بنی اسرائیل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیاسرائیل (بنواسرائیل)، به معنای «فرزندان و
قوم اسرائیل»، نام قوم بسیار قدیمی و پر اهمیت در
تاریخ و
اعتقادات دینی بشر میباشد.
قوم بنی اسرائیل که در
قرآن از آن بسیار یاد شده، در حوزههای مختلف، از جمله
تفسیر و
تاریخ و ادبیات، و از جنبههای گوناگون مورد توجه
مسلمانان بوده است.
مقاله حاضر مشتمل است بر کلیات، ریشهشناسی، کاربرد واژه، بنی اسرائیل در
قرآن، در
عهد عتیق، در
احادیث و تفاسیر، و در ادبیات و فرهنگ عامه.
همچنین، نظر به تحقیقات فراگیر و گسترده درباره تاریخ بنی اسرائیل بر پایه مدارک باستانشناسی، گذشته از روایت
کتاب مقدس، در پایان مقاله، بخش «بنی اسرائیل در مطالعات تاریخی و باستانشناسی» درباره پیشینه این قوم خواهد آمد.
«بنی»، جمع «ابن»، غالباً به معنای فرزندانِ
پسر است؛ و اسرائیل نام دیگر یا به قولی، لقبِ
یعقوب پسر
اسحاق است که دوبار در
قرآنذکر شده است.
بنی اسرائیل دوازده سبط یا خانداناند که آنها را از
نسل دوازده پسر یعقوب میدانند.
این اصطلاح، چهل و یک مرتبه در
قرآن به کار رفته است.
آغاز تاریخ بنی اسرائیل، به حوادث حیات جد اعلای آنها،
ابراهیم، باز میگردد.
بنا به گزارشهای تاریخی، زادگاه وی در اورِکلدانیان بود، و او با مهاجرت جمعی قومش به
حرّان، بدان ناحیه منتقل شد؛ سپس از حرّان به
فلسطین مهاجرت کرد و در آنجا سکنا گزید.
فرزندان و نوادگان او، اسحاق و یعقوب، نیز در
کنعان ساکن بودند.
احتمالاً این حوادث در حدود ۲۰۰۰ـ ۱۸۰۰ ق م روی داده است.
پس از آنکه
یوسف به
مصر برده شد و در آنجا به صدارت رسید، یعقوب و پسرانش به سبب
قحطی در کنعان، به مصر رفتند و تا روزگار
حضرت موسی، که از
نسل همین قوم بود، در مصر ماندند.
بنی اسرائیل به رهبری دینی و سیاسی موسی از سلطه
فرعون رها شدند و از مصر خارج گشته به سمت کنعان حرکت کردند.
در این راه بنی اسرائیل دچار انحرافاتی میشوند از قبیل: درخواست ساختن
بت،
گوساله پرستی،
درخواست
رؤیت خدا و...
قبل از ورود به
سرزمین مقدس، هنگامی که به رود اردن رسیدند
ترس و
وحشت آنها را فرا گرفت، حضرت موسی از هر تیرهای یک نفر را به آن سرزمین فرستاد تا چگونگی وضع آنجا را گزارش دهند، آنان با مردمی زورمند و صاحب امکانات روبرو شدند و با فاش کردن این قضیه، بنی اسرائیل، تصمیم گرفتند به مصر بازگردند.
خداوند به سبب این نافرمانی، آنها را چهل سال در بیابان
تیه سرگردان نمود: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ اَربَعینَ سَنَةً یتیهونَ فی الأرضِ».
«خداوند (به موسی) فرمود: این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در
زمین (در این بیابان ) سرگردان خواهند بود» تا آن نسل عصیانگر و ترسو منقرض شده، نسل دیگری پدید آید.
اینان حدود چهل سال، که طی آن یک نسلشان از بین رفت، در
صحرای سینا سرگردان بودند تا اینکه پس از وفات موسی،
یوشع جانشین وی شد و بتدریج کنعان را
فتح کرد.
پس از استقرار در کنعان و تغییر ساختار اجتماعی بنی اسرائیل، اینان از قومی کوچنشین و دامپرور به ملتی مستقر و زارع مبدل شدند.
در نتیجه، شیوه رهبری ایشان نیز از
پدرسالاری و ریاست بزرگان
قبیله تغییر یافت و فردی قوی از نظر نظامی و شایسته اداره امور، به ریاست انتخاب شد و بدینترتیب، دوره داوران آغاز گشت.
سپس عهد پادشاهان فرا رسید که از شائول (در
قرآن: طالوت) آغاز شد و دامادش
داوود و سپس
سلیمان بر تخت سلطنت نشستند. و این، دوران اوج اقتدار این ملت بود.
با اختلاف افتادن در بین اسباط، پادشاهی به دو قسمت شد؛ در بخش شمالی، پادشاهی اسرائیل بر ده سبط حکومت میکرد و دو سبط
بنیامین و
یهودا پادشاهی کوچکی در جنوب فلسطین، به نام یهودا، پدید آوردند.
در ۵۸۷ ق م، در پی حمله
بختنصّر (نبوکدنصر) و تصرف مملکت اسرائیل و تخریب هیکل، این قوم به
اسارت به
بابل برده شد.
در ۵۳۸ ق م، با قدرت یافتن
ایران،
کوروش بابل را فتح کرد و فرمان داد تا
یهودیان به سرزمین خود بازگردند و آنها را مورد لطف و حمایت خود قرار داد.
اینان به بازسازی
معبد اورشلیم پرداختند، اما پس از بازگشت، اتحاد پایدار بین اسباط پا نگرفت و استقلال پیشین را نیافتند.
این قوم پس از ایران، به ترتیب، تحت تسلط یونانیان ـ بطلمیوسیها و سلوکیها ـ و رومیان بودند تا بالاخره در ۷۰ میلادی، که معبد دوم اورشلیم ( هیکل دوم ) تخریب گردید، دچار پراکندگی شدند.
نکته قابل توجه در تاریخ قوم بنی اسرائیل، مهاجرت آنان به
شبه جزیره عربستان، زمان این مهاجرت، نحوه مهاجرت و سکنا گزیدن ایشان در آنجاست.
تعیین زمان دقیق این مهاجرت، میسر نیست و آن را از زمان خرابی معبد دوم اورشلیم، اسارتِ بابلی به دست بختنّصر، حکومت داوود و حتی زمان حیات موسی ذکر کردهاند.
به هر ترتیب، در زمان مبعوث شدن
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
مدینه و هجرت ایشان، این یهودیان از جمله ساکنان این شهر بودند و سه قبیله مهم آنان،
بنی نضیر،
بنی قریظه و
بنی قینقاع، در جریانات اجتماعی سهیم بودند.
خطاب
قرآن به بنی اسرائیل در برخی
آیات متوجه یهودیان است.
البته درباره اینکه اقوام یهودی ساکن
جزیرةالعرب، یهودیان اصیل یا عربهای یهودی شده بودهاند، اختلاف نظر هست.
بنی (
بنین): جمع "
ابن" که در
لغت به معنی پسر است
و از ریشه (بُنِی) به معنی ساختن
عمارت و بناست و نامیدن
فرزند به "ابن" از این جهت است که پدرش او را ساخته است.
اسرائیل : واژهای
عبری است و به صورت "اسرائین" و "اسرال" نیز آمده است و
لقب یعقوب بن اسحق است به معنای کسی که بر خدا پیروز گشت.
در مقابل، برخی از مفسران
مسلمان، آن را به معنای
بنده و برگزیده خدا، گرفتهاند.
و در اصطلاحی به فرزندان و نوادگان "حضرت یعقوب" (علیهالسلام) بنی اسرائیل گفته میشود، این قوم گاهی "یهود" و گاهی "عبرانیان" نیز خوانده شدهاند.
در
قرآن کلمه «اسرائیل» دوبار، «بنی اسرائیل» چهل بار و «بنواسرائیل» یک بار آمده است همچنین "الیهود" هشت بار و یک بار هم "یهودی" آمده است و چنین بر میآید که مراد از بنی اسرائیل یهود قدیم و مراد از یهود، یهودیان معاصر حضرت رسول اکرم هستند.
نام دیگر بنی اسرائیل که در
قرآن آمده، اسباط میباشد که به معنی نوادگان حضرت یعقوب است.
واژه اسرائیل برای اولین بار در عهد عتیق
آمده که پس از پیروزی یعقوب بر
فرشته خدا در نبردی رمزآمیز، به وی چنین خطاب شده است : «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با
انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی».
ضبط اسرائیل در عبری l ¦ 'e ¦ ra ¨ Yis و در یونانی l ¦ Israe است.
درباره اینکه اصل واژه اسرائیل سریانی یا عبری است نظریات متفاوتی ابراز شده است.
جفری با توجه به اینکه حرف آغازین «یسرائیل» حذف شده و به صورت «اسرائیل» خوانده و نوشته شده است، بر آن است که این واژه به احتمال زیاد در اصل سریانی بوده، در حالی که گویتین ضبط این واژه را به صورت «اسرائیل» دلیل بر سریانی بودن نمیداند و قائل است که تلفظ «ی ِ» در ابتدای کلمه به صورت «اِ» در میان یهودیان، نظیر برخی دیگر از مردمان آرامی زبان، امری متداول بوده است.
