تسمیه در ایران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَسْمیه، در
لغت به معنی نامگذاری، نیز اصطلاحی در علوم مختلف اسلامی است.
اگر از نامهای ایرانی که در منابع غیر ایرانی دورۀ
باستان آمدهاند، صرف نظر کنیم، باید نامهایی را که در کهنترین بخشهای
اوستا آمدهاند و سپس نامهای نوشتههای
هخامنشی را قدیمترین نامهایی بدانیم که در منابع ایرانی ذکر شدهاند. نامهای اوستایی عمدتاً اساطیریاند، مانند کیومرث (در اوستا: gayō-mareta- به معنی (دارندۀ) زندگی میرا، که حمزۀ اصفهانی،
طبری،
بیرونی و برخی دیگر از قدما آن را به حیّ ناطق
میت ترجمه کردهاند و او را اولین
انسان و نخستین
شاه دانستهاند)، هوشنگ، منوچهر، (کی) کاووس، گرشاسب، ارجاسب، لهراسب، گشتاسب، جمشید، ایرج، افراسیاب، سیاوش، اسفندیار و غیره. برخی نیز مانند نام
زردشت و خانوادۀ او بر اشخاص حقیقی دلالت میکنند. معنی بسیاری از این نامها را ایرانشناسان روشن کردهاند. مثلاً لهراسب (در اوستا auruvat. aspa-) به معنی دارندۀ
اسب تندرو، گرشاسب (در اوستا kərəsāspa-) به معنی دارندۀ اسب لاغر، ارجاسب (در اوستا arəIJat. aspa-) به معنی به دست آورندۀ اسب، و گشتاسب به معنی دارندۀ اسب رها کرده برای
مسابقه است.
ساخته شدن این نامها با اسب بیشک مربوط به هندواروپایی بودن ایرانیان است که نخستین رامکنندگان اسب بودهاند. شماری از نامهای ایرانی باستان بر صفاتی دلالت دارند که مایل بودهاند شخص به آن صفت متصف باشد، مانند داریوش یا دارا (ب) که در فارسی باستان dāraya-vau- به معنی دارندۀ (چیز) خوب است؛ یا اردشیر که به صورت فارسی باستان ŗtaxšaça- برمیگردد و معنی آن ظاهراً «(کسی) که شاهی او مطابق با راستی است» یا «شاهی او ناشی از
خدایان است» میباشد، یا اَرشامه، در فارسی باستان ŗšāma- به معنی «دارندۀ نیروی قهرمانان» است. بعضی نامها اشاره به
نژاد آریایی (ایرانی) دارندگان آنها دارند. مثلاً ariyāramna- مرکب از ariya- به معنی آریایی (ایرانی) است و جزء دوم آن از ریشۀ ram- به معنی صلح و آرامش است و کل نام ظاهراً به معنی «موجب صلح و آرامش ایرانیان» است؛ یا ariya-ºršan- به معنی «دارندۀ مردان آریایی (ایرانی)» است. بعضی نامها نیز معرف یک ویژگی ظاهریاند، مانند θ-u-y-r (اوستایی: suxra) که به معنی
سرخ است. شماری از نامها نیز از اسمهای معمولیِ زبان گرفته شدهاند، مانند martiya- به معنی «مرد». در این دوره بعضی از نامها به صورت تحبیبی یا مصغر نیز بهکار رفتهاند. برخیاز پسوندهای تحبیب و تصغیر در ایرانی باستان عبارتاند از -ka-، -ina-، -ita، ya- (i) - و غیره، چنانکه در ŗša-ka «ارشک، اشک» که شکل تحبیبی نامی است که جزء آخر آن (n) ŗša است، در āçina- که از نامی که با °>āç °ātr «آتش» ساخته شده، گرفته شده است؛ در xšaθrita- که از مخفف یک نام ساخته شده با xšaθra- است؛ و در bŗdiya- «بردیا» (مادی: bŗziya) که مخفف نامی ساخته شده با کلمۀ ایرانی bŗzi- است، مانند کلمۀ اوستایی bərəziiaršti-، و غیره.
