برمکیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برمکیان، خاندان بانفوذ ایرانی در دستگاه
خلافت عباسی و صاحبان املاک بسیار در حرمین است. تبار برمکیان به گردانندگان بودایی معبد "نوبهار"
بلخ میرسید.
درباره واژه برمک، همواره از لحاظ لغوی بحث بوده است. در برهان قاطع
به استناد روایتی از
ابوالقاسم بن غسان درباره ریشه آن داستان افسانه واری نقل شده است.
گروهی این واژه را عربی ـ سریانی دانستهاند که اصل آن از «بر» سریانی به معنای پسر و «مک» عربی (مخفف مکه) ساخته شده و به معنای «پسر مکه» است.
منشی زاده در حواشی بر وِهْرود و اَرَنْگ، تشابه میان برامکه و
بهارمه (بهرامها) را مبنای نظریه ای قرار داده است که بر اساس آن برامکه صورت جدیدتر بهارمه است.
اما نظریه پذیرفته تر آن است که «برمک» صورت دگرگون شده واژه سانسکریت پَرَه مَکه (پرمکا) به معنای رئیس است.
در تأیید این نظریه، بیلی به واژه ختنی پَرمُخه به همان معنا
و عبدالحی حبیبی به پَرمُخ در پشتو به معنای قائد و پیشوا اشاره دارند که هر دو واژه دگرگون شده واژه سانسکریت است.
با در نظر گرفتن این معنای لغوی، «برمک» نام عام پرده دار و کاهن معبد نوبهار بوده که پادشاهان هندوچین ضمن فرستادن هدایا، هنگام باریافتن بر دستهای او بوسه میزده اند
اما برخی، مقامی غیر روحانی برای «برمک» قائل شده و وی را کسی دانستهاند که اداره املاک بیشمار نوبهار به او سپرده شده بوده
و از این جهت دامنه نفوذ او از بلخ فراتر میرفته است که از آن میان، بویژه املاک خالصه رُستاق راون در طخارستان علیا مهمتر بوده است.
واژه «
نوبهار»، که با سرگذشت پیش از
اسلام این خاندان گره خورده، نام پرستشگاهی در شهر بلخ بوده است. به نوشته برخی منابع، این پرستشگاه که به دستور
کیقباد ساخته شده بوده،
در نظر پارسیان همان منزلت
مکه را برای
مسلمانان داشته است
پژوهشهای اخیر، نوبهار را معبدی
بودایی و برمکیان را پیرو این آیین معرفی میکند، بویژه آنکه از روی کتیبههای آشوکا (متوفی در ۲۳۲ میلادی) در نَنْگرهار و
قندهار، میتوان دریافت که کیش بودایی در این نواحی رواج داشته است.
اما به قطع و یقین نمیتوان گفت که آیا نوبهار
آتشکده بوده یا معبد بودایی. برای حل این ناسازگاری، برمکیان را ابتدا
زردشتی و نوبهار را آتشکده دانستهاند که بعدها مقارن ظهور اسلام آیین بودایی اختیار کردهاند و نوبهار به مرکز مهم بوداییان باختر تبدیل شده است
در شعر
ابوالهول حِمْیَری، در مدح
فضل بن ربیع و قدح
یحیی بن خالد، نوبهار خانه
شرک خوانده شده که در آن
آتش بزرگ نگاه داشته میشود.
البته این، تعریفی مبهم است و حکم قطعی را دشوار میسازد.
برمکیان خاندانی ایرانی بودند که با نزدیک شدن به دستگاه خلافت
امویان و عباسیان، راه ترقی و کمال را پیمودند. در دوره اول عباسی، به روزگار خلافت
هارون الرشید (حک: ۱۷۰-۱۹۳ق.) که اوج اقتدار عباسیان بود، آنان در بسیاری از شؤون حکومتی دخالت داشتند.
این خاندان با نام نیای خود، برمک، شناخته میشدند؛ از میان معانی و تفاسیر گوناگون منابع تاریخی برای کلمه برمک
این سخن صحیح تر به نظر میرسد که برمک لقب عام نگهبانان بودایی معبد نوبهار
بلخ و مشتق از کلمه پارماکا در زبان
سانسکریت به معنای پیشوای روحانی
بوداییان است.
گزارشها درباره شرح حال برمک و اسلامآوردن وی متفاوت است.