علاوه بر این، با توجه به جزءِ دوم اسرائیل، «ئیل» یا «ایل»، به اختلاف، آن را از ریشه سریانی یا عبری دانستهاند، اما از آنجا که این واژه به صورت «اسرال»، «اسرائل» یا «اسرائین» نیز ضبط شده
تعیین ریشه قطعی این واژه به استناد جزءِ دوم آن، «ئیل»، چندان پذیرفتنی نیست.
به هر ترتیب، واژه «اسرائیل» از واژههای دخیل و واژههای غیر عربی
قرآن به شمار میرود
و
جوالیقی نامهای تمام
انبیا، جز
آدم،
صالح،
شعیب و
محمد (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم)، را غیر عربی دانسته است.
درباره معنای اسرائیل اختلاف نظر زیاد است و معانی بسیار متفاوتی برای آن ذکر کردهاند.
نظریه عامّ و رایج این است که اسرائیل با فعل عبری ª ra ¦ a ¨ S «مجاهده وسعی کردن» مرتبط است.
اما آلبرایت، از صاحبنظران این حوزه، بر این نظر است که جزء «ئیل» به معنای خدا همیشه به عنوان یک قاعده در اسامی اشخاص، حالت فاعلی دارد و به این ترتیب، این نام به هیچ وجه نمیتواند به مجاهده یعقوب با فرشته خدا اشاره داشته باشد.
گذشته از این، در هیچ جای دیگر کتاب مقدس، این فعل به این معنی به کار نرفته است.
درایور و نوث ª ra ¦ a ¨ S را در عبری با واژه عربی «صریه» به معنای «ابرام، پشتکار و پافشاری» مرتبط میدانند.
از طرفی، زاکسه، نائور و دنل|دَنِل، ریشه اسرائیل را از r § S یا r § Ys به معنای «مورد اعتماد موفق و شاد» بیان میکنند.
در آثار اسلامی، غالباً برای اسرائیل این معانی را ذکر کردهاند: «کسی که همراه خدا میجنگد»، «برگزیده خدا»، «بنده خدا».
از جمله دیگر معانی میتوان به «کسی که بر خدا مظفر گشت»، «سرباز خدا»، «محارب خدا» و «خداوند قوی است» اشاره کرد.
طبری ریشه اسرائیل را از «سَرَی» به معنای سفر کردن در
شب دانسته و نقل کرده است: وقتی یعقوب ـ در عبری به معنای غاصب جای دیگری ـ خود را به جای برادر همزادش، عیسو (عیص)، بر پدر عرضه کرد و برکت گرفت، از ترس عیسو روزها مخفی میشد و شبها به
سفر میپرداخت، ازینرو به وی نام اسرائیل داده شد.
به رغم اینکه در عهد عتیق، بصراحت از تغییر نام یعقوب به اسرائیل سخن رفته و آمده است که این نام به نشانه اعطای برکت الهی، به او داده شد، در مواضع دیگر کتاب مقدس، هم نام «یعقوب» و هم «اسرائیل» به وی اطلاق شده، و اسرائیل به گونه نامشخصی برای یعقوب و پسرانش به کار رفته است.
همچنین در متون یهودی بعدی اسرائیل، به همراه نام یعقوب به کار رفته و نسبت به آن از اهمیت بیشتری برخوردار است.
با افزایش تعداد فرزندان و نوادگانِ یعقوب، قوم ایشان بنی اسرائیل نامیده شد که یازده پسر یعقوب ـ
رؤبین،
شمعون،
لاوی، یهودا،
زبولون،
یسّاکار،
دان،
جاد،
اشیر،
نفتالی و
بنیامین ـ و دو نواده وی از یوسف ـ افرایم و منسی ـ را به عنوان سبط دوازدهم شامل بود.
البته بنابرنظری دیگر، سبط لاوی از این دوازده سبط ـ با محاسبه دو نواده یوسف به عنوان دو سبط ـ متمایز و به عنوان سبط سیزدهم شناخته میشود.
هنگامی که در زمان پادشاهی
رِحُبُعام، فرزند سلیمان، مملکت بنی اسرائیل، که همان قوم یهود یا عبرانیان بودند، دو قسمت شد، بخش شمالی آن به نام اسرائیل ـ که ده سبط در آن به سر میبردند ـ و بخش جنوبی به نام یهودا ـ که دو سبط یهودا و بنیامین در آن زندگی میکردند ـ خوانده شد.
پادشاهی اسرائیل در ۷۲۱ ق م به دست آشوریان از بین رفت و تنها حکومتِ جنوبی یهودا باقی ماند که ساکنان آن را «یهودیم » نامیدند، و این قوم را از این پس یهودی خطاب کردند.
با وجود این، نام اسرائیل که اشاره به کل قوم یهود داشت، همچنان در متون یهودی ـ بویژه در آگاده (بخش قصههای تلمود) ـ کاربرد داشت.
همچنین اصطلاح «ارض اسرائیل» نیز برای اولین بار در میشنا برای سرزمین بنی اسرائیل به کار رفته است.
محققانی که حیات شیوخ (آباء) را به عنوان شخصیتهای تاریخی منکرند و آنان را افسانهای میپندارند، معتقدند که نظام دوازده قبیلهای بنیاسرائیل متعلق به دورههای تاریخی بعدی است که در فلسطین شکل گرفته است.
اما گذشته از گزارش سفر پیدایش، که غیر تاریخی فرض میشود، کاربرد نامهای یعقوب و اسرائیل در متون عبری کهن گزارش شده است.
احتمالاً نام اسرائیل حداقل در دوره داوران برای این قوم به کار میرفته و مشهور بوده است.
همچنین ذکر این واژه در کتیبه مرنپتاح، متعلق به ۱۲۲۵ ق م، بصراحت وجود قوم اسرائیل را در فلسطین اثبات میکند و نشان میدهد که اینان در
قرن سیزدهم ق م به این نام شناخته میشدند.
در عهد جدید، اسرائیل برای قوم و اخلاف
یهود و نیز به معنای قومی که با خداوند عهد بستند به کار رفته و بیشتر طبیعت روحانی آنها موردنظر بوده تا هویت تاریخیشان.
از دیدگاه
مسیحیت و
الهیات جدید ـ که ارتباط خونی را نمیپذیرند ـ اسرائیل زمان حاضر که وعده نجات به او داده شده همان کلیساست.
اسرائیل، به معنای خاص، در متون یهودی بر مردم عوام ـ در مقابل کاهنان و لاویان ـ اطلاق میشود.
فرقهای یهودی نیز، که از هزاران سال پیش در
هندوستان به سر میبرند و ساکن
بمبئی هستند، خود را بنی اسرائیل (بنی اسرائیل) میخوانند و از نسل اسباط دهگانه میشمارند.
گذشته از نام بنی اسرائیل، کل قوم یهود را «بیت یسرائیل» و «أَم یسرائیل» به معنای مردم اسرائیل نیز خواندهاند.
از کاربرد «بنی اسرائیل» در دوره پیش از
اسلام، در عربیِ شمالی، اثری باقی نمانده، اما صورتی از آن در کتیبههای عربستان جنوبی (
یمن) به کار رفته است.
احتمالاً این نام برای مردم روزگار پیامبر اکرم آشنا بوده است.
با وجود این، در شعر جاهلی موثق ذکری از آن یافت نشده، در حالی که اصطلاح یهود و نصاری در
شعر و فرهنگ جاهلی رایج بوده است.
در
قرآن، در
آیات مکی فقط بنی اسرائیل آمده، اما در آیات مدنی یهود و نصاری نیز به کار رفته است.
به نظر بیشتر مفسران، نام اسرائیل در
قرآن به حضرت یعقوب اشاره دارد و احتمالاً این استنباط به نوعی متأثر از متون پیشین بوده است.
در
آیه ۹۳
سوره آل عمران آمده است که همه چیز بر بنی اسرائیل
حلال بود مگر آنچه اسرائیل پیش از نزول
تورات بر خود
حرام کرده بود.
گویا اسرائیل پیش از نزول تورات بر موسی، به نوعی مصدر تشریع بوده است.
در آیه ۵۸
سوره مریم نیز نام اسرائیل پس از آدم،
نوح و ابراهیم ذکر شده و انبیای نسل ایشان، از کسانی برشمرده شدهاند که خداوند بر آنان
نعمت بخشیده، و ایشان هدایت یافته و برگزیده شدهاند.
در آیات پیش از آن
از پیامبرانی همچون ابراهیم، اسحاق و یعقوب، موسی،
اسماعیل و
ادریس یاد شده است.
کثرت اشاره و خطاب به بنی اسرائیل، و ذکر فراوان حوادث راجع به آنان به عنوان قوم موسی، در
قرآن مبین اهمیت فراوان این قوم نزد
مسلمانان و نیز آشنایی عربها با ایشان در پیش از اسلام و در صدر اسلام است.
