بهائیگری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهائیت،
فرقه ای منشعب از آیین
بابی است که بهائیان این آیین را
دین میخوانند، ولی
مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناختهاند و آن را فرقه ای منحرف میشمارند و معمولاً تعبیر «
فرقه ضاله» را برای آن به کار میبرند.
بنیانگذار آیین بهائی،
میرزا حسینعلی نوری معروف به
بهاءالله است، و این آیین نیز نام خود را از همین
لقب برگرفته است. پدرش، میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ، از
مستوفیان و
منشیان عهد
محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص
قائم مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به
نور رفت.
میرزا حسینعلی
در ۱۲۳۳،
در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزش های مقدماتی
ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند.
در زمان ادعای
بابیت سید علی محمد شیرازی،
در جمادی الاولی ۱۲۶۰، او جوانی ۲۸ ساله و ساکن تهران بود که
در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاّ حسین بشرویه ای معروف به «باب الباب»،
در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، به ویژه
در نور و
مازندران، پرداخت.
برخی از برادرانش، از جمله
میرزا یحیی معروف به «صبح ازل»، نیز بر اثر
تبلیغ او به این مرام پیوستند. میرزا یحیی سیزده سال از حسینعلی کوچکتر بود.
از مشهورترین اقدامات میرزا حسینعلی
در آن زمان، به نوشته منابع بهائی،
طراحی نقشه آزادی
قرة العین ـ که
در قزوین به اتهام همکاری
در به شهادت رساندن
ملا محمد تقی برغانی زندانی بود ـ و نقش جدّی و مؤثرش
در اجتماع شماری از بابیان
در واقعه بدشت بود. این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به
قلعه چهریق در ماکو و به انگیزه تلاش برای رهایی وی از
زندان برپا شد.
میرزا حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب
در بدشت،
جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.
در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت
اسلام رفت و قرة العین «بدون
حجاب، با
آرایش و
زینت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد».
شماری از افراد آن اجتماع، به تعبیر برخی منابع بهائی «این طور تصور کردند که
حرّیت مضره را پیشه خویش سازند و از حدود آداب تجاوز کنند».
علاوه بر آن، هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه معنوی پیدا کرد؛
محمد علی بارفروشی به قدّوس، قرة العین به طاهره و
میرزا حسینعلی نوری به بهاءالله ملقب شدند.
در بازگشت بابیان از بدشت،
در شعبان ۱۲۶۴، روستاییانی که برخی از گزارش های آن اجتماع را شنیده بودند،
در قریه
نیالا به آنان حمله کردند و میرزا حسینعلی بهسختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «
غضب الهی»
در نتیجه رفتار غیراخلاقی بابی ها
در بدشت تعبیر کرده اند.
در همان اوان (سال ۱۲۶۵)، شورش بابی ها
در قلعه شیخ طبرسی مازندران روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش، یحیی و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابی های قلعه طبرسی را داشت، ولی
در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه
تهران شد.
به فاصله اندکی،
شورش بابی ها
در نیریز پیش آمد و با کشته شدن
سید یحیی دارابی، ملقب به وحید،
در شعبان ۱۲۶۶ خاتمه یافت. این شورش ها و چند حادثه دیگر مقارن با نخستین سال های سلطنت
ناصرالدین شاه قاجار بود.
قرائن تاریخی حاکی است که برخی از این شورش ها ریشه اعتقادی و زمینه اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد
شیعی ظهور
امام زمان متأثر بوده است؛ هرچند گفته می شود که سردمداران آنها غالباً
در جهت جامه عمل پوشاندن به دستور های باب به این اقدام ها دست زدند.
او
در کتاب
بیان فارسی پنج
استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرده و حضور کافرانِ به بیان را
در این مناطق
حرام خوانده بود.
در هر حال،
میرزاتقی خان امیرکبیر،
صدراعظم وقت، تصمیم به سرکوب قطعی این قیام ها گرفت ؛ از این رو
در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶، به دستور او
سید علی محمد باب در تبریز اعدام شد.
به نوشته منابع بابی و بهائی، باب بعداز شنیدنِ سرانجام قیام قلعه شیخ طبرسی، که بر اثر آن بیشتر پیروان اولیه اش، از جمله ملاحسین بشرویه ای و محمدعلی بارفروشی، کشته شده بودند، بی اندازه محزون بود و حتی «از شدت
حزن برای مدت شش ماه» از نوشتن ـ و به تعبیر منابع بهائی : «
نزول وحی» ـ بازماند
.
اما گزارش منابع بابی و بهائی نسبت به جانشینی او یکسان نیست. حاجی میرزا جانی کاشانی
بعد از شرح اندوه باب
در کشته شدن یارانش، به «نوشتجات» میرزا یحیی (برادر میرزا حسینعلی) ـ که
در همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره کرده و نوشته است که باب بعداز خواندن این
نامهها مسرور شد و سپس
وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و
در آن «نصِّ به
وصایت و
ولایت فرمود».
