بیماران روانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حقوق بیماران روانی که امروزه از آنان به دچارآمدگان به اختلالها و آشفتگیهای
روان پزشکی نام برده میشود، و قانونهای گذارده شده برای آنان، از مسائلی است که در نظامهای حقوقی کشورهای گوناگون
جهان ، هماره مورد توجّه روان پزشکان و حقوقدانان بوده و چنین به نظر میرسد که امروزه نیز، در ردیف گزارههای مهم حقوقی و قضایی کشورها قرار دارد.
در حال حاضر، در بسیاری از کشورهای جهان، قانونها و آیینهای نگاشته شده و همه سویه و پیشرفتهای در این باره وجود دارد که چگونگی برخورد نهادهای گوناگون
جامعه را با دچار آمدگان به بیماری روانی و اختلالهای روان پزشکی، بویژه بیماران سخت و کهنه را باز میشناسانند. این قانونها در طول
زمان و به علت دگرگونیهای اجتماعی و پیشرفتهای شگرف علمی، همیشه در حال دگرگونیاند و با یافتههای جدید در علت شناسی و پدیدار شدن راههای تازه درمان و پیشگیری، در بوته اصلاح و دگرگونی قرار دارند.
دگرگونیهای چند
دهه اخیرِ رشته روان پزشکی، در زمینه طبقهبندی بیماریهای روانی، بازشناسی درمان و پیشگیری، سبب شده است، در اساس، نگاه جامعه، انجمنهای علمی جهان به این گونه بیماران،
نسبت به گذشته، دچار دگردیسی و دگرگونی اساسی گردند و این گونه بیماران از حقوق ویژه برخوردار شوند. اگر تا چندین دهه پیش، از بیماران روانی، به عنوان دیوانگان فطری نام برده میشد و از حقوق اولیه خود بی بهره بودند و با آنان، همانند حیوانات رفتار میشد، امروزه در پی دگرگونیهای بیشمار و پیوند تنگاتنگ دو علم روان پزشکی و حقوق، فرد مبتلا به اختلالهای روانی از نظرگاه مسائل حقوقی و آزادیهای فردی، با موردهایی روبه روست که قرنها پیش، به
ذهن هیچکس نمیگذشت. مسائلی چون حق بیمار برای درمان، حق گزینش درمان و درمانگر، حق آگاهی از پیامدهای درمان، حق بستری در بیمارستان و یا ترک آن، حق برخورداری از آزادیها و حقوق مدنی در مدت بستری و دهها مورد دیگر، پیوند ناگسستنی میان حقوق و روان پزشکی را وارد مرحله نوینی کرده است. این دگرگونی بزرگ و همه سویه در حوزه روان پزشکی و حقوق، اقتضا میکند میان قانونهای حقوقی و دیدگاههای
علم روان پزشکی و یافتههای جدید آن هماهنگی لازم صورت گیرد. این هماهنگی و دادوستد، سبب
رشد و بالندگی بحثها و گفت وگوهای بسته و مربوط به حقوق بیماران روانی شده و در پزشکی قانونی و روان پزشکی قانونی، تجلی یافته و از همین رهگذر، بسیاری از دشواریهایی که هم اکنون روان پزشکان قانونی، با آن رو در رویند، بر طرف گردیده است. از آنجا که بیشتر، سرچشمه گذاردن قانونها در کشور اسلامی
ایران ،
فقه امامیه است، به طور طبیعی، پژوهش و تحقیق در احکامِ این دسته از بیماران، با توجه به یافتههای جدید در روان پزشکی ضرورتی غیر درخور انکار دارد.
فقه استدلالی امامیه، از دیرباز به این مسأله توجه کرده است و حقوق بیماران روانی را در زمینههای حقوق مدنی و جزا و غیر آن، بازشناسانده و روشن کرده است. امّا همان گونه که گفته شد، پیشرفتهای شگرف این دانش، بایستگی بازبینی در یافتههای فقهی و نگرشی نو به منابع اجتهادی را ضروری مینماید.
هدف اصلی نگارش این مقاله، طرح گزاره جدید و مورد نیاز جامعه حقوقی و قضایی کشور است. از آنجا که نگارنده کتابی در این باب در دست نگارش دارد، در گاه پژوهش، در لابه لای سخنان و آرای فقیهان و صاحب نظران بنام فقه
شیعه ، به جست وجو پرداخت، تا به دیدگاه آنان در این مسأله دست یابد که به مقالهای از فقیه ژرف اندیش، آگاه و همه سونگر،
علامه نراقی در عوائد الایام دست یافت. زاویه نگاه، طرح بحث به گونه فنی و کارشناسانه و دقیق و موشکافانه، نگارنده را بر آن داشت که در مقالهای مستقل، دیدگاه ایشان را در باب بیماران روانی، با توجه به
دانش جدید روان پزشکی به بوته بررسی نهد.
امّا پیش از ورود به این گفتگوی، بایسته است نگاهی گذرا به مقولهها و گزارههایی که به گونهای در پیوند با گزاره مورد بحث است، داشته باشیم:
در عصر ظهور
اسلام (۶۱۰ میلادی) در جزیرة العرب چیزی که بتوان آن را علم
طب نامید، وجود نداشت و اندک طبیبانی که در
مکه و… به درمان بیماران میپرداختند، دانشهای پزشکی خود را از مدارس طب روم، هندوستان و یا ایران فرا گرفته بودند. با ظهور اسلام و نازل شدن
قرآن کریم ، جامعه عربی با
انقلاب علمی ـ فرهنگی بزرگی روبه رو و دستخوش رستاخیزی بنیانی گردید و بنیان بسیاری از دانشها گذارده شد و در آیات فراوانی از قرآن، از دانشهایی چون کیهان شناسی، طب،
جغرافیا ،
تاریخ ، روان شناسی، جامعه شناسی سخن به میان آمد و افزون بر آن،
پیامبر اکرم (ص) و اصحاب بزرگ آن حضرت در گسترش دانشهای گوناگون، نقش آفریدند. علم پزشکی نیز همانند دیگر دانشها، با آغاز ظهور اسلام،
رشد چشمگیری یافت و همپا و همسنگ دانش دین قرار گرفت. سپسها، با پدیدار شدن ستارگان درخشانی در آسمان پزشکی در قلمروهای اسلامی، همچون
ابوبکر محمّد زکریای رازی (م:۳۱۳ ـ ۲۵۱هـ)، ابوبکر ربیع بن احمد الاخوینی البخاری (م:در حدود سال ۳۷۳هـ. ق.) و… طب اسلامی به اوج ترقی و تکامل رسید.
همزمان با
رشد و تکامل پزشکی، جنبههایی از مباحث مربوط به روان
انسان ، چون: بهداشت روانی، بیماریهای روانی، عوامل روانی ـ اجتماعی بیماری زا و زمینه ساز بیماریها که امروزه، بخشی از مقولههای روان پزشکی نوین را تشکیل میدهند، در اندیشه پزشکانی چون
ابوعلی سینا و زکریای رازی راه یافت و دامن گستراند. از جهت نظری و مباحث مربوط به روان پزشکی قانونی، اسلام، در دفاع از حقوق بیماران روانی، قانونهای بسیار راه گشایی را ارائه کرد که هم اکنون در ردیف برجستهترین و کمال یافتهترین قانونهای موجود در زمینه حقوق بیماران روانی در
جهان قرار دارند. در عصری که بیماران روانی را به عنوان دیوانه به زنجیر میکشیدند و با شلاق و شکنجههای توان فرسا، درصدد درمان آنان بر میآمدند و نگهداشت حقوق این گونه بیماران در جامعههای آنان جایی نداشت، پیامبر اسلام، حتی از کاربردن واژه مجنون درباره کسانی که به پریشانیهای روانی، دچار گشته بودند، میپرهیخت و اکراه داشت از اینکه اینان به این نام خوانده شوند و خود، اینان را بیمار میخواند.
علم
فقه ، دیرینه
سال است و در طول حیات خود، دورههای گوناگونی را پشت سر گذاشته و فراز و نشیبهای بسیار و تکامل روزافزونی را شاهد بوده است.
گفتگویها و بحثهایی چون: مرز فقه با دیگر دانشها و چگونگی پیوند و
دادوستد آن با دیگر دانشها که بخشی از مباحث مربوط به
فلسفه فقه را تشکیل میدهند، در درجه نخست اهمیت قرار دارند. پیوند و دادوستد فقه و روان پزشکی، در دو مرحله در خور بیان و روشنگری است:
۱. مرحله نظریهپردازی و تحلیل علمی.
۲. مرحله احکام و گذاردن قانونها. بدین معنی که پیشرفت و دگرگونی در روان پزشکی و کشف افقهای جدید در آن، در استنباط و گذاردن قانونهای بیماران روانی، به گونه شگرفی اثرگذار خواهد بود. اما در مرحله نظریهپردازی و تحلیل علمی، دگرگونی در حوزههای زیر در روان پزشکی، به گونهای مستقیم سبب دگرگونی در برداشتهای فقهی از دلیلها خواهد شد:
۱. حوزه سیستمها و سامانههای طبقهبندی جدید بیماریهای روانی.
۲. حوزه بازشناسی آشفتگیها و اختلالهای روانی (نشانهها).
۳ حوزه درمان آشفتگیها و اختلالهای روانی.
در هر سه حوزه بالا، امروزه علم روان پزشکی به یافتههای جدید و شگرفی دست یافته است و این یافتهها به گونهای اثر خود را در حوزه دلیلهای فقهی بر جای خواهد گذارد. از باب مثال: در سالهای اخیر، مطالعهها و پژوهشهای گسترده آماری، در جهت دست یافتن به نشانههای ویژه هر بیماری، انجام گرفته است. روان پزشکی به سمت جدا کردن بیماریهای مشترک از هم و ارائه طبقههای تشخیصی کوچکتر با معیارهای دقیقتر و برنامههای درمانی موفّق تر تغییر مسیر داده است.
در این مورد میتوان به مسأله
جنون اشاره کرد. جنون در فقه دارای تعریفی کمابیش بسیط و محدود است. این معنی، هم اکنون در روان پزشکی کاربرد ندارد؛ زیرا ویژگی که براساس آن بتوان تعریفی از آن ارائه داد، وجود ندارد. جالب است بدانیم که بسیاری از بیماریهای روانی، مانند آشفتگیها و اختلالهای خلقی میتوانند حالت جنون به خود بگیرند. به همین دلیل، امروزه در کتابهای معتبر روان پزشکی، طبقهای زیر عنوان: بیماریهای سیکوتیک (جنون) وجود ندارد و به جای آن هر دسته از بیماریها مانند طبقه اسکیزوفرنیها،
طبقه بیماریهای هذیانی و… غیره، به گونه جداگانه آورده شدهاند.