واژه بنی اسرائیل، ۲۲ مرتبه در آیات مکی و نوزده بار در
آیات مدنی به کار رفته است.
شخص حضرت موسی، به عنوان پیامبر صاحبِ
شریعت راستین و
کتاب الهی بسیار مورد توجه
قرآن، بویژه در آیات مکی، است.
نام وی ۱۳۶ مرتبه ذکر شده، هر چند هیچیک از سوره های
قرآن به نام او نیست.
حوادث موسی و قوم وی و تاریخ یهود، آیات متعددی از سورههای مختلف
قرآن را به خود اختصاص داده که برخی از مطالب آن چند بار ذکر شده است.
به روایت
قرآن، بنی اسرائیل، تحت سلطه فرعون، روزگار سختی میگذراند.
فرعون آزار ایشان را به نهایت رسانده بود، به طوری که پسران آنان را میکشت و
زنان و دخترانشان را زنده نگه میداشت.
موسی به نحوی معجزهآسا متولد شد و در دربار فرعون رشد یافت.
او روزی، به قصد کمک به یک
سبطی، با فردی قبطی درگیر شد و قبطی به
قتل رسید؛ سپس موسی دریافت که در دفاع از سبطی اشتباه کرده است.
با این حال، مرد سبطی موسی را تهدید کرد، و او بهناچار از مصر گریخت و به مدین رفت و در آنجا با
دختر شعیب
ازدواج کرد.
حضرت موسی (علیهالسلام) پس از سالها، در راه بازگشت به مصر، به
رسالت مبعوث شد.
خداوند به او فرمان داد تا برای هدایت فرعون و نجات بنی اسرائیل نزد فرعون برود و پیامش را ابلاغ کند، اما فرعون از پذیرش سخن حق و
پرستش خداوند یگانه و رها ساختن بنی اسرائیل سرباز زد.
پس از آن، خداوند قوم فرعون را به بلاهای گوناگون، از
طوفان و قحطی و
ملخ و
خون (تبدیل شدن
آب به
خون) و جز آنها، گرفتار کرد و در هر گرفتاری فرعون قول میداد که در صورت رفع آن
ایمان بیاورد، ولی باز از قول خود بر میگشت.
تا آنکه خداوند به موسی دستور داد که بنی اسرائیل را شبانه از مصر حرکت دهد.
فرعون و سپاهش، موسی و قومش را دنبال کردند.
به قدرت خداوند
دریا شکافته شد و ایشان از آن گذشتند، اما فرعونیان هلاک شدند.
از این پس، حوادث این قوم در حرکت به سوی سرزمین موعود، کنعان، ذکر میشود.
موسی به فرمان خدا به
کوه طور رفت و در میقاتی که سی شبانه روز تعیین شده بود اما ده
روز نیز بدان اضافه شد، الواح فرمانهای الهی را دریافت کرد و نزد قوم بازگشت و دید که قوم، بر اثر حیله
سامری، به گوساله پرستی روی آورده و گمراه شدهاند.
موسی بر آنان و برادر خویش، هارون که وی را در غیاب خود جانشین کرده بود،
خشم گرفت و از قوم خواست تا
توبه کنند، و سامری را مجازات کرد.
از این پس، درخواستهای نه چندان معقول و بیشتر بهانه جویانه قوم آغاز شد و به رغم مشاهده آیات و نعمات الهی، هدایت نیافتند و سر
تسلیم فرود نیاوردند، و از موسی خواستند تا خدا را آشکارا ببینند؛ پس دچار
عذاب صاعقه شدند.
خداوند
ابر را به نشانه عنایت و نعمت الهی بر ایشان سایبان گرداند و بر آنان «
منّ و سلوی»، نازل کرد؛ با آنان میثاق بست و کوه طور را بر فراز سرشان برافراشت اما اینان باز نافرمانی کردند.
خداوند از آنان خواست تا به هنگام ورود به شهر مقدس، به حالت
سجده و
احترام وارد شوند اما آنان از این امر سرپیچی کردند و دچار عذاب شدند.
هنگامی که قوم تشنه شدند، موسی به امر خدا عصای خویش را بر سنگ (یا کوه) زد و دوازده چشمه برای دوازده سبط پدید آمد.
آنگاه که قوم لب به
شکایت گشودند و از یکنواختی
طعام ابراز نارضایتی کردند و خواستار انواع
حبوبات و
سبزیجات شدند، خشم خداوند نصیبشان گردید.
ناسپاسی و نافرمانی این قوم در سرپیچی از فرمان الهی برای
جهاد با
دشمنان آنجا به اوج خود میرسد که دعوت موسی برای جنگ را با این سخن پاسخ میدهند که ما اینجا نشستهایم، تو و خدایت بجنگید (فاذهب أنت و ربّک فقاتِلا اِنّا هی'هنا قاعدون).
خداوند سزای این سستی و کاهلی را چهل سال سرگردانی قرار داد.
در دورههای بعد از موسی نیز این قوم به نافرمانی ادامه دادند و دست به قتل انبیای خود زدند و به علت نگه نداشتن حرمت «یوم السبت» (روز شنبه) مورد
لعن داوود و
عیسی قرار گرفتند و
مسخ شدند.
از معروفترین داستانهای این قوم در
قرآن، قصه گاو بنی اسرائیل است در بلندترین سوره
قرآن، که به مناسبت ذکر این داستان، «
بقره» نامیده شده است.
خداوند از بنی اسرائیل میخواهد تا به منظور شناسایی
قاتلِ یک جنایت گاوی
ذبح کنند، اما قوم از سر بهانهجویی بارها از صفات و مشخصات گاو
سؤال میکنند تا شاید از انجامش سر باز زنند، ولی سرانجام گاو را میکشند.
خداوند امر میکند تا قسمتی از بدن گاو ذبح شده را به
مقتول بزنند.
مقتول زنده میشود و قاتل خود را معرفی میکند.
در مجموع، مطابق تصویر بنی اسرائیل در
قرآن، اینان قومی در خور توجه و عنایت خداوند بودند که خدا آنان را بر مردم
جهان برتری بخشید و
وارث زمین کرد.
اینان از نسل کسانی بودند که نوح آنها را در
کشتی همراه خود برد.
خداوند با ایشان میثاق و
عهد بست،
و نعمتها و آیات و نشانههای گوناگون برای هدایت و نجات آنان مقرر فرمود.
اما بنی اسرائیل با بهانهجویی و فساد پیاپی و زیر پانهادن احکام و سرپیچی از
شریعت، دست به قتل انبیا زدند و حقایق را کتمان کردند و دچار
قساوت و سنگدلی شدند و به لعن گرفتار آمدند.
همچنین آیات ۴ـ ۸
سوره اسراء را اشاره به عقوبت تبعید و ویرانی اولین و دومین معبد اورشلیم دانستهاند.
وقایع بنی اسرائیل در عهد عتیق، بویژه در سفر خروج، بتفصیل آمده و کلمه اسرائیل در کتاب مقدس بیش از ۲۵۰۰ مرتبه تکرار شده است.
به روایت عهد عتیق، پس از تولد موسی و رشد وی در دربار فرعون، و به مدین رفتن و ازدواج کردن او، وی از جانب خداوند یگانه، یَهْوه، مبعوث شد تا پسر و نخست زاده وی، اسرائیل، را نجات بخشد.
اما فرعون تسلیم دعوت وی نگردید، و حتی نزول بلاهای نُهگانه نیز ـ علاوه بر معجزات موسی ـ بر او اثر نکرد و نهایتاً در تعقیب بنی اسرائیل که به یاری موسی از مصر خارج شده بودند در رود اردن یا
دریای سرخ غرق گردید.
بنی اسرائیل از راه صحرای بحر قلزم راهی کنعان شدند و استخوانهای یوسف را به
وصیت خود وی به همراه خویش بردند.
نزول «منّ و سلوی » برای ایشان، جوشیدن دوازده چشمه آب از صخره حوریب، خطاب مستقیم خداوند و رؤیت جلال وی، میقات چهل شبانه روزه موسی با یهوه و الواح ده فرمان و گوساله پرستی از جمله وقایع مهم مذکور در تورات است.
خدا به سبب پرستش گوساله بر قوم خشم گرفت، و موسی به کشتار قوم فرمان داد.
گزارش تاریخ بنی اسرائیل در اسفار دیگر ادامه مییابد تا اینکه در پایانِ سفر تثنیه
روایت از
دنیا رفتن موسی در موآب، کنار سرزمین کنعان، ذکر میشود.
اینان به سزای ناسپاسی خود، تا چهل سال پس از خروج از مصر اجازه ورود به سرزمین موعود را نیافتند و موسی تنها اجازه یافت تا سرزمین وعده داده شده به ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ببیند و پس از آن چشم از دنیا فروبندد.
این گزارش در پنج سفر اول، تورات، آمده است.
