تفسیر مقاتل بن سلیمان (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالحسن
مقاتل بن سلیمان ازدی بلخی (متوفای ۱۵۰) از عطاء و عطیه و مجاهد و ضحاک و
امام محمد بن علی الباقر (علیهالسّلام) (
در مقدمه تفسیر، سی نفر از بزرگان را میشمرد که
در تفسیر، از آنان بهره گرفته است که دوازده نفر آنان از علمای تابعان، از جمله امام باقر (علیهالسّلام) میباشند.)
روایت دارد. پیرامون
قرآن کتابهای متعددی نگاشته که از جمله - و مهمترین - آنها تفسیر کبیر است که کهنترین تفسیر کامل و پیوسته به شیوه نقلی - نظری شمرده میشود.
ابن جریج، گرچه
در نظم و تالیف سرآمد بوده؛ ولی تفسیر او کاری است که
در سن کهولت انجام داده و از لحاظ زمانی پس از تفسیر مقاتل انجام گرفته است؛ لذا تفسیر مقاتل را، کهنترین تفسیر بدیع و قابل توجه، بلکه پیشگام تفاسیر جامع و کامل شمردهاند.
تفسیر ابن جریج بیشتر جنبه نقل و گردآوری
روایات از
ابن عباس را دارد؛
در حالی که تفسیر مقاتل، تفسیری است جامع که آثار فروزان
عقل نیز
در آن مشاهده میشود و از یک نوع ابداع و اعمال فن تالیفی ویژهای برخوردار است، و بیشتر به اهداف و مقاصد عالیه قرآن نظر دارد. جمع موضوعی آیات و وفق دادن میان آیات به ظاهر متعارض، از ویژگیهای این تفسیر است.
مقاتل، تنها به گردآوری آرای سابقین بسنده نکرده؛ بلکه آنها را مورد
نقد و بررسی قرار داده و آنچه به نظرش درست آمده برگزیده است و تفسیر خود را بر این اساس،
در کمال وجازت و رسایی
عبارت و جامعیت تالیف نموده است.
همین ویژگیها سبب شده تا از روز نخست مورد توجه همگان قرار گیرد و یگانه منبع سرشار تفسیری شناخته شود، تا آنجا که امام
شافعی، همگان را ریزه خوار سفره گسترده مقاتل میداند. (
داوودی در طبقات المفسرین، از امام شافعی نقل میکند: الناس کلهم عیال علی مقاتل بن سلیمان فی التفسیر.)
دکتر شحاته میگوید: آنچه درباره مقاتل بن سلیمان، به عنوان یک مفسر توانمند، جلب توجه میکند، جنبه تفسیر هر آیه، با اندیشه آزاد و خرد تابناک او است تا آنجا که دانشمندی بزرگ مانند امام شافعی درباره آن میگوید: هر که آهنگ تفسیر کند هر آینه بر خوان نعمت مقاتل بن سلیمان نشسته است. (من اراد التفسیر فهو عیال علی مقاتل.
در جای دیگر آورده که من اراد ان یتبحر فی التفسیر فهو عیال علی مقاتل بن سلیمان.)
شحاته میگوید: ویژگی تفسیر مقاتل
در ساده و رسا بودن
عبارتهای آن است، علاوه بر احاطه بر معانی واژههای قرآنی و بیان شبیه و نظایر آن، که
در جای جای قرآن و
سنت آمده است، که آن را به صورت سهل و ممتنع (
در عین سهولت و رسا بودن،
در سطحی بالا و عمقی ژرف قرار دارد)
در آورده... از دیدگاه من، تفسیر مقاتل
در حوزههای تفسیری بینظیر است و به رغم گذشت بیش از دوازده
قرن، هنوز این تفسیر،
در انسان این احساس را به وجود میآورد که گویی این تفسیر، با چنین شیوه شیوا، برای امروز نوشته شده است.
در نقل آراء و نقد و ترجیح، راه کوتاه را پیموده و چندان وارد مباحث جدلی نگردیده است.
از لحاظ احاطه بر معانی قرآن،
در عین جامعیت، فشرده بیان کرده است و
در عین
ایجاز، رعایت ایفاء (رسا بودن) به طور شایسته شده است، و دیگر مزایای این تفسیر که
در حجم کم ولی محتوایی بسیار به جهان علم تقدیم داشته است.
این تفسیر، به صورت پیوسته تمامی
آیات را - آنجا که به تبیین نیاز داشته - تفسیر کرده است. عقل و نقل، هر دو رعایت شده و با
عبارتهایی کوتاه و فشرده و
در عین حال رسا و شیوا، بیشتر بر اساس
تفسیر قرآن به قرآن تکیه داشته است. برای نمونه،
در تفسیر
سوره حمد چنین میخوانیم:
الحمد لله؛ یعنی الشکر لله. رب العالمین؛ یعنی: الجن و الانس. الرحمان الرحیم اسمان رقیقان (دو صفت دال بر لطف و عنایت حق تعالی نسبت به بندگان است
در مقابل غلظت و خشونت. رحیم بر عنایت بیشتری دلالت دارد؛ زیرا رحمان رحمت واسعه و فراگیر است و رحیم عنایت خاص بر بندگان مخلص است) احدهما ارق من الاخر: الرحمان؛ یعنی: المترحم، و الرحیم؛ یعنی المتعطف بالرحمة. مالک یوم الدین؛ یعنی یوم الحساب. سپس به آیه اانا لمدینون
استشهاد میکند که به معنای انا لمحاسبون میباشد و توضیح میدهد که قلمرو حکومت ملوک دنیا
در محدوده همین جهان است ولی
در روزه واپسین و
جهان آخرت تنها حکمران، خدا است والامر یومئذ لله.
