بحر (عروض)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بحر (اصطلاح
عروض)، هر کیفیت وزنیِ حاصل از
تکرار یا
ترکیب یک یا چند
پایه عروضی را گویند. و به همین دلیل
خواجه نصیر طوسی،
بحر را حاصل از تکرار
ارکان میداند.
بَحْر، اصطلاحی در عروض (ه م)، جزء نخست و ثابت نام هر یک از
اوزان شعری و یا مجموعهای از اوزان نزدیک به هم، به معنی کمّیتی از
کلام موزون که از تکرار یکی از ارکان اصلی عروضی
و یا از
ترکیب چند رکن پدید میآید. هر یک از بحور نامی دارد که ماخوذ از کیفیت موسیقیایی آن است، مانند بحر متقارب و بحر قریب که نخستین از تکرار «فَعولُن» (به نشانه - -) و ثانی از ترکیب ارکان مَفاعیلُن/مَفاعیلُن/فاعلاتُن» (به نشانه - - -/ - - -/ - - -) به دست میآید.
در کتب عروض
فارسی و تازی، بنیانگذاری عروض و در نتیجه ابتکار استخراج و تدوین بحور اولیه
شعر عرب و طبقهبندی آنها در دوایر پنجگانه، به
خلیل بن احمد فراهیدی (د ۱۷۰ق) نسبت داده شده است
لیکن برخی از محققان معاصر، بر پایه مطالعات در زمینه وزن
شعر در
ایران پیش از
اسلام و نیز با استناد به تحقیق
ابوریحان بیرونی (د ۴۴۰ق) درباره وزن
شعر هندوان در
زبان سنسکریت و ایراد شبهه وی
، چنین انتسابی را روا نمیدانند و گاهی در آن تردید کرده، و یا بر آن رفتهاند که خلیل بن احمد، خود این
دانش و این شیوه را از اوزان
شعر آریایی و سنسکریت و یونانی و لاتینی (
زبانهای هند و اروپایی خویشاوند
فارسی) اخذ و اقتباسکرده است.
۱)
شمس قیس رازی در
وجه تسمیه بحر عروضی به بحر،
سعت و
کَثْرَت آن را در
اشتمال بر
اوزان مختلف و انواع متفاوت، گوشزد میکند، زیرا «تحت هر یک، به واسطه ازاحیفی که به
اجزاء آن لاحق میگردد، انواع
شعر حاصل میگردد».
۲) گروهی،
بحور را اوزانی میدانند که
عرب مدار شعرش را بر آنها قرار داده است.
۳) در وجه تسمیه آن به «بحر» (دریا)،
شمس قیس رازی دو وجهِ شَبَه یا دو عامل مشترک را دخیل دانسته است: نخست، «سِعَت و کَثرَت» و دیگر، معنی «بحر» در لغت
عرب، یعنی «شکافتن»؛ چرا که
دریا، شکافی فراخ در زمین است، حاوی
آب بسیار و فواید فراوان، و بحور عروضی نیز مشتمل بر انواع
شعر و «طرفی است از
کلام منظوم مشتمل بر انواع اوزان».
عروضیان قدیم،
خلیل بن احمد (
بنیانگذار عروض عرب) و پیروان او، هشت
پایه اصلی در نظر گرفتهاند.
عروضیان قدیم، در نامگذاری پارههای بحور به مثابه الگوهای اصلی سنجش اوزان، اتفاق نظر ندارند و به اختلاف، از آنها به فواصل سالمه، ارکان، اجزاء، اصول، افاعیل و تفاعیل تعبیر کردهاند.
خلیل بن احمد و برخی دیگر از قدمای عروضیان، بحور را حاصل از ۸ رکن اصلی میدانستند، از این قرار: مفاعیلن، فاعلاتن، مستفعلن، فعولن، فاعلن، متفاعلن، مفاعلتن و مفعولاتُ.
به سخن دیگر، تمامی بحرها و اوزان
شعری از ارکان یاد شده - اعم از سالم یا مزاحف - ساخته میشود.
برخی از عروضیان، همچون شمس قیس رازی
و
خواجه نصیرالدین طوسی دو رکن دیگر به ارکان هشتگانه منسوب به خلیل بن احمد افزودند: «فاع لاتن» و «مس تفع لن».
