ایوب بن نوح دراج نخعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایوب بن نوح دراج نخعی یکی از محدثان بزرگ
شیعه که رسالت نقل
احادیث امامان را بر دوش میکشیده است. او در شمار یاران
حضرت رضا (علیهالسّلام) و
حضرت جواد (علیهالسّلام)، و
حضرت هادی (علیهالسّلام) و
حضرت عسکری (علیهالسّلام) به شمار میرود. او سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه
شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی و امام عسکری (علیهالسّلام)، عهدهدار بود.
این نوشتار، به معرفی سیمای تابناک یکی از محدثان بزرگ
شیعه میپردازد که رسالت نقل احادیث امامان را بر دوش میکشیده است. دربارۀ تاریخ ولادت او، بهطور دقیق نمیتوان سخن گفت، ولی از راه شناخت امامانی که او یکی از اصحاب آنان بوده و با توجه به استادان و شاگردانش، میتوان گفت که ایوب بن نوح در اواسط سده دوم هجری در شهر تاریخی و محدثپرور
کوفه در خانه محدث بزرگ نوح بن درّاج پا به عرصه هستی نهاد. پدرش نام ایوب را برایش برگزید.
لقب او نخعی و کنیهاش ابوالحسین است و چون در شهر مزبور ولادت یافت، به کوفی نیز اشتهار دارد.
خاندانی که این نوباوه در آن پرورش یافت و مراحل رشد و ترّقی را سپری کرد، به گونهای بود که شمیم و عطر ولایت
اهل بیت (علیهالسّلام) آن را فرا گرفته و دل و جان این خانواده سرشار از مهر و عشق به
امیرالمؤمنین بود.
ایوب در این فضا تنفّس میکرد و بدینسان بود که به سوی آموختن و فراگیری معارف و حقایق ناب اسلام از سرچشمههای زلال آن، که رهبران معصوم (علیهالسّلام) بودند، گرایش یافت و در این مسیر خطیر گام نهاد.
او در موقعیتی (سده دوم و سوم هجری) به مکتب
آل البیت تمسک
جست که گرایشهای فکری عجیب و چالشهای فکری و دینی گوناگون در قلمرو
جهان اسلام وجود داشت. صاحباناندیشههای باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبلیغ اندیشهها و نگرشهای خود میپرداختند، ولی او توانست از میان همه راههای انحرافی، راه مستقیم را به یاری امدادهای الهی بشناسد و چون شناخت او ژرف و عمیق بود، تا آخرین لحظه از عمر خویش در این راه استقامت ورزید.
در این خاندان نام دو شخصیت ارزنده دیگر دیده میشود: یکی، نوح بن درّاج که پدر ایوب است و دیگری، جمیل بن درّاج که برادر نوح است.
نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ایوب، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانی نمیدانیم، مگر اینکه از اهل
کوفه بوده، و گفتهاند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.
دانشمندان رجال گفتهاند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار میرود که در کوفه و
بصره و در آخر عمر در بخش شرقی
بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت
قضاوت را به عهده داشته است و همانگونه که برخی از چهرههای شکوهمند شیعی همچون:
علی بن یقطین،
عبدالله بن سنان و
محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحتهایی وارد دستگاه حکومت میشدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزهها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره بهحقّ و منطبق بر روایاتی بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظهای از روش خود عدول نکرد.
نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج میپردازد، چنین میگوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعی است، ولی او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلی آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر او
تقیه میکرد.
همچنین نجاشی وقتی که سیمای ایوب را معرفی میکند، میگوید: پدرش در کوفه قضاوت میکرد و آرمانها و باورهای او درباره ولایت
امامان شیعه صحیح و درست بود.
رجالشناس گرانقدر،
کشی، نیز در این زمینه مینگارد: استادم
محمد بن مسعود عیاشی گفت: از استادم ابوجعفر
حمدان بن احمد کوفی درباره شان و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در
مسجد برای
نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او فرمود: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم.
بخش آخر این
روایت که به نقل از یکی از متون کهن رجال است، نشان میدهد تنگی معیشت گریبانگیر گروه زیادی از پیروان
اهل بیت بوده است و آنان از روی ناچاری به قضاوت میپرداختهاند.
صاحب اثر گرانسنگ
معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعی با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار آورده است.
برخی از
روایات نشان گویایی است از
تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنانکه
شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:
دشمنان سوگند خورده
امام کاظم (علیهالسّلام)، نزد
هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغپراکنی میکردند؛ به گونهای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزی او
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و
حسد بود، رو به
امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی (علیهالسّلام) ) ادعا میکنید که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ارث میبرید؛ در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی (علیهالسّلام) ) از ارث محروم میشود. زمانی که
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت،
ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.
امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معافدار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمیپذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.
آنگاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابیطالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمیبرد، مگر
پدر و
مادر و
زن و یا
شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در
قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی امیه گفتهاند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اینباره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانهای هستند که سخن علی (علیهالسّلام) را قبول دارند و بدین نظر
فتوا میدهند و قضاوت میکنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی امیه را مردود و باطل میدانند.