کنت دوگوبینو،
وزیر مختار فرانسه
در ایران، نیز که
در آن سال ها
در ایران بوده و جزئیات وقایع بابیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابی ها نیز آن را پذیرفتند.
خواهر
میرزا حسینعلی، عزیه خانم، نیز که خود از بابی ها بود،
در کتابی به نام تنبیه النائمین
همین نظر را تأیید کرده است.
در برابر، نبیل زرندی
از یک سیّاح یاد کرده که به دستور باب برای
ادای احترام به کشته شدگان
قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفت و هنگام مراجعت، میرزا حسینعلی نامه ای به نام برادرش میرزا یحیی برای باب فرستاد، و او بی درنگ پاسخ داد.
در این پاسخ، به میرزا یحیی توصیه شده بود که
در سایه برادر بزرگتر قرار گیرد و
در آن «کوچکترین اشاره ای به مقام موهومی که میرزا یحیی و اتباعش قائل بودند، وجود نداشت».
عبدالبهاء، فرزند میرزا حسینعلی،
در مقاله شخصی سیاح
از زبان سیاحی موهوم گزارش داده که گزینش یحیی به جانشینی باب، از طراحی های میرزا حسینعلی بوده است «که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاءالله محفوظ از تعرّض ناس مانَد»
محیط طباطبائی به استناد
گزارش های تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و
رهبری بابی ها بعد از او به «شیخ علی ترشیزی» معروف به عظیم رسید و همو بود که بابی ها را به منظور اجرای نقشه
قتل ناصرالدین شاه
قاجار به تهران فراخواند
در هرحال، بنابر بیشتر منابع، بعداز اعدام باب، عموم بابیّه به جانشینی میرزا یحیی ـ که باب او را «مَنْ یَعْدِلُ اسمُه اسمَ الوحید» خطاب کرده بود ـ معتقد شدند و چون
در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی زمام کارها را
در دست گرفت.
نقش فعال میرزا حسینعلی
در اقدامات بابیان و تصمیم جدی
امیرکبیر برای فرونشاندن
قیام ها و شورش های آنها موجب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد
کربلا ترک کند، و او
در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت
اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر،
در ربیع الاول ۱۲۶۸، و صدارت یافتن
میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت.
در شوال ۱۲۶۸، حادثه
تیراندازی دوتن از بابیان به
ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابی ها انجامید.
از نظر حکومت مرکزی، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری
در طراحی این
سوء قصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد.
برخی منابع بابی
این نسبت را تأیید میکنند، اما منابع بهائی عموماً منکر آن اند. خود او نیز
در نامه معروف به لوح شیخ
از مداخله
در این کار
تبری جسته و حتی ادعا کرده که
در زندان به احوال و حرکات حزب بابی میاندیشیده و قصد اصلاح و
تهذیب آنان را داشته است.
با این همه، بهاءالله احتمالاً به منظور مصون ماندن از
تعقیب و دستگیری، که چه بسا به اعدامش میانجامید، مدتی
در مقرّ تابستانی
سفارت روس
در زرگنده شمیران به سر برد و بنابر منابع بهائی، به رغم اصرار
سفیر روس بر ادامه اقامت وی
در آنجا و امتناع از تسلیم او به نمایندگان شاه، سرانجام سفیر از وی خواست که به خانه صدراعظم برود و «ضمناً از مشارالیه (میرزا آقا خان نوری، صدراعظم) به طور صریح و رسمی خواستار گردید
امانتی را که دولت روس به وی میسپارد
در حفظ و حراست او بکوشد»،
«و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثه ای رخ دهد»، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود.
توجه خاص سفیر روس به سرنوشت باب و بابیان، موجب شد که وی بعد از تسلیم میرزا حسینعلی به
صدر اعظم، همچنان مراقب کار باشد و با پیگیری موضوع و «پیغام شدید»، موجبات
رهایی او را از زندان فراهم آورد. میرزا حسینعلی به دستور حکومت ایران، باید تهران را به مقصد
بغداد ترک میگفت. سفیر روس از وی خواست «که به
روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر
تبعید نیز نماینده ای از سوی سفارت روس همراه
کاروان بود.
بابیان دیگر نیز ناگزیر از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند.
منابع بهائی توجه دولت روس به
سرنوشت میرزا حسینعلی نوری را با علاقه خاص دختر سفیر روس به مشارٌالیه پیوند میدهند.
این ادّعا با سیر تاریخی وقایع سازگار نیست، چرا که پس از رسیدن به بغداد، میرزا حسینعلی نامه ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس جهت این حمایت
قدردانی کرد. سال ها بعد نیز
در لوحی خطاب به
نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک سفیر روس اشاره و از دولت روس سپاسگزاری کرد
.