ایاک نعبد؛ یعنی نوحد. چنانکه عابدات
به موحدات تفسیر شده است. و ایاک نستعین علی عبادتک. اهدنا الصراط المستقیم؛ یعنی دین الاسلام. زیرا دینی جز
اسلام، مستقیم نباشد؛ و
در قرائت ابن مسعود: ارشدنا آمده است.
صراط الذین انعمت علیهم؛ یعنی ما را به راه کسانی که به آنان عنایت داشتهای هدایت کن و آنان انبیایند که نعمت
نبوت را بر آنان بخشودهای.
غیر المغضوب علیهم: الیهود الذین غضب الله علیهم. و لا الضالین
المشرکین والنصاری.
در پایان چند حدیث
در وصف و فضیلت این
سوره میآورد. و بر همین شیوه تا پایان قرآن تمامی آیات سورهها را تفسیر و تبیین میکند.
با آنکه این تفسیر
در دوران ظهورش و از همان ابتدا مورد توجه بوده و نظر دانشمندان را به خود جلب نموده است تا آنجا که امام شافعی درباره او میگوید: تمامی مردم،
در تفسیر، ریزهخوار سفره مقاتل بن سلیمانند؛
یعنی از همان دوران نخست، همگان از تفسیر او بهره میبردند؛ ولی
در دوران متاخر یک نوع بیمهری نسبت به آن احساس میشود و عامل آن، عملکرد ناروای راویان این تفسیر است که
در آن تصرف نموده و گرچه اندک بر آن افزودهاند.
این تفسیر از طریق
عبدالله بن ثابت مقری از پدرش
ثابت بن یعقوب توزی از ابوصالح
هذیل بن حبیب دندانی از مقاتل بن سلیمان روایت شده است. (عبدالله بن ثابت میگوید:
در نوشته پدرم آمده بود که این تفسیر را به
سال ۱۹۰
در بغداد به طور کامل از ابوصالح هذیل بن حبیب دندانی از مقاتل بن سلیمان به
استماع نشستم)
فؤاد سزگین میگوید: ابوصالح،
در برخی موارد روایات دیگری را بر متن تفسیر مقاتل افزوده است.
گاه شده اضافات به گونهای است که گمان میرود متن تفسیر مقاتل است و حتی
در آنجا که صریحا به مقاتل نسبت داده میشود، برخی از بزرگان _احیانا_ تردید دارند که به درستی گفته مقاتل باشد.
مثلا درباره حل رموز
حروف مقطعه اوایل سُوَر
در این تفسیر، به حساب جُمَل (ابجدی) روی آورده؛
ولی
طبری این مطلب را با عنوان قال بعضهم مطرح میکند و میگوید: خوش نداشتم قائل آن را نام ببرم، زیرا ناقل از وی، از کسانی نیست که مورد اعتماد باشد.
نمونهای دیگر
در همین مقدمه تفسیر: ابوصالح از
ابوبکر هُذَلی از عکرمه
_در تفسیر آیات نخست
سوره بقره_ نقل میکند: «ذلک الکتاب»؛ یعنی التوراة و الانجیل. از
ابوروق در آیه «و مما رزقناهم ینفقون» نقل میکند: هذا للعرب خاصة؛ مخصوص عرب است. باز میگوید: ابوصالح گفته که
محمد بن سائب کلبی میگوید: این یهودند (جُدَیّ و حُیَیّ و همراهانشان که اسلام آوردند) که گفتند: ما متقیانی هستیم که به غیب
ایمان آوردیم و نبوت محمد را پیش از
بعثت پذیرفتیم. کلبی اضافه میکند: این دو آیه درباره یهود نازل گردیده است.
ولی
در متن تفسیر چنین آمده: ذلک الکتاب؛ یعنی الذی کفرت به الیهود. هدی للمتقین من الشرک. الذین یؤمنون بالغیب؛ یعنی یومنون بالقرآن. و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون،هاتان الایتان نزلتا فی مومنی اصحاب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و المهاجرین. و الذین یؤمنون بما انزل الیک نزلت فی مومنی اهل التوراة عبدالله بن سلام و اصحابه. سپس میافزاید: خداوند همگی را
در یکجا به طور جمعی مورد ستایش قرار داده و فرموده: اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون.
روشن نیست این دوگونگی تفسیر را از مقاتل گرفته یا از دیگران!
سپس روایت بلندی میآورد که بزرگان
یهود نزد پیامبر آمده درباره همین آیات به گفتگو نشستند و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیات را به تفصیل و طبق آنچه گفته شد تفسیر نمود. آنگاه جدی،
در صدد آزمایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برآمده و از همین حروف مقطعه اوائل سُوَر طبق حساب جُمَل (ابجدی) اسلام را ناپایدار و کوتاه مدت شمرد؛ ولی پیامبر با آوردن حروفی دیگر، مدت دوام آن را برای همیشه دانست. خلاصه آنچه میان پیامبر و این جهودان گذشت، سخن از راز حروف مقطعه و دلالت حساب ابجدی آن میباشد؛ داستانی است بلند و پر از مطالب افسانهوار که هرگز با مقام علمی و خردمندی
مقاتل بن سلیمان وفق نمیدهد و معلوم نیست که ابوصالح، این داستان را از کجا آورده که بیشباهت به افسانههای اسرائیلی نیست!
همین است که
ابوجعفر طبری _که بر دانش و خرد مقاتل واقف است_ از انتساب این گونه گزارهها به وی خودداری کرده و آن را به
ربیع بن انس نسبت داده است؛ گرچه خود
در پایان، آن را پسندیده است!
پل نویا درباره روش مقاتل مینویسد: «
در حقیقت مقاتل
قرآن را بر طبق سه روش میخواند که میتوان آنها را روشهای لفظی، تاریخی و استعاری نامید. قرائت لفظی: نخستین وظیفهای که مقاتل
در قرائت قرآن (تبیین قرآن) بر عهده میگیرد، توضیح لفظی یا کلمه به کلمه واژگان قرآنی است. مقاتل با این کار
در حقیقت ترجمهای از قرآن به یک
زبان عربی دوم، که البته آسانتر است، به دست میدهد، این ترجمه احتمالا برای مردمان غیر عرب، به ویژه
ایرانیان فراهم آمده است».
