• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اکثم در شأن نزول

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَکْثَمبن‌صَیْفِی، داور و حکیم عرب در جاهلیت می‌باشد.



ابوالحَفاد (ابوحَیدَه)
[۱] المعمرون والوصایا، ص۲۰.
یا ابوحَنَش
[۳] نهایة‌الارب، ج۱۰، ص۳۷۹.
[۴] ایام العرب قبل‌الاسلام، ج۲، ص۷۲.
، اکثم بن صیفی بن ریاح تمیمی از داوران عرب در جاهلیت
[۷] تاریخ‌یعقوبی، ج۱، ص۲۵۸.
[۸] الاغانی، ج۱۶، ص۳۵۶.
و آشنا به انساب
[۹] بلوغ‌الارب، ج۱، ص‌۳۰۸.
[۱۰] الجامع، ج‌۱، ص‌۱۲۶
و حکیم
[۱۲] جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.
بود، پدر وی نیز از داوران بود.
[۱۴] ایام العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۷۲.



برخی او را حکیم‌ترین عرب روزگار خود
[۱۵] شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۹۱.
و حتی همتای بُزُرگمهر و لقمان حکیم دانسته‌اند.
[۱۶] العقدالفرید، ج۳، ص۱۴۷.
از وی حِکَم و اَمثال فراوانی نقل شده است
[۱۷] البخلاء، ج۲، ص۷۹.
[۱۸] بلوغ الارب، ج۳، ص۱۷۳.
، چنان که در عِقد الفرید بابی با عنوان «اَمثال اکثم و بزرجمهر فارسی» آمده است
[۲۰] العقدالفرید، ج۳، ص۷۸-۸۲.
؛ نیز جلودی اثری با عنوان « اخبار اکثم بن صیفی » دارد.
[۲۱] الاعلام، ج۲، ص۶.
هرچند اثبات همه این سخنان درباره او ممکن نیست؛ امّا حاکی از آن است که وی از حکمای جاهلی نزد قوم خود بوده است.
[۲۲] المفصل، ج۸، ص۳۶۳.
گویند:به اکثم گفته شد:چه کسی به تو حکمت، حلم و سیادت آموخت؟ گفت:کسی که حلیف حلم و ادب است؛ سید عرب و عجم، ابوطالب فرزند عبدالمطلب.
گزارش شده که وی یک بار برای آزادی اسیران بنی‌تمیم نزد نُعمان، پادشاه حیره رفت.
[۲۴] المعمرون والوصایا، ص۱۸-۲۵.
نعمان با توجّه به اعتبار اکثم، او را با گروهی از نخبگان عرب همراه نامه‌ای نزد پادشاه ایران فرستاد. شاه ایران پس از گفتوگو با وی و شنیدن سخنان حکیمانه‌اش، در شگفت شد و گفت:اگر عرب فقط تو را می‌داشت کفایت می‌کرد.
[۲۵] العقدالفرید، ج۲، ص۱۰۱۲.
[۲۶] الجامع، ج۱، ص۱۲۶
شاید بدین ملاحظه بود که نُعمان با او در ارتباط بود و از سخنان حکیمانه‌اش بهره می‌جست.
[۲۷] المفصل، ج۵، ص۶۴۰.

حارث بن ابی شمر غسانی ( حاکم شام ) نیز از او خواسته بود تا در ملاقات با هِرَقل ( امپراتور روم ) از جانب او سخن بگوید.
[۲۸] المفصل، ج۵، ص۶۴۰
[۲۹] المعمرون والوصایا، ص۲۳.



برخی معتقدند او نخستین کسی بود که به قاعده فقهی « الولد للفراش » حکم کرد و اسلام نیز بعداً آن را تأیید کرد.
[۳۰] الأوائل، ص۴۹.
[۳۱] صبح الاعشی، ج۱، ص۴۳۵.



اکثم را به جهت عمر درازش از مُعَمّرین شمرده‌اند و عمر او را ۳۶۰
[۳۲] کمال الدین، ج۲، ص۳۸۹.
، ۳۳۰
[۳۴] کنز الفوائد، ج۲، ص۱۲۳
و ۱۹۰ سال
[۳۵] المعارف، ص۲۹۹.
[۳۶] کمال الدین، ج۲، ص۵۱۵.
گزارش کرده‌اند. گفته شده: پدر وی نیز از معمّرین بود و حدود ۲۷۰ سال زندگی کرد.


