• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تشبیه به خاشاک (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند متعال در آیات قرآن کریم، اقوام مختلفی را پس از نزول غذاب به خاشاک تشبیه می‌کند مانند قوم هود.



خداوند متعال در قرآن کریم زندگی زودگذر دنیا را به هشیم تشبیه نموده است.

۱.۱ - تشبیه زندگی دنیا به خاشاک

زندگی زودگذر دنیا شبیه و همانند خاشاکی در مسیر بادها:

۱.۱.۱ - آیه قرآن

• «واضرب لهم مثل الحیوة الدنیا کماء انزلنـه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیمـا تذروه الریـح...؛ و براى آنها زندگى دنیا را مثل بزن كه مانند آبى است كه از آسمان فرو فرستیم پس گیاهان زمین به وسیله آن (برویند و) به هم مخلوط گردند (و مناظر زیبایى پدید آید) سپس (در اندك مدتى) به حال خشكى بازگردند به طورى كه بادها آنها را (به همه جا) بپراكنند. و خداوند همیشه بر همه چیز تواناست.»

۱.۱.۲ - مفهوم شناسی

هشیم بر وزن فعیل از هشم‌ به معنای شكستن است. «هَشَمَ‌ الشى‌ء هَشْماً:كسره» راغب گوید: آن شكستن چیز نرمى است مثل علف. گویند: «هَشَمَ‌ عظمه» استخوان او را شكست. هاشمه زخمى است كه استخوان سر را می‌شكند و هَشِیم‌ به معنای خورد شده و شكسته علف خشك و چوب‌ است.
مصطفوی در التحقیق می‌نویسد: «أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو إصابة یوجب زوال الصحّة و التمامیة و انتفاء الفائدة المقصودة من الشی‌ء، سواء كان بضرب أو كسر أو یبس أو بلى أو غیرها...؛اصل در ماده هشم برخورد و اصابتی است که موجب ناقص شدن و از بین رفتن صحت و انتفاء فائده در چیزی شود، حالا یکسان است که این برخورد به علت زدن یا شکستن یا خشک شدن و یا به سبب عامل دیگری باشد. »

۱.۱.۳ - تفسیر آیه

توجه به زندگی زودگذر دنیا، همانند خاشاکی در مسیر بادها، عامل هشدار و عبرت برای انسان:
علامه طباطبایی در المیزان می‌نویسد: كلمه: هشیم كه بر وزن فعیل است، به معناى مهشوم بر وزن مفعول است، به معناى شكسته شدن چیزهاى سست و بى دوام از قبیل گیاهان. كلمه تذروه از ذرأ به معناى تفریق و جدا كردن است. بعضى گفته‌اند: به معناى آوردن و بردن است مانند گیاه شكسته و خشكى كه بادها از این طرف به آن طرفش مى‌برند.
در آیات فوق سخن از ناپایدارى نعمت‌هاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك این واقعیت براى یك عمر طولانى به مدت ۶۰ یا ۸۰ سال براى افراد عادى كار آسانى نیست، قرآن در آیات مورد بحث ضمن یك مثال بسیار زنده و گویا این صحنه را كاملا مجسم مى‌كند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى‌شود از این غرور و غفلت بیدار شوند.
مى‌گوید: براى آنها زندگى دنیا را به قطره‌هاى آب باران كه از آسمان نازل مى‌كنیم تشبیه كن (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ‌ مِنَ السَّماءِ). این قطره‌هاى حیات‌بخش بر کوه و صحرا مى‌ریزد، دانه‌هاى آماده‌اى كه در زمین‌هاى مستعد نهفته است، با ریزش آن جان مى‌گیرد و حرکت تكاملى خود را آغاز مى‌كند. پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى‌شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى‌دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى‌دارد، آفتاب مى‌درخشد نسیم مى‌وزد، مواد غذایى زمین كمك مى‌كند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات به رشد و نمو خود ادامه مى‌دهد، آن چنان كه بعد از مدت كوتاهى گیاهان زمین سر بر سر هم مى‌گذارند و درهم فرو مى‌روند (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ‌). صفحه كوه و صحرا یك پارچه جنبش و حیات مى‌شود، شكوفه‌ها و گل‌ها و میوه‌ها یكى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه‌ها مى‌شوند، گویى همه مى‌خندند، فریاد شادى مى‌كشند، به وجد و رقص درآمده‌اند.
ولى این صحنه دل‌انگیز دیرى نمى‌پاید، بادهاى خزان شروع مى‌شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى‌پاشد هوا به سردى مى‌گراید، آب‌ها كم مى‌شود و چیزى نمى‌گذرد كه آن گیاه خرم و سرسبز و خندان به شاخه‌ها و برگ‌هاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى‌شوند (فَأَصْبَحَ هَشِیماً). آن برگ‌هایى كه در فصل بهار آن چنان شاخه‌ها را چسبیده بودند كه قدرت هیچ طوفانى نمى‌توانست آنها را جدا كند آن قدر سست و بی‌جان مى‌شوند كه هر باد و نسیمى آنها را جدا كرده با خود به هر سو مى‌برد (تَذْرُوهُ الرِّیاحُ‌).