تاریخ نگاران نخستین
مسلمان از این خاندان را برمک، جد خالد، میدانند که پس از فتح
خراسان در روزگار
عثمان به
مدینه رفت و
اسلام را پذیرفت و از سوی عثمان، عبدالله نامیده شد. وی در بازگشت به بلخ، به دلیل ترک دین اجدادش، به دست نیزک طرخان، حاکم
ترکستان، به قتل رسید و همسر وی همراه کودک خردسالش که او هم برمک نام داشت، به
کشمیر گریخت. کودک با مراقبت مادر به تحصیل کمالات روی آورد. سر انجام بلخیان او را به سرزمین خود آوردند و منصب پدرش را به وی بازگرداندند.
برمک در دوره
عبدالملک بن مروان (حک: ۶۵-۸۶ق.)
یا
هشام بن عبدالملک (حک: ۱۰۵-۱۲۵ق.)
وارد
دمشق شد و در دربار
امویان مقرب گشت. وی با یکی از شاهزادگان چغانیان، منطقهای در بخش علیای
رود جیحون، ازدواج کرد که حاصل آن، سه پسر به نام خالد، حسن، عمر و دختری مشهور به ام خالد بود.
سلیمان، دیگر فرزند برمک، حاصل ازدواج وی با دختری بخارایی بوده است.
خالد پسر برمک مشهور به ابوالبرامکه به سال ۹۰ق زاده شد.
وی مورد احترام
امویان به ویژه فرزندان عبدالملک، هشام و مسلمه، بود.
با ورود وی به جرگه هواداران عباسیان و نشان دادن لیاقت در موارد گوناگون چون گردآوری پول برای عباسیان در دوره دعوت پنهان برای قیام عباسیان،
شرکت در سرکوب مخالفان در
طوس به فرمان
ابومسلم به سال۱۳۰ق.،
مجاب کردن حکمران
طبرستان به هواداری از قیام عباسیان به سال ۱۳۱ق.،
تصدی سمت خزانهداری، گردآوری و ثبت غنائم در پیکارهای قحطبة بن شبیب در
قم و
اصفهان و خراسان در همان سال
و نقش بسزایش در قدرت یافتن عباسیان،
سفاح نخستین خلیفه عباسی (حک: ۱۳۲-۱۳۶ق.) اداره امور غنائم را به خالد واگذاشت.
او با لیاقت و کاردانی توانست سرپرستی دیوان
خراج برای گردآوری مالیاتها و دیوان جند برای اثبات انتساب سربازان به لشکر و پرداخت حقوق ایشان را نیز عهده دار شود.
با وجود خودداری خالد از پذیرش عنوان وزیر و اعتقاد به بد یمنبودن آن به سبب قتل
ابوسلمه خلال،
وی همه کارهای وزیر را انجام میداد. از این رو، برخی منابع از او با عنوان وزیر یاد کردهاند.
وزارت
منصور (حک: ۱۳۶-۱۵۸ق.) نیز از جمله مناصبی بود که به سال ۱۳۶ق. به خالد واگذار شدکه یک سال و اندی عهده دار آن بود تا این که ابوایوب سلیمان بن وهب موریانی، نخستین وزیر منصور، به قصد دور کردن خالد از پایتخت و تصدی منصب او، پیشنهاد اعطای ولایت
فارس به خالد را داد و خالد چندین سال بر فارس حکم راند.
منصور همچنین حکومت طبرستان و
موصل را در سال ۱۴۸ق. به وی بخشید که ثروت فراوانی برایش به ارمغان آورد.
به سال ۱۶۳ق. خالد و برادرانش سلیمان و حسن، هارون را در نبرد با رومیان همراهی کردند.
سر انجام خالد که به خوشرفتاری و سیاستمداری شهرت داشت، در
جمادی الاولی سال ۱۶۵ق. درگذشت.
دومین شخص برجسته این خاندان،
یحیی بود. وی در سال آخر حکومت منصور عهده دار ولایت
آذربایجان بود.
او از سوی
مهدی عباسی (حک: ۱۵۸-۱۶۹ق.) مسؤول تربیت و تعلیم هارون شد
و بعدها نقشی بسزا در به تختنشاندن وی ایفا کرد.
هارون نیز به پاس این خدمات به سال ۱۷۰ق. با بخشیدن مهر خویش به وی، حکم او را در سراسر قلمرو حکومتش نافذ ساخت،
به گونهای که امور حکومتی با تدبیر یحیی، مقتدرترین وزیر در سراسر دوره عباسیان، شکل میگرفت.