ادامه حوادث این قوم در دو بخش دیگرِ عهد عتیق، به نام «نبییم» و «کتوبیم»، ذکر میشود؛ از جمله جانشینی
یوشع، سکنای بنی اسرائیل در سرزمین موعود، دوره داوران، عهد پادشاهان، پادشاهی داوود و سلیمان، تبعید پنجاه ساله بنی اسرائیل به بابل و بازگشت آنان به اورشلیم و ظهور انبیا در میان ایشان.
به طور خلاصه، میتوان گزارش عهد عتیق را اینگونه بیان کرد که موسی به عنوان بنیانگذار پرستش یهوه، بنی اسرائیل را به حکم وی از مصر خارج کرد و به صحرای سینا آورد، اما این قوم به لوازم لطف خاص الهی عمل نکردند و میثاقها را شکستند.
به این ترتیب، تاریخ آنان به صورت تاریخ متناوبی از نزول نعمت و
بلا گردید.
درباره مشابهتهای فراوان میان حوادث مذکور در
قرآن و روایت سفر خروج عهد عتیق، نظریات متفاوتی ابراز شده است.
بنابر نظر گویتین ترتیبِ ذکر این حوادث در
قرآن مطابق با ترتیب تاریخی مذکور در سفر خروج است، و حتی کاربرد «بنی اسرائیل» به جای «اسرائیل » ـ که از نظر وی در میان
عرب رایج بوده ـ متأثر از تعبیر «
فرزندان اسرائیل» در این سفر است، در حالی که برخلاف وی،
وات معتقد است که جزئیات فراوانی از داستان طفولیت به بعد موسی در
قرآن به گونهای مجزا و نه به ترتیب توالی زمانی بیان شده است.
از آنجا که این داستان چندین مرتبه و با ترتیبهای مختلف در
قرآن آمده، داوری در اینباره مشکل و غیرقطعی است.
آشکار است که
قرآن، همچون کتابی تاریخی به روایت حوادث این قوم نپرداخته بلکه بیشتر از جهت عبرت آموزی و تذکر نکات اخلاقی بدان نظر داشته است.
نظر به دیدگاه خاص اسلام در وحدت هدف
ادیان، و این که «اسلام» رسالت همه انبیاست و حتی در مورد برخی احکام تصریح میکند که این احکام در دینهای قبل نیز سابقه داشته است، این مشابهتها توجیهی درخور مییابند.
در تحلیلی از آرای منتسب به یهودیان در
قرآن، این اعتقادات مختص به فرقهای از یهودیان دانسته شده است نه همه آنها.
در مجموع، بنی اسرائیل در
قرآن به معنای قوم کهن بنی اسرائیل و قوم همراهِ با موسی است اما به مفهوم عامتر به یهود نیز اشاره دارد؛ به عنوان نمونه، ظهور عیسی در میان بنی اسرائیل.
در آیاتی که آشکارا راجع به افراد حاضر در زمان پیامبر اکرماند، مراد از بنی اسرائیل، یهود مدینه است و بیشتر مفسران نیز ملامتهای شدید
قرآن از بنی اسرائیل را متوجه یهودیان مدینه دانستهاند.
در احادیث نیز همچون
قرآن، بنی اسرائیل بر اسرائیلیان کهن و نیز بر یهود و نصاری دلالت دارد و هرگاه به معاصران اطلاق شده، غرض عمدتاً یهود بوده است.
به عنوان نمونه، در
حدیث افتراق، بنی اسرائیل مترادف با یهود به کار رفته است و به هفتاد و دو فرقه بنی اسرائیل اشاره شده است.
به نظر اشتاین اشنایدر، این تقسیمبندی احتمالاً میتواند به نوعی حاکی از هفتاد و دو نقیبی باشد که موسی از میان اسباط دوازدهگانه برگزید.
بنی اسرائیل مورد اشاره در حدیث «حدّثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج» را مترادف با
اهل کتاب دانستهاند.
در احادیث، عمدتاً بر صفت
پرهیزگاری و اهل عبادت بودن بنی اسرائیل تأکید شده است.
در دورههای بعد، کاربرد واژه اسرائیلی برای یهودیان یا افرادی از ایشان که به اسلام گرویده بودند، از واژه یهودی مؤدبانهتر بود، همانطور که
صفیه، همسر پیامبر اکرم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم)، از بنی اسرائیل و نسل
هارون بن عمران معرفی شده است.
در برخی احادیث نیز بنی اسرائیل به عنوان برادر مسلمانان معرفی شدهاند که ایشان تلخی، و مسلمانان حلاوت روزگار را چشیدهاند.
حضرت علی (علیهالسّلام) به سرگردانی بنی اسرائیل در تیه اشاره کرده و خطاب به مردم زمان خویش، فرموده است که به سبب روی گرداندن از حق، شما نیز دچار سرنوشت آنان میشوید.
در تفاسیر نیز، همچون
قرآن و حدیث، بنی اسرائیل به معنای یهود، یهود و نصاری،
احبارِ یهود و اهل کتاب به کار رفته است،
و خطاب به بنی اسرائیل در
قرآن را خطاب به احبار و عالمان دینی این قوم دانستهاند، چرا که تنها اینان به اخبار گذشتگان و داستانهای آنها آگاهی داشتند.
همچنین این خطاب را در برخی آیات ناظر بر یهودیان ساکن مدینه یا اطراف آن ذکر کردهاند.
در تفاسیر، به تبع تأکید
قرآن، بر مباحثی چون برتری یا تفضیل بنی اسرائیل، تشریع قوانین الهی برای ایشان، و نعمتهای خداوند بر آنان توجه بیشتری شده است.
در تفسیر آیات گویای برتری آنان بر «عالمین»
آوردهاند که مراد از «عالمین» اراده خصوص بوده، یعنی اینان در زمان خویش بر همه برتری داشتند و منظور از بنی اسرائیل، آبا و اسلاف ایشان است.
علاوه بر این، به استناد آیه ۱۱۰
سوره آل عمران : «کنتم خیرَ اُمَّة اُخرجت للنّاس»، مسلمانان بهترین امت معرفی شدهاند.
بیضاوی علت تفضیل قوم بنی اسرائیل را کثرت انبیایی میداند که در میان آن قوم مبعوث شدهاند.
مفسران، به تبعیت از
قرآن، عیسی را از انبیای بنی اسرائیل معرفی کردهاند و آوردهاند که این قوم، به سبب شکستن حرمت روز سبت، مورد لعن داوود قرار گرفتند.
عیسی نیز بنی اسرائیل را لعن کرد و اینان به صورت میمون درآمدند.
برخی مفسران این مسخ را نه در صورت و ظاهر، بلکه در قلوب ایشان دانستهاند.
در تفسیر آیه ۳۲
سوره مائده «و مِن أجل ذلک کَتبنا علی بنی اسرائیل» نوشتهاند که ابتدای کتابهای الهی و تعیین اولین احکام و قوانین دینی به موسی و تورات باز میگردد.
اکثر مفسران به جزئیات وقایع موسی و قوم وی نظر داشتهاند؛ از آن جمله است: داستان تولد موسی
خروج از مصر و شکافته شدن دریا
(در حدیثی منقول در
صحیح بخاری روز نجاتِ موسی
روز عاشورا دانسته شده است.) گوساله پرستی، داستان کشتن
گاو به امر خداوند و بهانهجوییهای قوم، توضیح «منّ» و «غمام».
گفتنی است که اطلاعات تاریخی تفاسیر درباره بنی اسرائیل عمدتاً متأثر از متون پیشین یهودی است؛ به عنوان نمونه، معرفی اسباط دوازدهگانه، ذکر نام فرعون زمان یوسف و موسی؛ تعیین شهری که در
قرآن از آن با عنوان «القریة» و «الارض المقدسة» تعبیر شده و، به اختلاف،
دمشق، فلسطین، اریحا یا
اردن ذکر کردهاند؛ سرگذشت این قوم پس از موسی و جانشینی
یوشع بن نون؛ و داستان
طالوت و
جالوت.
کاربرد و اشاره به جزئیات و تفاصیلِ وقایع بنی اسرائیل، بویژه مواردی که در آیات
قرآن مطرح شده، جهت
تمثیل و
کنایه و پندآموزی در ادبیات فارسی، اعم از
نظم و
نثر، بسیار معمول و فراوان است.
اما از واژه اسرائیل یا بنی اسرائیل کمتر استفاده شده و بیشتر واژه یهود و گاه جهود به کار رفته است.
بیش از هر مورد، در مثنوی به عنوان گنجینهای از حکایتها و تمثیلها، می توان اشاراتی به وقایعِ این قوم یافت که اغلب برگرفته از کتابهای تاریخی و تفسیری و حدیثی است.
مولوی داستان درگیری یکی از
مصریان با فردی از بنی اسرائیل را تحت عنوان «نزاع قبطی و سبطی» آورده است.
همچنین در
مثنوی مولوی، از قصه گاو، داستان معروف موسی و شبان، داوری داوود و امثال آن میتوان نام برد.