خداوند متعال در قرآن کریم اصحاب فیل را پس از نزول غذاب، به عصف ماکول تشبیه نموده است.

۲.۱ - تشبیه اصحاب فیل به خاشاک

تشبیه اصحاب فیل به خار و خاشاک، پس از نابودی آنها به وسیله ابابیل، و فرمان خداوند، به منظور عبرت‌گیری:

۲.۱.۱ - آیات قرآن

• «الم تر کیف فعل ربک باصحـب الفیل؛ آیا (به چشم دل) ندیدى و ندانستى كه پروردگار تو با اصحاب فیل (سپاه ابرهه كه براى تخریب خانه خدا آمده بودند) چگونه رفتار كرد؟!»
• «وارسل علیهم طیرا ابابیل؛ و بر سر آنها پرندگانى گروه گروه فرستاد.»
• «ترمیهم بحجارة من سجیل؛ كه بر آنان سنگ‌هایى (ریز) از جنس سنگ گل مى‌افكندند.»
• «فجعلهم کعصف ماکول؛ پس همه آنها را چون كاه‌هاى خرد و جویده شده قرار داد!»

۱.۱.۲ - مفهوم شناسی

عصف: عصف را در به معنای برگ، كاه و علف حبوبات گفته‌اند. به ساقه گیاه خرد شده (خاشاک) گفته می‌شود. المیزان آنرا غلاف حبوبات از قبیل غلاف عدس و لوبیا و غیره گفته است. در صحاح اللغه و قاموس در معنى‌ فَجَعَلَهُمْ‌ كَعَصْفٍ‌ مَأْكُولٍ گفته شده «كَوَرَقٍ اكِلَ حَبُّهُ وَ بَقِىَ تِنْبُهُ» مانند برگی كه دانه‌اش خورده شده و كاهش باقى مانده است. على هذا مراد از عصف در آیه غلاف دانه‌هاست و چون آنها بالاخره کاه خواهند شد بر آنها عصف اطلاق شده است و چون‌ ذُو الْعَصْفِ‌ از صفات مخصوصه حبّ است لذا نمی‌شود آنرا برگ معنى كرد.
عَصْفٍ‌ مَأْكُولٍ‌: اگر مأكول بمعنى جویده شده باشد معنى آنست كه خدا یاران فیل را مانند برگ و كاه جویده گردانید و گرنه باید عصف مأكول را همانطور كه از صحاح و قاموس نقل شد بمعنى غلافی كه مغزش خورده شده و پوست‌اش مانده است‌ بگیریم. المیزان گفته: عصف مأكول برگى است كه دانه‌اش خورده شده و یا پوستی كه مغزش خورده شده بقول بعضى مراد از عصف مأكول برگى است كه اكال (كرم) آنرا خورده و فاسد كرده است. ناگفته نماند عصف مأكول را سرگین معنى كردن درست نیست و از ساحت قرآن بدور است. اگر مراد از عصف مأكول پوستی كه مغزش خورده شده باشد، مقصود از آیه آنست كه خداوند شوکت و نیرو و اقتدار آنها را بوسیله حجاره سجیل گرفت و بى‌نیرو و ضعیف و پراكنده شدند همانطور كه قشر پس از خورده شدن مغز بى‌فایده می‌شود.