این نوع دگرگونی و یافتههای جدید، بر چگونگی
استنباط از ادلّه شرعی اثرگذار است و سبب دگرگونی در حکم فقهی میشود. در حوزه بازشناسی و درمان نیز، چنین دگرگونی درخور پدیدار شدن است. به گونهای که در فقه با این انگاره که جنون از بیماریهای درمان ناپذیر است، جنون از اسباب فسخ
نکاح دانسته شده است؛ امّا هم اکنون، با کشف داروها و به کاربردن تکنیکهای درمانی گوناگون، بسیاری از کسانی که دچار اسکیزوفرنی شدهاند، میتوانند به جامعه برگردند و تا اندازهای زندگی عادی خود را از سر بگیرند. حتی در شماری از این بیماران بهبودی کامل نیز دیده شده است. حال با توجه به این مسأله آیا باز جنون، از هر نوعی که باشد، به مجرد اینکه پدید آید، میتواند یکی از انگیزهها و سببهای فسخ نکاح باشد، یا اینکه در ردیف دیگر بیماریهای درخور درمان قرار میگیرد؟ در مجموع میتوان گفت: پیوند میان این دو
علم ، از گونه پیوند میان موضوع و حکم است که با دگرگونی و تغییر موضوع و مسائل پیوسته به موضوع،
حکم نیز، دستخوش دگرگونی خواهد شد.
این مقاله در سه بخش عرضه میشود:
۱. موضوع شناسی: در این بخش، مفاهیم شناسانده و زوایای موضوع، روشن میشوند. یعنی، از اختلالها و آشفتگیهای روانی، سخن میرود، گونهها و قسمهای اختلالهای روانی، بازگو میگردند. مفهوم طبقهبندی اختلالهای روانی و گونههای آن در روان پزشکی، از جمله گزارههایی است که در بوته بررسی قرار میگیرد. شرح پارهای از اختلالهای روانی که به گونهای به مباحث مطرح شده در فقه از دیدگاه
محقق نراقی در پیوند باشد نیز، از گزارههای مهم مطرح در این بخش از مقاله است.
از آنجا که منبع مهم این بحثها و مقولهها، در سطح دانشگاهها و آموزشگاههای علمی کشور، خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری، نگارش کاپلان و سادوک است. و بخش مهمی از بحثهای این
کتاب ، برگرفته از سیستم طبقهبندی بیماران روانی DSM-IV است. کتابی که مورد پذیرش بیشتر کشورهای
جهان است. ما در این بخش از مقاله، از این منبع به گونه گسترده استفاده و بدان استناد کردهایم.
۲. شرح دیدگاهها و روشنگری دیدگاه محقق نراقی، در طبقهبندی بیماران روانی: محقق نراقی، تنها دو
طبقه از بیماران روانی را نام برده و به پارهای از احکام آنان اشاره کرده است که همانا آشفتگی از گونه ابلهی و جنون باشد. محور اصلی این بخش از مقاله، عرضه دیدگاههای این فقیه فقید است، بدون ورود به نقد این دیدگاه و عرضه دیدگاههای دیگران. در این بخش، سخن از گزارههایی چون: طبقهبندی روانی در فقه، طبقهبندی بیماران روانی از دیدگاه نراقی، اقسام اختلالهای روانی و احکام آنان از چشم انداز نراقی است.
۳. بررسی مقایسهای طبقات اختلالهای روانی در روان پزشکی (براساس دادههای DSM-IV) با دیدگاههای محقق نراقی.
مفهوم اختلال روانی، مانند خیلی از مفاهیم دیگر در پزشکی و دیگر علوم، تعریف علمی ثابت ندارد، به گونهای که تمام موقعیتها را در برگیرد. تمامی شرایط طبی با سطوحی از انتزاع تعریف میشوند. اختلالهای روانی نیز، با انواع مفاهیم، مانند ناراحتی، کنترل نداشتن، محروم بودن، ناتوانی، انعطاف نداشتن بیمنطقی، الگوی نشانگی، سبب شناسی و انحراف آماری، تعریف شدهاند. هریک از این مفاهیم، شاخص مفیدی برای یک اختلال روانی است؛ اما هیچکدام معادل مفهوم اختلال نیست.
چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) اختلالهای روانی را این گونه تعریف کرده است: هر یک از اختلالات روانی یک سندرم یا الگوی رفتاری یا روان شناختی تصور میشود که در فرد روی میدهد و با ناراحتی فعلی (یعنی: علامتی دردناک) یا ناتوانی (یعنی: تخریب در یک یا چند زمینه مهم عملکرد) یا افزایش قابل ملاحظه خطر
مرگ ، درد، ناتوانی یا از دست دادن قابل ملاحظه آزادی همراه است.
چون سخن از سیستمهای طبقهبندی به میان آمد، مناسب است این مفهوم و کاربرد آن در روان پزشکی تعریف شود. طبقهبندی فرآیندی است که به وسیله آن پدیدههای پیچیده، برابر معیارها و ترازهای روشن، به گونه طبقات تنظیم میشوند و از این طریق سعی میشود نظمی به گوناگونی گسترده پدیدههایی که در کار بالینی دیده میشود، داده شود.
از این روی، بازشناسی هویت بیماری،
احتیاج به طبقهبندی و یک سیستم روشن دارد که با کمک آن بتوان بیماری را بازشناخت و سپس درمانهای مناسب را طرحریزی کرد. باید بدانیم که گونه گروهبندی بیماریها در طبقات گوناگون و در سیستمهای گوناگون، فرق دارد. طبقهبندی ایده آل بیماریهای روانی باید براساس سبب شناسی آنها باشد. امروزه، در بیشتر سیستمهای طبقهبندی، از دیدگاه وابسته به پدیده شناسی، که به وصف کردن عینی حالتهای غیر طبیعی میپردازد، استفاده میشود. این دیدگاه که توسط افرادی چون اشنایدر و یاسیرز معرفی شد، و بیشتر با تجربههای خودآگاه و رفتار درخور دیدن بیمار سر و کار دارد، در سیستمهایی مانند (DSM) و (RDC) مورد استفاده قرار گرفته است.
چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV)، آخرین و روزآمدترین طبقهبندی اختلالهای روانی است. DSM-IV، از سوی همه متخصصان بهداشت روانی، در تمام رشتهها مورد استفاده قرار میگیرد و برای بازپرداختهای
بیمه ، به مباحث ناتوانی، و موضوعات قانونی استناد میشود. چاپ چهارم این طبقهبندی، با دهمین بازنگری طبقهبندی بین المللی بیماریها و مسائل بهداشتی وابسته، متعلّق به سازمان بهداشت جهانی (ICD-۱۰) که در سال ۱۹۹۲م. پدیدآمده، هماهنگی کامل دارد.
از آنجا که برابر پژوهشهای انجام گرفته در
ایران ، روان پزشکان و روان شناسان ایرانی در امور آموزشی، پژوهشی و بالینی، از نظام طبقهبندی DSM در قیاس با دیگر طبقهبندیها، بیشتر استفاده میکنند، اساس بحثهای این بخش، از مقاله را، بر این سیستم استوار ساختهایم. بخش مهم این طبقهبندی، برگرفته از این سیستم طبقهبندی پذیرفته شده جهانی است. از آنجا که هدف اصلی ما بررسی دیدگاههای حقوقی فقهی نراقی درباره بیماران روانی شناخته شده در
فقه (جنون و سفاهت) است، از ذکر همه ردهها و طبقههای اختلالهای روانی در این سیستم میپرهیزیم و تنها به ذکر طبقههای اختلالهای روانی میپردازیم که به گونهای در پیوند با طبقات روانی در فقه و بحثهای فقهی و حقوقی در بخش دوم مقالهاند.
گونههای اختلالهای روانی که به گونهای مربوط به بحث فقهی حقوقی
سفاهت و جنون میشود، از این قرارند:
عقب ماندگی ذهنی از آغازین سالهای قرن نوزدهم، به عنوان یک مشکل طبی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. پیش از آن، عقب ماندهها را محجور و
دیوانه میدانستند.
عقب ماندگی ذهنی، اختلالی ناهمگون و عبارت از عملکرد هوشی پایین از میانگین و اختلال در مهارتهای انطباقی است که پیش از رسیدن شخص به ۱۸ سالگی وجود دارد. اختلال، تحت تأثیر عوامل ژنتیک، محیطی و روانی ـ اجتماعی است.
چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) عقب ماندگی ذهنی را عملکرد هوشی پایینتر از میانگین تعریف میکند که به اختلال جاری در رفتار انطباقی، انجامیده است. DSM-IV مینویسد:
علامت اساسی عقب ماندگی ذهنی، کارکرد هوشی پایینتر از میانگین، همراه با محدودیتهای بسیار در کارکرد انطباقی، دست کم، دو حوزه مهارتی از مهارتهای زیر است: پیوند برابر، نگهداری از خود، زندگی خانوادگی، مهارتهای بین فردی و اجتماعی، استفاده از منابع اطلاعاتی، خود فرمانی، مهارتهای عملکرد تحصیلی، شغلی، فراغت، سلامت و
امنیت است. کارکرد هوش کلی به وسیله هوشبهر (IQ) یا چیزی معادل (IQ) تعریف میشود و از طریق سنجش به وسیله یک یا چند آزمون هوشی استاندارد، که به گونه فردی اجرا میشود، به دست میآید. (مثل، مقیاسهای تجدید نظر شده هوش وکسلر برای کودکان، استانفورد ـ بینه، مقیاس تافمن برای کودکان) کارکرد هوشی پایینتر از میانگین به هوشبهر حدود ۷۰ یا پایینتر از آن
اطلاق میشود.
پایهها و مرتبه های عقب ماندگی ذهنی، به گونه اصطلاحات گوناگون ابراز میشود. DSM-IV چهارگونه عقب ماندگی ذهنی را تعریف میکند که بازتاب میزان تخریب برای هوش است. عقب ماندگی ذهنی سبک و کم، عقب ماندگی ذهنی میانه، عقب ماندگی ذهنی شدید و عقب ماندگی ذهنی عمیق.
جدول از DSMIV
۱ عقب ماندگی ذهنی سبک و کم
هوشبهر ۵۰ ـ ۵۵ تا حدود ۷۰
۲ عقب ماندگی ذهنی میانه
هوشبهر ۳۵ ـ ۴۰ تا ۵۰ ـ ۵۵
۳ عقب ماندگی ذهنی شدید
هوشبهر ۲۰ ـ ۲۵ تا ۳۵ ـ ۴۰
۴ عقب ماندگی ذهنی عمیق
هوشبهر زیر ۲۰ ـ ۲۵
عقب ماندگی ذهنی کم و سبک، کم و بیش، برابر چیزی است که در مقوله آموزشی به آن (آموزش پذیر) گفته میشود.
به طور معمول دچار آمدگان به عقب ماندگی کم وسبک، توانایی آن را دارند که با پشتیبانیهای مناسب، زندگی موفقی را در
جامعه ، چه به گونه مستقل و چه در محیط های نظارت شده، داشته باشند.
وضع ظاهر و رفتار و سخن گفتن این دسته از عقب ماندگان، نزدیک به پایه افراد نرمال است. به راحتی سخن میگویند و به پرسشهای ساده، به
سرعت پاسخ میگویند، لکن اطلاعات عمومی، فهم، درک،
استدلال و حتی علاقههای آنان بچه گانه است. گنجایش آنها برای
تفکر انتزاعی محدود است و بیشتر جنبه انضمامی دارد.
