تاریخ و ترتیب حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
با رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حوادث تلخ دیگری رخ داد که نوک اصلی پیکان این حوادث متوجه
اهل بیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. تجمع تعدادی از
مهاجران و
انصار در
سقیفه، سرآغاز شکلگیری جریان انحراف مسیر
خلافت بود؛ جریان اما به اینجا ختم نشد و پیامدهای آن، حتی در شکل هجوم به خانه برترین بانوی هستی و مصدومیت و سپس شهادتش بروز یافت. در فاصله اندک میان اجتماع سقیفه و شهادت
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) حوادثی رخ داده که مستقیم یا غیرمستقیم با شهادت آن حضرت مرتبط است.
تاکنون پژوهشهای متعددی در خصوص رخداد سقیفه و پیامدهای آن به نگارش درآمده، اما در این خصوص، که تاریخ و ترتیب حوادثی که منتهی به شهادت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) شد، چگونه بود، اثری درخور توجه به چشم نمیخورد. با توجه به اینکه گزارشهای تاریخی نیز معمولا به تاریخ دقیق حوادث یادشده نپرداخته، در این نوشتار تلاش شده است با بررسی مجموعه شواهد و قراین تاریخی روایی موجود، به تصویری دقیق و نزدیک به واقع در این باره دست یابیم.
امروزه تصور رایج در محافل شیعه آن است که حوادث منتهی به
شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) همچون هجوم به خانه آن حضرت و آتش زدن درِ خانه ایشان و مصدومیتش تنها سه روز پس از رحلت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده و بر این اساس، مدت مصدومیت تا شهادت
حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) را قریب ۷۲ یا ۹۲ روز میدانند.
چنین ترتیبی دارای اشکالات متعدد است. برای نمونه، میتوان به این موارد اشاره کرد: با وجود آن همه
مهاجر و
انصار حاضر در
مدینه، چرا هیچ یک اقدامی عملی برای بازگرداندن
خلافت به
امیرمومنان (علیهالسّلام) نکردند؟ چرا همگان تنها نظارهگر حمله به خانه صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) بودند؟ آیا سکوت تمامی آنان به هنگام غصب
فدک، معقول است؟ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) همسرش را با وجود
سقط جنین و ضعف جسمی ناشی از مصدومیت، برای یاریطلبی، شبهای متوالی به در خانه ساکنان مدینه برد؟ با توجه به فاصله دو ماه و نیم یا سه ماه و نیم بین مضروب شدن حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) تا شهادت ایشان، آیا امکان ندارد مسئله دیگری موجب شهادت ایشان شده باشد؟
شواهد جمع آوری شده در این پژوهش، حکایت از تاخیر حوادثی دارد که امروزه به باور عمومی در جامعه ما، تنها چند روز پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اتفاق افتاده است. نتیجه این پژوهش با صرف نظر از ابعاد علمی و تاریخی، تثبیتِ هر چه بیشترِ استناد شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به مصدومیتِ ناشی از هجومِ غاصبانِ خلافت به خانه آن حضرت است.
اکنون پرسش این است که تاریخ و ترتیب حوادثِ پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که منجر به شهادت فاطمه (سلاماللهعلیها) شد، چگونه بوده است؟ در ادامه، با بررسی روایات و نیز شواهد تاریخی، تلاش شده است تصویری دقیق و قریب به واقع از سیر و ترتیب این حوادث ارائه شود.
در اینجا به بررسی حوادث روز رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میپردازیم:
رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر)
(در حالی که سر آن حضرت بر دامان امیرمؤمنان علی بن
ابی طالب (علیهالسّلام) بود،
چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به عنوان روز رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در تاریخ رحلت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. علمای بزرگ
شیعه، همچون
شیخ مفید و
شیخ طوسی آن را ۲۸ صفر میدانند.
اما
واقدی،
ابن سعد،
بلاذری، مرحوم
کلینی، شیخ طوسی - در قول دیگرش- و
خلیفه بن خیاط تاریخ رحلت ایشان را دوازدهم
ربیع الاول ذکر کردهاند.
بر اساس روایت
کتاب تاریخ اهل البیت (علیهالسّلام) به نقل از
امام رضا (علیهالسّلام) و نقل
اِربلی از
امام باقر (علیهالسّلام) و نقل
طبری از
ابومخنف و نقل
یعقوبی،
تاریخ وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوم ربیع الاول بوده و برخی از محققان معاصر همین قول را ترجیح دادهاند.
برخی از محققان پس از ارائه احادیث متعدد در باب چگونگی و همچنین حاضران در مراسم تغسیل پیامبر، این گونه نتیجهگیری میکنند که پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت علی (علیهالسّلام) به تنهایی مشغول
غسل ایشان شد و هیچ کس با ایشان (به جز در آوردن آب) در این کار مشارکت نداشت.
پس از غسل، بدن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را کفن کردند و امیرمؤمنان علی بن
ابی طالب (علیهالسّلام) تنها بر بدن ایشان نماز خواندند، در حالی که سایر مردم مشغول به امر خلافت بودند.
با توجه به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مبنی بر رها نساختن بدن ایشان از زمان رحلت تا زمان دفن، میتوان نتیجه گرفت که زمان غسل، با فاصله اندکی پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.
معلوم نیست این نماز به امامت چه کسی برگزار شده، ولی چنان که در ادامه خواهد آمد، قطعاً
ابوبکر حضور نداشته است؛ زیرا وی آن هنگام در مدینه نبود. مولای متقیان علی (علیهالسّلام) هم مشغول به امور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند، و شاید همین مسئله امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخی به دنبال تعیین خلیفه بیفتند.
ابوبکر همسری از زنان انصار به نام
حبیبه بنت
خارجه بن زید اختیار کرده بود و اتفاقاً در آن ایام، به منزل وی رفته بود
که در منطقهای خارج از محدوده مرکزی مدینه به نام «سنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه شایع گشت و به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به
مسجدالنبی رساند و برای اطمینان از صحت این واقعه، مستقیم به منزل
عایشه رفت.
عصر روز دوشنبه و پس از اقامه نماز ظهر، انصار در «
سقیفه بنی ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امر را بر عهده
سعد بن عباده میگذاریم. سعد، رئیس
قبیله خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبهای خواند و پسران یا پسر عموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار میکردند. وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش
اسلام و حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تایید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند: ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟ برخی پاسخ دادند: میگوییم: امیری از شما و امیری از ما امور را اداره کنند و به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد.
عُوَیم بن ساعده، که از
قبیله اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند.
او در راه به «
مَعْن بن عدی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از همپیمانان قبیله اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی
عمر بن خطاب گردیده بود.
ابن ابی الحدید به نکتهای جالب توجه اشاره میکند: این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند.
به همین سبب، عُوَیم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن بن عدی تمام آنچه را از عوَیم بن ساعده شنیده بود برای عمر تعریف کرد.
عمر با نگرانی نزد ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنان در راه به
ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند.
در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: «من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضیام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد، آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما.
حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایههای این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر میگویید مهاجران با ما مخالفت میکنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنان باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمیگیرد. نزاع بالا گرفت و
بشیر بن نعمان از اوس، که به سعد بن عُباده از خزرج حسادت میورزید، از روی
حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعد بن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام،
بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند.
پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عدهای برای تثبیت آن به راه افتادند.
ابن ابی الحدید به نقل از
بَراء بن عازِب مینویسد: عدهای از
بنیهاشم مشغول غسل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند و من از شدت غصه و ناراحتی مصیبت وارد شده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنیهاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عدهای در سقیفه اجتماع کردهاند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کردهاند. طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عدهای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتادهاند و هر که را میبینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر میدهند، خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن
اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بنیهاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم.
عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همراهانشان وارد مسجد النبی شدند، درحالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر میدوید و فریاد میزد: مردم با ابوبکر بیعت کردهاند!
سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته خطبهای خواند.
ابوذر، که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود، به مسجد رفت و طی سخنانی مردم را به اطاعت از
حضرت علی (علیهالسّلام) فراخواند.
در این هنگام، قبیله «
بنی اسلم»، از اعراب خارج مدینه،
که برای تامین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت گیران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاریشان کنند در عوض، آذوقه آنان را تامین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنان به حدی زیاد بود که کوچههای اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید.
آنان هر که را میدیدند، گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر میآوردند.
این روندِ بیعتگیری تا شب ادامه یافت و با فرارسیدن شب، آنان به منازل خود بازگشتند.
همان شب تعدادی از اصحاب پیامبر برای تغییر دادن وضع به وجودآمده گرد هم آمدند. آنان عبارت بودند از: بَراء بن عازب،
مقداد،
سلمان، ابوذر،
عمار،
حُذَیفه،
ابوالهِیثم بن تیهان و
عُباده بن ثابت. بنا به نقل
ابن ابی الحدید، در آن شب،
حذیفه از وجود دیدگاهی مبنی بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در میان مهاجران خبر داد و
ابی بن کعب را نیز شاهد مدعایش معرفی کرد و هنگامی که آن گروه به در خانه
ابی بن کعب رفتند، وی در را نگشود، اما سخن
حذیفه را تایید کرد.
اتفاقات روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شرح زیر است:
صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمر و ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند، در حالی که لباسهایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنان، راهی بازار بود! آنان وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفه مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از
بیت المال مقرری تعیین نمودند
تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده میگیرم. ابوعبیده نیز مسئله غنایم را عهده دار گردید.
آنان پس از تقسیم این مقامها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کنند.
پس از اتمام بیعت، ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید».
نکته ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامه نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهمترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت، در میان منابع
اهل تسنن، ادعای امامت جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
در حالی که سیره و سنت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اهتمام بر تشییع سریع جنازه مسلمانان،
اصرار بر حضور و اقامه نماز جماعت بر اموات و تشویق مسلمانان به حضور گسترده در این گونه مراسم بود
و حتی گاه به هنگام رفتن به جنگ، در حالی که سلاح برداشته و زره پوشیده بودند، رفتن را به تاخیر میانداختند و بر جنازه حاضر میشدند و بر آن نماز میگزاردند و سپس حرکت میکردند،
منابع حکایت از آن دارند که عصر روز سه شنبه برخی از حاضران سقیفه پس از اقامه نماز روزانه، برای تجهیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل ایشان روی آوردند.
اما به نقل شیخ مفید و
ابن شهرآشوب، بسیاری از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور نداشتند و دلیل آن سرگرمی آنان به انتخاب خلیفه بود.
ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ ق) نیز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفین پیامبر تصریح دارد. او به صورت ضمنی، به حضور نداشتن انصار نیز اشاره مینماید.
همچنین میتوان نکات ذیل را که بسیاری از مورخان اشاره کردهاند به عنوان مؤید این نقل آورد:
۱- نماز بر بدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صورت انفرادی و بدون امام جماعت خوانده شد. در برخی منابع نیز آمده است: مردم نه به صورت یکجا، بلکه گروه گروه و دسته دسته برای اقامه نماز میآمدند.
این جمله خود حاکی از پراکندگی مردم و اجتماع نداشتن آنان پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. اما نکته قابل توجهی که در کلام
ابن هشام، یعقوبی، بلاذری،
ابن کثیر و دیگران آمده کلمه «ارسالا» است. این کلمه از ریشه «رَسْل یا رِسْل»، به معنای «آرام، ملایم، با تانی و سست» است.
بنابراین، معنای کلام
ابن هشام این میشود: «مردم با تانی، فاصله و آرام آرام برای خواندن نماز، بر بدن پیامبر حاضر میشدند». با توجه به این مفهوم (فاصله هر فرد با فرد دیگر یا هر گروه با گروه دیگر) میتوان خوانده نشدن نماز جماعت بر بدن پیامبر و اوج سرگرمی آنان به امر خلافت را درک کرد.
۲- حاضران در منزل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخی را به دنبال حفاران قبر در مدینه (ابوعبیده جراح و
ابوطلحه) فرستادند تا آنان را یافته، برای حفر قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاضر سازند.
سؤال اینجاست که مگر آنان نمیدانستند پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفته است و نیاز به قبر دارد و از غیر آنان این کار ساخته نیست. این نکته میتواند مؤید سرگرمی بسیاری از صحابه به امر خلافت و نبود حضورشان در مراسم تدفین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد.
۳- شدت اشتغال آنان به امر خلافت و امور وابسته به آن، و شرکت نداشتن در مراسم تدفین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به صورت ضمنی ولی روشن از این عبارت که در موارد متعدد و توسط اشخاص گوناگون بیان شده است، میتوان به راحتی فهمید: «ما متوجه دفن رسول خدا نشدیم، مگر زمانی که...» .
۴- در نهایت، این کلام صریح و بی پرده، که
ابن سعد به نقل از
ابن شهاب آورده است: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هنگام ظهر روز دوشنبه از دنیا رفت. مردم به سبب درگیری انصار! از دفن پیامبر غافل گشتند و بدن پیامبر همان گونه رها شد، تا آنکه در ثُلث اول شب و تنها توسط نزدیکانش به خاک سپرده شد».
کلام مزبور کاملاً به حضور نداشتن اکثریت
صحابه در مراسم تغسیل، تکفین، و تدفین پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره دارد.
بیشتر مورخان و سیره نویسان متقدم بر این عقیدهاند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.
برخی نیز زمان دقیقتری برای آن تعیین کرده و تصریح نمودهاند که این مسئله در نیمههای شب رخ داده است. (طبری، ۱۳۸۷ق. گزارشی نیز از عایشه در اختیار است که زمان تدفین پیامبر را سحر دانسته است)
برخی منابع نیز کلماتی دارند که میتوان از آنان این گونه نتیجه گرفت که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در چهارشنبه شب و به عبارت دیگر، شب پنج شنبه دفن شدهاند. برای مثال،
ذهبی در دو اثر مشهور خویش، «
سیر اعلام النبلاء» و «
تاریخ الاسلام»، مینویسد: پیامبر از دنیا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زیرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند! طبری نیز ضمن گزارشهای گوناگون، گاه اشاره و گاه تصریح به سه روز بر روی زمین ماندن بدن پیامبر دارد که نتیجه آن دفن پیامبر در شب پنج شنبه میشود. یعقوبی نیز از دیگر نویسندگانی است که از مطالب او میتوان دفن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شب پنج شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وی درباره مدت زمان ماندن بدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر روی زمین برای اقامه نماز «ایاما»
ثبت شده و روشن است که عرب یک روز را «یوم» و دو روز را «یومان» و سه روز و بیش از آن را «ایام» میگوید. چه بسا واژه «اربعاء» تحریف شده باشد، اما از کلمه «ایام» غفلت شده که مؤیدی بر آن است که بدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شب پنج شنبه دفن شده است.