سه رکن فاعلن، مفاعلتن و متفاعلن را خاص
شعر عرب شمردهاند و در نتیجه، ارکان
شعر پارسی را ۷ دانستهاند. تفاوت «فاع لاتن» و «مس تفع لن» با فاعلاتن و مستفعلن، از نظر شمس قیس رازی در ترکیب اسباب و اوتاد آنهاست؛ اما اغلب عروضیان قدیم، بنا را همان ۸ رکن نهادهاند و میان فاعلاتن با فاع لاتن و مستفعلن با مس تفع لن، تفاوتی قائل نشدهاند، چرا که به لحاظ ایقاعی و لحن موسیقیایی، فرقی ندارند.
از تکرار متوالی هر یک از ارکان اصلی، ۷ بحر متفقالارکان، و از ترکیب آنها ۱۲ بحر مختلف الارکان حاصل میشود.
بحر هَزَج، از تکرار متوالی مفاعیلن؛ بحر رمل، از تکرار فاعلاتن؛ بحر رَجَز، از تکرار مستفعلن؛ بحر متقارب، از تکرار فعولن؛ بحر متدارک، از تکرار فاعلن؛ بحر کامل، از تکرار متفاعلن؛ بحر وافر، از تکرار مفاعلتن.
بحر
مضارع، از ترکیب مفاعیلن و فاعلاتن؛ بحر خفیف، از فاعلاتن و مستفعلن؛ بحر مُجْتَثّ، از مستفعلن و فاعلاتن؛ بحر مُنْسَرِح، از مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر مُقْتَضَب، از مفعولاتُ و مستفعلن؛ بحر مدید، از فاعلاتن و فاعلن؛ بحر بسیط، از مستفعلن و فاعلن؛ بحرطویل، از فعولن و مفاعیلن؛ بحر سریع، از مستفعلن، مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر غریب (یا جدید)، از فاعلاتن، فاعلاتن و مستفعلن؛ بحر قریب، از مفاعیلن، مفاعیلن و فاعلاتن؛ بحر مُشاکل، از فاعلاتن، مفاعیلن، مفاعیلن.
بعضی از این بحور، به صورت سالم به کار برده نمیشود و فقط زحافات آنها مطرح شده است. علمای عروض سنتی، ۱۱ بحر از بحور ۱۹گانه را مشترک در
شعر فارسی و
شعر عرب دانستهاند، از این قرار: بحرهای هزج، رمل، رجز، متقارب، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، متدارک و خفیف؛ بحرهای پنجگانه طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل را مختص
شعر عرب و ۳بحر غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل را خاص
شعر فارسی شمردهاند.
به گفته خواجه نصیر الدین طوسی
شاعران ایرانی و عرب در بحر متدارک
اشعار اندکی سرودهاند.
اگر چه در
اشعار شاعران فارسی زبان در ۵ بحر خاص عرب نمونههایی میتوان سراغ داد، لیکن به نظر
قدماء، به ویژه قیس رازی، شمس،
این
اشعار ثقیل است و مطبوع نیفتاده است.
۱) از ترکیب این افاعیل یا تکرار هر یک، آهنگهای گوناگونی به نام
بحر پدید میآید.
۲) اگر افاعیل مزبور بدون
تغییر،
تکرار یا
ترکیب شود، بحور حاصل را سالم، و اگر تغییراتی یافت آن بحور را
مُزاحَف مینامند.
به عبارت دقیقتر: در عروض کهن به هر گونه تغییری که در اسباب و اوتاد ارکان اصلی راه یابد - اعم از حذف یا زیادت حرف یا حروفی، و اسکان متحرکی - زِحاف میگویند (زحاف جمع زَحف است، لیکن در عروض مفرد تلقی میشود و آن را به ازاحیف و زحافات جمع میبندند)؛ از اینرو، هرگاه ارکان اصلی بیهیچ تغییری تکرار یا ترکیب شوند،
وزن و بحر حاصل از آن «سالم» نامیده میشود، مانند «فاعلاتن» که از آن «بحر رمل سالم» به دست میآید؛ و چنانچه تغییری به اسباب و اوتاد راه یابد، بحرحاصل را «مزاحف» گویند، مانند «فَعِلاتُن» که مزاحف فاعِلاتُن است. بدین سان، به واسطه ازاحیفی که به ارکان تعلق میگیرد، بحور و اوزان بسیاری پدید میآید
که هر یک، چونان بحری فرعی، نامی و لقبی مییابد و این همه، سبب دشواری و پیچیدگی عروض کهن شده، و عروضیان متاخر را به
نقد آن برانگیخته است.