در این بخش مقاتل قواعدی را
در بیان الفاظ ارائه میدهد، دکتر شحاته
تعدادی از آنها را برمیشمرد و معتقد است به ۲۴۸ مورد میرسند، از آن جملهاند
در «بحمد ربهم» یعنی «بامر ربهم» و
ذیل آیه ۱۰
سوره مائده «الجحیم»
یعنی «ما عظم من النار». ایشان معتقدند احاطه مقاتل بر این کلیات، تفسیر او را از دیگران
در جنبه قرآن به قرآن ممتاز نموده است.
پل نویا مینویسد: «
در تفسیر مقاتل، قرائت (تبیین کلمات) با توجه به سیاق کلام که معنی کلمه را برای مقاتل روشن میکند، صورت میگیرد و این معنا
در ترجمه بازگردانده میشود. مقاتل بر خلاف
ابن عباس هیچ گاه از بستر کلام قرآن خارج نمیشود، تا کلمهای را مثلا با توجه به استعمالات اعراب
در اشعار ما قبل
اسلام توضیح دهد، بلکه بیشتر برای روشن کردن معنی کلمه از سیاق کلام قرآنی مدد میگیرد.
البته مقاتل از این معنا غافل نمیماند که کلماتی را که منشا عربی ندارند یا ماخوذ از یک
لهجه غیر قریشیاند، مشخص کند (
در نظر مقاتل بر خلاف مفسران بعدی قبول وجود کلمات غیر عربی
در قرآن مشکلی ایجاد نمیکند
ولی او هیچگاه از خود متن قرآن منفک نمیشود و به یمن همین روش تحلیل لفظی است که ترجمهاش بسیار قابل انعطاف از کار درمیآید و همه تفاوتهای ظریف معنایی را که یک کلمه
در سیاقهای مختلف کلام به خود میگیرد، منعکس میکند، بنابراین ترجمه مقاتل خود را تا سطح یک تفسیر حقیقی ارتقاء میدهد. برای نمونه به ترجمه
احسان توجه کنید،
در آیه ۹۰
سوره نحل ان الله یامر بالعدل و الاحسان
مقاتل،
عدل را به «
توحید» و احسان را به «بخشایش دیگران» ترجمه میکند. و
در سوره الرحمن آیه ۶۰ «هل جزاء الاحسان الا الاحسان»
اینچنین ترجمه میکند: «آیا پاداش اهل «توحید»
در آن جهان چیزی جز
بهشت (جنة)» است. هیچ یک از این ترجمهها لفظی نیست ولی مقاتل غالبا از قرائت لفظی فراتر میرود و
در ترجمه، بار معنایی نمادینی را که یک واژه
در سیاق کلام بر دوش دارد، مطمح نظر قرار میدهد. اگر «احسان» به معنای «عفو» است، به سبب آن است که عمل بخشایش
در حقیقت نماد بزرگترین «احسانی» است که میتوان به دیگران کرد.»
ایشان
در بخش «تفسیر و تاریخ» مینویسد: «باید افزود که مقاتل
در تفسیر خود مانند یک عالم
فقه اللغة یا زبانشناس هم عمل نمیکند، به ندرت دیده میشود که او برای یافتن معنی کلمهای، نخست به ریشه آن و معنی اولیه ریشه مراجعه کند. زیرا، برای او، معنی یک کلمه، از درون خود آن کلمه برنمی آید، بلکه از بیرون آن، یعنی از بستر کلامی که کلمه
در آن جای گرفته است، دریافته میشود، نمونه این گونه تحلیل کلمات، تحلیل کلمه «
تاویل» است، کلمه «تاویل» به خودی خود و
در ریشه ثلاثی آن به معنای بازگرداندن چیزی به اول یا مبدا آن است، ولی چنانکه دیدیم، مقاتل معنایی عکس این معنی را از آن
استنباط میکند، که
عبارت است از عمل پی گرفتن چیزی تا آخرین پی آمدهای آن، و این معنی را سیاق کلام به او تحمیل میکند.
این اشتغال خاطر به توسل جستن به سیاق کلام برای تعیین معنی کلمات به عقیده ما، ناشی از مواظبت خاص مقاتل _و تفسیر اولیه بطور کلی_ است تا اینکه وحیها را درست
در بستر تاریخی آنها قرار دهد.
در کنار ترجمه کلمات، «
اسباب النزول» یا موجبات تاریخی
وحی جای مهمی
در تفسیر مقاتل دارد.
در حقیقت همچنانکه هر کلمهای با مرادفی ترجمه میشود، همچنان نیز هر بار که فهم متن، اقتضا کند، مقاتل
شرایط تاریخی را که آیهای یا گروهی از آیات
در آن
شرایط نازل شده است، نشان میدهد، به این معنی که
تاریخ، مکان، شخصیتهای مورد نظر و علل مادی و خلاصه، روزنامه وحی را ذکر میکند. هیچ واقعه عینی از زندگی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیست که او نداند و هیچ آیهای نیست که ابهام تاریخی داشته باشد و او کلید آن را نداشته باشد.
در مجموع، تفسیر او مشتمل بر انبوهی از اطلاعات تاریخی مهم و ظاهرا عینی است.
مقاتل
در گزارشها، جزئیات بسیاری را وارد کرده است، مانند نام بدویانی که
یوسف را خریدند، نام عصای
موسی (علیهالسّلام) و تاریخچه آن، ورود
آدم (علیهالسّلام) به
هند و
حوا به جده بعد از خروج از
بهشت و...