در فرهنگ عامه، رایجترین تمثیل درباره این قوم «ایراد بنی اسرائیلی» است که حاکی از خردهگیریهای بسیار و نابجاست و به اعتراضات بنی اسرائیل درباره مائده، بهانههایشان در ذبح گاو، طلب رؤیت خدا، و امتناع از دخول به ارض مقدس اشاره دارد.
مولوی
با بیانی زیبا این قضایا را مطرح کرده است.
اسرائیل نامی است که به یعقوب اطلاق شده است، و سپس احفاد او این نام را عنوان سیاسی ـ دینی خود قرار دادهاند.
هر چند ابراهیم پدر این قوم به شمار میآید، اسباط بنی اسرائیل، تبار خود را از ابراهیم به اسحاق و یعقوب، که برکتهای اعطا شده به وی
نشانه عنایات خاص خداوند نسبت به اوست، رساندهاند و دوازده پسرِ یعقوب، تاریخ بنی اسرائیل را پدید آوردهاند.
این بخش، با استناد بر عهد عتیق، آثار باستانشناسی و متون تاریخنگاران باستان نوشته شده است.
عهد عتیق دو روایت از تاریخ بنی اسرائیل به دست میدهد:
روایت اول، از اسفار پنجگانه شروع میشود و در کتابهای
یوشع،
داوران،
سموئیل و پادشاهان ادامه مییابد.
از آغاز خلقت تا تبعید مردم مملکت یهودا در ۵۸۷ ق م به بابل در این روایت آمده است.
روایت دوم، بعضاً به طور موازی، مشتمل بر کتابهای تواریخ ایام، عِزرا و نحمیاست .
در این روایت نیز شجرهنامه آنها تا آدم دنبال شده، اما بر تاریخِ خاندان داوود، در پادشاهی جنوبی و آداب و مناسک هیکل، تأکید بیشتر شده است.
تاریخ بعد از تبعید، بازگشت آنان به فرمان کوروش و اصلاحات نحمیا (۴۴۵ ق م) نیز در این روایت آمده است.
آثار باستانی به دست آمده در فلسطین و سرزمینهای مجاور در سدههای گذشته، تا حدی تاریخ بنی اسرائیل را روشن کرده است.
از جمله این آثار مهم، می توان به این موارد اشاره کرد:
کتیبه موآبی که حاوی گزارشی از برخورد میان موآبیان و اسرائیلیان در دوره تقسیم قلمروهای حکومتی است؛ رسالههای لاخیش (لاکیش)، که تصویری از زندگانی دوره حمله بختنّصر (نبوکدنصر) به یهودا را به دست میدهد.
طومارهای بحرالمیت، که منبعی مکتوب برای مطالعه زندگانی فرقههای یهودی در دو قرن قبل از مسیحیت است؛ و کشفیات نوزی و ماری، که موجبات تبیین دوره آبا (شیوخ) را فراهم آورده است.
منابع تاریخ بنی اسرائیل پس از نحمیا چندان زیاد نیست.
کتاب مجعول اول مکابیان، اثر فلاویوس یوسفوس (ح ۳۷ـ۱۰۰ میلادی) در تاریخ جنگهای یهودیان و کتاب روزگار باستان یهودیان به تاریخ یهودیان تا یکی دو قرن پس از سقوط اورشلیم در ۷۰ میلادی پرداختهاند.
بنابر روایات کتاب مقدس، تاریخ بنی اسرائیل از دعوت ابراهیم آغاز میشود، یعنی هنگامی که او در اورکلدانیان ـ غالباً آن را با
تَلّ مقیر در جنوب بینالنهرین یکی میدانند ـ ساکن بود (ح ۲۰۰۰ ق م).
اسرائیلیان دورانِ آبا، با شهر حرّان در شمال
بین النهرین، روابط نزدیکی داشتند.
از آنجا که در کتاب مقدس، بینالنهرین شمالی موطن اسرائیلیان معرفی شده، اورِ شمالی زادگاه احتمالی ابراهیم بوده است.
اسحاق و یعقوب هر دو ساکن کنعان بودند، اما یعقوب بعدها به مصر رفت.
پسران یعقوب در زمان قحطی، برای یافتن غذا، به مصر رفتند و دریافتند برادرشان یوسف، که به
بردگی فروخته شده بود، در آنجا به صدارت رسیده است.
یوسف پدر و برادرانش را تشویق به مهاجرت به مصر کرد؛ و آنان تا زمان موسی در آنجا ماندند.
بخش شرقیِ دلتا، معروف به جوشن، موطنِ موقت بنی اسرائیل شد.
بنی اسرائیل، در زمان خروج، مصر را ترک کردند و پس از یک نسل سرگردانی وارد کنعان شدند.
بنی اسرائیل بخشی از دو گروه بزرگ قومی را تشکیل میدهند:
سامیان و
عبرانیان.
سامیان مذکور در کتاب مقدس
مشتملاند بر آشوریان، آرامیان و برخی قبایل عرب، همچنین نیاکانِ بنی اسرائیل.
یکی از
اخلاف شِم Shem، عبر|عِبِر Eber
نام داشت که «عبری»ها (عبرانیان) نام خود را از وی گرفتند.
ابراهیم یکی از اخلاف عبر بود، و «عبری» واژهای فراگیرتر از اصطلاح متأخرترِ «بنی اسرائیل» بود.
گروههایی که به عنوان خابیرو (خاپیرو) یا آپیرو شناخته میشوند در مکتوبات مناطق ماری، نوزی، اوگاریت و عمارنه (تل العمارنه|تلُّ العمارَنَة)، توصیف شدهاند.
اینان را قومی بیرون از مرزهای جوامع شهری سازمان یافته در هزاره دوم ق م دانستهاند.
واژه «عبری» با «بنی اسرائیل» برابر و معادل نیست، اما احتمالا بنی اسرائیل بر ساکنان دولت ـ شهرهای کنعان اطلاق میشده است که پیش از فتح آن سرزمین به دست
یوشع، در آنجاها میزیستهاند.
خانواده اولین واحد مطرح شده در تاریخ، به روایت کتاب مقدس، است.
ابراهیم با خانواده و غلامانش، جماعت بزرگی پدید آورد.
بیگمان، خدمتکاران و افرادی که داوطلبانه با وی همراه بودهاند، بیتوجه به تبارشان، بنی اسرائیل شمرده شدهاند.
اسرائیلیان متأخر شامل نژادهای متعددی میشدند: اموریان، حورانیها، حتّیها و آرامیان .
بنا به سفر پیدایش،
تارِح، پدر ابراهیم، از سرزمین اور به ناحیه حرّان در شمال غرب بینالنهرین مهاجرت کرد.
هر چند در تعیین زمان دقیق این مهاجرت جای بحث هست، تاریخ ۲۰۰۰ ق م برای هجرت ابراهیم پذیرفتنی است.
تارح راضی بود که در حرّان بماند اما ابراهیم، که متوجه خطاب خداوند بود، به سمت سرزمین کنعان حرکت کرد.
در «رسالات ماری» نامهایی مشابه آنچه در کتاب مقدس آمده ذکر شده است؛ Abam-ram برای «اَبْرام» و Jacob-el، برای یعقوب.
اسرائیلیان داوطلبانه و به دعوت یوسف وارد مصر شدند، اما فرعونهای بعدی ناموافق با آنها ایشان را برده ساختند.
بنابر سفر پیدایش،
مدت اقامت کامل آنها چهار صد سال و بنا به سفر خروج،
۴۳۰ سال بود.
احتمالاً ۴۳۰ سال زمان اقامت آنها در کنعان (۲۱۵ سال) و مصر (۲۱۵ سال) بوده است.
بنی اسرائیل، که در مصر روزگار سختی میگذراندند، به درگاه خداوند
استغاثه کردند و خداوند موسی را نزد ایشان فرستاد.
پس از نزول چندین بلا بر سرزمین مصر، موسی این قوم را از شمال دریای سرخ، به سمت صحرای سینا هدایت کرد.
بنابر کتاب اول پادشاهان،
سلیمان بنای هیکل (معبد اورشلیم) را در سال ۴۸۰ خروج بنی اسرائیل از مصر، آغاز کرد.
اولین سال حکومت سلیمان را حدود ۹۷۰ ق م دانستهاند.
پس زمان خروج، حدود ۱۴۵۰ ق م و در زمان توتموس سوم (۱۴۹۰ـ ۱۴۳۵ ق م) بوده است.
مشهور است که وی اسرای آسیایی را در طرحهای ساختمانی عظیمِ خود به بیگاری میگرفته است.
اگر خروج در ۱۴۴۰ ق م صورت گرفته باشد، پس بنی اسرائیل چهل سال بعد، در حدود ۱۴۰۰ ق م، به اریحا حمله کردهاند.
اولین ذکر تاریخی واقعی از بنی اسرائیل در مدارکِ مصری، واژه «اسرائیل» در کتیبه مرنپتاح (۱۲۲۴ـ۱۲۱۶ ق م) است.
فرعون مرنپتاح، ادعا میکند که بر «قوم اسرائیل » پیروزی قطعی یافته است.