آنگاه
امام کاظم (علیهالسّلام)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان میکند و میفرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی (علیهالسّلام) قضاوت کرده است؛ در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کردهای.
در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند
ابراهیم المدنی،
فضیل بن عیاض، و
سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی (علیهالسّلام) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمیکنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما میترسیم، ولی نوح بن درّاج ترسی ندارد و انسان شجاعی است.
جمیل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همین خاندان است، بیتردید او در کمال و بزرگی و وجاهت از پیشگامان نهضت نشر اخبار اهل بیت (علیهالسّلام) است. تمام عالمان بزرگ شیعه، از دیرباز او را یکی پرفضیلتترین
اصحاب اجماع شمردهاند و نام نیک او را بر تارک درخشان حدیث جاودان ساختهاند که در اینجا به بازگویی سخن بلند نجاشی در این زمینه بسنده میشود. وی گفتهاست: جمیل بن درّاج، ابوعلی نخعی، از بزرگان و چهرهای موّجه و عالیقدر شیعی است. دو امام بزرگوار،
امام صادق (علیهالسّلام) و امام کاظم (علیهالسّلام)،
روایت و از محضر
زراره، هم بهرهمند کسب فیض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضی هم از اصحاب شیعه است، ولی امرش (اعتقاد و مرام شیعی خود) را پنهان میداشت. جمیل بزرگتر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابینا شد و در روزگار حیات
حضرت رضا (علیهالسّلام)، چشم از
جهان فروبست.
اینک به شرح زندگی و حالات ایوب بن نوح باز میگردیم. این راوی ولامقام کوفی، در آن شهر زاده شد و مراحلی از عمر خود را در آنجا سپری کرد و از محضر بزرگان و حدیثشناسان آن سامان بهره برد، ولی گویی از عطش و عشق سرشار به فهمیدن بیشتر و یادگیری آموزههای دینی جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمیشد و چنین بود که با کوشش، تلاش و همراهی توفیق و لطف حق تعالی، شایستگی آن را یافت که محضر چهار تن از پیشوایان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفیق صحابی بودن و وکالت از سوی آنان را از آن خود سازد.
این
شیخ طوسی است که در میراث گرانبهایش، او را در شمار یاران حضرت رضا (علیهالسّلام) و
حضرت جواد (علیهالسّلام)، و
حضرت هادی (علیهالسّلام) و
حضرت عسکری (علیهالسّلام) به شمار میرود.
نجاشی میگوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه
شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی و امام عسکری (علیهالسّلام)، عهدهدار بود. البته این مسئولیت خطیر، نشانی از جایگاه و قدر و منزلت رفیع ایوب بن نوح است.
چنانکه گفته شد، ایوب بن نوح نزد گروه زیادی از کسانی که عمر خویش را در راه فراگیری این معارف سپری کرده بودند، حضور پیدا کرد و دانش و اندوختۀ علمی خویش را بسط و توسعه داد. استادان او فراواناند و ما به ذکر جمعی از برجستهترین آنان بسنده میکنیم:
۱.
ابن ابی عمیر، ۲.
عبدالله بن سنان، ۳.
عبدالله بن مسکان، ۴.
حریز بن عبدالله، ۵.
حسن بن علی الوشاء، ۶.
حسن بن محبوب، ۷.
حسین بن عثمان، ۸.
صفوان بن یحیی، ۹.
علی بن نعمان رازی، ۱۰.
محمد بن سنان.
این شاگرد مکتب اهل بیت، بعد از سالها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حدیث گردید و گروهی از جویندگان و تشتهکامان دریافت حدیث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکریم و پاسداشت شاگردان او، نام برخی از آنان را ذکر میکنیم:
محمد بن
علی بن محبوب قمی،
احمد بن
محمد بن خالد برقی قمی،
سعد بن عبدالله قمی،
عبدالله بن جعفر حمیری،
محمّد بن
عبدالله بن جعفر حمیری،
حسن بن
علی بن فضال،
محمد بن حسن صفّار قمی،
ابان بن عثمان،
علی بن مهزیار اهوازی.
با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگینامه نویسان از دیرباز تا روزگار معاصر، ایوب بن نوح را مورد عالیترین ستایشها و تکریمها قرار دادهاند و او را به عنوان یکی از برجستهترین چهره موّجه و موثق به حساب آوردهاند. طوسی و نجاشی و حلّی و دیگران نوشتهاند که او محدّثی موجّه و بلند مرتبه است.
گاه در میان راویان کسانی دیده میشوند که پس از مدتها و سالیان زیاد که در مسیر حق و حقیقت و طلب حدیث گام نهادهاند، ناگهان به دلایلی چون طمعورزی و آزمندی و برای دستیابی به مال و مقام و موقعیتهای اجتماعی، دچار انحراف و گرایشهای باطل شدهاند.
با این همه، بسیاری از این انسانهای والا و بزرگ، در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خویش، پاک و پاکیزه زیستند و بدون کمترین انحراف در خطّ روشن ولایت اهل بیت، ثابت و پابرجا ماندند که یکی از آنان، ایوب بن نوح است.
