• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بابا (پدر)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: اب (مفردات‌قرآن)، اب.


بابا واژه فارسی و به معنای پدر است.



این واژه که در اصل از زبان کودکان گرفته شده در بسیاری از زبان‌ها مشترک است و علاوه بر صورت «بابا» بدین صورت‌ها نیز دیده می‌شود:
با «پ»، مانند papa در انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی.
با «ت»، مانند tata و atta (آتا) در ترکی.
با «د»، مانند dad و daddy در انگلیسی.


کلمه «بابا» در عربی و ترکی و بربری و اردو نیز به معنای پدر است.

۲.۱ - بابا گفتن کودک

در عربی فعل «بَأبَأ» به معنای بابا گفتن کودک است.

۲.۲ - پدر بزرگ

«بابا» در فارسی به معنای پدر بزرگ نیز به کار می‌رود.

۲.۳ - پیر

کلمه «بابا» مجازاً به معنی پیر و سال‌خورده و عنوان احترامی برای صوفیان و عارفان و حکیمان در فارسی و ترکی متداول بوده است.

۲.۴ - رئیس

در ترکی به هر یک از افرادی که در رأس گروه یا سازمانی قرار دارند، حتی اگر سال‌مند نباشند، به قصد احترام بابا گفته شده است.
چنان‌که به (اُروج رئیس ) بارباروس ، امیر دریادار معروف ترک در شمال آفریقا، بابااروج و به کسانی که در رأس تشکیلات اصناف قرار داشتند اخی بابا (به غلط: آهو بابا) گفته می‌شد.
از این روست که هنوز هم ملوانان ترک ناخدای خود را بابا خطاب می‌کنند.
حسن قوچین، از امرای دوره شاهرخ، عنوان امیر بابا داشت.
محمود افندی اهل فِلبِه، از شیوخ و مدرسان مشهور قرن دهم-شانزدهم، چون مورد احترام رستم پاشا بود در استانبول نفوذ زیادی کسب کرده و به بابا افندی اشتهار یافته بود.
این واژه بعدها مستقیماً به عنوان اسم خاص به کار رفته است؛ مانند باباگرای (صحیح آن گِرِی ) از خانان کریمه و بابابیگ از شاعران قرن سیزدهم-نوزدهم آذربایجان که «شاکر» تخلص می‌کرد.


در مآخذ تاریخی به واژه بابا به عنوان اصطلاحی صوفیانه، که دست کم از دوران سلجوقیان معمول شده است، برمی‌خوریم.

۳.۱ - در زمان طغرل بیگ

هنگامی که طغرل بیگ به همدان آمد به دو نفر صوفی به اسامی باباجعفر و باباطاهر برخورد، به اندرزهای باباطاهر گوش داد و باباطاهر او را دعای خیر کرد.
[۱] راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، ص۹۸ـ۹۹.

از آن زمان به بعد در ایران و بعدها در آناطولی و روم ایلی، به مجذوبان و مشایخ و شاعران متصوفی که عنوان بابا داشتند، برمی‌خوریم؛ مانند باباافضل کاشی، شاعر و صوفی، و باباکمال خجندی و باباسنکو درویش مجذوب و خلیفه‌هایش که عنوان بابا داشتند و تیمور آن‌ها را در اَندَخود ملاقات کرد.
هم‌چنین می‌توان از باباشمس مسکین در سبزوار در همین دوره و باباسودایی در ابی‌ورد در قرن نهم و باباخداداد و بابافغانی شاعر و باباکوهی و بابانعمت اللّه نخجوانی و غیره نام برد.

۳.۲ - در زمان خوارزمی

به گفته جمال قارصی، شیخ کمال الدین خوارزمی (متوفی ۶۷۱) در میان ترکمن‌ها شیخ بابا نامیده می‌شد؛ و این دلیلی است بر رواج کلمه بابا در میان نواحی ترک‌نشین مشرق ایران.
بنابراین، می‌توان گفت که در سرزمین‌های ترک‌نشین شیوع کلمه بابا (و شکل کوتاه شده آن: «باب» که مترادف با کلمه «آتا» (به معنی پدر) است ) تحت تأثیر احمد یسوی و طریقه یسویه، که در میان ترکان رواج فراوان داشت، بوده است.
اگر چه بارتولد ادعا کرده است که کلمه «باب» - که در عربی به معنی «در» است ـ عنوان کسانی بود که در ترکستان به گسترش و انتشار اسلام می‌پرداختند، هیچ سند و مدرکی دال بر تأیید این ادعا وجود ندارد.