به این ترتیب، این «آخرین تاریخی» است که برای خروج داریم.
قطعا بنی اسرائیل حدود ۱۲۲۰ ق م در فلسطین بودهاند.
مهمترین حادثه چهل سال سرگردانی در نزدیکی
کادِش، دریافت فرامین در کوه طور بود.
در آنجا موسی ده فرمان را دریافت کرد، و خیمه مقدس بنابر تعلیمات
وحی بنا شد.
داخل خیمه مقدس، اتاقی به نام مقدس مقدسات (یا مقدسترین مکان)، به منزله
عرش خداوند اسرائیل بود.
تابوتِ عهد مقدس و دو لوحه ده فرمان را در آنجا نهاده بودند.
بنی اسرائیل بیایمان از
رهبری موسی سرپیچیدند و از ورود به کنعان امتناع کردند و یک نسل کامل آنها در صحرا هلاک شد.
پس از رحلت موسی بود که بنی اسرائیل را
یوشع به داخل کنعان رهبری کرد.
پیروزیهای به دست آمده در ماوراء اردن، مقدمهای برای پیروزیها در خودِ سرزمین موعود شد.
سیحون و اُگ، دو پادشاه قدرتمندِ حاکم بر آمون و باشان، پیش از آنکه
یوشع قومش را به سوی فلسطین غربی هدایت کند، شکست خوردند.
پس از گذشتن از رود اردن،
یوشع اردوی خود را در جلجال مستقر کرد.
در آنجا دوازده سنگ نمادین را که از اردن آورده بودند بر هم نهاده ستونی افراشتند تا نماد
ایمان به خدا باشد.
در این زمان، بنی اسرائیل
یوشع را جانشین موسی دانستند، و تغییراتی در ایشان پدید آمد.
نزول «منّ» غیبی متوقف شد و بنی اسرائیل از محصولاتِ سرزمین کنعان تغذیه کردند.
رسمِ ختان، که گویا در زمان سرگردانی فراموش شده بود، از نو اجرا شد و عید فصح جشن گرفته شد.
نقشه سوقالجیشی
یوشع ایجاد جدایی بین نیروهای کنعانی بود.
اریحا، شهری با برج و بارو و کلید دفاع کنعانیان از فلسطین مرکزی، به دست بنی اسرائیل افتاد و بلافاصله، شهر عای فتح شد.
با شکست هم پیمانان حاصور، در شمال کنعان، بزرگترین کانون مقاومت نیز از بین رفت و خودِ شهر کاملاً نابود شد.
دیگر شهرهای کوچک «که روی تپهها قرار داشت»
سوزانده نشد تا در صورت لزوم، بنی اسرائیل از آنها استفاده کنند.
پیروزیهای
یوشع چشمگیر بود، اما هنوز بسیاری از قسمتهای کنعان در زمان وفاتِ وی در دست
دشمن بود.
فلسطینیان، که قسمت عمدهای از فلسطین را در دست داشتند، تا زمان حکومت داوود، دشمن بنی اسرائیل باقی ماندند تا اینکه در زمان یهودای مکابیان اینان به عنوان خطری بالقوه کاملاً از بین رفتند.
شهرهای
فینیقیه،
صور و
صیدا و
جبیل (بوبلوس) به دست سپاه
یوشع نیفتاد و هیچگاه جزو سرزمینهای بنی اسرائیل نشد، داوود و سلیمان نیز مناسب دیدند که با این شهرها مناسبات تجاری داشته باشند.
هر چند همه سرزمین در زمان
یوشع به دست بنی اسرائیل نیفتاده بود، آن را میان اسباط تقسیم کردند تا به عنوان پیروزی محسوب شود، و همچنین تشویقی برای اسباط باشد تا به سرزمینی که برایشان مشخص شده بود داخل و در آن مستقر شوند.
سرزمین جنوب کنعان، جنوب و جنوب شرقی بحرالمیت (
بحر لوط) به یهودا تعلق یافت.
بخش مهم مرکزی کنعان به قبایل یوسف، مَنَسی و افرائیم؛ و سرزمین میان یهودا و «اسباط یوسف» به بنیامین
و دان
رسید.
اورشلیم در مرز زمینهای یهودا و بنیامین قرار داشت.
اَشیر، زِبولون، یَسّاکار و نَفتالی میراث خود را از زمینهای شمالی کشور دریافت کردند.
رِؤبین، جاد و نیمی از سبط منسی سهم خود را پیش از این در مشرق اردن دریافت کرده بودند.
به لاویان، که کارشان عبادت جمعی بود، میراث اسباط تعلق نگرفت.
برای آنها چهل و هشت شهر با مزارع اطراف یا حومه آنها در نظر گرفته شد.
شش «شهرِ پناهندگان» در میان این شهرها بود که پناهگاه کسانی بود که مرتکب قتل غیرعمد شده بودند، و آنان تا زمان
مرگ کاهن بزرگ در آنجا میماندند و پس از آن میتوانستند بدون
هراس از «قصاص خون» به خانه خود بازگردند.
این عصر دوره انحطاط معنوی بود که مشخصه آن پرستش بعل و پرستش اَشوریم
و ضعف و شکست در نبردها پس از وفات
یوشع بود.
هنگامی که بنی اسرائیل برای توبه به سوی خداوند بازگشتند، خداوند برای آنان داور و نجاتبخشی برانگیخت تا رهبریشان کند.
اسباط بنی اسرائیل، در دوران داوران، اتحادیه ضعیفی پدید آوردند.
فقدان حکومت مرکزی قدرتمند در این دوره مشهود است؛ و اختلافات بین اسباط بدین امر دامن میزد و موجب
هرج و مرج میگردید.
حملات همسایگان نیز مزید بر علت بود.
در کتاب مقدس، دوره داوران ۴۱۰ سال دانسته شده است،
اما تطبیق این مدت با ۴۸۰ سال یاد شده در کتاب اول پادشاهان
میسر نیست، و شواهد باستانشناسی نیز دوره بسیار کوتاهتری را در نظر میگیرد.
در مجموع، ارائه گاهشماری این دوره مقدور نیست.
از جمله داوران، عُتنئیل، آهود، تولا از یسّاکار و جیر از جیلاد و شمعون، که از همه مفصلتر شرح وقایع وی آمده، شایان ذکرند.
کتابهای اول و دوم سموئیل آغاز عصر طلایی اسرائیل را گزارش میکند؛ دورهای از تاریخ که اسرائیل قدرتی جهانی بود، اما شرایط جهانی در قرن یازدهم و دهم ق م نوعی خلا قدرت پدید آورده بود.
دوره فرمانروایی تاریخ مصریان به پایانی نه چندان شکوهمند رسیده بود.
پس از مرگ رامسس سوم (۱۱۴۴ ق م) فرعونهایی ضعیف بر مصر فرمان میراندند.
در شرق تیگلت پیلسر اول (۱۱۱۵ـ۱۰۷۷ ق م) زمینه را برای امپراتوری آشوریان پدید آورد و پس از مرگ او تا زمان به قدرت رسیدن آشور نصیرپال دوم (۸۸۵ ق م)، حدود چهل سال پس از مرگ سلیمان، اسرائیل عصر طلایی خود را زیر فرمان شائول، داوود و سلیمان میگذراند.
با استقرار حکومت پادشاهان، تهدیدات فلسطینیها که در بخش جنوب غربی کنعان ساکن بودند، به کمترین اندازه رسید.
به حکومت چند تن از داوران میپردازیم.
سموئیل آخرین تن از داوران،
کاهن
و نبی
بود.
به رهبری او، اسرائیل از گروهی طوایف کم و بیش مستقل با
آداب و رسوم مشترک و ایمان مشترک به خداوند، به پادشاهی کوچکی در فرمان شائول (در
قرآن : طالوت) و سپس داوود تبدیل شد.
سموئیل پرستش بعل و عشتاروت،
خدایان کنعانی، را
نهی کرد.
بنی اسرائیل پادشاهی میخواستند تا ایشان را رهبری کند، همچنانکه مردم دیگر داشتند.
سموئیل از درخواست مردم برای داشتن شاه ـ بویژه در جنگها ـ دلسرد و نومید شد؛ و این به نوعی بیانگر طرد حکومت الهی و خود سموئیل به حساب میآمد.
پس وی به دنبال اولین پادشاه برآمد.
انتخاب شائول از سبط کوچک بنیامین، در مقابل سبط افرائیم در شمال و یهودا در جنوب، که با یکدیگر رقابت داشتند، و شجاعت او در میدان جنگ توانست حمایت مردم را در پی داشته باشد.
نبرد با فلسطینیان، عمالقه (عمالیق) و چادرنشینان و نبردهای دیگری در زمان شائول درگرفت که کم و بیش با پیروزی همراه بود اما در جنگِ دوم با فلسطینیان، داوود بر قهرمان فلسطینیها، جالوت، پیروز و قهرمان قوم شد؛ و به این ترتیب، شائول در موضع ضعف قرار گرفت.
