تحیر مشرکان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مشرکان در موارد متعددی دچار
تحیر و
سرگردانی می شدند. به عنوان مثال آنها وقتی دختر دار می شدند.
متحیر می گشتند.
خبر دختردار شدن، موجب
تحیر مشرکان می شد.
یتوری من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هونام یدسه فی التراب الا سآء ما یحکمون.(بخاطر
بشارت بدی که به او داده شده، از
قوم و قبیله خود متواری میگردد؛ (و نمیداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در
خاک پنهانش کند؟! چه بد
حکم میکنند! )
وقتی برای
مشرکان خبر میآوردند که دختردار شدید از
خشم سیاه میشدند، و از بدی خبری که آورده شده و از فشار افکار عمومی که آن را بد میپنداشتند پنهان گشته، به فکر فرو میرفتند که آیا نگاهش بدارند و
ذلت و خواری دختر داری را تحمل کنند و یا زنده زنده در
خاک پنهانش سازند، هم چنان که عادت همه شان در باره دختران متولد شده این بود، و بطوری که گفتهاند: قبل از اینکه همسرشان بزاید، چالهای میکندند و آماده میساختند، همین که میفهمیدند فرزندشان دختر است در آن چاله انداخته خاک به رویش میریختند، تا زیر خاک جان بدهد، و این عمل را از
ترس فقر، نسبت به دختران مرتکب میشدند، که مبادا در اثر نداری، کسی که کفو آنان نیست به ایشان طمع کند.
اولین باری که این رسم غلط عملی شد، در واقعه
جنگ بنی تمیم با کسرای
ایران بود که در آن جنگ عدهای از زنان قبیله،
اسیر لشکر کسری شدند و آنان را به اسیری به دربار کسری بردند، در آنجا دختران را به عنوان کنیز نگاه داشتند و پس از مدتی که میان دو طرف
صلح بر قرار شد بنی تمیم اسیران خود را مطالبه کردند، دربار کسری آنان را مخیر کرد که میخواهند به
قبیله خود روند و اگر نه در دربار بمانند، عدهای از دختران از رفتن به قبیله خویش خودداری نمودند، مردان قبیله غضبناک شده تصمیم گرفتند از این پس اگر دختردار شدند زنده زنده دفنشان کنند، و همین کار را کردند، قبایل دیگر نیز از آنها یاد گرفته، کم کم این جریان در همه جا منتشر شد، و دخترکشی باب گردید.
آنها بد
قضاوت میکردند، زیرا برای خود چیزی قرار میدادند که پسند خاطرشان بود و برای
خداوند چیزی قرار میدادند که مطلوب خودشان نبود. برخی گویند: بد قضاوت میکردند، زیرا دختران را زنده بگور میکردند، در حالی که آنها نیز همچون پسران
حق حیات داشتند و شاید دختری بهتر از پسری بود. از
ابن عباس روایت شده است که: اگر خداوند در مورد تولد فرزندان، به خواستههای مردم توجه میکرد، دختری بدنیا نمیآمد، زیرا هیچکس طالب
دختر نیست. و اگر همه
پسر باشند،
نسل بشر منقرض خواهد شد.
سرگردانی در
طغیان، پیامد حق ناپذیری
مشرکان می باشد.
اتبع مآ اوحی الیک من ربک لا الـه الا هو واعرض عن المشرکین(از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو
وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از
مشرکان، روی بگردان!)
در این آیه
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را امر میکند به اینکه پیروی کند آنچه را که از
توحید و اصول شرایع
دین به وی
وحی شده است، بدون اینکه در این راه چیزی را جلوگیر خود بداند، و درباره
استکبار مشرکین و خاضع نشدن شان در برابر کلمه
حق و اعراضشان از
دعوت دین ملاحظهای بکند. کلمه" من ربک" که مزید اختصاص را میرساند مشعر است بر اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مورد عنایت خاصه
الهی بوده، ولی از آنجایی که قبل از جمله" و اعرض عن المشرکین" قرار گرفته ممکن است
انسان را به این توهم بیندازد که معنایش این است که" تو وحی را پیروی و پروردگارت را
عبادت بکن بگذار مشرکین سرگرم پرستش بتهای خود باشند" و در نتیجه شنونده خیال کند که خداوند طریقه و کیش بت پرستان را امضا و صحه گذارده است، لذا بین آن دو جمله فاصله انداخته، بعد از جمله اول فرموده: " لا اله الا هو" تا هم توهم مزبور را دفع کند و هم در نتیجه جمله" و اعرض" معنای مورد نظر را برساند. و آن معنا این است که: تو آنچه را به سویت وحی شده و پروردگارت با وحی آنها تو را مورد عنایت بالغه و
رحمت خاصه خود قرار داده پیروی کن، و از این مشرکین اعراض نما، البته نه به اینکه کاری بکار آنان نداشته باشی و بگذاری بتهای خود را بپرستند، و به عمل ناشایستشان راضی باشی تا در نتیجه
بت پرستی آنان را امضا کرده باشی، چون معبود یکی است و او همان
پروردگار تو است که به سویت وحی فرستاده، معبود دیگری جز او نیست، بلکه به اینکه از آنان اعراض نموده و خود را در تحمیل دین توحید بر آنان به زحمت نیندازی، و خلاصه تو مامور به تکلیفی که فوق طاقتت باشد نیستی، وظیفه تو تنها ابلاغ
رسالت است، نه اینکه حفیظ و
وکیل آنان باشی، حفیظ و وکیل آنان خدا است، و خداوند مشیتش تعلق نگرفته که ایشان موفق به دین توحید شوند، چون اگر مشیتش تعلق گرفته بود هرگز
شرک نمیورزیدند، آری، خداوند ایشان را به خودشان واگذاشته که در همان
ضلالت باقی بمانند، چون از حق
اعراض و از
خضوع در برابر
حقیقت استکبار کردند.