از این دوره نامهای بسیاری در
کتیبهها، مهرها، مهروارهها،
سکهها، کتابها،
سنگ قبرها و غیره باقیمانده است. نامهای این دوره را میتوان به این دستهها تقسیم کرد:
این نامها به دو دسته تقسیم میشوند:
الف ـ نامهای تشکیل شده از یک صفت که به عنوان اسم به کار رفته است. این نوع صفات معمولاً دارای معنای خوباند، اما گاهی نیز معنای کمی ناپسند دارند. دستۀ اخیر معمولاً
لقبهایی بودهاند که به عنوان
اسم به کار رفتهاند، یا جای اسم اصلی را گرفتهاند. برای نوع اول میتوان نامهای پیروز، دریوش (فقیر)، فرخ، آزاد، آرزوگ (ārzōg «آرزو»)، اَرداو ardāv (از artāvan- به معنی درست، رستگار، نجات یافته) و جز اینها را ذکر کرد، و برای دستۀ دوم میتوان این نامها را مثال زد: جوزمند IJōzmand «سرکش»، کورین kōrēn «کور». برخی از نامهای ساده اسماند و معمولاً نام یکی از
ایزداناند، مانند مهر، بهرام، آدُر ādur «آذر». این نامها را معمولاً مخفف نامهای مرکب میدانند (ژینیو، سراسر اثر).
ب ـ نامهایی که از یک اسم معمولی یا نام یک
حیوان تشکیل میشوند، مانند مرد، پور، پُس «پسر»، ویر «مرد»، برّگ «
بره»، آهوگ «
آهو»،
گرگ، سین sēn «
عقاب»، وراز «
گراز»، و غیره.
این دسته از نامها به انواع مختلف تقسیم میشوند. معروفترین انواع آنها عبارتاند از:
الف ـ نامهایی که با نام خدای بزرگ یا یکی از ایزدان ترکیب و یک
صفت مفعولی شدهاند، مانند اُهرمَزد داد ohrmazd-dād، مهرداد، تیرداد، ماهداد، دادماه، ماهباد «حفظ شده به وسیلۀ ایزد ماه»، مهربوخت mihr-bōxt «مهر بُخت، نجاتیافته به وسیلۀ ایزدمهر»، مهر بوزید mihr-bōzīd «به همان معنی»، یزدگرد «ساخته شده به وسیلۀ خدا»، یزدخواست «خواسته شده به وسیلۀ خدا». گاهی نیز اسم مرکب از یک اسم یـا صفت و یک صفت مفعـولی ساخته شده است، مـانند وه بود v -būd «به بود، بهتر شده»، فرخزاد، مردبود «مرد شده»، بودمرد «به همان معنی»، آیین داد. این صفتهای مفعولی میتوانند با پسوند -ak/ag همراه باشند، مانند مهر داتک (در پارتی، به معنی داده یا مخلوق مهر)، ماه داتک (در پارتی به معنی دادۀ ماه)، انوشگ زادگ «بیمرگزاده».
ب ـ نامهایی که صرفاً از کنار هم قرار گرفتن دو نام (اسم یا صفت) ساخته شدهاند، مانند برز آزاد «مفتخر و آزاد»، برزتگای
burz-ta ay «مفتخر و سریع»، برزوِه «مفتخر و بهتر»، دارای وِه «داریوش و بهتر»، انوش وِه «بیمرگ و بهتر».
ج ـ نامهایی که یک موصوف و صفت به همین صورت یا به شکل مقلوب یا مضاف و مضافٌالیه به همین صورت (بدون کسره) یا به شکل مقلوباند، مانند دخت انوش «
دختر بیمرگ»، اَنَگ دخت «دختر خوب»، دخت مرد، دخت آدُر، ایران دخت، ایران خرد، و غیره.
د ـ نامهایـی که از نـام دو ایـزد تشکیل شدهاند، مـانند آدُرـ اناهید،
آب ـ خـور «آب +
خورشید»، آدُر ـ مهر، مهر ـ آدُر، مهر ـ آب، مهر ـ اهـرمزد، تیر ـ مهر، تیر ـ ماه، زُروان ـ ماه و جز آنها.
ه ـ نامهایی که از نام یک ایزد و نام یک آتشکده تشکیل شدهاند، مانند مهر آدُرگُشنسب، مهر آدُر فَرّ بَی (= مهر + آذرفرنبغ)، مهر آدُر وَهرام، و جز اینها.