از نقل «
سلیم بن قیس» از
سلمان چنین برمی آید که پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در حالی که همسرش
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را بر مرکبی سوار کرده و دست
حسنین (علیهماالسّلام) را گرفته بود، به در خانه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب یاری کرد و از میان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فردای آن شب، همگی سر تراشیده در وعده گاه حاضر شوند؛ اما از میان این جمع، تنها چهار نفر، یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بر سر قرار حضور یافتند! این اقدام، دو شب دیگر نیز تکرار شد، ولی بر آن چهار نفر، کسی افزوده نشد! از این رو، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مشغول جمع آوری
قرآن شد.
در گزارشی دیگر، به نقل از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) آمده است: «احدی از اهل بدر و پیشتازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقی نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا یاری کند».
یکی از اقدامات مهم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جمع آوری قرآن بود. شایان ذکر است که براساس شواهد موجود، قرآن در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صورت کتاب جمع آوری شده بود، اما آنچه امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدان ماموریت یافت، جمع آوری و مرتب کردن قرآنی بود که از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) املا و توسط امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) کتابت شده و مشتمل بر نکات تفسیرگونه و تاویل آیات و برخی توضیحات مربوط به ویژگیهایی همچون
ناسخ و منسوخ، و
محکم و متشابه و مطالب خارج از متن قرآن بود. با توجه به اینکه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تنها باید مکتوبات پیشین را تنظیم میکرد و اجزای این قرآن در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کتابت شده بود، طبعاً فراهم کردن آن به زمان زیادی نیاز نداشته است.
مدتِ جمع آوری این قرآن را برخی سه روز عنوان کردهاند. اما درباره تاریخ جمع آوری این مصحف، میتوان از روایت سلیم از سلمان چنین نتیجه گرفت که از اولین اقدامات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از مراجعات شبانه به در خانه صحابه و یاس از همراهی آنان، اقدام به جمع آوری قرآن بود و چنانکه گذشت مراجعات شبانه تا سه شب ادامه داشت، و اگر جمع قرآن نیز سه روز طول کشیده باشد طبعاً عرضه قرآن بر اصحاب باید هفت روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده باشد. به بیان دقیقتر، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از شب چهارشنبه، که از تجهیز و تدفین جنازه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فارغ گشتند، از شب پنج شنبه این امکان برایشان فراهم شد که به مقابله عملی با توطئه سقیفه برخیزند؛ ازاین رو، شبهای پنج شنبه، جمعه و شنبه را به همراه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و حسنین (علیهالسّلام) به در خانه مهاجران و انصار رفتند و پس از یاس از یاری آنان، از روز شنبه تا دوشنبه به کار جمع قرآن مشغول شدند. البته از نقل سلیم از سلمان درباره سخنان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در جمع مردم پس از عرضه قرآن، برمی آید که آن حضرت بلافاصله پس از دفن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یعنی از همان روز چهارشنبه، به جمع قرآن مشغول شدند. بنابراین، سخن یادشده از
ابن ندیم مبنی بر جمع قرآن طی سه روز را بر فرض قبول، میتوان بر این حمل کرد که آن حضرت طی سه شبانه روز اول، علاوه بر جمع قرآن، به در خانه بدریون نیز میرفتند، اما طی سه روز بعد، فقط به جمع قرآن مشغول بودند.
با توجه به آنچه گذشت، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرآن را روز سه شنبه بر اصحاب و غاصبان خلافت عرضه کردند؛ یعنی همان تاریخی که در روایت
کلینی به نقل از
امام باقر (علیهالسّلام) بدان تصریح شده است. در این روایت آمده است: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هفت روز پس از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پس از فراغت از جمع قرآن، همراه با ایراد خطبهای، آن را بر مسلمانانِ مدینه عرضه کردند و بنا به نقل سلمان، این کار در مسجد نبوی انجام گرفت و با کارشکنی و نپذیرفتن ابوبکر و عمر مواجه گردید، از این رو، امام (علیهالسّلام) آن قرآن را به منزل بازگرداندند.
در این جا در مورد حرکت لشکر
اسامه و وقایع پس از آن بحث میکنیم:
اطلاعِ مهاجرانِ به قدرت رسیده از دفن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آنان را به تکاپو واداشت تا با اقدامی زیرکانه، لشکر اسامه را به حرکت در آوردند.
ابوبکر نیز تا توانست مردان شهر مدینه و قبایل اطراف آن را همراه لشکر اسامه فرستاد و تنها عده قلیلی را آن هم بهاندازه محافظت از قبایل باقی گذاشت.
شواهد ذیل گویای تمهیدات دستگاه خلافت در روزهای چهارشنبه یا پنج شنبه برای حرکت این لشکر است:
۱- طبری،
ابن جوزی،
ابن کثیر و
نویری مینویسند: «روز پس از فردای درگذشتِ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جارچیان ابوبکر فریاد میزدند: هیچ یک از لشکریان اسامه در مدینه باقی نمانند و همه آنان باید به لشکرگاه در منطقه جرف بروند...».
۲- گزارشی نیز در دست است مبنی بر اینکه لشکر اسامه هنگام رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حرکت خویش را آغاز کرده و در
جرف (بیرون مدینه) اردو زده بود و با رسیدن خبر رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسامه ضمن نامهای درخواست تعیین تکلیف نمود که ابوبکر به او دستور ادامه مسیر داد.
۳- برخی منابع اولین فرمان ابوبکر پس از غصب خلافت را حرکت لشکر اسامه دانستهاند
که حکایت از آن دارد که این کار در همان روزهای آغازین خلافتش رخ داده است، پس نه پس از گذشت چند روز.
۴- گزارش
واقدی و
مقریزی درباره زمان حرکت لشکر اسامه نیز به گونهای است که حکایت از بدون فاصله بودن «بیعت مردم با ابوبکر» و «حرکت لشکر اسامه» دارد.
۵-
ابن عساکر نیز به حرکت لشکر اسامه پس از دفن پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصریح دارد.
البته گزارشهایی از حرکت لشکر اسامه در آخر
ربیع الاولو یا هلال
ربیع الثانی حکایت دارد، اما این گزارش، با تعجیلی که برای اعزام این سپاه وجود داشت، سازگار نیست. ضمن آنکه در مقابل، خبرهایی دال بر حرکت لشکر قبل از این ایام وجود دارد. برای نمونه، نویری مینویسد: خبر کشته شدن
اسود عنسی در اواخر ماه ربیع الاول و پس از حرکت لشکر اسامه به مدینه رسید.
برخی گزارشها حاکی از آن است که
ابوبکر نیروهای مورد نیاز خود را از لشکر اسامه خارج و در مدینه نگاه داشت. بارزترین این افراد
عمر بن خطاب بود.
از سوی دیگر، ابوبکر تا میتوانست مردانی را که توانایی شرکت در درگیریهای احتمالی شهر مدینه را داشتند به همراه لشکر گسیل داشت. بر اساس گزارشهای موجود، غالب بزرگان، جنگجویان و ناموران مسلمان در این لشکر حضور داشتند.
