بدلیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِدلیس (بِتلیس /بَدلیس/ بَتلیس/ بَطلیس)،
ولایت («
ایل» :
استان) و شهری در قسمت شرقی
آناطولی در مشرق
ترکیه است.
این
ولایت در ناحیه کردنشین، حدود ۲۵ کیلومتری جنوب غربی بندرگاه تات وان، کنار
دریاچه وان، واقع است.
ارتفاع بتلیس به ۴۰۰، ۱ تا ۴۵۰، ۱
متر میرسد.
آب و هوای آن در تابستانها
گرم و در زمستانها بسیار
سرد است.
ناحیه های پر
برف و
باران فراوان دارد.
میانگین باران سالانه آن به حدود یک متر میرسد.
شهر در دره تنگی قرار دارد و پیرامون آن را کوههای عریان فرا گرفته است.
بدلیس چشمه های
آب معدنی دارد که از آن میان، چشمه آب معدنی کِچور در داخل شهر است.
چندین
رود در آن جریان دارد، از جمله رود بدلیس از ریزابه های قسمت علیای دجله، که در شانزده کیلومتری جنوب شهر سِعِرد به شاخه اصلی رود دجله ـ در قسمت علیای آن ـ میپیوندد.
رود بدلیس دشت موش را، در جانب شمال غربی، از دریاچه وان، در قسمت غربی، جدا میسازد.
بدلیس، که به سبب داشتن گذرگاه مناسب، از دیرباز مناطق دیار بکر ودشت موش را به نواحی دریاچه وان و
آذربایجان و
قفقاز متصل میکرده،
اهمیت نظامی و اقتصادی داشته، و قلعه آن معروف بوده است و طوایف کرد و گروههایی از
ارامنه در آن به سر میبرده اند.
از محصولات بدلیس
توت و
گلابی اهمیت دارد.
راه آهن دیار بکر به مرز
عراق، از حدود پنجاه کیلومتری جنوب بدلیس، نزدیک شهر سِعِرْد، می گذرد و راه آهن دیگری از نزدیکی بندرگاه تات وان تا العزیز احداث شده است.
در اواخر
جنگ جهانی اول، قوای روس بدلیس را تصرف کردند.
پس از تشکیل جمهوری
ترکیه، ولایت بدلیس و قسمتهای اداری تابع آن، جزو تقسیمات ولایات دیگر قرار گرفت.
در ۱۳۰۸ ش/ ۱۹۲۹ بدلیس تابع ولایت موش شد، و در ۱۳۱۵ ش/ ۱۹۳۶، بار دیگر ولایت بدلیس تشکیل یافت.
امروز آبادیهای تات وان، اخلاط، موطیکی و خیزان تابع آن است.
جمعیت شهر آن در سال ۱۳۶۹ ش ۱۳۰، ۳۸
تن بوده است.
به نوشته
اولیاچلبی در ۱۰۶۵ بدلیس مسجد جامعی داشت و
مساحت درون قلعه بدلیس به چهار هزار قدم میرسید و شهر دارای سیصد
خانه و هفده
محله بود و بیشتر ساکنان آن را
کردان و
ارامنه تشکیل میدادند.
در گذشته از بدلیس،
مازو،
کتیرا، چوب
گردو،
توتون،
عسل و انواع
پوست و روده و
دام زنده صادر میشد.
ویرانه های قلعه قدیمی، که چندین بار خراب و دوباره ساخته شده، در
شهر دیده میشود.
شهر دارای چند
مسجد جامع و ۳۴
مسجد دیگر است.
به نوشته
بلاذری،
عیاض بن غَنَم، سپهسالار
عمر، خلیفه دوم، پس از تصرف شهر اَرزَن، برای فتح جزیره به بدلیس رفت و از آنجابه اَخلاط لشکر کشید و بِطریقِ (لقب امرای
عرب که در خدمت پادشاه
روم بودند) اخلاط به
صلح راضی شد.
در بازگشت، بطریقِ بدلیس نیز حاضر شد که خراجی معادل
خراج اخلاط بپردازد.
کتاب الفتوح، در بخش راجع به جزیره، درباره فتح بدلیس به دست
عیاض، مطالبی آورده است.
هنگامی که امرای ارمنی در
ارزروم (تئودو سیوپولیس) و آمِد زیر نظر والیان امپراتوری روم حکمروایی داشتند، حاکم بدلیس نیز از زیر نفوذ مسلمانان خارج شد، به طوری که در کشمکشهای داخلی از پیروی مسلمانان سرپیچی کرد و باز تابع قیصر
قسطنطنیه شد، اما بار دیگر معاویه بر آنجا
تسلط یافت.