وی برای هر آیهای که
در آن اشاره به وقایع تاریخی باشد، زمینهای تاریخی اختراع میکند، گرایش ایشان به آوردن جزئیات عینی، او را بر آن میدارد که
در تفسیر قرآن خود بیشترین
اسباب نزول را بیاورد، و این امر، تاثیر مهمی
در زمینه فهم پیام قرآنی بر جای میگذارد. وقتی که مقاتل
در جستجوی مناسبتی تاریخی برای نزول آیات قرآنی برمیآید، هدفش ذکر تاریخ نیست، بلکه فهم بهتر معنی آیه مورد تفسیر است. ولی ارجاع به تاریخ را به صورت یک روش سیستماتیک تفسیر درآوردن سبب تحدید قابل ملاحظه اهمیت پیام قرآنی میشود. زیرا مقاتل
در همان حال از پرداختن به هر گونه اظهار نظر
در زمینه اخلاقی که معنی روحانی پیام را استخراج کند امتناع میورزد. به عنوان نمونه
در آیه ۱۲
سوره یونس «و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه...»
مقاتل میگوید اشاره این آیه به
ابوحذیفه هاشم مخزومی به هنگام بیماری اوست. و همچنین
در آیه ۱۳
سوره حجرات «ان اکرمکم عند الله اتقاکم»
به این گزارش اکتفا میکند که مقصود این آیه
بلال حبشی است که بعضی از قریشیان او را به هنگام
اذان گفتن
استهزاء میکردند.
در تفسیر این دو آیه سخنان بسیار نوشته شده است ولی مقاتل با توجه به سیاق کلام، آنها را بسیار روشن یافته است.»
پل نویا
در بخش سوم معتقد است، تفسیر مقاتل، تفسیر استعاری پدید میآورد.
استعاره را
در کنار لفظ میگذارد و این قرآن، هر دو را به موازات هم پیش میبرد، بیآنکه روابطی حقیقی میان آنها برقرار کند،
استعاره در اینجا، نه انتزاع لفظ یا نفی آن است و نه حقیقت آن، تنها، راهی است که بوسیله آن دایره تنگ لفظ را میشکند.
مقاتل مینویسد: «قرآن بر اساس سه مقوله بر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است،
امر و نهی،
وعد و وعید، و اخبار پیشینیان»، امر و نهی که بخش اساس
شرع را تشکیل میدهد، درست قلمرو تفسیر لفظی است،
در مقابل دو مقوله دیگر
وحی زمینه دیگری بر
خیال عرضه میکند، که
در آن خیال از ضبط
شریعت بیرون میرود، و
در آنجاست که تفسیر استعاری به وجود میآید، مقاتل مینویسد: «
خداوند در قرآن مثلهایی میآورد که بعضی درباره خود اوست، بعضی درباره
مشرکان و بت پرستان و بعضی نیز مربوط به جهان و
قیامت و
آخرت است،
در آن، اخباری هست از پیشینیان و آنچه
در بهشت و دوزخ... و
در دل مومنان و کافران میگذرد.»
در میان این امثال که میدان حرکت خیال مفسر است، آنهایی که بیش از همه توجه مقاتل را جلب میکند، امثال مربوط به پیشینیان (عمدتا پیامبران) و نیز امثال مربوط به آخرت یعنی
بعث و حساب است. به عنوان نمونه، قرآن فقط میفرماید: «وسع کرسیه السموات و الارض»،
ولی مقاتل به
کیهانشناسی ابتدایی که تکون آن به
ابن عباس و
کعب الاحبار باز میگردد به نمادهای کیهانیی که غالبا
در قرآن به آنها اشاره شده متوسل میشود، خلقت هفت
آسمان،
و... قرآن فقط میفرماید وسع کرسیه السموات و الارض و این کافی است که مقاتل طرحی از آن برای ما ترسیم کند، مینویسد: «هر یک از پایههای
عرش به بلندای هفت آسمان و... داستان سرایی میکند. .
و نیز تمثیلهای مربوط به
انسان در سوره نور
و... و نیز نماد زندگی و
مرگ،
و
و...»
در این تفسیر مواردی به چشم میخورد که انتساب آنها به مقاتل مشکوک است و شاید _چنانکه گذشت_ از تصرفات راویان تفسیر باشد که بر آن افزودهاند.
در تفسیر آیه و اذ قلنا للملائکة
آمده است: «الذین خلقوا من مارج من نار السموم.»
جای شگفتی است که چگونه آفرینش
فرشتگان را از شعله
آتش سوزنده پنداشته است!
در صورتی که
خداوند، آفرینش جن را چنین وصف کرده نه ملایک:
و خلق الجان من مارج من نار
و الجان خلقناه من قبل من نار السموم
در توضیح آیه «الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین»
آمده: الذین اوجب الله لهم الشقاء فی علمه، فمن ثم لم
یسجد و این، مساله جَبر را میرساند که خداوند
در علم ازلی، بر آنان حتم کرده تا اهل شقاوت باشند!
در تفسیر آیه و قلنا اهبطوا
میگوید: یعنی آدم و حواء و ابلیس. فهبط آدم بالهند و حواء بجدة و ابلیس بالبصرة!
که بیتردید از خرافات اسرائیلی است.
در تفسیر آیه «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنام الکتاب و اخر متشابهات» آمده است: الم، المص، المر، الر. شبه علی الیهود، کم تملک هذه الامة من السنین، و المتشابهات هولاء الکلمات الاربع. و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم؛
یعنی المتدراسون علم التوراة؛ فهم عبدالله بن سلام و اصحابه من مومنی اهل التوراة.
چگونه است که آیات
متشابهات قرآن، تنها همین چهار کلمه (از حروف مقطعه) است؟! او نیز چرا مقصود از راسخون فی العلم همان عبدالله بن سلام و اصحاب وی باشند؟! نمیتوان باور نمود که
مقاتل بن سلیمان چنین پنداری داشته است!
