بابل (به کسر باء)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابل (
ببل) شهرى در هشتاد و پنج کیلومترى
جنوب بغداد نزدیک
شهر حله، و عَلَمی جغرافیایی که ذکر آن در
قرآن کریم در داستان هاروت و ماروت آمده، و در آن به حضور این دو
فرشته برای «تعلیم» آدمیان اشاره شده است.
نویسندگان قدیم مسلمان همه جا
شهر و
کشور بابل را به یک نام خوانده اند ( واژه
بابهل عبری است که آن نیز از باب ـ ال اکدی به معنای «
دروازه خدا» است ). خرابههای شهربابل هم اکنون در ۸۵ کیلومتری جنوب
بغداد، بر سرراه بغداد ـ
حلّه باقی است.
با این همه این نویسندگان درباره حدود بابل توافق ندارند. برخی
قلمرو آن را منطقه وسیعی معرفی کرده و عده ای دیگر حوزه آن را کوچکتر دانستهاند.
برای بابل (بکسر باء) معانی بسیاری بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
درباره
معنی واژه بابل،
طبرسی آن را با «تَبَلْبَلَتِ الاَلْسُنُ» پیوند داده،
می گوید که چون در آنجا برای نخستین بار،
زبان یکسان مردم به پراکندگی دچار شد، شهر مزبور را بابل نام نهادند. اما این سخن به
آیه یا حدیثی
مستند نیست و ظاهراً از سِفْرِ اوّل تورات (۱۱:۹) گرفته شده که می گوید: «از آن سبب آنجا را بابل نامیدند زیرا که
خداوند لغت تمامی اهل
جهان را
مشوّش ساخت...»
اما
آلوسی بغدادی رأی مفسّران گذشته را نپسندیده است و بابل را چنانکه
ابوحیّان به تصریح آورده، نامی غیرعربی میداند.
اخفش، بابل را نام رود بزرگی در یکی از زبانهای
باستانی عجمی دانسته که به سبب نزدیکی فرات با آن ناحیه، نام بابل را برآن
سرزمین نهادهاند.
مفسّران قرآن به مناسبت آیه ۲۶ از
سوره نحل نیز نامی از «بابل » آوردهاند و میگویند بنیانی که در آیه شریفه ذکر شده «برج بابل » است که
نمرود پسر کنعان آن را بنا کرد.
هرتسفلد با استشهاد به آیه ۱۰۳ از
سوره بقره ، به چاهی در بابل اشاره می کند که دو
فرشته هاروت و ماروت تا
روز رستخیز در آنجا زندانی شدهاند؛ در حالیکه در این آیه کمترین اشارهای بر این معنا نشده است و به گفته
قزوینی ، این
شهرت عامیانهای در میان
مردم است (نه
حقیقت قرآنی ).
بدون توجه به داستان هاروت و ماروت، گفتنی است که بر اساس غالب روایات، این سرزمین در زمان
حضرت سلیمان (ع)، پیامبر
بنیاسرائیل (یا ادریس (ع))،
محل هبوط این
فرشتگان برای آموزش به آدمیان بوده است؛ حائز اهمیت است که مفسران، غالباً تعلیم را به مفهوم آموزش
سحر و جادو، یا انگیختن فتنه میان زن و مرد یاد کردهاند،
حال آنکه در دستهای از
روایات، بابل در واقع محل آزمایش این دو فرشته (در برخی روایات ۳ فرشته)،
به عنوان نماینده فرشتگان در نظر گرفته شده است، تا آشکار گردد که ایشان تا چه حد دارای توان مقابله با شهوات دنیوی هستند.
در برخی
روایات چنین مییابیم که پس از عدم موفقیت فرشتگان در آزمایش الهی، بابل به عنوان مکانی برای
عذاب دنیوی ایشان در نظر گرفته میشود و آنان تا ابد در میان چاهی در بابل، گرفتار و در عذابند.
براساس روایات یاد شده، بابل به سبب شدت رواج شهوات دنیوی در آن، محلی برای آزمایش الهی و جایگاه عذاب خداوندی است. از سوی دیگر اشاره مفسران به سحرورزی، فتنهانگیزی و اعمال ناشایست این دو فرشته
در بابل، و نیز روایاتی که
عراق (نامی متاخر و جایگزین برای بابل) را با
ثروت و نشانههای فریبنده این جهانی وصف میکند،
و گاه آن را سرزمین سحر و جادو میخواند،
چهرهای خاص از این سرزمین ترسیم نموده است. شاید همه این روایات در کنار یکدیگر، پاسخ مناسبی باشد بر آنکه چرا در برخی روایات، بابل، سرزمین ملعون نامیده شده است و یا اینکه چرا
حضرت علی (ع) از نماز گزاردن در آن خودداری نمودهاند.
