اِطِّلاع (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِطِّلاع (به کسر الف و طاء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای اشراف از بالا، آگاه شدن و ناگهانی آمدن است.
این واژه دارای مشتقاتی است که در
نهج البلاغه بهکار رفته است، مانند:
طَلیعِه (به فتح طاء و کسر عین) یا
طَلایِع (به فتح طاء و کسر یاء) به معنای مقدّمه و مقدّمههای لشکریان است که میخواهند از دشمنان آگاه شوند.
مُطَّلَع (به ضم میم و فتح طاء و لام) به معنای پرشدن شیء آمده است.
حضرت علی (علیهالسلام) هنگام شبیخون
بسر بن ارطاة و نصیحت درباره
آخرت و ... از این واژه استفاده نموده است.
اِطِّلاع از باب افتعال به معنای اشراف از بالا و آگاه شدن و ناگهانی آمدن آمده است.
در لغت آمده: «
اِطَّلَعَ فُلان عَلَینا: اَتانا فُجْأةً.»
برخی از مواردی که در «
نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) آنگاه که بسر بن ارطاة از جانب
معاویه به
یمن شبیخون زد، حضرت فرمود:
«أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الَيمنَ.» «خبردار شدم که «بسر» به یمن شبیخون زده است.»
«
طلیعه - طلایع» مقدّمه و مقدّمههای لشکریان است که میخواهند از دشمنان آگاه شوند.
چنانکه در
نامه ۱۱ آمده است:
«وَ اعْلَموا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَومِ عُيونُهُمْ، وَ عُيونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُمْ.» «آگاه باشيد! مقدّمه لشكر چشمهاى لشكرند و چشمهاى مقدّمه طلايهداران و پيشاهنگانند.»
«
طلاع» (مثل کتاب) پرشدن شیء. «
طِلاعُ الأرض: ملؤها.»
به اهل
مصر موقع ارسال
مالک اشتر نوشت:
«إِنّي وَ اللهِ لَوْ لَقيتُهُمْ واحِداً وَ هُمْ طِلاعُ الاَْرْضِ كُلِّها ما بالَيْتُ وَ لا اسْتَوْحَشْتُ.» «به خدا قسم اگر من یک تنه دشمنان را ملاقات کنم در حالیکه آنها همه زمین را پر کردهاند،
باک ندارم و
وحشت نمیکنم.»
«
مطّلع» به صیغه مفعول: چیزیکه میآید.
و نیز به معنی محل اشراف از بالاست. «
مُطَّلَعُ: مَوضِعُ الاطِّلَعِ من إشْرافٍ إِلَى انحِدارٍ.»
درباره
نصیحت فرموده:
«وَ قَبْلَ بُلوغِ الْغايَةَ ما تَعْلَمونَ مِنْ ضيقِ الاَْرْماسِ، وَ شِدَّةِ الاِْبْلاسِ، وَ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ، وَ رَوْعاتِ الْفَزَعِ.» «پيش از فرا رسيدنش خويش را مهيّا كنيد، براى آنچه آگاهى داريد از: تنگى قبرها، شدت
غم و اندوه، ترس از
قیامت، بيمهاى مكرّر.»
منظور از
مطّلع شاید
برزخ باشد که انسان از آن به
آخرت اشراف دارد و یا حالت
مرگ که مشرف به برزخ است. «ارماس» قبرها. «ابلاس»
حزن یا
حرمان و
خذلان است.
تعداد زبادی از این ماده در «نهجالبلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «اطلاع»، ج۲، ص۶۸۰.