دستهای از نامهای مرکب در این دوره ساده شده و تنها یک جزء آنها به کار رفته است، مانند آدُر، مهر، ماه، بوزید، داد و غیره. این نامها مخفف از یک نامی هستند که با نام این ایزدان ترکیب شدهاند. مثلاً آدُر ممکن است مخفف آدرباد باشد، یا مهر مخفف مهرداد و داد مخفف دادنرسه یا داد شابُهر (شاپور) و غیره.
نامهای تحبیبی دارای پسوندهای متعددی هستند که پسوندهای تحبیبی نامیده میشوند. این پسوندها دنبالۀ پسوندهای تحبیبی ایرانی باستاناند. این
پسوندها براساس فهرست ژینیوعبارتاند از: -in، -ēn، -ōg، -ōy، -ād، -ag، -āy، -īg، -ēz، -iy. این پسوندها معمولاً بهنامهای کوتاه شده میپیوندند، اما گاهی به نام کامل نیز ملحق میشوند. مثالهای الحاقشده به نامهای کوتاهشده:
-ag: مانند mihrag bōxtāg، zarag، dārag.
y: مانندšāhrāy (از xšaθra-ya)، pāhr y (از pāθra-ya)، kirm y (از kŗma-ya).
-īg: مانند pādīg، tīrīg (در تیریگان)، ursīg (در اُرسیگان)، mehīg (در مهر مهیگان).
-ēz: مانند manēz (از man-aiča)، mazdēz، pīrēz.
-iy: مانند ābiy، bābiy، nāmiy، zōtiy.
-in: مانند māhin، kārin، vārin.
-en: مانند ādurēn، burzēn، gurgēn، māhēn، mihrēn.
-ōg: مانند bōxtōg، kirmōg، yazdōg، friyōg.
-ōy: مانند burzōy، dādōy، māhōy، mardōy، w/virōy. این همان پسوند است که در فارسی به صورت ـ ویه (در کلماتی چون برزویه، سیبویه) باقی مانده است.
-ād: مانند مهراد، مزداد، وَهمناد، رزماد (در رزمادان).
گاهی نیز این پسوندها به یک نام کامل افزوده میشوند، مانند ohrmazd-duxtag، mihr-bādag، mihr-aspiy (در mihraspiān)، داد آدُر دارای، نرسه کارِن، و غیره.
بسیار طبیعی است که در دو سه
قرن اول بعد از
اسلام ایرانیانی که
مسلمان نشده بودند، همان شیوههای نامگذاری ایران دورۀ
ساسانی را به کار برده باشند، اما ایرانیانی که به اسلام گرویده بودند، نامهای اسلامی اختیار کرده بودند. در متون تاریخی به ایرانیانی برمیخوریم که قبل از اسلام آوردن یک نام ایرانی داشتند، ولی پس از مسلمان شدن یک نام اسلامی انتخاب کردند. معروفترین این شخصیتها ابن مقفع است که نام اصلی او روزبه پسر دادبه بود، ولی پس از گرویدن به اسلام نام عبدالله را انتخاب کرد.
نامهای ایرانیان
سنیمذهب با نام عربها تفاوتی نداشت، جز آنکه برخی از نامهای خاص عرب که میراث قبل از اسلام بود، در میان ایرانیان جا باز نکرد. مثلاً ایرانیان نام معاویه به معنی مادهسگ عوعوکننده، یا یعرب، یا
ثعلب، یا
کلب، یا ذُؤیب، یا صخر به معنی تختهسنگ را بر خود ننهادند یا اگر به کار بردند بسیار نادر بود. برعکس نامهای محمد، احمد، مصطفی، محمود، هاشم، ابوبکر، عمر، عثمان، علی،
حسن،
حسین،
محسن، قاسم، جعفر، و نامهای پیامبران
بنیاسرائیل، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، یونس، عیسی، موسی، و نیز نام آدم و نامهای ترکیبشده با عبد و یکی از نامها یا صفات
خداوند، مانند عبدالله، عبدالجبار، عبدالحمید، عبدالجلیل، عبدالرحمان، عبدالرشید، عبدالخالق، عبدالرزاق، عبدالصمد، عبدالعزیز، عبدالعظیم، عبدالغنی، عبدالغفار، عبدالغفور، عبدالقادر، عبدالقاهر، عبدالکریم، عبداللطیف، عبدالمجید، عبدالملک، عبدالمنعم، عبدالواحد، عبدالوهاب، و نیز اسدالله، هبةالله، نصرالله، سعدالله، و غیره در میان ایرانیان نامهای رایجی بود. نامهایی مانند نصرةالدین، ناصرالدین، جلالالدین، هبةالدین، محییالدین، زینالدین، کمالالدین، جمالالدین و غیره نیز رواج داشتند که در اصل همه
لقب بودهاند. شماری از
کنیههای عربی، مانند ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و غیره نیز به عنوان اسم به کار رفتهاند. چنانکه میبینیم، این نامها همه جنبۀ مذهبی دارند. از نامهای حیوانات به عربی، ایرانیان تنها نامهای اسد، لیث، ضرغام، غضنفر و هِـزَبر را (که در فارسی دورههای بعد به شکل هُژَبر تلفظ شده) و همه به معنی
شیر است، پذیرفتند. این نامها تا سدۀ ۷ق کاملاً رایج بودند و بیشتر آنها تا امروز نیز رواج دارند.