پس از مرگ شائول، داوود از پناهگاه خود، شهر فلسطینی صقلغ، به حبرون رفت و خود را پادشاه یهود خواند.
هنوز برخی شهرهای سوقالجیشی در دشتهای ساحلی، شفلاه و یزرعیل به دست کنعانیان و فلسطینیها بود.
یبوسیان، قبیلهای کنعانی بودند
که شهر قدیمی اورشلیم را اشغال کرده بودند.
آنها این شهر را یبوس میخواندند.
در کتیبههای آرامی (ح ۱۴۰۰ ق م) این شهر اوروسالم به معنای «شهر صلح و سلامتی» یا «شهر سالم» (سالم، یکی از خدایان کنعانی) نامیده شده است.
اورشلیم به دست یوآب، فرمانده سپاه داوود، فتح شد و « شهر داوود» نامیده شد.
داوود، هرچند اجازه بنای هیکل را نداشت، طرح اولیه بنای آن را ریخت.
او، با انتقال تابوت از غربِ مرزهای بنیامینیها به اورشلیم (پایتخت جدید)، عبادت را در اورشلیم متمرکز ساخت.
تابوت در اورشلیم نصب شد و تا زمان تبعید (۵۸۷ ق م) در آنجا باقی ماند.
از نظر سیاسی، دورانِ حکومت داوود، دوره طلایی بنی اسرائیل به شمار میآید.
با شکست دادن آرامیها و آمونیها، حکومت وی از دریای سرخ تا
فرات را در برمیگرفت.
سلیمان وارث سلطنتی شد که بیشتر در زمان پادشاهی داوود سر و سامان یافته بود.
او برای تجدید سازمان قلمرو خود، آن را به دوازده ولایت یا حوزه اجرایی تقسیم کرد.
احتمالاً یهودا، که جزو این ولایتها ذکر نشده، مستقیماً از اورشلیم اداره میشده است.
آمده است که سلیمان از فرات تا مرز مصر حکومت میکرد.
ایالات آرامی، مردم ادوم و موآب خراج سرزمین خود را بهطور منظم به اورشلیم پرداخت میکردند.
برای اهداف تجارتی، وی «
تَدمُر را در صحرا»،
در حدود ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی دمشق، بنا کرد.
در عصر رومیان، تدمر به پالمیرا مشهور بود.
سلیمان با برقرار ساختن ارتباط تجارتی با حیرام، پادشاه فینیقیِ بندر صور، برای بنی اسرائیل درآمدهای مالی فراهم کرد.
با دیگر حکومتها، از جمله مصر، نیز پیمان تجارتی بسته شد.
تعدد همسران سلیمان
بیانگر پیمانهایی است که با ازدواج تحکیم میشد.
احتمالاً دیدار
ملکه سبا نیز تا حدی با مسائل تجارتی مرتبط بوده است.
سالهای آخر حکومت سلیمان با افول اقتصادی و سیاسی همراه بود.
در مصر فرعونی بر سر کار آمد که با سلیمان روابط دوستانه نداشت.
گذشته از این، در اسرائیل،
یربُعام رهبریِ شورشی بر ضد شاه را بر عهده گرفت.
هر چند وی را به اجبار به مصر فرستادند، اما او آماده بود تا به دعوت هموطنانش به اسرائیل بازگردد.
پسر سلیمان، رَحُبعام، پس از وی به سلطنت رسید و نتوانست بر اغتشاشات غالب آید.
یربعام از مصر بازگشت و پادشاهی مستقل شمالی را تأسیس کرد.
مرز میان اسرائیل و یهودا از جنوبِ اریحا، بیت ایل و یافا میگذشت.
پایتخت اسرائیل در ابتدا در شهر تاریخی شکیم (نابلس) و سپس در تیرزه بود.
عُمْری، بنیانگذار سومین سلسله، سامره را پایتخت همیشگی کرد، و این شهر تا پایان پادشاهی که آشوریان آن را از بین بردند مرکز بود.
پادشاهی یهودا شامل سبط یهودا و بخشی از بنیامین و شمعون بود.
در سنگ نبشته موآب، کشف شده در دیبون اردن در ۱۸۶۸، میشع، پادشاه موآب، گزارش داده است که سرزمین وی به دست عمری از اسرائیل فتح شده و در زمان آحاب، پسر عمری، وی این سرزمین را از دست آنها رها ساخته است.
پادشاهی اِدوم نیز در جنوبِ بحرالمیت زیر فرمان داوود بود و در زمان سلیمان
مالیات میپرداخت.
موآب و ادوم به دست بختنصّر از بین رفتند.
یهودا نیز از دو جانب، اسرائیل از شمال و مصر از جنوب، درگیر نبرد بود.
یهو به سلسله عمری در اسرائیل پایان بخشید.
تنها در دوره یربعام دوم،
فرزند یوآش، پادشاهی قدرتمندی در اسرائیل پدید آمد که این دوران و دوره حکومت پدر یربعام را دوره مستعجل رفاه و رونق نامیدهاند.
اما این دوره، از رشد معنوی بهرهمند نبود.
انبیای آن روز، بویژه هوشع و عاموس در شمال و اشعیا در جنوب، با
ریاکاری و ظاهرکاری که بر حیات مذهبی سایه افکنده بود به مخالفت پرداختند.
در این زمان، آشوریان به قدرت رسیدند، و روشهای حمل و نقل آنان تأثیر مهمی بر وقایع تاریخی بعد گذاشت.
آشوریان مردمی را که در اسارت بودند به نقاط مختلف جدید منتقل کردند تا هرگونه مقاومت قومی منتفی شود.
بنی اسرائیل نیز به شمالِ بینالنهرین، و اقوام بابلی، سریانی، عیلامی و غیره به سامره
منتقل شدند.
ازدواج افراد این اقوام با بنی اسرائیل قومی به نام سامریها را به وجود آورد.
یهودیه (مملکت یهودا) تا حدود یک قرن و نیم پس از سقوط سامره ادامه حیات داد، و بیشتر این دوران خراجگزارِ آشوریان بود.
در دوره
حزقیا (۷۱۵ـ۶۸۷ ق م) آشوریان به اورشلیم حمله کردند اما شکست خوردند.
آخرین احیای معنویت در اسرائیلِ قبل از تبعید، در زمان حکومت
یوشع صورت گرفت که پس از پدرش آمون به سلطنت رسیده بود.
با قدرت یافتن بابلیان جدید (کلدانیان) و فتح شدن پایتخت آشوریها و کلدانیان (۶۱۲ ق م)، بختنصّر بر فلسطین و
سوریه مسلط شد، و به رغم تحذیرات ارمیا، صدقیا بر بختنصّر شورید.
بدین ترتیب، اورشلیم و هیکل آن تخریب شد و ساکنان آن به بابل تبعید شدند (۵۸۷ ق م).
یهودیان تبعیدی اجازه داشتند تا در بابل به صورت جماعتهای خاص خود ادامه حیات دهند.
هرچند بسیاری از یهودیان بعدها به اورشلیم بازگشتند، بسیاری از ایشان نیز دور از ارض مقدس به زندگی خود ادامه دادند.
واژه «اسرائیل» غالباً برای توصیف دوره اولیه حیات عبرانیان به کار برده میشود.
از جهت سیاسی، اسرائیل در روزگار داوود و سلیمان و حتی در زمان پادشاهی مجزا دارای استقلال و قدرت بود.
مملکت یهودا پس از تبعید، جز در زمان مکابیان، به قدرتهای بزرگ، چون ایران،
مقدونیه، بطلمیوسیان مصر، سلوکیان سوریه و رومیان وابسته بود.
ساکنان یهودیِ مصر، ایران، بابل، سوریه،
آسیای صغیر،
یونان و
روم در اعیاد مذهبی به
زیارت اورشلیم میرفتند.
مؤمنان بنی اسرائیل در بابل به قرائت تورات و همچنین مکتوبات انبیا پرداختند تا در تبعید نیز راه مناسبِ زندگی برای قوم خداوند را در سرزمینی که
اسیر بودند، و بعدها در ارضِ مقدس، بیابند.
در این مرحله، نیاز به تأسیس کنیسه احساس شد تا در آن عبادت کنند.
کنیسه مبدل به مرکز تجمعی در حیات یهودیان شد.
زبان اینان نیز دچار تحول شد و به جای زبان عبری، به زبان آرامی تکلم کردند.
بدین ترتیب، متون عبری برای بیشتر مردم قابل فهم نبود و نیاز به ترجمه داشت.
بتدریج، برای توضیح متن، تفسیرهایی نیز علاوه بر ترجمه به نام « تارگومها» ارائه شد و به صورت مکتوب درآمد.
رعایت « یوم السبت» در دوران تبعید، مشخصهای برای جماعت یهودیان شد و متون مقدس نیز قرائت میشد.
بنابر شواهد تاریخی، یهودیان با غیر یهودیان ارتباط داشتند و در انزوای کامل نبودند، بلکه در محافل سیاسی نیز حضور مییافتند.