بدلیس در دوره آشوبِ پس از مرگ
یزیدبن معاویه تا روی کار آمدن
عبدالملک بن مروان (حک. ۶۵ـ۸۶) دوباره از دست
مسلمانان خارج شد.
سپس در زمان
عبدالملک به دست محمدبن مروان،
برادر او، عملاً جزو سرزمینهای ولایت جزیره شد و به دست عمّال اعزامی، اداره شد.
بدلیس و پیرامون آن، همانند بسیاری از قصبات، شهرها و سرزمینهای همجوار، به صورت قلعه ای تابع کارگزاران دیار بکر که خود وابسته به ولایت بزرگ جزیره بود، در آمد.
در دوره
عباسیان،
حمدانیان و
مروانیان بترتیب در دیار بکر
حکومت کردند و بدلیس نیز در قلمرو فرمانروایی آنان قرار گرفت.
در دوره حکومت این دو خاندان (قرن چهارم)، روم شرقی نیرومندتر شد و از سوی دیگر پادشاه ارمنیِ (بَسفُرجان واسپورکان، حوزه دریاچه وان)، از تابعیت مسلمانان سر پیچید و فرمانبردار امپراتوری روم شرقی شد، ازینرو شهر بدلیس نیز، مانند اخلاط، حالت شهرهای مرزی سرزمین
اسلامی را پیدا کرد.
بر اثر استیلای مسلمانان، بعضی تیره های قبایل
بکربن وائل و
تَغْلِب در سرزمینهای دیار بکر و بدلیس و حوالی آن مستقر شدند.
در زمان فرمانروایی مروانیان نیز شاخه های مختلف قبایل کُرد، و در رأس آنان
قبیله حُمیدی، در آن حوالی ماندگار شدند.
ناصر خسرو که در
جمادی الاولی ۴۳۸ به اخلاط رفته بود، از آنجا به بدلیس (بطلیس)، اَرزَن و سرانجام به مَیّافارقین و آمِد رفت.
در قرن پنجم که آناطولی به تصرف
ترکان درآمد، بدلیس بارها محل عبور طوایف و
قبایل ترک شد؛ بویژه در فتح
ملازگرد (منازگرد) که پیروزی نصیب الب ارسلان شد، بدلیس گذرگاه قشون ترک بود.
اما چون مروانیان تابعیت سلجوقیان را پذیرفته بودند، حاکمیت این شهر در دست آنان باقی ماند.
در ۴۷۶، فخرالدوله محمدبن جهیر به فرمانروایی
دیار بکر و نواحی اطراف، از جمله بدلیس، تعیین شد، و در حدود ۴۹۳ حسام الدوله یِلتَکین که پس از محمد دیلماج حاکم بدلیس شده بود، شهر ارزن و پیرامون آن را از تصرف شاروخ درآورد و بر وسعت فرمانروایی خود افزود.
امرای بدلیس ـ
ارزن، خراجگزار امیر دیار بکر بودند و پا به پای اُرتُقیان (حک: ۴۹۵ـ۶۲۹) در
جنگهای صلیبی و نبرد با گرجیان شرکت میکردند.
در ۵۲۸، پس از
مرگ امیر طغان ارسلان، پسرش حسام الدوله کُرْتی به جای او (به فرمانروایی بدلیس) نشست.
در این زمان، اتابک (عمادالدین) زنگی، فرمانروای
موصل و
حلب، که از اخلاط برگشته بود، یکی از بزرگان همراه خود به نام صلاح الدین محمد را مأمور فتح بدلیس کرد، اما کرتی با پرداخت ده هزار دینار شهر خود را از استیلای او نجات داد.
به نوشته قاضی احمد نیکیدی (یا نیکده ای) در الولد الشفیق (نسخه کتابخانه فاتح، ش ۴۵۱۹)، دولتشاه (حاکم بدلیس) تا ۵۹۸ حیات داشت، و سیف الدین بگتیمور، فرمانروای اخلاط، در همان سال بدلیس را به تصرف درآورد.
چنین بر میآید که این شهر در ۵۸۸ به تصرف حاکم اخلاط درآمده است.
پس از تصرف بدلیس، حاکمیّت خاندانی که طغانیان (
آل دیلماج) یا بنی طغان ارسلان خوانده میشد، به ارزن و پیرامون آن منحصر شد و این
خاندان مدتی در آن سامان فرمان راند.