اینها نامهای عربیای است که بعد از اسلام ایرانیان برای نامیدن خود از آنها استفاده کردند، اما در این دوره برخی از نامهای اصیل ایرانی نیز در نوشتهها دیده میشود که در دورههای بعد بیشتر آنها متروک شده، و بعضی نیز تا به امروز باقی ماندهاند. در اینجا گروهی از آنها را با ذکر مأخذ نقل میکنیم:
آذه،
آذین،
ابزون = افزون،
ازداد ظاهراً مخفف ایزد داد،
اشته،
اشکیب به معنی شکیب،
ایران،
بابا،
اندیشه، بازور؛ باناز،
بانک
بُبُل،
بختیار،
بزیست
بن فیروزان،
بهرست ظاهراً: به رست،
پادشاه،
جهان،
خربام ظاهراً: خوربام، یعنی خورشید درخشان،
خرّین ظاهراً مرکب از خورّه + ین تحبیب، یا از خور به معنی خورشید، قس xvarēn در نامهای دورۀ ساسانی،
خُشْتَرین = خوشترین،
خوشمردان،
خشتن،
خورشید ماه،
داورشاه،
درست،
دِلّیر،
دوست،
دوستی،
دهزور،
دیمهر،
دیوداد ظاهراً به معنی خداداد. دیوداد
بن دیودُست نام ابوالساج، بزرگ
سلسله ساجیان و از امرای
متوکل عباسی و از
بوداییان اشروسنه بوده است،
دیودوست،
دیودست،
رامش،
رخش،
ریذه،
زوران،
زیرک،
سَبخُت،
سبک،
سخت،
سرو،
سروسان
جد بایزید بسطامی،
سوسن،
سُهْرُک،
سیما: ابراهیم
بن سیما، از سرداران عباسی در
سدۀ ۳ق،
سین،
شاذک،
شادی
بن فرج اصفهانی،
شاذی: عمر
بن حسین بن شاذی اصفهانی اهل
نیشابور،
شارک،
شاه،
شاه مردان عبیدالله
بن محمد
بن علی
بن شاه مردان، نحوی لغوی (د ح۶۰۰ ق،) شاهونه،
شبانه (نام دو همدانی و یک دینوری)،
شعله،
شنبذ،
شنبذین نام شخصی که ابوعبدالله از او و او از ابوموسی دیبلی و او از بایزید نقل میکند،
شهجور،
شهراب،
شهر آشوبه نام فقیهی گیلانی یا طبری،
شهرمرد،
شیر،
شیرین،
شین،
طوسی،
غورک،
فرینام به معنی دارای نام مطبوع، فرینام
بن جماهر، از بَرفَشْخِ
بخارا،
فرینام
بن مزدک،
(د ۳۳۰ق،)
فرینام
بن زرعه،
فرینام
بن خازم بخاری،
ابوزید عمران
بن فرینام،
فولادستون،
قهزاد
اسحاق
بن زوران
بن قهزاد سیرافی،
کاماور،
کامساز،
کوشیل ابوالقاسم...