۳.۳ - در تبریز

در ایران، به ویژه از قرن ششم در تبریز و آذربایجان، به صوفیانی که عنوان بابا داشتند بر می‌خوریم؛ مانند باباحسن سرخابی، بابااحمد، باباعابدین، باباعفیف، بابامزید، بابافرج، باباچوپان مراغی، باباقلی اردبیلی، باباطالب ترک و بسیاری دیگر.

۳.۳.۱ - باباحسن سرخابی

شیخ بزرگ باباحسن سرخابی (متوفی ۶۱۰) که محمود شبستری در سعادت‌نامه با احترام از او یاد کرده است، به گفته ابن کربلائی مؤلف روضات الجنان، به «بابای هفتاد بابا» شهرت داشته است، از آن رو که هفتاد بابا ملازم مجلس او بوده‌اند.
از اسامی این هفتاد بابا که در روضات الجنان
[۲] ابن کربلائی، روضات الجنان، ج۱، ص۴۹ـ۵۰.
آمده پیداست که اکثر آنان از آذربایجان بوده‌اند.

۳.۳.۲ - بابامرندی

افلاکی دَدَه، مؤلف مناقب العارفین، از بابامرندی که در آناطولی در دربار سلجوقیان نفوذ بسیاری داشته، نام برده است.
[۳] افلاکی دَدَه، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۴۶.

بابامرندی، چنان‌که از نامش برمی‌آید، منسوب به باباهایِ آذربایجان بوده؛ و براق بابا نیز که در پایان همین قرن، در دوره ایلخانیان، کم و بیش نقش سیاسی ایفا می‌کرده ظاهراً منسوب به این گروه بوده است.

۳.۳.۳ - بابااسحاق

مهم‌ترین شخص در تشکیلات این صوفیان ـ که از آذربایجان تا آناطولی گسترده بود ـ بابااسحاق (یا به تعبیر مریدانش: بابا رسول اللّه ) است که در زمان غیاث الدین کیخسرو دوم
[۴] حک، ۶۳۴ـ۶۴۳.
جنبش بزرگ معروف به «عصیان بابایی‌ها» را تدارک دید.
مشایخ طریقت بکتاشیه منتسب به حاجی بکتاش که از مریدان او بودند، همگی از عنوان بابا استفاده می‌کردند.

۳.۴ - در خراسان

به مشایخ و پیروان عقاید ملامتیه قدیم در خراسان و مشایخ و درویشان طریقت‌هایِ قلندریه و حیدریه نیز، که از اختلاط اصول باطنی با سنن دینی ترک به وجود آمده‌اند، عنوان بابا داده شده است.
وجود بسیاری از درویشان مانند گِییکْلی بابا در اولین قرن حکومت عثمانی دلیلی بر این مدعاست.

۳.۵ - بعد از قرن نهم

اسناد فراوان دال بر ادامه استفاده از اصطلاح بابا در ایران بعد از قرن نهم وجود دارد، و از وجود بابا رکن الدین در اصفهان و شیوخی با نام‌های بابابیات و بابارجب مجذوب در شیراز و از شاعران و مجذوبانی مانند بابااصلی دماوندی و باباسلطانی قلندر قمی و باباطالب اصفهانی اطلاع داریم.

۳.۶ - در قرن یازدهم

در قرن یازدهم، در اکثر نقاط ایران به شیوخ خانقاه‌های حیدری (حیدری خانه) برمی خوریم که مانند بکتاشی‌ها عنوان بابا داشته‌اند.
شاه عباس اول باباسلطان قلندر را به شیخیِ خانقاهِ حیدری که در چهار باغ قرار داشت تعیین کرد و پس از او نیز به نوبت، باباحیدر و پسرش باباشفیع و پسر دیگرش بابارضی را به این مقام منصوب کرد.
شیخِ حیدری خانه قزوین هم عنوان بابا داشت.

۳.۷ - در اصطلاح اداری

در اصطلاح اداری، در قلمرو ممالیک مصر و شام و حکومت عثمانی به واژه بابا بر می‌خوریم.

۳.۷.۱ - به ماموران طشت

به گفته قلقشندی
[۵] قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۷۰.
ابتدا به مهترانی که مسئول طشت خانه بودند از روی احترام عنوان بابا داده شد و بعد در قرن دهم به طور کلی، این اصطلاح شامل تمام مأموران طشت خانه شد.