رشد و تکامل آنان کندتر از شخص سالم است. میتوانند حرفههای ماهر و غیر ماهر را در حد خودکفایی بیاموزند.
در گذشته به این دسته از عقب ماندگان، (ابله) Imbicile میگفتند.
بیشتر دچار آمدگان به این پایه از عقب ماندگی ذهنی، در سالهای نخستین کودکی، چگونگی پیوند و پیوستگی با دیگران را یاد میگیرند. آنان از آموزشهای شغلی بهره میبرند و با زیر نظر گرفتن و نگهداری و نگهبانی از آنان، در اندازه میانگین، میتوانند از خود نگهبانی کنند و خود را از آفتها به دور نگهدارند. افزون بر این، اینان توانایی دارند از برنامههای آموزشی در مهارتهای شغلی و اجتماعی سود ببرند؛ اما دور است در فراگیری دانش، از سطح کلاس دوم فراتر روند. در دوران بزرگسالی، توانایی دارند کارهای غیرماهرانه یا نیمه ماهرانه را زیر نظر و سرپرستی دیگران در کارگاهها، انجام دهند.
این گروه باید همیشه نگهداری شوند؛ زیرا بیرون از جای بسته، توانا به نگهداری از خود نیستند.
دچارآمدگان به عقب ماندگی ذهنی شدید، ۳ تا ۴ درصد کل
جمعیت عقب ماندگان ذهنی را تشکیل میدهند. اینان، در سالهای نخستین کودکی، یا پیوند و پیوستگی گفتاری ناچیز به دست میآورند، یا اینکه هیچ گونه دستاوردی در این حوزه ندارند. این کودکان، ممکن است در سنین
مدرسه سخن گفتن را بیاموزند و آگاهیهایی به دست آورند و در زمینه چیره دستیهای نخستین و نگهداری از خود آموزش داده شوند. در بزرگسالی ممکن است توانا شوند و کارهای سادهای را در همه جاها و مکانهای بهطور کامل زیر نظر و با سرپرستی انجام دهند.
بیشتر دچارآمدگان به این آشفتگیها، دچار آسیبهای نورولوژیکی شناخته شدهای هستند که علت عقب ماندگی ذهنی آنان است. اینان در سالهای نخستین کودکی، آسیبهای بسیاری را در کارکرد حسی ـ
حرکتی خود نشان میدهند. ممکن است در محیطهای بهطور کامل شناخت یافته، با کمک، نگهداری، زیر نظر گرفتن، پیوند پیوستگی فردی، یا یک نگهدارنده،
رشد بهینه داشته باشند.
اینان نیاز به سرپرستی همیشگی دارند و آگاهیها و تجربههای زبانی و
حرکتی آنان بسیار محدود است. در بزرگسالی ممکن است سخن گفتن را یاد بگیرند و مهارتهای ساده خود یاری کسب کنند.
اینان، حتی در توان نگهداری و نگهبانی از خود در برابر خطرها و آفتهای معمولی زندگی را ندارند.
جدول ویژگیهای
رشد عقب ماندگان ذهنی
عقب ماندگی ذهنی
عمیق
شدید
متوسط
خفیف
خفیف
تا ۵ سالگی،
رشد و نپختگی
(سنین قبل از مدرسه)
عقب ماندگی بارز حداقل توانایی برای عملکرد در زمینههای حسی،
حرکتی، نیازمند پرستاری است، حمایت و سرپرستی مستمر
ضرورت دارد.
رشد حرکتی ضعیف، حداقل تکلّم، معمولاً از
آموزش در زمینه خودیاری نفعی نمیبرد، فقدان، یا حداقل مهارتهای برقراری ارتباط. میتواند صحبت کند و برقراری رابطه را یاد بگیرد، آگاهی محدود اجتماعی دارد.
رشد حرکتی متوسط، از آموزش خودیاری بهره میگیرد. میتواند مهارتهای اجتماعی و برقراری رابطه را فرا گیرد، حداقل کندی در زمینه حسی ـ
حرکتی، اغلب تا سنین بالا از افراد عادی قابل تفکیک نیست.
(سنین مدرسه)
تا حدودی
رشد حرکتی وجود دارد، ممکن است به حداقل، یا مقدار محدود آموزش در زمینه خودیاری واکنش
مثبت نشان دهد. میتواند صحبت کند و برقراری رابطه را یاد بگیرد، در زمینه عادت بهداشتی اساسی، میتوان به او آموزش داد، از آموزش سیستماتیک عادات سود میبرد، قادر به استفاده از آموزش حرفهای نیست. از آموزش مهارتهای اجتماعی و حرفهای میتواند بهره برداری نماید. در کار درسی احتمال اینکه از کلاس دوم فراتر برود کم است، ممکن است تردد در جاهای آشنا را یاد بگیرد.
میتواند تا اواخر نوجوانی تا کلاس ششم
دبستان پیش برود، میتوان او را به سوی سازگاری اجتماعی هدایت کرد.
کفالت اجتماعی و شغلی
تا حدودی
رشد حرکتی و کلامی وجود دارد، ممکن است
قدرت مراقبت از خود را بهطور خیلی محدود به دست آورد، نیازمند مراقبت پرستاری است. تحت مراقبت کامل میتواند در مراقبت از خویش، به طور نسبی مشارکت نماید، در محیطهای کنترل شده میتواند مهارتهای محافظت از خود را در سطح مفید پایین یاد بگیرد. تحت شرایطی همراه با سرپرستی در کارهای غیر تخصصی و ساده، از خود مراقبت کند. تحت استرس اجتماعی و اقتصادی خفیف احتیاج به سرپرستی و راهنمایی دارد. معمولاً میتواند مهارتهای اجتماعی و حرفهای را، که برای حداقل خودکفایی ضروری است، یاد بگیرد، اما ممکن است تحت استرسهای غیر عادی اجتماعی و اقتصادی
احتیاج به کمک و راهنمایی پیدا کند.
چاپ چهارم راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (DSM -IV) سه گروه از اختلالات را: دلیریوم، دمانس و فراموشی، که نشانه اولیه مشترک؛ یعنی تخریب شناختی (در مَثَلْ اختلال
حافظه ،
زبان یا توجه) دارند با هم طبقهبندی کرده است.
علامت اساسی دلیریوم، آشفتگی هوشیاری، همراه با تغییر در شناخت است که نمیتوان آن را به زوال
عقل نسبت داد. آشفتگی در هوشیاری از راه کاهش روشنایی آگاهی نسبت به پیرامون آشکار میشود. توانایی در تمرکز، تنها یا تغییر توجه آسیب میبیند. برای جلب توجه فرد سؤالها را باید تکرار کرد. همراه با دشواریهای تغییر در شناخت، که آسیب دیدگی حافظه، اختلال جهت یابی، یا اختلال زبان را در بر میگیرد، اختلال درک نیز وجود دارد. آسیب دیدگی حافظه بیشتر در حافظه نزدیک دیده میشود. اختلال جهت یابی، به طور معمول از راه آگاه نبودن فرد نسبت به
زمان (در مَثَلْ در نیمه شب فکر میکند که صبح است) یا نسبت به
مکان (در مَثَلْ در حالی که در بیمارستان است فکر میکند در منزل است) ظاهر میشود. اختلال جهت یابی نسبت به هویت خود نیز شایع است. در بعضی موارد، سخن گفتن بدون هدف و بی ربط است. اختلالهای درکی ممکن است سوء تعبیر، خطای درکی، یا اندیشناکی و پندارها را در بر بگیرد.
در مَثَلْ صدای بسته شدن در، ممکن است با شلیک
اسلحه اشتباه گرفته شود (سوء تعبیر)
تاخوردگیهای روتختی، ممکن است به عنوان موجودات زنده به نظر برسند (خطای درکی)
شخص ممکن است کسانی را بر روی تخت، در حال
خواب ببیند، در حالی که این کسان وجود خارجی ندارند (توهّم)
گرچه سوء تعبیرهای حسی، بیشتر، بینایی هستند، ممکن است چنین تعبیرهایی در دیگر جاهای حسی نیز، رخ دهند. فرد ممکن است نابهنجاریهای عاطفی، واکنشهای غیر ارادی، احساسی، هیجانی، مثل
اضطراب ،
ترس ، افسردگی، بدخلقی،
خشم ، سرخوشی، و بیعاطفهگی نشان دهد. ترس، بیشتر، با هذیان و وهمها و پندارهای
تهدید کنده همراه است. اگر ترس زیاد شود، ممکن است به کسانی که به اشتباه تهدید آمیز درک شدهاند، حمله کند.
دمانس، سندرمی است نمایان، با بر هم ریزیهای چندگانه در اعمال شناختی، بدون اختلال هوشیاری. اعمال شناختی که ممکن است در دمانس آسیب ببینند، در بردارنده هوش عمومی، یادگیری و حافظه، زبان، مسأله گشایی، جهت یابی، ادراکها و اندریافتها، توجه و
تمرکز ، قضاوت و تواناییهای اجتماعی هستند.
کاستیهای شناختی باید شدید باشند که سبب برهم ریزیها، در کارکرد شغلی یا اجتماعی فرد شوند و نسبت به کارکرد سطح بالای پیشین، کاهش نشان دهند. برای بازشناسی زوال
عقل ، آسیب دیدگی نیروی دماغی (حافظه) ضروری است و از نشانههای آشکار نخستین آن است. دچارآمدگان به زوال عقل، در توانایی فراگیری جُستارهای جدید دچار آسیب میشوند، یا جستارهایی را که پیش از این آموختهاند فراموش میکنند. در مراحل پیشرفته زوال عقل آسیب دیدگی حافظه به حدی شدید است که شخص مسائل مربوط به دوران مدرسه،
تاریخ تولد، اعضای خانواده و پارهای وقتها، حتی نام خود را فراموش میکند.
دچارآمدگان به زوال عقل، ممکن است اختلال آپراکسی (مثل، آسیب دیدن توانایی اجرای تلاشهای
حرکتی، برخلاف سالم بودن توانایی
حرکتی، کارکرد حسی و درک تکالیف) نشان دهند. اینان، حتی ممکن است توانا به شناسایی اعضای خانواده یا حتی تصویر خود در آینه نباشند.
دچارآمدگان به زوال عقل، ممکن است جهتیابی خود را از دست بدهند و در پیوند با
فضا ، بامشکل روبه رو شوند. ممکن است عمل خودکشی صورت گیرد. شماری از دچارآمدگان به زوال عقل، رفتار مهارنشدهای از خود به نمایش میگذارند.
اختلالهای فراموشی، در درجه نخست: با نشانه آشفتگی
حافظه ، شناخته شدهاند که بر هم ریزیهای بسیاری در کارکرد اجتماعی یا شغلی به وجود میآورد.
اختلالهای موجود در این بخش، در وانمود نشانههای آسیب دیدگی حافظه، وجه اشتراک دارند؛ اما از نظر سبب شناختی از یکدیگر جداند.
اسکیزوفرنیSchizophvinia یکی از رایجترین بیماریهای روانی در عصر حاضر است.
