• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنی‌نضیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




بنی‌نضیر از یهودیان ساکن مدینه و نام یکی از غزوات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. روابط گسترده این قبیله با دیگر قبایل، توان بالای نظامی و اقتصادی، دامنه نفوذ فرهنگی آن‌ها، روابط ستیزآمیز و احتجاج‌های دینی میان مسلمانان و یهود و تاثیر غیر مستقیم آن‌ها در برخی جنگ‌ها از موقعیت‌ها و ویژگی‌های این قبیله بود. اقتصاد بنی‌نضیر با توجه به منابع آب منطقه مسکونی آنان، بیشتر بر باغداری و دامداری استوار بود. جایگاه دینی بنی‌نضیر در منابع اسلامی نسبت به دیگر قبایل یهود برتری نسبی داشت. تغییر قبله در این دوره، بیانگر تغییر راهبرد پیامبر در برابر یهود بود. این امر بحث‌هایی درباره مسئله بداء را همراه داشت و اعتراض یهود را نیز برانگیخت. میان بنی‌نضیر با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عهدنامه‌ای بسته شد که بر پایه آن، هر یک از طرف‌های پیمان که آن را نقض کند، با کشتار مردان و اسارت زنان و فرزندان و مصادره اموال مجازات شود. پس از آن، پیامبر ضمن به رسمیّت شناختن دین یهود، یهودیان را به اسلام فراخواند؛ اما آن‌ها اسلام نیاوردند و قریش را بر ضد پیامبر تحریک کرده و پیمان خود را شکستند. بنابراین پیامبر به جنگ با آنها پرداخت که به غزوه بنی نضیر مشهور شد. سپس پیامبر آنها را محاصره کرده و به خارج از یثرب تبعید کرد.

فهرست مندرجات

۱ - نسب‌شناسی
۲ - علت مهاجربت بنی‌نضیر
       ۲.۱ - مهاجرت اوس و خزرج
       ۲.۲ - ساخت دژهای مستحکم
       ۲.۳ - سران بنی نضیر
۳ - روابط بنی‌نضیر با قبایل دیگر
       ۳.۱ - ملامت بنی نضیر در قرآن
       ۳.۲ - رفتار اوس با بنی نضیر
۴ - اقتصاد بنی‌نضیر
۵ - جایگاه دینی بنی‌نضیر
       ۵.۱ - احبار بنی نضیر
       ۵.۲ - نزول آیاتی از سوره کهف
       ۵.۳ - دعوت به اسلام
       ۵.۴ - عهدنامه
       ۵.۵ - ستیزهای کلامی و دینی
       ۵.۶ - تغییر قبله
۶ - زمینه شکل‌گیری جنگ
       ۶.۱ - علت اصلی درگیری مسلمانان با بنی‌نضیر
       ۶.۲ - دیدگاه زهری
       ۶.۳ - دیدگاه ابن اسحاق
       ۶.۴ - دیدگاه ولفنسون
       ۶.۵ - واکنش عبدالله بن ابیّ
       ۶.۶ - واکنش پیامبر در مقابل دشمنی بنی نضیر
       ۶.۷ - محاصره دژهای بنی نضیر
       ۶.۸ - قطع درختان
       ۶.۹ - خروج از مدینه
       ۶.۱۰ - غنیمت‌های غزوه
       ۶.۱۱ - بخشیدن هفت باغ به پیامبر
       ۶.۱۲ - رحلت پیامبر و مصادره اموال
۷ - بنی‌نضیر پس از اخراج
۸ - فهرست منابع
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


بنی‌نضیر از قبایل اثرگذار یهودی مدینه در دوران پیامبر و پیش از آن بودند. روابط گسترده این قبیله با دیگر قبایل، توان بالای نظامی و اقتصادی و نیز دامنه نفوذ فرهنگی آن‌ها موجب چنین جایگاهی شده بود. روابط ستیزآمیز و احتجاج‌های دینی میان مسلمانان و یهود و تاثیر غیر مستقیم آن‌ها در جنگ‌هایی چون سویق، احزاب، بنی‌قریظه و خیبر برخاسته از همین موقعیت بود؛ بنی‌نضیر را از بنی‌اسرائیل دانسته‌اند که نسبشان از طریق‌ هارون بن عمران به یعقوب (علیه‌السّلام) می‌رسد. سخن پیامبر که همسرش صفیه را از فرزندان‌ هارون دانسته، مؤید این نکته است. اما برخی آن‌ها را از عرب‌های یهودی قبیله جُذام می‌دانند. برخی شرق‌شناسان غربی آن‌ها را از قبایل عرب یهودی شده شمرده و بنی‌اسرائیلی بودن آن‌ها را نامعقول دانسته‌اند. اما بعضی از محققان تغییرات فرهنگی و زبانی یهودیان را برآمده از اوضاع اقلیمی و فرهنگی حجاز دانسته، بر اسرائیلی بودن آنان تاکید دارند.
[۸] بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۱۵۳.
[۱۱] طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۷.
در منابع اسلامی دو قبیله بنی‌نضیر و بنی‌قریظه، منسوب به‌ هارون شمرده شده‌اند.
در برخی آیات قرآنی نیز اشاراتی می‌توان یافت که از تبار اسرائیلی یهودیان یثرب حکایت می‌کند. در آیات گوناگون واژه بنی‌اسرائیل به کار رفته است که برخی از آن‌ها خطاب به یهودیان روزگار پیامبر است. برخی مفسران نیز اشاره‌هایی به این موضوع داشته‌اند. خواه نضیریان را اسرائیلی بدانیم و خواه از اعراب یهودی شده جذام تلقی کنیم، می‌توان وطن و خاستگاه نخست هر دو را شامات دانست.


در برخی منابع اسلامی، علت مهاجرت آن‌ها به یثرب، آگاهی ایشان از منطقه ظهور پیامبر آخر الزمان بیان شده است. ذیل آیه ۸۹ سوره بقره گزارش شده که یهودیان بنی‌نضیر هرگاه از قبایل کافر عرب ستمی می‌دیدند، از خداوند می‌خواستند که با ظهور پیامبرش در آخر الزمان آن‌ها را یاری کند و در آستانه ظهور اسلام ظهورش را بشارت می‌دادند.

۲.۱ - مهاجرت اوس و خزرج

منابع تاریخی بر این نقطه هم‌نظرند که یهودیان پیش از اوس و خزرج در مدینه ساکن شدند و قدرت را در اختیار داشتند. پس از مهاجرت اوس و خزرج از مارب به یثرب، پس از سیل عَرِم، آنان که از ستم یهود به ستوه آمده بودند، با همکاری ابوجُبَیله پادشاه غسانی، اشراف یهود را کشتند و قدرت را از دست آن‌ها بیرون ساختند. پس از این دوره، بنی‌نضیر هم‌پیمان اوس شدند. بر پایه گزارش‌هایی، بنی‌نضیر پس از مهاجرت به یثرب که هنگام دقیق آن مشخص نیست، در آغاز در منطقه سافله آن، در پایین مدینه به سوی شام، مستقر شدند و در آن باغ و املاک داشتند. به تدریج و بر اثر شناسایی مناطق مستعد و به سبب ناسازگاری با محیط سافله، به دره بَطحان منطقه عالیه در آبادی‌های سمت نجد مدینه به سوی تهامه رفتند.
[۴۴] عبدالمومن بغدادی، صفی‌الدین، مراصد الاطلاع، ج۲، ص۹۱۱.
این مکان نزدیک مسجد فضیخ در عوالی بود.

۲.۲ - ساخت دژهای مستحکم

آن‌ها در مناطق مسکونی خود، دژهای (آطام) مستحکمی ساختند که از فضایی فراخ برخوردار بود و امکان نگهداری دام، آب و مواد غذایی برای مدتی طولانی در آن وجود داشت. شمار دژهای بنی‌نضیر معلوم نیست
[۵۰] سمهودی، علي بن عبدالله، وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۶۵.
و منابع تنها از بَرَج و فاضِجَه نام برده‌اند. از جمعیت آن‌ها در این عصر گزارشی در دست نیست. برخی شمار آن‌ها را هزار تن گزارش کرده‌اند.