۳.۷.۲ - در دربار عثمانی

به چهل نفر از حاجبان اداره حرم‌خانه دربار عثمانی نیز این عنوان داده شد که به متصدی آن‌ها آغاباباسی می‌گفتند.
در دربار عثمانی، «اجاقِ» آغابابا نیز وجود داشت که مقر آن‌ها زیر درِمیانی (از دروازه‌های دربار) بود و باربران مورد نیاز دربار را با اخذ ضمانت استخدام و تربیت می‌کردند.


بر اثر گسترش واژه بابا از قدیم الایام در میان ترک‌ها، این کلمه به مفهوم صوفیانه در اسامی نقاطی که صوفیان در آن زندگی می‌کرده‌اند به کار رفته است؛ مانند قصبه باباداغی (به اعتبار نام صاری صالتق بابا که مزارش در آن‌جاست) و قصبه زنگی بابا بر سر راهی که از خیوه به کراسنو وُدْسْک می‌رود و روستای بابانقاش در تراکیه و قصبه بابااسکی.
هم‌چنین نام‌هایی مانند باباداغی و بابابورنی، خاطره درویشانی را که در این نقاط سکونت داشته‌اند محفوظ می‌دارد.


ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان قرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ش.
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱.
واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، اورته آسیا تورک تاریخی حقنده درسلر، استانبول ۱۹۲۷، ص۱۷۱.
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع ترجمه سی، از مترجم عاصم.
محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ش، ص۵۸-۶۱.
عبدالرحمن بن احمد جامی، نسائم المحبة (ترجمه از نفحات )، ترجمه علی شیرنوایی، نسخه خطی کتابخانه ملی پاریس.
عبدالرحمن بن احمد جامی، نفحات جامی ترجمه سی، ترجمه لامعی، استانبول ۱۲۸۹، ص۴۸۹ و بعد.
دولت‌شاه سمرقندی، تذکرة الشعرا، چاپ ادوارد براون، صفحه ۲۸۶، ۴۲۱ و ۴۶۳.
محمدبن علی راوندی، کتاب راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران ۱۳۳۳ش.
شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، چاپ مجموعه آثار هندی، ج۱، ص۳۱۰.
عطا، تاریخ، ج۱، ص۳۰۲.
احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
فؤاد کوپریلی، تورک ادبیاتنده ایلک متصوفلر، استانبول ۱۹۱۹، ص۱۰۸.
طاهر نصرآبادی، تذکرة نصرآبادی، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۱۷ ش، ص۱۴۱، ۲۱۰ و بعد و ۲۸۴.
سعید نفیسی، رباعیات باباافضل کاشی، تهران ۱۳۱۱ش، ص۴.
عثمان نوری، مجله امور بلدیه، ج۱، ص۵۴۹ و بعد.
عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، ج۳، ص۱۲۵۹-۱۲۹۲.
بابایی، بکتاشیه.
• Barbier de Meynard، Supplإment aux dictionnaires turcs، Ë، ۲۵۱.
• G.Demombynes، La Syrie ب l'إpoque des Mamelouks، Paris ۱۹۲۳،l Ë Ë.
• J.Deny، Sar i Salt i q et le nom de la ville de Baba dagh i، Mإlanges offerts a ¦ M. Emile Picot، Paris ۱۹۱۳، Ë Ë، ۱-۱۵.
• R. Dozy، Supplإment aux dictionnaires Arabes، Beirut ۱۹۸۱، Ë، ۴۷.
• C. Huart، Les Saints des derviches tourneurs، Paris ۱۹۲۲، Ë،۱۱۳ f..
• F. Justi، Iranisches Namenbuch، Marburg ۱۸۹۵.
• Karl Lokotsch، Etymologishes Wخrterbuch der europجischen Wخrter orintalischen Ursprungs، Heidelberg ۱۹۲۷.


۱. راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، ص۹۸ـ۹۹.
۲. ابن کربلائی، روضات الجنان، ج۱، ص۴۹ـ۵۰.
۳. افلاکی دَدَه، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۴۶.
۴. حک، ۶۳۴ـ۶۴۳.
۵. قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، ج۵، ص۴۷۰.



دانشنامه جهان اسلام، مقاله شماره۸.    


رده‌های این صفحه : واژه شناسی




جعبه ابزار