در تفسیر
سوره عبس چنین آمده: نزلت فی عبدالله بن ابی السرج الاعمی، و امه ام مکتوم، اسمه عمرو بن قیس بن زائدة... و داستان را چنین میآورد: وی تنها،
در مسجد الحرام نشسته بود و از چشم نابینا بود که دو فرشته از آسمان فرود آمدند تا
در مسجد نماز گذارند. با خود گفتند: این نابینا کیست که
در دنیا و
آخرت از بینایی محروم است؟ سپس یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت: شگفت از ابو طالب است که مردم را به اسلام فرا میخواند! عبدالله، این سخنان را میشنید و آن دو را نمیدید. از جا برخاست تا نزد پیامبر آمد.
در آن حال، پیامبر با
امیة بن خلف و
عباس بن عبدالمطلب، که جلوی او ایستاده بودند، گرم سخن بود و آنان را به
اسلام دعوت میفرمود. عبدالله به پیامبر عرض کرد: آمدهام تا توبه کنم! پیامبر، از او روی برتافت و به آن دو نفر روی آورد. عبدالله، سخن خود را تکرار کرد، این بار هم با روی گرداندن و ترش رویی پیامبر مواجه شد. عبدالله، شرمنده شد و گمان کرد که
توبه او پذیرفته نیست؛ از این رو به خانهاش بازگشت!
در این هنگام این آیات نازل گردید.
در اینجا به چند جهت باید توجه نمود:
اولا -
در نسخه چاپ شده،
عبدالله بن ابیسرح _با حاء مهمله_ آمده و صحیح آن: ابن ابی السرج _با جیم است_ چنانکه شیخ طوسی
در تبیان
از
ابن خالویه آورده میگوید: کان ابوه یکنی ابا السرج. یا آنکه
عبدالله بن شریح بوده، چنانکه
بغوی در تفسیرش
نام پدر او را شریح گفته است.
ثانیا - از کجا به دست آمد که آن دو نفر که با هم گفتگو میکردند، دو فرشته بودند و آهنگ
نماز کرده بودند؟ و چگونه است که نسبت به نابینایی
مسلمان، این گونه بدبین باشند.
ثالثا - دعوت کردن
ابوطالب یعنی چه؟ شاید اینجا هم تصحیفی رخ داده باشد و
در اصل: فرزند برادر ابوطالب باشد.
رابعا - چرا
ابن ام مکتوم آهنگ توبه کرد؟ مگر چه گناهی از وی سرزده بود؟ و چرا شرمنده شد و آهنگ بازگشت به خانه نمود؟
اینها پرسشهایی است بدون پاسخ که دستخوردگی به این کتاب را میرساند!
در پایان
سوره عبس، بدون مناسبت آمده: قال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): نزل القرآن فی لیلة القدر جمیعا کله من اللوح المحفوظ الی السفرة من الملائکة فی السماء الدنیا، ثم اخبر (الله) به جبرائیل فی عشرین شهرا، ثم اخبر به جبرائیل النبی (علیهماالسّلام) فی عشرین سنة.
این روایت بدین صورت، کاملا غریب است؛ و این
در حالی است که خود او
در تفسیر
سوره قدر، به گونه دیگر آورده، میگوید: انا انزلناه
یعنی القرآن. انزله الله من اللوح المحفوظ الی سماء الدنیا، الی السفرة، و هم الکتبة من الملائکة. و کان ینزل تلک اللیلة من الوحی، علی قدر ما ینزل به جبرائیل علی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی السنة کلها الی مثلها من قابل، حتی نزل القرآن کله فی لیلة القدر من شهر رمضان من السماء.
در روایت نخست، تمامی قرآن یکجا
در شب قدر بر آسمان اول نازل گردیده، سپس
در مدت بیست ماه بر
جبرئیل، و پس از آن
در مدت بیست سال بر دست جبرائیل بر پیامبر نازل گشته است، و
در روایت دوم،
در هر شب قدر هر
سال، بهاندازه همان سال از آسمان بر پیامبر نازل میگردید!
خلاصه، علاوه بر غرابت
حدیث نخست، با حدیث دوم
در تعارض است.
در این گونه موارد مشکوک، احتمال مدسوس بودن میرود که با دست راوی نخست یا دیگران بر تفسیر مقاتل افزوده شده است. دلیل بر آن، آنکه هیچ یک از مفسرانی که بنابر استیعاب داشتهاند، چنین مطالبی را نه از مقاتل و نه از تفسیر وی، نقل نکردهاند.
آری، همان بلایی که بر
تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده و بر دست راوی آن دگرگونی
در آن رخ داده، عینا بر تفسیر مقاتل نیز آمده و دچار دگرگونی و احیانا بی
اعتباری گردیده است؛ ولی
در مجموع _با قطع نظر از موارد مشکوک یا مدسوس_ تفسیری شیوا و ارزشمندی است و یکی از کهنترین و سرشارترین ذخایر میراث فرهنگی اسلام است؛ گوهرهای ناب آن برای فرهیختگان به خوبی تابناک، و تشخیص آن از ناروا برای اهل تحقیق به آسانی میسور. لذا این تفسیر، امروزه برای پژوهندگان مسائل قرآنی و تفسیر، غنیمتی ارزنده است.
دکتر شحاته میگوید: درباره او هر چه گفتهاند؛ ولی درباره تفسیرش همگی او را ستودهاند، بویژه مقام علمی و شخصیت او جای تردید نیست، و امروزه، نباید غفلت کنیم و از چنین میراث ارزندهای چشم بپوشیم. آری،
در جهت منقولات وی باید دقت نمود؛ ولی
در جنبه عقلانی تفسیرش همچون دریایی خروشان است که از همه پیشی گرفته است و _طبق گفته
شافعی_ کسی را بر او پیشی نیست.