وجود چنین مواردی
در مکتوبات و نامه های میرزا حسینعلی و
اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول
استعماری با آیین های بابی و بهائی یکی از مسائل جدی و پرمناقشه تاریخ بهائیت شود. علی رغم ادعای برخی
ردّیه های موجود،
سند متقنی
در مورد اینکه دولت های استعماری پدیدآورنده آیین های بابی و بهائی باشند
در دست نیست. تاریخ
تکوین این دو
فرقه، بیش از هرچیز، دگراندیشی فرقه ای
در درون
مکتب شیخی و تنش های اعتقادی، سیاسی و تاریخی را به عنوان موجد و مسبّب اصلی آنها به ذهن متبادر میکند؛ ولی
در علاقه دول استعماری به پیگیری حوادث آن ها و گاهی
دخالت آشکار
در سیر تحولات این
آیین ها ـ از جمله فشار سیاسی دولت روس برای حفظ جان میرزا حسینعلی نوری ـ نیز هیچگونه شکی وجود ندارد.
موارد دیگری از این
علاقه دول استعماری،
در منابع بهائی و غیربهائی گزارش شده است؛ از جمله
در ۱۲۷۸،
سر آرنولد باروز کمبال، جنرال قنسولی دولت انگلستان، با میرزا حسینعلی
در بغداد ملاقات و قبول حمایت و
تابعیت دولت
انگلیس و مهاجرت به
هند استعماری یا هر نقطه دیگری را به او پیشنهاد کرد.
نظیر همین تقاضا را نایب کنسول فرانسه
در ایامی که وی
در ادرنه بود از او داشت و از وی خواست که تابعیت فرانسه را بپذیرد تا مورد حمایت و تقویت قرار گیرد.
نامق پاشا،
والی بغداد، نیز که گاه به جذب ایرانیان مخالف دولت بی میل نبود، با میرزا حسینعلی به غایت احترام رفتار میکرد و به تذکرات دولت ایران اعتنایی نداشت.
در ایام اقامت او و بابی ها
در عراق و
استانبول، برای ایشان
مقرّری نیز تعیین شده بود که بعدها میرزا حسینعلی از اینکه قبول
شهریه از دولت نموده بود، اظهار پشیمانی میکرد.
پس از
تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای
کربلا و
نجف مرکز ثقل فعالیت های بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده میشد. میرزا یحیی نیز که عموم بابیان او را
جانشین بلامنازع باب میدانستند و
در هنگام
تیراندازی به شاه
در نور به سر میبرد، توانسته بود با لباس
درویشی و عصا و
کشکول، مخفیانه به بغداد برود.
او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید
اما بنابر روش سابق، اکثر اوقات را
در خفا میگذراند و میرزا حسینعلی عملاً
رهبری بابیان را
در دست داشت.
این موقعیت از یک سو و بروز برخی ادعاها
در میان بابی ها از سوی دیگر، سبب شد که میرزا حسینعلی گهگاه نزد خاصان خویش داعیههایی را مطرح کند و به تصرف مسند
ریاست بابیان بیندیشد، اما بعضی از قدمای
بابیه رفتار
ریاست طلبانه و تمهیدات او را برای کنار زدن برادرش دریافتند و موضوع را به میرزا یحیی گوشزد کردند و
در نتیجه آن، میرزا حسینعلی بغداد را ترک گفت و با
نام مستعار «درویش محمد» به مدت دو سال،
در جبال
سلیمانیه عراق،
در میان
دراویش نقشبندیه و
قادریه زیست.
سرانجام نیز با نوشتن نامه («
عریضه») ای ترحم انگیز، برادر را بر سر مهر آورد ـ و به تعبیر خودش «از مصدر امر حکم رجوع صادر شد»
ـ و
در حدود ۱۲۷۴ به بغداد بازگشت.
بعد از بازگشت به بغداد، میرزا حسینعلی همچنان خود را مطیع برادرش میدانست و
در ۱۲۷۸
کتاب ایقان را
در اثبات دعاوی باب نوشت و بر انقیاد خود نسبت به جانشین او (یحیی، کلمه مستور) تأکید کرد.
موضوع دیگری که
در سال های اقامت بابیان
در بغداد (۱۲۶۹ـ۱۲۷۹) روی داد، دعوی «مَنْ یُظْهِرُه اللهیِ» چند تن از آنان بود. «مَنْ یُظْهرُه الله» (کسی که
خدا او را آشکار میکند) عنوانی است که باب، بعد از ادعای
شریعت جدید و تألیف
کتاب بیان، برای «موعود بیان» انتخاب کرد. او
در کتاب بیان فارسی، خود را
مبشر این
موعود خوانده و پیروانش را به
ایمان آوردن به این
مظهر جدید، که به مراتب اعظم و اشرف از ظهور خود اوست، سفارش و تأکید کرده بود که «وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند کسی عالم نیست».
با این همه، از تعبیرات وی برمی آید که زمان تقریبی دو هزار سال را
در نظر داشته است، به ویژه آنکه ظهور آن موعود را به منزله
نسخ بیان میدانسته است. اما شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و چه بسا با توجه به سستی و ناتوانی میرزا یحیی
در اداره امور، و به انگیزه های دیگر، خود را «موعود بیان» خواندند.