در ۶۰۴، پس از آنکه پادشاهی اخلاط به
ایوبیان رسید، بدلیس نیز به قلمرو نجم الدین ایّوب (حک: ۵۹۶ـ۶۰۷) که در اخلاط فرمانروایی داشت پیوست.
در زمان حاکمیت ایوبیان، تیره های مختلف از طایفه رَوّادی (رَوادِی) کُرد که این خاندان بدان انتساب داشتند، از جانب
آذربایجان به نواحی بدلیس و اخلاط و وان
کوچ کردند، همچنین تیره های مختلف از طایفه حکّاری و در آن میان طایفه روژکی با همه تیره هایش به منطقه بدلیس آمدند.
در ۶۲۷، شهرهای وان و بدلیس رو به توسعه گذاشت، و بدلیس به صورت یکی از مراکز مهم علمی
آناطولی شرقی درآمد.
در قرن هشتم در پی انقراض
حکومت مغول در
ایران، فترتی عظیم ایجاد شد و هنگامی که ترکمنهای قراقوینلو بر سرزمینهای وان چیره شدند، عشیره روژکیِ کُرد نیز حکومت بدلیس را به دست گرفت و خاندان امرای بدلیس که آنان را امیران کُرد (حک: ۸۸۰ـ۹۸۶) می نامند، سلسله خود را پایه گذاری کردند، و امرایی که از نسل
شرف الدین بدلیسی بودند، یکی پس از دیگری، در بدلیس فرمان راندند.
به نوشته شهاب الدین عُمَری، در ربع نخستین قرن هشتم، در بدلیس شخصی به نام شرف الدین ابوبکر حکومت میکرد و به داشتن مذهب نُصَیْری متهم بود.
او بدلیس را سرزمینی کوچک با واردات اندک خوانده و گفته است: ایلچیانی که میخواستند از
مصر به آذربایجان نزد مغولان بروند از این شهر میگذشتند.
ابوالعباس قَلْقَشَنْدی، پس از تکرار همین مطلب، به نقل از کتاب التّثقیف میگوید: امیر بدلیس شخصی به نام ضیاءالدین ابوالفوارس الرُّوشَکی بود و برادرش غَرْسُالدین، بر پالو حکومت میکرد و پس از مرگ او پسرش امیرحاج به جای او نشست و در ۷۵۳ از دیوان مصر نامه ای به او ارسال شد.
به گفته
قلقشندی مؤلّفِ کتاب التّثقیف، امیر بدلیس را نیز در شمار امرای کُرد نام برده است.
در کتاب اِجابه السائل الی معرفه الرسائل نیز همین اطلاعات مندرج است (نسخه خطی این کتاب در مجموعه نسخه های خطی عربی
کتابخانه ملی
پاریس، ش ۴۴۳۷، گ ۴۷).
در کتابی به نام المقصد الرافع المنشأ الحاوی الی صناعه الانشاء (این کتاب در نیمه قرن نهم
استنساخ شده و یگانه نسخه آن در کتابخانه ملی پاریس، جزو نسخ خطیِ عربی به شماره ۴۴۳۹، موجود است، گ ۲۶۲) به اختصار درباره بدلیس گفته شده است که شخصی به نام محمّد از رؤسای کُرد بر این منطقه حکومت میکرد.
این محمّد همان شمس الدین است که با شاهرخ تیموری و قرایوسف ترکمان معاصر بود و اسکندر، پسر قرایوسف ترکمان، او را به
قتل رساند.
در تمام کتابهای
تاریخ که درباره
امیر تیمور و سلسله او به رشته تحریر درآمده است، بویژه در کتاب حافظ ابرو، در حوادث ۷۹۵، مفصلاً از تابعیت حاجی شرف، امیر بدلیس، از تیمور بحث شده است.
همچنین در رویدادهای ۸۱۲، پسر امیر مذکور، شمس الدین که حکومت بدلیس را داشت، با قرایوسف ترکمان متحد شد و در ۸۱۵ نیز در رکاب
قرایوسف ترکمان بود و در ۸۲۴، همین امیر در نخستین نبرد شاهرخ، به شرق نزدیک (
ماوراءالنهر) اعلام فرمانبرداری کرد.
بعدها بدلیس وابسته به
قراقوینلوها و سپس تابع آق قوینلوها شد.