بدین سان، او میتوانست با کنار هم قرار دادنِ طرف داران خویش در مدت نبودن غالب مردم شهر مدینه و اطراف آن، به راحتی پایههای قدرت خویش را مستحکم سازد.
درباره زمان دقیق انجام این کار، نمیتوان اظهارنظر قطعی نمود، اما مسلم آن است که این اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبری، با حرکت لشکر اسامه و خالی شدن شهر مدینه و اطراف آن از مردان،
اقدام بعدی ابوبکر تقسیم اموالی بین زنان شهر مدینه بود.
جوهری (بنا به نقل
ابن ابی الحدید) نقل کرده است: پس از بیعت مردم با ابوبکر، او اموالی را بین زنان مهاجران و انصار تقسیم نمود. از جمله سهمی را توسط
زید بن ثابت نزد یکی از زنان بنی عدی بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذیرفت و آن را بازگرداند و گفت: آیا به من
رشوه میدهید که دین مرا از من بگیرید؟! به خدا سوگند، هیچ از آن سهم برنخواهم داشت.
هر چند بهانه تقسیم این اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت کننده در جنگ بوده، اما بی شک هدف نهایی جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زیرا پخش چنین اموالی در میان خانوادهها، آن هم در نبود مردان و تنگدستی زنان در تامین مخارج، میتوانست تاثیر بسیار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنین اقدامی و هم بر زنان داشته باشد. گفتنی است که امکان دارد این اقدام پس از غصب «
فدک» و با بهرهگیری از آن رخ داده باشد. بنابراین، پس از روز دهم از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (روز غصب فدک) رخ داده است.
منابع تاریخی تصریح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگیری از اقدامات امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در براندازی حکومتشان، به تصرف آنچه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در اختیار داشت، اقدام نمودند؛ زیرا به عقیده آنان، انسانی که منابع مالی در اختیار ندارد همتش کاهش یافته، احساس حقارت میکند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و ریاست فاصله میگیرد.
با این عقیده، تصرف اموال
اهل بیت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آغاز شد. حقوق، اموال و داراییهایی که غصب شد، عبارت است از:
۱-
خمس و
فیء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل بیت (علیهالسّلام) بود.
۲- آنچه از محصولات و یا سرزمین خیبر توسط پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای اهل بیت (علیهالسّلام) قرار داده شده بود.
۳- زمینهای فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) واگذار شده بود.
۴- صدقات موجود در روستاهای اطراف مدینه و به طور خاص، مزرعه «
بانقیا» (در یکی از روستاهای اطراف مدینه) که از آنِ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بود یا سرپرستی آنان به ایشان واگذار شده بود. ابوبکر به منظور تصرف صدقاتِ یادشده، شخصی به نام «
اشجع بن مزاحم ثقفی» را همراه سی تن از بهترین جنگ جویان
قبیله ثقیف مامور به این کار کرد.
انتخاب این شخص را میتوان هدفمند دانست؛ چرا که برادر وی در جنگ هوازن به دست امیرمؤمنان (علیهالسّلام) کشته شده بود،
ازاین رو، وی انگیزه کافی برای اطاعت از ابوبکر در انجام این کار را داشت.
پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در زمان حضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدینه، ابوبکر افرادی را برای تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها)، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد.
در میان تاریخنگاران، تنها «
ابن ابی الحدید» به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در این باره مینویسد: ماجرای فدک و حضور حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اتفاق افتاد. چنان که گذشت، علت تصرف فدک و منع بنیهاشم از خمس آن بود که مبادا علی بن
ابی طالب (با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخیزد. با تصرف منابع مالی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و به ویژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بعد، اقدامات امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) برای باز پس گیری آن آغاز شد. حضور امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به عنوان شاهد، و آمدن حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) به
مسجدالنبی و ایراد خطبه در همین ایام، اتفاق افتاده است.
سبب نزول آیه
(وَ آت ذَا الْقرْبی حقَّهُ) و ارتباط آن با اهدای فدک به حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، در تفاسیر متعدد خاصه
و عامه،
حکایت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضیه اطلاع داشتند، اما به رغم این شیوع و به سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) به ناچار، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و
امّ ایمن را به عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. این مسئله به گونهای میتواند گویای حضور نداشتن غالب یاران امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و چه بسا بیشتر مهاجران و انصارِ میانه رو به هنگام غصب فدک، در مدینه باشد. افزون بر این، میتوان شواهد دیگری را مؤید این ادعا دانست:
۱- ایراد
خطبه فدکیه توسط حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) در مسجدالنبی و به یاری برنخاستن هیچ کس، شاهدی است دال بر حضور نداشتن طرفداران امیرالمؤمنین (علیهالسّلام).
۲- اینکه ابوبکر در مسجد النبی و در جمع حاضران، تنها یادگار پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را روباهی میخواند که شاهدش دمش است!
و تنها
ام سلمه به این سخن اعتراض میکند. وی نیز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجرهاش صدای ابوبکر را شنید و به گفته او اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض نیز به مدت یک سال حقوق او از
بیت المال قطع شد.
۳- سخنان حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) خطاب به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از بازگشت از مسجد و توصیف حالت امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، نشان از اوج تنهایی حضرت در آن ایام دارد؛ آنجا که درباره ایشان میفرماید:
«یَابْنَ اَبی طَالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ مَشِیمَةَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِینِ. نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخَانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ...» ای پسر
ابوطالب، تا کی دستها را به زانو بستهای و چون متّهمان در گوشه خانه نشستهای؟ مگر تو نه همان سالار سرپنجهای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجهای؟
بازگشت لشکر اسامه و رویدادهای پیرامونی آن به شرح ذیل قابل تأمل است:
بلاذری و یعقوبی بنابر قولی طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را ۶۰ روز دانستهاند.
طبری در این باره مینویسد: آنان ۴۰ روز در آنجا (مناطق جنگی ذوالمره، و قبایل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامی آنچه را رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدینه بازگشتند و این مدت (۴۰ روز) بجز ایام رفت و برگشت آنان است.
ابن کثیر نیز زمان رفت و آمد آنان را بین ۴۰ تا ۷۰ روز میداند.
این سخن با کلام طبری، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگی، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را ۴۰ روز میداند، بسیار نزدیک است. اما واقدی مجموع مدت رفت و برگشت این سپاه را ۳۵ روز دانسته است؛ ۲۰ روز برای رفتن و عملیات و ۱۵ روز نیز برای بازگشت.
طبرسی نیز مجموع این سفر را قریب ۴۰ روز دانسته که به نقل واقدی نزدیک است. واقدی تاریخ اعزام، یعنی خروج سپاه اسامه از مدینه را اول ربیع الثانی، یعنی قریب یک ماه پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانسته است و این با تعجیلی که ابوبکر برای اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نیست. علاوه بر آن، اقامت طولانی مدت در آن مناطق نیز با روح ماموریت اسامه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایش مقرر کرده بود، سازگار نیست. بنابراین، آنچه به واقع نزدیک تر مینماید این است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سامان یافته و بر اساس ماموریتِ محول شده، پس از قریب چهل روز غیبت از مدینه، به این شهر بازگشته است. در نتیجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که صرف آماده سازی و اعزام این سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
از وقایع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول این مدت اطلاع بیشتری در دست نیست. تنها میتوان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقویت پایههای قدرت خویش و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نیز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع آوری قرآن بود. به گونهای که در ادامه خواهد آمد، نتیجه تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملی بیشتری در تاریخ از آنان به یادگار مانده است.