او در
امانتداری سرآمد روزگار بود و از اینرو، به عنوان نماینده وکیل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعی معرفی شد:
«کان وکیلاً لابی الحسن (علیهالسّلام) و ابی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عظیم المنزله عند هما ماموناً»
او در پرواپیشگی و
ورع به جایی رسید که در شان او گفتهاند: «کان شدید الورع»
ایوب در دریای
پرستش پروردگار غرق میشد و خدایش را پرستش میکرد و در درگاه باریتعالی چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفتهاند: «کانَ کَثیر العباده».
همچنین او در صلاحیت و شایستگی روحی، به مقامی ارتقاء یافت که او را از چهرههای صالح و بندگان شایسته حق تعالی شمردهاند: «کان من عباد الله الصالحین؛ او از بندگان صالح
خدا بود»
کشی و نجاشی میگویند: گروهی از مخالفان مکتب
آلالبیت و یاران آنان، به
دروغ و
تزویر، میان مردم شایع کرده بودند که ایوب بن نوح، چون نمایندگی امور مالی امامان را پذیرفته،
مال و منال فراوان و انبوهی را به دست آورده و در نتیجه بعد از مرگش
اموال بسیاری به جای خواهد نهاد، ولی هنگامی که او چشم از
دنیا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حدیثها، تهمتهای ناجوانمردانه به
انسان والا و برجستهای بوده که در مکتب اهلبیت پرورش یافته است. هنگامی که اموال و دارایی او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بیش از ۱۵۰
دینار نبود و این شاهدی است بر ارزشهای عمیقی که ایوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنیا نشد، با آنکه صدها هزار دینار از وجوه شرعی در اختیار او بود.
اینکه این محدث کوفی آیا فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، در زندگینامهها بدان اشاره نشده، ولی چون کنیهاش ابوالحسین است، شاید بشود گفت که او فرزندی به نام حسین داشته است (چون اعراب
کنیه خود را از نام فرزند اول خود برمیگزینند).
ایوب افزون بر آنکه در حوزه تدریس و تعلیم، دهها
روایت را برای شاگردانش القا و بازگو میکرد، اما آثاری هم پدید آورد. در اینباره گفتهاند: «له کتاب النوادر»،
و «له کتاب و روایات، و مسائل عن ابیالحسن الثالث (علیهالسّلام)»
آنگونه که پژوهشگران حوزه حدیث گفتهاند: از این محدثّ فرزانه، حدود ۲۵۵ روایت در کتابهای حدیثی شیعی به یادگار مانده است که با یک نگاه ژرف و کوتاه به دست میآید که جهتگیری و گرایش کلی روایات او معطوف به بیان رفتارهای عبادی و فردی مکلفان است، مانند احکام
نماز،
حج،
روزه،
معاملات،
نکاح و
طلاق و.... البته چند روایت نیز از او نقل شده که مربوط است به
امامت و
ثواب و
پاداش زیارت امامان معصوم (علیهالسّلام).
ایوب با واسطه از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند که فرمود: هرگاه امام و
حجت خدا اراده کند حقایقی را بداند، و آن را از
عالم ماوراءالطبیعه فراگیرد،
خداوند متعال او را مورد عنایت قرار میدهد و معارف و دانشها را بر قلب و جان او سرازیر میکند.
ثواب زیارت امام رضا (علیهالسّلام)
ابن قولویه قمی از قول
حمدان دسوای نقل میکند: روزی به محضر مولایم حضرت امام جواد (علیهالسّلام) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائری که مرقد پدرت حضرت رضا علی بن موسیالرضا را در
خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند
گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان میگوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: آیا من به دانش تو بیش از آنچه شنیدهای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد (علیهالسّلام) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانی که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت برای آنان منبرهایی در مقابل
منبر رسولالله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند.
آنگاه حمدان میگوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا (علیهالسّلام) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمدهام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد (علیهالسّلام) فرموده است.
دعا برای
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف)ایوب میگوید: روزی نزد حضرت هادی (علیهالسّلام) بودم که امام
عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدایت! هنگامی که امام و حجتالله عطسه میکند و ما میشنویم، چگونه باید دعا کنیم؟ فرمود: اینگونه دعا کنید: «صلی الله علیکم»
شیخ طوسی در کتاب غیبت، هنگامی که اصحاب شایسته امامان را میشمرد، چنین مینگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح» سپس این داستان را بازگو میکند:
عمرو بن سعید مدائنی میگوید: روزی در نزدیک شهر مدینه ـ صریا ـ نزد امام هادی (علیهالسّلام) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ایوب را به دنبال کاری فرستاد و سپس فرمود: ای عمرو! اگر میخواهی مردی از اهل بهشت را بنگری، به سیمای این مرد بنگر.
ایوب بن نوح بی تردید تا سال ۲۶۰ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمینی از این جهان خاکی چشم فرو بسته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامهها در هالهای از ابهام قرار دارد.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، برگرفته از مقاله «ایوب بن نوح»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۲۲.