بنی قریظه (دانشنامهجهاناسلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیقُریظه در دو معنا به کار رفته است:
۱.
قبیله یهودی ساکن
مدینه (
یَثْرِب) تا نخستین سالهای هجرت.
۲. نام یکی از
غزوههای پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم).
«بنیقریظه» از دو کلمه تشکیل شده است:
جمع
ابن است و در
لغت به معنی
پسر میباشد.
قریظه
مصغر «
قَرَظة» است و «
قَرَظ» در
لغت به معنی برگ درخت سَلَم میباشد که با آن
دباغی کنند و تقریظ، کسی را
مدح کردن میباشد.
در اصطلاح «قُریظ» نام گروهی از
اعراب است و بنیقریظه یکی از سه
طایفه مشهور
یهود بودند که بر اثر
پیمانشکنی در
غزوه احزاب،
پیامبر اسلام (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) با آنان برخورد کرد، نام یکی از
غزوههای پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) نیز، بنیقریظه میباشد.
چند
نظریه در
نسب و یهودی شدن بنیقریظه عنوان شده است.
برخی آنان را طایفهای از
جذام و برادران
یهود بنینضیر میدانند که یهودی شدنشان در زمان «عادیا بن شموئیل» بود.
برخی دیگر ایشان را اهل
حجاز نمیدانند.
بر اساس برخی روایات شفاهی
یهود، بنیقریظه از اعقاب
هارون برادر
حضرت موسی(علیه السّلام) به شمار میروند که پیش از رویداد
سیل عَرِم که به
مهاجرت قبایل عربِ
اَوْس و
خَزْرَجْ به یثرب انجامید، در آنجا
سکونت گزیده بودند.
بنابر چنین روایاتی، به دنبال جنگ
رومیان با یهود (۷۰ میلادی)، بنیقریظه به حجاز گریخته و در مَهزور از نواحی یثرب ساکن شده بودند.
برای مهاجرتشان دلایلی ذکر کردهاند از جمله:
۱- بر اثر
ترس از حملههای
بخت نصر.
۲- ازدیاد
جمعیت و کمبود امکانات محل سکونت.
۳- قول مشهور این است که بعد از حمله
امپراطوری روم به
فلسطین و کشتار
یهودیان، به اینجا مهاجرت کردند.
شغل ایشان
کشاورزی بوده و دارایی خود را به رخ دیگران میکشیدند.
در
قرآن به نام ایشان تصریح نشده است، اما در
تفاسیر،
شأن نزول برخی از
آیات را به آنان نسبت دادهاند.
با ورود
پیامبر اسلام (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه و رواج
اسلام و به گزارش
آیات قرآنی، یهودیان ساکن در مدینه دانستند این پیامبر، همان
پیامبر موعود است، اما چون ایشان را از
ذریه هارون ندیدند به او
ایمان نیاوردند.
اصولاً این
اقوام، با پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) پیمان
مصالحه داشتند که طی آن، یهودیان حق
تعرض به
مسلمین را نداشتند، اما یکی از اوصاف بسیار بد جمعی از ایشان، پیمانشکنی است که گویا با
تاریخ آنها همراه است.
برتر دانستن امت خود نسبت به دیگران و...
احتمالاً از جمله دلائل پیمانشکنی اقوام
یهود است؛ «اِنّ شَرَّ الدّوابِّ عِندَ اللهِ الّذینَ کَفَروا فَهُمْ لا یُؤمِنونَ. الّذینَ عاهَدتَّ مِنهُم ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهدَهُم فی کُلَّ مَرَّةٌ وَهُمْ لا یَتّقونَ»؛
«به یقین بدترین جنبندگان نزد
خدا کسانی هستند که
کافر شدند و
ایمان نمیآورند، همان کسانی که با آنها
عهد بستی سپس هر بار عهد و
پیمان خود را میشکنند و (از پیمان و
خیانت) پرهیز ندارند.»
در
آیات بعد به پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) دستور میدهد که ایشان را پراکنده سازد و اگر از خیانت ایشان
بیم دارد، او نیز
نقض پیمان کند.