بر اساس برخی گزارشها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادی از طرفدارانِ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و یکی از آنان خودِ اسامه بود. گفتنی است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدین روی، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدینه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وی را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدی
بُرَیده بن حُصَیب اسلمی، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخی گزارشها، بریده زمانی به مدینه بازگشت که مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند
این نشان از عدم بیعت بریده با ابوبکر دارد. او به بیعت نکردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن دیگران با خود، در دفاع از وصایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، رو در روی ابوبکر ایستاد
و پس از آن نیز فریاد میزد: «تا وقتی علی بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونهای بود که برخی از افراد قوم او (بنی اسلم)، که خود یکی از ارکان حوادث پس از سقیفه در گرفتن بیعت برای ابوبکر بودند، نیز تحت تاثیر بریده، فریاد برآوردند: «تا وقتی بریده بیعت نکند ما نیز بیعت نخواهیم کرد». به جز اسامه و بریده، نام یازده تن دیگر نیز به عنوان معترضان عَلَنی بر ابوبکر، در روایت طبرسی از
ابان بن تغلب از امام صادق (به چشم میخورد که عبارتند از:
خالد بن
سعید بن عاص از
بنی امیه، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوالهثیم بن تیهان،
سهل و
عثمان فرزندان حنیف،
خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین،
ابی بن کعب،
ابوایوب انصاری. حضرت نیز از آنان خواست پس از هر اقدامی، ابتدا به میان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره ابوبکر شنیدهاند برای مردم بازگو نمایند تا با این کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پایان یابد و دوریشان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمانی که در قیامت بر او وارد میشوند، بیشتر باشد.
از ادامه این روایت، چنین بر میآید که این اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در این روایت آمده: «روایت شده که اینان هنگام وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غایب بودند و زمانی رسیدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اینکه حضور نداشتن این افراد شاخص از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه، آن هم در روزهای حساس رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچ محملی جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاین رو، به نظر میرسد غیبت آنان به سبب همراهی با این سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روایات تاریخی، گزارشی دال بر وجود ماموریت دیگری برای این افراد به چشم نمیخورد.
این گروه در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر یک سخنان تندی در ردّ خلافتِ ابوبکر و تایید جایگاه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بیان کردند. آنان پس از آماده سازی افکار عمومی، در روز جمعهای که شاید قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است، اطراف منبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفتند. وقتی ابوبکر بالای منبر رفت، مهاجران از این گروه رو به گروه انصاری معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنید. انصار نیز رو به آنان کرده، گفتند: خیر، شما نخست سخن بگویید؛ زیرا خداوند در قرآن ذیل آیه
(لَقَدْ تابَ اللَّه علَی النَّبِی وَ الْمهاجِرِینَ وَ الْاَنصارِ الَّذِین اتَّبَعُوهُ فِی ساعَة الْعسْرَة) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولین کسی که لب به سخن گشود خالد بن سعید بن عاص بود و پس از او دیگر مهاجران و در نهایت، انصار سخنانی گفتند.
زبان ابوبکر در حالی که بالای منبر نشسته بود، بند آمد، به گونهای که نتوانست هیچ جوابی بدهد. وقتی سخنان آنان پایان یافت، گفت: امیرتان شدم، در حالی که بهترینتان نیستم؛ رهایم کنید! رهایم کنید! عمر بن خطاب به او گفت: از منبر پایین بیایای فرومایه نادان! اگر نمیتوانی پاسخ قریشیان را بدهی، چرا خودت را در این جایگاه قرار دادهای؟ به خدا سوگند، میخواهم که تو را از این مقام برکنار و آن را به «
سالم مولی ابی حذیفه» واگذار نمایم! ابوبکر از منبر پایین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند
و تا سه روز به مسجدالنبی نیامد.
روز سوم
گروهی از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عدهای با شمشیرهای کشیده، در حالی که عمر بن خطاب پیشاپیش آنان بود، وارد مسجدالنبی شدند. عمر، خطاب به طرفدارانِ امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنید سر از بدن شما جدا خواهیم کرد. خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی سخنانی در تایید امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و در ردّ تهدید عمر بیان کردند که موجب حمله عمر به سلمان فارسی شد که با مداخله امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بی نتیجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرفدارانِ خویش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نیز در مدینه به راه افتاد و با فریاد، از عموم مردم خواست مجدداً با ابوبکر بیعت نمایند و به صورت گروهی بر سر افرادی میریختند که تمایلی به بیعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار برای بیعت به مسجد میآوردند.
این اقدام موجب خانهنشینی مخالفان شد، به گونهای که پس از آن، دیگر هیچ صدای اعتراضی بر نخاست.
بی شک، حوادث مزبور و به ویژه مخالفت
بنی اسلم، وحشت بسیاری در دل حاکمان ایجاد کرد، به گونهای که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خویش را در گرفتن بیعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان مهمترین معارض خویش دیدند.
سلیم بن قیس به نقل از سلمان، اولین بیعتخواهی ابوبکر را پس از رفتن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) به در خانه مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامه این نقل، چنین بر میآید که پس از عرضه قرآن توسط امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و به تحریک عمر، ابوبکر کسی را برای بیعتخواهی به درِ خانه امام (علیهالسّلام) فرستاد. فرستاده ابوبکر طی دو نوبت به درِ خانه امام (علیهالسّلام) آمد و پیغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفی و قاطع امام (علیهالسّلام) مواجه شد. ازاین رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفته سلمان، هنگامی که شب فرارسید، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را بر مرکبی سوار کردند و دست حسنین (علیهالسّلام) را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مراجعه کردند و یاری خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند.
نکته قابل تامل در این بخش از گزارش سلمان این است که به گفته وی، در این نوبت از یاریخواهی، حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به در خانه تمام صحابه رفتند، در حالی که در نوبت اول، تنها به در خانه بدریون مراجعه کرده بودند. در اینجا، با دو پرسش جدّی مواجهیم: اول آنکه چرا در نوبت اول از یاری خواهی، آن دو بزرگوار تنها به در خانه بدریون مراجعه کردند، اما در این نوبت، به در خانه همه صحابه رفتند؟ دوم اینکه آیا اصلاً این امکان وجود دارد که امام علی (علیهالسّلام) و همسرِ حاملهشان و دو فرزند خردسالشان، طی سه شب، در نوبت اول به در خانه تمام بدریون، و طی یک شب در نوبتِ دوم، به در خانه تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟
در پاسخ به نخستین پرسش، میتوان گفت: چه بسا در نوبت اول، تعداد زیادی از صحابه به علت حضور در اردوگاه سپاه اسامه، در خارج مدینه به سر میبردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. از این رو، تنها به حاضرانِ از بدریون در مدینه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ یاریخواهی از همه اصحابِ حاضر در مدینه فراهم بوده است. در پاسخ به پرسش دوم میتوان گفت: مراد از مراجعه به در خانه همه بدریون یا همه صحابه مراجعه به افراد شاخص و دارای نفوذ، همچون سران و رؤسای قبایل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعالیم اسلام و تلاشهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای مقابله با گرایشهای قبیلهای، باز هم روحیات قبیلهگرایانه جاهلی در میان مهاجران و انصار به وفور یافت میشد. بنابراین، با اقبال شیخ قبیله، افرادِ تابع او نیز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددی دال بر وجود چنین روحیهای در میان صحابه میتوان ارائه کرد.