هر تغییری، اعمّ از
زیادت یا
نقصان، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که مییابد،
لقب یا القابی پیدا میکند.
۳) افاعیل، خود از اجزای کوچکتری تشکیل شدهاند که
سبب و
وتد و
فاصله یا
ارکان عروض، نامیده میشوند.
به عبارت بهتر: ارکان عروضی خود حاصل ترکیب اندامهای کوچکتری به نام سبب (دو نوع: خفیف - ثقیل)، وتد (دو نوع: مفروق مقرون یا مجموع) و فاصله (دو نوع: صغری - کبری) و هر کدام از آنها نیز
مرکب از حروفی متحرک و ساکن است، از این قرار:
الف - سبب: ۱.خفیف: از یک متحرک و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: هَم؛ ۲.ثقیل: از دو متحرک متوالی به نشانه ()، مانند: هَمه.
ب - وتد: ۱.مفروق: از دو متحرک و یک ساکن در وسط به نشانه (-)، مانند: چامه؛ ۲.مقرون: از دو متحرک متوالی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: چَمَن.
ج - فاصله: ۱.صغری: از ۳ متحرک پی در پی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: بِرَوم؛ ۲.کبری: از ۴ متحرک متوالی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: بِبَرَمَش.
به سخنی دیگر، اسباب و اوتاد و فواصل، کوچکترین واحدهای تشکیلدهنده بحور شمرده میشد که امروزه، در برخی کتب عروضی، با الهام گرفتن از دانش
زبانشناسی، اصطلاحات «مصوّت» و «صامت» و «هجاهای عروضی» جانشین آنها شده است.
۴) عروضیان،
اسباب و
اوتاد را کوچکترین اجزای
شعری میانگاشتند و بحث از نفْس
حروف متحرک و
ساکن را، هرچند اجزای اولیّه و سازنده سخن است، خارج از بحث عروض میدانستند.
۵) قدما ترکیباتی خاص از حروف متحرک و ساکن را، اجزای اصلی و سازنده
افاعیل هشتگانه میشمردند.
آن ترکیبات عبارتاند از: سببِ
خفیف و
ثقیل، و وتد
مجموع و
مفروق .
۶)
قدما، آهنگهایی را که از ارکان سالم پدید آمده،
اصلی و دیگر آهنگها را
فرعی میانگاشتند.
مساله بحرسازی و طبقهبندی اوزان
شعری در گروههای سالم و مزاحف به شیوه قدما از یک سوی، و از سوی دیگر، مشکل تعلیم و تعلّم آن، به ویژه آموختن و به خاطر سپردن عناوین و القاب عجیب و نامانوس ازاحیف و اوزان مزاحف، نظیر خَرْم، خَرْب، جَدْع، جَحْف، هَتْم و حَذَذ و یا بیت معصوب مقطوف،
بیت موقوص و بیت مَجْزُوَّمُرَفَّل و...
که به گوش هر
فارسی زبانی گران میآید، هر متعلم مشتاقی را میرماند.
از این رو عروض دانان معاصر ایرانی بر آن شدند تا به
نقد شیوه پیشینیان اهتمام ورزند و با توجه به تفاوت روح وزن در دو
زبان فارسی و عرب،
طرحهایی نو در افکنند و با ابداع روشهای علمی سادهتر، وزن
شعر فارسی را از سیطره عروض عرب آزاد سازند.
وزیری با تعویض بعضی اصطلاحات مانند «لنگه» به جای مصراع، «پایه» به جای رکن، «وابُری» به جای تقطیع و...،
۱۴پایه بکرِ دو تا پنج هجایی را مبنای بحرسازی قرار میدهد که از تکرار یک پایه یا ترکیب پایهای با پایههای دیگر، «لنگه»
شعری به دست میآید و بحری حاصل میشود و بدین سان، چنانچه این پایهها، در اشکال و مواضع مختلف با خود یا با پایههای دیگر تکرار یا ترکیب شوند، هزاران بحرشعری به دست میدهند.
وزیری برای هر پایهای دو نکته را ضروری میداند: نخست، کمتر از دو هجا نباشد و دیگر، به هجای بلند ختم شود.
شرط اخیر را فرزاد نیز بایسته دانسته است.
خانلری در
تعریف بحر میگوید: «در
علم عروض، اجناس
وزن را بحر مینامند».
به نظر خانلری،
وزنهایی را میتوان
همجنس خواند که دارای دو
شرط باشند:
۱) نسبت میان هجاهای کوتاه و بلند آنها در قطعات مساوی همانند باشد.
