بامدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بامَدی، یا بامِذی، بااَمْدی (= بابا احمدی)، طایفهای بزرگ از
طوایف لر
شیعه
مذهب
ایل بختیاری (ه م)، پراکنده در ناحیهای گسترده در دو
استان چهار محال و بختیاری و
خوزستان. بامدی از اتحاد طوایف «دورکی باب» و یکی از بابهای چهارگانه هفتلنگ بختیاری تشکیل یافتهاست.
اصطلاح «باب» به مفهوم پیوستگی و همبستگی جغرافیایی - سیاسی میان چند
طایفه است و گفتهاند که به هنگام ضعف حکومتهای مرکزی
ایران، قدرتهای بزرگ محلی بختیاری، طایفههای همجوار را با هم در اتحادیهای سیاسی طایفگی به نام «باب» جمع میآوردند. دورکی باب یکی از آنها بود که از همبستگی ۱۲طایفه
یا ۱۱ طایفه،
بدون به شمار آوردن خوددورکی (طایفه مقتدر بنیان گذار باب) و به روایتهای دیگر از ۷، ۸ یا ۹ طایفه،
به سرپرستی خانهای مقتدر دورکی تشکیل شده بود. رهبری مشترک، همسایگی، حس تعلقات جمعی و مشترک در برابر فشارها و تهدیدهای گروههای
دشمن و خویشاوندیهای سببی، رشتههای پیوند میان این طایفهها را استحکام میبخشید.
بامدی در میان بختیاریها به «بامدی خرس» شهرت دارد. این شهرت به سبب درشتی جثه مردان بامدی
و زورمندی و نیز پُر مو بودن اندام آنهاست.
در میان بختیاریها طایفههای دیگری نیز هستند که به نام یکی از جانوران درنده و وحشی معروفیت دارند. مثلاً طایفه مُنجِزی از باب بختیاروند هفت لنگ، به جهت تناور و پر زور بودن مردانش به «منجزی گراز» و یکی از تیرههای آن، به سبب زیرکی و چالاکی مردم آن به «رووا» (
روباه) معروفیت دارند.
طایفه بامدی به دوتیره بزرگکشکی و سراج دین (سراج دینوند) یا سراج الدین تقسیم میشد.
برخی تیره درویش آدمی (منابع قدیمتر نام این تیره را درویش آدینه ضبط کردهاند،
) را که با فاصله جغرافیایی دورتر از دو تیره دیگر و در حدود جنوب رودخانه دز با کدخدایی مستقل زندگی میکنند، تیره سوم طایفه بامدی
و برخی دیگر «تش» یا واحدی از تیره سراج دین به شمار آوردهاند.
هر یک از تیرههای بامدی به چند «تَش» (آتش = اجاق: خاندان، دودمان) و هر «تش» به چند
اولاد (برخی اولاد را برابر با اصطلاح لُری «کُرُّبو» = کُر و بو، به معنای
پسر و
پدر گرفتهاند،
و هر اولاد به چند کربو (خانوار) یا بُهون (چادر) تقسیم میشده است.
سراج دین بزرگترین تیره بامدی و دارای ۶ تش (با احتساب تیره درویش آدمی) به نامهای کوهی، احمد (یا احمد فردینی)، درویشی (یا درویش میرحاج)، برام (= بهرام)، اُدیوی و درویش آدمی بود. اعضای هر تش با یکدیگر خویشاوندند و از یک نیای مشترک به شمار میروند. اولادهای هر تش واحدهای جداگانهای را تشکیل میدهند که در قلمرو جغرافیایی معینی در کنار هم زندگی میکنند و مراتع مشترک دارند.
(برای شمار و نام تشهای تیرههای دیگر و اولادهای هر یک،
).
در تقسیم بندی ایلی طایفه بامدی در کتاب
ایل بختیاری،
بر خلاف منابع پژوهشی دیگر، ردههای تش، اولاد،
مال و خانوار به ترتیب پس از طایفه آمده، و رده تیره از آن حذف شده است. سبب حذف این رده را نویسنده، به کار نرفتن واژه «تیره» در میان بختیاریها، نبود عنوان خاص برای رئیس این رده و کاربرد عنوان مشترک کدخدا برای هر دو رده تیره و تش دانسته است؛ «مال» را نیز که یک واحد اقتصادی متغیر و متشکل به هنگام کوچ تشها و تیرههای بامدی است، زیر رده اولاد و کوچکترین رده ایل بختیاری بهشمار آورده است.