بنیقریظه در کنار دیگر
قبایل یهود توانستند اداره و حکومت
شهر را به دست گیرند.
فرمانروای آنان
القیطوان یا
فطیون خراجگزار مرزبان ایرانی
الزاره (در
بحرین) بود.
شکست دولت یهودی
یمن از
پادشاه مسیحی
حبشه که تحت حمایت
روم بود (سال ۵۲۵ میلادی)، قدرت یهودیان را در مدینه کاهش داد.
سرانجام، در جنگ
قبیله خزرج با یهودیان، فرمانروای یهود به
قتل رسید و
اعراب اداره شهر را به دست گرفتند.
سلطه قبایل
عرب بر مدینه موجب شد که بسیاری از یهودیان مدینه را ترک کنند.
در دوران نزدیک به ظهور اسلام، قبایل یهود در بیرون شهر در
دژها و
قلاع خود میزیستند.
بنیقریظه، که در این زمان به لحاظ
جمعیت و
نفوذ از دو قبیله دیگر یعنی
بنینضیر و
بنیقَینُقاع مقتدرتر بودند، در جنوب شرقی مدینه سکونت داشتند و عمدتاً کشاورزی میکردند.
تنها گزارش مستقل درباره بنیقریظه راجع به جنگ مسلمانان با آنان در سال پنجم هجری است.
سایر گزارشهای احوال آنان مربوط به تاریخ
اوس و خزرج، دو قبیله عرب مدینه، و عمدتاً مربوط به دوران نزدیک به ظهوراسلام است.
یهود بنیقینقاع در سال دوم هجری و
یهود بنینضیر در سال چهارم هجری به دلیل پیمانشکنی از مدینه
تبعید شده بودند و تنها همین گروه در مدینه باقی مانده بود و در سال پنجم بود که
غزوه احزاب رخ داد
عدهای از یهودیان بنینضیر که بعد از
تبعید در
خیبر سکونت داشتند به
مکه رفتند و برای جلب رضایت
مشرکان،
دین آنان را بر
حق دانستند.
و با وعدههایی،
قبائل دیگر را
بسیج کرده و سپاه
احزاب را به راه انداختند
و از بنی قریظه خواستند تا با آن همراه شوند، ابتدا نپذیرفتند اما سرانجام
نقض پیمان کرده و ایشان را همراهی نمودند.
در جنگ احزاب از
تهاجم بنی قریظه و
آذوقه فرستادن برای
مشرکان، به
هراس افکندن
کودکان و
زنان سخن به بیان آمده است.
همچنین به مشرکان
سلاح رساندند و به تصور آنکه
سپاه ده هزار نفری احزاب پیروز خواهند شد به
جاسوسی و تخریب روحیه
مسلمانان پرداختند تا ایشان را در پرتگاه
خطر نابودی قرار دهند.
غزوه بنیقریظه در اواخر
ذیقعده و اوایل
ذیحجه سال پنجم هجری، آخرین جنگ مسلمانان با
یهود مدینه بود.
حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) در همان روز پراکنده شدن دشمنان در
جنگ خندق به جنگ بنیقریظه رفت.
این
جنگ با
امدادهای غیبی خداوند به پیروزی
مسلمین منجر گشت اما
خیانت و پیمکانشکنی بنیقریظه در نبرد احزاب که در حساسترین شرایط صورت گرفت و هستی
اسلام در خطر بود، قابل گذشت نبود، از اینرو
پیامبر (ص) پس از جنگ خندق به فرمان الهی مأمور سرکوب آنان شد، با رسیدن سپاه
اسلام مقابل دژهای آنان،
رسول خدا(ص) طبق سیره همیشگی خود ابتدا از آنان خواست اسلام بیاورند چون سر باز زدند، ایشان را
محاصره کردند.
مدت محاصره بین ۱۵ تا ۲۵
روز گزارش شده است.
بنیقریظه خود
پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنینضیر
تسلیم شوند. بنینضیر از
اموال و
دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند.