اگر ما از تفسیر مقاتل غفلت ورزیم همانا قسمت بزرگی از میراث فرهنگی و فکری خویش را از دست دادهایم؛ بلکه اولین دست آورد تفسیر عقلانی را از دست دادهایم که امروزه، جهانیان به افتخارات گذشته خود مینازند و
در احیای آن میکوشند.
لذا بسی جفا است که این تفسیر گرانقدر را به طور کامل، بی
اعتبار جلوه دهیم، و بی
اعتباری آن را معلوم سهل انگاری و سستی کار مقاتل بدانیم؛ چنانکه فؤاد سزگین چنین قضاوت بیجایی را درباره او روا داشته است. میگوید: تفسیر وی چندان مورد
اعتبار نبوده؛ زیرا عنان کلام را به دست خیالپردازی سپرده، و هر کجا کاستی داشته از منقولات اسرائیلی عاریت گرفته است. علاوه که
سند منقولات خود را بیان نمیدارد.
این یک گونه قضاوت عاری از تحقیق و عجولانه استکه از مستشرقان دور نیست!
باری، دکتر عبدالله محمود شحاته _اخیرا_ این اثر ارزنده را احیا نموده و نسخههای متعدد آن را از کتابخانههای جهان جمع آوری کرده، تصحیح و تعلیق و تحقیق مناسب را انجام داده و
در پنج مجلد به چاپ رسانده است که چهار مجلد آن اصل تفسیر همراه با متن
قرآن و مجلد پنجم گزارشی گسترده از تفسیر و شرح حال مفسر و آثار علمی وی است.
وی انسانی آراسته و دانشمند و فردی صالح و با گرایشی سالم به مسائل اسلامی از جمله تفسیر قرآن مینگریست؛ (سابقا از صلاح و سلامتی عقیدتی وی سخن گفتیم و او را از تهمتهای ناروا که به او بسته بودند، مبرا دانستیم؛ بویژه ارادت او نسبت به
امام صادق (علیهالسّلام) او را از تهمت بتری (زیدی) بون نیز مبرا میساخت)
و همین گرایش عقیدتی سالم وی او را به سوی ارادتمندی به
خاندان نبوت سوق داده بود؛ از این رو
در تفسیر قرآن هر جا که مرتبط به فضایل این خاندان میشد از جاده انصاف منحرف نمیگردید؛ چیزی که
در جای جای تفسیر وی بخوبی جلوهگر است.
مثلا
در ذیل آیه «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»
میگوید: یعنی اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منهم علی بن ابی طالب (علیهالسّلام).
اینکه بالخصوص نام مولا امیر مؤمنان را جدا از
صحابه یادآور میشود، دلیل بر اخلاص وی به این بزرگوار است که طبق روایات بسیاری: هر جا
در قرآن از مومنان یاد میشود،
علی (علیهالسّلام) در راس و سرور و مقصود نخستین میباشد.
حاکم حسکانی در کتاب
شواهد التنزیل نزدیک به ۲۰ روایت با سندهای
معتبر و متعدد از بزرگان صحابه _امثال
حذیفه و
ابن عباس_ و
تابعان _امثال عکرمه و مجاهد_ میآورد که همگی گفتهاند: ما نزلت فی القرآن یا ایها الذین آمنوا الاکان لعلی لبها و لبابها. الا کان علی امیرها و شریفها. الا و علی راسها و امیرها. مجاهد میگوید: کل شی ء فی القرآن یا ایها الذین آمنوا فان لعلی سبقه و فضله.
ابن عباس میافزاید: بسیار شده که خداوند اصحاب را مورد عتاب قرار داده، جز علی بن ابیطالب که همواره به نیکی از او یاد کرده است.
پس اگر مقاتل بن سلیمان،
در آیه فوق الذکر، مولا امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را بالخصوص نام میبرد رهی درست رفته است و بیجهت برخی ناراحت شده، خرده گرفتهاند که چرا نام علی را بالخصوص یاد میکند.
در ذیل آیه «و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة»
میگوید: و اتقوا فتنة تکون من بعد، یحذرکم الله، تکون مع علی بن ابی طالب. لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة، فقد اصابتهم یوم الجمل، منهم طلحة و الزبیر.
فتنه مورد تحذیر را همان
جنگ جَمَل میشمرد، و
طلحه و
زبیر را معرکه گردان این فتنه میداند. فتنه
در اینجا به معنای آزمایشی است که گروهی نتوانستند به سلامت از آن برهند.
در آیه «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستوون»
مومن را به مولا امیر مؤمنان (علیهالسّلام) تفسیر میکند و فاسق را به ولید بن عقبة بن ابی معیط اموی، برادر ناتنی
عثمان بن عفان و چنین میگوید: افمن کان مومنا؛ یعنی علیا (علیهالسّلام) کمن کان فاسقا؛ یعنی الولید.
در ذیل آیه انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون
میگوید:
عبدالله بن سلام و یارانش _پس از پایان
نماز ظهر_ خدمت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کردند که یهودیان _به جهت اسلام آوردن ما_ از ما دوری میجویند و از گفتگو با ما خودداری میکنند، و ما اکنون دوست و همرازی نداریم جز آنکه درون
مسجد بنشینیم و با دیگران رابطه نداشته باشیم!
در این هنگام این آیه نازل گردید و پیامبر بر آنان خواند، و آنان خرسند گردیدند.
در آن عهد، با دستور پیامبر، رسم چنان بود که پس از پایان
نماز ظهر و تا هنوز وقت
نماز عصر نرسیده، مسلمانان
در مسجد به نوافل و
نمازهای مستحبی میپرداختند.