بر پایه برخی از گزارشها، وی نخستین کسی بود که در نامهها عبارت «و اساله ان یصلی علی محمد عبده و رسوله» را افزود و کتابی نیز در این باره نوشت.
آوردهاند که وی از منصور خواست با توجه به نمازخواندن
حضرت علی (علیه السلام) در
ایوان مدائن، از ویرانکردن آن خودداری کند.
همچنین هنگامی که هارون
فضل بن یحیی را مامور سرکوب شورش
یحیی بن عبدالله علوی کرد،
یحیی برمکی به فرزندش فضل هشدار داد که از ریختن خون فرزند
رسول خدا خودداری کند و با توجه به این که برمکیان متهم به
تشیع هستند، قضیه را با مصالحه فیصله دهد.
خود نیز به علوی یاد شده کمک مالی کرد.
شیخ مفید، یحیی را به دستداشتن در گرفتاری امام موسی بن جعفر (علیه السلام) متهم میکند. به گفته وی، یحیی به جهت رقابت با محمد بن اشعث و با آگاهی از امامی بودن وی، از گرفتاری معیشتی اسماعیل بن علی، نواده
امام صادق (علیه السلام) سوء استفاده کرد و با دادن هدایایی، وی را به بدگویی از امام نزد هارون ترغیب کرد و همین به دستگیری و شهادت امام انجامید.
مسمومیت و مرگ ادریس بن عبدالله، پایهگذار سلسله ادریسیان، نیز به یحیی نسبت داده شده است.
جعفر فرزند یحیی از دیگر شخصیتهای برجسته برمکیان است که نزد هارون بسیار محبوب بود. سیطره و نفوذ وی بر دستگاه خلافت نظیر نداشت.
با توجه به این که هنگام مرگش در سال ۱۸۷ق.
و به گفته
مسعودی، هنگام مرگ ۴۵ سال داشت
میتوان گفت که زاده ۱۴۳ق. بوده است.
به سال ۱۷۶ق. هارون ولایت بخش غربی قلمرو حکومت از شهر
انبار تا شمال
آفریقا را به جعفر بخشید.
حکومت
مصر در همان سال،
فرونشاندن اختلافات قبیلهای مردم
شام به سال ۱۸۰ق.،
حکومت شامات و جزیره در همان سال،
فرماندهی نگهبانان ویژه خلیفه،
ریاست دیوان مظالم برای رسیدگی به تخلفات کارگزاران حکومتی،
تصدی خاتم برای مهر و امضای نامههای حکومتی و پیشگیری از جعل نامه،
ریاست برید، وزارت، و نیز سپهسالاری
از جمله مناصب و اقدامات حکومتی وی بودند. وی یحیی بن عبدالله علوی را به سفارش پدر از زندان آزاد کرد. نیز
عبدالله افطس علوی را که هارون به وی سپرده بود، به قتل رساند.
فضل، فرزند دیگر یحیی، به سال ۱۴۷ق. زاده شد.
او افزون بر داشتن جایگاه ویژه در دستگاه خلافت، از سوی هارون، تربیت
امین عباسی را عهده دار شد.
به سال ۱۷۶ق. ولایت بخش شرقی قلمرو عباسیان از نهروان تا ترکستان و آذربایجان و ارمنستان
و به سال ۱۷۸ق. حکومت خراسان نیز به او داده شد.
در سال ۱۷۹ق. حکومت وی بر خراسان پایان یافت؛ ولی حکومت آذربایجان و ارمنستان همچنان بر عهده وی بود.
هنگامی که
امام موسی کاظم (علیه السلام) در زندان هارون بود، هارون دستور قتل امام را به فضل ابلاغ کرد. فضل از انجام آن خودداری ورزید و مورد خشم هارون قرار گرفت و تازیانه خورد.
در منابع از برمکیان دیگری مانند معاویه
و حسن و سلیمان فرزندان برمک،
محمد فرزند خالد،
ابراهیم و موسی و محمد
فرزندان یحیی و نوادگان برمکیان
یاد شده است. اما به علت نقش کم رنگ ایشان در رویدادهای تاریخی، آگاهیهای فراوان درباره آنها ارائه نشده است.
محمد بن خالد، برادر یحیی که در۱۷۲ حاجب هارون شد، او به
بخل شهرت داشت.
محمد بن خالد تنها برمکیی بود که از خشم هارون مصون ماند و با فرزندانش امان یافت. گرچه در ۱۷۹ از حاجبی خلع شد.
اما نام او در میان همراهان خلیفه در حج قبل از ایقاع آمده است.