درخواست دیگر بنیقریظه این بود که همپیمان خود
ابولبابه، به سوی ایشان فرستاده شود تا در خصوص تسلیم شدنشان رایزنی کنند، با
موافقت پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) ابولبابه ضمن توصیه به تسلیم شدن، با اشاره به گردن خود به آنان فهماند که کشته خواهند شد.
ولی حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد.
حضرت
رسول اکرم حکمیت را به
سَعد بن مُعاذ، رئیس
قبیله بنیعبد اَشْهَل از اشراف
اوس، واگذار نمود.
بنیقریظه نیز
حکمیت سعد بن معاذ را پذیرفتند، زیرا اوس قبل از اسلام متحد ایشان بود.
سعد
حکم به
قتل مردان قبیله،
اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد.
حضرت رسول این حکم را مطابق خواست
پروردگار دانست.
آیات ۵۶ تا ۵۸
سوره انفال و ۲۶ و ۲۷
سوره احزاب راجع به جنگ بنیقریظه است.
مردان بنیقریظه و پسران بالغشان، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد
نفر گزارش شده است، به قتل رسیدند.
یک
زن قریظی نیز، که یک
مسلمان را کشته بود، به قتل رسید.
یکی از مردان قبیله به نام
رفاعةبن سِموال به وساطت
سَلمی دختر قیس، از
خالههای رسول اکرم بخشیده و جوانی نابالغ به نام عطیه قُرظی آزاد شد.
این دو مسلمان شدند و نامشان در ردیف
صحابه آمده است.
اموال بنیقریظه بین مسلمانان
تقسیم شد. برای اولین بار، سهم
سوار و
پیاده مشخص گردید؛ به سوار دو سهم و به پیاده یک
سهم تعلق گرفت.
از فهرست اموال، بخصوص فهرست
سلاح، که منابع ذکر کردهاند، بر میآید که مقدار
غنایم به دست آمده از بنیقریظه زیاد بوده است. احتمالاً همین امر شیوه جدید تقسیم غنایم را ممکن ساخت.
از مجموع گزارشها میتوان نتیجهگیری کرد که مسلمانان به دلیل تجربههای گذشته که از اخراج
بنیقینقاع و
بنینضیر داشتند، دیگر به خروج بنیقریظه از مدینه
رضایت نمیدادند، زیرا آنان نیز در صورت خروج از
شهر مانند بنینضیر به مخالفان مسلمانان در
مکه و یهودیان بیرون
مدینه میپیوستند.
به هر روی، بیان
قرآن حکایت از تأیید و اجرای حکم یادشده دارد.
از سوی دیگر، این حُکم با
شریعت یهود نیز هماهنگ دانسته شده
و از نظر خود آنان کیفری شرعی تلقی گردیده است.
با وجود این، برخی مؤلفان
با ذکر
شواهد و
قراینی، نسبت به
روایات فوق و نحوه برخورد یادشده با بنیقریظه مناقشه کردهاند.
برای این کشتار ادلهای ذکر شده از جمله اینکه در
عهدنامه ایشان آمده بود که در صورت پیمانشکنی،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در ریختن
خون ایشان،
آزاد است و اینکه خود ایشان داوری
سعد بن معاذ را پذیرفته بودند و...
۱. فرو ریختن پایگاه
مشرکان عرب در
مدینه.
۲. تقویت بنیه مالی مسلمانان با غنائم.
۳. پاک شدن مدینه از یهودیان
خائن.
۴. پاشیده شدن جامعه
یهود مدینه.
۱. قرآن.
۲. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت ۱۳۷۶/۱۹۵۷.
۳. ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره.
۴. علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، بیروت.
۵. محمد ابوزهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، مشهد ۱۳۷۳ ش.
۶. هاشم معروف حسینی، سیرة المصطفی، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
۷. جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران.
۸. محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۹. سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت ۱۳۸۶/۱۹۶۷.
۱۰. مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
۱۱. محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
۱۲. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۳. احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنیقریظه»، شماره۱۹۸۳. سایت پژوهه