پیامبر،
در آن هنگام برخاسته تا از
مسجد بیرون رود، مشاهده کرد فقیری از
مسجد بیرون میرود و سپاس خدای را به جا میآورد. پیامبر او را فراخواند و از او پرسید: کسی به تو چیزی داده است؟ گفت: آری. فرمود: چه کسی؟ گفت: آن که
در آنجا ایستاده
نماز میخواند _و به علی رضواناللهعلیه اشاره کرد_ و انگشتری به من داد. حضرت به او فرمود:
در چه حالتی بود که این انگشتر را به تو داد؟ گفت:
در حال
رکوع!
در این هنگام، پیامبر شادمانه تکبیر گفت: و فرمود: سپاس خدای را که علی را بدین کرامت اختصاص داد.
مقاتل
در ادامه آیه میآورد: و من یتولی الله و رسوله و الذین آمنوا یعنی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) فان حزب الله هم الغالبون؛
یعنی شیعة الله و رسوله و الذین آمنوا هم الغالبون. فبدا بعلی بن ابی طالب قبل المسلمین.
این داستان با شیوههای گوناگون نقل شده و تاب تحمل آن را از برخی ربوده است و تلاش کردهاند تا از لفظ عموم آیه، شاهد بر نفی اختصاص بگیرند.
ولی این گونه که مقاتل آورده و برداشت کرده، کاملا شیوا و برداشتی متناسب است؛ زیرا همان گونه که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از تقارن میان نزول آیه و عمل انجام شده از جانب علی، یک گونه فضیلت برای
علی (علیهالسّلام) شناخت و او را سرمنشا ولایت مومنان و سرسلسله این رشته الهی دانست؛ مقاتل نیز با همین استنباط عمیق از آیه و تقارن مبارک آن با خاتم بخشی مولا امیر مؤمنان، علی را نقطه آغاز شمول آیه گرفت: فبدا بعلی بن ابی طالب قبل المسلیمن! و این فرخنده فال نیکی است که به نام آن حضرت ثبت گردید!
از این رو هیچگونه منافاتی میان عموم لفظ آیه و اختصاص فضیلت آن به مولا امیر مؤمنان نمیباشد، که تاب تحمل آن را از برخی ربوده باشد!
دکتر شحاته از بیتابی میگوید: از دو جهت میتوان بر مقاتل خرده گرفت: نخست آنکه لفظ آیه عام است و شامل تمامی مومنان میگردد ولی مقاتل، آن را به علی اختصاص داده است! (روشن گردید که مقاتل عموم و شمول آیه را پذیرفته ولی فضیلت ابتکار و سرمنشا نزول آیه را به مولا امیر مؤمنان (علیهالسّلام) اختصاص داده است، همان گونه که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این فرخنده تقارن خرسند گردید و تکبیر گفت) دیگر آنکه روایاتی را که فضیلت برخی آیات را به علی و خاندان او اختصاص میدهد، بر دیگر روایات ترجیح میدهد، با آنکه سند آنچه پسند کرده ضعیف و سند ناپسند او صحیحتر است.
مقاتل را
در سیاست
زیدی مذهب میدانند، و
ابن ندیم در الفهرست تصریح دارد و دکتر شحاته مینویسد که «شیعه زیدیه اقرب الفرق نسبت به جماعت
اهل سنت است»، و نشانه تشیع او را، تفضیل
امام علی (علیهالسّلام) بر سایر
صحابه، میداند،
در آیه ۷۱
سوره توبه، ۲۵
سوره انفال و خاتمه سوره انفال که روایاتی را
در مدح علی (علیهالسّلام) نقل مینماید. تا اینجا، دکتر شحاته، نقدی بر مقاتل
در تشیع او ندارد و معتقد است،
تشیع او، تشیع اعتدالی است و اهل
غلو نمیباشد. اما
در اینکه
در چند آیه، عموم لفظ را به حضرت علی (علیهالسّلام) اختصاص داده است به او خرده میگیرد.
آیتالله معرفت در کتاب تفسیر و مفسران
در پاسخ شحاته و محمد رشیدرضا
در تفسیر المنار مینویسد: «مقاتل انسان آراسته و دانشمند و فردی صالح و با گرایش سالم به مسائل اسلامی از جمله تفسیر قرآن مینگریست، و همین گرایش عقیدتی سالم، وی را به سوی ارادتمندی به خاندان نبوت سوق داده بود، از این رو
در تفسیر قرآن، هر جا که مرتبط با فضایل این خاندان میشد، از جاده
انصاف منحرف نمیگردید، چیزی که
در جای جای تفسیر وی بخوبی جلوه گر است. مثلا
در ذیل آیه «و المومنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»
میگوید «یعنی اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منهم علی بن ابیطالب (علیه السلام).»
اینکه بالخصوص نام مولی امیرالمومنین (علیهالسّلام) را جدا از
صحابه یادآور میشود، دلیل بر اخلاص وی به این بزرگوار است، که طبق روایات بسیاری هر جا
در قرآن از
مومنان یاد میشود، علی (علیهالسّلام)
در راس و سرور و مقصود نخستین میباشد، که
حاکم حسکانی در کتاب «
شواهد التنزیل» نزدیک به ۲۰ روایت با سندهای
معتبر و متعدد از بزرگان صحابه و
تابعان آورده است. پس مقاتل
در واقع به این روایات عمل کرده است. و همچنین ذیل آیه آیه و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة
بودن با
علی (علیهالسّلام) را همان فتنه و
طلحه و
زبیر را
در جمل مصداق اصابت آن میداند.
و آیه «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا»
می نویسد: مؤمنا یعنی علی (علیهالسّلام) و فاسقا یعنی الولید.
و آیه ۵۵ و ۵۶ سوره مائده، ذیل داستانی که علی (علیهالسّلام) انگشتر خود را
در حال رکوع انفاق کرد، از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند.
اما برخی از جمله
رشید رضا تاب آن را نداشته و تلاش کردهاند لفظ عموم آیه را شاهد بر نفی
اختصاص بگیرند.