۲.۱.۳ - تفسیر آیات

جالب توجه اینكه ماجراى اصحاب فیل چنان در میان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاریخى براى آنها شد، و همانگونه كه گفتیم قرآن مجید با تعبیر زیباى ا لم تر (آیا ندیدى؟) آن هم خطاب به پیغمبر اكرم كه در آن زمان نبود و ندید از آن یاد مى‌كند كه نشانه‌ای بر مسلم بودن این ماجرا است. از اینها گذشته هنگامى كه پیغمبر اكرم این آیات را براى مشركان مکه خواند احدى آن را انکار نكرد، هر گاه مطلب مشكوكى بود لا اقل گروهى اعتراض مى‌كردند، و اعتراض آنها مانند سایر اعتراض‌هایشان در تاریخ ثبت می‌شد.
این مجازات عجیب و اعجازآمیز، با مجازات اقوام گردنكش دیگر یك فرق روشن دارد، زیرا مجازاتى همچون طوفان نوح، زلزله و سنگباران قوم‌ لوط، تندباد قوم عاد، و صاعقه قوم ثمود، یك سلسله حوادث طبیعى بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود. ولى داستان نابودى لشگر ابرهه به وسیله سنگریزه‌هایى كه از منقار و پاهاى آن پرندگان كوچك فرو مى‌افتاد چیزى نیست كه شبیه حوادث طبیعى باشد. برخاستن آن پرندگان كوچك، و آمدن به سوى آن لشكر مخصوص، و همراه آوردن سنگریزه‌ها و نشانه‌گیرى خاص آنها و متلاشى شدن بدن‌هاى افراد یك لشگر عظیم با آن سنگ‌هاى كوچك همه امورى هستند خارق عادت، ولى مى‌دانیم اینها در برابر قدرت خداوند بسیار ناچیز است. خداوندى كه در درون همین سنگریزه‌ها قدرت اتمى آفریده كه اگر آزاد شود انفجار عظیمى تولید مى‌كند، براى او آسان است كه در آنها خاصیتى بیافریند كه اندام لشگر ابرهه را همانند عصف ماكول (كاه درهم كوبیده و خورده شده) قرار دهد.
هیچ نیازى نیست كه مانند بعضى از مفسران مصرى براى توجیه این حادثه بگوئیم كه سنگ‌ها حامل میكرب‌هاى وبا، یا حصبه و آبله بوده‌اند. اگر در بعضى از روایات آمده كه از بدن‌هاى مصدومین مانند مبتلایان به آبله خون و چرک مى‌آمد دلیل بر این نیست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند. همچنین نیازى به آن نیست كه بگوئیم این سنگریزه‌ها اتم‌هاى فشرده‌اى بودند كه خلاء موجود در میان آنها را از میان رفته، و فوق العاده سنگین بودند كه، بطورى كه به هر كجا فرود مى‌آمدند سوراخ مى‌كردند. اینها همه توجیهاتى است كه براى طبیعى جلوه دادن این حادثه ذكر شده، و ما نیازى به اینها نمى‌بینیم، همین اندازه مى‌دانیم كه این سنگ‌ها داراى چنان خاصیت عجیبى بود كه بدن‌ها را متلاشى مى‌كرد، بیش از این اطلاعى از آن در دست نیست، و به هر حال در برابر قدرت خداوند هیچ كارى مشكل نمى‌باشد.
از حضرت امام باقر (علیه‌السّلام) یا حضرت امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که «الم تر کیف فعل ربک» و «لایلاف قریش» یک سوره‌اند و گفته‌اند که معنای «لایلاف قریش» این است که خداوند اصحاب فیل را نابود کرد تا قریش با انس و الفتی که در کوچ‌های زمستان و تابستان داشته‌اند باقی بمانند.