۲) نظم این هجاها در سلسلهای که از آن جدا شدهاند، یکسان باشد.
مثلاً در
وزن هزج، چهار بار مفاعیلن (U - - -)، در
وزن رَجَز، چهار بار مستفعلن (- - U -)، و در
وزن رَمَل چهار بار فاعلاتن (- U - -)، نسبت هجاهای
کوتاه و
بلند،
مساوی است؛ یعنی هر یک شانزده هجا دارد و در هر یک چهار هجای کوتاه و دوازده هجای بلند وجود دارد.
اما، وزنِ فعلاتن چهار بار با فاعلاتن چهار بار که در
عروض قدیم از یک
جنس شمرده شده، از دو جنس مختلفاند و جامعی میان آنها نیست.
اساس بحر و تشکیل
بحور از نظر خانلری،
ده
پایه است :
۱) U - ۲) - U ۳) U U ۴) - - ۵) U - - ۶) U U - ۷) - - - ۸) U - U ۹) - U - ۱۰) - U U.
از نظر نگارنده، پایههای ۲، ۳، ۸ و ۱۰ صحیح نیستند، زیرا به
هجای کوتاه ختم شدهاند.
در حالیکه، همانطور که وزیری و فرزاد نیز گفتهاند، پایه باید به هجای بلند ختم شود تا کیفیت موسیقایی پیدا کند.
خود خانلری
در تعریف پایه میگوید: «مجموعه چند هجا که به وسیله یک
تکیه یا یک ضرب قوی به هم متّصل شوند».
این ضرب قوی از ویژگیهای
ایقاع است و در
شعر،
هجای بلند جایگزین آن میشود.
خانلری
همه
اوزان بحور فارسی را نتیجه تکرار یک یا چند پایه میداند. وی، پانزده جنس وزن، یعنی پانزده
سلسله، در
اوزان شعر فارسی یافته است.
خانلری اوزان را
تام یا
ناقص میداند.
در
اوزان تام، شماره هجاها درست به اندازه شماره هجاهای
دایره است و
اوزان ناقص اوزانی است که یک یا چند هجا، کمتر از دایره دارد. وی اوزان تامّ را نوع مستقل شمرده و اوزان ناقص را از متفرّعات اوزان دیگر قرار داده است.
از هر بحر تامّی، بر حسب اینکه یک یا چند هجا از آخر وزن کم شود، فروعی چند به دست میآید.
فرزاد،
بحور شعری را براساس ۲۳ پایه میداند که همه آنها، با دگرگونیهایی، از یک پایه که پدر پدرهای ارکان نامیده میشود، یعنی
مفعولاتن (- - - -) گرفته شده است.
او گروههای متمایزی را که از هجاهای عروضی تشکیل شده باشد ارکان مینامد و مانند وزیری معتقد است که پایه حتماً باید به هجای بلند ختم شده باشد.
فرزاد
هر وزن کامل
فارسی را مرکّب از چهار
رکن کامل میداند.
در
بحرسازی، گاهی فقط یک رکن چهار بار تکرار میشود، مثل مفاعیلن چهار بار.
در بعضی موارد نیز دو رکن مختلف، یکی پس از دیگری میآید و هر دو رکن، به همان ترتیب نیمه اول، در نیمه دوم تکرار میشود، مثل مفاعلن فعلاتن دو بار.
فرزاد،
اشتقاق وزنی از وزنی دیگر را به یکی از این طرق ممکن میشمارد:
اشتقاق رکن اساسی وزن دوم از رکن اساسی وزن
پدر ؛ آمدن رکن متفاوتی به جای رکن اول (و سوم) یا دوم (و چهارم) وزن پدر؛
حذف هجای آخر از وزن پدر؛ حذف رکن اول و هجای آخر از
وزن پدر ؛ حذف قسمتی از نیمه اول وزن پدر.
از روش خانلری و فرزاد در
طبقهبندی بحور نقد شده است.
حمیدی،
از ترکیب
اسباب و
اوتاد و
فواصل،
ترکیب لفظی «
متفاعلاتان » را پیریخته و آن را «حلقه مفقوده» نامیده است. به
اعتقاد او، با تکرار ارکان مختلف آن به گونههای مختلف (تکرار یک رکن یا ترکیب دو رکن مختلف با هم)،
بحور گوناگونی پدید میآید. گاه ترکیب دو یا سه جزء از دو یا سه بحر، ترکیبی تازه و بحری نو پدید میآورد.