بابل از مکانهایى شمرده شده که
نماز خواندن در آنها
مکروه است.
سرزمین بابل - براساس
روایتی از
امیر مؤمنان علیه
السّلام - سرزمینى
ملعون (که گرفتار
عذاب الهی گشته) و نخستین سرزمینى که در آن
بت پرستیده شده معرفى گردیده است.
در
حدیث نبوی نیز از بابل یادشده است و به گفته محدّثان
اسلام، هنگامی که
امام علی (علیه السلام) به
جنگ صفّین می رفت، در وقت
نماز عصر به سرزمین بابل رسید ولی در آنجا
نماز نگزارد و گفت: «إِنَّ حبیبی صلّی اللّه علیه وآله و
سلّم نَهانی أَنْ اُصَلِّیَ بِأَرضِ الْمَقبَرةِ و نَهانی أَنْ اُصَلّیَ بِبابِلَ فَإنَّها مَلْعُونَةٌ» دوستم
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و
سلّم) مرا از اینکه در
گورستان نمازگزارم
نهی کرد و همچنین از نمازگزاردن در بابل بازداشت زیرا که سرزمینی
نفرین شده است.
خطابی در
اسناد این
حدیث و
حرام شمردن نمازگزاردن در بابل
تردید کرده است
با وجود این، آثاری را که در این باره رسیده نمی توان بکلّی نادیده گرفت.
از جمله قول محدثان
امامیه با روایتی از
جُوَیْریة بن مسهر را که براساس آن، امام علی (علیه
السلام) در بازگشت از
پیکار با
خوارج بابل را سرزمینی نفرین شده نامید، زیرا سه بار در آن
عذاب فرود آمده است و نخستین جایی است که در آن، به
بت پرستی پرداخته اند و برای هیچ
پیامبر و وصیّ پیامبری روا نیست که در آنجا نمازگزارد.
فقهای امامیّه هم نمازگزاردن در بابل را
باطل نشمردهاند و آثار وارد شده را بر
کراهت حمل کردهاند.
نصربن مُزاحم در کتاب
وقعة صفّین گزارش دیگری آورده که با روایت نخستین
موافقت دارد و نشان می دهد که در
خبر جویریة بن مسهر اشتباهی رخ داده است.
هرتسفلد از این گونه روایات بدین نتیجه
شگفت رسیده است که امام علی (علیه
السلام) بابل را نفرین کرده است.
این
سرزمین به «
ارض خسف» (زمینى که ساکنانش را در خود فرو برده) معروف است.
از دیدگاه
جغرافی
نویسان مسلمان، بابل یکی از اقالیم ۷گانه است که در میان دیگر اقالیم جای دارد و غالباً آن را با خونیرث اسطورههای ایرانی یکی دانستهاند.
شهر اصلی بابل مدتها پیش از آنکه به دست مسلمانان بیفتد،
ویران شده بود و فقط دهی کوچک به این نام در محل آن وجود داشت. این
دهکده تا قرن چهارم، دوره
عباسیان، برجای بوده است.
به نوشته
ابن حوقل، در زمان وی بابل دهی کوچک بوده است. او میگوید «بناهای بابل قدیمترین بناهای
عراق به شمار می رود و خودِ شهر را
شاهان کنعانی بنیان نهاده و به
پایتختی برگزیده بودند. جانشینان اینان نیز در بابل مستقر بودند. بقایای این بناهای باشکوه گویای عظمت گذشته آن است ».
ابوالفدا نیز آن مطلب را از ابن حوقل
نقل میکند و میافزاید: «
ابراهیم (علیه
السلام) در همین شهر به
آتش افکنده شد، و اکنون از این شهر جز خرابههایی که دهکدهای کوچک برروی آنها قرار دارد، باقی نمانده است».
در قرن هفتم
قزوینی خرابههای بابل را وصف کرده و نوشته است که مردم از آجرهای آن برای ساختن خانههای خود استفاده می کنند. این
رسم تا سالهای اخیر نیز برقرار بوده است.
قزوینی در این باره مینویسد: «بابل نام دهکدهای است که پیش از این،
ساحل شاخهای از
فرات در عراق قرار داشته است.
مردم معمولاً آجرهای ویرانههای آن را میبرند. در آنجا
چاهی است معروف به
جُبّ دانیال که
یهودیان و
مسیحیان در برخی از روزهای سال یا
اعیاد به
زیارت آن میروند. بیشتر ساکنان عراق معتقدند که این
گودال، چاه
هاروت و
ماروت است ».