گویا اکثم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در سنین جوانی دیده بود
[۳۹] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۲.
، ازاین‌رو برخی او را در شمار صحابه آورده‌اند؛ امّا بیش‌تر منابع در مسلمان نبودن وی شک نکرده
[۴۲] کمال الدین، ج۲، ص۵۱۵.
، بلکه بدان تصریح کرده‌اند
[۴۴] المعارف، ص۲۹۹.
، با وجود این، گزارش‌هایی مبنی بر ایمان او ارائه شده است.
گویند:وی در عهد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) برای پذیرش اسلام با جماعتی از قوم خویش آهنگ مدینه کرد؛ امّا پیش از درک پیامبر در راه درگذشت و همراهانش که به مدینه رسیدند اسلام آوردند. از ابوهلال عسکری نقل شده:چون اکثم نام رسول خدا را شنید با پسرش حُبَیْش، نامه‌ای برای آن حضرت فرستاد و از ایشان خواست آنچه را دریافته به او باز گوید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در نامه‌ای به وی اهداف دعوت خود را بیان کرد.
[۴۸] المنتظم، ج۲، ص۱۲۸.
[۴۹] الوثائق السیاسیه، ص۲۵۴-۲۵۵.
پس از آن اکثم با برخی از خویشان خود روانه مدینه شد؛ لیکن پیش از ملاقات با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) درگذشت.
[۵۱] کنزالفوائد، ج۲، ص۱۲۴.
در نقلی دیگر، سبب مرگ اکثم پسرش معرفی شده که او چون از مسافرت پدر کراهت داشت، کوهان شتر وی را شکافت و اکثم در بین راه از تشنگی هلاک شد.


بنا بر نقل برخی مفسران، آیه ۱۰۰ سوره نساء /۴ درباره هجرت اکثم نازل شده
[۵۳] کشف‌الاسرار، ج۲، ص۶۵۵.
[۵۴] مبهمات‌القرآن، ج۱، ص۳۵۵
و خداوند برای چنین کسانی پاداش شهید قرار داده است:«... و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ... = و هرکس (به قصد ) مهاجرت در راه خدا و پیامبر او از خانه‌اش به درآید، سپس مرگش فرا رسد پاداش او قطعاً بر خداست».
[۵۵] تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۵۶.
[۵۶] تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۲۴



سال درگذشت اکثم نهم
[۵۷] البخلاء، ج۱، ص۷۳.
[۵۸] الجامع، ج۱، ص۱۲۶.
[۵۹] الاعلام، ج۲، ص۶.
یا دهم
[۶۰] تاریخ الادب العربی، ج۱، ص۲۰۱.
هجری گزارش شده است.


از وی فرزندانی مانده بود که در کوفه می‌زیستند.
[۶۲] المعارف، ص۲۹۹.
یحیی بن اکثم، قاضی القضات مأمون
[۶۳] جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.
و حمزه زیات قاری از تبار او بوده‌اند.



(۱) الاشتقاق.
(۲) الاصابة فی تمییز الصحابه.
(۳) الاعلام.
(۴) الاغانی.
(۵) انساب الاشراف.
(۶) الاوائل.
(۷) ایام العرب قبل الاسلام.
(۸) بحارالانوار.
(۹) البخلاء.
(۱۰) بلوغ‌الارب فی معرفة احوال العرب.
(۱۱) تاریخ الادب العربی (ادب صدر اسلام).
(۱۲) تاریخ الیعقوبی.
(۱۳) تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر.
(۱۴) تفسیر مبهمات القرآن.
(۱۵) الجامع فی تاریخ الادب العربی.
(۱۶) الجامع لاحکام القرآن، قرطبی.
(۱۷) جمهرة انساب العرب.
(۱۸) شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید.
(۱۹) صبح الاعشی فی صناعة الانشاء.
(۲۰) العقد الفرید.
(۲۱) کتاب الغیبه.
(۲۲) کشف الاسرار و عدة الابرار.
(۲۳) کمال الدین و تمام النعمه.
(۲۴) کنزالفوائد.
(۲۵) مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشده.
(۲۶) المحبر.
(۲۷) المعارف.
(۲۸) المعمرون و الوصایا.
(۲۹) المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
(۳۰) مکاتیب الرسول.
(۳۱) المنتظم فی تواریخ الملوک و الامم.
(۳۲) نهایة الارب فی فنون الادب.