به نوشته
میرزا آقا خان کرمانی و
شیخ احمد روحی «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین برمی خاست، تن را به لباس این دعوی میآراست» و به نوشته
شوقی افندی (سومین رهبر بهائیان) فقط
در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند.
بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند.
حضور بابیان
در عراق به ویژه
در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید. به نوشته برخی منابع بهائی
در عراق شیوه بابیان این بود که شب های تار، به
دزدیدن ملبوس و نقدینه و
کفش و
کلاه زوار
اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «
در اموال ناس مِن غیر اذنٍ تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه میشمردند».
علاوه بر آن،
در میان خود بابی ها نیز بازار
آشوبگری و
آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی
در این فجایع خبر داده اند.
به نوشته
ادوارد براون بر اثر کثرت
جنگ و جدال که هر روزه مابین بابیان و
مسلمانان دست میداد، از دست ایشان
بنای شکایت گذاردند؛ دولت ایران نیز نگران آشوبگری بابی ها بود، از این رو از دولت
عثمانی خواست که بابی ها را از بغداد انتقال دهد و دولت عثمانی برای خاتمه دادن به این نزاع ها، که لاینقطع
در عراق عرب روی میداد،
در اوایل ۱۲۸۰ آنان را از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به
ادرنه کوچ داد.
گفتنی است که بابی ها
در دوره اقامت بغداد، با قبول تابعیت دولت عثمانی و قرار گرفتن
در حمایت آنان، این امکان را یافته بودند که نسبت به مقامات ایرانی با آزادی و
بی پروایی و اوصاف گوناگون سخن بگویند و بنویسند
.
همزمان با خروج بابی ها از بغداد، میرزا حسینعلی نخست
در باغ نجیب پاشا،
در بیرون بغداد و سپس
در ادرنه، زمزمه «من یُظهِرُهُ اللهی» ساز کرد و از همانجا نزاع و جدایی آغاز شد.
بابی هایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند،
ازلی نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) بهائی خوانده شدند.
میرزا حسینعلی با ارسال نوشته های خود به اطراف و اکناف، رسماً بابیان را به پذیرش
آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید
ایمان آوردند و به ظن قوی از میان رفتن قدمای بابیه،
در طول این مدت، از مهمترین عوامل موفقیت او بود.
میرزا حسینعلی، با آنکه
در ادرنه رسماً ادعا های خود را آشکار کرد،
در همین شهر نامه ای مفصل برای
ناصرالدین شاه (لوح سلطان) نوشت. محتوای اصلی نامه ـ گذشته از درخواست از شاه برای
تجدید نظر نسبت به بابی ها و احتراز از اعتماد به اخبار اطرافیان و دیگران ـ
گزارشی است از وضع خود او و پیروان باب
در مدت دوازده سال اقامت
در بغداد و سه سال اقامت
در ادرنه و اینکه
در این مدت «ابداً خلاف دولت و ملت و مغایر اصول و آداب اهل مملکت از این عباد ظاهر نشده» و «آنچه از قبل، بعضی از جهّال ارتکاب نمودهاند ابداً مرضیّ نبوده» است.
گویا مقصود او از نگارش این
نامه جلب توجه شاه برای بازگشت آنان به ایران و اعلام تبعیّت از شاه بوده است
این نکته که میرزا حسینعلی
در نامه خود به هیچ روی به مقامات ادعاییش اشاره نکرده و بر عدم ارتباط با نمایندگان دولت های بیگانه تأکید ورزیده،
در خور
تأمل است؛ موضوع انتقال شخص میرزا حسینعلی و چند نفر از خواص او از بغداد به جایی بسیار دور که دسترس به حدود ایران نداشته باشند، یا دستگیری و تسلیم آنها به مأموران ایرانی
در سرحدات، را
وزیر خارجه وقت، از طرف
ناصر الدین شاه، طی دو نامه به
کنسول ایران
در بغداد نوشته بود تا وی با مقامات
عثمانی در میان بگذارد و عامل اصلی آن را «فساد و اضلال سفهاء،... و فتنه و تحریک قتل» ذکر کرده بود که از نظر دولت ایران میرزا حسینعلی
سردمدار آن بود.
آنچه مخصوصاً
در بررسی نامه میرزا حسینعلی به ناصرالدین شاه و برخی نوشته های دیگر او نباید نادیده گرفته شود این است که سال های پایانی
اقامت میرزا حسینعلی و اطرافیانش
در بغداد با حضور اجباری برخی از رجال عصر
قاجار، مثل میرزا ملکم خان، بعد از بسته شدن
فراموشخانه تهران
در ۱۲۷۵، مصادف بود؛ همچنان که توقفشان
در استانبول و ادرنه با حضور میرزا فتحعلی آخوند زاده
در استانبول همزمان شد و آشنایی میرزا حسینعلی با اندیشهها و مکتوبات این افراد،
در تحولات فکری او و تغییر روش نسبت به
حکومت ایران تأثیر جدی گذاشت
؛
.