۲.۳ - سران بنی نضیر

گزارش‌های دوران جاهلیت و اسلامی تا سال سوم ق از ریاست سلام بن مشکم بر قبیله بنی‌نضیر گزارش می‌دهند. اما در رویدادهای بعد، نام حُیَی بن اَخْطَب به عنوان رئیس قبیله به چشم می‌خورد. این دو از برجسته‌ترین سران بنی‌نضیرند. پس از حُیَی که به سال پنجم ق همراه با مردان بنی‌قریظه کشته شد،
[۶۲] ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ج۸، ص۵۰۳.
ابورافع سلام بن ابی‌الحُقَیقْ و پس از او اُسَیر بن رزام ریاست بنی‌نضیر را بر عهده گرفتند.
ƒ

از روابط بنی‌نضیر با قبایل خرد و کلان یهودی یثرب، آگاهی چندان در دست نیست، جز آن که در برابر یهودیان بنی‌قَیْنُقاع که هم‌پیمان خزرج بود، جنگیده بودند.
تنها نکته‌ای که از روابط بنی‌نضیر با یهودیان بنی‌قریظه مورد توجه قرار گرفته، آن است که آن‌ها در روابط حقوقی خود با بنی‌قریظه تبعیض روا می‌داشتند و آنان ناچار بودند دیه خود را به صورت مضاعف به بنی‌نضیر بپردازند.
[۶۷] بغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۱، ص۱۴۴.
[۶۸] بغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۸.
بنی‌قریظه در سال‌های نخست هجرت، برای لغو آن توافق‌نامه از پیامبر خواستند تا میان آن‌ها و بنی‌نضیر داوری کند. بر پایه روایت‌های تفسیری، خداوند در آیات ۴۳-۴۵ سوره مائده بر بنی‌نضیر خرده گرفته که با وجود احکام تورات، چرا از پیامبر خواسته‌اند میان آن‌ها قضاوت کند. پیامبر میان این دو قبیله به برابری دیه حکم کرد ؛ اما بنی‌نضیر نپذیرفتند. از این رو، آن‌ها به پیشنهاد منافقان نزد یکی از کاهنان مدینه به نام ابی‌بَرزه رفتند و پاداشی فراوان برای داوری‌اش تعیین کردند. اما او بر جان خود ترسید و از داوری میان آن‌ها پرهیز کرد.
[۷۷] ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۹۱-۹۹۲.

بنی‌نضیر در نبردهای جاهلی، ضمن هم‌پیمانی با بت‌پرستان، با هم‌کیشان خود به ویژه بنی‌قینقاع جنگیده، اموال یکدیگر را غارت می‌کردند. اما پس از پایان جنگ، اسیران یهود را با توجه به حکم تورات با پرداخت فدیه آزاد می‌نمودند.
[۸۰] ابن جوزی، جمال الدین، زاد المسیر، ج۱، ص۹۵.


۳.۱ - ملامت بنی نضیر در قرآن

بر پایه روایات، خداوند در آیات ۸۴-۸۶ سوره بقره به دلیل عمل کردن آن‌ها به بخشی از تورات و بی‌توجهی به بخش دیگر، آن‌ها را ملامت کرده که چرا خون یکدیگر را می‌ریزند و یکدیگر را از خانه و کاشانه خود بیرون می‌کنند، حال آن که از ایشان پیمان گرفته بوده که چنین نکنند. در گزارش‌هایی به خویشاوندی برخی از بنی‌نضیر با انصار اشاره شده است.

۳.۲ - رفتار اوس با بنی نضیر

بنی نضیر در نبرد سُمَیر، از نخستین درگیری‌های اوس و خزرج و سپس در نبردی که برخی آن را فجار دوم انصار نامیده‌اند، کنار اوس بر ضد خزرج جنگیده بودند. هنگامی که بنی‌نضیر پیمان خود را با پیامبر شکستند، رسول خدا به نشانه ابطال پیمان اوس با آن‌ها، در مقدمات غزوه‌ای که بر ضد آن‌ها شکل داد، اوسیان را در آن شریک ساخت. رفتار اوسیان در این زمینه مایه شگفتی و حیرت بنی‌نضیر شد.
[۹۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴.
[۹۵] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۷، ص۱۲۷.
پس از تبعید بنی‌نضیر، پیامبر به نشانه قدردانی، شمشیر معروف آل ابی‌حُقَیْق از خانواده‌ای برجسته از بنی‌نضیر را به سعد بن مُعاذ، بزرگ اوسیان، بخشید.
ƒ

اقتصاد بنی‌نضیر با توجه به منابع آب منطقه مسکونی آنان، بیشتر بر باغداری و دامداری استوار بود. آن‌ها افزون بر حومه یثرب، در خیبر
[۱۰۰] حلبی شافعی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۳.
در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام و ذی الجَدر نیز باغ‌هایی با انواع خرما در اختیار داشتند که هر یک پس از ۳۰ سال به بار می‌نشست.
[۱۰۶] حلبی، نور الدين، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۴.
منابع تنها به نام هفت باغ که به مُخَیریق تعلق داشته، اشاره کرده‌اند. بر پایه روایاتی، منبت یا دلال نام باغی از آنِ بنی‌نضیر بوده که احیای آن به دست سلمان فارسی شرط آزادی او از قید بردگی تعیین شده بود.
بر پایه گزارش‌هایی، انتقال بنی‌نضیر به عالیه، بر بهبود وضع اقتصادی آن‌ها تاثیر مستقیم نهاد. به گفته سران این قبیله، آنچه مایه برتری آن‌ها میان دیگر یهود شد، ثروت آن‌ها بود. بنی‌نضیر به تدریج توانستند گنجینه‌ای گران‌بها از گوهرها و زیورها فراهم سازند
[۱۱۶] زمخشری، محمود بن عمرو، الفائق، ج۲، ص۲۵۲.
و آن را در پوست شتر نگهداری می‌کردند. بر پایه روایتی، برخی سران ثروتمند بنی‌نضیر یاران مهاجر و تهیدست پیامبر به ویژه اصحاب صفّه را تمسخر می‌کردند. در پی آن، آیاتی نازل شد تا به مؤمنان بشارت دهد که در قیامت برتر از آن‌ها خواهند بود و خداوند به هرکه بخواهد، بدون حساب روزی می‌بخشد.
ƒ

جایگاه دینی بنی‌نضیر در منابع اسلامی نسبت به دیگر قبایل یهود برتری نسبی داشت. شاید برتری سیاسی و حقوقی بنی‌نضیر بر بنی‌قریظه و انتساب کعب بن اشرف بدان‌ها، از علل این امر باشد. کعب از احبار ثروتمند بنی‌نضیر بود که با کمک‌های مالی خود، نفوذی فراوان بر دیگر احبار یهود داشت. نفوذ او میان ساکنان یثرب، از جایگاهی که برای قضاوت در برابر داوری رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشت، به دست می‌آید. از همین رو، از سوی قرآن طاغوت لقب گرفت.
[۱۲۲] ابن کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۸.


۵.۱ - احبار بنی نضیر

سیره‌نگاران از آن دسته از احبار بنی‌نضیر نام برده‌اند که نقشی برجسته در رویارویی با پیامبر داشتند و از حُیَی بن اَخْطَب و برادرانش ابویاسر و جَدِّی، سلام بن مُشْکَم، کنانه و سلام بن ربیع بن ابی‌الْحُقَیْق، سلام بن ابی‌الحُقَیْق، عمرو بن حجاش، کعب بن اشرف و هم‌پیمانانش کردم بن قیس و حجاج بن عمرو/عمر به عنوان احبار بنی‌نضیر نام برده‌اند. زهری به ۳۰ تن از آن‌ها اشاره کرده است.

۵.۲ - نزول آیاتی از سوره کهف

اعتبار بنی‌نضیر میان یثربیان به گونه‌ای بود که زنان عرب برای زنده ماندن فرزندانشان نذر می‌کردند آن‌ها را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌نضیر می‌سپردند.
[۱۲۹] نسائی، احمد بن شعيب، السنن الکبری، ج۶، ص۳۰۴.
[۱۳۰] بيهقی، ابوبكر، السنن الکبری، ج۹، ص۱۸۶.
بر پایه گزارشی از ابن عباس، قریشیان، نضر بن حارث و عقبة بن ابی‌معیط را نزد دانشمندان یهودی یثرب فرستادند و از آن‌ها درباره حقانیت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جویا شدند. دانشمندان یهودی با عرضه سه سؤال به قریشیان گفتند که اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از عهده این سؤال‌ها برآید، راستگو و پیامبر خدا است و اگر نتواند این سؤال‌ها را پاسخ دهد، یک مدعی دروغین است. سپس آیاتی از سوره کهف برای پاسخ به این سؤال‌ها نازل شد.
بنا بر پاره‌ای گزارش‌ها، هیئت‌های دینی که در روزگار پیامبر به یثرب می‌آمدند، با احبار بنی‌نضیر مشورت می‌کردند. از جمله در سال‌های آغازین هجرت، هنگامی که گروهی از خیبریان برای گریز از حدّ زنای محصنه برخی سرانشان آمدند تا حکم پیامبر را بدانند، نخست نزد بنی‌نضیر رفتند. آن‌ها پیش‌بینی کردند که پیامبر به رغم میل خود، به سنگسار حکم خواهد کرد.