علی الخصوص که در منابع بر درستی اعتقاد وی و دور بودنش از افکار
زندقه تأکید شده است.
گویا در
طب دستی داشته، زیرا
رازی از آثار او بهره برده است. محمد بن خالد ظاهراً در اواخر قرن دوم در گذشته است از پسران یحیی دو تن، محمد و موسی، در فرجام شوم باپدر و برادران سهیم بودند اما در پایان ایقاع زنده ماندند و آزاد شدند. آن دو در حکومت طبرستان با یکدیگر شریک بودند. از حکمروایی آنان چندان بخوبی یاد نشده است.
محمد که در حکومت امین از زندان آزاد شد، به توصیه سهل، نزد طاهر به خراسان رفت و در زمره سران سپاه او در آمد و تا کشته شدن طاهر با او بود؛ بدین ترتیب، از مردی دیوانی به عنصری لشکری تبدیل شد.
محمد بن یحیی همانند دیگر برمکیان توانگر اما، بر خلاف آنان، بخیل بود
موسی که مأمون او را در
شجاعت سرآمد دانسته است
پس از ولایت بر
طبرستان، به همراه برادر، در۱۷۶ و در روزگار شورش ابوالهَیذام، ولایت دمشق و شام یافت و به دمشق رفت و میان
مُضریّه و
یمانیّه صلح برقرار کرد.
در۱۸۷، در سفر حج هارون بر موسی خشم گرفت، زیرا به سعایت
علی بن عیسی بر این باور بود که وی در خراسان قصد شورش داشته است. پنهان شدن موسی در کوفه، که به انگیزه فرار از دیونش به طلبکاران بود، سوءظن خلیفه را بیش از پیش بر انگیخت. گر چه با وساطت مادر فضل، موسی از مهلکه جست، اما این ماجرا نخستین رخنه در قدرت برمکیان و اولین نشانه سرانجام شومی بود که خلیفه تدارک دیده بود.
او با دیگر برمکیان، پس از قتل جعفر، دستگیر شد.
برخی به قتل او و دیگر فرزندان و اهل بیت برمکیان در حضور خلیفه اشاره کرده اند
که درست نیست. محمد امین او را همراه برادرش، محمد، از زندان رقّه آزاد کرد.
موسی در لشکرکشی
غَسّان بن عَبّاد به
هند با او همراه بود و در ۲۱۶ به حکومت بلاد سند رسید. او با راجه بالا جنگید و او را که حاضر بود پنج هزار درهم برای خلاصی خود بدهد، کشت. مأمون حکومت سند را به او داده بود. موسی در ۲۲۱ درگذشت
پس از موسی، پسرش
عمران بن موسی برمکی جای وی را در حکومت سند گرفت.
معتصم بالله ولایت او را در منطقه سند پذیرفت. او پس از جنگهایی در قیقان شهر بیضا را برای لشکر ساخت، سپس قَندابیل را گشود و آنگاه به غزای اَلْمید رفت. در فتنة میان نزاریان و یمانیان، به یمانیان گرایش یافت و سرانجام در ۲۲۶ در جنگ با
عمر بن عبدالعزیز الهَبّاری کشته شد.
از میان بازماندگان،
عباس بن فضل و
احمد بن محمد، نوادگان یحیی، به یاری فضل بن سهل نزد مأمون رفتند و فضل با اشاره به حق این خاندان، مأمون را بر سر لطف آورد تا به این دو خلعت دهد و آنان را در زمره اطرافیان خود درآورد.
سرگذشت داستان گونه عباس و اسماء، که ظاهراً فرزندان فضل بودند، در کتاب اخبار برامکه آمده است.
دیگر برمکیان شناخته شده اینان اند: ابو حفص عمر بن احمد بن ابراهیم بن اسماعیل فقیه حنبلی بغدادی (متوفی ۳۸۸یا۳۸۹)
و سه فرزند او ابواسحاق ابراهیم (متوفی ۴۴۷)، ابوالعباس احمد (متوفی ۴۴۱)، ابوالحسن علی (۳۹۳ـ۴۵۰)؛ و نیز ابوالمحاسن نصر بن مظفّر بن حسین بن احمد بن محمد بن یحیی (۴۵۰ـ۵۵۰)، ابوالفتوح بن مظفر بن حسین (۴۳۲ـ۴۹۳)،
محمد بن اسماعیل برمکی، از روات
شیعه امامیه، و
شمس الدین ابوالعباس احمد ابن خلکان مؤلف
وفیات الاعیان (۶۰۸ـ۶۸۱).