دو، یا چند نشانه از نشانههای زیر است که هر یک در یک دوره یک ماهه (یا کمتر، اگر بهطور موفقیت آمیز درمان شده باشد) ادامه داشته باشد:
۱. هذیانها
۲. وهمها و پندارها
۳. آشفتگی در سخن (یک پارچه و به هم بافته نبودن سخن و یا خارج شدن از خط مکرر.)
۴. آشفتگی در رفتار به گونه آشکار، یا کاتاتونیک
۵. نشانههای منفی، یعنی بی تفاوتی عاطفی، حرف نزدن و یا نبود اراده.
در برههای دراز از
زمان ، از شروع اختلال به بعد، یک یا چند زمینه مهم کارکرد، مانند: کار، پیوندها و بستگیهای بین فردی، یا نگهداری از خود، به اندازه درخور توجه، پایینتر از پایهای است که پیش از شروع اختلال به دست آمده بود.
DSM -IV گونهای فرعی اسکیزوفرنی را ذکر کرده است: پارانوئید، آشفته، کاتاتونیک، نامتمایز و باقیمانده.
DSM -IV مینمایاند که نوع پارانوئید، با اشتغال ذهنی با یک یا چند هذیان با وهمها و پندارهای شنوایی فراوان، نمایان و شناخته است. به گونه کلاسیک، نوع پارانوئید اسکیزوفرنی با وجود هذیانهای دادخواهی و خودبزرگ بینی شناخته و نمایان است. دچارآمدگان به اسکیزوفرنی پارانوئید، در مقایسه با دیگر گونهها، از نظر قوای عقلانی، واکنشهای هیجانی و رفتار، پسرفت کمتری نشان میدهند. شخص دچار آمده به اسکیزوفرنی پارانوئید تیپیک، به طور معمول، بسیار دو دل و پرواکننده است. بیشتر خشن و پرخاشگر است. از نظر اجتماعی، اسکیزوفرنی پارانوئید، خود را بهتر حفظ میکند. هوش او در زمینههایی که با هذیانهای او مربوط نیست، ممکن است آسیب ندیده باقی بماند. نوع آشفته با پسرفت بسیار به رفتار ابتدایی، بدون مهار، و بیسازمان و نبود نشانههای در برگیرنده نوع کاتاتونیک روشن و نمایان است. شروع آن زودرس و پیش از ۲۵ سالگی است. بیمار آشفته، بدون هدف و سازندگی است. آشفتگی
تفکر او آشکار و تماس او با
واقعیت ، بسیار ناچیز است. ظاهر شخصی و رفتار اجتماعی او خراب و واکنشهای هیجانی او نامناسب است. خنده بدون دلیل آشکار، از او بسیار سر میزند. در این گونه اسکیزوفرنی، ادا در آوردن، دهن کجی، ولخندی شایع بوده و رفتار بیمار بسیار سبکسرانه است.
ویژگی کلاسیک نوع کاتاتونیک، آشفتگی نمایان و آشکار در کارکرد
حرکتی است که ممکن است به صورت بُهت، منفی کاری، جمود یا عدم انعطاف،
تحریک یا انتخاب حالت ویژه ظاهر شوند. نشانههای فرعی بر رفتار کلیشهای، ادا و اطوار، انعطاف مومی، موتیسم، بویژه شایع است.
ظاهر کلی بیمار اسکیزوفرنیک، ممکن است از یک فرد بسیار ژولیده پرجیغ و داد و هیجان زده تا فردی بسیار آراسته، به طور کامل ساکت و بی
حرکت، تغییر کننده و دگرگون شونده باشد. ممکن است بین این دو قطب، کسان پرحرف که اندامی غیر عادی دارند، دیده شوند.
از دیگر نشانههای این بیماری، افسردگی، کاهش واکنش هیجانی که گاهی شدت آن تا مرز نداشتن احساس
لذت میرسد. و هیجانهای بسیار شدید، نامتناسب خشم، خوشحالی یا ناشکیبایی و پریشانی است.
بیمار ممکن است احساسهای سرخوشانه قدرت مطلق، خلسه مذهبی،
وحشت از هم پاشیدگی روانی، یا اضطراب ناتوان کننده مربوط به ویرانی عالم را بازگو کند. وهمها و پندارهای شنوایی نیز در بیماران اسکیزوفرنیک شایع است. صداها بیشتر تهدیدآمیز، زشت، اتهام زننده و موهن هستند. دو صدا ممکن است با هم مشغول مکالمه باشند، یا صدایی به رفتار و زندگی بیمار اشاره داشته باشد. یکی دیگر از اختلالهای در بیماران اسکیزوفرنیک، اختلال تفکر است. هذیانها، روشنترین نمونههای این اختلال هستند.
اسکیزوفرنی اختلال پسیکوتیک کلاسیک و رایجترین نوع روان پریشی است. با این حال، سندرمهای پسیکوتیک زیادی وجود دارند که دارای معیارهای تشخیصی اسکیزوفرنی نیستند. سندرمهای پسیکوتیک مهم دیگر عبارتند از: اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال اسکیزوافکتیو، اختلال هذیانی، و اختلال پسیکوتیک گذرا، به طور خلاصه، نشانههای اختلال اسکیزوفرنیفرم، همانند نشانههای اسکیزوفرنی است به استثنای اینکه نشانهها به مدت یک
ماه ، امّا کمتر از شش ماه دوام داشتهاند.
اختلال پسیکوتیک مشترک (فولی آرو) نیز یکی از گونههای اختلالهای پسیکوتیک است. این اختلال با اصطلاح جنون دو تائی (foliedeux) مشهورتر است. این اختلال، بیشتر دو نفره است. فرد غالب (القاء کننده، بازیگر اصلی، یا بیمار اولیه) و فرد فعل پذیر، که بیمار مبتلا به اختلال پسیکوتیک مشترک است. این نوع اختلال به جنون اشتراکی یا جنون تحمیلی نیز معروف است. جنون تحمیلی شایعترین نوع و فرم کلاسیک اختلال است. شخص غالب، دچار یک سیستم هذیانی شده و کم کم این سیستم هذیانی را به شخص جوانتر و فعل پذیر تحمیل میکند.
در حالت سلامت روانی، هر شخصی احساس پیوستهای از
انسان واحد بودن با شخصیت بنیادی واحد دارد. اختلال کلیدی در اختلالهای تجزیهای از دست دادن آن حالت پیوسته هوشیاری است. شخص احساس میکند که چنین هویتی ندارد یا در مورد هویت خود سر در گم است و یا هویتهای چندگانه دارد. چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM -IV) در بردارنده معیارها و ملاکهایی برای چهار اختلال تجزیهای است: فراموشی تجزیهای، گریز تجزیهای، اختلال هویت تجزیهای، اختلال مسخ شخصیت. در فراموشی تجزیهای ناتوانی در به خاطر آوردن اطلاعاتی که قبلا در حافظه بیمار ذخیره شده،
شایع است. در اختلالات گریز تجزیهای مبتلایان از خانه همیشگی و محل کار خود بهطور فیزیکی دور شده و قادر به یادآوری جنبههای مهم هویت قبلی خود: (اسم، اسم فامیل، شغل و غیره) نیستند. مبتلایان به اختلالات هویت تجزیهای، دو یا چند شخصیت مجزا دارند، که هر یک از آنها تعیین کننده رفتار و نگرشها در دورهای که آن شخصیت خاص تسلط دارد میباشد. اختلال هویت تجزیهای معمولاً شدیدترین نوع اختلال تجزیهای تلقی میشود.
شخصیتها ممکن است از دو جنس مختلف، نژادها و سنهای ناسان و گاه ناسازگار باشند. ممکن است در یک شخص، یکی از شخصیتهای بسیار برونگرا، حتی از نظر جنسی بیمبالات باشد، در حالی که سایر شخصیتها، درونگرا، کنارهگیر و از نظر جنسی مهار شده باشند.
DSM -Iv اختلال مسخ شخصیت را تغییر مستمر و عودکننده ادراک شخص از خود، به طوری که احساس واقعیت خود از بین برود تعریف کرده است. بیماران دچار شده به مسخ شخصیت، ممکن است خود را مکانیکی، در
خواب ، یا گسسته از
بدن خود احساس کنند.
ویژگی اساسی مسخ شخصیت، چگونگی غیر واقعی بودن و بیگانگی است که به تجربه هوشیارانه وابسته است. فرایندهای روانی درونی و حوادث برونی سیر عادی خود را میپیمایند؛ امّا از یک دیگر جدا احساس میشوند. به نظر میرسد که دیگر پیوند واهمیتی برای شخص ندارند. قسمتهایی از بدن یا تمام آن ممکن است غریب به نظر برسد. یک پدیده نادر و غریب در این گونه بیماران احساس دو تا بودن است. شخص نقطه هوشیاری (من بودن) را خارج از تن خود احساس میکند. بیشتر، دو سه قدم جلوتر از خود، انگار که این دوبل شخصی، به طورکامل، جدا از اوست. گاهی بیمار میپندارد که در یک آن در دو جا حاضر است.
شخصیت را میتوان مجموعه خویها و منشهای هیجانی و رفتاری تعریف کرد که نمایان گر شخص در زندگی روزمرّه او در شرایط معمولی است. شخصیت هر کس، تا اندازهای و بهطور نسبی، ثابت و در خور پیش بینی است.
فقط وقتی خویها و ویژگیهای شخصیتی ناهماهنگ با محیط و انعطاف ناپذیر و ناسازگارانهاند واختلال کارکردی بسیار، یا ناراحتی ذهنی به وجود میآورند، بازشناسی اختلال شخصیت ممکن میشود. این بیماران الگوهای ناسازگارانه، انعطاف ناپذیر بسیار عمیق و با ثبات در درک و برخورد با محیط خودشان نشان میدهند.
DSM -IV اختلالهای شخصیت را در سه گروه جمع کرده است: گروه اول، در برگیرنده اختلالهای شخصیت اسکیزوئید، پارانوئید و اسکیزو تایپی است.
دچار آمدگان به این اختلالها، بیشتر غیر عادی و غریب به نظر میرسند.
گروه دوم، در برگیرنده اختلالهای شخصیت نمایشی، خود شیفته،
ضد اجتماعی است.
دچار آمدگان به این اختلالها، بیشتر هیجانی، بازیگر و بی ثبات به نظر میرسند.
گروه سوم، اختلالهای شخصیت، گونههای دوری گزین، وابسته، وسواسی ـ جبری، و منفعل ـ مهاجم را در بر میگیرد.
دچارآمدگان به این اختلالها، بیشتر، آشفته و آسیمه و بیمناک به نظر میرسند.
در این جا، به گونه فشرده و خلاصه به اقسام این اختلالها اشاره میکنیم:
این اختلال در کسانی بازشناسی میشود که عمری را در کنارهگیری از
اجتماع گذراندهاند. شخصیت اسکیزوئید با کنارهگیری، دخالت نکردن در امور روزمرّه و اهمیت ندادن به دیگران نمایان است. چنین کسی آرام، مردم گریز، درونگرا، و غیر اجتماعی است. هر چند شخصیت اسکیزوئید، درونگرا و خیال پرداز است، ولی ظرفیت او برای شناخت واقعیت کم نیست. اگر چه دیگران شخصیت اسکیزوئید را دوری گزین میشمارند، در بعضی موارد چنین شخصی قادر به
رشد و تکامل بوده و میتواند عقاید بدیع و سازنده به
جهان ارائه کند.