۵.۳ - دعوت به اسلام

روابط یهودیان با مسلمانان در مدتی که از حضور پیامبر در یثرب می‌گذشت، به چند دوره قابل تفکیک است. از دوره نخست می‌توان به عنوان دوره مدارا و فرصتی برای شناخت متقابل یاد کرد. با ورود پیامبر به یثرب و رواج اسلام در آنجا و پس از پیمان‌نامه‌ای که پیامبر میان تیره‌های انصار، مهاجران و برخی شاخه‌های یهود منعقد کرد، سران بنی‌نضیر نزد پیامبر آمدند. پیامبر ضمن به رسمیّت شناختن دین یهود، یهودیان را به اسلام فراخواند و پیشگویی‌های راهب شامی به نام ابن هیِّبان درباره ظهور پیامبر آخر الزمان را که برای دیدار با پیامبر از شام به یثرب آمده بود، برای آن‌ها یادآور شد. آن‌ها به پیامبر امید دادند که در آینده و با شناخت بیشتر از اسلام، مسلمان خواهند شد و موافقت کردند که تا آن هنگام متعرض یکدیگر نشوند. به گزارش آیات قرآنی، آن‌ها دانستند که او همان پیامبر موعود است؛ اما چون پیامبر را از ذریّه‌ هارون ندیدند،
[۱۳۷] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۴۳.
به او ایمان نیاوردند. منابع تاریخی نیز به این نکته اشاره کرده‌اند که یهودیان پیامبر موعود را شناخته بودند.

۵.۴ - عهدنامه

برخی مفسران نخستین، از عهدنامه سران بنی‌نضیر با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یاد کرده‌اند که بر پایه آن، هر یک از طرف‌های پیمان که آن را نقض کند، با کشتار مردان و اسارت زنان و فرزندان و مصادره اموال مجازات شود. چنین بندی با توجه به مجازات سنگین پیمان‌شکنان در آیین یهود بعید به نظر نمی‌آید. واقدی از بندی دیگر نیز یاد کرده که اگر یهودیان به نبرد پیامبر بیایند، یهود مدینه باید او را یاری کنند. اما منابع دیگر به این بند اشاره نکرده‌اند؛ سران بنی‌نضیر در آغاز به پیامبر به عنوان رقیبی سیاسی می‌نگریستند
[۱۴۹] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۱۳۸.
و از این فرصت برای رویارویی با گسترش اسلام و در تنگنا قرار دادن پیامبر استفاده کردند؛ به ویژه که بزرگان بنی‌نضیر، خود، از احبار بودند. از این رو، ولفنسون بر خاورشناسان دیگر خرده گرفته که چگونه خودداری یهودیان از پذیرش پیامبری از غیر بنی‌اسرائیل را در تحلیل‌های خود در نظر نگرفته و در موضع‌گیری بر ضد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از یهود جانبداری کرده‌اند.
[۱۵۰] ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۶۴.

آنان در این دوره، مشابهت‌های موجود میان مناسک یهود و مسلمانان، از جمله روزه گرفتن در برخی روزها و نماز خواندن به سوی بیت المقدس را دلیلی بر حقانیت و اصالت آیین خود می‌دانستند و می‌کوشیدند نومسلمانان یثربی را از دین خود بازگردانند. با این همه، پیامبر همچنان به اسلام آوردنشان امیدوار بود و به سفارش وحی
[۱۵۵] سيوطی، جلال‌الدين، الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۷.
با آن‌ها مدارا می‌کرد؛ برخی تاریخ‌نگاران بر این باورند که بنی‌نضیر ناچار شدند برای امنیت خود به سال سوم ق پیمانی ببندند، هر چند به سال چهارم ق و پس از رویداد بئر معونه عهد خود را شکستند. اما زهری بر این باور است آن‌ها که تا سال سوم ق پیمانی نبسته بودند، همچنان حاضر نشدند با انعقاد قراردادی به پیامبر اطمینان دهند که برای او مایه خطر نخواهند بود.
[۱۶۰] صنعانی ابوبكر، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۵، ص۳۵۸.


۵.۵ - ستیزهای کلامی و دینی

به تدریج یهودیان ستیزهای دینی و کلامی خود را آشکارتر کردند و برای همگان روشن شد که آن‌ها ایمان نخواهند آورد. بدین سان، دوره دوم روابط یهود با مسلمانان شکل گرفت. بیش از یکصد آیه در سوره بقره، نخستین سوره نازل شده، در این زمینه است. اما در گزارش‌های مفسران ذیل این آیات، همه یهودیان یک مجموعه تلقی شده‌اند. از این رو، معلوم نیست سهم هر یک از قبایل یهود در این ستیزها چه‌ اندازه بوده است. با ردیابی نام احبار بنی‌نضیر در این گزارش‌های تفسیری، می‌توان به نقش آن‌ها پی برد؛ برخی احبار بنی‌نضیر کوشیدند با استفاده از روابط صمیمانه خود با ساکنان یثرب، آن‌ها را از اسلام بازگردانند. شماری از مسلمانان به انصار مرتبط با یهود هشدار دادند که با آن‌ها صمیمی نمانند؛ اما پاسخ منفی شنیدند. خداوند با آیاتی از سوره آل‌عمران، ۲۸، ۲۹ و... به آن‌ها هشدار داد.

۵.۶ - تغییر قبله

تغییر قبله در این دوره، بیانگر تغییر راهبرد پیامبر در برابر یهود بود. این امر بحث‌هایی درباره مسئله بداء را همراه داشت و اعتراض یهود را نیز برانگیخت. به روایتی، تنی چند از احبار بنی‌نضیر با درخواستی فریبکارانه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستند به قبله پیشین خود بازگردد تا به او ایمان بیاورند که خداوند آن‌ها را نادان خواند. بعضی قرآن را ناسازگار با تورات خواندند و از او خواستند کتابی ارائه کند که برای آن‌ها پذیرفتنی باشد. برخی هم از پیامبر تقاضای معجزه کردند.
[۱۶۹] واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۸۹.
سردی روابط بدانجا رسید که برخی احبار بنی‌نضیر آشکارا ادعا کردند که او پیامبر موعود تورات نیست. بر پایه روایتی، خداوند در آیه ۱۷۸ سوره آل‌ عمران به بنی‌نضیر هشدار داده که گمان نکنند مهلتی که دارند به سود آن‌ها است، بلکه برای افزودن گناهان ایشان است. با این همه، به رغم این که هیچ‌یک از بنی‌نضیر ایمان نیاورده بودند، برخی اوسیان مسلمان به ایمان آوردنشان امیدوار بودند.
ƒ

نبرد بدر برای مخالفان پیامبر در مدینه به ویژه یهودیان، هشداری جدی بود. پس از شکست سنگین مکیان در بدر، برخی بزرگان بنی‌نضیر که نفوذی گسترده بر یهودیان قبایل دیگر داشتند، همراه گروهی از احبار یهود پنهانی به مکه رفتند و در هم‌نوایی با قریش بر کشته‌های بدر گریستند
[۱۷۵] صنعانی، ابوابراهيم، سبل السلام، ج۴، ص۶۳.
و قریش را بر ضد پیامبر تحریک کردند.
در ماه‌های پایانی سال دوم ق ابوسفیان که در نبرد بدر شرکت نکرده بود، با سپاهی‌ اندک نزدیک مدینه آمد. برخی سران بنی‌نضیر با آگاهی از تصمیم وی برای حمله به مسلمانان، به یاری او شتافتند و شبانه او را جای دادند و آگاهی‌های مورد نیاز را در اختیارش نهادند. برخی خاورشناسان برای ردّ معاونت بنی‌نضیر با قریش، جانبدارانه در روایت مذکور تردید کرده و آن را یک مهمانی ساده دانسته‌اند.
[۱۸۳] Muhammad at Medina، P۲۰.


۶.۱ - علت اصلی درگیری مسلمانان با بنی‌نضیر

علت اصلی درگیری مسلمانان با بنی‌نضیر، به پیمان‌شکنی و یاری آن‌ها به ابوسفیان و تصمیمشان برای کشتن پیامبر بازمی‌گردد. تفاوت بیشتر منابع درباره علت و هنگام نبرد، به سبب تفاوت گزارش ابن اسحاق و زهری است؛ هر چند هر دو از عروة بن زبیر روایت کرده‌اند.

۶.۲ - دیدگاه زهری

به روایت زهری، مدتی پس از غزوه سویق، در پی ‌نامه تهدیدآمیز قریش، بنی‌نضیر تصمیم گرفتند با ترفندی پیامبر را به قتل برسانند و از این رو، از او خواستند تا در منطقه‌ای میان یثرب و مساکن بنی‌نضیر، همراه با ۳۰ تن از اصحاب خود برای گفت‌ و گو به دیدار ۳۰ تن از احبار بیاید تا اگر آن‌ها او را تایید کردند و به وی ایمان آوردند، همگی به او ایمان بیاورند. اما پس از حضور پیامبر دریافتند که با وجود یارانش نمی‌توانند او را بکشند و از او خواستند با سه تن از یاران خود به گفت و گوی سه تن از احباری بیاید که پنهانی خنجری با خود حمل می‌کردند. با افشای تصمیم بنی‌نضیر از جانب یکی از زنان آنان، پیامبر به مدینه بازگشت و فردای آن روز در حالی‌که تنها شش ماه از نبرد بدر گذشته بود، به سوی بنی‌نضیر رفت و آن‌ها را به وفادار ماندن به پیمان خود فراخواند؛ اما چون نپذیرفتند، به محاصره آن‌ها پرداخت و غزوه بنی‌نضیر شکل گرفت. محدثان و مفسران این روایت را به طرق گوناگون از زهری گزارش کرده‌اند. منابع دیگر هم بخش‌هایی از روایت زهری را مطرح کرده‌اند. همه منابعی که به گونه‌ای روایت زهری را گزارش نموده‌اند، زمان غزوه بنی‌نضیر را شش ماه پس از نبرد بدر دانسته‌اند.