بن بهمن
بن کوشیل
بن حسنونه
بن آذرجشنس المدینی الاصل،
مافنه فصیح خوافی،
ماهک،
ماهنوش نام شخصی در زمان عبدالرحمان
بن اشعث،
مردانشاه
یوستی، ذیل این نام)، مردشاه،
مهبسطام،
مهبود،
مهرجان،
مهریزد،
مهفادار،
میناء،
نازک،
نمراد،
وردین،
همیماه.
آنچه نقل شد همه نامهای مردان بود. نامهای زنان در منابع کمتر به چشم میخورند. با اینهمه، با جستوجوی دقیق میتوان به برخی از آنها دست یافت و شیوۀ نامگذاری زنان بعد از
اسلام را نیز به دست آورد. نامهای عربیای که در تمام قرون پس از اسلام بیش از سایر نامها رایج بودهاند، در درجۀ اول عبارتاند از نامهای مقدسین اسلامی، مانند فاطمه، زهرا، خدیجه، بتول، زینب، عائشه (تا قبل از رواج
تشیع در ایران)، آمنه، رقیه، سکینه و صفاتی مانند کبری، صغری، عذرا، لعیا، بشری، حمیرا، راضیه، رابعه، سعیده، و نامهای دیگری مانند زبیده، زلیخا، آسیه، ساره و غیره. کنیههایی که به عنوان اسم به کار رفتهاند نیز گاهگاه، به ویژه در سدههای بعد دیده میشوند، مانند ام کلثوم و ام سلمه و امالبنین و غیره. برخی از نامها نیز با کلمۀ عربی سِتّ و سِتّی ساخته شدهاند، مانند مَهْسِتی (نام شاعرۀ معروف) و ست آزرمیه زنی محدثه،
سِتَکا
ستشکر،
ستناز،
ستیک،
ست الجلیل،
ستالعراق،
ستالناس
و غیره.
در اینجا ۳ فهرست از نامهای زنان در سدههای نخستین پس از اسلام آورده میشود. این ۳ فهرست به ترتیب از التحبیر سمعانی، تاریخ نیسابور (المنتخب من السیاق) و ویس و رامین، چاپ محمدجعفر محجوب نقل شدهاند. فهرستهای منقول از دو کتاب اول با کنیههای آنها آورده میشوند. بعد از این ۳ فهرست، فهرستی منتخب از نامهایی که از منابع مختلف گردآوری شدهاند، به دست داده میشود:
ام محمد آمنۀ اصفهانی
امالنجم اَمَةالله اصفهانـی
ام علی آیغر ترک
تقیۀ اصفهانی، نام دوتن، دومی دختر امالبهاء فاطمه، دختر ابوالفضل
بن ابی سعد
بن بغدادی
ام شماسه جوهر ناز نیشابوری.
ظاهراً تلفظ اصل این نام گوهرناز بوده است؛ امة القاهر جوهر، دختر ابوسعد عبدالله
بن عبدالکریم قشیری نیشابوری
امة الله جلیله دختر ابونصر عبدالرحیم
بن عبدالکریم قشیری نیشابوری
امةالرحیم حُرّه، خواهر همو
ساره، خواهر دیگر.
وی در جای دیگر امةالرحمان ساده نامیده شده است
امالفتح جلیلۀ سگزی
امالبهاء جمعه
امالنجم حوار اصفهانی نام او حورا آمده است،
ام عبدالله حورستی سرخسی
امالشمس خجستۀ اصفهانی
امالبهاء خجستۀ اصفهانی و امالبهاء خجستۀ تهرانی
خدیجۀ نیشابوری
ام الغافر دردانۀ نیشابوری دختر ابوعبدالله اسماعیل
بن عبدالغافر
بن محمد فارسی، خواهر ابوالحسن عبدالغافر
امالفتوح رابعۀ لُنبانـی اصفهانی
امالرضـی راضیۀ میهنـی
ام محمد یا امالضیاء زلیخا اصفهانی
زینب اصفهانی
امالفتح زینب، دختر ابوشجاع شیرویة
بن شهریار دیلمـی، اهل همدان
امالرجاء زبیدۀ اصفهانی
ام خلف سعیدۀ نیشابوری
ست آزرمیۀ اصفهانی
امةالرحمان سارۀ نیشابوری
امالضیاء ست الجلیل اصفهانی
امالنجم یا امالفخر، ستالعراق اصفهانی
ست ناز اصفهانی
ستالناس اصفهانی
امالغرستکا دیلمی اهل اصفهان
ام انس ستیک یا ستی
دختر ابوالحسن عبدالغافر
بن اسماعیل فارسی اهل نیشابور
امالکرام شریفۀ نیشابوری
امالعزیز شکر اسفراینی.