در هر حال،
منازعات ازلی و بهائی
در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هریک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را بازگفتند؛ میرزا حسینعلی
در کتابی به نام
بدیع،
وصایت میرزا یحیی را انکار و به برخی از رفتارها و اعمال او «که خجالت می کشید از ذکرش» اشاره کرد
در برابر، طرفداران ازل نیز از این قماش مطالب را درباره میرزا حسینعلی برشمردند و به ویژه ، خواهرش، عزیه خانم،
کتاب تنبیه النائمین را
در افشای کارهای برادر نوشت.
یکبار نیز میرزا حسینعلی برادرش را به
مباهله فراخواند.
در این بحبوحه، به ادعای برخی منابع بهائی
میرزا یحیی برادر خویش را
مسموم کرد و بر اثر همین
مسمومیت میرزا حسینعلی تا پایان عمر به
رعشه دست مبتلا شد. میرزا حسینعلی نیر
در نامه ای به سلطان عثمانی از قصد برادرش بر «فتنه و خروج» خبر داد.
سرانجام، حکومت عثمانی برای پایان دادن به این درگیری ها که گاهی منشأ آن منازعات مالی بود
و نیز به سبب نگرانی از «احترامات فائقه ای که قناسِل خارجه مقیم ادرنه نسبت به وجود مبارک مرعی میداشتند»،
در ۱۲۸۵، میرزا حسینعلی و پیروانش را به
عکا در فلسطین، و میرزا یحیی و یارانش را به
ماغوسه (
فاماگوستا)
در قبرس فرستاد،
لکن دشمنی
در میان دو گروه ادامه یافت و
قتل دو تن از پیروان میرزا یحیی به دست پیروان میرزا حسینعلی موجب مشکلاتی برای او شد.
میرزا حسینعلی مدت نُه سال
در قلعه ای در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز
در همان شهر گذراند و
در هفتاد و پنج سالگی
در شهر
حیفا از دنیا رفت.
میرزا حسینعلی پس از اعلام «من یظهره اللهی» به فرستادن نامه (الواح) برای
سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعا های گوناگون خود را مطرح ساخت؛ همچنانکه برای اثبات مقاماتی که ادعا کرده بود، و نیز دفاع از خود
در برابر ازلی ها، به نگارش کتب پرداخت و به اصرار پیروانش «صدور احکام» نمود.
بارزترین مقام ادعایی او
ربوبیت و
الوهیت بود. او
در الواحی که صادر کرد و
در منشآتی که نوشت و
در اشعاری که سرود، بارها درباره خود تعبیراتی چون خدای
خدایان،
آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، خدای تن های
زندانی،
معبود حقیقی، ربّ ما یُری و مالایُری به کار برد. همین
ادعا را اخلافش درباره وی ترویج کردند، و
در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند (عبد البهاء، مقام پدرش را «احدیت ذات هویت وجودی» خوانده است) و
قبر او
قبله آنان شد.
از تعبیرات مختلف میرزا حسینعلی
در ادعای خدایی، برمی آید که وی بر اثر آشنایی اندک با آراء و
آثار عرفانی،
تقلیدی ناقص و نارسا از برخی تعبیرات
عرفا داشته و گاهی
در نوشته های خود به علما نسبت به «ذکر
ربوبیت و
الوهیت» توجیهاتی را پیش کشیده است.
گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و
کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را «مُهیمن بر جمیع
کتب» و «ناسخ جمیع
صحائف» و «مرجع تمام
احکام و اوامر و نواهی» می شمارند.
بابی هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند، یکی از انتقاداتشان همین
شریعت آوری او بود، از این رو که به اعتقاد آنان، نسخ بیان نمیتوانست
در فاصله زمانی بسیار کوتاه روی دهد
به ویژه آنکه
در برخی آثار بهائی گفته شده که تفاوت بیان با اقدس، همانند تفاوت «
کعبه با
سومنات» است
و احکام این دو آیین هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند؛
در عصر بیان، یعنی چند سال قبل از ادعای میرزا حسینعلی، بابی ها باید به «ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم
بِقاع و
قتل عامِ اِلاّ مَن آمن و صدَّق» دست مییازیدند و
در عصر
بهاءالله اساس
دین جدید «رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و...» بود.
با این همه، میرزا حسینعلی
در برخی جاها منکر «نسخ بیان» شد و بر برخی مخالفانش که به او «نسبت دادهاند که احکام بیان را نسخ نموده» نفرین کرد.
جدی ترین
برهان او بر حقانیت ادعایش، مانند سید باب، سرعت
نگارش و زیبایی خط بود و به نوشته
شوقی افندی «
در طی دو سال اول مراجعت مبارک
در هر شبانه روز معادل تمام
قرآن از لسان قِدَم،
آیات و
الواح نازل میگردید»، بسیاری از این نوشته ها، بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد.