۶.۳ - دیدگاه ابن اسحاق

در برابر روایت زهری، گزارش ابن اسحق قرار می‌گیرد که بر اساس آن، پس از رویداد بئر معونه به سال چهارم ق یکی از یاران پیامبر دو تن از قبیله بنی‌عامر بن صعصعه را کشت و چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیشتر به آن‌ها امان داده بود، ملزم شد که دیه آن‌ها را بپردازد. اما از آنجا که از پرداخت آن در این هنگام ناتوان بود، تصمیم گرفت از بنی‌نضیر، هم‌پیمان بنی‌عامر، یاری بگیرد. از این رو، در روز شنبه که مورد احترام یهودیان است، همراه حدود ده تن از اصحاب نزد آن‌ها رفت. گویا شمار‌ اندک همراهان پیامبر، بنی‌نضیر را برای طراحی توطئه قتل پیامبر وسوسه کرد. آن‌ها از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستند که قدری درنگ کند تا این مبلغ را برای او گردآوری کنند و پنهانی تصمیم گرفتند با رها کردن سنگی از روی قلعه بدون آن که خود مسؤولیت قتل را بپذیرند، او را از میان ببرند. اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که این نقشه را دریافت، به گونه‌ای آنجا را ترک کرد که همگان تصور نمودند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همان حوالی است و به زودی نزد یارانش باز می‌گردد. اما پیامبر به سرعت به مدینه بازگشته بود تا بدان‌ها فرصت ترور ندهد.

۶.۴ - دیدگاه ولفنسون

در مطالعات جدید، ادلّه‌ای دیگر برای غزوه بنی‌نضیر مطرح شده است. ولفنسون که پیمان بنی‌نضیر با پیامبر را بر پایه پیمان‌نامه عمومی پذیرفته، علت حمله به بنی‌نضیر را همراهی نکردنشان با پیامبر در نبرد احد دانسته است. بر اساس معاهده، بنی‌نضیر می‌بایست در نبرد احد از مدینه دفاع می‌کردند. او درباره علت حمله نکردن پیامبر به بنی‌قریظه، بر این باور است که گویا پیمان آن‌ها متفاوت بوده و چنین تعهدی در برابر پیامبر نداشته‌اند.
[۲۰۸] ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۷۷.
شاید همراهی مُخَیْریق یهودی با پیامبر در غزوه احد که تنها بر پایه روایت واقدی از بنی‌نضیر است، پشتوانه سخنان ولفنسون باشد. مخیریق که خود در غزوه احد شرکت کرد، از یهودیان خواست به یاری پیامبر بیایند؛ اما آن‌ها عذر آوردند که آن روز شنبه است. از دیدگاه ولفنسون، آن‌ها با این‌کار خود پیمان خویش با پیامبر را شکستند؛ بروکلمان غزوه بنی‌نضیر را برآمده از بهانه‌جویی پیامبر برای جبران ضربه سنگین رویداد بئر معونه دانسته است که در آن ۷۰ یا ۴۰ تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.
[۲۱۱] بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۵۲.
این تحلیل و نادیده گرفتن رفتار یهود، جانبدارانه است. البته پیروزی بر بنی‌نضیر می‌توانست تا حدی فشار برآمده از رویداد بئر معونه را بر مسلمانان جبران کند؛ اما بر پایه آیات قرآن این پیروزی قابل پیش‌بینی نبود.

۶.۵ - واکنش عبدالله بن ابیّ

پس از بروز دشمنی بنی‌نضیر، پیامبر از طریق پیکی از اوسیان به آن‌ها اعلام کرد که اگر تا ۱۰ روز دیگر محل سکونت خود را ترک نکنند، خونشان هدر خواهد بود. با این اقدام، آن‌ها دریافتند که بر خلاف پیمان دوره جاهلی، اوس کنار بنی‌نضیر نخواهد ایستاد. از این رو، به گردآوری دارایی خود پرداختند و برای حرکت از قبایل عرب شتر کرایه کردند. عبدالله بن ابیّ خزرجی با آگاهی از تصمیم پیامبر در پیامی ضمن وعده یاری خزرج و بنی‌قریظه و غَطفان به بنی‌نضیر از آن‌ها خواست ایستادگی کنند. در آیه ۱۱ سوره حشر این وعده‌ها دروغ دانسته شده است. سلام بن مشکم با یادآوری خیانت عبدالله بن ابیّ و عدم حمایت وی از بنی‌قَینقاع به سال دوم ق و مبارزات بنی‌نضیر بر ضد خزرج در روزگار جاهلی، از حُیَی خواست حال که مالک نخلستان‌ها و دارایی‌های خود هستند، به عبدالله بن ابیّ اعتماد نکند. اما حُیَی با توجه به برتری نظامی و دفاعی خود، با پذیرش پیشنهاد عبدالله بن ابیّ، آماده رویارویی با پیامبر شد و به ترمیم دژهای بنی‌نضیر پرداخت و تدارکات لازم را همراه با چارپایان درون آن‌ها جای داد و پیامبر را از مخالفت خود آگاه ساخت. آیه دوم سوره حشر گزارش می‌دهد: «وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ؛ گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود.» گفته‌های سلاّم حکایت دارد که پیامبر در این مرحله در صدد تصرف دارایی آن‌ها نبوده است. این سخن شاهدی بر بطلان نظر ولفنسون است که هدف اصلی از نبرد با یهود را دستیابی به ثروت آن‌ها دانسته است.
[۲۲۹] ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۳۵.


۶.۶ - واکنش پیامبر در مقابل دشمنی بنی نضیر

در روایت زهری جزئیات نبرد نیامده است. بر پایه روایت ابن اسحق، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از آن که از ترور نافرجام آن‌ها جان سالم به در برد، به مدینه بازگشت. در دوازدهم ربیع الاول سال چهارم ق با گماردن ابن‌ ام مکتوم بر مدینه به سوی قلعه‌های آن‌ها به راه افتاد. او علی (علیه‌السّلام) را به عنوان فرمانده تعیین کرد و پرچم خود را به دستش داد. مسلمانان به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی بنی‌نضیر حرکت کردند و هنگام عصر به زمین‌های بنی‌نضیر رسیدند. بنی‌نضیر با مشاهده پیامبر از فراز دژهای خود، به پرتاب تیر و سنگ پرداختند. مسلمانان پس از برپا کردن نماز عصر، در آنجا مستقر شدند. خیمه پیامبر را نخست در زمین‌های تیره بنی‌خطمه از اوس و هم‌پیمانان بنی‌نضیر که همچنان ایمان نیاورده بودند، برپا کردند که بعدها به مسجد صغیر شهرت یافت؛ اما چون از جانب تیراندازان بنی‌نضیر هدف تیر قرار گرفت، خیمه را به منطقه‌ای میان زمین‌های بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که بعدها مسجد فضیخ نام گرفت، منتقل کردند. پیامبر با تنی چند از اصحاب خود به مدینه بازگشت و شب را آنجا گذراند و روز بعد به جمع سپاه اسلام بازگشت. به نظر می‌رسد منطقه جنگی از امنیت کافی برخوردار نبوده و بیم ترور پیامبر می‌رفته است. همچنین حضور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مدینه می‌توانست زمینه توطئه عبدالله بن ابیّ در پیوستن او به بنی‌نضیر را خنثی کند. مدت محاصره بنی‌نضیر شش شب یا ۱۵ روز و یا بیش از ۲۰ شب ادامه یافت. در طول این مدت، سعد بن عباده از بزرگان خزرج، با ارسال خرما، خوراک سپاه اسلام را تامین می‌کرد. بنی‌نضیر که منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودند، به‌ انداختن سنگ و تیراندازی از روی دژها بسنده کردند.
[۲۵۶] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴-۴۵.

تنها اقدام نظامی بنی‌نضیر در این مدت آن بود که به عَزوَک، سردسته شجاع تیراندازان، ماموریت دادند تا با تنی چند پیامبر را ترور کنند. در آن شب، علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) همراه با چند تن از انصار، ماموران بنی‌نضیر از جمله عزوک را کشتند و سرهایشان را در چاه‌های منطقه‌ انداختند. این امر ناتوانی بنی‌نضیر را آشکارتر ساخت.