گفتنی است که در دوران تبعید و پس از آن، آیین یهود، به صورت دینی تبلیغی درآمد و شمار بسیار و روزافزونی کسانی که به آن میگرویدند شاهدی است بر اینکه آنان حقانیت این دین را میپذیرفتند و به
شرک و
بت پرستی پشت میکردند.
در این زمان، یهودیان معدودی که در یهودا باقیمانده بودند در همانجا به حیات خود ادامه دادند.
بابلیها در یهودا حکومتی نظامی برقرار کردند و جدلیا، یکی از یهودیان، از جانب آنها حاکم یهودا گردید، ولی به سبب بت پرستی و رعایت نکردن احکام، به دست یکی از یهودیان کشته شد.
از تاریخ یهودا، از خرابی اورشلیم (۵۸۷ ق م) تا بازگشت اولین گروه تبعیدیان به فرمان کوروش (۵۳۶ ق م) اطلاعی در دست نیست.
از مشکلات اصلاحگران پس از بازگشت، به عنوان نمونه عزرا و نحمیا، اینگونه برمیآید که یهودیان و سامریهای فلسطین روابط صمیمانهای با هم داشتهاند و ازدواج آنها با یکدیگر امری مرسوم بوده است؛ و این خود بزرگترین مشکل اصلاحگرانِ بعدی بود.
در کل ساکنان یهودی و غیریهودی یهودا به نوع جدیدی از زندگی خو گرفته بودند و بازگشت تبعیدیان از بابل چندان برای ایشان خوشایند نبود.
کوروش، که در تاریخ برای اولین بار در ۵۵۹ ق م ظاهر میشود، پادشاهی ایران را بنیان نهاد و با فتح بابل، فرمان داد تا یهودیان به موطن اصلی خود، اورشلیم بازگردند.
او به اعتقادات اینان احترام مینهاد، اما بسیاری از یهودیان بابل تمایلی به بازگشت نداشتند و ترجیح میدادند که در قلمرو حکومت ایران، به کسب و کار خود ادامه دهند.
رهبری کسانی که به اورشلیم بازگشتند با زربابل و یوشیای کاهن بود.
اینان پس از بازگشت، به تجدید بنای معبد (هیکل) و احیای آداب و مراسم
نیایش مشغول شدند، اما در حیات کوروش نتوانستند بنای معبد را به پایان برسانند.
داریوش نیز یهودیان رابه ادامه کار تشویق کرد، و در سال ششم پادشاهی وی (۵۱۶ ق م) بنای معبد تکمیل شد.
انبیای این دوره، حَجّی و
زکریا، به رغم مشکلات بسیار، مردم را به امیدواری و
توکل به خدا فرا میخواندند.
بیش از پنجاه سال فاصله میان تکمیل معبد دوم (۵۱۵ ق م) و ورود عزرا به فلسطین در سال هفتم سلطنت اردشیر (اَرْتَخْشتا؛ ۴۵۷ ق م) به سکوت برگزار شد.
به رغم تکمیل معبد، وضعِ یهودیان فلسطین مطلوب نبود، شهر در مقابل دشمنان بدون دیوار و بدون دفاع مانده بود.
عزرا، یکی از لاویان ـ سبط عهدهدار اجرای مناسک دینی ـ که زندگی خود را وقف مطالعه شریعت کرده بود، از اردشیر کمک طلبید و همراه با یهودیان داوطلب، به عنوان نماینده حکومت ایران، راهی اورشلیم شد.
گنجینههای معبد اورشلیم به آن بازگردانده شد و قربانیهای مخصوص اهدا گردید.
پیام عزرا در عنوانی که به وی در اورشلیم عطا شده بود مضمر است «کاتب شریعت خدای آسمان».
همچنین نحمیا، یهودی ایرانی، پس از شنیدن روز و حال ناخوشایند یهودیان به اورشلیم آمد و حاکم یهودا شد
و بدین ترتیب ایالتی مجزای از سامریه بنا کرد.
اولین دغدغه وی ساختن دیوار اورشلیم بود، و پس از اتمام آن جشنی برپا کرد.
اما در زمانی که نحمیا به دربار ایران رفته بود، جامعه یهودی دچار انحطاط و تشتت شد.
مخاصمات مصر و ایران نیز پای یهودا را به میدان نبرد کشید، و شورشیان یهودی در زمان اردشیر سوم به بابل و سواحل
دریای خزر تبعید شدند.
اسکندر با شکست دادن سپاهیان ایران در آسیای صغیر (۳۳۳ ق م) سوریه و فلسطین را فتح کرد، وی با یهودیان خوشرفتاری نمود و هنگامی که
اسکندریه را در مصر ساخت (۳۳۱ ق م) یهودیان را تشویق به سکونت در آنجا کرد و به آنان امتیازاتی در حد یونانیان عطا کرد.
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق م)، آنتیوخوس و سپس بطلمیوس اول حاکم یهودا و اورشلیم شدند.
در زمان بطلمیوس دوم بود که یهودیان اسکندریه تورات (اسفار خمسه) را به یونانی ترجمه کردند و این ترجمه بعدها به ترجمه « ترجمه سبعینی|سبعینی» (هفتادی) مشهور شد.
آنتیوخوس سوم، پس از یک قرن تابعیت سوریه و فلسطین از بطلمیوسیان، آن نواحی را از اختیار مصریها خارج ساخت (۱۹۸ ق م) و یهودیان به تابعیت حکومت سلوکیان درآمدند.
شورش مکابیان (۱۴۳ـ ۱۳۵ ق م) و به قدرت رسیدن حَشمونائیها از حوادث مهم این دوره است.
با شکست آریستوبول در دفاع از اورشلیم و فتح آن به دست رومیان، یهودا نیز ولایتی از امپراتوری روم و خراجگزار آن شد.
پس از حکومت آنتی پاتر، هِرود (هیرووس) و جانشینان آنها، با قیام زلوتها در ۶۵ میلادی برای استقلال، اورشلیم و معبد آن در ۷۰ میلادی بکلی تخریب گردید و یهودیان پراکنده شدند.
(۱) انجیل متّی.
(۲) ابن سعد، الطبقات الکبری، چاپ احسان عباس، بیروت (بی تا).
(۳) ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، چاپ علی شیری، بیروت (بی تا).
(۴) احمد بن عبدالله ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۵) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۶) بطرس بستانی، کتاب دائرة المعارف، بیروت (بی تا).
(۷) عبدالله بن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیر البیضاوی، مصر ۱۳۳۰، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۸) احمد بن محمد ثعلبی، قصص الانبیاء المسمّی ' عرائس المجالس، بیروت (بی تا).
(۹) موهوب بن احمد جوالیقی، المعرّب من الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم، چاپ احمد محمد شاکر، چاپ افست تهران ۱۹۶۶.
(۱۰) دائرة المعارف الاسلامیة، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۶۹).
(۱۱) دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش.
(۱۲) علی اکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۳) همو، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش.
(۱۴) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت (بی تا).
(۱۵) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، قم ۱۴۰۴.
(۱۶) محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر
القرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۱۷) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۸) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۱۹) محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۲۰) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا).
(۲۱) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷)، چاپ افست قم (بی تا).
(۲۲) محمدحسن فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات معنوی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲۳) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۴) معجم اللاهوت الکتابی، بیروت ۱۹۸۶.
(۲۵) محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، مشهد ۱۳۷۷ ش.
(۲۶) الموسوعة الفلسطینیة، دمشق ۱۹۸۴.
(۲۷) جلال الدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۲۸) جان بویر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۷۰ ش
(۲۹) ویلیام مونتگمری وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان: تفاهمات و سوءتفاهمات، ترجمه محمد حسین آریا، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۳۰) جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ ش.
(۳۱) هفتاد و سه ملت، یا، اعتقادات مذاهب: رساله ای در فرق اسلام از آثار قرن هشتم هجری، چاپ محمد جواد مشکور، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۳۲) کتاب مقدس، سفر پیدایش.
(۳۳) کتاب مقدس، سفر اعداد.
(۳۴) کتاب مقدس، سفر تثنیه.
(۳۵) کتاب مقدس، کتاب اعمال رسولان.
(۳۶) کتاب مقدس، سفر خروج.
(۳۷) کتاب مقدس، صحیفه
یوشع.
(۳۸) کتاب مقدس، کتاب اول پادشاهان.
(۳۹) کتاب مقدس، کتاب داوران.
(۴۰) کتاب مقدس، کتاب اول سموئیل.
(۴۱) کتاب مقدس، کتاب دوم تواریخ ایام.
(۴۲) کتاب مقدس، کتاب اول تواریخ ایام.
(۴۳) کتاب مقدس، کتاب دوم پادشاهان.
(۴۴) کتاب مقدس، کتاب عزرا.
(۴۵) کتاب مقدس، کتاب نحمیا.
(۴۶) کتاب مقدس، کتاب حجّی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنی اسرائیل»، شماره۱۹۶۷. پژوهشکده باقر العلوم.