درجای دیگر اینگونه نقل شده که حمیدی با انتقادی تند و سخت آمیخته به
تعریض از «زحاف» در عروض کهن،
از در پیوستن یک فاصله و یک وتد و یک سبب، ترکیب «متفاعلاتن» (- - -) را پیش می نهد و آن را «حلقه گمشده» و مادر تمام اوزان موجود و ممکن الوجود
شعر فارسی میداند.
از «متفاعلاتن»، ۲۳ بحر مشهور و دارای نام در عروض کهن پدید میآید و در مراحل بعد، هر گاه جزوی از «متفاعلاتُن» با یک یا دو جزو دیگر آن ترکیب شود، بحور بسیاری حاصل خواهد شد.
علی نقی وزیری، که سالها قبل از
خانلری و حمیدی و فرزاد نظریات علمی خود را بیان کرد،
تکرار پایهها را (چه تکرار یک رکن و چه ترکیب رکنی با ارکان دیگر) به مقداری که
لِنگه شعری را تشکیل دهد، بحر میشمارد.
وزیری چهارده پایه موسیقایی بکرْ را اساس بحرسازی
شعر فارسی قرار داده است.
نجفی ضمن تاکید بر ضرورت طبقهبندی علمی نزدیک به ۳۰۰ وزن متفاوت و مستقل در
اشعار موجود
زبان فارسی
و نا کار آمد بودن روش قدما به سبب ورود ۴۹ عامل «من عندی» در مبحث زحافات،
به
نقد شیوههای طبقهبندی بحور خانلری و فرزاد میپردازد.
کابلی نیز به نوبه خود، پس از نقد روشهای بحرسازی پیشگامان معاصر،
علاوه بر طبقهبندی اوزان، نامگذاریهای تازه اصطلاحات را هم ضروری میداند: به بحر و سخن موزون، «رشته نظم»، به
رکن، «ریسه تکرار شونده»، به هجای بلند، «دانه»، به هجای کوتاه، «نیم دانه» و...میگوید
و «روش تازه» خود را، بر بنیاد این اصطلاحات بنا مینهد؛ به نحوی که از در پیوستن «دانه» و «نیمدانه»ها، «ریسه»ها، و از تکرار یا ترکیب «ریسه» ها با دگرگونیهایی «رشته نظم»های مختلف (=بحور) به دست میآید.
روش فرزاد و حمیدی از این نظر با وزیری متفاوت است که آنان، با تغییراتی از خود، که در اجزای مختلف یک رکن پدر و یا یک عبارت ترکیبی مثل «
متفاعلاتان » (که خود
مرکّب از چند
جزء مختلف است) پدید میآورند، آنها را به ارکانی مستعمل برای بحر سازی، تبدیل میکنند.
اما وزیری، نیازی به اینگونه تغییرات نمیبیند.
خانلری نیز، هرچند اشتباهات فرزاد و حمیدی را، در تغییر رکن به دلخواه، مرتکب نشده، اما در تشخیص
پایه،
شرط مختوم بودن پایه به
هجای بلند را نادیده گرفته و در
نتیجه، اساس بحر سازی او خدشهدار شده است.
وزیری نیز مانند بسیاری از ادبا در مورد شروط پایه، امتیاز بحر سازی وارکان یحر سازی نظر مستقلی دارد.
وزیری، نخستین کسی است که پایه را درست تشخیص داده و دو
شرط اصولی برای آن درنظر گرفته است:
۱) از دو
هجا کمتر نباشد؛ ۲) مختوم به هجای بلند باشد.
با این دو شرط پایههای دو تا پنج هجایی، تحقق میپذیرد.
امتیاز بحر سازی وزیری این است که هر یک از ترکیبات گوناگون از پایههای چهاردهگانه را مستقل شمرده و درنتیجه مُعْضَل گروهبندی را، حل کرده است.
او به پیدا کردن گروه برای
آهنگ یا دادن
القاب به بحور، نیازی ندیده است.
امتیاز دیگر وزیری این است که
عروضیان دیگر براساس
اشعار موجود، بحوری را شناخته و تعیین کردهاند، درصورتی که وزیری برای بحر سازی، اساسی را
پیشنهاد کرده است که بیش از دو هزار
بحر، اعم از آنچه گفته شده یا بعدها گفته خواهد شد، میتوان بر پایه آن بنا کرد.