خداوند متعال در قرآن مجید قوم حضرت صالح (علیه‌السّلام) را پس از نزول غذاب، به هشیم محتظر تشبیه می‌کند.

۳.۱ - تشبیه قوم صالح به خاشاک

فرجام قوم ثمود و تبدیل شدن آنان به همانند خار و خاشاک پس از صیحه آسمانی، شایسته یادآوری و پندپذیری:

۲.۱.۱ - آیات قرآن

• «کذبت ثمود بالنذر؛ قوم ثمود (امت صالح) نیز بیم‌دهندگان و هشدارهاى ما را تکذیب نمودند.»
• «سیعلمون غدا من الکذاب الاشر؛ به زودى فردا خواهند فهمید كه دروغ ‌پرداز متکبر و هواپرست كیست؟!»
• «فنادوا صاحبهم فتعاطی فعقر؛ پس آنها (براى كشتن آن شتر اجتماع كردند و) یارشان را فراخواندند، پس او شمشیر برگرفت و شتر را پى كرد.»
• «انا ارسلنا علیهم صیحة وحدة فکانوا کهشیم المحتظر؛ ما بر سر آنها یك بانگ سهمگین (به خلق صوت یا به واسطه فرشته) فرستادیم، پس همه آنها به حالت چوب‌هاى خشك و شكسته و علف‌هاى خشك كه صاحب آغل تهیه مى‌كند، درآمدند.»
• «ولقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مدکر؛ و به راستى ما قرآن را براى تذکر و پندآموزى آسان و قابل فهم كردیم، پس آیا پندگیرنده‌اى هست؟»

۱.۱.۲ - مفهوم شناسی

هَشِیم‌ محتظر: هَشِیم‌ به معنای خورد شده و شكسته علف خشك و چوب‌ است. محتظر به صیغه فاعل كسى است كه براى باغ یا گوسفندان حظیره و آغلى از چوب و علف می‌سازد یعنى ما بر قوم صالح صیحه‌اى فرستادیم كه در اثر آن مانند چوب‌هاى شكسته حظیره ساز شدند. ظاهرا مراد شكسته شدن چوب‌ها در حین قطع از اشجار است نه شكسته شدن در آغل. این لفظ فقط دو بار در قرآن مجید آمده است. در نهج البلاغه خطبه ۱۴۲ فرموده:«أَوْ كَوَقْعِ النَّارِ فِی‌ الْهَشِیمِ‌؛ یا مانند افتادن آتش در چوب‌ها و علف‌هاى شكسته و خشكیده.»

۲.۱.۳ - تفسیر آیات

هشیم از ماده هشم بر وزن خشم در اصل به معنى شكستن اشیاء سست است، مانند گیاهان، لذا به گیاهان خرد شده كه صاحبان گوسفندان براى آنها مى‌كوبند و آماده مى‌كنند هشیم گفته مى‌شود، و گاه به گیاهان خشكى تفسیر شده كه زیر دست و پاى حیوانات در آغل كوبیده مى‌شود. محتظر در اصل از ماده حظر بر وزن مغز به معنى منع است، و لذا آغلى را كه براى گوسفندان و حیوانات درست مى‌كنند كه مانع خروج آنها یا حمله حیوانات وحشی گردد حظیره مى‌نامند، و محتظر بر وزن محتسب شخصى است كه صاحب چنین مكانى است.
تعبیرى كه در این آیه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پر معنى است، چرا كه خداوند براى نابودى این قوم سركش هرگز لشكریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یك صیحه آسمانی، یك صاعقه گوش‌خراش، یك موج عظیم انفجار، كه همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم كوبید و خرد كرد كار آنها را ساخت! قصرها و خانه‌هاى آباد آنها همچون حظیره گوسفندان شد، و اجساد بی‌جان و در هم شكسته آنها به صورت گیاه خشك كوبیده‌اى كه زیر دست و پاى گوسفندان مى‌ریزند درآمد. درك این معنى براى گذشتگان مشكل بود، اما براى ما كه امروز از تاثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم كه چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى‌ و خرد مى‌كند درك آن آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مى‌شود كه این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره‌سر آورد؟