عَریب (۱۸۱ـ۲۷۷) شاعر و آوازخوان، ادیب و نوازنده عود را نیز دختر جعفر میدانند.
او که متولد و بزرگ شده بغداد بود، هنگام نکبت برمکیان روزهای کودکی را میگذراند. امین و سپس مأمون او را خریدند. وی در
سامرا در گذشت.
ابوالحسن احمد بن جعفر بن موسی معروف به
حَجَظه، شاعر آوازخوان و طنبورنواز (متولد ۲۲۴ بغداد ـ متوفی ۳۲۴ واسط) نیز خود را منسوب به برمکیان میداند
که عقاید او نیز به شک و شبهه آمیخته بود.
عبدالله بن یحیی و محمد بن جهم نیز از برمکیان بودند که
ابومعشر بلخی (متوفی ۲۷۹) آنها را در
علم بر دیگران برتر میدانست.
همچنین احمد بن حِجّی امیر آل مِری (متوفی ۶۸۲) از شهسواران معروف
عرب را از نوادگان جعفر برمکی و عباسه دانسته اند
جز اینان که انتسابشان به برمکیان
تقریباً قطعی است و در زمان دوری از این خانواده نمیزیستند، بسیاری نیز سالهای بعد ادعای انتساب به برمکیان کردند، از جمله ابوالقاسم عباس بن محمد برمکی که در ۳۸۸ پس از ابوالمظفر بُرْغُشی به وزارت ابوالحارث منصوربن نوح گمارده و اندکی بعد کشته شد.
سربداران که در باشتینِ بیهق به حکومت رسیدند، اولاد
خواجه شهاب الدین فضل الله بودند که نسب مادری خود را به یحیی برمکی میرساندند.
علاءالدین علی صانعی، از وزیران
سلطان حسین بایقرا، نیز خود را به آل برمک منتسب میکرد.
میرخواند از خواجه کمال الدین حسین بن جلالالدین برمکی از بزرگان ولایت ابیورد نیز، که در ۸۹۹ در گذشته، نام میبرد.
در دیگر بلاد اسلامی هم اثر برمکیان دیده میشود. در
سوریه،
مصر و مغرب گونههای تلفظی مختلف این واژه رواج دارد
و بویژه کولیهای مصر خود را برامکه مینامند. اثر این خانواده بویژه در خاستگاه آنان، شمال ایران کنونی، تا مدتهای مدید محسوس بوده است و گفته شده است که قوم آوار
داغستان در سده هفتم میلادی (دوم هجری) به سبب نارضایتی از عباسیان، در پی براندازی برمکیان، به حدود
تبریز حمله کردند، اما چگونگی این تازش و بازگشت آنها روشن نیست.
به قولی (ساکنان) محال برمک در قُبه داغستان، از قبیله جعفر برمکی بودند که بعد از قتل وی در این نواحی مأمن گزیدند. در ۱۲۲۳ نیز باز به نام برمک بر میخوریم که به تلافی غارت این ناحیه (برمک) شیخ علی خان به
شیروان میتازد
در مغرب بلخ و نیز در سان چارَکِ جوزجان در ۳۱ کیلومتری شمال غرب تَکزار روستاهایی با نام برمک وجود دارد
حضور برمکیان در دستگاه خلافت عباسی تاثیرات سیاسی و اجتماعی مهمی بر جای نهاد؛ همچون: نفوذ روزافزون ایرانیان در دستگاه خلافت، بهبود نظام حکومتی و رواج شیوه ایرانی عهد ساسانی در اداره دیوانهای سراسر قلمرو پهناور عباسیان، توجه به ادیبان و دانشمندان و حمایت مادی و معنوی از ایشان، ترویج فرهنگ سخاوت و بخشش میان دولتمردان.
اما این حضور پر رنگ دیری نپایید و هارون پس از بازگشت از
حج (۱۸۶ق.) در شب اول
محرم سال۱۸۷ق. دستور قتل جعفر و زندانی شدن یحیی و فضل و مصادره اموال آنها را صادر کرد. سر جعفر در شهر انبار به دست مسرور خادم از تن جدا و بدنش قطعه قطعه شد و هر یک در جایی از
بغداد آویخته گشت.
یحیی و فضل نیز زندانی شدند تا این که یحیی به سال ۱۹۰ق. در زندان درگذشت و جسدش در
رقه کنار فرات دفن شد.