در ادامه نقل سلیم از سلمان میخوانیم: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پس از یاریخواهی و دریافت نکردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و این بار نیز مجدداً با تحریکِ عمر، قنفذ را برای بیعتخواهی به در خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) فرستادند. وی و گروه همراهش طی دو نوبت برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) آمدند، اما پاسخ مثبت دریافت نکردند، و برای سومین نوبت، خودِ عُمَر با هیزم آمد که به فاجعه بزرگ تاریخ منجر شد که در بخش بعد به آن میپردازیم.
اما تاریخ این دو حادثه (بیعتخواهی و یاریخواهی مجدد) چه زمانی بوده است؟ در گزارش سلمان و هیچ گزارش دیگری به تاریخ دقیق این وقایع اشاره نشده است. اما با محاسبه زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر میرسد این اقدام قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده باشد. دقت در متن گزارش مزبور به خوبی بیان کننده آن است که این مراجعه به در خانه اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زیرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامی اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانه مهاجر و انصار پیش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد این سؤال پیش میآید که پس چه کسانی لشکر اسامه را تشکیل داده بودند؟! همین مطلب در دو گزارش دیگر نیز مطرح است؛ زیرا یا باید بگوییم هیچ یک از بدریون و اولین ایمانآورندگان به پیامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که این مسئله بسیار بعید به نظر میرسد و با اسناد تاریخی نیز سازگار نیست، یا دست کم برخی از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در این صورت، حضور حضرت در خانه تمامی آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه باید به تاخیر افتاده باشد.
در مورد تاریخ هجوم و وقایعی که اتفاق افتاد اختلافاتی در تاریخ وجود دارد:
بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانه
حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) قریب ۵۰ روز پس از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، میتوان به قراینی که در پی میآید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود:
۱- بنا بر روایت
هشام بن سالم از
امام صادق (علیهالسّلام)، پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا
[
در احد
]
میرفتند.
در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است.
با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از هجوم دشمنان به خانهشان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت.
روشن است که با توجه به فاصله منطقه
احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند.
۲- چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داد. توجه به عبارتهای موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد
خطبه فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی میسازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: «مَا تخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»
؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره میشد؛ مثلاً گفته میشد: در حالی که بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری میدادند به مسجد آمدند.
۳- در خطبه فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشارهای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هجومی صورت نگرفته بوده است.
۴- همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه (سلاماللهعلیها) را سوار بر مرکبی مینمودند و برای اتمام حجت به درِ خانه مهاجران و انصار میبردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان (علیهالسّلام) برای ایشان امکان نداشت.
۵- پیشتر اشاره شد که «بریده بن حصیب اسلمی» پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی (علیهالسّلام) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد.
این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) رخ نداده است، و اصلاً میتوان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی (علیهالسّلام) بوده است.
۶- در روایت صاحب
مصباح الانوار از
امام باقر (علیهالسّلام) آمده است: بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ۵۰ شب پس از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آغاز شده است.
در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر (علیهالسّلام) آمده است: حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ۶۰ روز پس از وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و شدت گیری بیماری ایشان را ۱۰ روز پس از آغاز آن دانستهاند.
با توجه به اینکه به لحاظ تاریخی، برای بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) هیچ سببی بجز مصدومیت ناشی از هجوم به خانه ایشان گزارش نشده است، میتوان نتیجه گرفت: هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده است.
براساس آنچه گذشت، میتوان چنین استظهار کرد که آغاز بیماری ناشی از مصدومیتِ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، اما پرسش اینجاست که این بیماری چند روز طول کشید تا به شهادت آن حضرت منتهی شد؟ در اینجا، ناچاریم درباره روایات مربوط به تاریخ شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) داوری کنیم. در تعداد زیادی از روایات، مدت حیاتِ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۷۵ روز ذکر شده است،
بنابراین، با توجه به تاریخ رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (۲۸ صفر یا ۲ ربیع الاول)، شهادتِ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در حدود نیمه ماه جُمَادَی الاولَی رخ داده است.
دیدگاه دیگر برگرفته از روایت طبری امامی به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) است که شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را در سوم جمادی الثانیه دانسته است.
بجز این دو قول، اقوال غیر مشهوری نیز به چشم میخورد که قابل اعتنا نیست،
اما در تایید دیدگاه دوم میتوان به این نکات اشاره کرد:
۱- آن گونه که برخی از عالمان شیعه از دیرباز احتمال دادهاند، ممکن است کلمه «خمسه و سبعین»، تصحیف شده کلمه «خمسه و تسعین» بوده باشد.
مؤید این احتمال وجودِ موارد مشابه برای چنین تصحیفی، با توجه به کم دقتیها در کتابت و نقطه گذاری است.
۲- بر اساس قول ۷۵ روز، تاریخ شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نیمه
جمادی الاولی میشود، در حالی که برای این تاریخ، هیچ روایتی از معصوم نرسیده و گویا صرفاً بر اساس محاسبه ۷۵ روز پس از ۲۸ صفر، تاریخ شهادت استخراج شده است. این در حالی است که بر دیدگاه مقابل (سوم جمادی الثانیه) در روایتِ
طبری امامی از امام صادق (علیهالسّلام) تصریح شده است.
۳- بنا به استظهار برخی از محققان معاصر، روایت دالّ بر روشن بودن مشعل به هنگام تجهیز و دفن بدن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) با روایت ۷۵ روز سازگار نیست؛ چراکه در صورت قبول قولِ ۷۵ روز، شهادت حضرت در شبهای منتهی به نیمه ماه جمادی الاولی رخ داده که به سبب مهتابی بودن آسمان و با توجه به مخفیانه بودن غسل و دفن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نیازی به روشن کردن مشعل نبوده است.
نتیجه آنکه بر اساسِ ترجیح قول دوم (سوم جمادی الثانیه)، اگر تاریخ رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن گونه که مشهور است - ۲۸ صفر باشد و در صورت کامل بودن هر چهار ماه (صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی)، مدت حیات حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از پدر، ۹۵ روز بوده است. اما این ادعا با مشکلاتی مواجه است:
الف- استبعادِ تمام بودنِ چهار ماهِ متوالی قمری؛
ب- وجود روایات معتبر و قابل اعتنا دالّ بر رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دوم ربیع الاول، که بر اساس این قول، فاصله میان رحلت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و شهادت فاطمی (علیهالسّلام) قریب سه ماه خواهد بود. بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت (علیهالسّلام)، به نقل از
امام رضا (علیهالسّلام) و نقل اربلی از امام باقر (علیهالسّلام)
و نقل طبری از
ابی مخنف و نقل
یعقوبی،
تاریخ وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوم ربیع الاول بوده است.
ج- روایت طبری و
ابوالفرج اصفهانی به نقل از امام باقر (علیهالسّلام) حاکی از مدت سه ماه به عنوان دوره حیات حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از پدر است.