۶.۷ - محاصره دژهای بنی نضیر

عبدالله بن ابیّ هم از انجام وعده‌های خود ناتوان ماند، هر چند کوشید بنی‌قریظه را با خود همراه سازد. اما کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، به هیچ یک از اعضای قبیله خود اجازه نداد به یاری بنی‌نضیر بشتابد. مسلمانان برای قطع ارتباط قلعه‌های بنی‌نضیر، به محاصره دژهای آن‌ها پرداختند.
[۲۶۳] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۵۶۷.
[۲۶۴] سيوطی، جلال‌الدين، الخصائص الکبری، ج۲، ص۳۹۹.
خداوند در آیه ۱۴ سوره حشر به این امر اشاره کرده است.

۶.۸ - قطع درختان

با طولانی شدن محاصره، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که از دلبستگی آن‌ها به درختانشان آگاه بود، فرمان داد آن‌ها را قطع کنند. بنی‌نضیر گفتند: چگونه کسی که دیگران را از فساد پرهیز می‌دهد، درختان را قطع می‌کند؟ این سخن برخی از مؤمنان را مردد ساخت. بر پایه وحی، این کار خواست خداوند دانسته شد. دستور قطع درختان تاثیری بسزا بر بنی‌نضیر نهاد، به ویژه که زنانشان شیون کردند و بر سر و صورت خود زدند. از این رو، کوشیدند تا نخلستان‌هایشان آسیب نبیند؛ شاید با سازش یا نبردی دیگر، بتوانند دیگر بار آن‌ها را بازیابند. بدین‌سان، به مقاومت خود پایان دادند. حُیَی تصمیم گرفت بر پایه پیشنهاد پیشین با پیامبر که دارایی آن‌ها را هنوز محترم شمرده بود، سازش کند؛ اما پیامبر نپذیرفت و از آن‌ها خواست همه تجهیزات نظامی، مزارع و باغ‌های خود را وانهند و تنها دارایی منقول خود را ببرند. اما وی چند روز درنگ کرد. در این فاصله، دو تن از بنی‌نضیر به نام یامین بن عمیر و ابوسعد بن وهب برای حفظ جان و مال خود، مسلمان شدند. سران بنی‌نضیر از بیم این که مبادا وضعیت سخت‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند و اثاث خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌های خویش را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در و چارچوبه‌های خانه را نیز با خود بردند. برخی مسلمانان نیز به نشانه دلبستگی نداشتن به خانه‌هایشان، در ویرانی آن‌ها همراهی کردند.

۶.۹ - خروج از مدینه

بنی‌نضیر هنگام بیرون آمدن از یثرب کوشیدند قدرت و شوکت خود را با نمایش مال و منال خود نشان دهند. برخی شاعران با اثرپذیری از فراق بنی‌نضیر شعر سرودند. منافقان نیز نتوانستند ماتم و‌ اندوه خود را پنهان کنند؛ زیرا بنی‌نضیر کوشیدند همچنان استواری خود را به مردم مدینه بنمایانند. ۶۰۰ شتر در یک صف، اثاث و افراد بنی‌نضیر را از محله‌های مدینه گذراندند. زنان زیبای بنی‌نضیر که در آغاز این قافله بودند، بهترین لباس‌های رنگارنگ خود را پوشیده و زیور آلات خود را به نمایش نهاده بودند. دسته نوازندگان و خوانندگان پس از آن‌ها قرار داشتند و مردم مدینه هم در دو طرف قافله نظاره‌گر آن‌ها بودند. گنجینه بنی‌نضیر در معرض دید همگان قرار گرفت. آنان اعلام کردند: این را برای زیر و زبر کردن زمین‌ اندوخته‌ایم (کنایه‌ای تهدید‌آمیز از تغییر وضعیت موجود) و گرچه درختان خرمای خود را در مدینه از دست دادیم، در خیبر نخل‌های بهتر و بیشتری داریم. محمد بن مسلم اوسی هدایت آن‌ها را به بیرون از مدینه بر عهده گرفت. بیشتر تیره‌های بنی‌نضیر پس از اخراج، در حیره عراق، اریحای فلسطین و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ابی‌الحُقَیق و آل حُیَی بن اَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند. در این هنگام، گروهی از انصار نزد پیامبر آمدند و از او خواستند تا مانع همراهی فرزندانشان با بنی‌نضیر شود؛ زیرا در دوران جاهلیت برخی زنان اوس برای زنده ماندن فرزندان خود نذر می‌کردند آن‌ها را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌نضیر می‌سپردند. بر پایه روایات، در پاسخ آن‌ها آیه ۲۵۶ سوره بقره نازل شد و از مسلمانان خواست که چون حق از باطل روشن شده، دیگران را بر پذیرش دین وادار نکنند.

۶.۱۰ - غنیمت‌های غزوه

۳۴۰ شمشیر، ۵۰ زره و ۵۰ نیزه غنیمت‌هایی بود که پیامبر به دست آورد. از میان آن‌ها، رسول خدا‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شمشیر معروف ابی‌الحُقَیق را به سعد بن مُعاذ از بزرگان اوس بخشید. پیامبر درباره باغ‌ها، زمین‌ها و منابع ابی‌بنی‌نضیر دو پیشنهاد کرد تا انصار یکی را برگزینند. نخست آن که پیامبر از اموال بنی‌نضیر را میان مهاجران و انصار نیازمند پخش کند و دوم آن که بخشی از آن زمین‌ها را تنها میان مهاجران توزیع کند و در برابر، انصار اموالی را که در یثرب از آغاز هجرت در اختیار مهاجران قرار داده بودند، بازستانند. سعد بن معاذ و سعد بن عباده ضمن مشورت با یکدیگر از پیامبر خواستند تا افزون بر این که آن زمین‌ها را میان مهاجران تقسیم کند، مهاجران همچنان در اموال انصار شریک بمانند. انصار به حمایت از بزرگانشان ندای رضایت و تسلیم سردادند و پیامبر برای انصار دعا کرد. پیامبر برخی از زمین‌ها را میان حدود ۱۰۰ تن مهاجر و تنی چند از فقرای انصار که برخی از آن‌ها در کشتن تیراندازان بنی‌نضیر نقش داشتند، توزیع کرد. بیشتر زمین‌های بنی‌نضیر در اختیار پیامبر ماند و پیامبر غلام خود ابورافع را بر آن گمارد و خود در آن کشاورزی می‌کرد و مواد غذایی سالانه خانواده خود و بنی‌عبدالمطلب را تامین می‌کرد. آن‌گاه افزوده درآمد این زمین‌ها صرف هزینه‌های نظامی می‌شد یا در بیت المال گرد می‌آمد.
[۳۰۷] بخاری، محمد بن اسماعيل، صحیح البخاری، ج۴، ص۴۳.
[۳۰۸] سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۲.


۶.۱۱ - بخشیدن هفت باغ به پیامبر

بر پایه روایت واقدی، هفت باغی که مُخَیْریق یهودی پیش از شهادتش در احد به پیامبر بخشیده بود، به نام المِیْثَب، الصّافیه، الدَلال، الحُسْنی، بَرْقَُه، الاعواف، و [[|مشربه‌ ام ابراهیم]] نیز بخشی از زمین‌های بنی‌نضیر بود. چند سال بعد که ماریه حسادت و آزار دیگر زنان پیامبر را دید، پیامبر او را در یکی از همین باغ‌ها جای داد که به مَشْرَبه اُمّ ابراهیم معروف شد. همچنین پیامبر هنگامی که به سال ششم ق تصمیم گرفت از برخی زنان خود جدا شود، آن‌ها را یک ماه در این باغ سکونت داد و خود از آن‌ها کناره گرفت. بنا به روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام)، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همین باغ و در روزی که به «یوم مشربة‌ ام ابراهیم» شهرت یافت، کنار اصحاب خود از امامت و وصایت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) سخن گفت.