پس از آنکه
آق قوینلوها این حاکم نشین را برانداختند، مدتی بعد، بار دیگر پا گرفت و سپس از
صفویان اطاعت کرد؛ پس از آن، تابع
سلطان سلیم اول شد.
در زمان
سلطان سلیمان قانونی (حک: ۹۲۶ـ۹۷۴) حکومت آن برای مدتی برچیده و دوباره برقرار شد.
در زمان حاکمیت امرای ترک، مردم بدلیس مانند بیشتر مردم ماوراءالنهر و
خراسان،
حنفی مذهب بودند؛ اما پس از حاکمیت ایوبیان و مهاجرت کُردها بدین مناطق و بالاخره پس از تأسیس امارت کُرد، بتدریج
مذهب شافعی را، که مردم
عراق عرب و عراق
عجم و
سوریه پیرو آن بودند، پذیرفتند.
بدلیس در زمان امرای کُرد به نام شرف خانیان، کانون
علم و
عرفان شد و عده ای از علما از آنجا برخاستند، از جمله :
عبدالرحیم بدلیسی، شارِح مطالع، محمد برقلعی که در
علم نحو کتابهایی نوشته اند.
ادریس بدلیسی (متوفی ۹۲۶) مورّخ، و شکریِ شاعر.
و بدینسان، بدلیس سومین یا دومین مرکز فرهنگی آناطولی شرقی شده بود.
شرف الدین بدلیسی در شرفنامه،
سیاهه ای از اسامی مدارس موجود در بدلیس را در زمان خویش به دست داده است.
امرای بدلیس نیز در این محیط علم و عرفان، شخصیتهای عالم و روشنفکری بار میآمدند.
شرفنامه میزان وقوف شرف الدین بدلیسی
را بر تاریخ نشان میدهد.
نوه وی، عبدال خان مروی، عالم، فاضل،
هنرمند و حامی علم و معرفت و شخصیتی سرشناس بود.
وی کتابخانه ای بی نظیر با آثار گرانبها فراهم ساخته بود و به دستور او بسیاری از آثار را ترجمه کرده بودند.
در این دوره،
تصوف نیز در بدلیس گسترش فراوانی یافته بود.
تا ۱۳۰۳ ش/ ۱۹۲۴، که حکومت
ترکیه طریقتها را منحل اعلام کرد، گاه مشایخی (از بدلیس) بودند که سر به عصیان بر میداشتند و حوادثی جزیی پدید میآوردند.
در ۳۳۲ بدلیس از شهرهای کوچک و آباد و پر نعمت ارمینیه (=
ارمنستان) شمرده میشد و فاصله آن تا خِلاط (= اخلاط) یک
روز راه و تا مَیّافارقَین سه روز راه بود.
در ۳۷۲ محصولات بدلیس،
زیلو و
قالی و شلواربند و چوب بسیار بوده است.
به نوشته
مقدسی،
بدلیس در دره ای عمیق که دو
نهر در آن جریان داشت و در
شهر به هم میپیوستند، واقع بود و دژی از سنگِ گاو مانند در آن قرار داشت.
در ۵۷۶، به روایتی بدلیس در تصرف اتابک قزل ارسلان بوده است.
در ۵۷۸، دولتشاه، فرمانروای بدلیس و ارزن، (بر ضد
صلاح الدین ایوبی) به شاه ارمن (= ارمنستان) پیوست.
در اوایل قرن هفتم، یاقوت درباره وجه اشتقاق بدلیس مینویسد: «مانند این وزن (بَدلیِس) را جز وَهْبِیل که نام بطنی (=تیره ای) از (قبیله) نَخَع است، چیزی سراغ ندارم، اما در (نزد) عجم، تفلیس و تبریز هست» و اضافه میکند که بدلیس «شهر کوچکی است از نواحی ارمینیه و نزدیک خِلاط قرار دارد و دارای باغهای بسیار است.
سیب آنجا به خوبی و فراوانی و ارزانی
ضرب المثل است و به شهرهای بسیاری برده میشود».
به نوشته نَسَوی پس از حمله مغول
سلطان جلال الدین خوارزمشاه، سپاه خود را به قصبات و توابع اخلاط مانند، بَرگِری. . . و بدلیس. . . فرستاد.
در این رویدادها
سلطان جلال الدین با ملک اشرف، حاکم بدلیس، طرح
دوستی ریخت و
دختر او را به
ازدواج خود درآورد، و در بدلیس به عیش و طرب پرداخت.