شخصتهای پارانوئید، به طور کلی با سوء
ظن دیر پا و اعتماد نورزیدن مردم، شناخته میشوند. این
طبقه ، در برگیرنده، ناخوشایندترین منشهایی است که در زندگی روزمرّه با آنها برخورد میشود. ویژگی اساسی این اختلال، گرایش بی مورد، به بیان و تفسیر کارهای دیگران، به عنوان سبک و خوار شمردن و تهدید کننده عمدی است. کمابیش، همه آنان نگران نوعی آسیب دیدن و سوء استفاده از جانب دیگرانند. چنین کسانی، بیشتر
حسادت بیمارگونه دارند.
شخص دچار آمده به آشفتگی شخصیت اسکیزوتایپی کسی است که حتی در نظر مردم عادی هم، شگفت و غیر عادی است.
تفکر سحرآمیز، عقاید انتساب اشتباه حسی و مسخ واقعیت، بخشی از دنیای روزمرّه این بیمار است. در آشفتگی و اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، تفکر و پیوند کلامی مختل و آشفته است. شخصیت اسکیزوتایپی، مثل بیماری اسکیزوفرنیک، ممکن است سر از احساسهای خود در نیاورد. دنیای درونش ممکن است پر از انسانهای خیالی و
ترس و خیال پردازی کودکانه باشد. سخن گفتن شخصیتهای اسکیزوتایپی، ممکن است، شگفت و حیرت انگیز و اختصاصی بوده و تنها برای خود آنان معنی داشته باشد.
اختلال شخصیت ضد اجتماعی، با کارهای ضد اجتماعی و جنائی پیوسته و پیاپی، باز شناخته میشود. امّا برابر جنایتکاری نیست، بلکه، ناتوانی برای برابر سازی با معیارها و ترازهای اجتماعی است. پیشینه این افراد حاکی از آشفتگی در کارکرد، در بسیاری از زمینههای زندگی است.
دروغ گویی، فرار از
مدرسه و منزل، دزدی، نزاع، بد مصرف کردن دارو، کارها و تلاشهای غیر قانونی، تجربههای تیپیک این بیماران است.
تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی با ناراحتی جسمانی، در اینان شایع است.
بیماران دچار آمده به شخصیت مرزی، در مرز بین نوروز و پیسکوز قرار گرفته و با بی ثباتی بسیار
عاطفه ، خلق، رفتار، روابط شیئی و تجسم نفس بازشناخته میشوند. این اختلال را اسکیزوفرنی سر پایی نیز نامیدهاند. بیماران مرزی، کما بیش، همیشه به نظر میرسد که در یک حالت بحرانی قرار دارند. نوسان خلق در آنان شایع است. ممکن است بیمار لحظهای اهل بحث و مجادله به نظر برسد، لحظهای دیگر افسردگی نشان دهد، وزمانی دیگر از نبود هر گونه
احساس در خود شکایت نماید. رفتار بیماران مرزی، غیر درخور پیش بینی است. این بیماران، از احساس مزمن تنهایی و پوچی و نیز از نداشتن احساس هویت ثابت (پراکندگی هویت) ناله میکنند.
اختلال شخصیت نمایشی با رفتار پرزرق و برق و نمایشی و روانگرا در اشخاص هیجانی و
تحریک پذیر، نمایان و در خور بازشناسی است.
دچارآمدگان به آشفتگی شخصیت خود شیفته، با احساس ژرف اهمیت شخصی، احساسهای خودبزرگ بینی و به گونهای کم مانند بودن نمایانند و در خور بازشناسیاند.
دچارآمدگان به این اختلال، احساس خودبزرگ بینانه از مهم بودن خود دارند. آنان خود را آدمهای ویژهای میپندارند و انتظار دارند بهطور خاصی با آنان مدارا شود. این بیماران، احترام به نفس شکننده دارند و آمادگی و زمینه دچار آمدن به افسردگی را دارند.
دچارآمدگان به این آشفتگی، نسب به ترک شدن، بسیار حساس هستند و به همین دلیل، ممکن است به زندگی بدون پیوند و بستگی روی آورند. حساسیت نسبت به رانده شدن از سوی دیگران، هسته مرکزی نشانههای این اختلال را به وجود میآورد.
دچار آمدگان به این اختلال بهطور روشن و نمایان برای بر آوردن نیازهای خود به دیگران وابستهاند. اعتماد به نفس ندارند. اینان، بدون اندرز و اطمینان بخشی زیاد دیگران، نمیتوانند تصمیم بگیرند و آهنگ کاری بکنند.
اختلال شخصیت وسواسی ـ جبری، با هیجان،
نظم و ترتیب، پشتکار، سرسختی و دودلی نمایان است و بازشناخته میشود. ویژگیهای اساسی این اختلال، الگوی کمال طلبی و کشسان ناپذیری است. گرفتار آمدگان به این اختلال، با اصول، مقررات، نظم، نظافت، جزئیات، و کسب کمال، سرگرمی ذهنی دارند. این ویژگیها، سبب محدود شدن کلی تمام شخصیت میگردند.
اگر گفته شد: ردهبندی، فرآیندی است که با آن پدیدههای پیچیده، برابر معیارها و ملاکهای نمایان و روشن، به گونه ردهها و رستهها، سامان دهی میشوند و کارکرد اصلی آن بازشناسی گونههای بیماریهای روانی در مدت زمانی کوتاه، جهت شتاب بخشیدن در درمان آن است، باید پذیرفت چنین ردهبندی با این هدف و کارکرد در
فقه غیر در خور پذیرش و به کلی، از هدفها و کارکردهای
علم فقه به دور است. در اصل نباید از این علم چنین انتظاری داشت. امّا اگر بپذیریم هر سامانه و سیستم پذیرفته شدهای در هر علم با کارکرد و هدفهای روشن و پیوسته با موضوع و هدفهای آن علم، طبقهبندی میشود، باید گفت علم فقه نیز برای بیماران روانی طبقهها، ردهها و رستههایی را ذکر کرده و مسائل و مباحث در پیوسته با آن را در آن
طبقه ذکر کرده است. حتی در پارهای موردها، ویژگیهای بالینی، از این گونه بیماران روانی را نیز بیان کرده است. با جست و جو در بابهای گوناگون فقه، به دستهای از کسان و گروههایی بر میخوریم که امروزه میتوانند زیر عنوان ردههای بیماران روانی جای بگیرند که عبارتند از:
۱. مجنون
۲. سفیه
۳. ضعیف
۴. فاسد العقل
۵. زائل العقل
۶. ساهی
۷. ناسی
۸. مغفّل= معطّل
۹. أبله ـ احمق
۱۰. سکران
البته از بین همه این طبقهها و ردهها، درسخنان نراقی تنها دو گروه به شرح آمده است: مجنون و سفیه. از این روی، در این مقاله به عرضه دیدگاه ایشان در این دو مورد میپردازیم.
در میان فقیهان
امامیه ، محقق نراقی به مسأله بیماران روانی و احکام آنان توجهی ویژه داشته و پرداختن به این مقوله را از مسائل مهم فقه قلمداد کرده است.
این فقیه ژرف اندیش، در مقالهای مستقل در کتاب عوائدالایام به این مقوله پرداخته و گوشهای از زوایای تاریک آن را روشن کرده است. وی، اختلالهای روانی را در دو طبقه: سفاهت و جنون جای داده و پس از ارائه تعریفی از این دو، به بیان احکام دچارآمدگان به این دو بیماری پرداخته است.
ملا احمد نراقی جنون را این گونه تعریف میکند: الجنون ـ علی ما یظهر من کتب الاطباء و کلماتهم ـ لیس عَلَماً لمرضٍ مشخص معیّن، بل هو اسم لجمیع الامراض الدماغیة الباعثة لاختلال العقل و فساده، و یعبّرون عنها بفساد العقل. والمراد بفساد العقل: أعم من أن یکون الفساد فی نفس القوّة العاقلة، أو فی قواها الخادمة لها، کالمفکّرة و المخیّلة و غیرها، و لها انواع مختلفة و آثار متشتة متفاوتة، و من هنا قیل الجنون فنون…
آنچه از کتابها و نوشتههای پزشکان بر میآید این است که جنون، نام بیماری روانی خاص نیست، بلکه جنون شامل انواع بیماریهای دماغی است که موجب اختلال در کارکرد
عقل و فساد آن میشود. این فساد چه در قوّه عاقله باشد و یا در قوای دیگر، همانند قوّه مفکّره و یا مخیّله و غیر آن. جنون دارای گونههای گوناگون و آثار متفاوت است؛ از این روی، گفتهاند: جنون فنی از فنون است.
گرچه بیان ویژگیهای بالینی مجنون و سفیه و دیگر ردهها و رستههای بیماران روانی، جزو مسائل علم فقه نیست، امّا بیشتر فقیهان به مناسبت بیان احکام دیوانگان و ابلهان به پارهای از این ویژگیها اشاره کردهاند.
از جمله نراقی مینویسد: و یشترط فی صدق المجنون کون افعاله الردیئة ناشئة عن اختلال العقل، بأن لا یدرک قبحها، و قد تصدر عن أحد أفعال ردیئة و لکنّه یدرک قبحها و یرتکبها، إما لأجل مصلحة، او بدون اختیار لمرض، کمن یبکی طول لیله و نهاره و یعلم أنّه مرض عرض له.
فقیهان در بحث خود بیشتر به بیماری جنون، به گونه ساده و بدون توجه به مرتبههای شدّت و ضعف و گونههای آن نگریسته و شدّت و ضعف این بیماری را در ترتیب آثار و احکام فقهی بی اثر دانستهاند. اما در این میان، شماری از فقیهان در لابه لای بحثهای خود، به مرتبهها و گونههای آن اشاره کرده و جنون را دارای مراتبی دانستهاند. از میان این فقیهان، میتوان به محقق نراقی اشاره کرد که در بخشی از مقاله خود در تعریف جنون مینویسد: و لها انواع مختلفه و آثار متفاوتة، و من هنا، قیل: الجنون فنون.
جنون، گونههای گوناگونی دارد و دارای آثار و ویژگیهای متفاوتی است، از این روی، گفته شده است: جنون فنی از فنون است. وی در کتاب صوم در ردّ دیدگاه کسانی که در تکلیف نداشتن دیوانه، به زشتی تکلیف برای غیر عاقل استدلال جستهاند، مینویسد: فانّ من المجانین من یعقل تکلیفه، فانا رأینامنهم من یضرب الناس و یشتمهم و یضحک و یبکی بلا سبب و یتلف ماله، و کانت له دقّة فی صلاته و صیامه، و کان یتعقّل التکلیف و الثواب والعقاب، و یحفظ آداب عبادته، و احکامها و مسائلها…. فانّ الجنون فنون، و من فنونه مالا یعقل بعض الأمور و یعقل بعضها.