۱. المعمرون والوصایا، ص۲۰.
۲. انساب‌الاشراف، ج۱۳، ص۶۷.    
۳. نهایة‌الارب، ج۱۰، ص۳۷۹.
۴. ایام العرب قبل‌الاسلام، ج۲، ص۷۲.
۵. المحبر، ص۱۳۴.    
۶. جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.    
۷. تاریخ‌یعقوبی، ج۱، ص۲۵۸.
۸. الاغانی، ج۱۶، ص۳۵۶.
۹. بلوغ‌الارب، ج۱، ص‌۳۰۸.
۱۰. الجامع، ج‌۱، ص‌۱۲۶
۱۱. الاشتقاق، ص۲۰۷.    
۱۲. جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.
۱۳. المعارف، ص۲۹۹.    
۱۴. ایام العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۷۲.
۱۵. شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۹۱.
۱۶. العقدالفرید، ج۳، ص۱۴۷.
۱۷. البخلاء، ج۲، ص۷۹.
۱۸. بلوغ الارب، ج۳، ص۱۷۳.
۱۹. انساب الاشراف، ج۱۳، ص۶۷-۸۶.    
۲۰. العقدالفرید، ج۳، ص۷۸-۸۲.
۲۱. الاعلام، ج۲، ص۶.
۲۲. المفصل، ج۸، ص۳۶۳.
۲۳. بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۳۴.    
۲۴. المعمرون والوصایا، ص۱۸-۲۵.
۲۵. العقدالفرید، ج۲، ص۱۰۱۲.
۲۶. الجامع، ج۱، ص۱۲۶
۲۷. المفصل، ج۵، ص۶۴۰.
۲۸. المفصل، ج۵، ص۶۴۰
۲۹. المعمرون والوصایا، ص۲۳.
۳۰. الأوائل، ص۴۹.
۳۱. صبح الاعشی، ج۱، ص۴۳۵.
۳۲. کمال الدین، ج۲، ص۳۸۹.
۳۳. الغیبه، ص۱۱۵.    
۳۴. کنز الفوائد، ج۲، ص۱۲۳
۳۵. المعارف، ص۲۹۹.
۳۶. کمال الدین، ج۲، ص۵۱۵.
۳۷. انساب الاشراف، ج۱۳، ص۶۷.    
۳۸. الغیبه، ص۱۱۶.    
۳۹. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۲.
۴۰. سبل الهدی، ج۲، ص۱۴۷.    
۴۱. الاصابه، ج۱، ص۳۵۲-۳۵۳.    
۴۲. کمال الدین، ج۲، ص۵۱۵.
۴۳. انساب‌الاشراف، ج۱۳، ص۶۷.    
۴۴. المعارف، ص۲۹۹.
۴۵. الغیبه، ص۱۱۵.    
۴۶. الاصابه، ج۱، ص۳۵۲- ۳۵۳.    
۴۷. الاصابه، ج۱، ص۳۵۱-۳۵۳.    
۴۸. المنتظم، ج۲، ص۱۲۸.
۴۹. الوثائق السیاسیه، ص۲۵۴-۲۵۵.
۵۰. مکاتیب‌الرسول، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۳.    
۵۱. کنزالفوائد، ج۲، ص۱۲۴.
۵۲. الاصابه، ج۱، ص۳۵۲.    
۵۳. کشف‌الاسرار، ج۲، ص۶۵۵.
۵۴. مبهمات‌القرآن، ج۱، ص۳۵۵
۵۵. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۵۶.
۵۶. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۲۴
۵۷. البخلاء، ج۱، ص۷۳.
۵۸. الجامع، ج۱، ص۱۲۶.
۵۹. الاعلام، ج۲، ص۶.
۶۰. تاریخ الادب العربی، ج۱، ص۲۰۱.
۶۱. انساب‌الاشراف، ج‌۱۳، ص‌۶۷.    
۶۲. المعارف، ص۲۹۹.
۶۳. جمهرة انساب العرب، ص۲۱۰.
۶۴. الاشتقاق، ص۲۰۷.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «اکثمبن‌صیفی».    




جعبه ابزار