ونقلب افـدتهم وابصـرهم کما لم یؤمنوا به اول مرة ونذرهم فی طغیـنهم یعمهون.(و ما دلها و چشمهای آنها را واژگونه میسازیم؛ (آری آنها
ایمان نمیآورند) همانگونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال
طغیان و سرکشی، به خود وامیگذاریم تا سرگردان شوند!)
این در حقیقت عکس العمل و نتیجه اعمال خود آنها است، و نسبت دادن آن به خدا به عنوان این است که او علت العلل و سرچشمه جهان هستی است، و هر خاصیتی در هر چیز است به
اراده او است، و به تعبیر دیگر خداوند در
لجاجت و کجروی و تعصبهای کورکورانه این اثر را آفریده است که تدریجا
درک و دید
انسان را از کار میاندازد.
تحیر مشرکان در اجابت
شیاطین گمراه کننده و یاران هدایتگر، به
انسان متحیر تشبیه شده است.
قل اندعوا من دون الله ما لاینفعنا ولایضرنا ونرد علی اعقابنا بعد اذ هدنا الله کالذی استهوته الشیـطین فی الارض حیران له اصحـب یدعونه الی الهدی ائتنا قل ان هدی الله هو الهدی وامرنا لنسلم لرب العــلمین.(بگو: «آیا غیر از
خدا، چیزی را بخوانیم (و
عبادت کنیم) که نه سودی به حال ما دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسههای شیطان، در روی زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت میکنند (و میگویند:) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور داریم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.)
این آیه در برابر اصراری که مشرکان برای دعوت
مسلمانان به
کفر و
بت پرستی داشتند به
پیامبر ص دستور میدهد که با یک دلیل دندان شکن به آنها پاسخ گوید و به صورت یک استفهام انکاری از آنها بپرسد که" آیا شما میگوئید ما چیزی را
شریک خدا قرار دهیم که نه سودی به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوی او برویم و نه زیانی دارد که از زیان او بترسیم.
تحیر مشرکان به سرگردانی عبد دارای چند مولا تشبیه شده است.
ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشـکسون ورجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمد لله بل اکثرهم لایعلمون.(
خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به
مشاجره مشغولند، و مردی که تنها
تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!
حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمیدانند.)
راغب میگوید: کلمه" شکس"- به فتح حرف اول و کسر حرف دوم- به معنای شخص بد
اخلاق است. و در
قرآن جمله" شرکاء متشاکسون" معنایش شرکایی است که از بد خلقی همیشه با هم
مشاجره داشته باشند"
و کلمه" سلم" را به چیزی
تفسیر کردهاند که از آن یک نفر و ملک خالص او باشد، نه اینکه جمع کثیری در آن شریک باشند. این
آیه متضمن مثلی است که خدای تعالی برای
مشرک و موحد زده، مشرکی که ارباب و آلهه متعدد و مختلف میپرستد که همه در شخص وی شریکند. و بر سر او با هم مشاجره دارند. این خدا او را دستور میدهد کاری را انجام دهد و آن خدای دیگر از آن عملش
نهی میکند، و هر یک از خدایان میخواهند که مشرک نامبرده بنده خصوصی او باشد. و تنها او را خدمت کند. و موحدی که خالص در اختیار یک مخدوم است و احدی با آن مخدوم در وی
شرکت ندارد، در نتیجه موحد تنها او را بر طبق اراده اش خدمت میکند بدون اینکه کسی با
خدا بر سر او منازعه داشته باشد و نزاعش منجر به
حیرت گردد. پس مشرک مردی است که" شرکایی متشاکس" دارد و موحد مردی است که" سلم" برای یکی است، و این دو مرد وضعی یکسان ندارند، بلکه وضع آنکه خالص برای یک نفر است بهتر است از وضع آن بیچارهای که در اختیار چند نفر است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۴۳۹، برگرفته از مقاله «تحیر مشرکان».