شماری از دیوانگان به تکلیف خود دانا و متوجه هستند. ما شماری از دیوانگان را دیدهایم که به ضرب و شتم مردم پرداخته و بدانان فحش و ناسزا میگویند. گاهی بدون دلیل میخندند یا
گریه میکنند. اموالشان را بدون هدف، تباه میسازند. امّا با این حال، همینان در انجام عبادات و ادای
نماز و
روزه خود، دقت و وسواس دارند.
ثواب و عقاب انجام و یا انجام ندادن وظیفه را درک میکنند و آداب احکام و مسائل عبادات را میدانند…. بنابراین، جنون دارای اقسام و فنونی است و از مرتبهها و طبقههای آن، گروهی است که پارهای از مسائل را درک میکنند و در فهم پارهای دیگر از جُستارها ناتوانند. از این سخن، به خوبی به دست میآید که تکلیفها و حکمهای دیوانگان، به اختلاف جنون و مرتبههای آن، گوناگون است. البته پس از ایشان فقهای دیگری همانند کاشف الغطاء نیز به این مسأله، به روشنی پرداختهاند.
کاشف الغطاء مینویسد: والظاهر انّ للمجنون مراتب، فقد یعقل معه اوقات الصلوة، أو غیرها، من عقاید او غیرها، فیختلف تکالیفه باختلاف أحواله فی وجه قوی.
به ظاهر برای فرد
عقل از دست داده و دیوانه، مرتبههایی وجود دارد. زمان نماز و غیر آن را میفهمد و عقاید و غیر آن را درک میکند و گاه نمیفهمد و درک نمیکند. بدین سبب، بنابر رأی و نظر قوی، حکمها و تکلیفهای دیوانگان با توجه به درجه جنون، فرق میکند. از فقهای معاصر نیز، شماری چون آقایان: خوانساری، گلپایگانی به این مسأله اشاره کردهاند.
فقیهان امامیه، جنون را مستقل از
عرف بیان و تعریف نکرده، بلکه بازشناسی آن را به عرف و اهل فن و کارشناسان واگذاردهاند. تعریفهایی که فقیهان در کتابهای خود از این گونه بیماریها ارائه دادهاند نیز بر گرفته و ناظر به کتابهای پزشکی زمان خود بوده است. محقق نراقی نیز، همانند بیشتر فقیهان، تعریف جنون و شناخت آن را عرفی و ویژه کارشناسان دانسته است: و بالجملة کلمات اللّغویین و الفقهاء متطابقة فی تفسیر هذین اللّفظین بما ذکر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضیاعه و خلله و اختلاله، و السفاهة:خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته. و العرف ایضاً یساعد علی ذلک و یدلّ علیه، فانّ کلّ من فسد عقله و اختلّ یحکم أهل العرف بکونه مجنوناً.
و در جای دیگری مینویسد: و المناط فی معرفته صدق المجنون عرفاً و هو إنّما یکون إذا لم یکن الفساد قلیلاً جداً بحیث لایظهر لاهل العرف و لا یلتفتون إلیه، فاذا کان بحیث یظهر لاهل العرف، یطلق علیه المجنون و تجری علیه احکامه.
عرف زمانه، ملاک اصلی در شناخت مجنون از افراد سالم است. عرف زمانی شخص را
دیوانه میداند که فساد عقل او، آن اندازه نباشد که نتواند آن را باز شناسد. بنابراین، فساد عقل اگر به درجهای برسد که عرف (کارشناسان) آن را باز شناسد بیماری جنون برای آنان بازشناخته میشود.
محقق نراقی، بیماری جنون را یک نوع بیماری ویژه، با نشانههای بالینی روشن نمیداند. نراقی جنون را بر دسته گستردهای از آشفتگیها و اختلالهای روانی اطلاق کرده است که منشأ آن فساد عقل است. به دیگر سخن، در دیدگاه ایشان، هر شخصی را که به آشفتگیهای فساد عقل، دچار آمده باشد، در دایره جنون قرار میگیرد. در حقیقت، نراقی فساد عقل را سرچشمه بیماری جنون میداند. در تعریف فساد عقل مینویسد: و المراد بفساد العقل: أعم من أن یکون الفساد فی نفس القوّة العاقلة، أو فی قواها الخادمة لها، کالمفکّرة و المخیّلة و غیرهما.
و در جای دیگری مینویسد: و بالجملة فساد العقل بأقسامه هو الجنون، و المتّصف به هو المجنون.
برابر این
نظریه ، بسیاری از دستههای اختلالهای روان پزشکی که امروزه زیر عنوان جنون خاص (اسکیزوفرنی) قرار نمیگیرند، همانند زوال عقل، دمانس، اختلالهای پسیکوتیک و … از جهت حکمی در ردیف بیماری جنون قرار میگیرند.
دومین رسته اختلالهای روانی از نظر نراقی سفاهت است.
سفاهت در لغت به معنای سبک عقل شدن، نادانی و بی خردی کردن است. در فقه به کسی سفیه میگویند که عادت او
اسراف و تبذیر در خرج است و تصرّفهای مالی او عاقلانه نیست.
و اموال خود را در غیر هدفهای خردمندانه صرف میکند و ملکه یا صفت و حالتی در او وجود ندارد که سبب حفظ و نگهداری داراییاش
و مانع صرف آنها در راههای غیر خردمندانه گردد. بنابراین، کسی که دارایی خود را به گونه شناخته شده و به شیوه خردمندان هزینه نمیکند و در داد و ستدها، به سود و زیان و نیرنگ و فریب توجه ندارد و اموال خود را در راههای ناشایسته صرف میکند، سفیه نامیده میشود.
محقق نراقی دیدگاه مشهور فقیهان را در سفیه پذیرفته است: و أمّا السفاهة: فهی عبارة عن خفّة العقل و نقصانه، و عدم کماله بالنسبة إلی عامة أهل المعاش و المحاورات، أی بالنسبة إلی العقل المحتاج إلیه فی طریقة المعاش و المعاملات، و المصاحبة مع أهل المحاورات أو العادات، کما یشهد به العرف. و صرّح به اللغویون و المفسرون.
سفاهت عبارت است از سبکی عقل و نقصان آن و عدم کمال آن نسبت به عموم مردم در مسائل اقتصادی و اجتماعی. یعنی عقل سفیه در امور اقتصادی و مسائل مربوط به معاملات و معاش و برخورد با دیگران دچار کاستی و نقصان است. چنانکه عرف این معنی را تأیید نموده و لغویون و مفسران نیز به این مسأله به روشنی اشاره کردهاند. نراقی، پس از بیان معنای سفاهت از سخنان اهل لغت گواه میآورد و معنای پذیرفته شده میان فقیهان و اهل لغت را برابر میداند و در پایان، نتیجهگیری میکند: وبالجملة: کلمات اللّغویین و الفقهاء متطابقة فی تفسیر هذین اللفظین بما ذکر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضیاعه و خلله و اختلاله، والسفاهة: خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.
گرچه بیشتر فقیهان از گونههای سفاهت در کتابهای فقهی خود نامی نبرده و به دلیل عرفی دانستن موضوع، خود را بی نیاز از ورود به بحث کارشناسی موضوعی دانستهاند؛ امّا نراقی، افزون بر روشن گری و شرح مفهوم عرفی آن
زمان ، به گونههای سفاهت نیز اشارتی گذرا کرده است: وکما أنّ للجنون فنوناً و اقساماً و مراتب متفاوتة، کذلک للسفاهة انواعاً و مراحل مختلفة.
در جای دیگر به گونه، و قسمهای سفاهت اشاره کرده و نوشته است: ثم لهذا النقص ایضاً مراتب غیر محصورة و أنواع متکثرة: فمن ضعفاء العقول من یضحک کثیراً فی غیر موقعه، ومنهم من یتکلّم بکلمات مستهجنة، ومنهم من ینظر بأنظار غیر مرغوبة، وهکذا، ومنهم من یصرف المال فی مصارف غیرلائقة بحاله من غیر درک عدم لیاقته و فساده، ولیست له ملکة اصلاح المال و حفظه، بل له ملکة التضییع و الإفساد، ومنهم من لیس له ملکة إصلاح العیال، ومنهم من لیس له ملکة إصلاح الأولاد، وهکذا. وکل ذلک لایخلو عن خفة عقل و نقصان فیه وإن اختلفت آثاره. و قد یکون له مرتبة من السفاهة، ولکن یصلح المال أشد إصلاح، ویحفظه اَکد حفظ.
نابخردی و کم عقلی، مرتبههای نامحدود و گونههای بسیار دارد. گروهی از سفیهان، در جایی که نباید بخندند، میخندند. گروهی دیگر، کلمات و سخنان زشتی به کار میبرند و شماری از آنان، به مناظر و صور زشت نظر میکنند و…. شماری نیز، داراییهای خود را در راه غیر شناخته شده هزینه میکنند و ملکه یا صفت و حالتی در آنان وجود ندارد که دارایی خود را نگهدارند. شماری، بیبهره از ملکه اصلاح و اداره امور خانوادهاند. و شماری نیز نمیتوانند از عهده
تربیت و اداره فرزندان خود برآیند. همه کسانی که از آنان نام بردیم، سبک مغزند و قوه عاقله آنان کاستی دارد. گرچه شماری، با اینکه به گونهای سبک عقل و ابلهی دچارند؛ امّا به خوبی از عهده امور خود بر میآیند.
همچنانکه در بحث جنون گذشت، شناخت و بازشناسی بیماران روانی، به عهده کاردانان و کارشناسان است فقیهان، به این مطلب اشاره روشن دارند. نراقی،
عرف را تنها مرجع بازشناسی بیماری سفاهت میداند و مینویسد: به طور کلی سخنان اهل لغت و فقیهان، در معنی و تفسیر جنون و سفاهت، برابر با آن معنایی است که از جنون و سفاهت ارائه گردید. برابر این معنی، سفاهت عبارت است از: سبکی عقل و کاستی آن و عرف نیز این معنی را تأیید میکند؛ چون کسی که سبک عقل و دچار به کاستی عقل باشد، عرف او را سفیه دانسته و معتقد است: این شخص، فساد عقل ندارد، سبک
عقل است.
نراقی هر کاستی عقلی را از نمونههای سفاهت نمیداند بر این باور است: این کاستی، باید به درجهای باشد که عرف آن را درک کند وگرنه کاستی عقلی که بسیار کم باشد، و عرف آن را بازنشناسد، نمیتواند نمونه سفاهت باشد. علاّمه نراقی اصرار دارد میان فساد عقل و کاستی و سبکی آن فرق است. او، نظر فقیهانی که سفاهت را از اقسام فساد عقل دانستهاند، نمیپذیرد.
