بصیر در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بصیر ،
بینا ،
آگاه به حقایق از راه
شهود ، از
اسما و
صفات الهی می باشد.
بصیر،
صفت مشبهه بر وزن فعیل، از ریشه (بصر) و به معنای بینای همیشگی
است.
لغتشناسان معانی متفاوت دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند؛ مانند:
مبصر و بینا
، عالِم و آگاه
و
ضریر و
نابینا .
واژه بصیر به عنوان یکی از
اسمای حسنای الهی ، ۴۲ بار در
قرآن کریم به کار رفته است. دراینمیان ۱۰ بار به همراه
صفت «
سمیع »
و ۵ بار با صفت
خبیر و ۲۷ بار به تنهایی به کار رفتهاست.
هرچند در برخی آیات به فراگیر بودن متعلق بصیر تصریح گردیده:«اِنَّهُ بِکُلِّ شَیء بَصیر»
یا متعلق آن به صورت مطلق بیان شده و شامل همه چیز میگردد:«کانَ رَبُّکَ بَصیرا»
امّا در اغلب موارد انسانها و کارهای آنان به عنوان متعلق این
صفت الهی واقع شده است:«واللّهُ بَصیرٌ بِالعِباد»،
«واللّهُ بَصیرٌ بِما یَعمَلون».
در آیاتیچند مواردی از کارهای نیک و بد انسانها مطرح و در پایان، بصیر بودن خداوند یادآوری شده است؛ همچون:ادای
امانت و داوری به حق
اعمال خیری که انسانها پیش میفرستند،
انفاق ،
پیکار
مؤمنان با کافران
و
جهاد و
هجرت در بخش اعمال نیک، و
مجادله کافران با آیات خداوند،
آرزوهای دور و دراز
یهودیان و
طلاق دادن زنان
در بخش کارهای ناشایست و مرجوح و نیز
ایمان به عنوان کار نیک و
کفر به عنوان فعل ناپسند که هر دو در آیه «هُوَ الَّذی خَلَقَکُم...»
یکجا متعلق بصیر قرارگرفته است.
به طور کلی از کاربرد بصیر در آیات مورد بحث میتوان نوعی
تشویق و ترغیب بندگان به نیکیها و نهی و
تحذیر انسانها از بدیها و زشتیها را استفادهکرد، چنان که لحن تهدیدآمیز بعضی از آیات در این زمینه به روشنی قابل فهم است:«اعمَلوا ما شِئتُم اِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر»،
ازاینرو برخی، فایده شناخت صفت بصیر در خداوند را اهتمام بیشتر آدمی به مراقبت و حسابرسی اعمال خویش دانستهاند.
بصیر به معنای بینا
از اسما و صفات ایجابی
، ذاتی و ازلی خداست.
بینایی در موجودات مادی گرچه به واسطه و کمک ابزار و آلت خاص مادی (
چشم ) صورت میپذیرد؛ اما خداوند به سبب مبرا بودن از احتیاج به اسباب و مواد، بدون ابزار و آلات میبیند. مؤید این مطلب، روایاتی از
معصوم (علیهالسلام) در تبیین سمیع و بصیر با این مضمون است که خداوند میبیند؛ نه با ابزار چشم و مانند دیدن مخلوقات، و میشنود؛ نه به وسیله
گوش و مانند شنیدن آنان.
برخی به این نکته توجه کردهاند که بصر و سمع (مبدأ وصف بصیر و سمیع) در کنار سایر
قوای حسی (
لامسه ،
ذائقه ،
شامه ) که در مرتبه بدن هستند، قرار نگرفته و همسنخ آنها به شمار نمیآید تا اثبات آن مستلزم نقص در
ذات خداوند باشد. آنچه در شمار قوای حسّی یاد شده قرار دارد و مادی بوده، از مراتب بدن به شمار میآید، چشم (
عین ) و گوش (
اذن ) است، در حالی که بصیر و سمیع به معنای بینا و شنواست؛ نه به معنای دارنده چشم و گوش. البته اطلاق تنها دو وصف سمیع و بصیر ازاینرو نیز میتواند باشد که آنچه در حفظ نظام از اهمیت بیشتری برخوردار است سمیع و بصیر بودن است؛ نه آگاهی بر
ملموسات ،
چشیدنیها و
بوییدنیها .