ظاهراً تلفظ این باید شِکَر (یا شَکَر) باشد؛ امالکرام یا امالبهاء شهر آزرمیۀ اصفهانی
امالرضا ضوء اصفهانی
امالکرام ضوء اصفهانی
ضوء النهار همدانی
طاهرۀ بخاری
ام محمد یا امالکرام ظریفۀ طبری
امالفتح ظفر بانویۀ اصفهانی
امالفتوح ظمیاء اصفهانی
عائشۀ نیشابوری،
نیز نام زنی دیگر
امالفضل عائشۀ فوشنجی (پوشنگی)
امالفضل عائشۀ مروی
عائشۀ مرغینانی اهل مرو
عائشۀ مروی از قریۀ کمسان
امالضیاء عاشورا، دختر محمدبن فضل دیلمی اهل اصفهان
امالخیر عافیۀ اصفهانی
ام عدنان عزکا، دختر ابوعبدالله هیثم
بن محمد
بن هیثم
بن عبدالله
بن محمد
بن هیثم.
عفاف دختر احمد
بن محمد
بن محمد
بن اخوه
امالفتوح عین الشمس بزانی اصفهانی
امالنجم فاطمۀ سوذرجانی اصفهانی
ام احمد فاطمۀ سوری بیهقی اهل خسروجرد بیهق، معروف به ست سکر (ستشکر)
امالبنین فاطمۀ زندخانی سرخسی
امالسعد فاطمۀ شحّامی
امالبنین فاطمۀ جوزدانی اصفهانی
ام عبدالله فاطمۀ نیشابوری
امالخیر فاطمۀ نیشابوری
امالفتوح فاطمۀ مروزی
امالبهاء فاطمۀ اصفهانی
امالفتوح فاطمۀ اصفهانی
ام ابراهیم عائشۀ ورکانی
امالمجتبی فاطمۀ اصفهانی
امالکرام یا امالخیر فخر النساء اصفهانی
ام
الحسن کریمۀ ابیوردی کوفنی
امةالله ماهک، دختر عبدالکریم قشیری.
امالحسین جمعۀ عثمانی
جمعه دختر ابوالحسین میکالی
جمعه معروف به عائشۀ بحیری
حرۀ بسطامی
حره معروف به خدیجۀ صابونی خدیجه دختر صفار
اَمَةالغافر دردانه
روحک دختر صفار
زهرا معروف به فاطمۀ صابونی
مبارکه معروف به ستیک
سعیدۀ شحّامی
فاطمۀ دقاقی، دختر ابوعلی دقاق
امالخیر فاطمۀ بغدادی
فاطمۀ شحامی
فاطمه دختر ابوسعد محمد
بن ابوالفضل اسماعیل همدانی
امةالرحیم کریمه، دختر عبدالکریم قشیری
کریمۀ صابونی
نمار دختر ابوالحسین احمد
بن عبدالرحمان کیال مشاط.
آب نار
آب ناز
آب ناهید؛ آبنوش؛ آذرگون؛ پری ویس؛ دینارگیس؛ زرین گیس؛ سرو آزاد؛ سهی بالا؛ سهینام؛ شهربانو؛ شهرو؛ شیرین
گل
گلاب؛ گلگون؛ نازدلبر؛ یاسمن؛ ماه دخت
مامک، دختر ویس.
آفاق
بانویه، مادر شیخ ابواسحاق کازرونی
نیز خواهر محمد
بن عبدالجبار
بن یَیّا، شیخ
سلفی بنفشه
جوذابه
دستان
دوشار، زن ابراهیم موصلی که در ری با وی ازدواج کرد: و تفسیر هذا الاسم اسدان (دوشیر)
دولتبخت
رئیسه، مادر نظامی که کرد بوده است
روشنک، دختر دارا
زهره
شادی، نام
زنی و ظاهراً
کنیزکی شاهک، زن دیگر ابراهیم موصلی
شیرین، دختر عبدالله هندی جاریۀ ابن بندنیجی
عیالانه، نام زنی با اصلی بابلی که در عیالاناباد
ری متولد شده بود
فردوس، زنی شاعره
گوهر خاتون، زن
مولانا ؛ میگون،
خواهر ابواسحاق کازرونی.