مرکز آمار ایران در سرشماری
عشایر کوچنده ۱۳۶۶ش در نموداری که از سازمان اجتماعی بزرگ طایفه دورکی باب ترسیم کرده، طایفه بامدی را متشکل از ۴ تش به نامهای کشکی، درویش آدمی، احمد فخرالدین و سراجالدین آورده، و برای هریک بهترتیب ۹، ۵، ۲ و ۵ اولاد ذکر کرده است.
در بزرگ ایل بختیاری، طایفه نقش سیاسی دارد و به هنگام
جنگ و ستیز به منزله یک گروهِ واحد بر میخیزند. از این رو، اعضای طایفه یکدیگر را اساساً بر پایه منافع مشترک که مهمترین آن قلمرو و
سرزمین است، میشناسند.
طایفه را کلانتر، تیره را کِخا (کدخدا) و تش و اولاد را ریش سفید اداره میکردند
کلانتر طایفه که او را خان مینامیدند، مسئول اداره امور طایفه، جمعآوری
مالیات، تأمین
سپاه به هنگام جنگ، کدخدا منشی در رفع اختلافها میان اعضای طایفه با یکدیگر و یا با اعضای طایفههای دیگر، سازماندهیکوچ و استقرار در اردوگاهها بوده است. او از سوی ایلخان بختیاری به کلانتری طایفه منصوب میشد. کدخدایان طایفه از سوی کلانتر و به تأیید ایلخان یا مستقیماً از سوی ایلخان انتخاب و به این کار گمارده میشدند. در سلسله مراتب رهبری، مقام ریشسفیدی، افتخاری بود و ریش سفیدان از سوی اعضای تش و اولاد برگزیده میشدند.
کدخدایی و کلانتری معمولاً جنبه موروثی داشت و پس از
مرگ هر کدخدا و کلانتر،
پسر او، یا در صورت نداشتن پسر،
برادر او به این مقامها گمارده میشد.
دالمانی در سفرنامهاش کدخدا - رئیسطایفههای کوچک (تیره) - را مسئول کوچهای سالیانه، رسیدگی به امور حقوقی جزئی و منازعات و برقرار کردن
صلح و سازش در میان دو طرف منازعه دانسته است. او مینویسد: کدخدا مطیع امر خان است و با یاری او
نظم و
امنیت را در تیره خود برقرار میکند. قبلاً کدخدایان را خانها انتخاب میکردند، اما اکنون (در زمان هنری دالمانی) کدخدایی در خانوادهها موروثی است. هر یک از دوتیره بزرگ سراج دین و کشکی بامدی یک کلانتر مستقل داشت. کلانتر تیره سراج دین آنجف (پدر آنجف کلانتر وقت بامدی در ۱۳۴۴ش) با حکم اولاد ایلخانی، و کلانتر تیره کشکی آستّار با حکم اولاد حاج ایلخانی به سمت کلانتری برگزیده و منصوب شده بودند.
اولاد حسین قلیخان، معروف به ایلخانی و اولاد حاج امام قلیخان برادرش، معروف به حاج ایلخانی مدعیان منصب ایلخانی ایل بختیاری و رقیب یکدیگر بودند.
در بختیاری کلانتران را با
لقب «آ» (مخفف آقا)، کدخدایان را «ریش سفید» و رؤسای اولاد و
خانواده را «گَپْ کربو» (بزرگ اولاد) میخواندند.
کلانتران بختیاری، از جمله کلانتران طایفه بامدی از دامداران عمده به شمار میرفتند و در قلمرو خود زمینهای کشاورزی بزرگ داشتند. با وجود امکانات بسیاری که کلانتران داشتند، از خوانین ایل مقرریهای جنسی یا نقدی سالیانه نیز دریافت میکردند. مقرریها از محل مالیاتهایی بود که از افراد ایل برای خوانین جمعآوری میشد. مثلاً آنجف کلانتر سابق تیره سراج دین، سالیانه ۴ من روغن، ۴
گاو، ۴ «تیشتر» (بزغاله) و ۲۰۰ تومان
پول نقد از خان مقرری میگرفت.