جنون از گزارههایی است که مدار پارهای از روایات صادر شده از امامان قرار دارد و در بحثهای فقهی و حقوقی: دادوستدها و عبادتها، در بوته بررسی و در مدار گفت وگوهاست. همان گونه که بلوغ آدمی، سرچشمه آثار فقهی فراوانی میگردد، جنون
انسان نیز، خود، سرچشمه آثار فقهی حقوقی بسیار است. از این روی، فقیهان، مباحثی را درباره ویژگیهای جنون، قسمها و گونهها، اثرها و پیامدهای آن در عبادتها، دادوستدها، و ایقاعات و یا تصرفهای قولی و فعلی، در کتابهای فقهی خود مطرح کردهاند. فقیهان
امامیه ، جنون را یکی از سببها و انگیزههای ششگانه برای حجر و از سببهای زوال شایستگی انسان بالغ دانستهاند. همین که جنون شخص ثابت شده، از تمامی دست یازیها و تصرفها، عبادتها و دادو ستدها، بازداشته میشود. و در صورت انجام آنها، باطل و لغو و بی اثر خواهند بود. نراقی معتقد است: از تمامی دچارآمدگان به فساد عقل، چه عنوان مجنون بر آنان صدق نماید و چه نتوان آنان را مجنون دانست، تکلیفهای عبادی و مالی، حقوق و مسؤولیت مدنی و جزایی، برداشته میشود: ثم إنّ فساد العقل بجمیع فنونه یترتب علیه رفع قلم التکلیف الشرعی البدنی و المالی، و عدم صحة الأقاریر والعقود والإیقاعات بالاجماع، والضرورة، والکتاب، والسّنة.
در فقه امامیه، جنون، مانع درستی عبادتها شمرده میشود. در این زمینه، روایاتی از امامان (ع) رسیده که فقیهان در بحثهای مربوط به عبادات بدانها پرداختهاند.
اما از مجموع این روایتها، به همراه
اجماع و
سیره عقلا، به دست میآید که مجنون از انجام تکلیفهای عبادی معاف است. چون شرط و رکن مهم واجب بودن
عبادت ، درستی عقل است. نراقی، افزون بر بیان کلی که در عوائد در رفع تکلیف عبادی از دیوانگان داشت، در مستند نیز در لابه لای بحثهای خود به گونه گذرا به این مطلب اشاره دارد. در گاه بیان شرطهای واجب بودن روزه مینویسد: الثانی (من الشرایط) العقل. فلایصح الصوم من المجنون، بلاخلاف ظاهر.
دومین شرط واجب بودن
روزه ، خردمندی است. پس، روزه دیوانه درست نیست، بدون هیچ دیدگاه ناسازگاری. در مسأله
حج ، رأی آنان که دیوانگان را همانند کودکان دانسته و حج آنان را درست انگاشتهاند، نپذیرفته و بر این باور است که: حج دیوانگان درست نیست و از حجةالاسلام، بسنده نمیکند.
در بحث زکات مینویسد: لاتجب زکاة فی مال الصبی ولا المجنون، مطلقاً، نقداً کان المال، او غیره.
دارایی کودکان و دیوانگان، زکات ندارد، چه آن داراییها
نقد باشد و یا غیر نقد.
فقه امامیه، مجنون را در ردیف کودک قرار داده و برای همه گونه تصرّفهای او، گفتار، یا کردار (= قول و فعل) ارزشی قائل نشده و آثار حقوقی بار نکرده است، مانند:
نکاح ،
طلاق و
وقف . نراقی درباره نکاح مجنون و مجنونه مینویسد: لایجوز تزویج فاسد العقل لسفه أو جنون، ذکراً کان أو أنثی مع البلوغ بغیر ولیّ….
و در جای دیگر مینویسد: یشترط فی العاقد ـ سواء کان أحد الزوجین، أو وکیله أو ولیه ـ الکمال بالبلوغ والعقل. فلایجوز عقد الصبی، ولاالمجنون فی حال جنونه.
یکی از شرطها و ویژگیهای جاری کننده عقد، چه یکی از زوجین باشد یا
وکیل ، یا ولیّ آن دو، کمال عقل و بلوغ است. بنابراین
عقد کودک و مجنون، درست نیست.
البته در این جا، یادآوری این نکته بایسته است که به اعتقاد فقهای امامیه، صیغههایی که در عقد نکاح از مجنون صادر میشود، ارزش و اعتبار شرعی ندارد، لیکن ولیِّ زن و مرد دیوانه، حق دارد بنابه حق ولایت خود بر آنان، در صورت نیاز، برای آنان همسر برگزیند و خود، صیغه عقد نکاح را جاری سازد و اگر مصلحت دید که این پیوند گسسته شود، خود، میتواند طلاق را جاری سازد. محقق نراقی، این
رأی را پذیرفته است.
از جمله شرطهای مهم درستی قراردادها، خردمندی دوسوی قرارداد است. از این روی، هرگونه دادوستد قرارداد مجنون باطل است. علاّمه نراقی در کتاب
بیع ، یکی از شرطهای درستی بیع را خردمندی دو سوی قرارداد و دادوستد دانسته، مینویسد: ومنها: العقل، فلایصح بیع المجنون ولا المغمی علیه ولاالسکران.
یکی از (شرطهای درستی دادوستد) خردمندی و
عقل دوسوی دادوستد و قرارداد است. بنابراین خرید و فروش دیوانه و بیهوش و مست، درست نیست.
در فقه امامیه، ابلهی و سفاهت، از سببها و انگیزههای حجر است. حجر در لغت به معنی منع است و در اصطلاح حقوق، عبارت است: از بازداشتن شخص از دست یازیدن در دارایی و دخالت در حقوق مالی خود و انجام کارهای حقوقی، اعم از عقد، یا ایقاع. بنابراین، محجوران، کسانی هستند که به علت کمی سن، کاستی، یا آشفتگی قوای دماغی، نمیتوانند در امور خود آزادانه دخالت ورزند و در دارایی خود دست یازند و تصرّف کنند. از این روی به کمکها و پشتیبانیهای قانون گذار نیاز دارند. محجور بودن مالی سفیه در فقه
امامیه ، پذیرفته شده و در این مسأله سخن مخالفی وجود ندارد.
امّا سفیه همانند مجنون نیست که تمام تکلیفهای عبادی نیز از او برداشته شده باشد، بلکه به نظر فقیهان، تکلیفهای عبادی سفیه از او برداشته نشده و ا حکام عبادی، بر سفیهان نیز همانند خردمندان، جاری و ساری است.
نراقی مینویسد: وأما السّفاهة، بأقسامها، فلاتمنع شیئاً من الاحکام الشرعیة، ولم یترتب علیها فی الشریعة المقدسة حکم سوی أمر واحد، وهو الحجر والمنع عن التّصرفات المالیّة فی بعض أقسامها.
سفاهت، با همه گونهها و قسمها، هیچ گونه بازدارندگی از اجرای
احکام شرعی ندارد. و تنها حکمی که بر این گونه بیماران روانی جاری است، بازداشتن از دست یازیها و تصرّفهای مالی است و آن هم، تنها پارهای از تصرّفها و دست یازیها را در بر میگیرد. مراد از پارهای تصرّفهای روا، تصرّفهایی مانند هبه و یا
زکات و
خمس و کفارههای واجب است. این عنوانها که زیر عنوان احکام و تکلیفهای عبادی مالی قرار میگیرند، چون دارای دو جنبه مختلف عبادی و مالیاند، مورد توجه فقها قرار گرفتهاند. و در اینکه آیا سفیه میتواند اینگونه تصرفها داشته باشد، دو نظر ابراز شده است: شماری از آنان، این گونه عبادتها را از این جهت که در آنها تصرّفهای مالی صورت میگیرد و سفیه نمیتواند در دارایی خود دست یازد، باطل میدانند و درستی آن را بسته به
اجازه ولی او میدانند.
شماری دیگر، از جمله
محقق حلّی در شرایع الاسلام و محقق نراقی بر این باورند واجبات مالی، مانند زکات، خمس، وکفارههای واجب، باید از اموال سفیه پرداخت شود.
علاّمه نراقی در کتاب زکات مینویسد: الفقر لایمنع من وجوب الزکاة… وکذا السفه لایمنع منه….
فقر ، بازدارنده وجوب زکات نیست… همچنین ابلهی نیز، از پرداخت زکات باز نمیدارد. وی خرید و فروش سفیه و همچنین اقرار مالی او را نمیپذیرد.
در این بخش، با توجه به سامانه و سیستم طبقهبندی بیماران روانی DSM-IV، تعریفها، ویژگیهای بالینی و تشخیص افتراقی آنان، ضروری است احکام فقهی هر کدام از آنان شامل احکام عبادی، اعمال حقوقی، مسؤولیت مدنی، جزایی و کیفری با توجه به سیستم طبقهبندی مورد نظر محقق نراقی بیان گردد.
از این روی، در این قسمت، به بیان اجمالی این طبقهها و احکام آنان پرداخته میشود:
همچنانکه گذشت DSM-IV عقب ماندگی ذهنی را عملکرد هوشی پایینتر از حدّ میانه تعریف میکند که به اختلال جاری در رفتار انطباقی انجامیده است. DSM-IV چهار نوع عقب ماندگی ذهنی را تعریف میکند که بازتاب میزان تخریب برای
هوش است: عقب ماندگی ذهنی خفیف، متوسط، شدید و عمیق.
دچار آمدگان به عقب ماندگی ذهنی خفیف، برابر تعریفهای DSM-IV نمیتوانند از نمونههای سفاهت قرار بگیرند. چون این گروه از بیماران، تنها فرقی که با افراد معمولی دارند، در کارکرد کمتر هوشی (هوشبهر) آنان است ولی از جهتهای دیگر همانند افراد سالم هستند. اینان میتوانند آموزشهای حرفهای فرابگیرند و زندگی موفقی داشته باشند. اینان، تکلیفهای عبادی، مسؤولیت مدنی و احکام کیفری و جزایی یکسانی با بهرهمندان از خرد دارند.
محقق نراقی در عوائد به گروههای گوناگون سفیهان اشاره کرده و آنان را زیر عنوان: (ضعفاء العقول) نام میبرد و به پارهای از ویژگیهای بالینی آنان اشاره میکند و تنها یک گروه از آنان را دارای احکام مالی مستقل (حجر) میداند و بقیه را در زمره افراد عادی قرار میدهد.
او، پس از ذکر پارهای از گروهها، این افراد را که در
عرف ، از آنان به (ضعیف العقل) یاد میشود، مینویسد: وجمیع هؤلاء الاصناف داخلون تحت التکالیف الشرعیة، و متساوون مع غیر هم فی الاحکام الفرعیّة من الشرعیة والوضعیة، إلاّ خفیف العقل الذی لیست له ملکة اصلاح المال أو له ملکة إفساده، فإنه محجور علیه شرعاً من التصرفات المالیة، لاتجوز له العقود والایقاعات المتعلّقة بالمال بدون إذن الولی، ولاتُسمع منه الاقاریر المالیة أو المستلزمة لصرف المال، بالاجماع والاخبار والآیة، فهذا النوع من السفیه مخصوص بهذا الحکم.
و در جای دیگر، به روشنی یادآور میشود: همه گروههای ابله، در حکم شرعی حَجر، داخل نیستند، تنها و تنها، بر گروهی از آنان احکام حجر جاری است و آنان کسانی هستند که توانایی اداره مالی زندگی خود را ندارند: وملخص الکل: أن المجنون هو فاسد العقل وضائعه. والسفیه: هو خفیف العقل و ناقصه، او ذلک مع من له ملکةإفساد المال، او من لیس له ملکة اصلاحه والثانی، لیس له أثر فی الاحکام الشرعیّة او الوضعیة الاّ بعض اصنافه الذی هو من لیس له ملکة اصلاح المال. فیتعلق به الحجر فی التصرّفات المالیه.