میرزا حسینعلی داعیه درس ناخواندگی نیز داشت
و به تبع او، جانشینان و پیروانش نیز بر این داعیه اصرار میورزیدند
و با پیوند دادن این ادعا به سرعت نگارش،
در تثبیت حقانیت او میکوشیدند؛ اما گذشته از پرورش وی
در خانواده ای اهل ادب،
در بیشتر منابع بهائی و
در آثار میرزا حسینعلی تصریحات فراوان بر درس خواندگی و مطالعه کتاب های مختلف از
تفسیر و
حدیث و
عرفان، وجود دارد
و این جمله وی که «دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود، زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی»
ظاهراً از سبب محو آثار پیشین ـ که
در آنها به مطالب کتب مختلف اشاراتی وجود دارد ـ و نیز از انگیزه او
در ادعای درس ناخواندگی حکایت میکند.
میرزا حسینعلی آثار متعددی نگاشت که اهم آنها عبارت است از:
۱-
ایقان در اثبات قائمیت
سیدعلی محمد باب که آن را
در آخرین سال های اقامت بغداد،
در پاسخ پرسش های
دایی سیدعلیمحمد باب و جذب او به
مسلک بابی، نگاشت. وی
در این اثر کوشیده است که از نظر
انشایی به سبک بیان نزدیک شود و گذشته از آن،
شبهاتی را که درباره خودش، از نظر داعیه «من یُظهره اللهی» نزد بابیان مطرح بوده است برطرف سازد.
وجود اشتباهات نسبتاً فراوان
املایی، انشایی،
نحوی و غیر آن، و از همه مهمتر، اظهار
خضوع میرزا حسینعلی نسبت به برادرش («کلمه مستور») سبب شد که این کتاب، از همان سال های پایانی زندگی میرزا حسینعلی، پیوسته
در معرض
تصحیح و
تجدید نظر قرار گیرد و حتی
در ترجمه
انگلیسی آن، که شوقی افندی انجام داده، تغییراتی نسبت به متن
فارسی پدید آید
۲-
اقدس که کتاب
احکام بهائیان است و آن را
در ۱۲۹۰، یا اندکی بعد از آن، زمانی که
در عکا تحت نظر بود، تألیف کرد
۳-
آثار قلم اعلی، مشتمل بر شمار زیادی از الواح فارسی و عربی که وی صادر کرد،
در چند جلد، مانند
کتاب مبین؛
اشراقات و
اقتدارات، هریک مشتمل بر چند لوح فارسی و عربی؛
۴-
بدیع که موضوع آن دفاع از من یظهره اللهی خودش و رد بابیان به ویژه اظهارات برادرش میرزا یحیی است
در پاسخ به یکی از بابیان که رساله ای
در ابطال ادعای میرزا حسینعلی نگاشته بود، و آکنده است از
ناسزا به میرزا یحیی و دیگران و
بدگویی از آنها؛
۵-
لوح شیخ، نامه ای است خطاب به
شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی که
در سال های پایانی عمر نگاشته و
در آن از اهداف خود و اینکه مورد عنایت خاص خداست، و نیز از رفتار ناصواب برادرش میرزا یحیی و انکار
وصایت او سخن گفته و ضمن تکریم
ناصر الدین شاه، کوشیده است تا اقدامات خود را
در اصلاح «
حزب بابی» بازگو کند.
او همچنین فقراتی از نامه هایی را که برای
سلاطین جهان فرستاده نقل کرده و تعالیم و برنامه های اصلاحی خود را بازگفته است.
مراکز بهائی که به نشر آثار میرزا حسینعلی اهتمام دارند، بارها به صلاحدید مقامات بهائی
در نسخه های کتاب های او تغییراتی داده اند؛ همچنین بازنگاری
تاریخ باب و بهاء، آنگونه که با ادعاهای میرزا حسینعلی سازگار افتد، به دستور مقامات بهائی انجام گرفته است
.
نوشته های سیدعلی محمد باب،
میرزا حسینعلی بهاءالله و
عبدالبهاء، تا حدی نیز
شوقی افندی ربانی، از نظر بهائیان مقدس است و
در مجالس ایشان قرائت میشود؛ اما کتب باب عموماً
در دسترس بهائیان قرار نمی گیرد، و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نوری است که نزد بهائیان از اهمیت خاصی برخورد است.
تقویم شمسی بهائی از نوروز آغاز گشته به نوزده
ماه،
در هر ماه به نوزده
روز، تقسیم می شود و چهار روز (
در سال های کبیسه پنج روز) باقیمانده که موسوم به ایام «الهاء» است به عنوان ایام
شکرگزاری و
جشن تعیین شده است.
بهائیان موظف به
نماز روزانه،
روزه به مدت نوزده روز از طلوع تا غروب آفتاب (آخرین ماه سال)، و
زیارت یکی از اماکن مقدسه ایشان، شامل منزل سیدعلی محمد باب
در شیراز و منزل میرزا حسینعلی نوری
در بغدادند.