فضل نیز در زندان و به سال ۱۹۳ق. درگذشت.
به فرمان هارون، محمد بن خالد بن برمک و فرزندان و وابستگان وی که در امور دولت و وزارت چندان دخالت نداشتند، همراه فرزندان خردسال فضل و جعفر امان یافتند.
سقوط برمکیان از نقاط مبهم تاریخ است و تحلیلهای متفاوت و گاه متناقض را در پی داشته است. این که برخی از تاریخ نگاران ازدواج جعفر با عباسه، خواهر هارون، به شرط صوریبودن و سپس
عهدشکنی جعفر و تولد دو فرزند و زندگی مخفیانه آنها را علت سقوط برمکیان دانستهاند،
به دلیلهای گوناگون صحیح نیست.
گروهی دیگر خودداری فضل از پرداخت قسمتی از درآمد فارس به هارون را علت خشم وی دانستهاند.
دلبستگی و ارتباط برمکیان با علویان و آزادی برخی از زندانیان ایشان به دست برمکیان نیز در زمره علل رویگردانی هارون و عقوبت ایشان یاد شده است.
برخی از منابع از نفرین
امام رضا (علیه السلام) در حق برمکیان در
عرفه و سقوط ایشان در همان سال یاد کردهاند.
بدگویی مخالفان و رقیبانی از کارگزاران هارون چون علی بن عیسی یزدانیرود،
منصور بن زیاد، جعفر بن محمد بن اشعث و
فضل بن ربیع،
و نفوذ برمکیان به ویژه فضل در سپاه خراسان
نیز از علتهایی است که برای این حادثه برشمردهاند.
هر یک از این دلیلها با تاییدات و تناقضاتی همراه است؛ اما حتی در صورت صحت نمیتواند تنها عامل چنین برخوردی با برمکیان باشد. به نظر میرسد مجموع این عوامل همراه عامل اصلی که همانا زیر شعاع قرار گرفتن اقتدار خلیفه بود، باعث شد تا هارون به برانداختن این خاندان همت گمارد.
به گفتۀ مسعودی؛ «پس از برمکیان کارها مختل شد و مردم بیتدبیری و سوء سیاستهای هارون را آشکارا دیدند» بعدها هارون نیز از کرده خود پشیمان شد و از براندازی این خاندان اظهار تأسف کرد.
گزارشهای تاریخی از سفرهای پیوسته برمکیان به حج حکایت دارند.
واقدی در یکی از سفرهای حج
یحیی بن خالد با وی در
مدینه دیدار کرد و همین آشنایی سبب سفر او به سال ۱۸۰ق. به بغداد و تالیف کتاب
المغازی شد.
یحیی به سال ۱۸۱ق. از هارون اجازه خواست تا او را از کارهای حکومتی معاف کند و به او اجازه زیارت و مجاورت
خانه خدا دهد. با موافقت هارون، او خاتم را به وی بازگرداند و به حج رفت و یک سال مجاور خانه خدا بود تا به سال ۱۸۲ق. به بغداد بازگشت.
وی به کارگزاران دستور داد تا
مالیات ساکنان
حرمین شریفین را قسطبندی کنند.
جعفر در برخی از سفرهای حج همراه هارون بود.
در یکی از این سفرها به وی پیشنهاد کرد تا برای معطر شدن خانه خدا آتشدانی درون آن قرار دهند و شبانه روز در آن عود و چوبهای خوشبو بسوزانند. هارون این کار را
بدعت شمرد و از قبول آن سر باز زد. آن گاه که خبر به رقیبان ایشان رسید، میان مردم پراکندند که برمکیان مردم را به آتشپرستی فرا میخوانند.
جعفر به سال ۱۸۵ق. اجازه خواست تا برای انجام حج و مجاورت خانه خدا به
مکه رود و با موافقت هارون در ماه
رمضان راهی حج شد و پس از انجام عمره در ماه
شعبان، در جده اقامت کرد و پس از انجام مناسک حج به بغداد بازگشت.
در سال ۱۸۶ق. یحیی برمکی در حالی که دست بر پرده
کعبه داشت، با خدا چنین مناجات کرد: خدایا! گناهانم بسیار و غیر قابل شمارش است و جز تو کسی از آن آگاه نیست. خدایا! اگر قصد عقوبت داری، مرا در این دنیا عذاب ده؛ هر چند به بهای از دست دادن سلامت جسم و تحمل داغ فرزندانم جز فضل باشد؛ و عذاب مرا به دنیای دیگر وامگذار.