ملک اشرف هرچه او را پند داد و از خطر آمدن مغولان آگاه کرد، مفید واقع نشد تا شبی که
سلطان مست خفته بود، سپاه مغول به سرداری ایماس بهادر به در حصار بدلیس رسیدند.
به نوشته
ابن خلدون، مغولان (به دنبال
سلطان جلال الدین) سراسر آمِد وارزن الرّوم و میّافارقین را ویران و تاراج کردند و بدلیس را نیز
آتش زدند.
در قرن هشتم، به نوشته
دمشقی،
خِلاط پایتخت ارمینیه چهارم بود و بدلیس از شهرهای آنجا به شمار میآمد.
دمشقی به گونه ای بلور، به نام مَها، اشاره میکند و میگوید: نکوترین کانهای آن کانهای سرندیب و بدلیس است.
در اواخر قرن هشتم، امیرتیمور به همراه امیرزاده شاهرخ، از راه سیواس به صحرای موش رفت و امیرزاده میرانشاه، فرزند دیگرش، از بدلیس روانه آنجا شد.
و امیر بدلیس حاجی شرف برای اظهار بندگی و
اخلاص با اسبی به رسم پیشکش با وی بود.
به نوشته شرف الدین علی یزدی، اسب حاکم بدلیس در
مسابقه اسب دوانی که در صحرای موش در حضور
تیمور برگزار شده بود برنده شد.
تیمور به او لطف و عنایت کرد و مملکتش را به وی ارزانی داشت و فرمان داد که به او خلعت طلادوز و کمر و
شمشیر زرین دهند.
و صوفی نامی را به او سپرد که وی را در قلعه بدلیس
زندانی کند.
پس از مرگ تیمور، قرایوسف ترکمان از
مصر به دیار بکر و از آنجا به شمس الدین، حاکم بدلیس، پناه برد و دختر خود را به همسری شمس الدین درآورد.
قرایوسف وقتی بر تمام
آذربایجان تسلط یافت، با فرمانی ولایت بدلیس را به شمس الدین ارزانی داشت.
بدلیسی در جای دیگر
می نویسد: در ۸۲۴ ملک محمدبن ملک عزالدین، و والی ولایت بدلیس امیر شمس الدین، برای اطاعت و بندگی به نزد میرزا شاهرخ گورکانی آمدند و مشمول عواطف شاهانه واقع شدند و فرمان
حکومت آنان دوبار تجدید (یا امضا) شد.
اوزون حسن بیک آق قوینلو،
سلیمان بیگ بیژن اوغلی، یکی از امرای خود را با سپاه فراوانی مأمور فتح ولایت بدلیس کرد.
امیر ابراهیم بن امیر حاجی محمد، حاکم وقت بدلیس، دروازه های قلعهها را بست و دژها را استوار ساخت و در قلعه بدلیس تحصن اختیار کرد.
سلیمان بیگ قلعه بدلیس را به مدت سه
سال محاصره کرد.
طول مدت
محاصره و بروز
وبا و
طاعون، بسیاری از قلعه نشینان را کشت.
سرانجام امیر ابراهیم بیگ
تسلیم شد و از قلعه بیرون آمد و روانه
تبریز شد تا به خدمت اوزون حسن رود.
سلیمان بیگ قلعهها و ولایت بدلیس را تصرف کرد.
هنگامی که
شاه اسماعیل به برقراری
سلسله صفوی همت گماشت، چون از امیر شرف، حاکم بدلیس، خاطر خوشی نداشت، او و امرا و حکام کردستان را به غُل و زنجیر کشید و زندانی کرد.
و خان محمد اُستاجلو را به تسخیر ولایت بدلیس فرستاد.
در ۹۱۳، قلعه و ولایت بدلیس
تسلیم وی شد، و او کُرد بیک شَرْقلوی اُستاجلو را به نگهداری قلعه بدلیس مأمور کرد.
در ۹۳۸، اولمه تِکِلو، سردار یاغی صفوی،
سلطان سلیمان عثمانی را برضد شاه
ایران، طهماسب اول تحریک کرد؛
سلطان عثمانی، نیل پاشا را با پنجاه هزار سوار به همراه اولمه به جنگ شرف خان کُرد حاکم بدلیس فرستاد که آن ولایت را تصرف کند.
شاه ایران با سپاهی برای مقابله با عثمانیها حرکت کرد.
باشنیدن خبر آمدن سپاه ایران به بدلیس، عثمانیها متواری شدند.