بهائیان همچنین به حضور
در «ضیافات» موظفاند که هر نوزده روز یک بار تشکیل میگردد.
در آیین بهائی نوشیدن
مشروبات الکلی و مواد مضرّ به سلامت منع شده، و رضایت والدین
عروس و
داماد در ازدواج ضروری شمرده شده است.
منبع اصلی
احکام در میان بهائیان
کتاب اقدس است. این کتاب، متممی نیز دارد که به رساله سؤال و جواب معروف است.
آیین بهائی از ابتدای پیدایی،
در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادی (
فرقه ضالّه) شناخته شد؛ ادعای
قائمیت توسط سیدعلی محمد باب، با توجه به
احادیث قطعی، پذیرفته نبود. ویژگی های «
مهدی»
در احادیث اسلامی به گونه ای تبیین شده که راه هرگونه ادعای بی جا را بسته است. مخالفت علما با سیدعلی محمد باب به سبب همین ادعا و ادعای بابیت او بود.
مشکل بهائیت، از این حیث مضاعف است ؛ میرزا حسینعلی علاوه بر قبول قائمیت سیدعلی محمد باب و اینکه او
دین جدیدی آورده است، خود را «من یظهره الله» نامید و ادعای
شریعت مستقل را مطرح کرد. همه مسلمانان،
خاتمیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم را مسلّم میدانند و بالطبع، هر ادعایی که با این اعتقاد سازگار نباشد و هر
فرقه ای که این اصل را نپذیرد، از نظر مسلمانان، از
اسلام جدا شده است و به هیچ روی نباید خود را برآمده از اسلام بداند.
گذشته از این، اثبات ادعای
رسالت برای رهبران آیین بهائی، با توجه به مخاطبان اصلی آن ها، مسلمانان و به ویژه
شیعیان، ممکن نبود و مبلغان و مدافعان بهائی به رغم تلاش بسیار برای
استدلالی کردن این
ادعا،
در اثبات مدعا درماندند و غالباً به شیوه های خاص برای تأیید درستیِ دین جدید روی آوردند. مهمترین
برهان ایشان، کثرت آیات و نوشته های میرزا حسینعلی و نیز گسترش آیین بهائی بود با عنوان دلیل تقریر؛
در کتاب های ناظر به استدلال های بهائیان، این دو استدلال
نقد و رد شده است.
تاریخ پر حادثه رهبران بهائی، نادرست درآمدن
پیشگویی های آنان و منازعات دور از ادب از یکسو، حمایت های دولت های
استعماری در مواضع مختلف از سران بهائی و به ویژه همراهی آنان با دولت
اسرائیل از سوی دیگر، زمینه فعالیت
در کشور های اسلامی، خصوصاً ایران را از بهائیان گرفت و به رغم فعالیت گسترده تشکیلات بهائی برای تثبیت حضور رسمی پیروان خود
در این کشورها هیچگاه چنین خواسته ای تحقق نیافت؛ مؤلفان بسیاری
در نقد این آیین
کتاب نوشتند؛
مطبوعات فارسی و عربی رویکرد های سیاسی آنان را افشا کردند، علمای
حوزه های علمیه شیعه و
دانشگاه لأزهر و
مُفتیان بلاد اسلامی جدا بودن این فرقه از امت شورای اسلامی را اعلام داشتند و سازمان های بین المللی اسلامی نیز
در قبال آیین بهائی همین موضع را گرفتند.
بازگشت برخی مقامات و
مبلغان بهائی از این آیین و
افشای مسائل درونی این فرقه، نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسلمانان از این
آئین بوده است.
(۱) عبدالحسین آیتی، کتاب کشف الحیل، تهران ۱۳۲۶ ش.
(۲) عبدالحسین آیتی، الکواکب الدرّیّه فی مآثر البهائیّه، مصر ۱۳۴۲.
(۳) جان ابنزر اسلمونت، بهاءالله و عصر جدید، ترجمه فارسی، حیفا ۱۹۳۲.
(۴) عبدالحمید اشراق خاوری، رساله گنجینه حدود و احکام، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۵) عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۷، تهران ۱۳۲۷ ش.
(۶) علی محمدبن محمدرضا باب، قسمتی از الواح خط نقطه اولی.
(۷) حاجی میرزا جانی کاشانی، کتاب نقطه الکاف، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۲۸/۱۹۱۰.
(۸) محمدمهدی زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۹) سازمان کنفرانس اسلامی مجمع فقه اسلامی، مصوبه ها و توصیه ها: از دومین تا پایان نهمین نشست، ترجمه محمد مقدس، قم ۱۴۱۸.
(۱۰) عزیزالله سلیمانی اردکانی، کتاب مصابیح هدایت، ج ۲، تهران ۱۳۲۶ ش.
(۱۱) شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۱۲) شوقی افندی، کتاب قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت .
(۱۳) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، الواح و وصایا، مصر.
(۱۴) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، خطابات حضرة عبدالبهاء فی اوربا و امریکا، چاپ محمود زرقانی و فرج الله کردی، مصر ۱۳۴۰/۱۹۲۱.