مهمترین و واپسین سفر حج برمکیان مربوط به سال ۱۸۶ق. است. در این سال، هارون همراه همه صاحب منصبان و افراد بانفوذ قصد حج کرد و برمکیان را نیز با خود همراه ساخت.
سخاوت و عطایای بی شمار برمکیان در این سفر، این سال را در ذهن مردم با عنوان سال عطایای سه گانه ماندگار ساخت.
هنگامی که هارون در مدینه بار عام داد، یحیی همراه او بود. جعفر
مامون را و فضل نیز امین را در عطادهی همراهی کردند و مردم این همه را از برکت برمکیان دانستند و در مدح ایشان ابیاتی حاکی از ورود برمکیان به وادی
بطحاء و روشن شدن مکه به این سبب و تاریکی بغداد به جهت دوری آنها سرودند.
سخاوت برمکیان زبانزد همگان بود و نمونههای فراوان از آن یاد شده است. در سفری که جعفر رهسپار حج بود و خشکسالی مناطق گوناگون را در بر گرفته بود، هنگام عبور وی از
وادی العقیق، زنی از
بنی کلاب با سرودن شعری مردم را تسلی داد که با وجود جعفر، خشکسالی کاری از پیش نخواهد برد.
هارون در مکه عهدنامهای درباره تعیین ولیعهد اول و دوم (امین و مامون عباسی) تنظیم کرد و با امضای شاهدان و حضور ایشان، آن را در کعبه نهاد. احضار یکایک برمکیان و صحبت جداگانه هارون با ایشان درون کعبه در مورد مفاد این عهدنامه، در منابع یاد شده است.
بر پایه گزارشی، جعفر برمکی پس از ادای سوگند امین، عبای وی را گرفت و از او درخواست کرد که در روزگار خلافتش به او وفادار بماند و سه بار این درخواست را تکرار کرد.
اگر صحت این گزارش را بپذیریم، نشان از بیمناکی برمکیان درباره آینده خود دارد.
برمکیان با توجه به سفرها و اقامتهای پیوسته در مکه و مدینه، اقامتگاههایی در این دو شهر برای خود فراهم دیده بودند؛ یحیی برمکی خانههای گوناگون در شهر مکه خریداری کرده بود. وی خانه
حجیر بن ابی اهاب را که هم به
کوه قعیقعان و هم به
مسجدالحرام راه داشت، در برابر ۳۶ هزار دینار خریداری و تعمیر کرد.
همچنین خانهای متعلق به
بنی عائذ و شخصی به نام ابن صیفی را که در دامنه
کوه ابوقبیس بود، نیز خرید. این خانه در گسترش دوران مهدی عباسی (۱۶۷ق.) همچنان دست نخورده باقیمانده بود.
دار حمزه متعلق به عمرو بن سفیان بن سعد در منطقه
سویقه را نیز یحیی خریداری کرد.
فاکهی از خانهای که به یحیی تعلق داشت و در روزگار او به خانه ابواحمد بن رشید شهرت داشته، گزارش داده است.
یحیی همچنین برای ایجاد بوستانی در منطقه
فخ،
کوه حزنه را شکافت و مسیری به سوی فخ هموار نمود.
خانه
عبدالله بن
جعفر بن
ابی طالب در شهر مدینه نیز از جانب یحیی خریداری شده بود.
همچنین خانههایی در غرب و شرق
مسجدالنبی از سوی برمکیان خریداری شده بود که بعدها مصادره و در زمره اموال حکومتی شد.
خانه عاتکه دختر
عبدالله بن یزید که روبه روی باب الرحمه مسجدالنبی قرار داشت، نیز از جانب یحیی خریداری شد.
سلیمان، دیگر فرزند برمک، حاصل ازدواج وی با دختری بخارایی بودهاست.
جعفر برمکی قطعه زمینی را کنار ضلع شرقی مسجدالحرام از هارون به اقطار گرفت و خانهای شخصی برای اقامت در ایام حج ساخت. این خانه پس از قتل
جعفر مصادره شد و حماد بربری، از کارگزاران هارون، درون آن را با شیشه تزیین کرد که به دارالقواریر شهرت یافت.
وی همچنین خانه
ابوالعاص بن ربیع، شوهر
زینب دختر
پیامبر، را که هدیه
حضرت خدیجه به ایشان بود، در کوچهای به سوی منطقه اجیاد کبیر به ۸۰ دینار از عموزادگان ابوالعاص خریداری کرد و آن را با سنگهای طرح دار و چوب ساج تعمیر و برای اقامت آماده ساخت.