د-
ابن شهرآشوب طول مدت بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را ۴۰ روز دانسته
و این تاییدی است برای دیدگاه دوم؛ چرا که با توجه به شواهدِ پیش گفته، آغاز بیماری حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ۵۰ روز پس از رحلت نبوی (بوده است و جمع این مدت ۹۰ روز خواهد بود.
در این مقاله، تلاش شد با بررسی و چینش شواهد تاریخی و روایی، به پاسخ درستی برای این پرسشها دست یابیم که هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، مدت بیماری و در نهایت، شهادت آن حضرت در چه تاریخی رخ داده و ترتیب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قراینی چند حکایت از آن دارد که هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بر خلاف تصور رایج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ نداده است. برای نمونه، گزارشهای مربوط به حالات حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، همچون زیارت مکرّرِ قبورِ شهدای احد، چگونگی آمدن به مسجد برای ایراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانه مهاجران و انصار، همه حکایت از سلامت آن حضرت در دهههای پس از رحلت پدر دارد. همچنین گزارش مربوط به بازگشت بریده بن حصیب اسلمی (پس از همراهی با سپاه اسامه) و اعلامِ اینکه «تا وقتی علی (علیهالسّلام) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد» نیز حکایت از آن دارد که بیعت گیری از امام علی (علیهالسّلام) تا بازگشت سپاه اسامه به تاخیر افتاده است. اما بر فرضِ تاخیر هجوم، این واقعۀ شوم در چه تاریخی رخ داده است؟ در این مقاله، با ارائه مستنداتی، به این نتیجه رسیدیم که هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به مدت ۴۰ روز در بستر بیماری بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسیدند.
(۱)
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله (۱۳۳۷)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیهالله مرعشی نجفی.
(۲)
ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد (۱۴۰۹ق)، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر.
(۳)
ابن اثیر، عز الدین (۱۴۰۹ق)، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر.
(۴)
ابن جبر، زین الدین علی بن یوسف (۱۴۱۸ق)، نهج الایمان، تحقیق سید احمد حسینی، مشهد، مجتمع امامهادی.
(۵)
ابن جوزی، ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (۱۴۱۲ق)، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه.
(۶)
ابن حاتم شامی، جمال الدین یوسف (۱۴۲۰ق)، الدر النظیم، قم، جامعه مدرسین.
(۷)
ابن حجر عسقلانی، بی تا، فتح الباری، بیروت، دار المعرفه.
(۸)
ابن حزماندلسی، علی بن احمد، المحلی، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، دار الفکر.
(۹)
ابن سعد، محمد (۱۳۷۶ق)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر و دار بیروت.
(۱۰)
ابن سید الناس، محمد بن محمد (۱۴۱۴ق)، عیون الاثر، بیروت، دار القلم.
(۱۱)
ابن شهر آشوب، محمد بن علی (۱۳۷۶ق)، مناقب آل
ابی طالب، تحقیق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، نجف، مطبعه الحیدریه.
(۱۲)، (۱۴۱۰ق)، متشابه القرآن و مختلفه، قم، بیدار.
(۱۳)
ابن عساکر (۱۴۱۵ق)، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر.
(۱۴)
ابن ندیم بغدادی، بی تا، فهرست، تحقیق رضا تجدد، بی جا، بی نا.
(۱۵)
ابن هشام، عبدالملک (۱۳۵۵ق)، السیره النبویه، تحقیق: مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۱۶)
ابن بطریق، یحیی بن حسن (۱۴۰۷ق)، العمده، قم، موسسه النشر الاسلامی.
(۱۷)
ابن خیاط، خلیفه (۱۴۱۵ق)، تاریخ خلیفه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۸)
ابن عبدالوهاب، حسین (۱۳۶۹ق)، عیون المعجزات، نجف، مطبعه الحیدریه.
(۱۹)
ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (۱۴۱۰ق)، الامامه و السیاسه، ، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء.
(۲۰)
ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۲۱)
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (۱۴۰۷ق)، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر.
(۲۲)
ابن منظور (۱۴۱۶ق)، لسان العرب، تحقیق: محمد بن عبدالوهاب و محمدصادق العبیدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی و موسسه التاریخ العربی.
(۲۳) ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین (۱۳۸۵ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق کاظم مظفر، نجف، المکتبه الحیدریه.
(۲۴) احمدبن حنبل
[
بی تا
]
، مسند احمد، بیروت، دارصادر.
(۲۵) اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت، دارالاضواء.
(۲۶) آذرنوش، آذرتاش (۱۳۷۹)، فرهنگ معاصر عربی- فارسی، تهران، نشر نی.
(۲۷) تاریخ اسلام در آینه پژوهش» پاییز و زمستان ۱۳۹۲ - شماره ۳۵ (صفحه ۹۸).
(۲۸) بکری دمیاطی، ابوبکر (۱۴۱۸ق)، اعانةالطالبین، بیروت، دارالفکر.
(۲۹) بلاذری، احمدبن یحیی (۱۴۱۷ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر.
(۳۰) تمیمی مغربی، نعمان بن محمد (۱۴۰۹ق)، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین.
(۳۱) جاحظ، عمرو بن بحر
[
بی تا
]
، العثمانیه، تحقیق: عبدالسلام محمدهارون، مصر، مکتبه الحافظ.
(۳۲) جوهری، احمدبن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، تهران، مکتبه النینوی الحدیثه.
(۳۳) حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد (۱۴۱۱ ق)، شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، وزاره الثقافه والارشادالاسلامی.
(۳۴) حلی، حسن بن سلیمان (۱۴۲۴ق)، المحتضر، تحقیق سیدعلی اشرف، نجف، المکتبه الحیدریه.
(۳۵) حموی، یاقوت بن عبدالله (۱۹۹۵م)، معجم البلدان، چ دوم، بیروت، دارصادر.
(۳۶) خزاز قمی، علی بن محمد (۱۴۰۱ق)، کفایه الاثر، تحقیق عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار.
(۳۷) خصیبی، حسین بن حمدان (۱۴۱۱ ق)، الهدایة الکبری، چ چهارم، بیروت، مؤسسه البلاغ.
(۳۸) خطیب تبریزی
[
بی تا
]
، الاکمال فی اسماء الرجال، تعلیق: ابواسدالله بن الحافظ محمد عبدالله الانصاری،
[
بی جا
]
، مؤسسه اهل البیت.
(۳۹) دانشامه فاطمی (۱۳۹۳)، زیر نظر علی اکبر رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
(۴۰) دیلمی، حسن بن محمد (۱۳۸۰ق)، ارشاد القلوب، تهران، کتابفروشی مصطفوی.
(۴۱) ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (۱۴۰۷ ق)، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۴۲) ذهبی، محمد بن احمد (۱۴۱۳ق)، سیر اعلام النبلاء، چ نهم، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، موسسه الرساله.
(۴۳) روایه کبار المحدثین والمؤرخین (۱۴۱۰ق)، تاریخ اهل البیت (علیهالسّلام)، تحقیق سید محمدرضا حسینی، قم، موسسه آل البیت (علیهالسّلام).
(۴۴) سبط
ابن جوزی، عبدالرحمن (۱۴۱۵ق)، تذکره الخواص، قم، شریف رضی.
(۴۵) سلیم بن قیس هلالی (۱۴۰۵ق)، کتاب سلیم بن قیس، قم،هادی، .