بکری به
برج بابل اشاره کرده و آن را المِجْدَل نامیده است. وی به پیروی از نویسندگان پیشین گفته است این برج را ـ که
باستان شناسان امروز آن را یک
زیگورات دانستهاند ـ
نمرود ساخته و ارتفاع آن ۵۰۰۰
ذراع است، و همان برجی است که
قرآن کریم در
سوره نحل بدان اشاره کرده و گفته است:
قَدْ مَکَرَالّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، فَاَتَی اللّهُ بُنْی'انَهُمْ مِنَالْقَواعِدِ فَخَّرَ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَاَتی'هُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا' یَشْعُروُنَ» (پیشینیانشان حیلت ساختند. فرمان
خدا در رسید و آن بنا را از پایه ویران ساخت و برکند،
سقف برسرشان فرود آمد و از سویی که نفهمیدند،
عذاب آنها را فروگرفت).
برپایه روایات، بابل از قدمتی بسیار برخوردار بوده، و نخستین بار
حضرت نوح (ع) آن را آبادان ساخته، و پس از طوفان، در این
سرزمین ساکن گشته است و در پی او، اخلاف وی به ساخت شهرها در آن پرداختهاند.
از نظر پیشینه روایی بابل دومین سرزمینی است که بر روی
زمین بنا گشته، و نیز
حضرت ابراهیم (ع) در این دیار به
آتش افکنده شده است
این سرزمین که برپایه قصص محل
حکومت نمرود، ضحاک و سپس پادشاهان کنعانی بوده،
ابنیه، قصرها و بروج بسیار داشته است، چنانکه نمرود میپنداشت با ساختن برجی عظیم میتواند به
آسمان برود و خدای ابراهیم را ببیند.
سرزمینی که در آثار مفسران، تاریخ
نویسان و
جغرافی دانان
مسلمان، با بابل قرآنی یکی دانسته شده، در واقع بابل باستانی است
۱۱: ۲ که دارای پیشینهای بس شکوهمند است و یکی از مهمترین مراکز فرهنگی در تاریخ
بشر به شمار میآید.
چنان که ملاحظه می شود، اطلاعات پیشینیان درباره
تمدن بابل پس از ویران شدنش، بسیار درهم و
متناقض است. در حقیقت ایشان درباره این شهر جز آنچه در
عهد عتیق آمده یا
مورخان قدیم
یونان نقل کردهاند و جز افسانه های رایج میان عوام، اطلاعات دیگری نداشته اند.
تا اوایل قرن سیزدهم و ورود باستان شناسان به خرابه های این شهر، حقایق درباره بابل روشن نشده بود. باستان شناسان بقایای
عمارات و
آثار هنری بسیاری را در شهر کشف کردند که از جمله آن ها لوحه هایی به
خطّ میخی بود.
پس از خواندن این نوشته ها، اطلاعات راجع به این شهر انسجام یافت و به افسانه های گوناگون و بیپایهای که در گذشته درباره بابل وجود داشت، خاتمه داده شد و جای آن را اطلاعاتی متقن و قابل
اعتماد گرفت. این اطلاعات در کتابهای متعددی که به زبانهای مختلف اروپایی درباره این شهر
تألیف شده در دسترس است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) عهد عتیق.
(۳) ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسه، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
(۴) ابوداوود سجستانی،
سلیمان، سنن، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۵) ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفی سقا، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶) اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م.
(۷) بغوی، حسین، معالم التنزیل، بیروت، دارالفکر.
(۸) ثعلبی، احمد، قصص الانبیاء، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۹) حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
(۱۰) سیوطی، الدر المنثور، قم، ۱۴۰۴ق.
(۱۱) صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۲) طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوششهاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۳) قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۱۴) مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۱۵) مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۱۶) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ ترنبرگ، لیدن ۱۸۵۱ـ۱۸۷۶.
(۱۷) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
(۱۸) ابن عبدالحق، مراصدالاطلاع، قاهره۱۹۵۴، ج ۱، ص ۱۴۵.
(۱۹) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان، چاپ رینود و دیسلان، پاریس۱۸۴۰.
(۲۰) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، صفة المعموره، چاپ طوغان، ص ۲۳.
(۲۱) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه... ( و دیگران )، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، سلسلة اول، ص ۲۲۹.
(۲۲) کورکیس عوّاد، « آثار العراق»، سومر، ج ۵ (۱۹۴۹)، ص ۷۲ـ۷۳.
(۲۳) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
(۲۴) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳، ج ۱، ص ۲۳۵، ۳۲۱.
(۲۵) محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، بیروت.
(۲۶) ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت ۱۴۱۲.
(۲۷) محمد بن حسن حرّعاملی، وسائل الشیعه، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۸) دائرة المعارف الاسلامیة، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ )، ذیل «بابل » (نوشته هرتسفلد).
(۲۹) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت.
(۳۰) محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/۱۹۸۰ـ ۱۹۸۳.
(۳۱) محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳۲) نصر بن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بابل». فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۲، ص۳۶. دانشنامه جهان اسلام، مقاله شماره۵۸.