خداوند متعال در قرآن مجید قوم حضرت هود (علیه‌السّلام) را پس از نزول غذاب، به غثـاء تشبیه می‌کند.

۴.۱ - تشبیه قوم هود به خاشاک

عملکرد اشراف کافر ستمگر قوم هود، موجب گرفتار شدن به صیحه آسمانی و تشبیه آنان به خار و خاشاک، از سوی خداوند در پی نزول عذاب الهی بر آنان:

۲.۱.۱ - آیات قرآن

• «ثم انشانا من بعدهم قرنـا ءاخرین؛ سپس از پى آنان مجتمع و اهل عصر دیگرى را ایجاد نمودیم.»
• «وقال الملا من قومه الذین کفروا وکذبوا بلقاء الاخرة واترفنـهم فی الحیوة الدنیا ما هـذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه ویشرب مما تشربون؛ و از قوم او اشرافى كه کفر ورزیده و دیدار آخرت را تكذیب نموده بودند و آنها را در زندگى دنیا از خوشگذرانى برخوردار كرده بودیم (به دیگر مردم) گفتند: این مرد جز بشرى مانند شما نیست، از آنچه مى‌خورید مى‌خورد و از آنچه مى‌نوشید مى‌نوشد (پس چگونه مى‌تواند پیامبر باشد)!»
• «ولـئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخـسرون؛ و اگر از بشرى مانند خودتان اطاعت كنید در آن صورت بى‌تردید زیانكار خواهید بود
• «ایعدکم انکم اذا متم وکنتم ترابـا وعظـمـا انکم مخرجون؛ آیا به شما وعده مى‌دهد كه چون مردید و مشتى خاك و استخوان شدید آیا (دوباره از قبر زنده) بیرون آورده مى‌شوید؟»
• «هیهات هیهات لما توعدون؛ دور است دور، آنچه بدان وعده داده مى‌شوید!»
• «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا وما نحن بمبعوثین؛ زندگى نیست جز همین زندگانى دنیایى ما كه مى‌میریم و زنده مى‌شویم (گروهى مى‌میرند و گروهى دیگر زنده مى‌شوند، یا گروهى مى‌میرند و ارواح آنها در قالب گروه‌هاى دیگر زنده مى‌شوند) و هرگز برانگیخته شدنى نیستیم.»
• «ان هو الا رجل افتری علی الله کذبـا وما نحن له بمؤمنین؛ او نیست مگر مردى كه بر خدا دروغ مى‌بندد، و ما هرگز به او معتقد نیستیم.»
• «قال رب انصرنی بما کذبون؛ (پیامبرشان) گفت: پروردگارا، مرا در برابر تکذیب آنان یارى ده.»
• «قال عما قلیل لیصبحن نـدمین؛ خدا گفت: حتما پس از اندك زمانى (وقت مرگ و عالم برزخ) پشیمان خواهند شد.»
• «فاخذتهم الصیحة بالحق فجعلنـهم غثـاء فبعدا للقوم الظــلمین؛ پس آنها را صیحه (آسمانى) به حق (طبق حکمت بالغه خدا) فرا گرفت، پس آنها را (مانند) خار و خاشاكى بر روى سیل كردیم، پس هلاك و دورى باد بر گروه ستمكاران.»