ارکان چهاردهگانه وزیری که اساس بحرسازی او را تشکیل میدهد به ترتیب عبارتاند از: دو هجایی: فَعَل، فاعِل؛ سه هجایی: فَعَلُن، فَعُولُنْ، فاعِلُنْ، مفعولُن؛ چهار هجایی: فَعَلاتُنْ، مُفْتَعِلُنْ، فَعَلَتُنْ، فاعلاتن؛ پنج هجایی: مُتَفَعُولُنْ، مُفْتَعِلَتُنْ، مُفْتَعِلاتُنْ، مُفَتَعِلُن. ترکیبات گوناگون این پایهها بحور را پدید میآورند.
به گفته شمس قیس رازی
عروضیان ایرانی چون بهرامی سرخسی و
بزرجمهر قسیمی، بر بنیاد ۸ رکن اصلی، دست به استخراج بحوری زده بودند که یا هیچ
شاعری در آن بحور
شعر نسروده بود، و یا اگر هم
شعری سروده میشد، مقبول
ذوق ایرانیان واقع نمیشد؛ در نتیجه، این بحور، جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، هرگز به عنوان بحرهای مستقل مطرح نشد. قدما به این بحور «مستحدث» میگفتند، چرا که در آثار
شاعران و کتب منتقدان بزرگ عروض، پیشینهای نداشت.
شمس قیس رازی
از ۲۱بحر مستحدث نام برده است که در ۳دایره منعکسه، منغلطه و متعلقه جمع آمده بود
همچنین
اشعار شاذّ، تصنعی و ثقیل یکی از ۳دایره را مطرح کرده است که عبارتند از: بحر صریم، کبیر، بدیل، قلیب، حمید، صغیر، اصم، سلیم، حمیم، مصنوع، مستعمل، اخرس، مبهم، معکوس، مهمل، قاطع، مشترک، معمّم، مستر، معیّن و باعث.
در این بخش از
مقاله به بررسی بحر در پیش از
اسلام پرداخته میشود.
۱) به گفته
ابوریحان بیرونی عروض عرب از
عروض آریایی پیش از اسلام
اقتباس شده است.
۲)
صفاء خلوصی،
محقق معاصر
عراقی، نیز در مقدّمه کتاب
القِسطاسُ المستقیم اثرِ
جار اللّه زمخشری، دلایل اقتباس عروض عرب از عروض آریایی را بیان میدارد.
به نظر این محققان، بیشتر بحور عروضی مستعمل پس از
اسلام، اصلی
ایرانی داشته است.
اوزانی چون
رباعی،
قریب، و
مُشاکل، محققاً پیش از اسلام،
نشأت گرفتهاند.
اصطلاحات عروضی،
سبب و
وتد، از اصطلاحات عروضی
قدیم آریایی «Sabola»، «Varta» گرفته شده و نیز «أرْل» یا «أرْی»، به معنی جزء آخر نیمه اول
بیت، اصطلاحی آریایی است.
شعر عروضی در
ایران قبل از اسلام وجود داشته باشد و برای اثبات آن شواهدی در دست میباشد.
۱) وجود
اشعار هجایی و
کمّی، همچون
کتیبه سنگی حاجی آباد (یک قطعه
شعر به
زبان پهلوی)،
یادگار زریران،
درخت آسوریک،
چامه شاه بهرام،
سرود کَرْکُوی و
شعر بهرام گور، همه
مؤیّد وجودِ
شعر موزون، و به احتمال قریب به
یقین،
شعر عروضی با کمیّت هجاییِ پیش از اسلام در ایران است.
۲)
گاهان (
گاثهها ) یا سرودهای
زردشت نیز تماماً
شعر است.
هرچند
قرائن و شواهدی دالِّ بر وجود
وزن کمّی در پیش از اسلام در دست است اما هنوز نمیتوانیم با قاطعیّت نحوه بحر سازی و عناصر سازنده بحر و کیفیّت آن را در آن دوران بیان داریم. اما بدون
تردید، پیش از اسلام در بحور خاصی
شعر سروده شده که منشأ پیدایش بحور عروضی بعد از اسلام و الهامبخش
خلیل بن احمد بوده است.
به گفته
علی اشرف صادقی، در
زبان فارسی، همانند دو
زبان دیگر
هند و اروپایی، یعنی
یونانی و
سنسکریت، امتداد مصوّت نقش ممیّز داشته و این ویژگی پس از
قرن نهم
هجری از میان رفته است.