ولی اینگونه که مقاتل آورده و برداشت کرده، کاملا شیوا و متناسب با برداشتی است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تقارن نزول آیه و عمل انجام شده از جانب علی (علیه السلام)، نموده و آن را فضیلتی برای علی علیهالسّلام شمرده است.
از این رو هیچگونه منافاتی بین
عموم لفظ آیه و اختصاص فضیلت آن به علی (علیهالسّلام) نمیباشد که سبب شده دکتر شحاته
در آن را بر مقاتل خرده گیرد.»
دکتر شحاته برای مثال، حادثه پیام برائت از مشرکین که پیامبر آن را بر دست
ابوبکر فرستاد و سپس از او پس گرفت و بر دست علی فرستاد را شاهد آورده، میگوید: مقاتل، تنها این روایت را نقل کرده،
در صورتی که بخاری گفته: پیامبر، علی را همراه ابوبکر روانه کرد... روشن است که گفته
بخاری صحیحتر است! ؟
ملاحظه میشود که این مرد، چگونه از بی تابی برخود میتابد! آنچه بخاری و دیگران (
طبری،
سیوطی،
احمد بن حنبل،
ترمذی و دیگر مفسران و اهل حدیث) گفتهاند غیر از این نیست که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از روانه ساختن ابوبکر، علی (علیهالسّلام) را به دنبال او فرستاد، تا ابلاغ بر دست او انجام گیرد، و همگی گفتهاند که ابوبکر ریاست گروه را بر عهده داشت؛ ولی مامور تبلیغ پیام، علی (علیهالسّلام) بود و او بود که پیام را رساند. همگی نیز اتفاق نظر دارند که پیامبر، سبب تغییر
در پیامرسان را چنین فرمود که دستور آمده این پیام را خود یا یکی از بستگانت برسان؛ لذا علی (علیهالسّلام) را فرستاد تا او پیام را برساند.
لذا گفتار بخاری _که به گمان شحاته صحیحتر است و آن را ابن کثیر آورده_ تفاوتی با گفته مقاتل و دیگران ندارد! ؟
تحقیق تفسیر مقاتل توسط محقق ارجمند دکتر
عبدالله محمود شحاته انجام گرفته است. تحقیق ایشان بر اساس ۶ نسخه قدیمی این تفسیر، که سه نسخه کامل و سه نسخه نیمه است، پاریزی شده است:
۱-نسخه احمد الثالث با علامت (ا) الف مکتوب
در سال ۸۸۶ ه شامل تمام
قرآن.
۲- نسخه کوبریلی با علامت (ل) شامل نصف اول تفسیر قرآن و نوشته شد،
در قرن ششم هجری.
۳- نسخه فیض الله با علامت (ف) شامل نصف دوم تفسیر قرآن، نوشته شده به سال ۵۲۴ ه.
۴- نسخه الازهریة با علامت (ز) از
سوره مریم تا فصلت نوشته شده
در قرن چهارم هجری.
۵- نسخه حمیدیه با علامت (ح)، نوشته شده
در قرن سیزدهم هجری.
۶- نسخه امانه با علامت (م) شامل جمیع قرآن نوشته به سال ۱۱۶۵ هجری. علاوه بر آن از دو اثر خطی مقاتل بنامهای الف) «تفسیر الخمسمائة آیه من القرآن» و ب) کتاب الوجوه و النظائر، بهره برده است.
وی مقدمهای بر هر سوره شامل خلاصه و مضمون و وصایای آن سوره نگاشته است. از دیگر مراحل تحقیق، شماره گذاری سور و آیات و مشخص نمودن آیاتی است که
در متن تفسیر به آنها
استشهاد شده است، و نیز جدا کردن نص قرآنی بین دو پرانتز. تصحیح غلطهای نسخهها از دیگر موارد تحقیق ایشان میباشد، محور ایشان، اصل نسخه احمد بوده است.
پاورقیهای محقق شامل آدرس آیات، بیان اختلاف نسخ و توضیح برخی مطالب میباشد.
علاوه بر تحقیق شکلی، شحاته، جلد پنجم را تماما به مقاتل و تفسیر و اعتقادات او اختصاص داده است.
در قسم اول جلد پنجم به حیات مقاتل، مقاتل و
علم حدیث، مقاتل و
علم تفسیر، مقاتل و
علم کلام در چهار باب پرداخته است.
در قسم دوم متعرض روش مقاتل
در تفسیر گشته و
در ۸ باب دیدگاههای مختلف مقاتل را بیان نموده است. ۱-
اسباب النزول ۲-
نسخ ۳-
محکم و
متشابه ۴- فواتح السور ۵-
اسرائیلیات ۶- تشیع مقاتل ۷- مکی و مدنی ۸-
کیفیت نزول قرآن. ایشان
در ابتدای جلد ۵ مقدمهای
در سیر تفسیر قبل از مقاتل، ارائه داده که به تفسیر عصر
صحابه، عصر
تابعین و عصر تابعین تابعین و خصوصیات تفسیری هر عصر و مفسران مشهور آن، پرداخته است.
در بخش سور مکی و مدنی
در تفسیر مقاتل، ایشان ۲۴ سوره را مدنی و ۹۰ سوره را مکی میداند و اختلاف مقاتل با
مصحف رایج فعلی
در ۱۰ سوره میباشد، سورههای فاتحه، مطففین و قدر
در مصحف فعلی مکی ولی
در نزد مقاتل مدنیاند. سورههای
رعد،
حج،
الرحمن،
صف،
تغابن،
انسان و زلزله
در مصحف رایج فعلی مدنی و نزد مقاتل مکی هستند و
در ۱۰۴ سوره باقیمانده نظر مقاتل با مصحف رایج یکی میباشد.
معرفت، محمدهادی، تفسیر مفسران، ج۲، ص ۱۴۸. نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).