فاکهی در تعیین حدود بطحا، نام این خانه را یاد کرده است.
دارالمعیدی در همان کوچه نیز به دست جعفر خریداری و تعمیر شد.
وی همچنین قصری کنار کوه سقر در حاشیه شهر مکه بنا نهاد.
میان باب البقالین و باب الخیاطین، درهای مسجدالحرام، نیز قطعه زمینی وجود داشت که جعفر آن را از هارون به اقطاع گرفت و هنوز ساخت آن به اتمام نرسیده بود که مرگش فرا رسید.
وی همچنین خانهای در مدینه برابر مسجدالنبی داشت.
این خانه در جانب غربی مسجد قرار داشت و یکی از درهای مسجد به جهت روبه رو بودن با این خانه، به باب جعفر بن یحیی برمکی شناخته میشد.
برخی از منابع سده سوم از ساخت آبشخوری برای حاجیان که به سقایه ابن برمک شهرت داشته، نزدیک یکی از انصاب حرم گزارش دادهاند.
(۱) اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد (م. ۸۸۵ق.) ، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، ۱۴۰۸ق.
(۲) اخبار الدولة العباسیه، (قرن۳)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، ۱۳۹۱ق.
(۳) اخبار مکه، الازرقی (م. ۲۴۸ق.) ، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق.
(۴) اخبار مکه، الفاکهی (م. ۲۷۹ق.) ، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق.
(۵) الارشاد، المفید (م. ۴۱۳ق.) ، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۶) الاعلاق النفیسه، ابن رسته (م. قرن۳ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۸۹۲م.
(۷) الاعلام، الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
(۸) بحار الانوار، المجلسی (م. ۱۱۱۰ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
(۹) البدایة و النهایه، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف.
(۱۰) البلدان، ابن الفقیه (م. ۳۶۵ق.) ، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۶ق.
(۱۱) البلدان، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
(۱۲) بهجة النفوس و الاسرار، عبدالله بن محمد المرجانی (م. ۶۹۹ق.) ، به کوشش محمد عبدالوهاب، دار الغرب الاسلامی، ۲۰۰۲م.
(۱۳) تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
(۱۴) تاریخ برمکیان، سید صادق سجادی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۵ش.
(۱۵) تاریخ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (م. ۴۷۰ق.) ، به کوشش خلیل خطیب، تهران، مهتاب، ۱۳۷۴ش.
(۱۶) تاریخ حبیب السیر، غیاث الدین خواند امیر (م. ۹۴۲ق.) ، به کوشش سیاقی، خیام، ۱۳۸۰ش.
(۱۷) تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء- علیهم السلام-، حمزة بن الحسن الاصفهانی (م. قرن۴ق.) ، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
(۱۸) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۱۹) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۰) تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه (م. ۲۶۲ق.) ، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
(۲۱) تاریخ مکة المشرفه، محمد ابن الضیاء (م. ۸۵۴ق.) ، به کوشش علاء و ایمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
(۲۲) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۲۳) تجارب الامم، ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.) ، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
(۲۴) التحفة اللطیفه، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۲۵) التعریف بتاریخ و معالم المسجد النبوی، سید ضیاء بن محمد عطار، مدینه، کنوز المعرفه، ۱۴۳۲ق.
(۲۶) التعریف بما آنست الهجره، محمد المطری (م. ۷۴۱ق.) ، به کوشش الرحیلی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، ۱۴۲۶ق.
(۲۷) خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان، بارتولد وایسلی، ترجمه، سیروس ایزدی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۵۸ش.
(۲۸) فخری، ابن الطقطقی (م. ۷۰۹ق.) ، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۸ق.
(۲۹) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۳۰) مروج الذهب، المسعودی (م. ۳۴۶ق.) ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
(۳۱) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
(۳۲) المغازی، الواقدی (م. ۲۰۷ق.) ، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
(۳۳) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.) ، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
(۳۴) الوزراء و الکتاب، محمد الجهشیاری (م. ۳۳۱ق.) ، بیروت، دار الفکر الحدیث، ۱۴۰۸ق.
(۳۵) وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. ۶۸۱ق.) ، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
(۳۶) هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، عبدالجبار الجومرد، بیروت، شرکت توزیع و نشر مطبوعات، ۲۰۰۵م.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «برمکیان». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برمکیان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۶.