۱.۱.۲ - مفهوم شناسی

غثـاء: «غُثاءُ السَّیلِ وَ غُثاءُ الْقِدْرِ» عبارت است از خاشاك سیل و كف دیگ كه باطراف آن ریخته و از بین می‌رود. چیزهاى ضایع و غیر قابل اعتنا را با غثاء مثل میزنند. این لفظ دو بار بیشتر در قرآن نیامده است.«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ‌ غُثاءً» «فَجَعَلَهُ‌ غُثاءً أَحْوى‌» علامه طبرسی در مجمع البیان می‌گوید: «غثاء» آنچه از گیاه خشکیده را سیل می‌آورد، است.

۲.۱.۳ - تفسیر آیات

علامه طباطبایی در المیزان نوشته است:كلمه غثاء به ضمه غین كه گاهى ثاء آن مشدد خوانده مى‌شود به معناى گیاه و برگ و چوب پوسیده است كه با سیل مى‌آید. معناى آیه این است كه: ما به وعده‌اى كه به رسول خود داده بودیم كه ایشان را عذاب مى‌كنیم وفا كردیم، پس صیحه آسمانى كه عذاب‌شان بود آنها را بگرفت و ایشان را هلاك نموده به صورت غثاى سیل در آوردیم، پس دور باشند قوم ستمكار، دورى سختى. قرآن كریم نامى از این قوم كه خداوند بعد از نوح به وجودشان آورده و سپس هلاك‌شان كرده، و نیز نامى از رسول ایشان نبرده. و بعید نیست كه مراد همان ثمود، قوم صالح باشند، چون خداى تعالى در چند جا داستان ایشان را آورده و فرموده كه این قوم بعد از نوح مى‌زیستند و با بلاى صیحه نابود شدند. اما زمخشری در الکشاف آنها را قوم هود دانسته است.
تشبیه اجساد بى جان آنها به غثاء اشاره به نهایت ضعف و ناتوانى و در هم شكستگى و بى ارزش بودن آنها است، چرا كه خاشاك روى سیلاب از هر چیز بى‌ارزش‌تر و سبك‌تر است نه از خود اراده‌اى دارد و نه بعد از گذشتن و فرو نشستن سیلاب اثرى از آن باقى مى‌ماند.


۱. کهف/سوره۱۸، آیه۴۵.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۸۴۲.    
۳. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۱۵۶.    
۴. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۲۶۴.    
۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۳، ص۴۴۲.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۴۴۴.    
۷. فیل/سوره۱۰۵، آیه۱.    
۸. فیل/سوره۱۰۵، آیه۳.    
۹. فیل/سوره۱۰۵، آیه۴.    
۱۰. فیل/سوره۱۰۵، آیه۵.    
۱۱. راغب أصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۵۶۹.    
۱۲. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۷.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۴۲.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۳۹.    
۱۵. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۶۶۹.    
۱۶. قمر/سوره۵۴، آیه۲۳.    
۱۷. قمر/سوره۵۴، آیه۲۶.    
۱۸. قمر/سوره۵۴، آیه۲۹.    
۱۹. قمر/سوره۵۴، آیه۳۱.    
۲۰. قمر/سوره۵۴، آیه۳۲.    
۲۱. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۱۵۶.    
۲۲. شریف رضی، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، ج۱، ص۱۳۳.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۷.    
۲۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۳۱.    
۲۵. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۳.    
۲۶. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۴.    
۲۷. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۵.    
۲۸. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۶.    
۲۹. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۷.    
۳۰. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۸.    
۳۱. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۹.    
۳۲. مومنون/سوره۲۳، آیه۴۰.    
۳۳. مومنون/سوره۲۳، آیه۴۱.    
۳۴. راغب أصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۶۰۲.    
۳۵. مومنون/سوره۲۳، آیه۴۱.    
۳۶. اعلی/سوره۸۷، آیه۵.    
۳۷. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۸۹.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۱.    
۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۴۴.    
۴۰. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۱۸۵.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۴۲.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۲۶۱، برگرفته از مقاله «تشبیه به خاشاک».    






جعبه ابزار