به عبارت دیگر، در
زبان فارسی تا قبل از قرن نهم، مانند
زبان عربی، تفاوت مصوّتهای بلند و کوتاه تنها ناشی از امتداد مصوّت بوده است.
بنابراین، وزن
شعر پیش از اسلام وزن کمّی بوده است نه هجایی، زیرا وزن کمّی، خاصّ
زبانهایی است که تفاوت مصوّتهای کوتاه و بلند آنها بر مبنای کشش باشد.
عروضیان قدیم، برای آموزش بهتر به مبتدیان و نشاندادن ارتباط بحور با یکدیگر، دایرههایی وضع کرده، و در آنها بحرهای نزدیک به هم را (از نظر متحرکات و سواکن و ترتیب اسباب و اوتاد) نشان دادهاند. این دایرهها، بر حسب شمار بحور، به خانههایی تقسیم میشد و یک
مصراع، اساس آن دایره قرار میگرفت، به نحوی که خواننده مصراع از هر خانهای و از هر واژهای شروع به
قرائت میکرد، به یکی از اوزان مطرح شده در همان دایره دست مییافت. دوایر پنجگانهای که مورد استفاده و استناد عروضیان ایرانی بود، اینهاست:
۱.دایره مختلفه: شامل بحرهای طویل، مدید و
بسیط، با اساس قرار دادن مصراع «به من برگذر ای مَه».
۲.
دایره مؤتلفه: مشتمل بر بحرهای وافر و کامل، با اساس قرار دادن مصراع «بگو دل من کجا طلبم زبهر خدا».
این مصراع چنان است که میتوان آغاز هر دو بحر (وافر و کامل) را از واژههای آن در نظر گرفت.
۳.
دایره مجتلبه: شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن مصراع «مرا دل بی دلا رامی نیارامد».
۴.
دایره مشتبهه: شامل بحرهای سریع، منسرح، خفیف، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن مصراع «به من ده تو بتا هم یک بار باده».
۵.
دایره متفقه: شامل بحرهای متقارب و متدارک، با اساس قرار دادن مصراع «مرا بی دلارام شادی نیاید». البته مصراع به گونهای است که میتوان آغاز دو بحر را از واژههای مختلف آن در نظر گرفت.
طبقهبندی
بحور شعر از زمان خلیل بن احمد مورد نظر عروضیان بوده است.
خلیل بن احمد پانزده
بحر را در پنج
گروه یا
دایره قرار داد: بحور طویل و مدید و بسیط در
دایره مختلفه ؛ بحور وافر و کامل در
دایره مؤتلفه ؛ بحور هزج و رجز و رمل در
دایره مُجْتَلِبه ؛ بحور منْسَرِح و خفیف و مضارع و مُقْتَضَب و سریع و مُجْتَث در
دایره مشتبهه؛
بحر متقارب در
دایره مُتَّفقه .
بعدها
اخفش اوسط (متوفی ۲۲۰ یا ۲۲۱)،
شاگرد خلیل و
استاد سیبویه، بحر متدارک را نیز از دایره متفقه بیرون آورد.
مصراعهای اساس این دوایر و شکل آنها در برخی از کتب عروضیان متفاوت است، لیکن ساختار اصلی آنها با آنچه گفته آمد، دقیقاً مطابقت دارد.
عروضیان ایرانی، از
دایره مشتبهه در حدود سیواند بحر استخراج کرده بودند
که جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، بحور دیگر مطبوع طبع
شاعران واقع نشده است: بحر غریب (یا جدید)، چنانچه در دایره مشتبهه، مصراع اساس آن چنین باشد: «ده به من ده تو بتاهم یک باربا»؛ بحر قریب، هرگاه مصراع اساس چنین قرار گیرد: «به من ده تو بتا هم یک بار باده»؛ بحر مشاکل، اگر مصراع مربوط چنین باشد: «بار باده به من ده تو بتاهم یک».
شمس قیس رازی
دو دایرة مختلفه و مؤتلفه را، بدان سبب که مشتمل بر بحور خاص
شعر عرب است، کنار مینهد و با پذیرش ۳بحر از بحور مستحدث غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، جمعاً ۱۴بحر از ۱۹بحر مشهور را در ۴دایره قرار میدهد، بدین سان:
۱.دایره مؤتلفه: شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن این مصراع: «دلا بس چند از این سودای آن دلدار پروردن».
۲.دایره مختلفه: مشتمل بر بحرهای منسرح، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن این مصراع: «باز زمن دل ربود باز زمن رخ نهفت».
