تسلیم (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَسلیم (به فتح تاء) از
واژگان قرآن کریم به معانی
سلام كردن،
سالم كردن و نگاه داشتن، دادن چيزى و انقياد و طاعت به كار رفته است.
تسليم را به سه مرحله تقسيم كردهاند که عبارتند از:
تسليم تن،
تسليم عقل،
تسليم قلب.
تَسلیم به معانی
سلام كردن،
سالم كردن و نگاه داشتن، دادن چيزى و انقياد و طاعت به كار رفته است.
تسليم، يكدفعه به معنى
سلام كردن است مثل
(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ...) (و هنگامى كه داخل خانهاى شديد، بر خويشتن
سلام كنيد،
سلام و تحيّتى از سوى خداوند،
سلامى پربركت و پاكيزه....)
يعنى به اهل خانه
سلام كنيد كه مسلمانان به حكم يک جسداند.
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً) (اى كسانى كه
ایمان آوردهايد، بر او درود فرستيد و در برابر اوامر او كاملًا
تسليم باشيد.)
و نيز به معنى
سالم كردن و نگاه داشتن است مثل
وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ ... «اگر خدا دشمنان را به تو بسيارشان نشان داده بود دل به
ترس میداديد و در كار جنگ
منازعه میكردند ولى خدا از ترس و منازعه نگاه داشت و
سلامت كرد.»
و ايضا به معنى دادن چيزى آمده نحو
(فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ ...) (گناهى بر شما نيست؛ به شرط اينكه حق مادران را به طور شايسته بپردازيد....)
و نيز در معناى انقياد و طاعت به كار رفته است نظير
(ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً) يعنى «از حكم تو در دل خويش تنگى احساس نكنند و
تسليم و منقاد محض شوند.»
تسليم را به سه مرحله تقسيم كردهاند:
تسليم تن،
تسليم عقل،
تسليم قلب.
تسليم تن همان است كه آن را
تسليم ظاهرى گفتيم. شخص خود را زبون و لاعلاج ديده در مقابل حريف مغلوب و
تسليم میشود و در اطاعت او در میآيد ولى فكر و عقلش
تسليم نشده بلكه پيوسته در انتظار فرصت است تا بار ديگر به ستيز بر خيزد. و اين همان است كه در آيه
(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا ...) (اعراب
بادیهنشین گفتند: ايمان آوردهايم. بگو: شما ايمان نياوردهايد، ولى بگوييد
اسلام آوردهايم....)
گفته شد.
تسليم عقل و فكر آن است كه شخص در مقابل دليل و منطق
تسليم شود. در اين
تسليم نمیشود شخص را با كتک زدن و شكنجه دادن
تسليم كرد ولى هر گاه دليل كافى وجود داشت عقل
تسليم میگردد.
بيشتر كفاری كه اهل عذاباند و
قرآن میگويد: دانسته از خدا و دستور او اعراض میكنند از اين قبيلاند، میدانند و يقين دارند ولى از روى
حسد يا
حرص و يا
خودپسندی و
خودبینی تن به حق در نمیدهند عقلشان
تسليم است ولى قلبشان
تسليم نيست چنانكه فرموده
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ...) (و آن را از روى
ظلم و
تکبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن
یقین داشتند....)
يعنى آيات ما را انكار كردند و
تسليم نشدند ولى ضمير شان و عقلشان يقين كرد علت انكارشان ستم و برترىجوئى بود.
موسی در مقابل انكار
فرعون میگويد :
(لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً) «میدانى كه اين آيات را پروردگار آسمانها و زمين نازل كرده، اى فرعون: من تو را هلاک شده میدانم.»
آرى فرعون میدانست كه موسى حق است عقلش
تسليم شده بود از روى خودپسندى و جاهطلبى
تسليم قلبى نداشت، میدانست ولى
خاضع نبود مثل
معاویه (علیهلعائنالله) كه
امیرالمؤمنین (صلواتاللهوسلامهعلیه) را بيشتر از ديگران مىشناخت. ولى خاضع نبود. هم خود را بدبخت كرد و هم ديگران را.
درباره اختلاف
اهل کتاب و قبول نكردن
اسلام، مكرر در آيات میخوانيم كه میدانستند
قرآن حق و
اسلام همان دين موعود است ولى در اثر حسد حاضر به
تسليم نشدند
(وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (و كسانى كه
کتاب آسمانی به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسدورزى....)
و در جاى ديگر فرموده: آنها پيامبر
اسلام را همانطور میشناسند كه پسران خود را و عدّهاى از آنها حق را میدانند و نهان میدارند.
(الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ) (كسانى كه كتاب آسمانى به آنان دادهايم، او -پيامبر- را همچون فرزندان خود مىشناسند؛ ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند كتمان مىكنند.)
رجوع شود به «خلف» و بقيه مطلب در «كفر» خواهد آمد.
تسليم سوّم،
تسليم قلب است و آن همان انقياد و مطيع بودن است كه توأم با ايمان و عمل است.
ناگفته نماند علت
تسليم نشدن قلب پس از
تسليم عقل، سه چيز است:
حرص، تكبر، حسد. لذا در روايات
اسلامى نقل شده: گناهان اولى سه گناهند از آنها بپرهيزيد حرص همان است كه آدم را بخوردن شجره منهى وا داشت. شيطان از روى تكبر بر آدم سجده نكرد. پسر
آدم از روى حسد برادر خويش را بكشت. اگر درباره گناهان مردم كه دانسته و از روى علم گناه میكنند دقّت كنيم خواهيم ديد علت ارتكاب گناه يكى از سه چيز فوق است.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلم»، ج۳، ص۳۰۰.