هر اولاد از تشهای بامدی از لحاظ استقرار مکانی در گرمسیر و سردسیر به واحدهای کوچکتری بهنام «مال» تقسیم میشد که اعضای هر مال را چند خانوار از خویشاوندان نزدیک معمولاً وابسته به یک اولاد تشکیل میدادند. اعضای مال به هنگام کوچهای فصلی در یک جای خاص از قلمرو جغرافیایی تیره و طایفه خود و در کنار هم چادر میزدند و به چرای دامهای خود در یک گله مشترک میپرداختند.
مال یک واحد اقتصادی عینی ایل بود که نقش مهم تولیدی در ایل داشت. هر مال به هنگام کوچ برای چرا و تعلیف دامها در جاهای متفاوت چادر میزد و در یک مقطع زمانی از
سال ثابت و در سالهای بعد متغیر بود.
طوایف بختیاری دو کوچ بهاره و پاییزه در سال داشتند. کوچ بختیاری به سبب وضعیت جغرافیایی سرزمین و وجود سلسله کوههای بلند زاگرس و رودخانههای پرآب و راههای ناهموار وسنگلاخ و پربرف کوهستانی، و وسایل حمل و نقل سنتی بسیار سخت و توانفرسا بود. هر یک از شاخههای هفت لنگ و چهار لنگ بختیاری «ایلراه» مشخص و معینی داشتند. شاخه هفت لنگ و طایفههای وابسته به آن، از جمله طایفه بامدی دورکی باب، عمدتاً از ۴ ایلراه جداگانه به نامهای تاراز، هزار چَمه، تنگِ فاله و دِزپات میگذشتند.
طایفه بامدی سالی دوبار از خط الرأس رشته کوههای زاگرس میگذشتند. معمولاً در فاصله زمانی میان ۱۰ فروردین تا اوایل اردیبهشت سرزمین گرمسیر را ترک میکردند و به سوی سردسیر میرفتند. بخشی از
بهار و تمام
تابستان را در چراگاههای سرسبز و خوشآب و هوای شمال و شمال خاوری زاگرس میگذراندند. از میانه شهریور تا نیمه مهر ماه مالهای هر تش چادرهای خود را جمع میکردند و از سردسیر به سوی گرمسیر میکوچیدند و
پاییز و
زمستان را در دامنههای جنوبی و در جنوب باختری و باختر زردکوه در
خوزستان بهسر میبردند.
مهمترین ارتفاعات و رودخانههایی که بامدیها در مسیر کوچ از آنها میگذشتند، اینهاست: کوه اُدیو، کوه مُنار، کوه تاراس و زردکوه، و رودخانههای کارون، سور، تلوک، شیرین بهار، اُوبازُفت و تیرگُی.
کوپر نخستین پژوهشگر علاقهمند خارجی بود که در ۱۳۰۳ش/ ۱۹۲۴م به میان ایل بختیاری رفت و همراه طایفه بامدی از اقامتگاه گرمسیری به سوی چراگاههای کوهستانی در ناحیه سردسیر سرزمین بختیاری کوچ کرد. او در گزارشی همراه فیلم مستندِ مردم نگارانهاش، کوچ بامدیها را به قله زردکوه و پیکارشان را با قوایطبیعت بر سر علف وصف کرده است (برای آگاهی از چگونگی کوچ و مسیر کوچ بامدی
سراسر کتاب).
بنا بر گزارش گروه پژوهش مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، طایفه بامدی تا ۱۳۴۴ش نیمه چادرنشین بودند و معیشت آنها بر یک اقتصاد تولیدی دو پایه، دامداری و کشاورزی استوار بود.
کشاورزی در ناحیه سردسیر بختیاری توسعه بیشتری نسبت به ناحیه گرمسیر بختیاری داشت. در ناحیه سردسیر کشتآبی به سبب دسترسی ایلیاتیها به
آب فراوان، و دامداری و رمه پروری به جهت کمیت و کیفیت خوب پوشش گیاهی چراگاهها، بر نواحی خشک گرمسیر بختیاری برتری داشت. این امکانات سبب گرایش اولادها و تشهای بامدی به استقرار در نواحی سردسیری و دهنشین شدن بود. کشتزارهای آبی و دیمی بامدیها در سردسیر بیشتر در نواحی تنگ گزی، شوراب، صحرای مارملیکی و بیرگان قرار داشتند.