۳.دایره منتزعه: شامل بحرهای سریع، غریب (یا جدید)، قریب، خفیف و مشاکل، بر اساس این مصراع: «رو که ربودی زدلم صبر باز».
۴.دایره متفقه: شامل دو بحر متقارب و متدارک، بر اساس این مصراع: «مکن بر من ای ماهروی این ستمها».
شمس قیس رازی در دو دایره مختلفه و منتزعه، ارکان سالم را نیاورده، زیرا بر آن است که در بحور این دو دایره
شعر عذب به صورت سالم سروده نشده است
بنابراین، برای هر یک از بحور این دو دایره، یکی از اوزان مزاحف بحر مربوط به آن را که بیشتر مورد استقبال
شاعران واقع شده، مطرح کرده است.
بعدها
عروضیان ایرانی دوایر دیگری برای بحور خاص
فارسی یا بحور مشترکی که به گونهای خاص و متفاوت با گونههای عربی
سروده شده،
وضع کردند.
گونههای
شعری ایرانیان با گونههای
شعر عرب، تفاوت دارد.
بعضی آهنگها، مانند قریب و مشاکل و غریب (جدید)، خاص
شعر فارسی است و در
عربی کاربردی ندارد، و بعضی دیگر میان
شعر فارسی و عربی
مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و بعضی خاص
شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.
این
اختلاف، ناشی از ویژگیهای زبانی،
شعری و احساسی دو
زبان آریایی فارسی و
سامی عربی است.
از اینرو عروضیان ایرانی، متناسب با ویژگیهای
زبان و
شعر فارسی، چهار دایره، ویژه
شعر فارسی،
ابداع کردند.
از جمله
شمس قیس رازی بحور هزج و رجز و رمل را در دایره مؤتلفه؛ بحور منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث را در دایره مختلفه؛ بحور سریع، غریب، قریب، خفیف و مشاکل را در دایره منتزعه؛ و بحور متقارب و متدارک را در دایره متفقه قرار میدهد.
خواجه نصیرالدین طوسی،
بحور هزج و رجز و رمل را در دایره مُجْتَلبه؛ بحور سریع، قریب، منسرح و خفیف، مضارع، مقتضب و مجتث را در
دایره مشتبهه ؛ بحور وافر و کامل را در دایره مؤتلفه؛ و بحور طویل و مدید و بسیط را در دایره مختلفه قرار میدهد.
(۱) ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد، تحقیق ماللهند، ج ۱، ترجمه منوچهر صدوقی سها، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲) بهار، محمدتقی، سبک شناسی، چاپ علینقی محمودی بختیاری، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۳) حمیدی شیرازی، مهدی، عروض حمیدی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴)خانلری، پرویز، وزن
شعر فارسی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۵) دمامینی، محمد بن ابیبکر، العیون الغامزة علی خبایا الرامزة، قاهره (بی تا).
(۶) محمود بن عمر زمخشری، القسطاس المستقیم فی علم العروض، بغداد ۱۹۶۹.
(۷) شمس قیس، محمد بن قیس، کتاب المعجم فی معاییرالاشعارالعجم، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۸) علی اشرف صادقی، تکوین
زبان فارسی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۹) فرزاد، مسعود، مبنای ریاضی عروض
فارسی، (تهران، بی تا).
(۱۰) کریستنسن، آرتور امانوئل، کارنامه شاهان در روایات ایران باستان، ترجمه باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز ۱۳۵۰ ش.
(۱۱) نجفی، ابوالحسن، «درباره طبقهبندی وزنهای
شعر فارسی»، آشنائی با دانش، ش ۷ (۱۳۵۹ ش).
(۱۲)طوسی، محمد بن حسن، معیارالاشعار در عروض و قوافی، چاپ محمد فشارکی و جمشید مظاهری، چاپ عکسی، اصفهان ۱۳۶۳ ش.
(۱۳) وحیدیان کامیار، تقی، بررسی منشأ وزن
شعر فارسی، مشهد ۱۳۷۰ ش.
(۱۴) وزیری، علینقی، «اصلاحات ادبی»، مهر، ش ۱۰، سال ۵ (اسفند ۱۳۱۶)، ص ۹۵۲ـ۹۶۴.
(۱۵) وزیری، علینقی، «اصلاحات ادبی»، مهر، ش ۱۱، سال ۵ (فروردین ۱۳۱۷)، ص ۱۰۸۷-۱۰۹۹؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بحر (عروض)»، شماره۵۲۶، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۲.