در ۹۳۹ اولمه تِکِلو در موضع (نِهْی) با شرف خان حاکم، بدلیس و دیگر امرای
کردستان به
جنگ پرداخت، که به قتل شرف خان و دستیابی اولمه بر بدلیس انجامید.
بدلیسی مینویسد: در روزگار وزارت رستم پاشا، وزیر اعظم (
عثمانی)، شخصی به نام درویش محمود بود که از طایفه روژکی و شاگرد مولانا ادریس در گفتن
شعر و سبک نگارش، و مدتی منشی شرف بیگ حاکم بدلیس بود.
او پس از کشته شدن شرف بیگ به روم (
عثمانی) رفت و آموزگار دختر
سلطان سلیمان همسر رستم پاشا شد و برای بار دوم منصب وزارت و وکالتِ (زمان) شرف بیگ، حاکم مقتول بدلیس، به او واگذار شد.
احتمالاً بعدها
سلطان سلیمان ولایت بدلیس را از جانشین شرف بیگ، شمس الدین خان، گرفت و او از ترس
سلطان عثمانی به ایران گریخت.
در ۹۵۹،
شاه طهماسب اول شاهوردی
سلطان زیاد اوغلی و ادهم بیگ روملو را پس از تصرف پاسین (پانسین) روانه بدلیس کرد.
آنان پس از تاخت و تاز فراوان در ناحیه موش روانه بدلیس شدند.
مصطفی بیگ، حاکم بدلیس، بادوتن از سرداران خود و سیصد سوار از قلعه بدلیس برای جنگ بیرون آمدند.
سپاه شاه طهماسب گروه انبوهی از آنان را کشت و باقیمانده به قلعه بدلیس گریختند.
در ۹۶۱، شاه طهماسب پیش از رسیدن سپاه
عثمانی به آن مرز و بوم (ارمنستان و آذربایجان) سپاه خود را در چهار گروه و هر گروه را به فرماندهی یکی از امرای خود به اطراف فرستاد.
آنان نواحی وان و بدلیس و ماسیس را تا صحرای موش به آتش کشیدند و غارت کردند.
به نوشته هامرـ پورگشتال
سلطان سلیمان عثمانی (۹۲۶ـ۹۷۴)، بدلیس را فتح کرد.
در زمان
سلطان محمد خدابنده و پیروزی او بر سپاه ترکمان و تکلو، برخی سران آنان به
عثمانی گریختند.
سپس اسماعیل
سلطان از
روم به نزد طایفه قزلباش رفت و گلابی خان به نزد شرف خان کُرد، حاکم بدلیس، بازگشت.
در سی و یکمین سال
سلطنت شاه عباس اول، ذیل حوادثی که به کشته شدن محمد پاشا، مشهور به تکلو پاشا، انجامید، آمده است که ضیاءالدین خان فرزند شرف خان، حاکم بدلیس، از همکاری با محمدپاشا مذکور خودداری کرد و بی اجازه او به این شهر بازگشت.
احتمالاً بازگشت و عدم همکاری او به تحریک دربار صفوی بوده است.
(۱) ابن عبری، تاریخ مختصرالدول، بیروت ۱۸۹۰.
(۲) ابن منقذ، کتاب الاعتبار، پرینستون ۱۹۳۰.
(۳) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۴) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، مصر ۱۹۰۱.
(۵) احمدبن یحیی عُمَری، التعریف بالمصطلح الشریف، مصر ۱۳۱۲.
(۶) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۷) احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، مصر ۱۳۳۳.
(۸) ناصر خسرو، سفرنامه، برلین ۱۳۴۱.
(۹) محمدبن احمد نَسَوی، سیره
السلطان جلال الدین، پاریس ۱۸۹۱.
(۱۰) محمدبن عمر واقدی، کتاب الفتوح، مصر ۱۳۰۲.
(۱۱) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المُسمّی دیوان المبتدا و الخبر، چاپ خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۲) اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۱۳) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۴) حدود العالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۵) محمدبن ابی طالب دمشقی، نخبه الدهر فی عجائب البرّ و البحر، ترجمه حمید طبیبیان، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۶) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۷) شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۱۸) محمدبن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۹) احمدبن حسین منشی قمی، خلاصه التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ ش.
(۲۱) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۲۱) نظام الدین شامی، ظفرنامه، چاپ پناهی سمنانی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۲) یوزف فون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری
عثمانی، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، چاپ جمشید کیان فر، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بِدلیس »، شماره۷۸۳.