آمار روشن و دقیقی از جمعیت طایفه بامدی در دست نیست. عبدالغفار نجم الملک در سفرنامه خوزستان
جمعیت کل هفت لنگ را در ۱۲۹۹ق تخمیناً ۲۱هزار خانوار، و دورکی، یکی از شاخههای آن را ۴ هزار خانوار آورده است. قدیمترین آمار از جمعیت بامدیها را دیترامان در ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م، ۸۰۰ خانوار به دست میدهد. (همو شمار آنها را در ۱۳۵۱ش/۱۹۷۲م میان ۵۰۰ تا ۶۰۰ خانوار تخمین زده است.)
طبق سرشماری عشایر کوچنده
ایران در ۱۳۶۶ش، ۵۳۶ خانوار، شامل ۸۳۶، ۳ تن از طایفه بامدی کوچ میکردهاند و محلِ قشلاقِ ۵۲۹ خانوار آنها در شهرستان مسجد سلیمان و ۷ خانوار آنها در شهرستان شوشتر بوده است
. در سرشماری ۱۳۷۷ش اشارهای به گروههای کوچنده طایفه بامدی نشده، و عشایر کوچنده ایل بختیاری جمعاً ۱۷۲، ۲۷خانوار، شامل ۵۰۵، ۱۸۱تن ذکر شده است
.
از دیرباز میان طایفههای هفت لنگ و چهار لنگ بختیاری
اختلاف و
جنگ و ستیز بوده است. طایفههای وابسته به هفتلنگ نیز میان خودشان پیوسته جنگ و ستیز داشتهاند. راولینسن در سفرنامه اش
در نیمه اول سده ۱۳ق/۱۹م و عبدالحسین سپهر در تاریخ بختیاری
به ستیزهها و درگیریهای طایفگی در هفت لنگ اشاره میکنند. نمونه بارز این ستیزهها، دشمنی دیرپا میان دو طایفه بامدی دورکی، شجاعترین وبیباکترین طایفه ایل بختیاری
و بابادی هفت لنگ بوده است. ستیزه و دشمنی بامدی و بابادی در
آغاز سده ۱۴ش که بامدیها از طایفه بیداروند (بهداروند) بختیاری، رقیب و
دشمن طایفه بابادی، حمایت میکردند
تا دهه ۶۰ همین
سده ادامه داشته است.
(۱) امان اللهی بهاروند، سکندر، کوچ نشینی در ایران.
(۲) امیر احمدیان، بهرام، ایل بختیاری.
(۳) خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری.
(۴) دیگار، ژان پیر، فنون کوچ نشینان بختیاری، ترجمه اصغر کریمی.
(۵) راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمه سکندر اماناللهی بهاروند.
(۶) رخش خورشید، عزیز و دیگران، بامدی طایفهای از بختیاری.
(۷) سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر.
(۸) سرشماری اجتماعی - اقتصادی عشایر کوچنده (۱۳۶۶ش)، نتایج تفصیلی، ایل بختیاری، مرکز آمار ایران.
(۹) سرشماری اجتماعی - اقتصادی عشایر کوچنده (۱۳۷۷ش)، نتایج تفصیلی، کل کشور، مرکز آمار ایران.
(۱۰) شاهمرادی، بیژن، «کیارسی، طایفهای در بختیاری».
(۱۱) صفینژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران.
(۱۲) کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری.
(۱۳) کوپر، مس، سفری به سرزمین دلاوران، ترجمه امیرحسین ظفر ایلخانبختیاری.
(۱۴) کیاوند، عزیز، حکومت، سیاست و عشایر.
(۱۵) کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران.
(۱۶) گارثویت، ج ر، تاریخ سیاسی، اجتماعی بختیاری، ترجمه مهراب امیری.
(۱۷) نامه نور.
(۱۸) نجم الملک، عبدالغفار، سفرنامه خوزستان.
(۱۹) D' Allemagne، H-R، Du Khorassan au pays des Backhtiaris.
(۲۰) Ehman، D، Bahtiy @ ren - Persische Bergnomaden im Wandel der Zeit، Wiesbaden.
(۲۱) Garthwaite، G R X The Bakhtiy r/ Ilkh n / : an Illusion of Unity n، International Journal of Middle East Studies، Cambridge، vol VIII، no ۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بامدی»، شماره۴۴۱۸.