۶.۱۲ - رحلت پیامبر و مصادره اموال

پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، زمین‌های یاد شده که خالصه پیامبر و وقف بازماندگان او بود، از سوی ابوبکر مصادره شد.
[۳۱۹] سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۳.
بر پایه گواهی علی (علیه‌السّلام) باغ‌های هفت‌گانه مخیریق وقف فاطمه (سلام‌الله‌علیها) شده بود. بشارت پیامبر به آل محمد پس از نبرد بنی‌نضیر که توانگری و ثروت به آن‌ها روی آورده، دلیل مدعای فاطمه بود. اما ابوبکر سخن پیامبر را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرد و در تایید سخن خود از فاطمه خواست از عمر یا ابوعبیده هم بپرسد. در این حال، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) پی برد که این سه پیشتر با یکدیگر تبانی کرده‌اند. بر پایه گزارشی دیگر، ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیده‌ام که پیامبران ارث نمی‌نهند یا این زمین‌ها ثروتی است که خدا به من بخشیده و چون بمیرم، از آن مسلمانان خواهد بود. ابوبکر مدعی بود درآمدهای این زمین‌ها را بر پایه سنت پیامبر هزینه می‌کند. وی سهم ذی القربی را از درآمد زمین‌های مذکور حذف کرد و آن را به سهم «فی سبیل الله» و هزینه‌های نظامی افزود و تنها یکی از باغ‌های مخیریق به نام الاعواف را در اختیار فاطمه (سلام‌الله‌علیها) نهاد. پس از وفات فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، علی (علیه‌السّلام) با درخواست سهم الارث وی از ابوبکر، کار ابوبکر را تخطئه کرد. عمر تا دو سال یا چند سال پس از خلافتش همچنان بر سیره ابوبکر پا فشرد؛ اما سپس تصمیم گرفت آن زمین‌ها را بازگرداند.
در روزگار خلافت عثمان زمین‌های یاد شده در اختیار بنی‌فاطمه قرار گرفت تا آنکه بنی‌عباس در دوره خلافت خود با ادعای آن که این باغ‌ها سهم الارث عباس عموی پیامبر بوده است، آن را به سود خود مصادره کردند.
ƒ

سران بنی‌نضیر در پی تبعید از مدینه و سکونت در خیبر به مکه رفتند و برای رویارویی با پیامبر از سران قریش یاری خواستند و به آن‌ها وعده حمایت مالی دادند. آن‌ها قبایلی بزرگ چون غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند و زمینه نبرد احزاب را فراهم آوردند. بخشی از بنی‌نضیر، خود، در سپاه حضور داشتند و وعده یاری یهودیان بنی‌قریظه ساکن در مدینه را نیز به سپاه احزاب داده بودند. حُیَی، رهبر بنی‌نضیر، پنهانی نزد بنی‌قریظه شتافت و آن‌ها را در نبرد احزاب همراه خود ساخت و بدین سان، بر مسلمانان فشار بسیار وارد آورد. اما چون نبرد به پایان رسید و پیامبر بنی‌قریظه را محاصره کرد، در میان بنی‌قریظه و به حکم سعد بن معاذ کشته شد.
شاخه‌هایی از بنی‌نضیر چون آل ابی‌الحقیق که گنجینه بنی‌نضیر نیز در اختیار آن‌ها بود، در یکی از دژهای خیبر به نام کتیبه مستقر بودند. این قلعه از واپسین قلعه‌هایی بود که در غزوه خیبر به سال هفتم ق مورد حمله قرار گرفت. آن‌ها پس از ۱۴ روز محاصره با پیامبر سازش کردند که در برابر پرداخت همه دارایی‌ها و تسلیحات خود اجازه یابند از خیبر کوچ کنند. آن‌ها گنجینه خود را در خرابه‌ای پنهان کردند و به بهانه این که همه آن را هزینه کرده‌اند، از دادن آن به پیامبر سر باز زدند. در این مدت، کوشش یکی از زنان بنی‌نضیر برای مسموم ساختن پیامبر ناکام ماند. پیامبر چون گنجینه یاد شده را یافت و سازش مذکور نقض شد، برخی مردان آن‌ها را کشت و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفت.


(۱) احکام القرآن، الجصاص (م،۳۷۰ق)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۲) الارشاد، المفید (م،۴۱۳ق)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۳) اسباب النزول، الواحدی (م،۴۶۸ق)، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق.
(۴) الاستیعاب، ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۵) اسد الغابه، ابن اثیر (م،۶۳۰ق)، بیروت، دار الکتاب العربی.
(۶) الاصنام (تنکیس الاصنام)، هشام بن محمد کلبی (م،۲۰۴ق)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش.
(۷) اعلام الوری، الطبرسی (م،۵۴۸ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۷ق.
(۸) الاغانی، ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق)، بیروت، دار احياء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۹) الامالی، الصدوق (م،۳۸۱ق)، قم، البعثه، ۱۴۱۷ق.
(۱۰) امتاع الاسماع، المقریزی (م،۸۴۵ق)، به کوشش سهيل زكار و رياض زركلی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
(۱۱) انساب الاشراف، البلاذری (م،۲۷۹ق)، به کوشش محمودی، بیروت، دار الفكر، ۱۳۹۴ق.
(۱۲) بحار الانوار، المجلسی (م،۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
(۱۳) البدایة و النهایه، ابن کثیر (م،۷۷۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
(۱۴) بشارة المصطفی، محمد بن علی الطبری (م،۵۲۵ق)، به کوشش القیومی، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۲۰ق.
(۱۵) بصائر الدرجات، الصفار (م،۲۹۰ق)، به کوشش کوچه‌باغی، تهران، اعلمی، ۱۴۰۴ق.
(۱۶) تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (م،۸۰۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق.
(۱۷) تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی (م،۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
(۱۸) تاریخ الخمیس، حسین الدیار بکری (م،۹۶۶ق)، بیروت، دار صادر.
(۱۹) تاریخ الشعوب الاسلامیه، کارل بروکلمان، بیروت، دار العلم، ۱۹۶۸م.
(۲۰) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م،۳۱۰ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۲۱) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (م،۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۲) تاریخ معالم المدینة المنوره، احمد یاسین الخیاری، عربستان، عامه، ۱۴۱۹ق.
(۲۳) تاریخ المدینة المنوره، ابن شبّه (م،۲۶۲ق)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
(۲۴) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م،۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۲۵) تاریخ الیهود فی بلاد العرب، اسرائیل ولفنسون، به کوشش سید وکیل، دار قطر الندی، ۱۹۹۵م.
(۲۶) التبیان، الطوسی (م،۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲۷) تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی‌حاتم (م،۳۲۷ق)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۲۸) تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م،۷۷۴ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق.
(۲۹) تفسیر الجلالین، جلال الدین المحلی (م،۸۶۴ق) و جلال الدین السیوطی (م. ۹۱۱ق)، بیروت، دار المعرفه.
(۳۰) تفسیر بغوی (معالم التنزیل)، البغوی (م،۵۱۰ق)، به کوشش عبدالرزاق مهدی، بیروت، دار احياء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
(۳۱) تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان)، الثعالبی (م،۸۷۵ق)، به کوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
(۳۲) تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان)، الثعلبی (م،۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۳۳) تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، القرطبی (م،۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۳۴) تفسیر القمی، القمی (م،۳۰۷ق)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
(۳۵) التنبیه و الاشراف، المسعودی (م،۳۴۵ق)، بیروت، دار صعب.
(۳۶) تهذیب الاحکام، الطوسی (م،۴۶۰ق)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
(۳۷) الثقات، ابن حبان (م،۳۵۴ق)، دائرة المعارف العثمانية، ۱۳۹۳ق.
(۳۸) جامع البیان، الطبری (م،۳۱۰ق)، به کوشش احمد محمدشاكر.
(۳۹) جوامع الجامع، الطبرسی (م،۵۴۸ق)، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۴۰) الحدائق الناضره، یوسف البحرانی (م،۱۱۸۶ق)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش.
(۴۱) الخصائص الکبری، السیوطی (م،۹۱۱ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۵م.
(۴۲) الدر المنثور، السیوطی (م،۹۱۱ق)، بیروت، دار الفكر.
(۴۳) دلائل النبوه، البیهقی (م،۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۴۴) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م،۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
(۴۵) زاد المسیر، ابن جوزی (م،۵۹۷ق)، به کوشش عبدالرزاق المهدی، بیروت، دار الكتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
(۴۶) سبل السلام، الکحلانی (م،۱۱۸۲ق)، دار الحديث.
(۴۷) سبل الهدی، محمد بن یوسف الصالحی (م،۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۴۸) سنن ابی‌داود، السجستانی (م،۲۷۵ق)، به کوشش محمد محيی‌الدين عبدالحميد، بیروت، المكتبة العصريه.
(۴۹) السنن الکبری (سنن النسائی)، النسائی (م،۳۰۳ق)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
(۵۰) السنن الکبری، البیهقی (م،۴۵۸ق)، بیروت، به کوشش محمد عبدالقادرعطا، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۴ق.
(۵۱) سنن النسائی، النسائی (م،۳۰۳ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۵۲) السیرة الحلبیه، الحلبی (م،۱۰۴۴ق)، بیروت، دار الكتب العلمية.
(۵۳) السیرة النبویه، ابن کثیر (م،۷۷۴ق)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق.
(۵۴) السیرة النبویه، ابن هشام (م،۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، ۱۳۸۳ق.
(۵۵) صحیح البخاری، البخاری (م،۲۵۶ق)، به کوشش محمدزهير بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة ، ۱۴۲۲ق.
(۵۶) صحیح مسلم، مسلم (م،۲۶۱ق)، بیروت، دار الفکر.
(۵۷) الطبقات الکبری، ابن سعد (م،۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
(۵۸) العجاب فی بیان الاسباب، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق)، به کوشش عبدالحکیم، دار ابن الجوزیه، ۱۴۱۸ق.
(۵۹) عون المعبود، العظیم‌آبادی (م،۱۳۲۹ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۶۰) عیون الاثر، ابن سید الناس (م،۷۳۴ق)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق.
(۶۱) الفائق فی غریب الحدیث، الزمخشری (م،۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
(۶۲) فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
(۶۳) فتوح البلدان، البلاذری (م،۲۷۹ق)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م.
(۶۴) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م،۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۶۵) کنز العمال، المتقی الهندی (م،۹۷۵ق)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
(۶۶) لباب النقول، السیوطی (م،۹۱۱ق)، بیروت، دار الكتب العلميه.
(۶۷) مجمع البیان، الطبرسی (م،۵۴۸ق)، بیروت، دار المعرفة.
(۶۸) المحبّر، ابن حبیب (م،۲۴۵ق)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
(۶۹) مراصد الاطلاع، صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م،۷۳۹ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۷۰) المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری (م،۴۰۵ق)، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱ق.
(۷۱) مسند الشامیینف الطبرانی (م،۳۶۰ق)، به کوشش حمدی، بیروت، الرساله، ۱۴۱۷ق.
(۷۲) المصنّف، ابن ابی‌شیبه (م،۲۳۵ق)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۷۳) المصنّف، عبدالرزاق الصنعانی (م،۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
(۷۴) المعالم الاثیره، محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
(۷۵) معانی الاخبار، الصدوق (م،۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
(۷۶) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م،۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
(۷۷) المعجم الکبیر، الطبرانی (م،۳۶۰ق)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۷۸) المغازی، الواقدی (م،۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
(۷۹) المغنی، عبدالله بن قدامه (م،۶۲۰ق)، بیروت، مكتبة القاهره، ۱۳۸۸ق.
(۸۰) المفصل، جواد علی، دار الساقی، ۱۴۲۴ق.
(۸۱) مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب (م،۵۸۸ق)، محقق/مصحح: آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، قم، ۱۳۷۹ق.
(۸۲) موسوعة التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۷ق.
(۸۳) نور الثقلین، العروسی الحویزی (م،۱۱۱۲ق)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
(۸۴) النهایه، الطوسی (م،۴۶۰ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۰ق.
(۸۵) وفاء الوفاء، السمهودی (م،۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.
(۸۶) .Muhammad at Medin


۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲.    
۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۷۵.    
۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۷۲.    
۴. ابن سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۳۷۴.    
۵. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۶۹.    
۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۹.    
۷. نک:علی، جواد، المفصل، ج۷، ص۲۴۸.    
۸. بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۱۵۳.
۹. نک:علی، جواد، المفصل، ج۱۲، ص۹۸.    
۱۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲۰.    
۱۱. طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۷.
۱۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۳.    
۱۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲۰.    
۱۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۸.    
۱۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۷۵.    
۱۶. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۳.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۵۵.    
۱۸. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۱، ص۱۸۱-۱۹۳.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۸۳.    
۲۰. ابن جوزی، جمال‌الدین، زاد المسیر، ج۱، ص۶۲.    
۲۱. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۴.    
۲۲. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۸.    
۲۳. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۰۱.    
۲۴. ابن سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۷۱.    
۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۱، ص۱۰.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۸۹.    
۲۷. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۱۷۲.    
۲۸. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۲۱۶.    
۲۹. حاکم نیسابوری، ابوعبدالله، المستدرک، ج۲، ص۲۸۹.    
۳۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۱، ص۱۰-۱۱.    
۳۱. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۵۰.    
۳۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۳.    
۳۳. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۸۴-۸۵.    
۳۴. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۸۶.    
۳۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۵.    
۳۶. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۸۵.    
۳۷. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۸۷.    
۳۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۸۲.    
۳۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۸.    
۴۰. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۵، ص۲۱۰.    
۴۱. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۲۳۴.    
۴۲. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۱۵۵.    
۴۳. شراب، محمد بن محمدحسن، المعالم الاثیره، ص۱۳۷.    
۴۴. عبدالمومن بغدادی، صفی‌الدین، مراصد الاطلاع، ج۲، ص۹۱۱.
۴۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۴۴.    
۴۶. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۶.    
۴۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۹.    
۴۸. خیاری، احمدیاسین، تاریخ معالم المدینه، ص۱۷۲.    
۴۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۸.    
۵۰. سمهودی، علي بن عبدالله، وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۶۵.
۵۱. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۳۷۴.    
۵۲. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۱.    
۵۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۶۸.    
۵۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۶.    
۵۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۹.    
۵۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۶.    
۵۷. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۲۲، ص۳۵۷.    
۵۸. ابن حبان، محمد، الثقات، ج۱، ص۲۴۲.    
۵۹. ابن کثیر، ابوالفداء، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۸.    
۶۰. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۵۸.    
۶۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۵۱۶.    
۶۲. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ج۸، ص۵۰۳.
۶۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۵۶۶.    
۶۴. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۱۵۱.    
۶۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۳، ص۲۰.    
۶۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۱، ص۶۵۶.    
۶۷. بغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۱، ص۱۴۴.
۶۸. بغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۸.
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۷۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۷.    
۷۱. مائده/سوره۵، آیه۴۳-۴۵.    
۷۲. قرطبی، شمس‌الدین، تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۹۱.    
۷۳. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۸۵-۸۶.    
۷۴. طبری، جریر بن محمد، جامع البیان، ج۱۰، ص۳۲۶-۳۲۷.    
۷۵. قرطبی، شمس‌الدین، تفسیر قرطبی، ج۵، ص۳۲۷.    
۷۶. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۸۳.    
۷۷. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۹۹۱-۹۹۲.
۷۸. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۵۸۱.    
۷۹. طبری، جریر بن محمد، جامع البیان، ج۲، ص۳۰۵-۳۰۶.    
۸۰. ابن جوزی، جمال الدین، زاد المسیر، ج۱، ص۹۵.
۸۱. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۲۵.    
۸۲. طبری، جریر بن محمد، جامع البیان، ج۲، ص۳۰۶-۳۰۷.    
۸۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۱، ص۳۳۲.    
۸۴. قرطبی، شمس‌الدین، تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۸.    
۸۵. طبری، جریر بن محمد، جامع البیان، ج۵، ص۵۸۸.    
۸۶. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج۱، ص۵۵۹.    
۸۷. عسقلانی، ابن حجر، العجاب، ج۱، ص۶۲۹.    
۸۸. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۱۶۳.    
۸۹. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۱، ص۶۷۸.    
۹۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۷.    
۹۱. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۳، ص۲۰.    
۹۲. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۱، ص۶۷۹.    
۹۳. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۷۰.    
۹۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴.
۹۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۷، ص۱۲۷.
۹۶. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۰.    
۹۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۹.    
۹۸. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۷۴.    
۹۹. حلبی شافعی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۵.    
۱۰۰. حلبی شافعی، نورالدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۳.
۱۰۱. شراب، محمد بن محمد، المعالم الاثیره، ص۱۰۹.    
۱۰۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۱۰۳. قرطبی، شمس‌الدین، تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۶.    
۱۰۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۳.    
۱۰۵. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۳.    
۱۰۶. حلبی، نور الدين، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۴.
۱۰۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۷۴.    
۱۰۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۰۲.    
۱۰۹. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۷۷.    
۱۱۰. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۷۵.    
۱۱۱. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۸، ص۴۱۸.    
۱۱۲. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۷۷.    
۱۱۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹.    
۱۱۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۶.    
۱۱۵. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۶۲.    
۱۱۶. زمخشری، محمود بن عمرو، الفائق، ج۲، ص۲۵۲.
۱۱۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۶۴.    
۱۱۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۱.    
۱۲۰. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان، ج۳، ص۱۷۲.    
۱۲۱. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۲۳.    
۱۲۲. ابن کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۸.
۱۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۶.    
۱۲۴. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۱۱، ص۴۳۹.    
۱۲۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹.    
۱۲۶. ابن کثیر، ابوالفداء، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲.    
۱۲۷. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۵۶.    
۱۲۸. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۵، ص۳۵۹.    
۱۲۹. نسائی، احمد بن شعيب، السنن الکبری، ج۶، ص۳۰۴.
۱۳۰. بيهقی، ابوبكر، السنن الکبری، ج۹، ص۱۸۶.
۱۳۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۶.    
۱۳۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۵۹۳.    
۱۳۳. یغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۲، ص۵۰-۵۱.    
۱۳۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۵۰۳.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۱۵۸.    
۱۳۶. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۳۰۴.    
۱۳۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۴۳.
۱۳۸. ابن کثیر، ابوالفداء، السیرة النبویه، ج۳، ص۴۰۱.    
۱۳۹. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۰.    
۱۴۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲، ص۳۳۵.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، ص۱۲۷.    
۱۴۲. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۶۲.    
۱۴۳. ابن کثیر، ابوالفداء، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۴.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۱۵۹.    
۱۴۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۱۱۱.    
۱۴۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۵-۳۶۷.    
۱۴۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۱.    
۱۴۸. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۲۳-۲۴.    
۱۴۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۱۳۸.
۱۵۰. ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۶۴.
۱۵۱. طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ص۱۶۹.    
۱۵۲. ابن قدامه مقدسی، موفق‌الدین، المغنی، ج۳، ص۱۰۴.    
۱۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۲.    
۱۵۴. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۱۶۴.    
۱۵۵. سيوطی، جلال‌الدين، الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۷.
۱۵۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۹.    
۱۵۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۴.    
۱۵۸. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۶۱.    
۱۵۹. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۵۶.    
۱۶۰. صنعانی ابوبكر، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۵، ص۳۵۸.
۱۶۱. بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج۹، ص۳۸۸.    
۱۶۲. آل عمران/سوره۳، آیه۳.    
۱۶۳. آل عمران/سوره۳، آیه۲۸-۲۹.    
۱۶۴. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۱۰۲.    
۱۶۵. سیوطی، جلال‌الدین، لباب النقول، ص۴۱.    
۱۶۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۳، ص۱۳۲.    
۱۶۷. بقره/سوره۲، آیه۱۴۵.    
۱۶۸. سیوطی، جلال‌الدین، محلی، جلال‌الدین، تفسیر جلالین، ص۵۲۷.    
۱۶۹. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۸۹.
۱۷۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲، ص۴۰۳.    
۱۷۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۸.    
۱۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۸۹۳.    
۱۷۳. قرطبی، شمس‌الدین، تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱.    
۱۷۴. ثعالبی، ابوزید، تفسیر ثعالبی، ج۱، ص۲۶۶.    
۱۷۵. صنعانی، ابوابراهيم، سبل السلام، ج۴، ص۶۳.
۱۷۶. دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۱۳.    
۱۷۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۵۴.    