(۴۶) سمهودی، علی بن احمد (۲۰۰۶م)، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۴۷) سهیلی، عبدالرحمن (۱۴۱۲ق)، الروض الانف فی شرح السیره النبویه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۴۸) سید بن طاووس (۱۳۶۳)، سعدالسعود للنفوس منضود، قم، شریف رضی.
(۴۹) سیدبن طاووس، علی بن موسی (۱۴۱۳ق)، الیقین، تحقیق: انصاری،
[
بی جا
]
، دارالکتاب (جزایری).
(۵۰) سیوطی، جلال الدین (۱۴۰۴ق)، الدرالمنثور فی تفسیرالماثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی.
(۵۱) شریف مرتضی، علی بن حسین (۱۴۱۰ق)، چ دوم، الشافی فی الامامه، قم، اسماعلیان.
(۵۲) شهید اول، محمد بن مکی (۱۴۱۹ق)، ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، تحقیق موسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم، مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام).
(۵۳) شهیدی، سید جعفر (۱۳۶۷)، زندگانی فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامی.
(۵۴) شیبانی، محمد بن حسن (۱۴۱۳ق)، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تحقیق حسین درگاهی، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی.
(۵۵) تاریخ اسلام در آینه پژوهش» پاییز و زمستان ۱۳۹۲ - شماره ۳۵ (صفحه ۹۹).
(۵۶) شیخ صدوق، محمد بن علی (۱۴۰۳ق)، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جماعه المدرسین.
(۵۷) شیخ صدوق، محمد بن علی، (۱۳۸۵ق)، علل الشرائع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبه الحیدریه.
(۵۸) شیخ طوسی، محمدبن حسن (۱۴۱۱ق)، مصباح المتهجد، بیروت، موسسه فقه الشیعه.
(۵۹) طوسی، محمد بن حسن، (۱۴۱۴ق)، امالی، تحقیق موسسه البعثه، قم، دارالثقافه.
(۶۰) شیخ مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳ق)، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.
(۶۱) شیخ مفید، محمد بن محمد، (۱۴۱۰ق)، المقنعه، چ دوم، قم، موسسه نشرالاسلامی.
(۶۲) صالحی الشامی، محمدبن یوسف (۱۴۱۴ق)، سبل الهدی و الرشاد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۶۳) صفار قمی، محمدبن حسن (۱۴۰۴ق)، بصائرالدرجات، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، تهران، اعلمی.
(۶۴) صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الاعظمی،
[
بی جا
]
، المجلس العلمی.
(۶۵) طبرانی، سلیمان بن احمد (۱۴۰۴ق)، المعجم الکبیر، چ دوم، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۶۶) طبرانی، سلیمان بن احمد (۱۴۱۵ق)، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمین للطباعه و النشر و التوزیع.
(۶۷) طبرسی، احمد بن علی (۱۳۸۶ ق)، الاحتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر خرسان، نجف، دارالنعمان.
(۶۸) طبرسی، فضل بن حسن (۱۴۱۷ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت (علیهالسّلام).
(۶۹) طبرسی، فضل بن حسن، (۱۳۷۲)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، ناصرخسرو.
(۷۰) طبرسی، فضل بن حسن، (۱۴۰۶ق)، تاج الموالید، قم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی.
(۷۱) طبری شیعی، محمد بن جریر (۱۴۱۳ق)، دلائل الامامه، قم، بعثت.
(۷۲) طبری، محمدبن جریر (۱۳۸۷ق)، تاریخ الامم و الملوک، چ دوم، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث.
(۷۳) طبری، احمد بن عبدالله (۱۳۵۶ق)، ذخائر العقبی، القاهره، مکتبه القدسی.
(۷۴) عاملی، علی بن یونس
[
بی تا
]
، الصراط المستقیم، تحقیق محمد باقر بهبودی،
[
بی جا
]
، المکتبه المرتضویه لاحیاءالآثار الجعفریه.
(۷۵) عاملی، یوسف بن حاتم بن فوز، الدر النظیم، قم، جامعه مدرسین.
(۷۶) عسقلانی،
ابن حجر (۱۴۱۵ق)، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۷۷) عسکری، ابوهلال حسن بن عبدالله (۱۴۰۸ق)، الاوائل، طنطا (مصر)، دارالبشیر.
(۷۸) عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تحقیقهاشم رسولی محلاتی، تهران، الاسلامیه.
(۷۹) فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات (۱۴۱۰ق)، تفسیر فرات کوفی، تحقیق: محمد کاظم، تهران، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی.
(۸۰) فیض کاشانی، محسن (۱۴۱۶ق)، چ دوم، التفسیرالصافی، تحقیق حسین اعلمی، قم، الهادی.
(۸۱) تاریخ اسلام در آینه پژوهش» پاییز و زمستان ۱۳۹۲ - شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۰).
(۸۲) قرطبی،
ابن عبدالبر (۱۴۱۵ق)، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۸۳) قطب راوندی، قطب الدین (۱۴۰۹ق)، الخرائج و الجرائح، تحقیق موسسه الامام المهدی، (قم، موسسه الامام المهدی).
(۸۴) قمی، علی بن ابراهیم (۱۳۶۷)، تفسیر قمی، چ چهارم، تحقیق سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب.
(۸۵) کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۶۳)، الاصول من الکافی، چ پنجم، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
(۸۶) مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، موسسه الوفاء.
(۸۷) مرتضی عاملی، جعفر (۱۴۲۶ق)، الصحیح من سیره النبی الاعظم (، قم، دارالحدیث.
(۸۸) مسعودی،
[
بی تا
]
، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی (افست قم، مؤسسه نشرالمنابع الثقافه الاسلامیه).
(۸۹) مسعودی، علی بن الحسین (۱۴۰۹ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ دوم، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره.
(۹۰) مغربی تمیمی، قاضی نعمان (۱۴۱۴ ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار (، چ دوم، تحقیق سیدمحمدحسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین.
(۹۱) مفید، (۱۴۱۴ق)، الاختصاص، چ دوم، تصحیح علی اکبر غفاری و سید محمود زرندی، بیروت، دارالمفید.
(۹۲) مقریزی، احمدبن علی (علیهالسّلام) ۱۴۲۰ق)، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۹۳) نمازی شاهرودی، شیخ علی (علیهالسّلام) ۱۴۱۲ ق)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، نمازی.
(۹۴) نوری طبرسی، میرزاحسین (۱۴۰۸ق)، مستدرک الوسائل، چ دوم، تحقیق موسسه آل البیت (علیهالسّلام)، قم، آل البیت (علیهالسّلام).
(۹۵) نووی، محیی الدین، المجموع، بیروت، دارالفکر.
(۹۶) نویری، احمد بن عبدالوهاب (۱۴۲۳ ق)، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه.
(۹۷) واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹ق)، کتاب المغازی، چ سوم، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه الاعلمی.
(۹۸) هیثمی، علی بن
ابی بکر، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۹۹) یعقوبی، احمد بن
ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر.
(۱۰۰) یوسفی غروی، محمدهادی (۱۴۱۷ق)، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
•
محمدرضا جباری و سید علی حسینپور، مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، برگرفته از مقاله «تاریخ و ترتیب حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا»، ش۳۵، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۷/۲۶.