به کارگیری مفهوم علم و آگاهی در تبیین «بصیر»، دانشمندان اعم از
فیلسوفان ،
متکلمان و
مفسران را بر آن داشته تا رابطه میان این صفت را باصفت
علم الهی روشن ساخته، درباره استقلال این دو یا ارجاع هریک به دیگری آرایی متفاوت ابراز کنند:
به اعتقاد برخی از محققان، اثبات بصیر بودن که از کمالات مطلق وجود است، برای خدا که مبدأ اصل وجود و سرچشمه کمال هستی است لازم است. از نظر ایشان بصیر وصفی زاید بر علم و مغایر با حقیقت علم بوده، همان آگاهی خدا به حقایق از راه شهود است
، ازاینرو ارجاع بصیر به علیم از اهمال حیثیات ناشی شده و صحیح نیست. به گفته ایشان بر فرض پذیرفته شدن اصل ارجاع اوصاف به یکدیگر، عکس آن یعنی ارجاع علیم به بصیر که
شیخ اشراق به آن معتقد است به حق نزدیکتر است تا ارجاع بصیر به علیم
، زیرا براساس عقیده وی
علم خدا به اشیا حضوری است و در
علم حضوری وجود خارجی معلوم در پیشگاه عالم حضور داشته، برای وی مشهود است. برخی نیز آیه «اِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ و اَری»
را دلیل بر مغایرت بصیر و علیم با یکدیگر دانستهاند، زیرا به گفته وی بخش اول آیه:«اِنَّنی مَعَکُما» به علیم بودن خداوند اشاره دارد و اگر بخش دوم:«اَسمَعُ و اَری» نیز به همان وصف ناظر باشد تکرار لازم میآید که خلاف اصل است.
برخی از محققان، استناد به آیه فوق برای اثبات مغایرت بصیر با علیم را ناتمام دانستهاند، زیرا اولا بخش نخست آیه:«اِنَّنی مَعَکُما» به حضور و شهادت اشاره دارد؛ نه علم و ثانیاً براهین عقلی یقینی بر عینیت
صفات ذاتیه با یکدیگر و نیز با ذات الهی دلالت دارند و ثالثاً نمیتوان در مسائلی که مربوط به معارف الهی است و اثبات آنها راهی جز پیروی از اصول علمی ندارد، به اصول ادبی همچون عدم تکرار تمسک جست.
اشاعره و برخی از متکلمان امامیه و نیز جمهور فیلسوفان که علم خدا به جزئیات را به صورت جزئی نمیپذیرند، چون مبصرات از جزئیات به شمار میآیند سمع و بصر را به مطلق علم ارجاع داده و سمع را به علم به مسموعات و بصر را به علم به مبصَرات تأویل کردهاند.
برخی مفسران نیز همین معنا را پذیرفته و ذیل آیه «واللّهُ بَصیرٌ بِما یَعمَلون»
به آن تصریحکردهاند.
ناگفته نماند این نظر با فراگیر بودن و اطلاق متعلق بصیر در آیاتی مانند ۱۹
ملک و ۲۰
فرقان منافات دارد.
گروهی دیگر بصیر بودن خدا را نوعی ادراک حسی دانستهاند. عدهای از این گروه بر اساس اعتقاد به تجسم و مباشرت با اجسام در حق تعالی، به باور باطل خود بصیر بودن خدا را جسمانی پنداشتهاند؛ امّا برخی برآناند که احساس در خدا، بر اثر منزه بودن از قصور و مبرا بودن از احتیاج به ابزار، بدون آلت حاصل میشود. به گفته برخی، رأی اخیر متفرع بر احساس است و احساس به خودی خود نوعی قصور هم در مُدرِک و هم مُدرَک است و تنها در صورتی میتواند وجه صحیحی داشته باشد که از دانشمندی راسخ در
حکمت صادر شود
، چنان که برخی از اهل معرفت، بصیر و سمیع را در آیه «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ و هُوَ السَّمیعُ البَصیر»
هم از اوصاف تشبیهی و هم از اوصاف تنزیهی دانستهاند. تشبیهی بودن آن دو به این دلیل است که بر خداوند و بر غیر وی اطلاق میشوند و تنزیهی بودن آن دو از این جهت است که سمع و بصر در حقیقت اختصاص به خدا دارد، چنان که این اختصاص از تقدیم ضمیر «هو» بر خبر معرّف به «ال» در آیه یاد شده استفاده میشود.
بحارالانوار؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التفسیر الکبیر؛ الحکمة المتعالیة فیالاسفار العقلیة الاربعه؛ شرح چهل حدیث؛ شرح فصوص الحکم؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب منالکلوم؛ الکافی؛ کلمه علیا در توقیفیت اسماء؛ لسانالعرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المقصد الاسنی فی شرح اسماء الله الحسنی.
دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله، «بصیر در قرآن»