۱۷۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.    
۱۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۸.    
۱۸۰. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۵، ص۱۲۱-۱۲۲.    
۱۸۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۵.    
۱۸۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۲.    
۱۸۳. Muhammad at Medina، P۲۰.
۱۸۴. نک:ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹.    
۱۸۵. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۵۱.    
۱۸۶. ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، ج۹، ص۲۶۷-۲۶۸.    
۱۸۷. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۱۷.    
۱۸۸. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۶.    
۱۸۹. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۵۶.    
۱۹۰. صنعانی ابوبکر، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۵، ص۳۵۸-۳۵۹.    
۱۹۱. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۴۱۶.    
۱۹۲. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۴.    
۱۹۳. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۸، ص۸۹.    
۱۹۴. حاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۲، ص۵۲۵.    
۱۹۵. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۳۳۰.    
۱۹۶. عظیم آبادی، شرف الحق، عون المعبود، ج۸، ص۱۶۶-۱۶۷.    
۱۹۷. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۳۶.    
۱۹۸. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۷.    
۱۹۹. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۸۰.    
۲۰۰. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۷.    
۲۰۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۲.    
۲۰۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۲۰۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۳-۲۲۴.    
۲۰۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۵.    
۲۰۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۲۰۶. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۳، ص۱۸۰.    
۲۰۷. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۵۱.    
۲۰۸. ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۷۷.
۲۰۹. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۶۲.    
۲۱۰. ابن کثیر، ابوالفداء، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۴.    
۲۱۱. بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۵۲.
۲۱۲. حشر/سوره۵۹، آیه۲.    
۲۱۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴.    
۲۱۴. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۷۲.    
۲۱۵. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۳۳۲.    
۲۱۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۲۱۷. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۳.    
۲۱۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۲۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵.    
۲۲۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۸.    
۲۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵.    
۲۲۲. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۸.    
۲۲۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۲۴. عروسی حویزی، عبدعلی، نور الثقلین، ج۵، ص۲۷۲.    
۲۲۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۸.    
۲۲۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۲۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۵.    
۲۲۸. حشر/سوره۵۹، آیه۲.    
۲۲۹. ولفنسون، اسرائیل، تاریخ الیهود، ص۱۳۵.
۲۳۰. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۱۳.    
۲۳۱. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۳.    
۲۳۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۱.    
۲۳۳. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۶.    
۲۳۵. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۹.    
۲۳۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۲، ص۱۷۴.    
۲۳۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۳۸. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۹.    
۲۴۰. دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۱.    
۲۴۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸.    
۲۴۲. ابن شهرآشوب، رشیدالدین، المناقب، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۲۴۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۷۲.    
۲۴۴. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۹.    
۲۴۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۷۲.    
۲۴۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۱.    
۲۴۷. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۶.    
۲۴۸. ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۸.    
۲۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.    
۲۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸.    
۲۵۱. مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۳.    
۲۵۲. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۱۳.    
۲۵۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۶.    
۲۵۴. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۵۵. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۵۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴-۴۵.
۲۵۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۰-۳۷۱.    
۲۵۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۲.    
۲۵۹. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۶۰. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۲.    
۲۶۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۶۸.    
۲۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.    
۲۶۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۵۶۷.
۲۶۴. سيوطی، جلال‌الدين، الخصائص الکبری، ج۲، ص۳۹۹.
۲۶۵. حشر/سوره۵۹، آیه۱۴.    
۲۶۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹.    
۲۶۷. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۴۱۷.    
۲۶۸. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۳.    
۲۶۹. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۱.    
۲۷۰. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۳.    
۲۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۲۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸.    
۲۷۳. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۳.    
۲۷۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۶.    
۲۷۵. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۳.    
۲۷۶. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۴.    
۲۷۷. بغوی، ابومحمد، تفسیر بغوی، ج۵، ص۵۲.    
۲۷۸. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۱.    
۲۷۹. دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۲.    
۲۸۰. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۶۸۳.    
۲۸۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۶.    
۲۸۲. ابوالفرج اصفهانی، علی ببن حسین، الاغانی، ج۱۴، ص۴۶۲-۴۶۳.    
۲۸۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸.    
۲۸۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۵.    
۲۸۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۵-۳۷۶.    
۲۸۶. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۳، ص۲۸.    
۲۸۷. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۱.    
۲۸۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۴.    
۲۸۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸.    
۲۹۰. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۴، ص۳۲۴.    
۲۹۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۶.    
۲۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۳۸۷.    
۲۹۳. صنعانی (کحلانی)، ابوابراهیم، سبل السلام، ج۲، ص۴۹۲.    
۲۹۴. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۲۹۵. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۳، ص۵۸.    
۲۹۶. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۸۳.    
۲۹۷. سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۳۷.    
۲۹۸. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۴.    
۲۹۹. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۷۳.    
۳۰۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۱۶۶.    
۳۰۱. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۶۵.    
۳۰۲. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۸۹.    
۳۰۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۸.    
۳۰۴. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۹۰.    
۳۰۵. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۲۰.    
۳۰۶. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۷.    
۳۰۷. بخاری، محمد بن اسماعيل، صحیح البخاری، ج۴، ص۴۳.
۳۰۸. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۲.
۳۰۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۸.    
۳۱۰. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۴، ص۴۱.    
۳۱۱. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۷۳.    
۳۱۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۱، ص۵۴.    
۳۱۳. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء، ج۳، ص۳۵-۳۶.    
۳۱۴. بحرانی، یوسف، الحدائق، ج۲۳، ص۹۹.    
۳۱۵. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۷۳.    
۳۱۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۷۳.    
۳۱۷. طبری، عمادالدین، بشارة المصطفی، ص۴۵.    
۳۱۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۰۳.    
۳۱۹. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۳.
۳۲۰. بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج۶، ص۴۸۹.    
۳۲۱. طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج۹، ص۱۴۵.    
۳۲۲. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.    
۳۲۳. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۵۱۱.    
۳۲۴. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۱۷.    
۳۲۵. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۱۱.    
۳۲۶. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۰۸.    
۳۲۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۱۷.    
۳۲۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۸۹.    
۳۲۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۵۶، ص۳۶۴.    
۳۳۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، مسند الشامیین، ج۴، ص۲۵۶.    
۳۳۱. قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۸۱.    
۳۳۲. متقی هندی، علاء‌الدین، کنز العمال، ج۷، ص۲۴۲.    
۳۳۳. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۰۹.    
۳۳۴. سجستانی، ابوداود، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۵۶.    
۳۳۵. ابن کثیر، ابوالفداء، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۴.    
۳۳۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۳، ص۲۶۲.    
۳۳۷. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۰۰.    
۳۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۳.    
۳۳۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۹۵.    
۳۴۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۰، ص۲۱۸.    
۳۴۱. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۰۸.    
۳۴۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۵۰.    
۳۴۳. حلبی، نور الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۵۸.    
۳۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.    
۳۴۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۲۱.    
۳۴۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۲، ص۱۸۶.    
۳۴۷. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۶۶-۴۶۷.    
۳۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۲.    
۳۴۹. نمیری بصری، عمر بن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۶۶.    
۳۵۰. بلاذری، احمد بن یجیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶-۲۷.    



مهران اسماعیلی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله "بنی‌نضیر"، تاریخ بازیابی۱۴۰۱/۰۳/۰۳.    






جعبه ابزار