(۱۵) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، خطابات مبارکه حضرت عبدالبهاء
در اروپا و امریکا .
(۱۶) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، مقاله شخصی سیّاح (
در تفصیل قضیه باب نوشته است)، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۷) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، مکاتیب عبدالبهاء، ج ۱، مصر ۱۳۲۸، ج ۲ـ۳، چاپ فرج الله کردی، مصر ۱۳۳۰ـ۱۳۴۰.
(۱۸) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء، النّورالابهی فی مفاوضات عبدالبهاء، لیدن ۱۹۰۸.
(۱۹) عزیه خانم نوری، تنبیه النائمین.
(۲۰) فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۲۱) بدیع الله فرید، مقاله ای
در معرفی کتاب اقدس، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۲۲) محمدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۲۳) ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام، منشآت قائم مقام، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۶ ش).
(۲۴) ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام، نامه های پراکنده قائم مقام فراهانی، چاپ جهانگیر قایم مقامی، بخش ۱، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۵) ابوالفضل بن محمد گلپایگانی، فرائد، قاهره ۱۳۱۵.
(۲۶) ابوالفضل بن محمد گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، عشق آباد ۱۳۳۴.
(۲۷) اسدالله مامقانی، «اختلاف بهاءالله و صبح ازل»، راهنمای کتاب، سال ۶، ش ۴ و ۵ (تیر و مرداد ۱۳۴۲).
(۲۸) محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس
در قرن نوزدهم میلادی، ج ۵، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۲۹) محمد محیط طباطبائی، «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، گوهر، سال ۴، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۵۵)، ش ۳ (خرداد ۱۳۵۵).
(۳۰) محمد محیط طباطبائی، «تاریخ قدیم و جدید»، گوهر، سال ۳، ش ۵ (مرداد ۱۳۵۴)، ش ۶ (شهریور ۱۳۵۴).
(۳۱) محمد محیط طباطبائی، «تاریخ نوپدید زرندی»، گوهر، سال ۳، ش ۹ (آذر ۱۳۵۴).
(۳۲) محمد محیط طباطبائی، «چند نکته درباره یک مقاله : عظیم پس از باب و پیش از ازل»، گوهر، سال ۶، ش ۳ (خرداد ۱۳۵۷)، ش ۴ (تیر ۱۳۵۷).
(۳۳) محمد محیط طباطبائی، «(درباره) کتاب اقدس»، گوهر، سال ۴، ش ۱۰ (دی ۱۳۵۵)، ش ۱۱ و ۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۵۵).
(۳۴) محمد محیط طباطبائی، «رساله خالویه یا ایقان»، گوهر، سال ۵، ش ۱۱ و ۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۵۶)، سال ۶، ش ۱ (فروردین ۱۳۵۷).
(۳۵) محمد محیط طباطبائی، «کتابی بی نام با نام تازه»، گوهر، سال ۲، ش ۱۱ و ۱۲ (بهمن و اسفند ۱۳۵۳).
(۳۶) محمد محیط طباطبائی، «گفتگوی تازه درباره تاریخ قدیم و جدید»، گوهر، سال ۴، ش ۴ (تیر ۱۳۵۵).
(۳۷) محمدعلی موحد، «اسنادی از آرشیو دولتی استانبول»، راهنمای کتاب، سال ۶، ش ۱ و ۲ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۲).
(۳۸) فضل الله مهتدی، اسناد و مدارک صبحی درباره بهائیگری، ج ۲: خاطرات صبحی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳۹) عبدالحسین میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی، هشت بهشت، تهران.
(۴۰) محمد نبیل زرندی، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۴۱) محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۴۲) حسینعلی بن میرزابزرگ نوری (بهاءالله)، آثار قلم اعلی، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ ش.
(۴۳) حسینعلی بن میرزابزرگ نوری (بهاءالله)، اقتدارات، به خط مشکین قلم.
(۴۴) حسینعلی بن میرزابزرگ نوری (بهاءالله)، کتاب مستطاب ایقان، مصر ۱۳۵۲/۱۹۳۳.
(۴۵) حسینعلی بن میرزابزرگ نوری (بهاءالله)، لوح مبارک خطاب به شیخ محمدتقی
مجتهد اصفهانی معروف به نجفی (لوح شیخ)، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۴۶) حسینعلی بن میرزابزرگ نوری (بهاءالله)، مجموعه الواح مبارکه، قاهره ۱۳۳۸/۱۹۲۰.
(۴۷) حسن نیکو، فلسفه نیکو، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۴۳ ش).
(۴۸) احمد یزدانی، کتاب نظر اجمالی
در دیانت بهائی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۴۹) وندی مومن، فرهنگ لغت اولیه بهائی، آکسفورد ۱۹۹۱.
(۵۰) دایرة المعارف جهان اسلام، آکسفورد، نیویورک ۱۹۹۵، بی تاد لاوسون.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهائیت»، شماره۲۲۰۶.