خلاصه آن که: مجنون، کسی است که خردش فاسد و تباه شده باشد. و سفیه، کسی است که سبک
عقل و کم خرد باشد. کسی که به سبک عقلی دچار آمده باشد، گاه به گونهای است که دارایی خود را تباه میسازد و گاهی نمیتواند دارایی خود را نگهدارد. گروه نخست (دیوانگان) همه احکام شرعی و وضعی از آنان برداشته شده است. امّا گروه دوم (ابلهان) در احکام شرعی و وضعی با دیگران شریک هستند) مگر شماری که ملکه اصلاح مال ندارند و نمیتوانند دارایی خود را نگهدارند و از نظر
شرع ، محجورند و از دست یازیها و تصرفهای مالی، بازداشته شدهاند.
امّا عقب ماندگان ذهنی، با توجه به معیارهای روان پزشکی و مجموع سخنان نراقی: به دست میآید که این گروه از بیماران، نمونه ابلهی و در ردیف ابلهان قرار میگیرند و از تصرفهای مالی، بازداشتهاند. ملاکهای بیان شده در DSM-IV با ملاکهای بیان شده در
فقه سازگار است. بر اینان، تکلیفهای عبادی:
نماز ،
روزه و… واجب است؛ امّا از تصرفهای مالی بازداشته شدهاند. از این روی هرگونه
دادوستد و قراردادی که انجام دهند، باطل است و در اصطلاح، اینان غیر رشیدند. در مورد مسؤولیت جزایی، این گونه افراد، چنانکه نراقی بدان اشاره کرده، با افراد سالم یکسانند. و در برابر کارهایی که انجام میدهند، باید پاسخ گو باشند.
اینان، با اطلاعات داده شده در DSM-IV، به نظر میرسد خارج از دائره تکلیف قرار داشته و در زمره کسانی هستند که زیر عنوان فاسد
عقل نام برده میشوند. برابر نظریه نراقی، که جنون را یکی از نمونههای فساد عقل میدانست، اینان به دلیل ناتوانی عقلی در ردیف دیوانگان قرار میگیرند. وی در بحث جنون، چنانکه گذشت، همه گونههای فساد عقل را داخل در حکم جنون قرار میدهد: وبالجملة: فساد العقل باقسامه هو الجنون، والمتّصف به هو المجنون.
درجه عقب ماندگی
خفیف
متوسط
شدید
عمیق
احکام عبادی
صحیح
صحیح
صحیح
باطل
اعمال حقوقی
عقود، معاملات، نکاح طلاق و…
صحیح
باطل
باطل
باطل
مسؤولیت مدنی (اقرار، شهادت، ضمانت و…)
صحیح
باطل
باطل
باطل
مسؤولیت جزایی وکیفری (
قصاص ،
دیات و حدود)
دارد
دارد
دارد
ندارد
همان گونه که در بخش نخست مقاله شرح داده شد DSM-IV سه گروه از اختلالها: دلیریوم، دمانس و فراموشی را، که نشانههای مشترک؛ یعنی تخریب شناختی (در مَثَلْ اختلال
حافظه ،
زبان یا توجّه) دارند، با هم طبقهبندی کرده است. با توجه به اطلاعات گرفته شده از این سیستم، به جداسازی احکام دچار آمدگان به این گروه از اختلالها، از نگاه محقق نراقی، میپردازیم:
با تعریفی که از این اختلال در DSM-IV شده است، میتوان آن را در ردیف فساد عقلی دانست که محقق نراقی از آن به جنون تعبیر کرده است. نشانی اساسی این اختلال، اختلال هوشیاری، آسیب دیدگی حافظه، اختلال جهت یابی، اختلال زبان، اختلال درک، اختلال جهت یابی به
زمان ، مکان و یا هویت است. با این اطلاعات، میتوان گفت: این گونه بیماران، از جهت حکمی از طبقه جنون بشمارند، گرچه از جهت موضوعی نمیتوان این بیماران را در زمره دیوانگان دانست. زیرا از مجموعه اطلاعاتی که درباره این بیماران وجودارد، به دست میآید، قوه خردورزی و اندیشه این گونه بیماران، به شدت آسیب دیده است. با تعریفی که نراقی از جنون ارائه کرد و گفت: جنون، یعنی فساد
عقل و احکام جنون را بر هر کسی که فساد عقل داشت، جاری میدانست، میتوان گفت: عبادتها و همه قراردادها و دادوستدهای اینان باطل و در تمامی احکام، پیرو شخص مجنون خواهند بود.
این اختلال، که دچار آمدگان به آن، بانشانه اختلال حافظه، بازشناخته میشوند، با توجه به اطلاعات DSM-IV، میتوانند در زمره افراد فراموشکار قرار بگیرند و احکام فراموشکاران در
فقه بر آنان جاری شود. این گروه از بیماران، از جهت خردورزی و
اندیشه ، سالم به نظر میآیند، از این روی در احکام عبادی و دیگر احکام، پیرو
طبقه خود هستند. یعنی کارهای عبادی آنان درصورت فراموشی، باید قضا گردد. در کارهایی که نیاز به هوشیاری است، مانند:
قضاوت ، شهادت، اقرار، وکالت و دیگر کارهای حقوقی، کارهای آنان غیرنافذ است. نراقی به طبقهای از بیماران روانی به نام: (مغفّل) اشاره دارد و در شرح ویژگیهای بالینی آنان مینویسد: هو الّذی لایحفظ ولایضبط، ویدخل فیه التزویر والغلط، وهو البله ـ کما صرّح به جماعة ـ وکذا من یکثر غلطه و نسیانه، ومن لم یتنبّه لمزایا الأمور و تفاصیلها.
(مغفّل) کسی است که قوه حافظه و ضبط نداشته باشد و دچار تزویر و اشتباه میشود. و این بیماران، ابله هستند، همان گونه که شماری از فقیهان، به روشنی یادآور شدهاند. و همچنین کسی که اشتباه و فراموشی او زیاد است و به رمز و راز أمور غافل (در حکم ابلهان است). این بیان، در کتاب شهادات نیز آمده است. وی شهادت فراموشکار را در حکم شهادت مجنون دانسته است. از این روی، از این عبارت میتوان چنین نتیجه گرفت: کارهایی که نیاز به هوشیاری و دقت دارند، از دچار آمدگان به این اختلال، پذیرفته نیست.
اسکیزوفرنی، که از آن به عنوان جنون نام برده میشود، شاخصترین نمونه تعریفها و ویژگیهای جنون در فقه میتواند باشد. با گزارشات DSM-IV از این بیماری که در بخش اول مقاله، به طور مختصر، به پارهای از آن اشاره کردیم، میتوان بدون دغدغه پذیرفت که احکام مجنون بر این گونه بیماران جاری است. در اصل، مجنونی که در روایات و طب اسلامی و در فقه، از آن سخن رفته و در روان پزشکی، به عنوان اسکیزوفرنی شناخته شده است. با توجه به اینکه دادهها، هماهنگ با این عقیده است که اسکیزوفرنی یک بیماری مغزی است که کارکرد طبیعی بسیاری از تواناییهای شناختی را در هم میریزد، میتوان آن را از نمونههای فساد عقل دانست که به نظر نراقی سرچشمه بیماری جنون است. برابر این سخن، بنابر نظریه محقق نراقی که گویا بدون مخالف باشد، تکلیف از این گونه بیماران، برداشته شده است، به دلیل اینکه ملاک و معیار اصلی در توجه تکلیف به
انسان ، وجود قوه عاقله سالم و طبیعی است. شخص دچار آمده به اسکیزوفرنی، از عقل سالم، بی بهره است.
این اختلالها از جهت نشانهها، همانند اختلال اسکیزوفرنیاند و تنها اختلاف آنها، با اسکیزوفرنی در مدت
زمان است. به طور معمول، اختلالهای پسیکوتیک، کمتر از اختلالهای اسکیزوفرنی، از جهت مدت زمان طول میکشد. با این اطلاعات و ویژگیها، دچار آمدگان به این نوع اختلالها، از جهت حکم فقهی، همانند بیماران اسکیزوفرنی هستند.
با دادههای روان پزشکی، در مورد اختلالهای تجزیهای و مجموع اطلاعات گرفته شده از DSM-IV به نظر میرسد، اختلال، فراموشی تجزبهای و گریز تجزیهای که بیشتر، حافظه بیمار دچار آسیب دیدگی میشود، از جهت
حکم ، پیوسته به اختلال فراموشی است. اما اختلال هویت تجزیهای و مسخ شخصیت، که در هر دو، هویت شخص آسیب میبیند بیشتر نشانههای آن، با نشانههای اسکیزوفرنی، همانند است، از جهت
حکم ، پیوسته به اسکیزوفرنی است. توجه به این نکته ضروری است: محقق نراقی، چنانچه گذشت، همه مرتبههای فساد عقل حتی کارکرد درست نداشتن قوّه
خیال را نیز، در ردیف فساد عقل دانسته بود.
همچنانکه در بخش اول مقاله گذشت DSM-IV اختلالهای شخصیت را در سه گروه جمع کرده است:
گروه اول اختلالهای شخصیت: اسکیزوئید، پارانوئید و اسکیزوتایپی را در بر میگیرد.
گروه دوم، اختلالهای شخصیت نمایشی، خود شیفته، ضد اجتماعی و مرزی را در بر میگیرد.
سوّمین گروه اختلالهای شخصیت: دوری گزین، وابسته، وسواسی ـ جبری، و منفعل ـ مهاجم را در بر میگیرد.
از میان این اختلالها، با اطلاعات و دادههای روان پزشکی و ویژگیهای بالینی DSM-IV اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، و اختلال شخصیت مرزی، به گونهای با بحث فساد
عقل در پیوند است و دیگر اختلالها، نمیتوانند، نمونه فساد عقل باشند.
(۱) سید مسعود موسوی نسب، روان پزشکی قانونی، علی اصغر پناهی متین، دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
(۲) داویدیان هارطول، فصلنامه اندیشه و رفتار، شماره ۹ و ۱۰ سال ۱۳۷۶.
(۳) گفت وگوهای فلسفه فقه.
(۵) انجمن روان پزشکان آمریکا، راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی، گروه مترجمین، دانشگاه شاهد.
(۶) هارولدج کاپلان بنیامین سادوک، خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری، ترجمه پورافکاری، شهر آشوب.
(۷) سعید شاملو، آسیب شناسی روانی، تهران، ۱۳۷۵.
(۸) احمد نراقی، عوائد الایام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
(۹) احمد نراقی، مستند الشیعه، آل البیت، قم.
(۱۰) شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء.
(۱۱) سید احمد خوانساری، جامع المدارک، مکتبة الصدوق، تهران، ۱۳۵۵.
(۱۲) گلپایگانی، المعجم الفقهیه.
(۱۳) طریحی، مجمع البحرین.
(۱۴) محقق حلّی، شرایع الاسلام.
(۱۵) حقوق مدنی، اشخاص و محجورین.
(۱۶) شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناضره، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
(۱۷) سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله «بیماران روانی»، شماره۱۳.