگری آنكه دشمنی‌اش به خاطر اهداف دنيوی است؛ مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی.


«اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء»، که بالاترین مقام فتوای وهابیت است، و در رأس این لجنه هم، «مفتی اعظم» قرار دارد؛ در جواب فتوای شماره ۱۲۷۵، که در مورد تقیه سؤال شده است، می نویسد: «إن اعترض عليه المصلون بالمسجد و خشي أن تحدث فتنة من وضع يده اليمنى على اليسرى في الصلاة و أن ينشأ عن ذلك ضرر ترك القبض أرسل يديه اتقاء للفتنة و الضرر، و لا يجوز له أن يتخلف عن الجماعة و يصلي في بيته» فردی وارد مسجدی می شود و می ترسد که از قرار دادن دست راست بر روی دست چپ (تکتف) فتنه ای و مشکلی برای او ایجاد بشود، و ضرری متوجه او بشود، در اینجا باید دست باز نماز بخواند، تا ضرری متوجه او نشود. و جایز نیست که از جماعت تخلف کند و در خانه‌اش نماز بخواند.
[۲۷] فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج۶، ص ۳۸۳.



بنابر آنچه گذشت، جواز و مشروعیت «تقیه» اثبات، و بی‌اساس بودن سخنان «ابن‌تیمیه» و حمله شدید او به شیعه و تشبیه شیعه به یهود به خاطر قائل شدن به تقیه؛ کاملاً روشن و آشکار شد.


۱. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۱، ص ۶۸.    
۲. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۷، ص ۱۵۱.    
۳. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۶، ص ۴۲۱.    
۴. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۸.    
۵. غافر/سوره۴۰، آیه۲۸.    
۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۷. کلینی، محمد بن علی، کافی، ج‌۲، ص۲۱۷.    
۸. کلینی، محمد بن علی، کافی، ج‌۲، ص ۲۱۹.    
۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص ۱۴۷.    
۱۰. الصنعاني، عبد الرزاق بن همام، المصنف، ج۶، ص ۴۷۴.
۱۱. سیوطی، جلال‌الدین، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص ۳۹۰.    
۱۲. هندی، متقی، کنزل العمال، ج۳، ص ۹۶.    
۱۳. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۶۵۹.    
۱۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص ۵۶.    
۱۵. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷، ص۳۴۳.    
۱۶. الذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص ۶۰۱.
۱۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۰۷.
۱۸. ابن‌جزم، علی‌ بن ‌احمد، المحلی ابن حزم، ج ۸، ص ۳۳۶    
۱۹. صدوق، محمد بن علی، الهدایة فی الأصول و الفروع، ج۲، ص ۵۱    
۲۰. مفید، محمد بن نعمان، الاعتقادات فی دین الإمامیة، ص۱۰۷.    
۲۱. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۲، ص ۴۳۵    
۲۲. محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۲، ص۵۱.    
۲۳. رازی، فخر الدین، تفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۹۴.    
۲۴. نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۴.    
۲۵. نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۵۸.    
۲۶. ألوسی شهاب الدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۳، ص ۱۲۱.    
۲۷. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج۶، ص ۳۸۳.



مؤسسه ولیعصر (عج)، مقالات، برگرفته از مقاله «بررسی مشروعیت «تقیه» در قرآن، روایات و سیره صحابه»، تاریخ بازیابی ۹۸/۷/۱۳.    






جعبه ابزار