در این دوره که ما آن را دورۀ اول میخوانیم و حدود آن را حملۀ مغول میدانیم، شکلهای تحبیبی نامهای خاص که عمدتاً دنبالۀ تحبیبیهای دورۀ میانه است، هنوز فراوان است، اما پسوندهای متعددی نیز وجود دارند که در دورۀ میانه دیده نمیشوند. ما چند صد نام از اینگونه را از متون عربی و فارسی گرد آوردهایم که در اینجا معدودی از آنها را بر اساس پسوندهای آنها طبقهبندی میکنیم. یادآوری میکنیم که این پسوندها اساساً به شکلهای کوتاهشدۀ نامها میپیوندند، اما گاهی نیز با صورت کامل نام همراه میشوند:
۱. نامهای مختوم به -ak. این پسوند هم به نام مردان و هم به نام زنان میپیوندد. همچنین هم به نامهای ایرانی ملحق میشود، هم به نامهای عربی: فورک،
زیدک
عبدک،
حسنک، بوجعفرک و غیره.
۲. نامهـای مختـوم بـه «ـ ویه»، این نامها بیشترین تعداد نامهای تحبیبی را تشکیل میدهند و حتی امروز نیز در برخی گـویشها به صـورت نامهای مختـوم بـه «ـ و» باقی ماندهاند: رندویه، شاذویه، سیبویه، ممویه، ماجیلویه، حمدویه، نصرویه، سهلویه، و غیره. چنـانکـه دیدیـم پسـوند «ـ ویـه» در پهلـوی بـه شکـل «ـ وی» مستعمل بوده است.
۳. نامهای مختوم به «ـ ان» : ماهان، فوران، بکران، شاذان، دبیران، روزبهان، علکان، شغالان،
فضلان،
مشکان
نامهای مختوم به «ـ کان» : عبدلکان، حیکان (مخف یحیی)، محمدکان،
فضلکان.
۵. نامهای مختوم به «ـ وله»
حسوله،
یوله،
اُحموله.
۶. نامهای مختوم به «ـ ول» :
حسول،
احمول.
۷. نامهای مختوم به «ـ کا» : امیرکا، حسکا، محمدکا.
۸. نامهـای مختـوم بـه «ـ یـن» : بوریـن،
جلین،
کردین،
سیرین.
۹. اسمهای مختوم به «ـ یل» : رزغیل،
شاتیل،
حسنیل،
محمدیل، دیزیل،
عبدیل؛
۱۰. اسمهای مختوم به «ـ ا»؛ ننا،
یَیّا،
نجما.
پس از سدۀ ۷ق بسیاری از نامهای تحبیبی یاد شده متروک شد و شکلهای مختوم به «ـ ا» مانند سمیعا، رفیعا، صدرا، فخرا، و غیره جای بقیۀ ساختها را گرفت که اوج کاربرد آنها در زمان صفویه و بعد از آن بوده است. امروزه شکلهای تحبیبی مختوم بـه «ـ ی» (-i)، مـانـنـد بدری، فـخـری، اِسـی، عبـدی و غـیـره رایجترین شکل نامهای تحبیبی است.
گرایشهای نامگذاری بعد از مشروطیت به کلی تغییر پیدا کرده، و بهویژه پس از دورۀ
پهلوی گرایش به استفاده از نامهای باستانی
ایران قوت بیشتری گرفته است.
غیر از منابع یادشده در متن مقاله، این مآخذ مهم نیز دربارۀ نامهای ایرانی است: بهنیا، عبدالکریم، پژوهشی در نامهای ایرانیان معاصر،
اهواز، ۱۳۶۹ش؛ شیمل، آ.، نامهای اسلامی، ترجمۀ گیتی آرین، تهران ۱۳۷۶ش.
lt;reflt;ref
(۱) محمد ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۲) محمد ابن شهر آشوب، معالم العلماء، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۳ق.
(۳) محمد ابن صابونی، تکملة اکمال الاکمال، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۴) حافظ
حسین ابن کربلایی، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۵) علی ابن ماکولا، الاکمال، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۶) محمد ابن ناصرالدین، توضیح المشتبه، به کوشش نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۳م.
(۷) محمد ابن نقطه، تکملةالاکمال، به کوشش عبدالقیوم عبد ربالنبی، مکه، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م.
(۸) ابوالشیخ اصفهانی، طبقات المحدثین باصبهان، به کوشش عبدالغفور بلوشی، بیروت، ۱۹۹۲م.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۱۰) ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، لیدن، ۱۹۳۱م.
(۱۱) علیمحمد بجاوی، تعلیقات بر المشتبه (نک: هم، ذهبی).
(۱۲) ابوریحان بیرونی، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۱۳) علی بیهقی، تاریخ بیهق، به کوشش کلیم حسینی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۸م.
(۱۴) حبیش تفلیسی، «کامل التعبیر»، مجموعۀ مقالات تحقیقـی خاورشناسی، تهـران، ۱۳۴۲ش.
(۱۵) عبـدالملک ثعالبـی، تتمةالیتیمة، تهـران، ۱۳۵۳ق.
(۱۶) عبـدالملک ثعالبـی، یتیمةالدهر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۷) محمد حر عاملی، امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، بغداد، ۱۳۸۵ق.
(۱۸) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۹) محمد ذهبی، المشتبه، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت، ۱۹۶۲م.
(۲۰) منیره ناجی سالم، تعلیقات بر التحبیر (نک: هم، سمعانی).
(۲۱) عبدالکریم سمعانی، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بدوی، حیدرآباد، ۱۹۶۲م.
(۲۲) عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۹۷۵م.
(۲۳) محمد سهلجی، «النور من کلمات ابی طیفور»، شطحات الصوفیۀ عبدالرحمان بدوی، کویت، ۱۹۷۸م.
(۲۴) حمزه سهمی، تاریخ جرجان، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۲۵) ابراهیم صریفینی، تاریخ نیشابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
(۲۶) خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، ۱۹۸۲م.
(۲۷) طبری، تاریخ.
(۲۸)
حسن طوسی، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، ۱۳۵۱ش.
(۲۹) عبید زاکانی، کلیات، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۳۰) یاقوت حموی، معجم البلدان.
(۳۱) فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش محمد محجوب، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۳۲) احمد فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۰ش.
(۳۳) قاموس.
(۳۴) عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۳۵) عبدالله قوچانی، اشعار فارسی کاشیهای تخت سلیمان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۳۶)
حسن قمی، ترجمۀ تاریخ قم، به کوشش جلالالدین تهرانی، تهران، ۱۳۱۳ش.
(۳۷) عمررضا کحاله، اعلام النساء، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۳۸) عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، بیروت، ۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۷م.
(۳۹) مفضل مافروخی،
محاسن اصفهان، به کوشش جلالالدین تهرانی، تهران، ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م.
(۴۰) مجمل التواریخ والقصص، به کوشش ملکالشعرا بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۴۱) جلالالدین محدث ارموی، تعلیقات بر نقض (نک: هم، قزوینی رازی).
(۴۲) جلالالدین محدث ارموی، فهرست اسماء الرجال المذکورة احوالهم فی کتاب التدوین، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۴۳) محمود
بن عثمان، فردوس المرشدیة فی اسرار الصمدیة، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۴۴) مرکزی، خطی.
(۴۵) عبدالرحمان معلمی، تعلیقات بر الانساب (نک: هم، سمعانی).
(۴۶) مطهر مقدسی، البدء والتاریخ، پاریس، ۱۹۰۳م.
(۴۷) مقدمۀ منثور شاهنامه، نسخۀ خطی کتابخانۀ فلورانس.
(۴۸) منتجبالدین
قمی، فهرست، به کوشش عبدالعزیز طباطبایی، قم، ۱۴۰۴ق.
(۴۹) نجمالدین نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۵۰) نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، به کوشش برات زنجانی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵۱) محمود واصفی، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بلدروف، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۵۲) یاقوت حموی، معجم الادبا.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تسمیه در ایران»، ج۱۵، ص۵۹۳۲.